دیپلمات انگلیسی: باید از شرّ رضاشاه خلاص شویم!
5136 بازدید
اشاره: در اوایل دسامبر 1940(آذرماه 1319)، در آستانه شروع بحران قریب الوقوع، لوییس دریفوس، وزیرمختار جدید آمریکا، وارد تهران شد. به اذعان و اعتراف وزارت خارجه آمریکا، دریفوس به کمک و همیاری شایسته هارولد بی. ماینور، دبیر سفارت آمریکا در تهران، و جیمز اس. موس، کنسول آمریکا در تهران، با دادن گزارش حوادث مربوط به این دوره، کار برجسته و سترگی کرده است. دریفوس در مجموعهای از تلگرامهایش، تحولات بحرانِ فزاینده در تهران را ساعت به ساعت گزارش داده است. این گزارشها و تلگرامها، از جمله گزارشهای تهیه شده به وسیله موس و ماینور درباره اوضاع اقتصادی و اجتماعی ایران، دربردارنده اطلاعات بسیار دقیق و گویایی است.
******
دریفوس در مراسله مورخ 12 اوت 1941، کمتر از دو هفته مانده به حمله متفقین به ایران، تحت عنوان «نظرات درباره گزارشهای توصیفی درباره اوضاع ایران» مینویسد:
«عطف به نامه رئیس بخش خاور نزدیک مورخ 21 آوریل 1941 که در آن خواستار اظهارنظر درباره گزارشی شده بود که به وسیله آقای آ.سی.سی امبرشتس، تبعه بلژیک، درباره اوضاع جاری ایران، تهیه شده و به وسیله آقای فرانک سی. پاژ، معاون شرکت بین المللی تلفن و تلگراف، به وزارت امور خارجه آمریکا رسیده است، مفتخراً به پیوست این مراسله نظرات جامعی درباره این گزارش را، که به وسیله آقای هارولد بی. ماینور تهیه شده، ارسال میدارم. مایلم اعلام دارم که آقای ماینور در تهیه این گزارش زحمت زیادی کشیده و به نظر من این گزارش به خوبی گویای اوضاع جاری ایران است.»
تاریخ گزارش ماینور 9 اوت 1941 است؛ یعنی یک هفته قبل از ارسال اتمام حجت (اولتیماتوم) روس و انگلیس به دولت ایران. در این گزارش آمده است:
«امبرشتس، در بحث درباره امور سیاسی داخلی، بر نارضایتی توده، که به نظر وی ناشی از دستمزدهای پایین، هزینه بالای زندگی، فقدان و کمبود مواد غذایی، استثمار مردم به وسیله دولت، و سلب مالکیت بدون پرداخت غرامت کافی است، تأکید می کند. وی میگوید که نتیجه دو مورد اول، رشد قابل ملاحظه فساد و سوء استفاده و اختلاس است. در اینکه در بخش بزرگی از توده مردم نارضایتی بسیار شدید و بیسابقهای وجود دارد، شکی نیست. با این حال امبرشتس دو واقعیت مهم را در نظر نگرفته است. اول اینکه مردم این کشور همواره مورد استثمار و سوءاستفاده بودهاند؛ بنابراین بحث فساد و استثمار و سوءاستفاده تازگی ندارد و به حالا مربوط نمیشود. دوم اینکه، قضا و قدری بودن مردم و تمکین و تسلیم آنها به سرنوشت، به آنها امکان داده که بدون توسل به اقدامات اصلاحیای که در دیگر کشورها انجام شده، [همین شرایط بد را] تحمل کنند. در این رابطه، لازم به یادآوری است که قدرت و بافت و سرشت اخلاقی مردم ایران بر اثر کشیدن تریاک تضعیف شده است. استثمار و بهرهبرداری از تودهها، در واقع، به نقطه بالا، و شاید هم پایینی، رسیده است. این مرحلهای است که مورد توجه من است و درباره آن با افرادی از تمام اقشار جامعه بحث کردهام. به عنوان مثال، دکتر شافتر، دکتر مشهور میسیونری بریتانیا در اصفهان، وقتی که یک روز در اصفهان شاهد عبور دستهای سرباز وظیفه از خیابان بودیم به من گفت که این پسرها از قبل از آنکه پایشان را به ارتش بگذارند تا روزی که خدمتشان تمام میشود و ارتش را ترک میکنند به وسیله افسرانشان مورد اخاذی قرار میگیرند و به عناوین مختلف از