جاسوسان K.G.B در ایران «سیکو»


جاسوسان K.G.B در ایران «سیکو»

اشاره:


در این شماره بر آن‌ بودیم‌ که‌ بـعد از شـاه‌زاده جـاسوس و وزیر جاسوس،که در دو شماره‌ گذشته فصل‌نامه مطالعات تاریخی مورد‌ بررسی قرار گرفتند،به وکیل جـاسوس بپردازیم که‌ چنین نشد و بررسی پرونده وکیل‌ جاسوس به شماره بعد‌ موکول‌ شـد.در این شماره از فصل‌نامه بـه مـاجرای محمد رضا سعادتی با نام مستعار«سیکو»پرداخته‌ایم.


زندگی‌نامه
محمد رضا سعادتی فرزند سید علی به سال 1323 در خانواده کم‌بضاعت شیرازی به‌ دنیا آمد.دوران دبستان و دبیرستان را در زادگاه خود سپری کرد و سال 1341 بـا رتبه دوم در دانشکده فنی دانشگاه تهران پذیرفته و بورسیه شد.او در سال 1345 در رشته مهدسی‌ برق‌‌ دانش‌آموخته شد.سپس به سربازی رفت و به عنوان سپاهی آبادانی و مسکن در ایلام مشغول کار گردید.پس از اتمام خدمت وظیفه در 1347 وارد کـارخانه ذوبـ‌آهن اصفهان شد و سال بعد‌ به‌‌ دایره مهندسی ستاد نیروی هوایی منتقل شد و دو سال و نیم در آن مرکز به کار پرداخت.هم‌زمان‌ با کمک برادران جلال‌زاده،شرکتی تحت عنوان«نولکو»را به ثبت رسـاندند‌.از‌ طـریق ناهید جلال‌زاده‌1که بعدها با وی ازدواج کرد با همدی رضایی آشنا شد و به عنوان سمپات به همکاری با سازمان مجاهدین خلق پرداخت.هرچند که پیش از آن‌ در‌ دوران‌ دانشجویی با نـاصر صـادق‌ آشنا‌ شده‌ بود‌ و بعد هم مدتی در برق منطقه‌ای شیراز با او همکار بود،ولی سعادتی در بازجویی،عضویت خود را در تشکیلات مجاهدین‌ مرتبط‌ به‌ مهدی رضایی می‌داند که با نام‌ مستعار بهروز‌ هـمایونفر‌ از او نـام بـرده است.او علت گرایش خود را بـه مـبارزه عـلیه رژیم پهلوی، اعدام دو تن از‌ دوستان‌ مارکسیستش‌ به نام اسماعیل معینی عراقی و محمد هادی فاضلی می‌داند که‌ در گروه سیاهکل فعالیت داشته‌اند.
مـحمد رضـا سـعادتی در روز 10 اردیبهشت 51 با ناهید جلال‌زاده،آشنای دیرین‌‌ خانوادگی‌اش‌،ازدواج‌ مـی‌کند و به گفته خودش:«روز بعد یعنی 11/2/51 او را‌ در‌ اختیار بهروز(مهدی رضائی)قرار دادم تا به عنوان همسرش به منزلش ببرد و رفع شـک از‌ هـمسایگان‌‌ نـماید‌.»2بعد از ظهر شنبه 16 اردیبهشت مأمورین کمیته مشترک ضد خرابکاری در‌ حـین‌ مراقبت‌‌ از«حبیب اللّه رهبری»،عضو سازمان مجاهدین،مهدی رضایی را در حالی که از‌ خانه‌ سعادتی‌‌ خارج می‌شد به دام می‌اندازند که بـا عـکس العـمل سریع او مواجه شده و با‌ او‌ درگیر می‌شوند که‌ در این زدوخورد،یک تـن از مـأموران به نام ستوان‌ دوم‌ شهربانی‌ علاء الدین جاوید کشته و مهدی‌ نیز دستگیر می‌شود و بلا فاصله مـنزل مـحاصره و مـحمد رضا‌ سعادتی‌ هم در حین فرار از خانه، دستگیر می‌شود.پس از بازجویی طاقت‌فرسا،خانه‌ امـن‌ رضـایی‌ هـم کشف و ناهید جلال‌زاده‌ همسر سعادتی بازداشت می‌شود.3 سعادتی پس از محاکمه به حبس ابد‌ محکوم‌ شـد و پس از فـرجام‌خواهی،رأی دادگـاه بدوی‌ تأیید و بالاخره در تاریخ 22‌ آبان‌ 1357‌ مورد عفو قرار گرفته از زندان آزاد می‌شود.4 
او در دوران بازداشت به کـمون مـسعود‌ رجوی‌ در‌ زندان می‌پیوندد و نام مستعار«سیکو»را برمی‌گزیند.پس از پیروزی انقلاب،در‌ مرکزیت‌ سازمان مجاهدین خـلق کـه بـعدها منافقین‌ نامیده شدند به فعالیت پرداخت و در روز ششم اردیبهشت سال‌ 1358‌ در حین مذاکره با یکی‌ از اعـضای K.G.B در تـهران به دام افتاد‌.5


