روایتی از آغاز و پایان جاسوسی که طلبکار شد


روایتی از آغاز و پایان جاسوسی که طلبکار شد

عباس روافیان (امیرانتظام) فرزند میرزا یعقوب رفوگر… در سال ۱۳۱۱ در تهران متولد شد. دوران کودکی و نوجوانی را در کنار پدر و عموی یهودی خود که به فرقه ضاله بهائیت گرویده بودند، رشد و نمو و تربیت می‌یابد و درسال ۱۳۲۹ دانشجوی رشته الکترومکانیک دانشگاه تهران می‌شود.

او که در دانشکده فنی با مهندس بازرگان آشنا شده بود، سعی به نفوذ در نهضت آزادی می‌کند و برابر آنچه در خاطرات بازرگان آمده است؛ در کنار حسن نزیه، ابراهیم یزدی و مهدی بازرگان عضو کمیته دانشگاه تهران می‌گردد.

وی در سال ۱۳۳۲ همزمان با شهادت دانشجویان دانشکده فنی در ۱۶ آذر و در جریان سفر نیکسون به ایران، نامه اعتراض‌آمیز بازرگان را از طریق کاتم، کارمند سفارت امریکا و عضو سیا به مقامات امریکایی می‌رساند که به دستگیری بازرگان منجر می‌گردد. وی خود نیز از بیان این موضوع ابایی ندارد و می‌گوید: «در موقع دادن نامه، آقای ریچارد کاتم پیشنهاد کرد هرچند وقت یک بار من، او را ببینم و مطالبی را که دارم، به او بدهم.»

 

این ارتباط تا سال ۱۳۴۲ ادامه می‌یابد، اما به فاصله اندکی پس از خروج کاتم از ایران، قیام ۱۵ خرداد رخ می‌دهد. او در همان سال به اداره ثبت احوال تهران مراجعه می‌کند و به طور رسمی شهادت می‌دهد که مسلمان شده است و نام خانوادگی خود را تغییر می‌دهد و به پاریس و سپس به شرق خلیج سانفرانسیسکو در امریکا می‌رود و در دانشگاه برکلی رفته، فوق لیسانس مهندسی محاسبات ساختمان می‌گیرد. وی در سال ۱۳۴۹ شرکت مهندسی مشاور تدبیر صنعت را در خیابان فردوسی، تقاطع خیابان انقلاب اسلامی برای واردات وسایل سنگین از امریکا ایجاد می‌کند و در پوشش تجارت به ارتباط با کاتم ادامه می‌دهد. ارتباط او با کاتم تا پیروزی انقلاب همچنان ادامه داشت.

در کتاب شماره ۱۰ اسناد لانه جاسوسی ملاحظه می‌شود که قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در دی ماه ۱۳۵۷، عباس امیرانتظام در پی ملاقاتی با ریچارد کاتم که تحت عنوان نماینده کمیته حقوق بشر امریکا به ایران بازگشته بود، ابراز تمایل می‌کند که با سفارت امریکا در تهران در تماس باشد و کاتم هم او را به آن تشویق می‌کند. در ۱۹ دی ماه ۱۳۵۷ امیرانتظام تحت عنوان عضو کمیته مرکزی نهضت آزادی با استمپل، کارشناس سیاسی سفارت امریکا ملاقات و درباره حوادث آن هنگام تبادل نظر کرده و از قول نهضت آزادی می‌گوید که با دولت بختیار مقابله و رقابت نخواهد شد. از امیرانتظام در این سند به عنوان منبع جدید نهضت آزادی که باید قویاً محفوظ بماند، یاد می‌شود.

او با تأیید این دیدار در دادگاه، به دیداری نیز با رمزی کلارک در تهران در همان زمان اذعان نموده است. احمد صدر حاج سید جوادی در مصاحبه با هم میهن در این خصوص می‌گوید: «در جمع چندتن از دوستان تصمیم براین شد که عباس امیرانتظام به علت تسلط به زبان انگلیسی با امریکا مذاکره کند و از آن‌ها بخواهد تا ارتش سلطنتی را مجبور به عقب‌نشینی از خیابان‌ها و ادامه کشتار مردم کنند.» این روزنامه که مدتی صفحه آخر خود را به خاطرات این عضو گروهک نهضت آزادی اختصاص داده بود، در ادامه می‌نویسد: به خوانده‌ها و شنیده‌های خود که رجوع می‌کنیم، به یاد می‌آوریم که از آذر تا بهمن ۵۷ هر هفته این جلسات برگزار شده است. اما وقتی این را با پیرمرد درمیان می‌گذاریم، اصلاً نمی‌پذیرد: «یک یا دو جلسه بیشتر نبود.

اگر بود امیرانتظام گزارش آن را به جمعی که او را مأمور مذاکره کرده بودند، می‌داد.» این در حالی است که امیرانتظام روایت متفاوتی دارد و از تداوم جلسات می‌گوید. حاج سیدجوادی به دیدار رمزی کلارک نیز اشاره می‌کند که او نتیجه این جلسه را برای خود مثبت می‌دانست. کلارک در نتیجه این جلسه فهمید این انقلاب تحت تأثیر شوروی نیست: «کارتر بعد از گزارش رمزی کلارک، حمایت خود از شاه ایران را کمرنگ کرد.» پس از اطمینان امریکا از وجود عواملی در میان دولت آینده، تلاش می‌شود تا نقش آن‌ها در دولت مهندس بازرگان پررنگ‌تر گردد. در ۲۳ بهمن حکم سخنگویی دولت موقت و معاونت اداری نخست وزیر برای امیرانتظام صادر می‌شود. او ۴ ماه پس از دریافت این حکم به مأموریتی تازه می‌رود و با ترک دفتر نخست وزیر به عنوان سفیر کشور‌های اسکاندیناوی روانه استکهلم می‌شود.