آنها پول می گیرند. اینکه به پادگان خاصی اعزام بشوند یا نشوند؛ اینکه به مرخصی بروند؛ اینکه مورد توجه قرار داشته باشند؛ اینکه تنبیه بدنی نشوند؛ اینکه غذای بهتر داشته باشند، بهانه و دستاویز اخذ پول از آنان است. همین دیروز یک مقام رسمی بانک مرکزی ایران به من گفت که یکی از کارمندانش با سر تراشیده، که از واجبات خدمت نظام است، از سربازی بازگشت. او با خشم شرح داد که به یک افسر 270 ریال پرداخت کرده تا از تراشیدن سر تا پایان دوره سربازی معاف شود. اما این معافیت دیری نپایید و اندکی بعد افسر تازهای به جای قبلی آمد و او نیز خواست که 300 ریال به او پرداخت شود تا معافیت از تراشیدن سر ادامه یابد و او هم نپذیرفته است و سرش را تراشیدهاند. به این سربازان حقوق ناچیز و باورنکردنی هفت و نیم ریال در ماه پرداخت میشود و همین مقدار ناچیز را هم افسران از آنها میگیرند به طوری که در پایان ماه هیچ چیز برای آنها نمیماند، و یا در واقع اگر منبع دریافت پولی نداشته باشند و یا بستگانشان برایشان پولی نفرستند، حساب منفی هم پیدا میکنند و چیزی هم بدهکار میشوند. هیچ گونه تدارک و پیش بینیای برای خانواده های آنها، در حین خدمتشان، نشده است.»
واضح است که چنین ارتشی نمیتواند قابل اتکا برای دفاع از کشور باشد.
ماینور سپس به وضعیت اقتصادی مردم میپردازد:
«دستمزدها واقعاً در حد یک زندگی بخور و نمیر است. مزد کارگر ساده از 4 تا 10 ریال، به طور میانگین شاید 8 ریال در روز، است. صرفنظر از ارزش ریال در برابر ارز خارجی، میتوان گفت که با هر ریال میشود یک قرص نان سفید خرید و یا می توان گفت که یک کارگر باید از سه تا هفت ریال در روز برای مواد غذایی خود خرج کند. بنابراین، مشاهده میشود که دستمزد کارگر حتی برای تأمین غذای یک خانواده تکافو نمیکند و اکثر کارگران رژیم غذایی بسیار فقیرانهای دارند متشکل از چای، نان، پنیر و پیاز، گهگاه سبزی و انگور، و ندرتاً برنج و گوشت ارزان. دستمزد کارگران برای خرید لباس مناسب و یا حتی «تجملات رؤیاییای چون تحصیل فرزندان» کافی نیست. گاهی اوقات یک یا چند همسر کارگر و نیز کودکان او هم کار میکنند تا درآمد بیشتری داشته باشند و بتوانند سطح زندگی را کمی بالاتر ببرند. هزینه زندگی در ایران افزایش یافته است، و همان طور که امبرشتس در صفحه A گزارش خود نشان داده در حال حاضر قدرت خرید یک تومان (10 ریال) معادل قدرت خرید یک ریال در بیست سال پیش است. دستمزدها در همین دوره حدود پنج تا هفت برابر افزایش یافته است. بنابراین، در واقع و در عمل، درآمدها شدیداً کاهش یافته است. در برخی از املاک شاه، کارگران به کار اجباری، تقریباً در حد بردگی، با دستمزد روزی سه و نیم ریال واداشته میشوند؛ که بخشی از این دستمزد ناچیز را پلیس محلی برمیدارد. استثمار و بهره کشی از مردم، واقعاً به حد رسوایی و تعفن رسیده است. حقیقت این است که از مردم به نفع شاه سلب مالکیت میشود و در برابر پرداخت کسر کوچکی از ارزش ملک به مالک، شاه به زور و اجبار ملک او را تصاحب میکند. اینکه امبرشتس در صفحه K از گزارش خود گفته یک صدم قیمت ملک به مالک پرداخت میشود تا حدودی اغراق است و احتمالاً یکی دو مورد بوده است؛ اما گفته میشود که شاه باغ شهرداری تهران را با پرداخت تقریباً همین یک صدم قیمت «خریده» است. بخش اعظم نارضایتیها ناشی از تاکتیک وحشیانه و درندهخویانه شاه در چنگ انداختن به زمینها و املاک و ثروتهای کشور است که به تدریج بخش بزرگی از آنها را تصاحب کرده است.