دوره پهلوی دوم در استان فارس


 دوره پهلوی دوم در استان فارس

نهضت جنوب

در اوایل سال 1325 شمسى، عشایر و ایلات جنوب مرکب از سران ایلات قشقایى، حیات داودى، ممسنى، بویر احمدى و کوهمره‌اى، اتحادیه‌اى تشکیل دادند که به نام «نهضت جنوب» شهرت یافت.

این نهضت گرچه به ظاهر رنگ ملى و میهن پرستى داشت و از جهتى محرومیتهاى مردم شهرها و عشایر فارس را به وسیله کارگزاران آن به نظر دولت مى‌رسانید، ولى عملاً هدف از بنیاد آن جلوگیرى از نفوذ عوامل حزب توده بود که هوادار شوروى بود و در اکثر ادارات به ویژه در میان طبقه کارگر و کشاورز نفوذ پیدا کرده بود و این خود تهدیدى براى سیاست انگلیس در جنوب به شمار مى‌آمد و با توجه به اینکه در کردستان و آذربایجان حکومتهاى خودمختارى به شیوه کمونیستى به وجود آمده بود، انگلیسى‌ها با درک این خطر، یک رشته فعالیت محرمانه‌اى را در میان عشایر جنوب آغاز کردند و با استفاده از مخالفتهایى که خوانین ایلات با شعارهاى کمونیستى حزب توده داشتند، زمینه تشکیل نهضت جنوب را به وسیله عوامل خود در تهران و فارس خصوصا سرتیپ فضل الله زاهدى فراهم و خوانین ممسنى، قشقایى، بویر احمدى و کوهمره‌اى را مأمور اجراى آن کردند.

ناصر خان و خسرو خان قشقایى و فتح الله خان حیات داودى که از مهره‌هاى اصلى و مؤثر نهضت جنوب بودند، با کسب اجازه از عوامل دولت و کارگزاران انگلستان، زمینه قیام مسلحانه عشایر فارس را فراهم و با تشکیل جلسه‌اى در «آق چشمه» به هر ایلى از ایلات فارس مأموریتى محول کردند، به طورى که منطقه اردکان و بخشى از قشقایى‌ها که در همسایگى آنها قرار داشتند در اختیار ممسنى‌ها و بویر احمدى‌ها گذاشتند، کازرون را به دست عشایر کوهمره‌اى نودان و خشت و کمارج و بخشى از ممسنى را به قشقایى‌ها دادند و با این تعیین مأموریتها، صف آرایى و تهدید جنگى عشایر آغاز گردید.

رؤساى عشایر ممسنى، با اینکه روابط همسایگى و خویشاوندى با قشقایى‌ها داشتند، با توجه به مسایل سیاسى ایلى و قومى پیوسته در جهت مخالفت رؤساى آنها قدم برمى‌داشتند و در هر اتفاقى مستقلاً شرکت مى‌نمودند. در جریان تشکیل این نهضت نیز جانب احتیاط را رعایت کردند و زمانى که در جریان ملاقات مخفیانه با مأمورین دولتى به آنها تفهیم شد که تشکیل نهضت، یک بازى سیاسى بیش نیست، با درک چگونگى طرح نقشه با سیاست قشقایى‌ها، سیاست خود را هماهنگ ساخته و قواى خود را در ناحیه اردکان متمرکز نمودند و منتظر دستور قشقایى‌ها و بازیهاى سیاسى آنان شدند.

پس از یک سلسله مکاتبات بى‌نتیجه، زمینه حمله به گروهان ژاندارمرى اردکان و پاسگاه‌هاى تابعه آن فراهم شد و ایلات بویر احمد، جاوید، دشمن زیارى، بکش، رستم و قشقایى کشکولى، گروهان اردکان و پاسگاه شول را محاصره و جنگ زرگرى آغاز شد.