تماس و اطلاع‌رسانی‌های امیرانتظام با امریکایی‌ها در سوئد، بیش از پیش ادامه پیدا می‌کند. در یکی از اسناد لانه جاسوسی به نقل از طرف امریکایی آمده است امیرانتظام هنگامی که با این سؤال مواجه می‌شود که چرا برای خدمت در پست سفارت به سوئد می‌رود، چنین پاسخ می‌دهد: «این برای ما ساده‌تراست تا با یکدیگر در استکهلم صحبت کنیم!»

امیرانتظام چنان مورد علاقه امریکایی‌ها بوده است که هنگامی که به عنوان سفیر به سوئد فرستاده می‌شود، بروس لینگن -کاردار امریکا در تهران‌- نامه‌ای اداری -ولی غیررسمی‌- برای سفیر امریکا در سوئد می‌نویسد و امیرانتظام را چنین توصیف می‌کند: «در اینجا خیلی زیاد محصور انقلاب است، اما به سختی در روش و ظاهر، انقلابی به نظر می‌آید. او مدت قابل توجهی را در کشور ما گذرانده و ایالات‌متحده را بسیار خوب می‌شناسد و آنجا را دوست دارد. مطمئناً شما از او خوشتان خواهد آمد.» در ادامه، سفیر امریکا در سوئد به برقراری ارتباط با امیرانتظام و کسب اطلاع از وی تشویق می‌شود.

اظهار برائت نهضت آزادی از امیرانتظام
امیر انتظام در ۱۶/۱/۱۳۵۸ در مصاحبه مطبوعاتی خود با اشاره به شایعات موجود درباره خود، هاشم صباغیان، ابراهیم یزدی، قطب‌زاده و ابوالحسن بنی‌صدر گفت: «ما از زمانی که دانش‌آموز و در دبیرستان مشغول تحصیل بودیم، در ملی شدن نفت مبارزه کردیم و سهم داشتیم.

بعد از حکومت دکتر مصدق در نهضت مقاومت ملی و سپس در نهضت آزادی به رهبری مهدی بازرگان همکاری داشتیم. ما کسانی نیستیم که امروز به هم رسیده باشیم.» وی سپس اضافه کرد: «بنده امریکایی نیستم و دکتر یزدی عضو سیا نیست و آن گاه از فداکاری‌های صادق قطب‌زاده در پیشبرد انقلاب صحبت کرد.»، اما نهضت آزادی ایران در اطلاعیه‌ای در شنبه ۱۸ فروردین ۱۳۵۸ به این اظهارات واکنش نشان داد و تصریح کرد: «بدین وسیله به اطلاع عموم ملت ایران می‌رساند که آقای مهندس امیرانتظام تنها هنگام تأسیس نهضت آزادی ایران در سال ۱۳۴۰ به مدت ۳ ماه با این حزب همکاری داشته است و از آن پس، چه در داخل و چه در خارج از کشور، هیچ گونه فعالیتی در نهضت آزادی ایران نداشته است و نهضت در برابر سخنان و نظرات و اعمال وی مسئولیتی ندارد.» این اطلاعیه در حالی صادر شد که تا آن زمان، هنوز هیچ یک از مدارک جاسوسی او برای نیرو‌های انقلاب آشکار نشده بود و امیر انتظام همچنان از متحدان اصلی این جریان به حساب می‌آمد.

شاید این امر به دلیل فعالیت‌های امیر انتظام بود. خود وی می‌گوید: «مسئول مذاکره و مکاتبه با تمام سفارتخانه‌ها در داخل کشور بودم از جمله امریکا و ما با امریکا بیشترین قرارداد‌ها را داشتیم، چیزی حدود هزار و ۲۰۰ قرارداد؛ بنابراین مراجعه آن‌ها برای ارتباط با دولت بیشتر با نخست وزیری انجام شد. چه آقای سولیوان به طور شخصی و یا کاردار ایشان و یا از طریق مکاتباتی که با ما صورت می‌گرفت. بنابراین ملاقات‌ها به صورت روزانه یا چند بار در هفته انجام می‌شد.» آنچه بدیهی است، در همان دولت، وزارتخانه‌ای به نام وزارت خارجه هم وجود داشته است و اتفاقاً وظیفه این وزارتخانه، مذاکره و مکاتبه با سفارتخانه‌ها در داخل و مسئولان دولت‌ها در خارج است!

یکی از مسائل حائز اهمیت نیز همین است که با وجود این وزارتخانه، چرا امیرانتظام بایستی این حجم از گفتگو و ملاقات و مراوده با مقامات امریکایی را داشته باشد تا حدی که وقتی هم به عنوان سفیر به سوئد اعزام می‌شود، اشتغالات وی با مسئولان امریکایی بیش از سوئدی‌هاست.