شرح‌ ماجرای جاسوسی
متعاقب دستور صادره از«کمیتهء‌ مرکزی‌ حزب‌ کمونیست اتـحاد جـماهیر شـوروی»،رزیدنسی‌ کا.گ.ب در‌ تهران‌،در روز 14 فوریه 1979/25 بهمن 1357 مستقیما با مرکز رهبری دو‌ سازمان‌ مجاهدین خلق و فداییان خلق تـماس‌ بـرقرار‌ کرد.این‌ کار‌ توسط‌ ولادیمیر فیزنکو V.Fisenko صورت گرفت که‌ از‌ افسران رزیدنسی و از کـارشناسان مـسائل ایـران محسوب می‌شد؛ او به دلیل داشتن‌ موهای‌ مشکی و چشمان قهوه‌ای تیره،شباهت فراوانی‌ به ایرانیها داشـت.
آن‌ روز‌،فیزنکو مستقیما به مقر رهبری‌ هردو‌ سازمان مجاهدین و فدایان خلق که در یک‌ سـاختمان قـرار داشت،وارد شد و با‌ ارائهء‌ گذرنامهء سیاسی،خود را نمایندهء‌ رسمی‌ اتّحاد‌ جماهیر شوروی برای‌ گفت‌وگو‌ با آنـان مـعرفی کرد‌.سران‌ دو سازمان،پس از مدتی تردید و دودلی، فیزنکو را پذیرفتند.پیشنهاد ارائه شده از‌ سوی‌ فیزنکو فـقط ایـن بود:«دولت شوروی‌ مایل‌ است با‌ شما‌ مـستقیما‌ در تـماس بـاشد.»جواب‌ این پیشنهاد چنین بود:«نه!مـا چـنین پیشنهادی را نمی‌پذیریم؛ زیرا در شرایطی فعلی،مقامهای‌ رژیم‌ جدید ایران می‌توانند مسئلهء تماسهای بـین‌ مـا‌ و مردم‌ شوروی‌ را‌ بهانه قرار دهـند‌ و مـا‌ را به عـنوان بـازوی سـرخ مسکو به همه معرفی کنند!»امـا در نـهایت قرار شد که‌‌ تماسهای‌ آنان‌،به صورت غیر مستقیم در اروپا انجام‌ گیرد‌.
در‌ ایـن‌ مـلاقات‌،هردو‌ گروه مجاهدین خلق و فداییان،از دولت شـوروی،تقاضای ارسال‌ فوری اسـلحه داشـتند؛ولی فیزنکو،به جای جواب،فـقط بـه بیان این مطلب بسنده کرد که‌ خواسته‌های آنان‌ را به مسکو گزارش خواهد داد.مـجاهدین خـلق،در این تماس،از فداییان‌ پیش افـتادند:یـک شـمارهء تلفن،مربوط بـه یـکی از خانه‌های امن خود را در تـهران بـه مأمور‌ شوروی‌ دادند تا در صورت نیاز فوری،بتوان با آنها تماس گرفت؛ولی فداییان تـرجیح دادنـد که‌ این کار را نکنند و سرنوشت خـود را زیـاد به روسـها گـره نـزنند!6
تماس‌ مذکور‌ در بعد از ظـهر همان روز برقرار شد؛ولی صبح آن روز،زمینهء چنین ارتباطی‌ فراهم شده بود.ولادیمیر کوزیچکین،از افسران کا‌.گ.ب در‌ ایـران،بـه دانشگاه تهران رفت‌ تا‌ به ایـن دسـتور مـسکو عـمل کـند که«فورا در سـطح شـهر پراکنده شوند و سعی کنند تا هنوز نظام‌ حاکمیت جدید بر کشور مسلط نشده‌ و ما‌ را تحت فـشار قـرار‌ نـداده‌،هرطور هست از آب گل‌آلود ماهی بگیرند»!7کوزیچکین مـی‌نویسد:«آن روز کـه بـه دانـشگاه تـهران رفـتم،با کمال حیرت،به‌ تعدادی از جوانان برخوردم که از قبل با آنها آشنا‌ بودم‌ و می‌شناختمشان؛یعنی پیش از دوران اشتغال‌ در کا.گ.ب،زمانی که در مسکو یا طی اولین دورهء خدمتم در ایـران-به عنوان مترجم-کار می‌کردم،با آنها آشنا شده بودم.[...]آن‌ روز‌ تقریبا تمام‌وقت‌ خود را در دانشگاه تهران صرف گفت‌ و شنود با اعضا و هواداران دو سازمان مجاهدین و فداییان کردم.آنچه‌ در جریان گفت‌وگوها کـاملا احـساس می‌شد،این بود که آنها مرا‌ در‌ حکم‌ دولت شوروی فرض می‌کردند و اکثرا هم از منچ‌ تقاضایی جز این نداشتند که«به ما هرچه زودتر ‌‌اسلحه‌ بدهید تا بتوانیم از موقعیت استفاده کـنیم و تـا امکانش وجود دارد،قدرت حاکمیت‌ را‌ به‌ دست آوریم؛اگر این کار عقب بیفتد،دیگر خیلی دیر خواهد شد...»در مقابل این‌ سؤال،وقتی به آنـها مـی‌گفتم«ولی شما که فعلا اسلحه داریـد»،فـورا پاسخ‌ می‌دادند:«اینها را داریم‌،چیزی‌ نیست و بیشتر از چند روز دوام نخواهد آورد؛ما نیاز داریم‌ جریان اسلحه برایمان حالت مستمر داشته باشد...»8
برقراری روابط کا.گ.ب با سـازمان مـجاهدین خلق به خوبی پیـش مـی‌رفت و گسترش‌ می‌یافت‌؛زیرا رزیدنسی کا.گ.ب در تهران،از طریق فیزنکو،توانسته بود پس از مدتی رهبران‌ سازمان مجاهدین خلق را متقاعد کند که روسها می‌توانند تماسهای خود را با آنان به صورتی‌ کاملا‌ محرمانه‌ و با در نـظرگ رفـتن جوانب احتیاط،به گونه‌ای برقرار کنند که مقامهای رژیم جدید در ایران هرگز نتوانند به ارتباطها پی ببرند.مجاهدین خلق نیز اطلاعات مهم و قابل توجهی در‌ اختیار‌ مقامات روس قرار دادند.
از جمله اخبار مـهمی کـه به مـقامات اطلاعاتی روس رسید،خبر دستیابی مجاهدین خلق به‌ «آرشیو اسناد ساواک»در جریان حمله به ارگانهای رژیم شاه‌ بـود‌.
«وقتی این خبر را به مرکز منتقل کردیم،آنها بلا فاصله از خـود واکـنش نـشان دادند و طی تلگرامی‌ از مسکو،خطاب به ما چنین نوشتند:«...بلا درنگ با مجاهدین‌ تماس‌ بگیرید‌ و از آنها پرونـدهء ‌ ‌سـرلشکر مقرّبی‌‌9در‌ ساواک‌ را بخواهید...»
ماجرای سرلشکر مقرّبی،یکی از بزرگ‌ترین اشتباهات رزیدنسی کا.گ.ب در تهران‌ مـحسوب مـی‌شد؛و بـه همین جهت زیاد هم حیرت‌انگیز‌ نبود‌ که‌ مقامهای مرکز در مسکو این‌ چنین تشنهء آگاهی‌ بـه‌ علل لو رفتن سرلشکر مقرّبی باشند.10
در آن زمان،؛گنابادی کازانکین»رئیس شعبهء جاسوسی سیاسی PI (جـاسوسی سیاسی‌- Political Intelligence )به عنوان رزیـدنت کـا.گ.ب در ایران خدمت می‌کرد.با رسیدن‌‌ تلگرام مسکو،در مورد پروندهء سرلشکر مقرّبی،کازانکین با احضار فیزنکو و نشان دادن متن‌ تلگرام،به او دستور‌ می‌دهد‌ که‌ فورا با رابط خود در سازمان مجاهدین خلق تماس بـگیرد. کوزیچکین‌،که‌ در اتاق رئیس شعبه PI حضور داشت،به عنوان شاهد عینی موثّق،مکالمهء مزبور را در‌ خاطرات‌ خود‌ چنین نقل کرده است:
«فیزنکو،در پاسخ به دستور کازانکین،گفت:«همین‌ الآن‌ به‌ شهر مـی‌روم و بـعد از بررسی‌ اوضاع،برای پرهیز از تعقیب و مراقبت،تلفنی با رابطم‌ تماس‌ می‌گیرم‌.»ولی کازانکین،که‌ تصمیم فیزنکو را نمی‌پسندند،با لحنی هیجان‌زده به او پاسخ داد‌:«این‌ کار جز وقت تلف کردن‌ بیهوده،نتیجه‌ای نـدارد.فـورا از همین سفارت‌خانه به‌ اوتلفن‌ کن‌.»فیزنکو امتناع کرد و گفت: «ولی این کار خطرناک است!»در جواب او،کازانکین-مصرّانه‌-دستور‌ داد:«هیچ خطری‌ ندارد؛ساواک از بین رفته.هیچ‌کس به تلفنهای ما گوش‌ نـخواهد‌ داد‌.هـمین الآن از سفارت‌خانه‌ به رابطت تلفن کن.»
فیزنکو،که چارهء دیگری نداشت،از همانجا‌ با‌ رابط خود تماس گرفت و بعد از آنکه مطلب را به‌ طور مختصر‌ در‌ میان‌ گذاشت،با او قرار ملاقاتی ترتیب داد. رابـط فـیزنکو شـخصی بود به نام سعادتی؛کـه‌ یـکی‌ از‌ رهـبران سازمان مجاهدین خلق محسوب‌ می‌شد.قرار ملاقات‌شان را نیز در یکی‌ از‌ خانه‌های امن مجاهدین گذاشتند که در غرب تهران‌11 قرار داشت.»12
این قرار مـلاقات«شـوم‌»بـود‌،چرا که نیروهای اطلاعاتی-امنیتی جمهوری نوپای اسـلامی، از چـندی قبل،این‌گونه‌ ارتباطات‌ را به دقت زیر نظر داشتند.آنچه‌ در‌ گزارش‌ دستگیری‌ محمد رضا سعادتی آمده است،با‌ روایتی‌ کـه کـوزیچکین-بـه نقل از فیزنکو-بیان می‌کند،اندک‌ تفاوتی دارد.روایت کوزیچکین‌ بدین‌ قـرار است:13
در روز‌ موعود‌،فیزنکو به‌ همراه‌ یکی‌ از مأموران رزیدنسی به نام علی‌ اف‌ و رانندهء عملیاتی‌ رزیدنسی،عازم محل مـلاقات مـی‌شود.پس از کـمی تفحّص و بررسی‌ اوضاع‌ از نظر مراقبتی، اتومبیل را-که‌ پلاک سیاسی داشت-یک‌ کـوچه‌ پایـین‌تر از محل ملاقات متوقف‌ می‌کنند‌.فیزنکو به اتفاق راننده از اتومبیل پیاده می‌شوند و به سمت ساختمان مورد نـظر‌ بـه‌ راه مـی‌افتند؛و علی اف‌ در‌ خیابان‌ روبه‌روی‌ محل ملاقات به‌ مراقبت‌ می‌پردازد تا چنانچه خـطری‌ پیـش‌ آیـد،به فیزنکو علامت دهد.
همه چیز آرام و طبیعی است.فیزنکو زنگ در ساختمان‌ را‌ به صدا درآورد.در بـاز مـی‌شود‌ و او‌ وارد راهـرو‌ می‌گردد‌؛و سپس‌ زنگ در آپارتمان طبقهء‌ همکف(همان محل ملاقات)را فشار می‌دهد.در بلا فاصله بـاز مـی‌شود.فیزنکو با ورود‌ به‌ داخل سالن مورد نظر،محمد رضا‌ سعادتی‌‌ را‌-ایستاده‌-پشت‌ مـیزش مـشاهده مـی‌کند‌؛با‌ قیافهء رنگ پریدهء همیشگی‌اش.یک پروندهء قطور نیز روی میز مشاهده می‌شود.
در این مـوقع،در‌ پشـت‌ سر‌ فیزنکو به شدت بسته می‌شود؛و زمانی که‌ او‌ برمی‌گردد‌ تا‌ علت‌‌ را‌ دریابد،بـا چـهار مـرد مسلحه به تپانچه مواجه می‌شود که به سوی او و سعادتی نشانه رفته‌اند. یکی از آن چهار مرد بـه سـوی فیزنکو می‌آید و در حالی‌ که سلاح کمری‌اش را روی سینهء او فشار می‌دهد،از وی می‌خواهد که خـود را مـعرفی کـند.
فیزنکو،در آغاز،خود را به«نفهمی»زده چنین وانمود می‌کند که ساختمان‌ را‌ عوضی گرفته‌ و اشتباهی وارد شده اسـت؛ولی مـرد مـسلح حرف او را قطع می‌کند و به نام او را صدا می‌زند و اظهار می‌دارد که حتی خـبر دارد کـه فیزنکو برای‌ به‌ دست آوردن پروندهء روی میز بدانجا آمده‌ است!چون دیگر جای انکاری باقی نمی‌ماند،فـیزنکو مـسئلهء مصونیت سیاسی‌اش را عنوان‌ می‌کند.14
دنبالهء‌ ماجرا‌ که به نظر می‌آید تحریفی‌ در‌ واقـعیت بـاشد،عینا از کوزیچکین نقل می‌کنیم:
«[...]دومین مرد غـریبه جـلو آمـد و در حالی که تپانچه‌اش را به فیزنکو نشان مـی‌داد،گـفت:«فرار کن‌.»این‌ دستور فقط می‌توانست یک‌ معنی‌ داشته باشد:کشته شدن مـوقع فـرار؛و به همین دلیل‌ نیز فـیزنکو از اجـرای دستور سـرباز زد و در جـای خـود ایستاد.
سپس مرد غریبه دستور«فـرار کـن»را با لحن تهدیدآمیزی‌ تکرار‌ کرد و ضمنا جلوتر هم آمد تا اسلحه‌اش بـه فـیزنکو نزدیک‌تر باشد.در پشت سر او کاملا بـاز بود و آن‌طرف‌تر،یک مـرد مـسلّح‌ به چشم می‌خورد که درسـت در انـتهای راهرو‌ پشت‌ در اصلی‌ ساخمان ایستاده بود.
در همین نلحظه مسئله‌ای پیش آمد که در مـورد فـیزنکو نمی‌شد برای آن به‌جز‌«شانس»عـلت‌ دیـگری قـایل شد؛به ایـن شـکل که:شخصی با‌ شـدّت‌ شـروع‌ به کوبیدن در اصلی ساختمان کرد و مرد غریبهء مسلحی که پشت در ایستاده بود،به آرامـی در ‌‌را‌ گـشود و با حالتی خشن او رااز جلو در ساختمان بـه کـناری هل داد‌.امـا‌ آنـ‌ مـرد مجدّدا به پشت درآمـد و این‌بار علاوه بر محکم‌تر کوبیدن‌ در منزل،فریادزنان گفت که‌ در همان منزل سکونت دارد،و هیچ‌کس نمی‌تواند او را بـه خـانهء خودش راه‌ ندهد.
چون سروصدای مـرد‌ بـه‌ طـوری اوج گـرفته بـود که عن قـریب رسـوایی به بار می‌آورد،نگهبان ناگزیر در را گشود و او را به داخل راه داد.این مرد،که دختر کوچکش را نیز به هـمراه‌ داشـت،بـعد از ورود به منزل،موقعی که به طرف آپارتـمانش مـی‌رفت،کـماکان فـریاد مـی‌زد و از ایـنکه راهش‌ نداده‌اند شکایت می‌کرد.
به دنبال وضع آشفته‌ای که پیش آمده بود،فیزنکو بلا‌ فاصله‌ از این جریان بهره‌برداری کرد و توانست از آن آپارتمان و آن‌گاه از در منزل خارج شود.امید فـیزنکو بیشتر این بود که در حضور یک شاهد غریبه،مردان مسلّحی که او‌ را‌ به دام انداخته‌اند جرئت تیراندازی به سویش را نخواهند داشت.و چون همین‌طور هم شد،فیزنکو توانست به سلامت خود را به اتـومبیلش بـرساند؛و آن‌گاه،پس از لم دادن روی‌ مبل‌ اتومبیل،به راننده‌اش دستور داد با آخرین سرعت به طرف‌ سفارت شوروی حرکت کند.»15
پس ازنقل خاطرات و یادداشتهای کوزیچکین،که بیشتر به داستان سراییهای«فردریک‌ فورسایت» شبیه است‌،اهـمّ‌ گـزارش‌ دستگیری سعادتی را-تا آنجا‌ که‌ مربوط‌ به برخورد مأموران‌ با فیزنکوست-می‌خوانیم:
ضمن مراقبت از اتومبیل سیاسی شوروی،در موّرخهء 5/2/58 مشاهده گردید که یک نـفر مـرد‌ روسی‌ از‌ اتومبیل پیاده‌[شد]و در خیابان دیـبا مـنشعب از خیابان‌ روز‌ دولت،وارد شرکت نولکو -که یک مؤسسهء صنعتی است-گردید.در بررسی بعدی،مشخّص شد که مرد روسی به‌ نام‌‌ «ولادیمیر‌ فنسینکو»،16دبیر اول سفارت شوروی مـی‌باشد و مـرد تماس‌گیرنده،یکی‌ از رهبران‌ سـازمان مـجاهدین خلق است.چون مدّت توقف فنسینکو کوتاه بود و احتمال می‌رفت که موفّق به تماس‌ نشده‌[باشد]‌،لذا‌ مراقبت از منطقه به طور مداوم آغاز گردید و مشخّصات ظاهری مرد‌ تماس‌گیرنده‌ به دست آمد.
چـون مـعلوم بود که رهبر مجاهدین در ساعت 1700 مورخهء 6/2/58 و یا 7/2/58‌(در‌ قرار‌ ملاقات یدکی)با افسر اطلاعاتی شوروی-جهت مبادلهء اسناد و مدارک-ملاقات می‌نماید‌، لذا‌ بررسیهای‌ لازم به عمل آمد و طی طرحی،مأمورین سپاه پاسداران انـقلاب هـدایت شدند کـه‌ 5 دقیقه‌ قبل‌ از‌ شروع ملاقات،مأمورین به شرکت وارد[شوند]و مرد تماس گیرنده را و مدارک‌ را ضبط نمایند‌؛و به‌ منظور احـتراز از ایجاد درگیریهای سیاسی،از دستگیری فنسینکو خودداری‌ شود؛که به‌ همین‌ تـرتیب‌ اقـدام گـردید و پس از دستگیری مرد تماس‌گیرنده،فنسینکو جهت ورود به شرکت نولکو مراجعه‌ نمود‌ ولی توسط مأمورین به او تکلیف شد که از شـرکت ‌ ‌خـارج شود؛و فنسینکو‌،بعد‌ از‌ خروج از شرکت،سوار اتومبیلی که توسط سه نفر مأمور شـوروی هـدایت‌ مـی‌شد،گردید و منطقه‌ را‌ ترک نمود.
در بازرسی بدنی از مرد تماس‌گیرنده،مشخّص شد که مسلّح‌ به‌ اسلحهء‌ کـمری می‌باشد؛و نیز در جست‌وجوی مقدماتی از وسایل شرکت،یادداشتی که حاکی از همکاری این‌ شخص‌ بـا‌ سرویس اطلاعات شوروی مـی‌باشد بـه دست آمد.پس از انتقال متّهم به‌ خانهء‌ امن،تحقیقات به‌ طور مداوم از وی آغاز گردید و نتایج حاصله به شرح زیر می‌باشد:


