آوارگان لهستانی مقیم ایران به روایت کتاب «ایران پل پیروزی، سرزمین قحطی»


آوارگان لهستانی مقیم ایران به روایت کتاب «ایران پل پیروزی، سرزمین قحطی»

بهار ۱۳۲۱ درحالی که کمتر از یک سال از اشغال ایران توسط متفقین (انگلستان، شوروی و آمریکا) می‌گذشت و قحطی کشور را فرا گرفته بود، ناگهان شوروی اعلام کرد قصد دارد آوارگان لهستانی جنگ را به ایران بفرستد. در جریان این فرآیند که بیش از یک سال به طول انجامید، بیش از ۱۵۰ هزار آواره‌ی نظامی و غیرنظامی لهستانی به ایران منتقل شدند. دکتر محمدقلی مجد در فصل دهم کتاب «ایران پل پیروزی، سرزمین قحطی» به این مساله پرداخته است. 
آنچه در ادامه می‌آید، متن این بخش از کتاب است:

 

در بهار سال 1942 (1321) در حالی که ایران گرفتار قحطی بود، آوارگان لهستانی نیز از روسیه به شمال ایران وارد می‌شدند. در جریان سرازیر شدن آوارگان که تا تابستان 1943 ادامه داشت، دست کم 150 هزار نظامی و غیر نظامی لهستانی وارد ایران شدند. البته سربازان را بعدها از ایران منتقل کردند، اما بخش اعظم غیر نظامیان تا پایان جنگ جهانی دوم در ایران باقی ماندند. برای درک ابعاد نسبی این جمعیت باید توجه داشت که شهری مانند تبریز، دومین شهر بزرگ ایران، در سال 1940 بنا بر گزارش‌ها 213000 نفر جمعیت داشت؛ و جمعیت تهران نیز بنا بر اسناد 521000 نفر بوده است. موریس باربر، نماینده صلیب سرخ آمریکا در تهران، در یکی از گزارش‌های خود به تاریخ یکم ژوئن 1942 اطلاعات زیر را به دست می‌دهد:

آقای رالف بین، رئیس صلیب سرخ آمریکا در خاورمیانه، روز 6 فوریه 1942 برای برنامه ریزی و ایجاد تمهیدات توزیع حدود 320 تن مواد خوراکی و مایحتاج شامل آرد، لوبیا، شیر، پوشاک و پتو قاهره را ترک کرد و از مسیر بغداد به تهران آمد. کشتی‌های بریتانیایی این اقلام را در بندر سوئز بارگیری کرده و به سوی ایران می‌آورند. این اقلام برای پناهندگان لهستانی که قرار است از روسیه به ایران بیایند حمل می‌شود. آقای بین در بغداد با سرلشکر ویلر، رئیس هیأت نظامی آمریکا در عراق، ملاقات کرد... ویلر قول اکید داد که محموله‌های امدادی صلیب سرخ آمریکا را مانند تدارکات نظامی این کشور در اولویت قرار دهد. به یمن مساعدت‌های سرلشکر ویلر، محموله‌های امدادی صلیب سرخ آمریکا در کوتاه‌ترین زمان ممکن و در وضعیتی بسیار مطلوب به تهران رسیده است. آقای بین با وزیر مختار لهستان در ایران، با آقای آندره والژاک، نماینده صلیب سرخ لهستان در ایران، و سایر اعضای جامعه کوچک لهستانی مقیم ایران و چند تن از آوارگانی که از روسیه به تهران رسیده بودند، گفت‌و‌گو و رایزنی کرد. همچنین با چند مقام انگلیسی و لهستانی نیز گفتگو کرد و بدین طریق با درد و رنج هولناک آوارگان لهستانی در روسیه آشنا شد. بسیاری از آوارگان مدت دو سال در اردوگاه‌های کار اجباری به سر برده و آمار مرگ و میر در میان‌شان، خصوصاً در میان زنان و کودکان که بر اثر سوءتغذیه، بیماری و قرار گرفتن در معرض سرما و گرما به وضعیت رقت باری دچار شده بودند، بسیار بالا بود. خیلی زود برای آقای بین روشن شد که مسئله آوارگان لهستانی، که به ایران می‌آیند، پر از ابهام است و کسی نمی‌دانست اگر قرار است به لهستانی‌های بزرگسال اجازه خروج از روسیه بدهند، این اجازه چه زمانی صادر می‌شود. در واقع، تمام نشانه‌ها حاکی از این بود که روس‌ها بنا ندارند به آوارگان لهستانی اجازه خروج بدهند، مگر به 400 کودک که قرار بود به اصفهان فرستاده شوند و 500 کودک دیگر که هند سرپرستی آنان را قبول کرده بود. ادعا می‌شد که عقیده روس‌ها این بوده است که: «بچه ها حرف نمی‌زنند.» در این اوضاع آشفته، تمام امیدمان این بود که به لهستانی‌هایی که به عشق آباد در 30 مایلی (48 کیلومتری) مرز ایران رسیده بودند، کمک برسانیم. در این راستا، آقای بین فی الفور از ستاد ملی صلیب سرخ آمریکا درخواست کرد اجازه دهند بخشی از کمک‌های امدادی صلیب سرخ آمریکا که قرار بود به صلیب سرخ لهستان در تهران تحویل شود، به روسیه فرستاده شود.

در این اثناء آقای بِین به صلیب سرخ لهستان اجازه داد از تدارکات صلیب سرخ آمریکا به مقدار مورد نیاز برای آوارگان لهستانی تهران، و خصوصاً کودکانی که به هند می‌رفتند و آنهایی که طبق برنامه باید به اصفهان می‌رفتند، استفاده کند. آقای بین در مورد نیازهای امدادی ایرانیان نیز تحقیق دقیقی به عمل آورد، و بر اساس نتایج حاصله ترتیبی داد تا موقتاً آن 320 تن اقلام امدادی توزیع شود و مقداری اقلام بهداشتی و درمانی نیز از قاهره برای توزیع در میان اقشار ضعیف ایران با نظارت کمیته توزیع صلیب سرخ آمریکا و همکاری شیر و خورشید سرخ ایران ارسال شود، مشروط بر آن که ستاد واشنگتن ارسال کمک‌های امدادی صلیب سرخ آمریکا برای آوارگان لهستانی در جنوب روسیه را تأئید نکند.