توطئه انحلال مجلس خبرگان
در روز‌های تابستان ۵۸ در حالی که با تصویب اصول مربوط به ولایت فقیه در قانون اساسی، عرصه را بر نیرو‌های لیبرال تنگ کرده بود، برخی اعضای دولت موقت به محوریت امیرانتظام نامه‌ای در جهت انحلال مجلس خبرگان قانون اساسی تهیه کردند. قرار شده بود ۱۵ نفر از وزرای دولت بازرگان آن را امضا کنند و به اطلاع امام برسانند و از ایشان بخواهند یا مجلس خبرگان را منحل سازد یا همه اعضای این مجلس استعفا دهند. موضوع در هیأت دولت مطرح شد. برخی اعضای شورای انقلاب که در آن جلسه حضور داشتند، در برابر این طرح مقاومت کردند. از آن جلسه آیت‌الله خامنه‌ای که از اعضای شورای انقلاب بود، چنین گزارش می‌دهد: بنده آن شب حضور داشتم و گفتم: مجلس نماینده مردم است و باید بماند و قانون اساسی را تمام کند. البته آقایان تندی کردند؛ حتی به ما اهانت کردند، امّا بالاخره اظهارات ما، مانع کارشان را روشن کرد.

از افشاگری‌های امام پس از گذشت حدود دو سال از این جریان، روشن شد که این گروه در اجرای توطئه خائنانه خود از پا ننشسته و با کمال پررویی و جسارت در ملاقاتی با امام، موضوع انحلال مجلس خبرگان را مطرح کرده‌اند. حاج سیدجوادی، از اعضای دولت موقت تهیه طرح انحلال مجلس خبرگان قانون اساسی را این گونه شرح می‌دهد: حضرت امام از سخنان توطئه‌آمیز آنان سخت برآشفته می‌شود. امیر انتظام طرحی که امضای ۱۸ وزیر کابینه را در ذیل خود داشت، به بازرگان داد و اگرچه رئیس دولت موقت امضای تمامی وزیران را می‌پسندید و از عدم امضای معین‌فر، صباغیان، یزدی و میناچی- که به دلایل ناکافی بودن دلایل از امضای آن خودداری کرده بودند- راضی نبود. این عضو دولت موقت می‌افزاید: یادم می‌آید که ما به همراه مهندس بازرگان و چند تن از وزرا رفته بودیم قم پیش آیت‌الله امام خمینی. ما می‌گفتیم که باید مجلس مؤسسان تشکیل شود و قانون اساسی را تصویب کند، اما ایشان اصرار داشتند که باید قانون اساسی به رفراندوم مردمی گذاشته شود. استدلال ما هم این بود که مردم قادر نیستند به تک تک اصول قانون اساسی رأی دهند و باید مجلس مؤسسان این قانون را از طرف مردم بررسی کند. امام استدلال اعضای دولت موقت را نمی‌پذیرد و بعد‌ها در این باره می‌فرماید: آقای بازرگان و رفقایش آمده بودند پیش ما و گفتند: ما خیال داریم که این مجلس خبرگان را منحلش کنیم.

من گفتم: شما چکاره هستید اصلش که می‌خواهید این کار را بکنید. شما چه سمتی دارید که بتوانید مجلس منحل کنید؟ امام خمینی انگیزه اعضای دولت موقت را برای طرح انحلال مجلس خبرگان، این گونه شرح می‌دهد: در مجلس خبرگان به مجرد این که صحبت ولایت فقیه شد، شروع کردند به مخالفت. حتی اخیراً در همین دو سه روز پیش در یکی از مجالس‌شان این منحرفین گفتند که این مجلس خبرگان باید منحل شود. احمد صدر حاج سیدجوادی درباره چگونگی سفیر شدن امیرانتظام هم می‌گوید: مدتی بعد از آن دیدار قم، مهندس بازرگان جلسه‌ای با اعضای شورای انقلاب می‌گذارد و بعد از آن جلسه، امیر انتظام را خصوصی به حضور می‌طلبد و حکم سفارت سوئد را به او تقدیم می‌کند و می‌خواهد که او فردا صبح زود از تهران خارج شود. عباس امیر انتظام سخن بازرگان را اجابت می‌کند، بدون این که هیچ گاه دلیل چنین خواسته‌ای را از زبان رئیس دولت موقت بشنود!

سوئد مرکز توجه امریکا

امیرانتظام بر اساس آنچه در آذرماه سال ۱۳۵۸ از او در روزنامه کیهان -که در آن زمان در دست دوستانش قرار داشت- چاپ شده است، درباره فعالیت‌هایش در سوئد می‌گوید: «پس از دو ماهی که به سوئد رفته بودم، از طریق سفارت امریکا اطلاع دادند که آقای استمپل از واشنگتن تقاضا کرده که برای مذاکره درباره مسائل فیمابین به سوئد بیاید… اطلاع دادم بیایید که آقای استمپل و شخص دیگری به نام ژرژگیو [همان جرج کیو]به سوئد آمدند… دومین بار در اواخر شهریور از سفارت امریکا در سوئد اطلاع دادند که آقای ژرژگیو می‌خواهند برای مذاکره درباره مسائلی به دیدن من بیایند… آقای ژرژگیو آمد و درباره آینده نفت و استفاده از وسایل حفاظتی جنوب و شمال صحبت کرد و همان سؤال‌های عادی درباره عادی‌سازی روابط…» امیرانتظام در همین مصاحبه، به چندین دیدار دیگر نیز با افرادی که نام آن‌ها را به خاطر ندارد، اشاره می‌کند. این ملاقات‌ها درست در زمانی انجام شده که امام تماس با امریکائیان را منع کرده بودند.