تلاش ظاهرى دولت براى فروکش کردن درگیرى‌ها بى‌نتیجه ماند و هرج و مرج به شدت ادامه یافت و اطراف شهر شیراز مورد حمله قرار گرفت. روستاهاى کوشک بى‌چه، منصور آباد و دنیکان غارت شد. عشایر قشقایى و تعدادى از مردم ممسنى و بویر احمدى رهسپار کازرون شدند تا پادگان نظامى آن را خلع سلاح نمایند. این دسته از مهاجمان در اطراف کازرون سنگر بستند و هر کدام در بخشى از ارتفاعات مجاور پادگان قرار گرفتند و از مواضع خود، حمله به پادگان را آغاز کردند. به این ترتیب به تدریج تمام مراکز نظامى منطقه به تصرف عشایر درآمد و تمام سلاح و مهمات آنها در اختیار سران عشایر به ویژه قشقایى‌ها قرار گرفت.

پس از آن همه قتل و غارت و خسارت، با توجه به تغییراتى که در سیاست ایران و روس به وجود آمده بود و حکومتهاى خود مختار آذربایجان و کردستان نیز سقوط کرده بودند، طبیعى بود که کمدى نهضت جنوب نیز مى‌بایست ساقط شود. بنابراین با پیشنهاد سران قشقایى و موافقت مقامات مملکتى و ضمن موافقت با خواسته‌هاى لیدرهاى نهضت، با صدور اطلاعیه‌اى از طرف سرلشکر زاهدى، نهضت جنوب رسما ملغى اعلام گردید.

نهضت ملى نفت

در 29 مهر 1326 ه .ش امتیاز نفت شمال که در اختیار روس‌ها بود از سوى مجلس شوراى ملى ملغى شد. به دنبال آن زمینه‌اى فراهم شد تا دکتر مصدق و همراهانش تصمیم گرفتند که صنعت نفت ایران را که در اختیار انگلستان بود ملى اعلام کنند.

سید ابوالقاسم کاشانى که با انگلیسى‌ها مخالف بود و در میان مردم از احترام ویژه‌اى برخوردار بود نیز دکتر مصدق را پشتیبانى مى‌کرد.

در هفتم اردیبهشت سال 1330 کابینه کابینه دکتر محمد مصدق تشکیل شد و در تاریخ دهم اردیبهشت 1330 ه .ش قانونى از مجلس گذشت و ملى شدن صنعت نفت را تصویب کرد.

در تیرماه 1331 ه .ش دکتر مصدق از مجلس تقاضاى اعطاء اختیارات کامل و پست وزارت جنگ را کرد، ولى مجلس این تقاضا را رد کرد و مصدق در 25 تیر 1331 ه .ش استعفا داد. در 30 تیر 1331 ه .ش مجددا احمد قوام (قوام السلطنه) به سمت ریاست وزراء منصوب گردید.

در اثر استعفا مصدق، هیجان عمومى در تمام شهرستان‌ها به ظهور رسید.

در استان فارس خصوصا شهرستان شیراز وضع متشنج بود ولى در ظاهر عکس العملى مشاهده نمى‌شد و تعطیل و اعتصاب مانند سایر شهرستانها نبود و علتش هم آن بود که فارس مرکز فئودال و خان بازى و مهمترین نقطه استعمار بود و در آنجا نفس‌ها در سینه‌ها حبس بود ولى همزمان با قیام سى تیر و آگاهى مردم شیراز از وضع سایر شهرستان‌ها آنان نیز به جنب و جوش افتادند.

هواداران جبهه ملى به راه افتادند و مردم را بر مخالفت حکومت قوام ترغیب و تشویق مى‌نمودند و آنها که مغازه‌هاى خود را باز کرده بودند در قبال تشویق این عده ناگزیر مى‌شوند که تعطیل نموده و به اعتصابیون بپیوندند. بازار به کلى تعطیل بود و ابتکار عملیات در دست هواداران جبهه ملى قرار داشت. در مقابل سید نور الدین لیدر حزب برادران یکى از اشخاص بانفوذ شیراز بود که یاران را از اعتصاب و تعطیل مغازه و شرکت در میتینگ باز مى‌داشت.