الف‌-بیوگرافی‌
نام:محمد رضا سعادتی.
شغل:مهندس در رشتهء برق و عضو هـیئت‌مدیرهء شرکت‌ نولکو‌.
فعالیت سیاسی خود را از اوایل سال‌ 57‌ شروع‌ نموده و در بهمن‌ماه 57 به عضویت سازمان‌‌ مجاهدین‌ خلق درآمده،و در گروه پاسداران و در گروه امداد این سازمان به فعالیت مشغول‌‌ گردیده‌؛و مستقیما زیر نظر شخصی بـه‌ نـام‌ خسرو نظامی‌،رئیس‌ انتظامات‌ سازمان مجاهدین‌ خلق،انجام‌وظیفه می‌نماید.


ب-چگونگی‌ برقراری‌ ارتباط با مقامات شوروی
محمد رضا سعادتی اعتراف نمود که در اوایل‌ اسفندماه‌ 57،در تظاهراتی که در دانشگاه‌ تهران‌ از طرف سازمان‌ مـجاهدین‌ خـلق ترتیب یافته بود،ولادیمیر‌ فنسینکو‌ خود را خبرنگار روزنامهء ایزوستیا (شوروی) معرّفی‌ [کرد] و ضمن طرح سؤالاتی در زمینهء سازمان‌«جنبش‌[ملّی‌‌ مجاهدین‌]»و هدفها و برنامه‌های آن،اظهار‌ علاقه‌ نمود‌ که باب مراوده‌ را‌ با نامبرده بـاز نـماید‌؛ودر‌ نتیجه،از آن تاریخ به بعد،ملاقاتهای منظم خصوصی بین سعادتی و افسر اطلاعاتی‌ مورد‌ بحث‌،برقرار گردیده است.
محمد رضا سعادتی‌،در‌ ملاقاتهای دوم‌ و سوم‌ خود‌ با فنسینکو،بر اثر‌ سؤالات مـختلفی کـه از نـاحیهء بیگانهء مزبور در زمینه‌های مسئلهء کـردستان،حـزب تـوده،موقعیت چریکهای‌ فدایی‌ خلق، افسران اطلاعاتی سیا،اسناد و مدارک‌ طبقه‌بندی‌شدهء‌ سازمان‌ منحلّهء‌ امنیت‌،امام خمینی،[و]‌ وضع‌ موقعیت معظّم له در ایران طرح مـی‌نمود،مـتوجه شـد که این شخص باید از جاسوسان‌ شوروی‌ باشد‌ کـه‌ در مـلاقاتها قصد دارد اطلاعاتی را کسب‌ نماید‌.به‌ همین‌ جهت‌ موضوع‌ ارتباط خود را با بیگانهء مورد بحث،با یکی از رهبران جنبش مـجاهدین بـه نـام خسرو نظامی‌17مطرح‌ [می‌کند]و اظهار می‌دارد[که‌]به احتمال زیاد فنسینکو،جـاسوس سازمانهای‌ اطلاعاتی غربی‌ است که در پوشش تبعهء شوروی،قصد جمع‌آوری و اقدامات عملیاتی را دارد؛و به همین جهت‌ از طرف خسرو نـظامی هـدایت مـی‌گردد که ملاقاتهای خود را-با نظر سازمان‌ جنبش‌-با فنسینکو ادامه دهـد.


نـتایج بازجویی
یادشدهء بالا در مصاحبهء اولیهء خود،ضمن اعتراف به همکاری با سازمان جاسوسی شوروی‌ در ایران،اظـهار داشـت کـه کلیهء ارتباطات او با‌ فنسینکو‌،با هدایت و نظر خسرو نظامی بوده؛و به‌ احـتمال زیـاد خـسرو نظامی از عوامل سازمان جاسوسی شوروی است و خسرو نظامی،نامبرده را هدایت نموده‌ که‌ در رابطهء خـود بـا افـسر‌ اطلاعاتی‌ شوروری،در زمینهء تبادل اطّلاعاتی از طرف‌ جنبش به سازمان جاسوسی شوروی،و اخذ وسایل و امـکانات فـنّی،آموزشی و الکترونیک و عملیاتی از سازمان جاسوسی شوروی،برای‌ تقویت‌ اقدامات عملیاتی جاسوسی جنبش‌ اقـدام‌‌ نـماید؛کـه درملاقاتها به همین ترتیب عمل نمود و افسران اطلاعاتی شوروی قول مساعدت‌ همه‌گونه‌ای را به سـازمان جـنبش تعهّد نموده‌اند.
قبل از اینکه محمد رضا سعادتی در آخرین ملاقات خود‌ با‌ افسر اطـّلاعاتی شـوروی(6/2/58) حـاضر شود،توسط خسرو نظامی احضار و به وی دستور داده می‌شود که در این ملاقات،ابتدا در مورد قرارهای مـنظّم،مـلاقات به تنهایی،و جنبه‌های امنیتی و حفاظتی‌ ارتباطات‌،مذاکره‌ [کند]و‌ به افسر اطلاعاتی شـوروی گـفته شـود که مدارک مهم را به هیچ‌وجه در شرکت نخواهیم‌ داد و این‌ مدارک،در ملاقاتهای پنهانی در داخل اتومبیل-به صـورت مـتحرک-تـحویل‌ داده‌‌ خواهد‌ شد؛ولی تحویل مدارک غیر مهم،نظیر اطلاعات مربوط به سـازمان جـنبش و سار احزاب‌ سیاسی،در محل ‌‌شرکت‌ تحویل خواهد شد.
خسرو نظامی به سعادتی دستور داده که در این مـلاقات‌،در‌ مـورد‌ مسئلهء افغانستان،موقعیت‌ عراق و گروههای کرد عراقی در منطقه،18[وضعیت ایران از نظر]19‌شـوروی،شـریعتمداری، و آخرین وضعیت سیاسی ایران،در مورد هدفهای دولت لیـبی از نـزدیکی‌ بـه ایران،و امام خمینی‌‌ تحقیق‌ نماید و سؤال شـود کـه سازمان جاسوسی شوروی در چه زمینه‌هایی به اطلاعات احتیاج‌ دارد.
خسرو نظامی،ضمن توجیه سـعادتی در زمـینهء اینکه آخرین وضعیت احزاب و سـازمانهای‌ جـنبش را در ایران بـرای‌ فـنسینکو تـشریح نماید،دستور داده است که از افسر اطـلاعاتی شـوروی‌ لیست اسامی افسران سازمان سیا و شبکه‌های اطلاعاتی آنها رادر اختیار جنبش قرار دهـد تـا بتوانند مورد بهره‌برداری قرار دهند.ضـمنا‌ هر[وسیلهء‌ مورد نیاز]20از وسـایل الکـترونیکی-فنّی‌ جاسوسی شامل ضبطصوت هـمراه بـا فرستنده،وسایل میکروفون‌گذاری و فرستنده‌های‌ کوچک،دوربینهای عکّاسی کوچک،دستگاه تهیهء میکروفیلم،دستگاه اسـتراق سـمع از فاصلهء 50 متری‌،دستگاههای‌ رمزکنندهء تـلفن و دسـتگاههای کـنترل تلفن‌[را]تحویل جنبش نـمایند؛و عـلاوه بر آن،تجربیاتی که در امـور اطـّلاعاتی،ضد اطلاعاتی،و نحوهء بایگانی اسناد طبقه‌بندی‌ شده و تشکیل بایگانی دارند،به صورت بولتنهایی در‌ اخـتیار‌ جـنبش قرار دهند.
محمد رضا سعادتی،در اعـتراف خـود،اظهار نـمود کـه فـنسینکو در ملاقاتها مرتّبا گفته اسـت که‌ اطرافیان امام خمینی و هیئت‌[دولت‌]،وابسته به دولت امریکا می‌باشند21‌و حتّی‌ ملاقات‌ سفیر شوروی با امـام خـمینی‌،با‌ زحمات‌ صورت‌گرفته؛و اطرافیان امام از ایـجاد روابـط نـزدیک‌ سـفیر شـوروی با امام خـمینی جـلوگیری نمایند.