(از مدتها پیش شایع بوده است که شاه در ایالات متحده و بریتانیا نیز شخصأ سرمایهگذاری کرده است، اما این شایعات هنوز تأیید نشده است. اما با توجه به حرص و آز و طمع بیش از حد او می توان حدس زد که این شایعات درست است.) امبرشتس درباره موضوع سلب مالکیت میتوانست این را هم یادآور شود که دولت ترفند شسته رفتهای در گرفتن زمینها و املاک با استفاده از حق دولت در استفاده از اموال خصوصی برای مصلحت عامه دارد. مثلاً ممکن است برای احداث یا تعریض خیابان، ده فوت از زمینی را با پرداخت مبلغی به مالک از او بگیرند. این مبلغ را هم خودشان تعیین میکنند و مالک اجباراً باید آن را بپذیرد. سپس میگوید که در اثر احداث خیابان ارزش ملک بالا رفته و مالک را وادار میکند که چون ارزش ملکش به سبب احداث خیابان بالا رفته در مهلتی مقرر مبلغی بپردازد. این روش که قبلاً به طور غیرقانونی انجام میشد، اکنون قانونی شده است و گزارش آن هم در مراسله سفارت به شماره 99 مورخ 12 ژوئیه 1941 آمده است. امبرشتس در صفحه A گزارش خود میگوید که در نتیجه افزایش هزینههای زندگی و دستمزدهای پایین، فساد و اختلاس افزایش یافته است. در اینجا اختلاس و فساد بیش از حد معمول رایج است اما نمیشود ثابت کرد که این فساد به تازگی در ایران افزایش یافته است؛ اگرچه آقای پانچها (Pancheha)، نماینده شرکت فولاد ایالات متحده، و دیگران گفتههای امبرشتس را تأیید میکنند. قطعاً فساد بسیار گستردهای در ادارات دولتی ایران وجود دارد و بسیاری از کارمندان، چون حقوقشان برای یک زندگی معمولی تکافو نمیکند، اهل رشوه و اختلاس هستند. بدترین فسادها در ایران دزدیدن و کش رفتن بخشی از حقوق ناچیز سربازان وظیفه و دیگر اقشار کم حقوق است.»
ماینور درباره کمبود مواد غذایی می نویسد:
«وضعیت گندم، همان طور که امبرشتس در صفحه G گزارش خود میگوید و در مراسله شماره 27 سفارت به تاریخ 30 ژانویه نیز گزارش شده است، در واقع بحرانی و خطرناک بود و فقط اقدام قوی دولت در وارد کردن گندم از روسیه و هندوستان، البته با مشکلات زیاد، از بروز قحطی جلوگیری کرد. با وجود واردات و محصول نسبتاً خوب امسال، هنوز هم کمبود وجود دارد و نان، کمیاب و کیفیتش پایین است. امبرشتس به فروش ذخایر غذایی اشاره میکند؛ و احتمالاً اشارهاش به فروش گندم به آلمان درست قبل از آغاز جنگ است. کسی نمیگوید که ایران، از زمان جنگ اجازه داده که مقادیر قابل توجهی مواد غذایی به خارج فروخته شود. اما هزاران بسته کوچک حاوی مواد غذایی از طریق پست برای اشخاصی در سراسر اروپا فرستاده میشود و از این راه کمی از ذخیره غذایی کشور تخلیه میگردد. بازگردیم به مشکل گندم. دولت انحصار خرید گندم را در دست دارد و همه محصول گندم را با قیمت بسیار پایین میخرد. در نتیجه بسیاری از کشاورزان کشت گندم را کنار گذاشتهاند و چیزهایی میکارند که برایشان صرف میکند و بعید نیست که در صورت ادامه این وضع سطح زیر کشت گندم به شکل قابل ملاحظهای کاهش یابد. همچنین میتوان گفت که محصول بادام و کشمش در سال زراعی فعلی ایران بسیار بد است. من از هر گونه کمبود فوقالعاده گوشت بیاطلاع هستم. در ماههای گذشته کمبود موقت انواع مواد غذایی در ایران وجود داشته است اما به جز مورد گندم، این کمبودها ناشی از امتناع خرده فروشان از فروش کالا به قیمتهای تعیین شده از سوی دولت بوده است.»