هواداران سید نور الدین و اعضاى حزب برادران بر خلاف طرفداران جبهه ملى، مردم را تشویق به باز کردن مغازه‌ها مى‌نمودند و این اقدام آنان باعث شد تا بین این دو دسته اصطکاک رخ دهد و یکى دوبار نیز در مقابل بازار و میدان شهردارى زد و خورد میان آنان درگرفت. طرفداران جبهه ملى که براى طرد قوام السلطنة از سایر دستجات الهام و کمک مى‌گرفتند بر مریدان سید غالب شده با چیرگى و عصبانیت خود را به چهار راه مشیر رسانیده حزب برادران را اشغال و تابلو و بلندگوى حزب را پایین آوردند. تقریبا شهر تعطیل عمومى شده بود و دستجات و طبقات مردم همه با هم تحت یک هدف به راه افتاده در خیابان زند میتینگ مى‌دادند و چون باز هم شهربانى و ارتش دخالت نکرد، به کسى آسیبى وارد نشد، فقط عده قابل توجهى از هواداران جبهه ملى و حزب برادران زخمهاى کوچکى برداشتند.

در همین موقع که جمعیت در چهار راه زند، مقابل بازار و شهردارى موج مى‌زد ناگهان خبر استعفاى قوام در شهر منتشر شد که یکباره عده‌اى با فریاد زنده باد اتحاد خلل ناپذیر ملت ایران، مرگ بر نوکران امپریالیسم و بلندگویان آنها، به طرف اداره روزنامه پارس هجوم آوردند، لحظه‌اى نگذشت که دود از بالاى عمارت اداره روزنامه به طرف آسمان متصاعد شد و شعله آتش زبانه کشید.

دسته دیگر به اداره روزنامه گلستان حمله نموده و اثاثیه آن را خراب نموده و غارت کردند و به خیابان ریختند و بدینسان نهضتى‌ها به پیروزى رسیدند.

پس از آن، در 25 مرداد 1332 ه .ش مصدق مجلس را منحل کرد و وعده انتخابات دوره هیجدهم را داد که پس از اصلاح قانون، انتخابات انجام شود. در این روز شاه فرمان عزل دکتر مصدق را صادر کرد و سرلشگر زاهدى را به نخست وزیرى منصوب کرد و به اتفاق ملکه ثریا از رامسر به بغداد و از آنجا به ایتالیا رفت.

سپهبد زاهدى به کمک سازمان سیا و گارد سلطنتى و عده‌اى از مردم در روز 28 مرداد 1332 ه .ش قادر گردید که طرفداران دکتر محمد مصدق را مغلوب ساخته و او را توقیف کند. روز اول شهریور شاه و ملکه ثریا به تهران بازگشتند و به این ترتیب حکومت مصدق سقوط کرد.

قیام پانزده خرداد

با اوج گیرى مبارزات و مخالفت‌ها علیه مفاد تصویب نامه «انجمن‌هاى ایالتى و ولایتى» در سال 1341، امام خمینى با ارسال پیام‌هایى به علماى شهرستان‌ها، از تمامى روحانیون و اندیشمندان کشور خواستند تا مردم را از مقاصد و اهداف پنهانى رژیم آگاه کنند.

در نتیجه این اقدام، دامنه قیام پانزده خرداد در سراسر کشور گسترش یافت. بیانیه و اعلامیه‌هاى امام خمینى در مدت زمان کوتاهى توسط شبکه‌هاى نیمه تشکیلاتى در شهرستانها توزیع و روحانیون آشکار و پنهان مواضع امام خمینى را در منابر و محافل مردمى تشریح کردند.

در شیراز نیز به محض دریافت بیانیه امام خمینى، ستادى متشکل از جامعه روحانیت شیراز در مسجد جامع عتیق تشکیل شد. در آن ستاد چهره‌هاى برجسته‌اى چون آیت الله سید عبدالحسین دستغیب، آیت الله شیخ بهاء الدین محلاتى، آیت الله سید محمود علوى، آیت الله سید محمد امام، آیت الله سید حسین یزدى، آیت الله حاج شیخ ابوالحسن حدائق، آیت الله شیخ محمود شریعت و آیت الله باقر آیت اللهى (حاج عالم) حضور داشتند.