نظریه
با توجه به شگرد کار سرویس‌ اطلاعاتی‌ شوروی‌ و اظهار متّهم،که عموما تناقض‌گوییهای‌ فـراوان‌[در آنـ‌]وجود دارد‌ و پاسـخهای‌ سئوالاتی که به طرق گوناگون مطرح گـردید[و]به صـورت‌ مـشخّص‌[توسط]سعادتی‌[بدان‌]جواب داده شـد،بـه نـظر می‌رسد:با توجه به اینکه در‌ سالهای‌‌ 47‌ و 48 مشار الیه در ذوب‌آهن اصفهان خدمت می‌کرده و با کارشناسان‌ شوروی ارتباط داشته، از آن تاریخ توسط سرویس اطلاعاتی شوروی نشان شده و به استخدام شـوروی درآمده است؛و خسرو‌ نظامی‌ نیز‌ که هدایت‌کنندهء ارتباط او با مقامات شوروی می‌باشد،باید از عوامل‌‌ شوروی‌ در ایران باشد؛و ضرورت ایجاب می‌نماید که خسرو نظامی سریعا دستگیر[شود]و تحت بازجویی دقیق قرار گـیرد‌.
بـا‌ در‌ نظر گرفتن اینکه اطلاعات امنیتی از مدارک مهمّ طبقه‌بندی‌شدهء کشور،هم‌اکنون در‌اختیار‌ خسرو‌ نظامی و سازمان جنبش قرار دارد و خسرو نظامی قصد دارد که سازمان جنبش را با‌ وسایل‌ فنّی‌ و الکترونیکی،و احتمالا امکانات تـسلیحاتی مـجهّز نماید و در قبال آن،سازمان‌ اطلاعاتی شوروی‌[موفق شود با‌ استفاده‌ از عوامل‌]22در اختیار،[از]اسناد مهمّ مملکتی تغذیه‌ نماید،این موضوع خطرات‌ غیر‌ قابل‌ جبرانی در آینده،از نـظر امـنیت کشور،در برخواهد داشت.تلاش خـسرو نـظامی در‌ زمینهء‌ به دست آوردن لیست اسامی افسران اطّلاعاتی سیا و شناسایی شبکهء جاسوسی امریکایی‌[در]ایران نیز‌ به‌ منظور‌ ایجاد ترور و تخریب و اخلال در روابط ایران و امریکا می‌باشد.
مـحمد رضـا سعادتی پس از دستگیری‌،در‌ نوشته‌ای،رابـطه خـود را با جاسوسان K.G.B چنین‌ توجیه کرد:
من در تظاهرات‌ و سخن‌رانی‌ دانشگاه‌،23قبل از عید،شرکت کرده بودم.در آن تظاهرات، خبرنگاران و عکّاسها هم بودند؛هم‌ خبرنگاران‌ داخلی‌ مانند کیهان و اطلاعات و هم خبرنگاران‌ خارجی،مانند هـمین فـرد که‌ خود را‌ خبرنگار‌«نووستی» معرّفی می‌کرد.در اینجا او به‌ سراغ من آمد.البته لازم به‌ گفتن است که‌ من‌،از قبل،با «جنبش ملی‌[مجاهدین‌]» رابطه برقرار کرده بودم و در همان حوالی‌ که‌ سخن‌رانی‌ مـی‌شد ایـستاده بودم؛و لذا خـبرنگار با‌ من‌ به‌ عنوان یک‌ فرد عضو جنبش برخورد می‌کرد‌.ابتدا‌ در مورد جنبش‌ ملی سؤال کرد؛یـک سری‌ سؤالهای کلی بود،مانند اینکه‌‌ «جنبش‌ ملی یک حزب‌ اسـت»؟که گـفتم‌:نـه‌،حزب‌ نیست‌؛اگر‌ حزب‌ بود،حتما اسم حزب را روی‌ خویش‌‌ (به تصویر صفحه مراجعه شود) دست‌خط مـحمد ‌ ‌رضـا سعادتی-صفحه 1 می‌گذاشت.بعد‌ پرسید‌ که«جنبش‌ ملی همان سازمان مجاهدین‌ است»؟ کـه گـفتم:نـه‌،جدای‌ از آن است؛و سازمان مجاهدین‌ در‌ روزنامه اعلامیه‌ داده و از جنبش ملی حمایت کرده‌ است.بعد از خودم پرسید‌ کـه‌«شما عضو هستید»؟گفتم:بله،گفت‌: «زندان‌ هم‌ رفته‌اید؟»گفتم:بله، رفته‌ام‌.«شغل‌ شما چیست؟»گـفتم: مهندس برق‌ هستم‌.«در کـجا کـار می‌کنید؟»گفتم:در یک شرکت کار می‌کنم.از شرکت پرسید که«شرکت‌‌ چیست؟»گفتم‌:شرکت تأسیساتی‌ است.و باز صحبت را‌ به‌ جنبش‌ کشانید‌ و آرزوی‌ موفقیت‌ نمود و اظهار خوشحالی از‌ پیروزی انقلاب. و بعد پرسید که«شما کی در شـرکت‌ هستید»؟گفتم:معمولا بعد از ظهرها هستم‌.گفت‌:«ممکن است من، برای اینکه گاهی‌ اوقات‌ صحبت‌‌ کنیم‌،بیابم‌ شرکت خدمت‌تون؟»که‌ گفتم‌:خواهش‌ می‌کنم،تشریف‌ بیاورید.بعد خداحافظی کرد و رفت.
بعد از آن،حدود یک هـفته بـعد بود که‌ یک‌ بعد‌ از ظهری بود که به شرکت‌ آمد‌.حدودا‌ یک‌ ساعت‌ آنجا‌ بود‌؛که‌ ابتدا تعارف و احوالپرسی و این حرفها بود،و کمی هم در مورد هوا و گرمی‌ آن و اینکه او عادت نـدارد.ولی هـنوز (به تصویر صفحه مراجعه شود) (به تصویر‌ صفحه مراجعه شود) دست‌خط محمد رضا سعادتی-صفحه 2 و 3 مطرح نکرده بود که«من از شوروی هستم»؛که در همین‌جا بود که خاطرم است گـفت:«در مـسکو هوا به این گرمی‌ نمی‌شود‌.»در اینجا البته من باز متوجّه قضایا نشدم و فکر نکردم که ممکن‌ است کاسه‌ای زیر نیم‌کاسه باشد.این‌بار هم صحبت خاصی نشد؛فقط سؤالاتی در مـورد جـنبش،آن هـم‌ به‌ طور کلی،کرد.
بـعدا،قـبل از عـید،یک دفعهء دیگر هم آمد شرکت،و در آنجا صحبت از احوالپرسی و این‌ حرفها؛و به دنبال آن‌ مطرح‌ کرد که«من می‌توانم اگر‌ بـچه‌هایتان‌ صـحبتهایی داشـتند،به آنها (مقصودش سفارت بود)بگویم»:من هـم گـفتم که این را به جنبش مطرح می‌کنم.و صحبت‌ شخصی که در این تماس‌ گفته‌ شد،همین بود.خدا‌ شاهد‌ است کـه هـیچ صـحبت دیگری نبود. اصلا من روحم خبردار نبود که طرف دنـبال چه چیزی است و چه هوسی دارد.من ناخودآگاه، بدون اینکه متوجه اصل قضیه شوم،این مسئله‌ را‌ به فردی در جـنبش بـه نـام خسرو نظامی طرح‌ کردم.آن فرد هم به من گفت:«به طـرف بـگو که من از کجا به توا عتماد کنم که در رابطه‌ با‌ سفارت‌ هستی‌ و می‌خواهی صحبتهای ما را بـه سـفارت بـبری؛و آخر سر به او بگو:من برای اطمینان از تو‌، لازم می‌دانم یک دفعه در سـفارت بـا تـو صحبت کنم در‌ محلّ‌ سفارت‌.»
این دفعه که آمد،بعد از عید بود.به او همین مـسئله را مـطح کـردم.البته صحبتهای ‌‌کلّی‌ شده‌ بود و قبلا هم(یعنی دو جلسه قبل هم)قرار شده بـود کـه‌ من‌ او‌ را در روزهای پنجشنبه ببینم؛از نظر اینکه پنجشنبه شرکت تعطیل است.خلاصه،روز پنجشنبه‌ای‌ بـود کـه ایـن مسئله را به او گفتم.او ابتدا صحبت کرد و ابرو‌ و چشم و لب و دهان خود‌ را‌ بالا و پایین می‌انداخت؛ولی بـعد گـفت که«سفارت خیلی خطرناک است و شما می‌دانید»!البته من بیشتر در این فکر بـودم کـه ایـن‌ فرد ممکن است جاسوس باشد و به عنوان خبرنگاری که‌ در رابطه با روسهاست،از این و آن‌ اطـّلاع کـسب کند؛لذا اصلا متوجه این مسئله نبودم که رفتن به سفارت روسها تـا چـه انـدازه برای‌ آنها مهم است،و تا چه اندازه‌ ممکن‌ است من در یک رابطهء خطرناک قرار بـگیرم؛لذا فـکر مـی‌کردم که او خطرناک بودن‌[سفارت‌]را برای ترساندن من و طفره رفتن می‌گوید؛لذا من هم‌ گـفتم کـه«اطمینان من،فقط در‌ همین‌ رابطه به دست می‌آید»؛که برای پنجشنبهء بعد،قرار شد که‌ سـاعت 7 بـعد از ظهر،در خیابان کوشک،همدیگر را ببینیم؛که او سفارش کرد من از طرف‌ لاله‌زار‌ بـیایم‌ و[گـفت:]«ساعت خود را هم روی ساعت رادیو میزان کـن و سـروقت،از آن سـمت‌ حرکت کن تا تو را ببینم».
پنجشنبه در خـیابان کـوشک رفتم و او را دیدم که‌ بلا‌ فاصله‌،در فاصلهء چند متری ماشین‌،او‌ با‌ یک‌ رانندهء چـاق ایـستاده‌اند؛و من در عقب ماشین نشستم و بـعد از پیـچ و تابهای زیـاد،کـه خـیابانها هم‌ خلوت بود،از یک‌ دری‌،در‌ هـمان حـوالی-که نمی‌دانم اساس درب سفارت بود‌ یا‌ نه؛[و]شاید هم اصلا من را بـه سـفارت نبرده است ولی خودم آن موقع فکر مـی‌کردم که سفارت است‌-رفـتیم‌‌ داخـل‌.درب آهنی داشت و با بوق،درب بـاز شـد و من کسی‌ را دم درب ندیدم؛و به یک اتاق رفتیم. در آن اتاق یک میز بود،یک ضـبطصوت یـا گرام‌ بود‌ که‌ مشغول نـواختن مـوسیقی بـود،روی میز سه‌ تـا لیـوان و دو عدد‌ پپسی‌ گذاشته شـده بـود[و]قدری هم پسته-ظاهرا-بود؛بعد هم چای آوردند.
درآنجا من خیلی خوشحال‌ بودم‌ و[بـه‌]روی‌ خـودم نمی‌آوردم.صحبتهای کلّی در مورد افغانستان،کـردستان،آقـای خمینی و آیـندهء نـامعلوم‌ ایـران‌ شده‌ و اینکه«شما چـه نوع کمکی‌ می‌خواهید»؟مقصود از«شما»یعنی جنبش بود.من هم گفتم‌ طرح‌ می‌کنم‌.او گفت‌[که‌]«شما [بـه سـرانتان‌]بگویید و هرنوع کمکی خواستند،بگویند».که بـعد،از سـفارت بـیرون‌ آمـدیم‌ و مـن‌ را در خیابان شاهرضا[انقلاب‌]پیاده کـردند.