امام در پیامی به مسئولان دولتی درباره دیدار با امریکائیان که برای عادی‌سازی روابط تلاش می‌کنند، تصریح کرده بودند: تا زمانی که امریکا، شاه را به ایران تحویل ندهد و دست از جاسوسی بر ضد نهضت ما برندارد، «هیچ یک از مقامات مسئول حق ملاقات با آنان را ندارند.»

جرج کیو با اسم مستعار «آدلسیک» بر اساس اسناد لانه جاسوسی، عباس امیرانتظام را از اوایل‌دهه ۱۹۶۰ میلادی (۱۳۴۰ هجری شمسی)، یعنی ۱۷ سال پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، می‌شناخته و در آن زمان، سیا برای امیرانتظام از کد مستعار «اس. دی پلاد»، استفاده می‌کرده است و به منظور حفاظت از او، از ذکر نام اصلی وی خودداری می‌شده است.

در اسناد به دست آمده، به جزئیات تماس‌های دهه ۱۹۶۰ میلادی امیرانتظام با سیا اشاره‌ای نمی‌شود، لیکن گویا ارتباط وی با جرج کیو مدت‌ها قطع بود تا آن که در سال ۵۷، امیرانتظام دوباره تماس‌های خود را با وی از سر می‌گیرد و او از همان نام مستعار سابق برای ادامه ارتباطات بهره می‌گیرد.

درباره استمپل نیز سخنان ابراهیم یزدی که در روزنامه میزان ارگان نهضت آزادی در ۳/۳/۱۳۶۰ به چاپ رسیده، به خوبی روشن کننده جایگاه وی است.

ابراهیم یزدی در نهمین جلسه دادگاه امیرانتظام در توضیح علل امضای افراد مختلف در پای اسناد می‌گوید: «گاهی اوقات می‌بینید که آن افسر سیاسی –روس‌ها می‌گویند کمیسر سیاسی ولی هر دو یک معنی را می‌دهد-، یعنی کسی است که از طرف سازمان جاسوسی آنجا هست و آن افسر سیاسی باید نظر بدهد که آیا این را می‌توانند بفرستند یا نه؟ این را ببینید اینجا نوشته است که افسر سیاسی: جان استمپل…»

کشف ارتباط امیرانتظام با جاسوسان
۲۷ آذر ۱۳۵۸ عباس امیرانتظام به اتهام همکاری با سازمان جاسوسی سیا و ارتباط پنهانی با امریکا از سوی دادستانی کل انقلاب بازداشت شد. دانشجویان مسلمان پیرو خط امام تأکید داشتند اسناد و مدارک زیادی دال بر ارتباط‌های سری امیرانتظام با امریکایی‌ها در اختیار دارند.

هر چند در آن زمان برخی معتقد بودند که ارتباطات امنیتی محمد منتظری با سرویس اطلاعاتی لیبی، اسناد جاسوسی امیرانتظام را فراهم کرده، اما نحوه دستگیری و بازداشت امیرانتظام در ساختمان معروف به بیژن در لانه جاسوسی مشخص می‌کند که دانشجویان خط امام کاشف ارتباطات امیرانتظام بوده‌اند. این ارتباط زمانی کشف شد که از انتظام بدون استفاده از اسامی رمز نام برده شده بود. بنا بر آنچه روزنامه بامداد در ۲۹/۹/۱۳۵۸ در ذیل خبر دستگیری امیرانتظام نوشته است، اسناد متعددی یافت شد که در یکی از آن‌ها سیا از کاردار امریکا خواسته است که به انتظام اطلاع دهد که ما حاضریم تبادل اطلاعات بعد از دهم سپتامبر انجام شود.

پس از این تاریخ، نام‌های مستعار او همچون «اس. دی پلاد (۱)»، «ا س. د. آهسته‌رو.۱» و «ادوارد» کشف می‌شود و طرف‌های امریکایی وی نیز افشا می‌گردند؛ افرادی همچون ریچارد کاتم، جرج کیو، جان استمپل و… که از مأموران رسمی سیا بودند و گاه نیز نام‌های آشناتری همچون رمزی کلارک، دادستان پیشین امریکا و ویلیام سولیوان، سفیر امریکا در ایران دیده می‌شود که در پوشش روابط دیپلماتیک اطلاعات را مبادله می‌نمودند.

بد نیست در اینجا یکی از اسنادی که امیرانتظام در آن‌ها با اسم رمز خود «س. د. آهسته‌رو.۱» مورد خطاب قرار گرفته است، اشاره شود. واکنش امیرانتظام در قبال شنیدن خبر حضور احتمالی شاه در امریکا چنین گزارش شده است‌: عکس‌العمل «س. د. آهسته‌رو.۱» این بود که این جریان، زحمات آن کسانی را که خواهان گسترش روابط با امریکا هستند، مشکل‌تر می‌کند.»

همچنین در ادامه سند از رئیس ایستگاه سیا در پاریس چنین سؤال شده‌است‌: «لطفاً به ما اطلاع دهید که آیا ستاد مرکزی هنوز از ایستگاه می‌خواهد که به «س. د. آهسته‌رو.۱» بگوید که آقای کیو می‌خواهد هرچه زودتر او را در اروپا ملاقات کند یا نه؟» یکی دیگر از اسناد از اختلاف دو ضدانقلاب نفوذ کرده در صف‌های انقلابیون -امیر انتظام و بنی‌صدر- حکایت دارد: «میانه انتظام با بنی‌صدر بد است. امیرانتظام گفت: بنی‌صدر مزاحمی است که دائم حرف می‌زند و شکایت می‌کند، اما از مسئولیت گریزان است» و در سند دیگری تأکید می‌شود: باید برای جذب بنی صدر مراقب بود که امیرانتظام از دست نرود زیرا عنصر بسیار مطلوبی است، اما این پیام نیز به دولت موقت داده می‌شود که او تنها کانال ارتباطی نخواهد بود.