جامعه روحانیت در اولین اقدام خود با اتفاق نظر، آیت الله دستغیب را به عنوان سخنگوى این ستاد تعیین و اولین بیانیه خود را با امضاى بیش از چهل تن از علماى شیراز و سایر شهرستان‌هاى استان فارس در حمایت از نهضت و امام خمینى(ره) صادر کرد.

جلساتى که شب‌هاى جمعه توسط این ستاد در مسجد جامع برگزار مى‌گردید، نقش عمده‌اى در بیدارى توده‌هاى مردم و بسیج افکار عمومى داشت. در پرتو وحدت و همدلى روحانیون شیراز، سایر جماعت نمازگزاران و روحانیون مساجد و مجامع مذهبى بعد از اقامه نماز جماعت به مسجد جامع عتیق مى‌آمدند و پس از مراسم دعاى کمیل، آیت الله دستغیب با سخنان گرم و دل نشین خود مردم را در جریان حوادث سیاسى و مسایل جارى مملکت قرار مى‌داد.

صراحت و نفوذ کلام آیت‌الله دستغیب به گونه‌اى بود که نوارهاى سخنرانى وى در بسیارى از شهرستانهاى استان فارس، قم و تهران توزیع مى‌شد. جمعیتى که در جلسات شبهاى جمعه در مسجد جامع گردهم مى‌آمدند بى‌سابقه و با شکوه بود. از این رو رژیم و ایادى آن تلاش مى‌کردند تا به هر نحو ممکن این انسجام و گردهمایى مردمى را متلاشى کنند.

گزارشهاى به دست آمده از ساواک نمایانگر آن است که رژیم با وحشت و نگرانى فوق العاده‌اى روند نهضت را در شیراز تعقیب مى‌کرد.

ساواک از گسترش دامنه قیام به سایر شهرستانها و از پیوستن عشایر مسلح به نهضت بیمناک بود و دامنه نفوذ روحانیون و گسترش آن در میان عشایر مسلح بر این نگرانى مى‌افزود.

با این وجود در سایر شهرستانهاى استان فارس از جمله جهرم، کازرون، داراب، ممسنى، فیروز آباد و لارستان خیزشهاى مردمى به حمایت از نهضت امام خمینى شکل گرفت که تنها در منطقه لارستان طى حادثه خونین «صحراى باغ» دهها تن از کودکان، زنان، مردان و سالخوردگان عشایر این منطقه در نتیجه بمباران و کشتار گروهى به شهادت رسیدند. جغرافیاى سیاسى استان فارس و بافت عشایرى این منطقه، در نهضت پانزده خرداد حوادثى را به وجود آورد که نظیر آن در هیچ کدام از مناطق کشور دیده نشد.

در فاصله میان تصویب لایحه انجمن‌هاى ایالتى و ولایتى در تاریخ 14/7/1341 و لغو آن در 8/9/1341 که یک شکست سیاسى براى شاه و دولت علم محسوب شد، تا تاریخ 19/10/1341 که رفراندوم لوایح ششگانه اعلام گردید، رژیم با طرح و بزرگ نمایى قتل مشکوک رئیس اصلاحات اراضى فیروز آباد فارس، دست به یک جنجال تبلیغاتى زد.

هیأت دولت ضمن اعلام حکومت نظامى در فارس، روز بیست و سوم آبان ماه را عزاى عمومى اعلام کرد. رژیم قتل رئیس اصلاحات اراضى را ابتدا ناشى از ماجراى راهزنى در جاده توسط اشرار قلمداد کرد. اما بعدها مدعى شد که این اقدام توسط عشایر ایل سرخى صورت گرفته است. اگر چه شاهدان عینى حادثه معتقدند که این توطئه توسط عوامل ساواک به منظور بهانه تراشى، مداخله و شدت عمل علیه عشایر مسلح منطقه طراحى شده بود. بعد از این حادثه نیروهاى نظامى در منطقه مستقر شدند و با چپاول، غارتگرى، تعدى به ناموس، طرح اتهامات ناروا و دستگیرى سرکلانتر عشایر ایل سرخى، قیام عشایر فارس را شعله‌ور ساختند.