ایـن صحبتها را باز با خسرو نظامی‌ طرح‌ کردم‌؛که خسرو نظامی گفت:«برای هفتهء آینده با او صـحبت کـن.»البـته من برای‌ دو‌ هفتهء آینده با او وقت گـذاشته بـودم،در هـمین مـحل شـرکت؛ولیـ‌ خسرو‌ گفت‌ که‌«برای این هفته با او صحبت کن».در ضمن شمارهء تلفن را هم این طرف‌ قبلا‌ به‌ من داده بود؛و به او تلفن کردم که«روز پنجشنبهء این‌ هفته‌ بـیا‌».خسرو هم گفت:«این هفته بیا». خسرو هم گفت:«این هفته که رفتی،این صحبتها‌ را‌ با‌ او بکن که چه نوع دستگاهی می‌توانید به‌ ما بدهید؛ضبطصوت،بی‌سیم‌،دوربین‌،کنترل تـلفن،آمـوزش اطّلاعاتی.اینها را بگو که او طرح کند و جوابش را بعدا بیاورد؛و برای‌ هفته‌های‌ بعد،با او[قرار]ملاقات بگذار.»که من آمدم‌ در اینجا؛که قبل از‌ ساعت‌ 5 بعد از ظهر[به دست‌]شما[مأموران جمهوری اسلامی‌]دستگیر شدم‌.در‌ ضـمن‌ خـسرو نظامی مقداری اعلامیه داد که-در‌ مورد‌ جنبش بود-به او بدهم.
این،ماحصل رابطهء من با این فرد است‌؛و رابطهء‌ دیگری با او نداشتم.و به‌ قـرآن‌ قـسم می‌خورم‌‌ که‌ هیچ‌گونه‌ سندی و هـیچ‌گونه مـدرکی توسط من به‌ این‌ فرد داده نشده؛و اساسا من با این کار مخالف بودم و بیشتر یک‌ رابطهء‌ عادی و سیاسی را ترجیح می‌دادم.
فراموش‌ کردم‌[بگویم‌]که این فـرد خـواستهایی‌ که‌-با سؤالاتی کـه-مـطرح می‌نمود‌،به‌ طور مشخّص در مود شخص مقرّبی،جاسوس شوروی،می‌گفت:«ما نمی‌دانیم چگونه دستگیر‌ شده‌»؛و حتی می‌گفت که«آبروی ما‌ در‌ این‌ مورد رفته است‌ و این‌ فرد با ما رابطه‌ای‌ نـداشته‌‌ اسـت»؛و بعد هم به طور شوخی و یا پراکنده می‌گفتند که«در مورد ما چه‌ می‌گویند‌ و چه فکر می‌کنند»؟و خواست دیگری را‌ مطرح‌ نکردند؛شاید‌ دنبال‌ اطّلاعاتی‌ بودند.
الآن یادم آمد‌؛در مورد فردی که مـدتی اسـت دستگیر و در روزنـامه‌[ها]نوشته بودند[که‌]یک‌ شبکهء دو هزار نفره خرابکار‌ دارد‌،سؤال کرد که من هم گفتم‌:بله‌،در‌ روزنامه‌ خوانده‌ام‌؛ولی‌ فکر مـی‌کنم‌ که‌ گنده‌اش کرده‌اند!این،عادت روزنامه‌هاست.دیگر هیچ مسئلهء مشخّصی بـین مـن و او صـحبت نشده؛و به خدا‌ قسم‌ که‌ هیچ سند و یا مدرکی را به او‌ نداده‌ام‌ و حتی‌ چنین‌‌ مسئله‌ای‌ هم‌ با مـن ‌ ‌طـرح نشده که«مدارکی به تو می‌دهیم و به او بده».البته شاید ادامهء کار،بـا تـوجه بـه سوء استفاده‌هایی که از من در این رابطه‌ می‌شد،چه بسا که به این مرحله هم مـی‌رسید. البته نمی‌دانم که جنبش،مدرک در اختیار آنها می‌گذاشت یا نه؛یعنی آیا حـاضر بودند،در عین‌ اینکه نـماز مـی‌خواندند،با‌ روسها‌ هم در تماس باشند و مدرک به آنها بدهند یا نه.
محمد رضا سعادتی
بر خلاف توجیهاتی که سعادتی درباره نقش جاسوسی خود با عوامل K.G.B بیان کرده، دست‌نوشته‌های او بیان‌ دیگری‌ دارد.چـرا که فهرستی از نیازهای جاسوسی سازمان مجاهدین‌ خلق،چگونگی برقراری ارتباط،شیو بحث درباره مسائل سیاسی و کسب برخی از تجربیات‌ اتحاد‌ جماهیر‌ شوروی است.متن دست‌نوشته سعادتی‌ بدین‌ شرح است:
قسمت 1
اطلاعاتی
1-نـیازهایی کـه ما داریم:
الف-به لحاظ من:
[الف‌]1-ضبطصوت همراه با فرستنده؛
[الف‌]2-دوربین کوچک و یا دوربین میکروفیلم؛
[الف‌]‌3-گیرنده‌ و فرستنده‌های خیلی کوچک و ریز‌؛
[الف‌]‌4-دستگاههای استراق سمع از فواصل دور(50 متری)؛
[الف‌]5-تـجربیات لازم در مـورد بایگانی و طبقه‌بندی پرونده‌ها؛
[الف‌]6-دستگاههای کنترل تلفن،با مشخّص‌کننده؛
[الف‌]7-دستگاههای رمزکنندهء تلفن؛
[الف‌]8-تجربیات لازم در‌ امور‌ اطّلاعاتی و ضدّ اطّلاعاتی؛
[الف‌]9-اطّلاعات در مورد فعّالیتهای CIA و...؛
[الف‌]10-مشخص شدن دوره‌ها و ویژگیهای افـرادی کـه این دوره‌ها را می‌بینند؛24
[الف‌]11-افسران CIA را که می‌شناسید،به‌ ما‌ معرّفی کنید‌؛
[الف‌]12-از شبکه‌های CIA در ایران،در صورتی که اطّلاعی دارید،می‌توانید با کمک ما آن‌‌ را رد کنید؛بدین‌صورت که اطّلاعات را به مـا بـدهید؛مـا‌ روی‌ آن‌ کار می‌کنیم و سـپس،بـعد از عـمل،آن را برای شما و دولت‌[جمهوری اسلامی‌]به طور مفصّل تشریح می‌کنیم. (به ‌‌تصویر‌ صفحه مراجعه شود) دست‌نوشته‌های محمد رضا سعادتی در چهار قسمت
قسمت 2
مـقدمه
1-در‌ مـورد‌ تـماس‌ تلفنی و اشکالات این تماس و ضرورت بررسی.
2-پیشنهاد در مـورد ایـنکه از این به بعد،تماسهایمان‌ را تنظیم کنیم؛و حداقل 10 دقیقه را در مورد تماسها و مسائل امنیتی،اشکالات‌ و...صحبت کنیم،و سعی کنیم‌ که‌ آن را بـرطرف کـنیم؛ یـا نمونهء مشکوکی-اگر دیده شد-در هرمورد مطرح شود تا بـتوانیم در مورد آن،تحقیق‌[کنیم‌] و مطمئن شویم.
3-در مورد تماسها و[به خصوص‌]این‌گونه تماسها،25چه تجربیاتی‌ دارید؟هرگونه‌ تجربه‌ای موجود است،به طور دقیق و روشـن بـگویید.
4-در ایـنجا به هیچ‌وجه چنین مدارکی‌26را تحویل نمی‌دهم،و در اینجا صرفا مدارک از سازمان را تـحویل مـی‌دهیم؛و لذا باید قراری را‌ گذاشت‌-در جای دیگر،به صورت متحرک‌27 -تا این مدارک داده شود؛که برای این کـار هـم بـاید کاملا دقیق و حساب شده و با محمل عمل‌ نمود.
5-روشن کردن محل تـماس‌ مـا‌،و ایـنکه اگر داخل ساختمان ریختند چه گفته شود.28
قسمت 3
ابتدا صحبت در مورد مسائل سیاسی روز:
1-سـؤال در مـورد افـغانستان،و اینکه چه اطّلاعی از وضع دارید؛29
2-سؤال‌ در‌ مورد عراق و مسئلهء کردستان،و گروههایی که‌[در]آنجا فعالیّت مـی‌کنند؛30
3-سـؤال در مورد ایران،و اینکه چه حدسی می‌زنید؛تظاهرات به نفع شریعتمداری را چگونه‌ بررسی می‌کنید؟31
4-در مـورد لیـبی و نـزدیکی‌ او‌ به‌ ایران چه فکر می‌کنید؟32
5-شما‌ در‌ چه‌ زمینه‌هایی به اطّلاعات نیاز دارید؟
قسمت 4
[الف:]توصیه به جـناح چـپ«فتح»33
[ب:]درخواستها:
1-تجربیات شما را به صورت مدوّن شده‌ در‌ مورد‌«شوراهای خلقی»خواستاریم؛در صـورتی‌ کـه مـی‌توانید به‌ ما‌ بدهید.34
2-توصیه در مورد خمینی؛صحبت حمید با ریاحی وزیر دفاعو.
3-توصیه در مورد هـدیه کـردن بدهیها و تأسیسات‌ صنعتی‌ به‌ انقلاب ایران؛35[و]تهیهء مواد غذایی و امور بهداشتی.
4-ضـرورت بـرخورد‌ فـعّال‌تر با خمینی،و مشورت کردن با ما.36
پرونده جاسوسی محمد رضا سعادتی در محاکم قضایی جمهوری اسـلامی‌ ایـران‌ هـمچنان‌ در حال بررسی بود که سازمان مجاهدین خلق با تهییج و تجهیز‌ امکانات‌ تـبلیغاتی و انـسانی خود به‌ این موضوع کاملا جنبه سیاسی بخشید و فضای جامعه را ملتهب کرد.در‌ چنین‌ موقعیتی‌ بود کـه‌ بـر اثر تحریک سعادتی،یکی از زندانبانان زندان اوین،اقدام‌ به‌ ترور‌ محمد کـچویی،رئیـس‌ زندان،کرد و قبل از خودکشی،بازداشت و به نـقش آمـرانه سـعادتی اعتراف‌ کرد‌.محمد‌ رضا سعادتی علاوه بـر جـاسوسی به همین جرم محکوم به اعدام شد.
پانوشتها
(1).ناهید‌ جلال‌زاده‌ فرزند علی در سـال 1329 در شـیراز متولد شد.پس از پایان تحصیلات‌ مـتوسطه‌ در‌ رشـته روان‌شناسی‌ مـدرسه عـالی دخـتران تهران پذیرفته شد.در این آموزشگاه بـود کـه با‌ ماه‌ منیر رضایی و براردش مهدی رضایی آشنا شد.در روز 10/2/51 با محمد‌ رضـا‌ سـعادتی‌ ازدواج کرد چرا که او آشنای خانوادگی مـحمد رضا سعادتی بود.هـفت روز از ایـن‌ زندگی‌‌ مشترک نگذشته،همسرش بـازداشت شـد و روز بعد نیز او به جنگ ساواک‌ افتاد‌ و به‌ سه سال تحمل کیفر محکوم گـردید.امـا بیش از چهار سال را در حبس سـپری‌ کـرد‌ و در‌ 15/7/55 بـه علت ابتلاء بـه بـیماری روانی از زندان آزاد گردید‌.خـانم‌‌ جـلال‌زاده در طول دوران بازداشت چند بار اقدام به خودکشی و اعتصاب غذا کرد و یک بار هم‌ کـه‌ در 1352 بـه اتفاق ربابه‌ اشرف‌زاده دهقانی قصد فـرار از زنـدان را‌ داشت‌ از او جـای مـاند و مـوفق نگردید.پس‌ از‌ پیروزی‌ انـقلاب اسلامی جلال‌زاده‌ به همراه برادرش حمید‌ در‌ مرکزیت نهاد کارگری منافقین فعالیتش را آغاز کرد.
(2).ر.ک:س ش 1.
(3).ر.ک:س ش 2.
(4).ر.ک:س ش 3.
(5).پیش از ایـن نـیز سازمان‌ مجاهدین‌ خلق در خرداد سال 1352‌ و در‌ پی تـرور‌ دو‌ سـرهنگ‌ امـریکایی در تـهران،کـیفهای دستی‌ حاوی‌ اسـتاد‌ سـرّی آنها را برای استفاده نیروهای اطلاعاتی شوروی،از طریق سفارت اتحاد‌ جماهیر‌ شوروی درکشورهای‌ فرانسه یا انگلستان‌ بـرای آنـان ارسـال کرده‌ بود‌.سند،شماره 4.