آقای بِین 25 فوریه به قاهره بازگشت. تا آن زمان هنوز هیچ آواره لهستانی‌ای از روسیه به ایران نیامده بود و در واقع کسی هم انتظار آنها را نمی‌کشید و اوضاع به روال قبلی خود بود. واشنگتن تلگرام آقای بین را تأئید نموده و گفته بود که پیشنهاد ایشان مبنی بر ارسال کمک‌های امدادی صلیب سرخ آمریکا برای آوارگان لهستانی در روسیه به تأئید مقامات روسیه در واشنگتن و کوویشِف (= پایتخت موقت روسیه در زمان جنگ جهانی دوم در شرق مسکو) رسیده است. من روز 9 مارس به تهران رسیدم و تماس‌های لازم را با مقامات بریتانیایی، لهستانی و ایرانی گرفتم.

 

 

تلگرام موریس باربر، نماینده صلیب سرخ آمریکا در تهران، به رالف بِین در قاهره در 13 آوریل 1942: «روسها بعد از ماه‌ها مخالفت با اجازه خروج لهستانی‌های بزرگسال از روسیه، ناگهان تصمیم گرفتند هزاران نفر از آنان را شاید به سبب کمبود مواد غذایی در روسیه و بیم از بیماری، به ایران سرازیر کنند. مقامات سفارت بریتانیا در تهران و آقای کارژو سیدلوفسکی، وزیر مختار لهستان در ایران، بدون هیچ اطلاع قبلی، رسماً به بنده اطلاع دادند که ظرف دو روز آینده 800 زن و کودک لهستانی از روسیه به بندر پهلوی می‌رسند؛ 1500 نفر در چند روز آینده، و مجموعاً 15000 نفر ظرف یک هفته وارد می شوند.»

 باربر ورود نخستین دسته لهستانی‌ها به تهران را چنین شرح می‌دهد: «بعد از ظهر 29 مارس به اتفاق آقای والژاک، نماینده صلیب سرخ لهستان، به پادگان دوشان‌تپه رفتیم... 20 زن و 10 کودک لهستانی به آنجا رسیده بودند. چند نفرشان حال خوشی نداشتند... روز 30 مارس دوباره به اتفاق سرهنگ نیووِرث از اردوگاه آوارگان لهستانی که 172 کودک، 25 زن، 2 پرستار، 8 راهبه و دو افسر همان روز به آنجا آمده بودند، دیدن کردیم. چند نفرشان به امراض عفونی دچار شده بودند به طوری که من و سرهنگ نیووِرث وحشت کردیم. مطلقاً امکاناتی برای بستری و قرنطینه آنها وجود نداشت... با آمدن صدها تن دیگر را که در بندر پهلوی مثل ماهی ساردین که در قوطی بکنند آنها را در کامیون چپانده بودند، یک اردوگاه جهنمی برپا شد. کوچکترین امکاناتی نبود، سردرگمی وحشتناک بود و وضعیت کودکان بیمار اسفناک و تکان دهنده بود. با ورود قوای لهستانی به همراه غیر نظامیان اوضاع را سردرگم تر کرد. از 30 مارس، شش هزار قوای آماده به خدمت لهستانی قبلاً به تهران آمده بودند... و تا امروز بیش از هزار زن و حدود هفتصد کودک در وضعیتی اسفناک از بندر پهلوی به تهران رسیده بودند. تعداد مبتلایان به سرعت زیاد، و اوضاع وخیم‌تر و خطرناک‌تر می شد. دریابان لاینگ، وابسته پزشکی دریاسالار استندلی را با خود بردم و او نیز بر نگرانی من و سرهنگ نیوورث در مورد خطر سرایت و همه‌گیری بیماری صحه گذاشت.»

مراسله دریفوس در 3 آوریل 1942: افتخار دارم رونوشت دو تلگرام به تاریخ 2 و 3 آوریل و گزیده‌هایی از دو نامه به تاریخ 29 مارس را که آقای موریس باربر، نماینده صلیب سرخ آمریکا در تهران، به آقای رالف بِین، رئیس صلیب سرخ آمریکا در خاورمیانه (قاهره)، درباره مشکلات آوارگان لهستانی اعزامی به ایران فرستاده است، به ضمیمه تقدیم نمایم. تصویری که این ضمایم از وسعت مشکل امدادرسانی به آوارگان لهستانی و خدمات صلیب سرخ و دیگر نهادها به این آوارگان برای آن وزارتخانه ترسیم خواهد کرد به مراتب گویاتر و روشن‌تر از توصیفات من خواهد بود. نبودن هیچ‌گونه آمادگی قبلی برای اسکان موقت آوارگان و این واقعیت که مقامات شوروی تا مدت‌ها در مورد اجازه خروج لهستانی‌ها و آمدن آنها به ایران همه را بلاتکلیف گذاشته بودند، ناگهان سریع‌تر از حد انتظار و بدون توجه به امکانات موجود برای پذیرش آنها، همه را به سوی ایران رانده‌اند، امدادرسانی به این آوارگان نگون‌بخت را دشوارتر ساخته است. اگر آقای باربر نوشته است اوضاع «هولناک» است، مطمئن باشید مبالغه نکرده است. شرایط این آوارگان بی‌چاره واقعاً دلخراش است. تلاش‌های آقای باربر در تهیه و توزیع مایحتاج و آذوقه قابل تحسین است. دیگران نیز در یاری رساندن به این وظیفه خطیر کوتاهی نمی‌کنند، که از میان آنها می‌توانم از دکتر نیووِرث، مشاور درمانی و بهداشتی آمریکا در وزارت بهداری ایران و عضو هیأت سرلشکر جان گریلی، مقامات بریتانیایی، سفارت لهستان و بیمارستان تبشیری آمریکا در مشهد نام ببرم. امیدواریم با تشریک مساعی آنها مراقبت از 15000 غیر نظامی و تأمین آسایش آنها که اکثراً زن و کودک می‌باشند، و 45000 سربازی که در راه ایران هستند، امکان پذیر باشد. پیش‌بینی می‌کنیم در آینده‌ای نه چندان دور، چهل هزار سرباز دیگر نیز به این تعداد اضافه شود. آقای باربر دیروز به من می‌گفت حصبه، وبا، آبله، و تیفوس در میان آوارگان بیداد می‌کند و چنانچه بنا داریم از سرایت این بیماری‌ها جلوگیری کنیم، باید تدابیر جدی‌تری برای بستری کردن کودکان بیندیشیم. ایشان حتی از یک مورد منانژیت نیز خبر داد. وی از اوضاع تأسف‌بار کودکان مبتلاً به حصبه و تیفوس گفت و اینکه سایر بیماران روی تشک‌های پنبه‌ای روی زمین اتاق‌های سرهم بندی شده دراز کشیده‌اند. از منابع دیگری شنیدم که تعدادی از آنها مرده به ایران رسیده‌اند، و افسری می‌گفت که به چشم خودش ده جسد را در یک جمع 70 نفری دیده است. به عقیده آقای باربر، این خدمات امدادی در حال حاضر فوری‌ترین خدماتی است که صلیب سرخ باید در کل منطقه خاورمیانه انجام دهد. وزارت خارجه آمریکا را از آخرین تحولات مطلع خواهم ساخت.