بر اساس اسناد به دست آمده درباره امیرانتظام، نقش دیگر اعضای دولت موقت نیز در ارتباط با امریکا از برخی اشارات دیده می‌شود که دو مورد از آن به عنوان نمونه ذکر می‌گردد: امیر انتظام در یکی از مذاکرات خود با امریکایی‌ها می‌گوید: «نزیه در جای امنی پنهان است. وی وکیل و مدیری عالی است ولی در انتقادات‌خود بصیرت ندارد. انتظام گفت: او و دیگر دوستان نزیه اعتقاد دارند او می‌تواند نجات داده شود.»

در یکی دیگر از اسناد سفارت درباره یزدی چنین می‌خوانیم‌: «هم یزدی و هم انتظام که در گذشته دائماً در موضع یاری به ما بوده‌اند، در نتیجه بی‌مبالاتی جیم بیل در مجله تایم، شروع به حمله [به امریکا]نموده‌اند، خصوصاً [حملات]یزدی که به نظر می‌رسد برای اثبات این که طرفدار امریکا نیست، تکرار می‌شود.» در سند سری دیگری به تاریخ ۳۱ مرداد ۱۳۵۸، گفته شده که یکی از اعضای سازمان سیا به نام بیدن کوپف مدت ۲ ساعت با مهندس بازرگان، ابراهیم یزدی و امیرانتظام ملاقات و آنان را در باره اوضاع منطقه توجیه کرده است.

کاردار و رایزن سیاسی سفارت امریکا نیز در این جلسه حضور داشته‌اند. در این جلسه امیرانتظام خطاب به کوپف می‌گوید: امیدوارم «سازمان» شما روابط خود را با ما بهبود بخشد، درست همان طور که کشورهایمان با تلاش‌های کاردار و دکتر یزدی، روابط خود را بهبود بخشیده‌اند. این عبارت نشان دهنده آن است که امیرانتظام به خوبی می‌دانسته که طرف مقابل آن‌ها «سازمان سیا» می‌باشد و نه سفارت امریکا. پس از کشف اسناد جاسوسی و اسامی رمز امیرانتظام، این امر به اطلاع دادستانی انقلاب رسید.

امیرانتظام ۷ صبح روز سه شنبه ۲۷/۹/۱۳۵۸ از استکهلم به تهران می‌آید تا در جلسه‌ای با حضور قطب‌زاده وزیرخارجه وقت و سفرای کشور‌های اسکاندیناوی، فرانسه و آلمان تشکیل جلسه دهد، اما به محض ورود به ایران بازداشت و روانه زندان می‌گردد. وی با اشاره به این موضوع ابراز می‌دارد که احتمال طرح سؤال از خود پس از تصرف لانه جاسوسی را می‌داده است، اما از دستگیری‌اش شوکه شده است.

با دستگیری امیرانتظام، دوستان این متهم، جنجال فراوانی می‌کنند و او را بی‌گناه می‌خوانند. روزنامه کیهان که در آن تاریخ به جریان فکری او نزدیک بوده است، پیشگام این صحنه‌گردانی می‌شود و با افراد مختلف به نفع امیرانتظام مصاحبه می‌گیرد. به عنوان نمونه در تاریخ ۴/۱۰/۵۸ مصاحبه‌ای با هاشمی رفسنجانی به چاپ می‌رسد که وی در آن می‌گوید: من در این مورد حرف‌های آقای بازرگان را تأیید می‌کنم و به نظر من ایشان جاسوس نیست. کیهان با تیتر: هاشمی رفسنجانی نظر بازرگان را درباره امیرانتظام تأیید کرد؛ تلاش می‌کند از نفوذ هاشمی برای رهایی امیرانتظام بهره گیرد.

با این حال، تلاش‌ها به نتیجه نرسیده و امیرانتظام که انتظار چنین برخوردی را نداشته و گمان نمی‌کرده است، اسنادی علیه او کشف شده باشد، نامه‌ای سرگشاده به رئیس جمهور وقت بنی صدر (دیگر رابط سیا) به تاریخ ۴/۳ /۵۹ می‌نویسد و بدین وسیله از عدم اعمال نفوذ امریکا برای استخلاص او توسط عواملش گله می‌کند:
این روا باشد که من در بند سخت
گه شما بر سبـزه گاهی بر درخـت
این چنین باشد وفای دوستــــان
من در این بند و شما در بوستــان

محاکمه امیرانتظام
روز ۲۶ اسفند ۱۳۵۹ دادگاه انقلاب اسلامی به ریاست آیت‌الله محمدی گیلانی تشکیل جلسه داد. مهندس بازرگان با انگیزه حمایت از امیرانتظام در این دادگاه حضور یافت و برخی دیگر از اعضای دولت موقت نیز در جلسات بعدی برای ادای توضیحات احضار شدند. امیرانتظام در دومین جلسه دادگاه خواستار وکیل شد و آیت‌الله مکارم شیرازی، گلزاده غفوری، شیخ علی تهرانی و احمد صدر حاج سید جوادی را به عنوان وکلای خود معرفی کرد که هیچ یک از این افراد وکالت وی را نپذیرفتند.

