رویکرد ارتش در روزهای پایانی حکومت شاه؛
4581 بازدید
از بیطرفی تا پیوستن به مردم
پس از پیوستن نظامیان در تهران به مردم تنها امید قرهباغی به یک گردان از لشکر زرهی قزوین بود که از قزوین به سوی تهران حرکت کرده بود، ولی خبر رسید که در ورودی شاهدشت به اتوبان، مردم راه را بر آنها بستند و پل پشت سر آنها را در شاهدشت تخریب نمودند و در حال حاضر این دو گروهان در محاصره مردم هستند. قرهباغی و فرماندهان نظامی میدانستند که ارتشی که قادر به فرستادن یک نیروی کمکی به مرکز ثقل درگیری نیست، هیچ توانی برای دفاع ندارد.
پس از اوجگیری بحرانهای سیاسی سال 1357 و بازگشت امام خمینی به ایران و تشکیل دولت موقت، حمایتگران داخلی و خارجی رژیم شاه به این نتیجه رسیدند که دیگر کاری از دست دیگر نهادها و افراد ساخته نیست، و تنها نقطه اتکا آنها و آخرین ابزار برای کودتا و سرکوب اعتراضات مردم؛ ارتش به فرماندهی ارتشبد قرهباغی میباشد. با نزدیکتر شدن به انقلاب 57 کمکم نیروهای نظامی به انقلاب پیوستند، همچنین فرار، نافرمانی، اعتصاب و شرکت در تظاهرات سبب شد تا ارتش در مدت کوتاهی از هم بپاشد و ارتشبد قرهباغی بهناچار طی اعلامیهای اعلام بیطرفی ارتش را ابلاغ کند. در این میان پس از انقلاب 57، شاه و سلطنتطلبان ارتشبد قرهباغی را در شکست برنامه کودتا و اعلام بیطرفی ارتش مقصر و خائن میدانستند. در ادامه این نوشتار قصد داریم نشان دهیم موج انقلاب، به رهبری امام و نافرمانی نظامیان آنچنان بود که کاری از دست قرهباغی هم برنمیآمد و او از سر ناچاری و نافرمانی نیروهای ارتشی از رژیم شاه اعلام بی طرفی کرد.
فرار سربازان از پادگانها
در سالهای آخر انقلاب امام خمینی با پیامهای پی در پی فرار نظامیان خصوصاً سربازان را خواستار شد. این کار عملاً نظم را در ارتش به هم زد. به گزارش ارتشبد قرهباغی: «فتوای آقای خمینی درباره فرار نظامیان از سربازخانهها، سبب ازدیاد روزافزون فرار پرسنل نیروهای مسلح شاهنشاهی بهخصوص پرسنل وظیفه گردید. آثار نامطلوب این وضعیت به حدی بود که ... قدرت مقاومت نیرهای مسلح را از آنها سلب کرد».1 در کل هر روز بر تعداد فراریان افزوده میشد به صورتی که ارتشبد قرهباغی در کتاب خاطرات خود چنین ذکر میکند: «برابر پرونده موجود در اداره یکم ستاد، تعداد فراریان ارتش روزانه در حدود هزار نفر بود که این رقم به تدریج به 1200 نفر رسید. فرار نظامیان یکی از عواملی شد که باقیماندگان میل و اراده مقاومت در مقابل مردم و مخالفین را از دست داده به طرف روحانیون و مذهبیها جلب شده و به جبهه مخالفین میپیوستند».2 گری سیک یکی از مشاورین امنیتی کاخ سفید تاکید میکند که هایزر فرار سربازان را به وزارت دفاع گزارش کرد و معتقد بود که این تعداد برای ارتش پانصد هزار نفری شاه ارقام کم اهمیتی است، ولی واقعیت این بود «که پدیده مذکور حکایت از تغییر جهت تدریجی نیروهای ارتش به سمت انقلاب داشت»3.
نافرمانی و تمرد در بین نیروهای ارتش
روح ارتش، نظام فرماندهی و فرمانبری است. اگر این نظم برهم خورد، ارتشیان به دانههای بی شیرازه تبدیل میشوند که هرکدام به سویی پراکنده خواهند شد. امام خمینی نیز با شناخت از این ماهیت ارتش با ارسال پیامهایی ارتشیان را به نافرمانی و تمرد از دستورات فرماندهی فرا میخواندند. اولین بروز ناآرامی و نافرمانی در ارتش در اربعین در تبریز آشکار شد. در این روز «دو واحد ارتشی که بالغ بر هشتصد سرباز بودند از تیراندازی امتناع ورزیدند و آشکارا به مخالفین پیوستند».4 بعد از این نافرمانی، تمرد دیگری به صورت اعتصاب در ارتش آغاز شد. این اعتراض سازمانیافته در دبیرستان صنعتی نیروی زمینی ارتش در مسجد سلیمان شکل گرفت. پس از بیست و پنج دیماه صدها نفر از نظامیان در اعتراض به کشتار مردم دست به اعتصاب غذا زدند و به جای سرود صبحگاهی صلوات فرستادند5.