تلگرام باربر از تهران به بِین در قاهره به تاریخ 2 آوریل 1942 که در بالا به آن اشاره شد: «هزار زن و هفتصد کودک بی مادر لهستانی ناگهان به تهران آمدند و روزی پانصد نفر یا بیشتر نیز از راه می‌رسند. شرایط‌شان رقت‌انگیز و دردناک است. به آوارگانی که عملاً دست خالی به بندر پهلوی می‌رسند، به کودکان بیماری که در قزوین نگهداری می‌شوند و به جمعیتی که در اینجا هستند و بسیاری‌شان کودکان مبتلا به وبا، تیفوس، اسهال خونی و حصبه هستند، لباس، پتو، غذا و دارو می‌دهیم. همه آنها از سوءتغذیه شدید رنج می‌برند... رسماً دیروز به من اطلاع دادند که تقریبا 15000 زن و کودک دیگر همین هفته از راه می‌رسند. اکنون پر واضح است که آوارگان لهستانی در روسیه شرایط بسیار غم‌انگیزی دارند. هزاران نفر از سرما و گرما، گرسنگی و بیماری تلف می‌شوند و همه طرف‌ها باید برای کمک به این بزرگترین وضعیت اضطراری غیر نظامیان در جنگ بشتابند.»

 

 

تلگرام زیر برای پیگیری تلگرام بالا در 3 آوریل 1942 ارسال شد: «ژنرال آندرز، که به تازگی از روسیه مراجعت کرده، دیروز به من می‌گفت نیمی از کودکان لهستانی آواره در روسیه تاکنون تلف شده اند... ده هزار تخته پتو، مقداری ملحفه و انواع پوشاک، خصوصاً پوشاک زنانه و بچگانه، همچنین سرم منانژیت و پادتن دیفتری باید فرستاده شود... اکنون منانژیت و آبله در میان کودکان لهستانی در تهران تلفات زیادی می‌گیرد.
نامه موریس باربر به رالف بِین در تاریخ 29 مارس 1942 نیز از مشکلات حمل و نقل و کمبود شدید اقلام پزشکی حکایت می‌کند: «حمل و نقل شخصی و عمومی دشوار و سخت است. تعدادی سواری یا تاکسی هست که آنها هم کرایه‌های‌شان بسیار سنگین است. سرعت درشکه کم است و مسافت‌ها زیاد...اقلام و اجناس پزشکی که اصلاً پیدا نمی‌شود و آنهایی هم که پیدا می‌شود، قیمت‌های‌شان پانصد تا هزار برابر قیمت‌های ایام عادی است...نیاز به اقلام و اجناس پزشکی در ایران بی‌نهایت جدی و اضطراری است و توزیع اقلامی که قرار است صلیب سرخ آمریکا اهداء کند، تأثیر زیادی در تخفیف آلام بیماران فقیر خواهد داشت.»

بخشی از نامه یکی از آمریکائیان ساکن رشت به نام «عمو جیم» به ایرنه گلدیس ساکن روستای نیودیل در استان مَنیتوبای کانادا به تاریخ 4 آوریل 1942 که اداره سانسور آمریکا(اداره اطلاعات ارتش آمریکا، حوزه ایران -2050) آن را رهگیری کرده، بدین شرح است: «همین الآن شصت هزار لهستانی دارند از رشت عبور می‌کنند. پنجاه هزار نفرشان مرد، و ده هزار نفرشان زن و کودک هستند. آنها از روسیه آمده‌اند و دولت بریتانیا دارد به آنها رسیدگی می‌کند و ترتیب انتقال آنها را به مقصدهای مختلف شان می‌دهد.»

در 12 آوریل 1942 ماینور رونوشت دو نامه، هر دو به تاریخ 5 آوریل 1942، از موریس باربر در تهران به رالف بِین در قاهره و به نورمن دیویس، رئیس صلیب سرخ آمریکا در واشنگتن، را ضمیمه گزارش خود می‌کند. نامه به دیویس:
امروز شمار آوارگان بی پناه لهستانی که از روسیه به تهران رانده شدند به پنج هزار نفر افزایش یافت که بیشترشان زن و کودک هستند و همه آنها کمتر از یک هفته وارد شده‌اند. پیش‌بینی می‌شود ظرف ده روز آینده ده هزار نفر دیگر بیایند. ضمن آنکه هزاران سرباز لهستانی نیز با این آوارگان از روسیه به اینجا می‌آیند. آوارگان لهستانی تأثرانگیز ترین وضعیت اضطراری بشری در جنگ را تا به امروز رقم زده‌اند. پریشانی آوارگان در فرانسه، و قحطی و گرسنگی در اسپانیا در مقایسه با این مصیبت بزرگ به بازی کودکان می‌ماند. آنها در فلاکت محض و گرسنگی به بندر پهلوی در مرز ایرانی دریای خزر می‌رسند. شب و روز دوندگی می‌کنم تا لباس، پتو، غذا و لوازم پزشکی را به بندر پهلوی و جمعیتی که در اینجا نگهداری می‌شوند، برسانم. لطف خداست که صلیب سرخ آمریکا این اقلام و تدارکات را در چنین زمانی در ایران دارد و می‌توان آسوده بود که با تلاش‌های ما جان صدها نفر از این مردم شجاع نجات می‌یابد؛ مردمی که مدت‌های زیادی از سوءتغذیه شدید و آسیب‌های گرما و سرما رنج برده‌اند. پریروز یک زن آواره در اردوگاه تهران که لباس و شال صلیب سرخ آمریکا را به تن داشت و در کار نظافت، خوراک و پوشاک بچه‌ها بسیار تلاش می‌کرد، ناگهان زد زیر گریه. اسقف لهستانی از او علت را پرسید. وی پاسخ داد که دو کودکش سه هفته پیش در روسیه از گرسنگی مرده‌اند و شوهرش هنوز در اردوگاه کار اجباری در سیبری به سر می‌برد. وی هق‌هق کنان می‌گفت: «کاش بچه هایم زنده مانده بودند و این آزادی را می‌دیدند».... هفته گذشته، یکی از افراد سرشناس جامعه لهستانی تهران به مرز رفت تا خانواده‌ای متشکل از پنج برادر و خواهر را که والدین‌شان را در لهستان از نزدیک می‌شناخت، ببیند. مادر آنها در روسیه مرده بود و پدرشان را همچنان در اردوگاه اسرا نگه داشته بودند. مادر آنها زن قوی و خوش بنیه‌ای بود و این دوست خانوادگی از فرزند بزرگ خانواده علت مرگ او را جویا شد. پسرک، بی رمق جواب داد که او سهم غذای خودش را به پنج بچه‌اش می‌داد تا آنها زنده بمانند و خودش با این فداکاری از گرسنگی تلف شد. کودکان مریض مشتی پوست و استخوانند و به اشباح شبیه‌اند. تیفوس، حصبه، وبا، اسهال خونی، مخملک، منانزیت و آبله در میان زنان و کودکان بیداد می‌کند و اوضاع بسیار وخیم است. با وجود این، امکانات بیمارستانی بالاخره جور شده و اوضاع اکنون تحت کنترل است. بدیهی است که اقلام و امکانات پزشکی صلیب سرخ آمریکا در چنین شرایطی نقش بسیار مهمی ایفا می‌کند. سرهنگ نبووِرث، افسر پزشک هیأت پزشکی سرلشکر جان گریلی در اینجا، مساعی قابل تحسینی در ساماندهی مراقبت از بیماران به عمل آورده است. آقای دریفوس، وزیر مختار آمریکا در تهران، و سرلشکر گریلی نیز در کمک به مدیریت خدمات امدادی صلیب سرخ آمریکا در این هولوکاست هولناک دلسوزی و همکاری بی دریغی نشان داده‌اند. احتمالاً شرایط لهستانی‌های جنوب روسیه از همه بدتر باشد. زیرا هزار هزار می‌میرند. تاکنون نیمی از کودکان آواره لهستانی در روسیه از گرسنگی، بیماری و شرایط آب و هوایی تلف شده اند.... نمی‌خواستم نامه‌ام این قدر طولانی شود و از این بابت پوزش می‌خواهم، اما در تمام عمرم مصیبتی مانند مصیبت آوارگان لهستانی در روسیه، که اکنون به ایران آمده‌اند، اینچنین مرا متأثر و آزرده نکرده بوده است.