دفتر آیت‌الله مکارم شیرازی نیز از طرح چنین درخواستی ابراز تعجب نمود و آن را ناشی از عدم شناخت امیرانتظام از ایشان توصیف کرد. سرانجام حمید صادق نوبری به عنوان وکیل متهم تعیین شد. دادگاه امیرانتظام از معدود دادگاه‌هایی است که متن کامل آن را روزنامه‌های آن زمان علی‌الخصوص کیهان و میزان به چاپ رساندند. پس از محاکمه این متهم که مجموعاً ۱۵ جلسه به طول انجامید و پس از احضار شهود از سوی متهم و دادستان و ارائه دفاعیات، دادگاه وی را در بیستم خردادماه ۱۳۶۰ به جرم انجام ملاقات‌ها و تماس‌های سری، ارائه اطلاعات و آگاهی به دشمنان انقلاب درباره مسائل و اطلاعات داخلی، فراری دادن سران فاسد رژیم شاه و مأموران سیاسی سفارت رژیم شاه در اسرائیل و… به حبس ابد محکوم کرد.

این در حالی بود که در این فاصله اسناد دیگری نیز به دست آمد که نخستین تماس رسمی «نهضت آزادی» و سفارت امریکا در تهران را در اردیبهشت ماه ۱۳۵۷ در رستوران الچیکو اعلام می‌کرد که از طرف سفارت امریکا، جان استمپل، افسر اطلاعاتی سفارت امریکا و از طرف نهضت آزادی نیز محمد توسلی با نام مستعار «محمد توکلی» و همچنین بهرام بهرامیان حضور یافتند. در سند دیگری اشاره می‌شود که محمد توسلی «رابط رسمی» نهضت آزادی با سفارت است. بر اساس همین اسناد بود که حبیب‌الله پیمان گفت: امیرانتظام یک نماد است و باید کل دولت موقت محاکمه شود. شهید محمد منتظری نیز در دادگاه خواستار محاکمه همه اعضای نهضت آزادی شد؛ تقاضایی که به نظر می‌رسد بر اساس مصالح و شرایط حساس آن مقطع انقلاب به آن ترتیب اثر داده نشد.

قاطعیت نسبی دادگاه انقلاب اسلامی در برخورد با این متهم به جاسوسی، موجب دلگرمی بیش از پیش علاقه‌مندان حکومت اسلامی شد و بسیاری از مزدوران بیگانه را مرعوب ساخت. پس از ختم دادرسی، عباس امیرانتظام برای تحمل کیفر تحویل زندان شد و نام او کم کم از زبان‌ها محو گردید. شاید یکی از عواملی که موجبات کمرنگ شدن نام او را فراهم ساخت، این بود که او حتی از سوی خانواده خویش نیز طرد شده بود. احمد قدیریان در کتاب خاطرات خود می‌نویسد: «امیرانتظام کسی بود که می‌گفت: من هیچ کس را در ایران ندارم؛ لذا آقای قدوسی فرمودند که شما با ایشان دیداری بکنید، چرا که ایشان می‌گوید پاسدار‌ها با من صحبت نمی‌کنند. من تنها هستم… لذا من رفتم و یکی دو جلسه با ایشان صحبت کردم.» قدیریان (معاون آیت‌الله قدوسی) در این خاطرات می‌افزاید بر اثر این ملاقات‌ها، برخی گمان کرده بودند که او از بستگان امیرانتظام است و به وی مشکوک شده بودند و آیت‌الله قدوسی نیز از اعمال این رأفت اسلامی صرفنظر نمی‌کنند تا سرانجام یکی از دوستانش می‌پذیرد هفته‌ای دو بار به ملاقات او بیاید.

سکوت خبری درباره امیرانتظام ادامه داشت تا زمانی که به علت کهولت سن و عود نمودن غده پروستات، وی نیاز به درمان پیدا کرد. پس از مراحل درمان، مسئولین قوه قضائیه در دی ماه ۱۳۷۳ بر اساس رأفت اسلامی، وی را به خانه امنی در شمال تهران منتقل کردند و بر امکانات رفاهی او افزودند. علاوه بر امیرانتظام افراد دیگری همچون کیانوری نیز در آن خانه مستقر بودند؛ این رأفت اسلامی، اما موجبات گستاخی امیرانتظام را فراهم ساخت.

جنجال‌های امیر انتظام

امیرانتظام در این فضا به مرور با رسانه‌های بیگانه ارتباط می‌گیرد؛ به عنوان نمونه رادیو امریکا در آخر تیرماه ۱۳۷۴ با او مصاحبه کرده و به نقل از وی برای اولین بار طرح رفراندوم را مطرح می‌سازد و آن را «تن‌ها راه نجات ایران» قلمداد می‌کند.

امیرانتظام در اول آذرماه ۱۳۷۵ به رغم داشتن حکم حبس ابدی که لغو نشده بود و تنها در راستای نگاهی انساندوستانه در خارج از محل زندان نگهداری از او انجام می‌شد، با الهه میزانی (معروف به الهه امیرانتظام و الهه امیری) ازدواج می‌نماید. او پیش از این به مسئولان زندان گفته بود که یک همسر و دو فرزند دارد که در سوئیس زندگی می‌کنند.