اولین بروز ناآرامی و نافرمانی در ارتش در اربعین در تبریز آشکار شد. در این روز «دو واحد ارتشی که بالغ بر هشتصد سرباز بودند از تیراندازی امتناع ورزیدند و آشکارا به مخالفین پیوستند». بعد از این نافرمانی، تمرد دیگری به صورت اعتصاب در ارتش آغاز شد. این اعتراض سازمانیافته در دبیرستان صنعتی نیروی زمینی ارتش در مسجد سلیمان شکل گرفت. پس از بیست و پنج دی ماه صدها نفر از نظامیان در اعتراض به کشتار مردم دست به اعتصاب غذا زدند و به جای سرود صبحگاهی صلوات فرستادند...
مهمترین گروهی که در آغاز نافرمانی تأثیر بسزایی داشتند همافران بودند. همافران از لحاظ علمی بالاترین قشر نیروهای نظامی را تشکیل میدادند و نسبت به کارکنان رسمی ارتش، علم و دانش بیشتری داشتند و مسئولیت نگهداری و تعمیر پیشرفتهترین تسلیحات ارتش را بر عهده داشتند. به گفته بختیار اینان کارمندان فنی بودند که «با آخوندها سرو سری» داشتند6 و یا گری سیک اعتقاد داشت که «این همافران بودند که جرقهای را پدید آوردند که در نهایت به ازبین رفتن کامل نظم منجر گردید».7 در ابتدا حدود 2800 هما فر در پایگاه شاهرخی همدان دست به اعتصاب غذا و نافرمانی زدند. به دنبال یک هفته اعتصاب آنها، عدهای از افسران و درجهداران پایگاه یکم شکاری مهرآباد تهران نیز به اعتصاب کنندگان پیوستند و دست به تظاهرات زدند و شعار میدادند: ما پرسنل نیروی هوایی هستیم، ما منتظر خمینی هستیم. همزمان پرسنل نیروی هوایی در شیراز، اصفهان و بوشهر نیز دست به نافرمانی زدند. این نافرمانیها وحشت فرماندهان نظامی را برانگیخت. این حادثه برای ژنرال هایزر نیز بسیار تکان دهنده بود؛ زیرا به عقیده او «نیروی هوایی جایی بود که ما حتی انتظار کمترین ناآرامی را از نیروهای آن نداشتیم؛ زیرا سطح آموزش نیروی هوایی بالا بود و از نظر فرماندهی و آموزش با آمریکا ارتباط نزدیکی داشت».8 در مجموع نافرمانی به سرعت در حال گسترش به همه ارکان ارتش بود و تقریباً کار از دست قرهباغی فرمانده ارتش خارج شده بود.
اعتراض دستهجمعی در بین نیروهای ارتش
اولین اعتراضات دستهجمعی در نیروی زمینی در لشکر 77 خراسان به وقوع پیوست. عدهای از افسران، درجهداران و سربازان دست به اعتصاب زدند. علما مدرسین حوزه علمیه مشهد با صدور اطلاعیهای از اعتصاب آنها حمایت کردند.9 قرهباغی حمایت جامعه روحانیت مشهد از اعتصابیون را موجب پیچیدهتر و زیادتر شدن نفوذ مخالفین در یگانهای ارتش و نزدیکی پرسنل با مخالفین و روحانیون ارزیابی کرده است.10 همچنین علاوه بر نیروی زمینی، موج انقلاب به نیروی دریایی نیز سرایت کرد با وجود اینکه این ارگان بیشتر در مرزهای آبی مستقر بود و با مردم کمتر درگیر بودند. افسران وظیفه در پایگاه دریایی بندر پهلوی دست به اعتصاب زدند و سپس در اول بهمن عدهایی دیگر اعلام اعتصاب غذای سه روزه کردند. مهمترین واقعهای که نفوذ انقلاب در ارتش را به اثبات رساند، سان دیدن امام خمینی از نظامیان نیروی هوایی در 19 بهمن بود. این عمل به گونهای بود که سیدمحمود دعایی نزد امام خمینی رفت و قرار ملاقات ارتشیان را به اطلاع امام خمینی رساند و گفت: «برادران نیروی دریایی از قبل وقت گرفتهاند و امروز میخواهند به شما بپیوندند و اجازه میخواهند که شما از آنان سان ببینید». پس از موافقت امام، روز بعد نظامیان بعد از احترامات نظامی و مراسم خاص شعار میدادند: «نظامیان ملی، به فرمان خمینی، از طاغوت گسستیم به ملت پیوستیم».11 بدین ترتیب میتوان گفت که عملاً ارتش از کنترل قرهباغی خارج شده بود.