مراسله دریفوس در 24 آوریل 1942: «با وجود گستردگی بیماری شرایط اردوگاه‌ها رو به بهبود می‌رود. تقریباً چهارصد نفر به تیفوس مبتلا شده‌اند و طبق گزارش‌های دکتر نیوورث، عضو هیأت پزشکی سرلشکر گریلی، روزی شانزده نفر از افراد در اردوگاه می‌میرند. دکتر نیوورث کلیه اعضای هیأت پزشکی و کارمندان را با همان اندک سرم‌هایی که از ایالات متحده آورده بود، واکسینه کرده و اکنون مشغول همکاری با انستیتو پاستور است تا مقدار بیشتری واکسن برای مایه کوبی بخش اعظم جمعیت تهران تولید کند. وی از بابت خدمات فداکارانه و بی دریغش در این زمینه شایسته تقدیر است.»
موریس باربر در نامه‌ای خطاب به رالف بِین به تاریخ 28 آوریل 1942 چنین می‌نویسد: عجب آخر هفته‌ای بود! ساعت 3 نیمه شب 94 کامیون به انبار رسیدند و تا ساعت 11 صبح روز بعد کار تخلیه، بررسی و جای دادن بار آنها در انبار طول کشید... سربازان لهستانی شبانه‌روز از کالاها حفاظت می‌کنند... ایرانی ها خیلی دوست دارند این 1700 پوند (771 کیلو) اقلام دارویی و پزشکی میان مردم خودشان توزیع شود. لطفا در اسرع وقت به من اطلاع دهید این محموله‌ها شامل چه اقلامی بوده، چگونه به اینجا حمل شده و چطور مشخص شده اند.»
وی می افزاید: «احتمالا همه آوارگان لهستانی تهران ظرف چند هفته آینده به کرج فرستاده خواهند شد زیرا ظاهراً قرار است در آنجا امکانات مناسبت‌تری برایشان مهیا شود. مقامات ایرانی مایلند که آنها هر چه زودتر از تهران بیرون بروند. شایعات فراوانی پیچیده که شمار بیشتری لهستانی بین 30 تا 120 هزار از روسیه در راه ایران‌اند.»

نامه‌هایی که اداره سانسور بریتانیا رهگیری می‌کرد عمق فاجعه را بیشتر برملا می‌سازند. نامه‌ای از تهران به تاریخ 20 آوریل 1942: «همه برای تأمین پوشاک، پول و دارو بسیج شده‌اند. نان (قوت غالب مردم) نایاب شده است، اما ایرانیان به خاطر این سربار جمعیت نق نمی‌زنند. کامیون‌هایی را می‌بینیم که مملو از نان سفید به اردوگاه‌ها می‌روند. بدترین عامل در این زمان تب تیفوس این آوارگان است.»

عده‌ای از کارمندان بریتانیایی شرکت نفت در آبادان نیز مطالبی درباره ورود آوارگان لهستانی گفته‌اند. نامه‌ای به تاریخ 2 ماه می 1942: «چهل هزار تا پنجاه هزار آواره لهستانی از روسیه به شمال ایران رسیده‌اند. اینها اسیرانی هستند که از زمان ورود قوای شوروی به لهستان در اکتبر 1939 به روسیه منتقل شده‌اند. نه پوشاکی دارند، نه پولی و نه سرپناهی و وضع شان ترحم انگیز است.»

نامه ای از تهران به تاریخ 5 ماه می 1942: «چند نفر از بانوانی که فرزندانی دارند خواسته‌اند دختران لهستانی به جای زنان ایرانی از فرزندانشان مراقبت کنند. بدین ترتیب، آن دختران از یک سو صاحب خانه‌ای می‌شوند و از سوی دیگر از خودشان هم به خوبی مراقبت می‌شود. زیرا به عقیده من تعداد زیادی آواره در وضعیتی رقت‌انگیز و فلاکت‌بار در شمال ایران باقی مانده‌اند.

تلگرام 655 رالف بِین از قاهره به نورمن دیویس در واشنگتن: «خوشبختانه آذوقه و تدارکات برای پناهندگان لهستانی از مصر به تهران ارسال شده است. موریس باربر در 20 آوریل در نامه ارسالی با پست هوایی گزارش داد که از 11893 پناهنده لهستانی در تهران، 961 نفر بیمار هستند، 337 نفر به تیفوس مبتلا هستند و از 29 مارس به این سو در مجموع 69 نفر مرده‌اند. پیش‌بینی می‌شود چند هزار غیر نظامی دیگر از روسیه بیایند که شایع است شمارشان بین 40 تا 80 هزار نفر می‌شود.»