پس از پیروزی اصلاح‌طلبان در خرداد ۷۶، ابراهیم نبوی مصاحبه‌ای با او در روزنامه جامعه در تاریخ‌های ۷، ۸ و ۹ اردیبهشت ۱۳۷۷به چاپ می‌رساند که در آن انتظام ادعا می‌کند کلیه فعالیت‌هایش قانونی بوده است. این مصاحبه که در برج فرمانیه ترتیب داده شده بود، نه تنها موجب شگفتی همپیمانان این روزنامه شد، بلکه خود مصاحبه‌گر نیز با تعجب از این عملی شدن این برنامه یاد می‌کند.

ادعا‌های امیرانتظام در این مصاحبه، اما با واکنش سریع مرکز نشر اسناد لانه جاسوسی (دانشجویان پیرو خط امام) مواجه شد. این مرکز با استناد به ۱۲ سند موارد جاسوسی وی را مورد تصریح قرار داد و برخی دیگر از ابهام‌پراکنی‌های او را پاسخ گفت. این واکنش در روزنامه‌های گوناگون چاپ شد که از آن میان گویا چاپ جوابیه در روزنامه سلام به سردبیری عباس عبدی بیش از دیگر روزنامه‌ها بر امیرانتظام گران آمد؛ شاید از او چنین انتظاری نداشت. امیرانتظام در کتاب «آن سوی اتهام» که توسط نشر نی به چاپ رسید، اتهاماتی را نیز متوجه عباس عبدی کرد و این بار مدعی شد اسناد جعلی بوده و ساخته دست دانشجویان است؛ عبدی در پاسخ به او گفت: «آقای امیرانتظام مرتکب جرمی شده که مجازات آن را باید تحمل کند… اگر آن مدارک جعلی بود، امریکایی‌ها واکنش تندی نشان می‌دادند؛ از چند دانشجو که زبان انگلیسی نمی‌دانستند، بعید بود که بتوانند مدارک امریکایی‌ها را جعل کنند.»

امیر انتظام، اما گویا سخنان دیروز خود را نیز فراموش کرده بود؛ او مطابق آنچه در روزنامه میزان در تاریخ ۲۹/۲/۱۳۶۰ چاپ شده در دفاعیاتش در دادگاه این اسناد را جعلی خوانده بود، اما نه از سوی دانشجویان، بلکه ادعا کرده بود این اقدام کار مأموران سیا است و آن‌ها سندسازی کرده‌اند تا بین مسلمین تفرقه بیفکنند: «خداوند مرا نگه داشت تا با عنایت او چهره واقعی دشمن بشریت را بر همه نشان دهم و ثابت کنم که این اسناد را ساخته‌اند تا وحدت امت مسلمان ما را از هم بپاشند…، اما رسالت من این است که تا آخرین لحظه فریاد بزنم که برادر بیدار شو که دشمن تو امریکاست نه برادر همرزم تو!»

این سخن امیرانتظام آن قدر مضحک بود که همچون سخنان اخیرش هیچ گاه با استقبال یاران داخلی و خارجی‌اش مواجه نشد.
مناقشه عباس عبدی و امیرانتظام چند صباحی ادامه یافت و موجب تعجب بسیاری شد. این تعجب بیشتر از آن جهت بود که عباس عبدی در آن زمان به تازگی با «باری روزن»، از گروگا‌ن‌های لانه جاسوسی دست دوستی داده بود. شاید رمز این امر با راز نهفته در افشای جاسوس بودن سعادتی توسط امیر انتظام یکسان باشد. جاسوسان عموماً برای رشد و نفوذ بیشتر سعی بر ارائه اطلاعات درباره مهره‌های سوخته دارند تا از اعتماد بیشتری در مجموعه برخوردار شوند. امیرانتظام پس از دستگیری عباس عبدی در مصاحبه با روزنامه اعتماد با تأکید بر این که اظهاراتش درباره عبدی که او را «شکنجه‌گر» خوانده بود، درست بوده است، اما از دستگیری وی به اتهام جاسوسی ابراز تأسف کرد.

بازداشت مجدد

امیر انتظام که به صورت تعلیقی در خارج از زندان به سر می‌برد، با افزودن مصاحبه‌هایش با رادیو‌های بیگانه پا را از حد فراتر نهاد و در مصاحبه‌هایش توهین‌هایی به امام (ره) و نظام انجام داد. وی در یکی از این موارد اتهامات بیشرمانه‌ای به شهید سیداسدالله لاجوردی درست چند روز پس از شهادت نسبت داد.

او پس از توهین‌هایی که به لحاظ الفاظ شنیع آن غیر قابل ذکر است، در پایان خواستار ترور‌های بیشتر شد و گفت: کسان دیگری نیز نظیر لاجوردی وجود دارند. آیا ترورکنندگان از قتل او التیام یافته‌اند.