(6).کوزیچکین،ولادمیر،ک.گ.ب در‌ ایـران‌:افـسانه و واقـعیت،تـرجمه اسـماعیل زنـد و حین ابو ترابیان،مترجم،تهران، 1370 ش.
 (7).همان:ص 353‌.
(8).همان‌:صص 5-354.
(9).احمد مقربی فرزند‌ حسن‌ به‌ سال 1300 در‌ تهران‌ متولد شد.پس از‌ طی‌ تحصیلات ابتدایی و متوسطه وارد دانشکده افسری‌ گردید و با درجه سـتوان سومی دانش آموخته شد‌.نامبرده‌ همچنین دوره‌های متعدد آموزش نظامی از‌ جمله‌،دوره مقدماتی‌‌ و عالی‌ مهندسی‌،دوره فرماندهی و ستاد در‌ امریکا،دوره پدافند عالی از امریکا و دانشگاه جنگ را گذرانید و از سال 1327 وارد خدمت‌ در‌ ارتش شد.او عضو نهضت مـقاومت‌ مـلی‌،عضو‌ انجمن‌ جغرافیا‌ و مهندسین امریکا،معاون‌ اداره‌ پنجم و رئیس رکن پنجم ستاد ارتش بود.طبق اسناد ساواک،مقربی پس از انحلال حزب بوده‌ و دستیگری‌ اکثر‌ افراد وابسته به‌ حزب،مدت هـفت مـاه‌ بازداشت‌ گردید‌ ولی‌ به‌ علت‌ فقد مدارک لازم،آزاد شد.مجددا در سال 1344 روسها با توجه به‌ موقعیت وی و توان دستیابی اطلاعاتی‌اش به نامبرده نزدیک شده بـا تـهدید افشای ارتباط وی‌ با یـک سـرهنگ فراری او را وادار به همکاری می‌نمایند و مشار الیه حدود یازده سال با سفارت شوروی سابق در تماس بود و اطلاعات مهمی را در اختیار می‌گذارد که در‌ سال‌ 56 توسط پلیس امـنیتی دسـتگیر و پس از بازجویی و اعتراف طبق رأی دادگـاه نـظامی به اعدام محکوم‌ شد و رأی صادره در مورخ 4/10/1356 به اجرا درآمد.