نامه دیگری در تعقیب این تلگرام نشان می‌دهد که تعداد مرگ و میر 90 نفر بوده است، نه 69 نفر.

مراسله دریفوس در 19 ژوئن 1942: «احتراماً در تکمیل مراسله 262 بنده به تاریخ 12 ژوئن 1942، بخش‌هایی از گزارش آقای بی. دی. مک‌دونالد به آقای موریس باربر، کفیل صلیب سرخ آمریکا در خاورمیانه(مصر)، به تاریخ 19 ژوئن 1942 را به ضمیمه تقدیم می‌نمایم. در این گزارش اطلاعات مهمی درباره رسیدگی به مسئله آوارگان لهستانی ارائه شده، و با توجه به پیشنهاد انتقال نزدیک به ده هزار کودک لهستانی و مادران آنها از روسیه در آینده نزدیک، که در تلگرام 153 آن وزارت[خارجه آمریکا] به تاریخ 11 ژوئن ساعت 5 بعد از ظهر به آن اشاره شده، شایسته است با دقت مطالعه گردد.»
مک دونالد می نویسد:
به همان دلایلی که ترک‌ها نمی‌خواهند آلوده جنگ شوند، ایرانیان نیز از جنگ بیزارند. آنها احساس می‌کنند که جنگ جلوی پیشرفت‌شان را گرفته است. اما ایران از ترکیه ضعیف‌تر است و در برابر اشغال روسیه و بریتانیا تسلیم شده است. نماینده میدانی صلیب سرخ که چندی پیش به ازمیر و چشمه ترکیه رفته و رفتار ترک‌ها با سیل آوارگان یونانی از جزایر اطراف را مشاهده کرده بود، از رفتار ایرانیان در پذیرش لهستانی‌ها در بحبوحه خشکسالی و کمبود ارزاق به شدت تمجید کرده است. جنوب ایران به خشکسالی دچار شده و کمبود ارزاق روز به روز تشدید می‌شود. در هیچ جای ایران دارو به اندازه کافی موجود نیست. باید گفت که ایرانیان لهستانی‌ها را می پذیرند جون مجبورند. اما از این حقیقت هم غفلت نکنیم که این سرازیر شدن آوارگان در ابعادی عظیم و هولناک (50000 نفر آخرین رقم بوده) هیچ سودی به نفع ایرانیان ندارد. به علت کمبود ارزاق و دارو که در بالا ذکرش رفت، و به دلیل رفتار مهمان نوازانه دولت ایران با لهستانی‌ها، نماینده میدانی صلیب سرخ آمریکا معتقد است که اگر صلیب سرخ این کشور حجم ارزاق و داروهای اهدایی به ایران را از میزانی که قبلاً تعیین شده بیشتر کند، کاری خردمندانه و منصفانه است. این افزایش به صلاح است حتی اگر مستلزم دست بردن در موجودی‌هایی باشد که هم‌اکنون در تهران منحصراً برای مصرف لهستانی‌ها اختصاص یافته است. صلیب سرخ لهستان از طریق خریدهای سرکنسولگری این کشور در نیویورک در چارچوب برنامه وام و اجاره تاکنون مقادیر زیادی کالا و تدارکات از نیویورک دریافت کرده است... لهستانی‌ها ترجیح داده‌‎اند از بازار ایران شیر تازه بخرند و شیرخشک‌های‌شان را فعلاً دست نزنند که البته تصمیم معقولی نیست. زیرا شیر در بازار داخلی ایران به قدر کافی موجود نیست. وقتی لهستانی‌ها همه شیرها را می‌خرند، کودکان ایرانی از این ماده محروم می‌مانند... ایرانیان احساس می‌کنند که صلیب سرخ آمریکا آنها را به حال خود رها کرده است. اقدامی که چندان خرجی هم برایمان ندارد، در چنین برهه‌ای به دلایل متعدد می‌تواند ارزشمند باشد... .

گروه دیگری بین 10 تا 12 هزار نفر به زودی از راه می‌رسند. ظاهراً فعلاً نمی‌توانیم اطلاعات مشخصی از زمان یا مکان ورودشان به دست آوریم. مقامات محلی احتمالاً برای رسیدگی به امور این گروه دوم آمادگی بیشتری خواهند داشت. طرح بزرگی در دست بررسی است تا 50 هزار کودک لهستانی را از روسیه به ایران بیاورند. خبر تخلیه این جمعیت عظیم از کودکان و انتقال آنها به ایران همین امروز بعد از ظهر در شهر پیچید... البته قطعاً اتفاقی در شرف وقوع است. وزارت خارجه در تلگرامی به آقای دریفوس وزیر مختار، از وی خواسته است درباره امکان دست زدن به چنین کار بزرگی گزارش بدهد و تحقیق کند که صلیب سرخ آمریکا، صلیب سرخ لهستان، دولت بریتانیا و دولت ایران تا چه حد می‌توانند در این زمینه مساعدت نمایند. لذا ستاد صلیب سرخ در واشنگتن باید از این پروژه مطلع گردد. نمایندگی میدانی صلیب سرخ با مداقه در این برنامه بدین رأی رسیده است که صلیب سرخ آمریکا به جای ارسال همه موجودی‌اش به روسیه، باید حجم ذخیره تدارکات موجود در اینجا را به شدت افزایش دهد. زیرا دیگر شکی نیست که قرار است سیل عظیمی از آوارگان جدید به تهران بیایند.

 

 

در 23 جولای 1942 لانگ، دستیار وزیرخارجه آمریکا، به نورمن دیویس چنین نوشت: عطف به نامه 13 جولای 1942 وزارت که بخش‌هایی از نامه آقای بی.دی. مک دونالد مورخ 19 ژوئن 1942 به آقای موریس باربر، رئیس موقت صلیب سرخ آمریکا در خاورمیانه
(قاهره)، نیز ضمیمه آن بوده و به وسیله سفارت آمریکا در تهران ارسال شده بود، به اطلاع می‌رساند به اعتقاد وزارت با توجه به اوضاع کنونی خاورمیانه بدترین کار این است که ایرانیان از نوع رفتار ما احساس کنند که چیزی بر آنها تحمیل شده و مورد تبعیض قرار گرفته‌اند. لذا، پیشنهاد آقای مک دونالد که صلیب سرخ آمریکا مقدار ارزاق و داروهای اهدایی خود را به ایران افزایش دهد، مورد حمایت وزارت خارجه است.»