نظر ماینور درباره مطالب امبرشتس در مورد سانسور چنین است:
«وزارت خارجه ایالات متحده آگاه است که اظهارات امبرشتس در صفحه C حاکی از اینکه دولت ایران به انتقاد بسیار حساس است، کاملاً حقیقت دارد. خوشبختانه، از این نظر، اخیراً کشور ما دچار حمله و خشم ایران نشده است، اما دیگران کارشان به این راحتی نبوده است. والتر بوشارد، روزنامهنگار سوییسی، که در حال حاضر در تهران است، به من گفت که مقامات ایران نسبت به گزارش ساده او درباره اینکه شاه صاحب املاک زیادی در مازندران است؛ و رنگ آبی، رنگ مورد علاقه او است، شدید معترض بودهاند. در ایران [در ظاهر] هیچ سانسور رسمی وجود ندارد. اما، همان طور که امبرشتس در صفحه C گزارش خود نشان داده، در عمل نوعی سانسور غیررسمی وجود دارد و خواندن نامهها و تلگرامهای مردم غیرمعمول نیست. تلگرامهای خبرنگاران خارجی سانسور نمیشود، اما به آنان تفهیم کردهاند که گزارشهایشان باید مطلوب یا بیضرر باشد، و در غیر این صورت برای آنها و روزنامهای که برایش کار میکنند و برای کشور متبوعشان میتواند پیامدهایی داشته باشد. بنابراین در این زمینه نوعی سانسور مشخص اعمال میشود. میتوانم تصور کنم، که با ورود خبرنگاران آمریکایی که در راه تهران هستند، سفارت هم دچار چه مشکلاتی خواهد شد. امبرشتس در صفحه D گزارش خود میگوید که خارجیها در حال آماده شدن برای خروج از ایران هستند و اوضاع در ایران به نقطهای رسیده که انقلاب، قریب الوقوع است. به نظر من این استنباط اغراقآمیز است. به دلایلی که قبلاً به آنها اشاره داشتهام. شک دارم که مردم ایران شجاعت و جسارت، و یا قصد و اراده شورش و انقلاب داشته باشند و بر این باورم که مردم ایران همچنان تسلیم قضا و قدر و مطیع سرنوشت میمانند تا خدا، هر وقت که صلاح دید، نجاتشان دهد. همان طور که امبرشتس در صفحه C گزارش خود میگوید خطر یک انقلاب به هدایت و رهبری آلمان وجود دارد و عقیده عموم این است که تشکیلات ستون پنجم آلمان به وقتش وارد عمل خواهد شد. این خطر به نظر میرسد، الان که جلوی نزدیک شدن آلمان به ایران گرفته شده، کمتر و دورتر شده باشد. به عبارت دیگر، انقلاب ملهم از داخل دور و بعید به نظر میرسد، اما شورش با هدایت خارجی به نظر میرسد که همیشه احتمالش میرود. همان طور که امبرشتس در صفحه H گزارش خود آورده، و البته کاملاً هم حقیقت دارد، در میان ایلات و عشایر ایران نارضایتی شدیدی وجود دارد و زمینه تبلیغ بر ضد دولت در میان آنها کاملاً فراهم است. نباید فراموش شود که این ایلات و عشایر کاملا مهار شدهاند و پر و بالشان چیده شده و دیگر با یک اشاره نمیتوانند شورش به راه اندازند. من، برخلاف امبرشتس، پیشبینی نمیکنم که ایلات و عشایر بتوانند مشکلی جدی بیافرینند؛ مگر اینکه از سوی خارجی هدایت و تجهیز شوند. کارهای تبلیغاتی قطعاً میان ایلات و عشایر ادامه خواهد یافت، اما وابسته نظامی بریتانیا در تهران پریروز به من گفت که تنها برنامه بزرگ آلمان برای شوراندن ایلات بر ضد دولت، از سوی رهبران و رؤسای ایلات ظاهرا چندان جدی گرفته نشده است.»