اعلام بیطرفی ارتش از سوی قرهباغی
سحرگاهان 22 بهمن خبرهای مأیوس کننده برای ارتشبد قرهباغی ارسال میشد. اخباری که حاکی از این بود که کلانتریها یکی پس از دیگری در حال سقوطاند، سربازان به مردم میپیوندند. همافران، گاردیها را شکست دادهاند، مردم اداره تسلیحات ارتش را به محاصره خود درآوردهاند. مردم در سرتاسر تهران با نیروهای حکومت نظامی درگیرند. مردم در حال مسلح شدن هستند، نیروهای هوانیروز از فرمان سرپیچی میکنند و حاضر به اطاعت نیستند، سرلشکر نشاط فرمانده گارد جاویدان از فرمان فرمانده نیروی زمینی سپهبد بدرهای سرپیچی میکند و نیرویی برای حمایت از فرماندار نظامی نمیفرستد. تنها امید قرهباغی به یک گردان از لشکر زرهی قزوین بود که برای حمایت از فرمانداری نظامی از قزوین به سوی تهران حرکت کرده بود، ولی خبر رسید که در ورودی شاهدشت به اتوبان، مردم راه را بر آنها بستند و پل پشت سر آنها را در شاهدشت تخریب نمودند و در حال حاضر این دو گروهان در محاصره مردم هستند. هم قرهباغی و هم فرماندهان نظامی در آن اوضاع همگی میدانستند که دیگر کار از کار گذشته و ارتشی که قادر به فرستادن یک نیروی کمکی به مرکز ثقل درگیری نیست، هیچ توانی برای دفاع ندارد. به همین جهت فرماندهان نظامی در همان ساعات اولیه به این نتیجه رسیدند که استقامت ممکن نیست. قرهباغی رئیس ستاد همه فرماندهان و معاونین و روسای سازمانهای نظامی را دعوت کرد. جلسه شورای فرماندهان ارتش ساعت ده و سی صبح روز 22 بهمن با حضور 27 نفر از نظامیان رده بالا تشکیل گردید و قرهباغی و دیگر فرماندهان نظامی بعد از گزارش وضعیت به این نتیجه رسیدند که استقامت بیهوده است و ارتش باید اعلام بی طرفی کند12.
فرجام
بدین ترتیب همانگونه که مشخص است صحبتهای شاه و سلطنتطلبان که ارتشبد قره باغی را در شکست برنامه کودتا و بی طرفی ارتش مقصر و خائن میدانستند کاملاً نادرست است و رهبری امام و نافرمانی و سرپیچی نظامیان آنچنان بود که کاری از دست قرهباغی فرمانده ستاد مشترک ارتش هم برنمیآمد و او از سر ناچاری و تمرد نیروهای ارتشی از رژیم شاه، اعلام بیطرفی کرد.
پی نوشت ها
1. عباس قرهباغی، اعترافات ژنرال، تهران، نشر نی، 1365، ص 79 .
2. عباس قرهباغی، همان، ص 79-113.
3.گری سیک، همه چیز فرو میریزد، ترجمه علی بختیاری زاده، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1384، ص213.
4. جان دی استمپل، درون انقلاب، ترجمه دکتر منوچهر شجاعی، تهران، موسسه رسا، 1377، ص 213.
5. روحالله حسینیان، یکسال مبارزه برای سرنگونی رژیم شاه، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1387،ص 985.
6. شاپور بختیار، یکرنگی، ترجمه مهشید امیرشاهی، بیجا، بینا، بیتا، ص 228.
7. گری سیک، همان، ص 226.
8. رابرت هایزر، ماموریت در تهران(خاطرات ژنرال هایزر)، ترجمه ع- رشیدی، تهران، موسسه اطلاعات، 1365، ص211.
9. روح الله حسینیان، همان، ص 989.
10. عباس قرهباغی، همان، ص 273.
11. روح الله حسینیان، همان، صص 989-991.
12. روح الله حسینیان، همان، صص1004- 1009.
موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
نظرات