موج دوم آوارگان
تلگرام دریفوس در 9 جولای 1942: «طبق اطلاع واصله از نماینده صلیب سرخ آمریکا، گروه دیگری از لهستانی‌ها به قرار زیر از روسیه به ایران می‌آیند: هفتاد هزار سرباز و بیست هزار یا بیشتر غیر نظامی که عمدتاً همسران و خانواده‌های سربازان هستند. برنامه دیگری برای انتقال پنجاه هزار کودک به ایران به زودی اجرا خواهد شد. انتظار می‌رود نخستین دسته‌ها به بندر پهلوی وارد شوند. در آنجا ترتیباتی اجباری با نظارت ارتش بریتانیا برای شپش زدایی آنها تدارک دیده شده است. ارتش بریتانیا قادر به تأمین خوراک غیر نظامیان نیست، اما لهستانی‌ها با استفاده از موجودی عظیم خوراک و پوشاک که قبلاً به تهران رسیده، می‌توانند به کمک صلیب سرخ آمریکا با اوضاع کنار بیایند. انتظار می‌رود دسته‌های دیگری از مهاجران لهستانی به باجگیران وارد شوند، و اردوگاه دیگری نیز در مشهدسر (بابلسر) برای اسکان موقت آنها آماده شده است. این سیل عظیم آوارگان موقت در کار حمل و نقل اشکال ایجاد می‌کند و انتقال ارزاق وام و اجاره لهستان به تاشکند روسیه را که درد و رنج کل جمعیت حاضر در آنجا روزافزون است، ناممکن می‌سازد. در برآورد نیازهای ایران مطابق آئین‌نامه کمیته مرکزی تدارکات، باید بدانیم که ذخایر مواد غذایی، پوشاک، دارو و سایر کالاهای ایران با هجوم این آوارگان بیش از پیش کاهش می‌یابد و قیمت‌ها از این هم بالاتر می‌رود... .

نمایندگی صلیب سرخ آمریکا اصرار دارد که لهستانی‌ها فورا از لوبیا، آرد، شیر، لباس، و داروهای صلیب سرخ استفاده کنند. نمایندگی همچنین امیدوار است از موجودی عظیم صلیب سرخ آمریکا، که در انبارهای سازمان جدیدالتأسیس امداد آوارگان خاورمیانه، نگهداری می‌شود، سهم داروهای اهدایی به ایران افزایش یابد. سازمان فوق به وسیله بریتانیایی‌ها در قاهره و به منظور هماهنگی خدمات امدادی در زمینه مواد غذایی، حمل و نقل، تخلیه اردوگاه‌ها و غیره تشکیل شده است. دولت ایران هنوز در جریان این ترتیبات قرار نگرفته و از این کشور انتظار مساعدت هم نداریم.»

 دریفوس در 10 جولای 1942 موضوع را در تلگرام بعدی پیگیری می‌کند: «عطف به تلگرام 227 سفارت مورخ 9 جولای 1942 درباره خبر تخلیه 70 هزار سرباز لهستانی، 20 هزار غیر نظامی و احتمالا 50 هزار کودک لهستانی، با احترام گزارشی را که به وسیله نماینده میدانی صلیب سرخ آمریکا در این باره تهیه شده، جهت استحضار وزارت به ضمیمه تقدیم می نمایم.»

بخش‌هایی از گزارش ارسالی مک دونالد به موریس باربر در 9 جولای 1942:
هشت روز پیش، آقای متیوز، رئیس سازمان جدیدالتأسیس امداد پناهندگان خاورمیانه، از قاهره آمد و اطلاع داد که تا پناهندگان کنونی به آفریقای مرکزی منتقل نشوند، به پناهندگان جدید لهستانی اجازه ورود داده نمی‌شود. اما معلوم است که این تصمیم بریتانیایی‌ها عملی نیست. روز 6 جولای از لندن دستور آمادگی برای پذیرش فوری هفتاد هزار سرباز و بیست هزار و یا بیشتر پناهنده غیر نظامی به دست‌مان رسید. برنامه انتقال پنجاه هزار کودک نیز اعلام شد. فراهم کردن امکان تخلیه کودکان در این مقیاس وسیع احتمالاً مدتی طول بکشد، اما گویا سربازان و بستگان غیرنظامی‌شان در راه‌اند. طبق اطلاع ما در حال حاضر عده زیادی از آنها در ایستگاه مرکزی راه‌آهن کراسنوودسک در ساحل دریای خزر هستند. طبیعی است که همه برای فراهم کردن مقدمات به تکاپو افتاده‌اند. اردوگاه اسکان موقت پناهندگان در بندر پهلوی و مشهد مهیا شده است. شپش زدایی و پوشیدن لباس‌های جدید اجباری است. همان افسران بریتانیایی که نخستین دسته‌های پناهندگان را در بندر پهلوی تحویل گرفتند، امور تغذیه، اسکان موقت، و انتقال گروه‌های جدید به تهران را بر عهده دارند. اکنون در دو اردوگاه برپاشده در تهران، ده هزار پناهنده جدید را می‌توان اسکان داد. اردوگاه مشهد به تازگی و برای اسکان کسانی که از مرز باجگیران عبور می‌کنند، برپا می‌شود. لشکر دهم برای سربازان لهستانی جیره تهیه خواهد کرد. ولی بار سنگین مدیریت و تغذیه غیر نظامیان را نمی‌تواند بر دوش بگیرد. این وضعیت در شرایط کنونی خاورمیانه قابل درک است. ستاد فرماندهی لشکر دهم نیز در بغداد است. نخستین آوارگان طی 9 روز و هر روز نزدیک به 5 هزار نفر به بندر پهلوی سرازیر شدند. برای کسی آینده قابل پیش‌بینی نیست، اما دارند روی جزئیات اسکان موقت آوارگان کار می‌کنند تا مشکلات و گرفتاری‌ها و سردرگمی‌های غیرضروری از میان برداشته شود. تکان ناگهانی ورود صد هزار نفر آواره جدید به منطقه نیمه صحرایی تهران، اقتصاد ایران را در تنگنای شدیدی قرار خواهد داد. خریدهای کلانی از بازار کوچک و محدود صورت گرفته است؛ مخصوصا شیر[خیلی خریده اند.] و گویی هیچ کس نمی‌تواند جلوی این رویه را بگیرد؛ رویه‌ای که منجر به افزایش قیمت‌های نایاب شدن شیر و سبزیجات و تخریب احساس دوستانه‌ای که زمانی بین مردم تهران و آوارگان وجود داشت، شده است. با دولت ایران درباره آوارگان جدید مشورت نشده و توقع کمک هم از آن نداریم. در حالی که آخرین جمله این گزارش را تایپ می‌کردم، آقای داشنیسکی، یکی از اعضای هیأت نمایندگی لندن، ساعت 3 و نیم بعد از ظهر شتابان نزد ما آمد و خبر تکان دهنده حرکت 20 هزار سرباز و غیرنظامی [لهستانی] از کراسنوودسک به سوی ایران را به ما داد. او هم نمی‌دانست این کار چه معنایی دارد. اما احتمالاً این تعداد ظرف دو یا سه روز به بندر پهلوی برسند... این گله 20 هزار نفری در واقع نخستین موج آوارگان است. انتظار ما یک موج 100 هزار نفری و شاید هم بیشتر است. با توجه به مراقبت انگلیسی‌ها از سربازان، 30 هزار نفر لهستانی باقی مانده باید خودشان به حال خودشان فکری بکنند؛ البته با کمک‌های صلیب سرخ آمریکا، خوراک، پوشاک و پتو به اندازه کافی در اختیار داریم. ولی نمی دانیم 60 تن اقلام پزشکی و جراحی کجا است. از قرار معلوم کامیون‌های حامل این اقلام روز 26 ژوئن از قاهره به سمت بغداد حرکت کرده‌اند. مقامات محلی «دفتر حمل و نقل منطقه‌ای» گمان نمی‌کنند که کالاهای مذکور یکسره با کامیون آورده شود و احتمالاً در بغداد تخلیه شده و با قطار از مسیر بصره به اهواز آورده می‌شود که بدین ترتیب تا پایان جولای طول می‌کشد تا به دست ما برسد. خبر ناگواری است؛ زیرا وسایل و اقلام پزشکی و دارویی بیمارستان‌های ایران به آخر رسیده و ایرانی‌ها مشتاقانه منتظر دریافت سهمیه وعده داده شده هستند. با توجه به حجم عظیم این محموله پزشکی، نماینده میدانی صلیب سرخ آمریکا تقاضا کرده است که سهمیه ایران دو یا حتی سه برابر بشود. این هدیه به ایران نیاز مبرم آنها را برطرف خواهد ساخت؛ روابط ایران و لهستان را بهبود خواهد بخشید؛ و به راحتی می‌توان آن را اختصاص داد. مثلاً، چطور می‌خواهیم سه هزار جفت دستکش پلاستیکی، هزار جعبه باند زخم بندی، و مقداری دارو و وسایل بیمارستانی را مصرف کنیم؟ نماینده میدانی صلیب سرخ آمریکا بار دیگر بر نیاز اضطراری ایران به دارو تأکید ورزیده و خاطرنشان کرده است که لهستانی‌ها داروهای اندک بازار تهران را می‌خرند و به روسیه می‌فرستند.