اقدامات شتابزده رژیم براى سرکوبى و خلع سلاح عشایر نتایج معکوسى به همراه داشت. تشکیل عشایر مسلح تحت پوشش نهضت مقاومت ملى عشایر از اولین نشانه‌هاى بارز آن بود. نهضت مقاومت طى اعلامیه‌هاى متعددى از قیام امام خمینى در طول نهضت حمایت کرد. نفوذ آیت الله محلاتى در میان عشایر فارس و حمایتهاى مادى و معنوى شهید آیت الله دستغیب ارتباط مستحکمى میان نهضت روحانیون و عشایر فارس به وجود آورد. تلاش رژیم براى سرکوبى قیام عشایر با استفاده از نیروهاى محلى به شکست منجر شد. مقاومت و پیروزى‌هاى پى در پى عشایر رژیم را کاملاً آشفته و مضطرب کرده بود.

در آذر ماه 1341 اسد الله علم نخست وزیر و سرلشکر پاکروان رئیس سازمان امنیت کشور براى بررسى اوضاع بحرانى فارس راهى شیراز شدند. هدف از این مسافرت یافتن راه حلى براى کنترل اوضاع بود.

هنگامى که کوشش‌هاى «پاکروان» به منظور استفاده از وساطت و اعمال نفوذ آیت الله محلاتى براى کنترل عشایر به نتیجه‌اى نرسید، اسد الله علم طرحى براى سرکوبى قیام عشایر فارس توسط افراد بلوچ ارائه کرد که به تصویب شاه نرسید.

شاه در دى ماه 1341 وارد شیراز شد و با سخنان شدید اللحن و خشنى، عشایر فارس را تهدید کرد و سرانجام دو ماه بعد طى حکمى سپهبد بهرام آریانا فرمانده نیروى زمینى (یکى از خشن‌ترین فرماندهان نیروهاى مسلح) را به عنوان فرمانده عملیات جنوب، مأمور سرکوبى قیام عشایر فارس کرد. سپهبد آریانا با نهایت قساوت و بى‌رحمى به سرکوبى قیام عشایر پرداخت و به بهانه انهدام مواضع عشایر که به کوه‌ها پناه برده بودند با استفاده از بمب افکن و آتشبار توپخانه، مناطق مسکونى عشایر و سیاه چادرها را به طور وحشیانه‌اى ویران ساخت و در روستاى «پیر بناب» براى جلوگیرى از پیوستن عشایر به مردم شیراز، دهها تانک و خودرو، به همراه یگانهاى نظامى گسیل کرد. همچنین منطقه توسط بمب افکن‌ها بمباران شد.

حادثه فیضیه قم (2/1/1342) انعکاس وسیعى در شیراز و سایر شهرهاى استان فارس داشت، روحانیون شیراز و برخى شهرستانها به عنوان اعتراض از برپایى نماز جماعت در مساجد خوددارى کردند.

على رغم مقاصد رژیم از کشتار وحشیانه طلاب علوم دینى و سرکوب و مرعوب کردن روحانیون، جامعه روحانیت شیراز در تاریخ 30/1/1342 با صدور اعلامیه‌اى ضمن ابراز انزجار از واقعه خونین فیضیه، همدردى و پشتیبانى خود را از امام خمینى اعلام کردند.

در خرداد 1342 مراسم سوگوارى سرور آزادگان حضرت حسین بن على علیه‌السلام در اکثر محلات و مساجد شیراز برپا بود و به رغم فشارهاى نیروهاى امنیتى و انتظامى بسیارى از دستجات سینه زنى مراسم سوگوارى را مبدل به یک راهپیمایى سیاسى کرده بودند.