(10).در چهارم‌ دی‌ماه‌ 1356/25 دسامبر 1977 مطبوعات رژیم اعلام کردند که«...حکم اعدام دادگاه برای سرلشکر احمد مقرّبی،که به موجب رأی صادره از دادگاه‌ تـجدیدنظر‌ بـه اعدام محکوم گردیده بود‌،در‌ بامداد امروز اجرا گردید.
سرلشکر مقرّبی به جرم جاسوسی و دادن اسرار نظامی ایران به عمّال بیگانه،در دادگاه‌[نظامی‌]محکوم به اعدام شده بود.» نحوهء کشف‌ ارتباط‌ سرلشکر مقرّبی،کـه از‌ بـزرگ‌ترین‌ پیروزیهای ضـد جاسوسی به شمار می‌رفت و کارایی بالای ادارهء هشتم‌ ساواک را نمایان ساخت،همواره برای مقامات روس حالت معمّا داشـته است.کوزیچکین در مورد سوابق مقرّبی‌ می‌نویسد که وی‌«سی‌ سال عـامل کـا.گ.ب بـود.از زمانی که افسری جوان بود،در سال 1945[1324 ش‌]به خدمت‌ این سازمان درآمد.او بهترین عامل رزیدنسی به حساب مـی‌آمد ‌ ‌و اطـلاعات محرمانه‌ای را،که‌ واقعا‌ برای اتّحاد‌ شوروی‌ حایز اهمیت بود،در اختیار ما می‌گذاشت.در طـی سـالها تـرقّی بسیار کرد و مسئول خرید اسلحه‌ از امریکا و دیگر کشورهای‌ غربی شد.[...]دیگر جانشینی برای او یافت‌ نـمی‌شد‌؛به‌ این علت بدیهی است که مقرّبی تنها عامل رزیدنسی بود که‌ مـی‌توانست اطلاعات مهمی عرضه بـدارد.دیـگران ‌‌با‌ او قابل مقایسه نبودند و عده‌شان هم بسیار اندک بود.با از دست رفتن‌‌ مقربی‌،در‌ رزیدنسی یک خلأ اطّلاعاتی پیدا شد؛اضافه بر اینها،او عملا همهء افسران PI را‌ که در زمانهای مختلف و در آن‌ دوران طولانی هـمکاری با او کار کرده‌ بودند،می‌شناخت».(ر.ک:کوزیچکین:صص‌ 258‌ و 368.)
(11).محل مزبور،که در پوشش یک شرکت صنعتی به نام«نولکو»قرار داشت،در غرب تهران نبود؛بلکه در خیابان دیبا، حوالی میدان هفت تیر و منشعب از خـیابان سـهروردی‌ و شهید مفتح،واقع بود.
(12).ر.ک:کوزیچکین،ص 369.
(13).روایت کوزیچکین با اندک ویرایش عبارتی و روایی،صص 70،369.
(14).همان،صص 70-369.
(15).همان،صص 1-370.
(16).در مدارک افشاشدهء‌ سال‌ 58،همواره نام مأمور روس،«فنسینکو»آمده است؛ولی در دیگر اسناد منتشر شـده در داخـل‌ کشور،؛«فسینکو»و در متن ترجمهء کتاب کوزیچکین،«فیزینکو»قید شده است.
(17).خسرو نظامی‌،که‌ در بازجوییهای محمد رضا سعادتی از وی نام برده شده است،نام مستعار است و چنین شخصی وجودخارجی نـدارد.
(18).در ایـنجا منظور نویسنده درست فهمیده نشده است.منظور‌ از‌«گروههایی که در منطقه(یعنی کردستان)فعالیت می‌کنند»، کردهای ایرانی است نه عراقی.م
(19).این قمست که در مدارک مأخذ خوانا نبوده،به قرینه و بـا تـوجه بـه اصل یادداشتهای‌ سعادتی‌،تکمیل‌ گـردید.م
(20).در سـند مـنتشرشدهء‌ سال‌ 58‌،کلماتی محذوف بود که به قرینه آورده شد.م
(21).اصل:می‌باشد.م
(22).در سند منتشرشدهء سال 58،کلماتی محذوف بود که‌ به‌ قرینه‌ تکمیل شـد.م
(23).مـنظور،سـخن‌رانی 3 اسفند 58 مسعود‌ رجوی‌ در دانشگاه تهران است که ضـمن آن،مـواضع سازمان را در قبال نظام جدید اعلام کرد.م
(24).منظور دوره‌های‌ جاسوسی‌ و ضدّ‌ جاسوسی در شوری است.م
(25).یعنی تماسهای اطّلاعاتی و متّهم به‌ جـاسوسی.م
(26).مـنظور از«چـنین مدارکی»،اسنادی چون پروندهء اطلاعاتی سرلشکر مقرّبی و دیگر اسناد فـوق‌ سرّی متعلق به‌ دولت‌ جمهوری‌ اسلامی ایران است.م
(27).«قرار متحرک»،قرار ملاقاتی است که یا‌ به‌ صورت پیـاده(در حـین عـبور رو به روی طرفین)و یا سواره(در یک اتومبیل‌ شخصی و یا‌ وسیلهء‌ نقلیهء‌ عـمومی-مـثل اتوبوس و تاکسی)انجام می‌شود؛و اغلب چنین قرارهایی،به منظور مبادلهء‌ اسناد‌ و مدارک‌،صورت می‌گیرد تا احـتمال ضـربه و ضـریب ریسک ضعیف باشد و طرفین فرصت واکنش(یا فرار‌)داشته‌ باشند‌.م
(28).این اشـاره ثـابت مـی‌کند که مجاهدین خلق،از همان ابتدای انقلاب،خود را‌ رو‌ در روی نظام می‌دانسته‌اند.م
(29).در آن زمان«نور الدّین تره‌کی»،کـه بـا‌ کـودتایی‌ در‌ اردیبهشت‌ماه 1357 به قدرت رسید و مورد حمایت روسها بود،بر افغانستانن حکومت می‌کرد.به‌ گـزارش‌ نـشریات و رسانه‌های جمعی در 18 و 19 فروردین 1358،وی«مرتجعین افغانی‌ و ایرانی»را‌ متّهم‌ کرد‌ هک با همکاری مردم افـغانستان،دسـت بـه اقداماتی علیه دولت او می‌زنند؛و در همین حال‌،به‌ گزارش‌ خبرگزاریها،«جمعیت اسلامی افغانستان»اعلام کرد کـه نـبرد بین واحدهای امنیتی‌ افغانستان‌ و شورشیان‌ مسلمان،در شرق‌ این کشور،ادامه دارد و چند صد تـن از سـربازان افـغانی خود را‌ تسلیم‌ شورشیان‌ مسلمان کرده‌اند.م(نشریهء ویژهء خبرگزاری‌ پارس،19/1/58:ص 1؛به نقل از خبرگزاری‌ فرانسه‌(فرانس پرس).کیهان،18/1/58:ص 8؛بـه نـقل از خبرگزاری‌ تاس.)
(30).احتمالا مجاهدین خلق در صدد‌ بوده‌اند‌ گروههای مورد حمایت روسها را بـشناسند و سـیاست و مـشی خود را تنظیم‌ نمایند‌.م
(31‌).«حزب جمهوری اسلامی خلق مسلمان ایران»توسط‌ طرفداران‌«آقای‌ شریعتمداری»تشکیل شـد و تـحریکاتی را در قـم‌ و تبریز‌ صورت می‌داد.با توجه به سابقه‌ای که روسها در ایجاد تحرّکات تـجزیه‌طلبانه در‌ آذربـایجان‌ داشته‌اند،سازمان مزبور در صدد‌ است‌ که نسبت‌ به‌ پایگاه‌ اجتماعی«آقای شریعتمداری»؛اطمینان خاطر بیابد‌ و از‌ تـضاد مـوجود بهره‌برداری کند.م
(32).پس از مفقود شدن«امام موسی صدر‌»،احتمال‌ می‌رفت که تیرگی روابـط دولت مـوقت‌ جمهوری اسلامی ایران و دولت‌‌ لیبی‌ تداوم یـابد؛بـه خـصوص هک‌ به‌ رغم سفر«عبد السلام جـلّود»-مـرد شمارهء دو لیبی-به ایران و اعلام همبستگی‌ دولت‌‌ مزبور با انقلاب اسلامی و رژیم‌ جـدید‌ حـاکم‌ بر ایران،سایه‌های‌ سوءظن‌ هـنوز بـین دو دولت‌ وجـود‌ داشـت و در ایـن میان، دولت موقت موضع ضدّ لیبی در پیـش گـرفته بود.م
 (33‌).سازمان‌ مجاهدین خلق،چنان‌که پیش‌تر نوشته‌ایم،با‌ جناح‌ راست«فتح‌»،از‌ روابـط‌ حـسنه و پیشینه‌داری برخوردار بود‌؛ و در اینجا به نـظر می‌آید،از طریق دولت شوروی(سـابق)،در صـدد ایجاد رابطه‌ای منسجم‌ با‌ جـناح چـپ(فتح»است.م