درباره خطر ستون پنجم آلمان ماینور مینویسد:
«امبرشتس، مانند خیلیها در اینجا، پشت هر درختی یک ستون پنجم میبیند و به انتظار نشسته که پرچم صلیب شکسته کی بالا میرود. منظور من این نیست که چنین خطری اصلاً وجود ندارد، بلکه من حس میکنم که این خطر، با تبلیغات، چند برابر بزرگ شده است. آلمانیها ستون پنجم سازمانیافته و خوبی در ایران دارند؛ با چند صد نفر عضو که در جایگاههای استراتژیک در سراسر دستگاه دولت قرار داده شدهاند که به نوبه خود وقتی که زمان اقدام برسد راهنمایی خواهند شد. اما به نظر من تمام این ستون پنجم فقط میتواند کمکی برای نیروی مهاجم باشد و برخلاف نظر بعضیها، من احساس میکنم که به تنهایی نمیتواند دست به هیچ اقدامی بزند. به نظر میرسد در اینجا جای این سؤال و تحقیق هست که اگر ستون پنجم آلمان آنقدر که میگویند قوی و کارآمد است، پس چرا زمانی که در ماه مه در عراق اوضاع بسیار ناجور شد*، هیچ اقدامی نکرد.
در هر صورت، وضعیت پس از حمله آلمان به روسیه به کلی دگرگون شده است. همانطور که در تلگرامهای قبلی ما به وزارت خارجه گزارش شده است، نشانههایی وجود دارد که ایرانیها مجبور به تن دادن به فشار انگلیس و روسیه و اخراج آلمانیها از این کشور خواهند شد. اگر آلمان در نبرد با روسیه در دو ماه آینده موفقیت بیشتری بیش از آنچه در هفت هفته گذشته کسب کرده است، به دست نیاورد، احتمال دارد که بسیاری از آلمانیها داوطلبانه ایران را ترک کنند. همچنین، تعدادی از آنها به دلیل کمبود مواد اولیه برای کارشان مجبور به ترک ایران خواهند شد؛ مثل کسانی که در کارخانه ذوب آهن و فولاد کرج کار میکنند. در حالی که تهاجم آلمان به روسیه موقتاً خطر تهاجم روسیه به ایران را از بین برده، احتمالا چیزی به همان اندازه شوم برای این کشور در شرف وقوع است. نقض بیطرفی ایران، به نظر من، اجتناب ناپذیر است. آلمان، اگر در قفقاز موفق شود؛ انگلیس، برای رساندن کمک به روسیه در قفقاز؛ و روسیه برای پیوستن به نیروهای بریتانیا، بیطرفی ایران را نقض میکنند. فشاری که بریتانیا در حال حاضر به ایران وارد میکند، احتمالا مقدمهای برای فشارهای شدیدتر برای به دست آوردن همکاری ایران است... باجخواهی ایران از بریتانیا، همانطور که امبرشتس در صفحه D و H گزارش خود آورده است، حقیقت دارد. ایران در سال گذشته از موقعیت بد انگلستان استفاده کرد و شرکت نفت انگلیس و ایران را مجبور به تغییر قراردادش با دولت ایران کرد. در نتیجه تجدیدنظر در قرارداد، دولت ایران که کمتر از یک میلیون لیره در سال بابت حقالامتیاز میگرفت، اینک سالی چهار میلیون لیره میگیرد. یک مقام رسمی سفارت انگلیس با اعتماد به نفس گفت که «بریتانیا این باج خواهی را فراموش نخواهد کرد.»»