مراسله ماینور، معاون رئیس دایره خاور نزدیک وزارت خارجه آمریکا: «با کمال احترام، رونوشت نامه نماینده صلیب سرخ آمریکا در تهران به رئیس سازمان مزبور در قاهره را، که روایتگر فصل دیگری از قصه دردناک و حیرت انگیز آوارگان لهستانی می‌باشد، تقدیم حضور می نمایم.»

نامه مک دونالد به موریس باربر مورخ 14 آگوست 1942:
دومین مهاجرت دسته جمعی سربازان و غیر نظامیان لهستانی بالاخره آغاز شد. نخستین کشتی حامل سه هزار نفر، ساعت یک و نیم نیمه شب 12 آگوست در بندر پهلوی پهلو گرفت. سرهنگ دراموند، افسر پزشک بریتانیایی که مسئولیت این حوزه را بر عهده دارد، دیروز در بازگشت از بندر پهلوی گزارش داد که وضع جسمانی سربازان و غیر نظامیان بد است، چهار نفر دچار شب کوری شده‌اند، همه نحیف و رنجورند و لباس‌های متعفنی به تن دارند. من [نماینده میدانی صلیب سرخ آمریکا در ایران] قصد دارم روز 17 آگوست تهران را ترک و دو روز را در اردوگاه‌های اسکان موقت سپری نمایم... کل هفتاد هزار آواره‌ای که 27 هزار نفرشان غیر نظامی‌اند، به سرعت به بندر پهلوی سرازیر خواهند شد. غیر نظامیانی که سربازان را همراهی می‌کنند عمدتاً بستگان آنها هستند. آقای استیبورسکی با اندوه می‌گفت اگر سریعاً به صدها هزار لهستانی باقیمانده در روسیه غذا نرسانیم، قطعاً تلف می‌شوند. با او همدردی کردیم ولی این واقعیت تلخ به او گوشزد نشد که فقدان وسایل حمل و نقل در ایران و روسیه اجازه ارسال کمک‌های امدادی به اندازه کافی را نمی‌دهد... از امروز به بعد، چیزی که مراقبت از لهستانی‌ها در ایران را مشکل می‌سازد، عمدتاً حمل و نقل است... برای بنده ابداً خوشایند نیست که شما را به دو صفحه آخر گزارش شماره یک که در اواسط ژوئن نوشتم، ارجاع دهم. آقای استیبورسکی نیز شتاب در تهیه کمک‌های امدادی را در حالی که وسایل حمل و نقل موجود نیست، حماقت می‌دانستند. ایشان روز 12 ژوئن ملتمسانه از آقای کولات می‌خواست به جای وارد کردن مواد غذایی و پوشاک از آمریکا، ظرفیت حمل این کالاها در کشتی‌ها را به بارگیری و ارسال کامیون و لاستیک اختصاص دهند. کاری انجام نشده و نمی‌شود. بار دیگر قطارهای طولانی شترها در خیابان‌های عریض تهران خودنمایی می‌کنند. صدای زنگوله‌های آنها همه جا به گوش می‌رسد. تا همین چند سال پیش، ایرانیان بارهای‌شان را با شتر و الاغ جابه جا می‌کردند و سفر به مشهد یک ماه طول می‌کشید... گذشته بازگشته است.

سیل ورود آوارگان لهستانی همچنان جریان داشت. تلگرام فولی و مک دونالد در تهران به صلیب سرخ آمریکا در 25 آگوست 1942: «20 هزار غیر نظامی لهستانی جدید به بندر پهلوی وارد شده‌اند؛ ده هزار نفر دیگر به زودی می رسند.»

مراسله دریفوس در 29 آگوست 1942: «احتراماً، رونوشت یکی دیگر از نامه‌های نماینده صلیب سرخ آمریکا در تهران به رئیس این سازمان در قاهره درباره آخرین تحولات مسئله آوارگان لهستانی در ایران را به ضمیمه تقدیم می‌نمایم. نامه پیوست از این نظر جالب توجه است که گزارشی از ورود دسته‌های جدید آوارگان و عزیمت بخشی از آنهایی که در ایران موقتاً پناه داده شده بودند، می‌دهد.»