بنابر توصیه‌هاى امام خمینى، وعاظ و روحانیون از مظالم رژیم و خطراتى که از سوى آمریکا و اسرائیل اسلام را تهدید مى‌کرد، بر روى منبر سخن گفتند. شب عاشورا مراسم باشکوهى در مسجد نو تشکیل شد و جمعیت بى‌شمارى در صحن بزرگ مسجد گرد آمدند. مردم شیراز در آن شب علاوه بر حمل پرچم‌هاى سیاه و طبق‌هاى عزادارى، پلاکاردهایى با مضامین سیاسى آورده بودند.

بعد از سخنرانى پرشور آیت الله دستغیب جمعیت با حالت اعتراض و شعار از مسجد خارج شدند که با مداخله نیروهاى انتظامى روبرو گردیدند. عده‌اى براى نجات جان آیت الله دستغیب از طریق بازار و کوچه‌هاى اطراف به سختى توانستند وى را به منزل برسانند. در منزل آیت الله محلاتى نیز مراسم مشابهى برپا بود.

آیت الله محلاتى ضمن تفسیر آیه شریفه «واعدوا لهم ما استطعتم من قوه و من رباط الخیل ترهبون به عدوالله و عدوکم» ضرورت مجهز شدن مسلمانان به سلاح روز و قیام مسلحانه را بیان کردند.

خبر دستگیرى امام خمینى، صبح روز پانزدهم خرداد در شیراز منتشر شد ولى هنوز مردم به درستى از چگونگى وقایع قم و تهران اطلاعى نداشتند اما بعد از پخش اخبار رادیو در ساعت دو، موجى از نفرت و انزجار میان مردم شیراز به وجود آمد و شهر در وضعیتى کاملاً غیر عادى فرو رفت، مردم در مسجد جامع تجمع کردند و آیت الله دستغیب مردم را از اوضاع مطلع کرد.

آیت الله محلاتى و آیت الله دستغیب ضمن اعلام تعطیلى روز شانزدهم خرداد از مردم دعوت کردند که در مسجد نو اجتماع کنند.

مردم از آنجایى که نگران دستگیرى و تعرض به رهبران مذهبى خود بودند تصمیم گرفتند براى جلوگیرى از هر حادثه‌اى، شبانه در اطراف منزل آیت الله محلاتى و آیت الله دستغیب تجمع کنند. با این وجود مأمورین شبانه به منزل آیت الله محلاتى هجوم بردند و چون در آن جا با مقاومت چندانى روبرو نشدند ایشان را بازداشت و به همراه عده‌اى از روحانیون شبانه با هواپیما به زندان تهران اعزام کردند. در اطراف منزل آیت الله دستغیب جمعیت زیادى کوچه‌هاى اطراف را فرش کردند. عده‌اى نیز درون خانه براى محافظت از ایشان گرد هم آمدند. با یورش مأمورین مسلح جمعیت مقاومت کردند و در نتیجه عده‌اى مجروح و مصدوم شدند. با این وجود آنها تلاش کردند آیت الله دستغیب را از منزل خارج کنند.

مأمورین براى شکستن در خانه و مقاومت مردم شدت عمل زیادى به خرج دادند و در منزل آیت الله دستغیب با خشونت زیاد تعداد زیادى از افراد را مورد ضرب و شتم قرار دادند، آنها حتى به زنان و کودکان نیز رحم نکردند. یاران آیت الله دستغیب توانستند جان وى را از مهلکه نجات دهند.

صبح روز شانزدهم خرداد مردم به دعوت آیت الله دستغیب و محلاتى بازار و مغازه‌ها را تعطیل کردند و به رغم اعلام حکومت نظامى در مسجد نو تجمع کردند. اما به زودى دریافتند که روحانیون و رهبران نهضت را در شیراز شبانه دستگیر کرده‌اند. خبر یورش به منزل روحانیون و دستگیرى آنها بر خشم مردم افزود. مردم بدون برنامه‌اى از قبل طراحى شده، دسته دسته از مسجد خارج شدند و به عنوان اعتراض با سر دادن شعارهایى در حمایت از امام خمینى و ابراز انزجار نسبت به رژیم خودکامه دست به راهپیمایى زدند. دستگیرى عناصر فعال نهضت و فقدان رهبرى از جمله عواملى بودند که دست عمال رژیم را براى بر هم زدن اوضاع باز گذاشت. بسیارى از شاهدان عینى حوادث روز شانزدهم خرداد اظهار مى‌دارند که عمال رژیم در آن روز تلاش مى‌کردند تا با بد جلوه دادن اعمال و مقاصد تظاهر کنندگان افکار عمومى را نسبت به قیام پانزده خرداد منحرف سازند. از این رو عده‌اى از عمال رژیم آشکار و پنهان مسیر و مقصد تظاهر کنندگان را منحرف نمودند و اقدام به شکستن چراغها و علایم راهنمایى و تخریب و آتش زدن مغازه‌ها کردند.