ماینور نتیجه میگیرد که روزهای پادشاهی رضاشاه به شماره افتاده است:
«اکثر ناظران در اینجا اوضاع را مأیوسکننده میبینند. شکی نیست که نارضایتی در ایران گسترده و رو به افزایش است. این نارضایتی ممکن است ناشی از افزایش هزینه زندگی، مالیاتهای سنگین، چنگاندازی شاه حریص و آزمند به بخش بزرگی از ثروت کشور، برنامه ساختوساز قارچگونه و مشکلات همراه آن، محدودیتهای شخصی ناشی از سیستم انحصارهای دولتی، سیاستهای تجاری و مالی کوتهبینانه باشد. برای اولین بار پشت سر ارتش هم ریزهخوانی میشود. با وجود این، همان طور که قبلا هم گفته شد، من بر این باور نیستم که ایرانیها قصد و اراده یا پایمردی و شهامتِ اقدام برای تغییر و اصلاح این وضع نامطلوب و یا دست زدن به انقلاب را داشته باشند. آنها کاملاً در رنج و عذابند. اگرچه دوست ندارم پیشبینی کنم، اما اگر دوران رژیم پهلوی به شماره افتاده باشد تعجب نمیکنم. به نظر میرسد که ایران باید، با توجه به جنگ، حداقل موقتا تحت حمایت و سلطه خارجی قرار گیرد. اگر این سلطه، از جانب آلمان باشد، رژیم حاضر بدون شک برای آنها نامطلوب خواهد بود. اگر این کشور تحت سلطه بریتانیا درآید، که در حال حاضر بعید به نظر میرسد، نشانههایی هست که شاه عنصر مطلوب و مورد قبول آنها نخواهد بود. یک کارمند دیپلماتیک بریتانیا همین اواخر به من گفت که خلاص شدن از شرّ شاه را ضروری و اساسی میبیند؛ و این ضرورت نه تنها به دلیل سیاستهای سطحی شاه و باجخواهیاش از بریتانیا است، بلکه به این سبب که در ذهن مردم ایران، شاه موجودی وابسته و مخلوق و ابزار دست بریتانیا است. ایرانیان معمولاً، ضمن اظهار تأسف زیاد از سختی اوضاع فعلی خود، مسئولیت اصلی را متوجه شاه میدانند، اما بریتانیا را هم تقریبا به همان اندازه مسئول میدانند. شاه دست خود را در همه چیز و در همه جهات فرو برده است. ایران گرفتار است و رنج میبرد، و من مایلم در پایان چیزی را اضافه کنم که آن را مورد تشدید شدهای از «رویهکاری» به معنای ظاهرسازی و نمایش و تظاهر افراطی، بنامم. این عشق بزرگ به نمایش ظاهری، به سطحی بودن در سیاست و تحریف و تخریب ارزشها انجامیده است و آسیب بزرگی هم وارد آورده است. اقدامات دولت، با نماسازی و رویهکاری کامل در همه جهات و فراموش کردن پشت پرده و باطن کارها، برای ناظران بسیار تکراری و خستهکننده است. در این اقدامات رفاه مردم یا عملی بودن طرحها و پروژههای فردی در نظر گرفته نشده است. به نظر من امید کمی برای بازگشت کشور به عقل سلیم، و بالاتر از همه، به ارزشهای انسانی وجود دارد.»
----------------------------------------------------------------------------------------------
* اشاره به اقدام انگلیسیها به اشغال عراق و برکناری دولت طرفدارِ آلمان رشید عالی گیلانی در مه 1941.
منبع: شهریور 1320، اسرار حمله متفقین به ایران؛ مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران؛ صص 77 تا 84
نظرات