بخش‌هایی از گزارش مک دونالد به باربر مورخ 20 آگوست 1942: «علیرغم رویدادهای نظامی در روسیه و در میان بهت و ناباوری مقامات اینجا، افزون بر نیمی از موج دوم آوارگان شامل حدود پانزده هزار غیر نظامی و سی هزار سرباز به بندر پهلوی وارد شده‌اند. هزار نفر قبلاً به اردوگاه شماره 2 در حومه تهران رسیده‌اند. با توجه به سفر طولانی، پرازدحام و داغ این موج دوم با قطار باری، نفتکش و کامیون، شرایطشان چندان بد نیست... چهار اردوگاه آماده شده است، که دو اردوگاه برای سربازان و دو تای دیگر به غیر نظامیان اختصاص یافته است. از هر دو اردوگاه یکی را «اردوگاه کثیف» می‌گویند؛ که در آنجا تازه واردان را پیش از استحمام، شپش زدایی و تعویض لباس‌های آلوده با لباس‌های تمیز نگه می‌دارند. «اردوگاه تمیز» جایی است که سربازان و غیرنظامیان را اسکان می‌دهند تا بعد آنها را سوار بر کامیون و اتوبوس از مسیر کوهستان به جنوب انتقال دهند. بریتانیایی‌ها برای تهیه وسایل حمل و نقل و رساندن مواد غذایی و سایر مایحتاج ضروری به بندر پهلوی به شدت تحت فشارند. مدیر شرکت بازرگانی پادشاهی متحده امشب به من می‌گفت که مجبور شده است محموله هایش به روسیه را به نصف کاهش دهد تا بتواند نیازهای موج دوم آوارگان لهستانی را تأمین کند. البته، این فشارها تا سه هفته دیگر کاهش می یابد.»
مک دونالد در گزارش دیگری می‌نویسد که از 5 تا 19 آگوست 1942 شش قطار حامل 3006 لهستانی تهران را به مقصد اهواز ترک کرده‌اند تا بعد از انتقال آنها به هند، نهایتاً به آفریقا اعزام شوند: «در گزارش‌ها آمده است که پس از انتقال چهار هزار لهستانی به آفریقا عملیات تخلیه متوقف خواهد شد و مابقی آنها به علاوه ورودی‌های جدید که اکنون به بندر پهلوی سرازیر شده‌اند، باید زمستان را در ایران بگذرانند. از موج اولیه غیر نظامیانی که اوایل بهار به اینجا رسیدند، کمتر از پنج هزار نفرشان در تهران باقی می‌مانند که عبارتند از 574 مرد، 2722 زن، و 1616 کودک. تقریباً هزار کودک دیگر در مشهد و اصفهان هستند. این ارقام شامل زنان نظامی که در واقع نیروهای پشتیبانی ارتش محسوب می‌شوند، و همچنین شامل چند صد کارمند اداری در دفاتر و اردوگاه‌ها، پرستارها، پزشکان، کارگران بیمارستانی و حدود چهار صد نفری که در شهر برای خودشان کاری دست و پا کرده‌اند، نمی‌شود. جمع کل این گروه از هزار هم بالاتر می‌رود.»
وی در ادامه می‌افزاید: «داروهایی که روز 26 ژوئن از قاهره با بیست دستگاه کامیون ارسال شده بود، اکنون به تهران رسیده است... در گزارش‌های قبلی نحوه توزیع آنها را شرح داده بودم. تاکنون شش صندوق مفقود شده، بسیاری از آنها شکسته شده و مقداری از آنچه در آنها بوده به سرقت رفته است.»
از آوارگان لهستانی در ایران به خوبی مراقبت می‌شد. تلگرام 364 دریفوس در 7 آوریل 1942: «از (جرج) واشنگتن به استتینیوس، رئیس سازمان وام و اجارهآن دسته از افسران بریتانیایی که از نزدیک با مشکلات آوارگان سر و کار داشته‌اند این اطلاعات را داده‌اند: نیازهای دارویی حدود 17 هزار پناهنده لهستانی در ایران اخیراً با تلاش‌های انستیتو پاستور و ارتش بریتانیا تأمین شده است. دیگر نیازی به فرآورده‌های بیولوژیک (واکسن) احساس نمی‌شود. پیش‌بینی می‌کنیم تخلیه پناهندگان تا آگوست یا پیش از آن به اتمام برسد. همه لهستانی‌ها در برابر آبله و حصبه مصون (واکسینه) شده‌اند. تخمین می‌زنیم تعداد آوارگان لهستانی در قزاقستان و ازبکستان حدود هفتاد هزار نفر باشد.»

 تلگرام دیگری از جرج واشنگتن به استتینیوس به تاریخ 11 ژوئن 1943 روشن می‌کند که باقیمانده لهستانی‌های روسیه نیز قرار بوده به زودی به ایران کوچانده شوند: «مسئولان امدادی لهستانی و بریتانیایی معتقدند روسها تعداد دیگری از پناهندگان، در حدود 25 هزار تا 50 هزار نفر را احتمالاً در هفته آینده روانه ایران خواهند کرد. اکنون استعلام شده تا ببینیم مواد غذایی وام و اجاره در ایران برای تغذیه پناهندگان تازه وارد کافی خواهد بود یا خیر. این عاقلانه‌ترین راه مصرف موجودی‌هاست.»

بیش از یک سال از زمانی که قرار بود لهستانی‌ها از ایران بروند می‌گذشت، اما غیر نظامیان همچنان در برابر طرح‌های «انتقال» از ایران مقاومت می‌کردند. مراسله 949 فورد در 22 ماه می 1944: «احتراماً به اطلاع وزارت خارجه آمریکا می‌رساند اخیراً حدود هزار آواره لهستانی با قطار، تهران را به مقصد اهواز و خرمشهر ترک کردند تا از آنجا به کنیا در شرق آفریقا منتقل شوند... پناهندگانی که برای رفتن به آفریقا انتخاب شده بودند هم داوطلب بودند. معلوم شد که گردآوری داوطلب به تعداد کافی برای تکمیل گروهی که مقرر بود حرکت داده شوند در ابتدا با مشکلاتی همراه بوده است... سفارت اطلاع حاصل کرده است که بعضی از آوارگان داوطلب انتقال در آخرین دقایق نظرشان را تغییر داده و خواستار باقی ماندن در ایران شدند، بعضی هم که سوار قطار بودند در ایستگاه‌های بین راه [تهران] تا اهواز قصد ترک قطار را داشتند... سفارت اطلاع حاصل کرده است عده دیگری از آوارگان لهستانی در آینده نزدیک از ایران به هند منتقل خواهند شد. گروه هزار نفره‌ای قبلاً به اهواز رسیده و منتظرند تا مقدمات لازم برای انتقال‌شان آماده شود.»