در نتیجه این اقدامات، بهانه‌هاى لازم نیز براى مداخله نیروهاى انتظامى فراهم گردید. آنها با استفاده از گاز اشک آور و شلیک گلوله به تظاهر کنندگان، مردم بى‌دفاع و بى‌گناه را مجروح کردند و به خاک و خون کشیدند.

اکثر افرادى که در حادثه شانزده خرداد به شهادت رسیدند نوجوان بودند. مردم جنازه‌هاى شهیدان را در حالى که با گل و برگ درختان پوشانده بودند روى درهاى چوبى بر دوش حمل کردند. مردم خشمگین ماشین جیپ یکى از عاملان تیراندازى به تظاهر کنندگان را واژگون ساختند و آتش زدند. عده‌اى از تظاهر کنندگان به سمت چهار راه مشیر رفتند و در آن جا نیز نیروهاى انتظامى جمعیت را به رگبار مسلسل بستند.

عمال رژیم از بیم رسیدن گروهى از تظاهر کنندگان که از خیابان خیام به سمت استاندارى و ساواک در حرکت بودند سرتاسر خیابان را بستند و با شلیک گلوله از حرکت مردم جلوگیرى کردند. تظاهر کنندگان تا ساعاتى از ظهر به مقاومت پرداختند اما با یورش نیروهاى نظامى و تیراندازى و حاکم شدن رعب و وحشت رفته رفته پراکنده شدند. مأمورین انتظامى تعداد زیادى از تظاهر کنندگان را که مجروح و مصدوم بودند به درون ماشینهاى ارتشى پرتاب کردند و همراه با دستگیر شدگان از صحنه خارج کردند. متعاقب آن نیروهاى امنیتى اقدام به دستگیرى عناصر فعال و انقلابى کردند. تعداد دستگیر شدگان واقعه شانزده خرداد شیراز (بنا بر گزارشهاى مندرج در جراید)، 145 نفر بودند که هر روز بر این تعداد افزوده مى‌شد. دستگیر شدگان در دادگاه جنایى فرماندارى نظامى شیراز محاکمه شدند، عده‌اى به زندانهاى طویل المدت و عده‌اى نیز به اعدام محکوم گردیدند.

رژیم با به شهادت رساندن، دستگیرى، محاکمه مردم انقلابى شیراز و با ایجاد جو رعب و وحشت و نیز با به دار آویختن عده‌اى از سران عشایر در خیابانهاى شیراز، کوشید قیام اصیل مردم شیراز و استان فارس را در حمایت از نهضت امام خمینى سرکوب کند اما هرگز نتوانست امواج خروشان نهضت حق جویانه پانزده خرداد را براى همیشه در پشت پرده خفقان پنهان سازد.

مردم انقلابى شیراز بعد از حادثه پانزده خرداد در هر فرصتى براى زنده نگه داشتن این حادثه تلاش کردند و با آزاد شدن آیت الله دستغیب از زندان طى مراسم کم سابقه‌اى از چهل و پنج کیلومترى شهر شیراز به استقبال ایشان رفتند.

عده‌اى از روحانیون شیراز و سایر شهرستانهاى استان فارس، موسوم به «روحانیون مهاجر» براى اعتراض به دستگیرى امام خمینى، آیت الله محلاتى و آیت الله قمى به همراه سایر روحانیون کشور عازم تهران شدند و براى آزادى آنها تلاش کردند.