در پی این اقدام، حجت‌الاسلام نیری، معاون قضایی وقت دیوان عالی کشور به رهبرپور، رئیس وقت دادگاه انقلاب تهران نوشت: «اوراق ضمیمه متن مصاحبه امیرانتظام است شنیدن این همه مطالب دروغ و اهانت علیه نظام مقدس اسلامی و مسئولین مخلص و فداکار موجب تأسف و تأثر است که چگونه افراد ضد انقلاب و ضد اسلام ناب محمدی (صلی الله علیه و آله) که از رأفت و رحمت اسلامی نظام و مسئولین آن بهره‌مند شده‌اند، این گونه به خود جرأت می‌دهند که علیه مقدسات نظام تاخت و تاز داشته باشند. در شرایط فعلی آیا مصداقی بارزتر از مورد فوق در مورد اعمال ضد انقلابی سراغ دارید…؟ مطرح کردن کار اطلاعاتی و میدان دادن به وی جز کلاه سر مسئولین گذاشتن و وِزر و وَبال سر کشور و سوزاندن دل مخلصین و طرفداران نظام چیزی نخواهد داشت.»

همزمان خانواده شهید لاجوردی نیز از امیرانتظام شکایت کرد. در پی آن تعلیق حکم حبس ابد امیرانتظام به علت ارتکاب جرم جدید لغو گردید و به زندان بازگشت. اما همسر وی در نامه‌ای به خاتمی رئیس جمهور وقت، از این که امیرانتظام مورد پیگرد قانونی به جرم توهین قرار گرفته است، ابراز خشم و تهدید کرد در آستانه سفر رئیس جمهور به نیویورک، این اقدام نتایج نامطلوبی بر جای خواهد گذاشت. فشار‌ها در این دوره برای آزادی امیرانتظام افزایش یافت تا آنجا که ابراهیم یزدی در مصاحبه با روزنامه «صبح امروز» ادعا کرد آیت‌الله یزدی در دیدار با او و بازرگان، گفته است ما می‌خواهیم او را آزاد کنیم، اما در خواست عفو نمی‌کند.

حمایت‌های مجدد امریکا از امیرانتظام
رویه جنجال‌آفرینی با هدایت‌های ویژه لابی‌های صهیونیستی بار‌ها تکرار شد. همسر امیرانتظام در این پروسه نقش فعالی داشت. همسری که در سن ۶۵ سالگی بر اساس رهنمود‌های امریکا و برای احیای مجدد نام او و بهره‌برداری‌های سیاسی با امیرانتظام ازدواج کرده بود.

به عنوان نمونه الهه امیرانتظام با جنجال‌های مطبوعاتی با کمک روزنامه‌های زنجیره‌ای چنین تظاهر کرد که پس از دستگیری مجدد، همسرش ممنوع الملاقات شده است؛ اما کمیسیون حقوق بشر اسلامی با تأکید بر این که محدودیتی در ملاقات‌های هفتگی اعمال نشده، یادآور شد همسر آقای انتظام مایل نیست در روز‌های تعیین شده برای ملاقات خانواده‌ها به ملاقات شوهرش بیاید و روز‌های دیگری را پیشنهاد می‌کند که به علت مخالفت با ضوابط قانونی زندان‌ها، قابل اعمال نیست.

امیر انتظام خود نیز در مصاحبه با رادیو‌های بیگانه به طرح ادعا‌هایی پرداخت که گاه آنچنان غیرمنطقی بود که موجب خنده شنوندگان می‌شد. به عنوان نمونه او در گفتگو با مجله آلمانی فوکوس، ادعا کرد تحت شکنجه قرار گرفته است: «خاطرات من خیلی خوفناک هستند. من به اتفاق ۲۶ نفر زندانی در سلولی با ابعاد ۱٫۵۰ متر در ۲٫۶۵ متر در شرایط دشواری زندگی می‌کردم. نیمی از ما می‌بایست پشت به پشت در روی زمین می‌نشستیم و نیمی دیگر یا به صورت نشسته یا درازکشیده در روی تخت. هر یک ساعت و نیم، ما و گروه قبلی جابه‌جا می‌شدیم.»

وی توضیح نداده است در شرایطی که در ابعاد مذکور حتی به طور ایستاده نیز نصف تعداد مذکور هم حتی نمی‌توانند بایستند، چگونه گروهی نشسته و گروهی دراز می‌کشیدند؟!

این ادعا‌های عجیب حتی در سایت شخصی وی نیز منعکس شده و بنابراین، نمی‌توان آن را ناشی از تحریف دانست.

امیرانتظام، خرداد ۱۳۸۴ نیز در مصاحبه با صدای امریکا می‌گوید: «همان طور که می‌دانید، با کمال تأسف در قانون اساسی جمهوری اسلامی جایگاهی برای بانوان ایران جهت همکاریشان در مسائل اجتماعی و دخالتشان پیش‌بینی نشده و به همین دلیل بیش از ۵۰ درصد جمعیت ایران که بانوان ایران آن را تشکیل می‌دهند، حق دخالت در این امور را ندارند»

یکی دیگر از نشانه‌های هدایت خارجی در این پروژه، حمایت‌های ویژه از اوست. امیرانتظام در سال ۱۳۷۵ (۱۹۹۷) جایزه حقوق بشر «برونو کرایسکی» اتریش را گرفت و به دنبال آن همسرش ادعا کرد وی نامزد جایزه نوبل است. اگرچه این ادعا نادرست بود، اما وی در سال ۱۳۸۲ (۲۰۰۳) همزمان با روز‌هایی که جهانبگلو در ایران فعال بود، یک جایزه صهیونیستی دیگر به اتفاق هاشم آغاجری از بنیاد کرانسکی در سفارت لهستان در امریکا دریافت کرد. دریافت این جایزه با توجه به نقش ویژه لهستان در برنامه‌های خاورمیانه‌ای امریکا، مفهوم خاصی دارد. 


ویژه نامه رمز عبور