(34).درخواست‌ طرح‌ شوراهای‌ خلقی‌ و انتقال‌ تجربیات مربوط به‌ آن‌ از دولت شوروی(سـابق)،در زمـانی صورت می‌گیرد که‌ مطالبی در خـصوص تـشکیل شـوراهای ایالتی،در‌ نشریات‌ ایـران‌،بـه چاپ رسیده است.م
(35).در ایـن‌ قـسمت‌،توصیهء‌ دوستانه‌ای‌ به‌ روسها‌ شده که برای کسب محبوبیت و ایجاد موقعیت در ایران،مؤسسات اقـتصادی‌ خـود را در ایران،در اختیار رژیم انقلابی جدید قـرار دهـد؛بخشهایی از کـارخانه‌های ذوبـ‌آهن در‌ اصـفهان و ماشین‌سازی‌ در اراک و تراکتورسازی در تبریز،و بـیمارستان شوروی در تهران،از جمله مایملک روسها در ایران بودم
(36).سازمان خواستار آن است که روسها منفعلانه با رهـبر انـقلاب برخورد‌ نکنند‌ و حتی المقدور ایشان را تـحت فـشار قـرار دهـند تـا نیروهای هوادار شـوروی(سـابق)موقعیت مناسب‌تری بیابند؛و در این خصوص،سازمان خوساتار آن است که دولت‌ شوروی(سابق)سیاست خود‌ را‌ در برخورد بـا امـام خـمینی(ره)،بر مشاوره با مجاهدین خلق و هماهنگ بـا ایـشان بـنا نـهند.م

اسناد:


کیهان 1 آبان 1358


فصلنامه مطالعات تاریخی، زمستان 1383، شماره 5، صفحات -163-138