بهبود روابط بختیارى‌‏ها با سندیکاى امتیازات انگلیسی‌ها


بهبود روابط بختیارى‌‏ها با سندیکاى امتیازات انگلیسی‌ها

     کشمکش‌ خوانین و سندیکا و مأموران سیاسى انگلیسى باعث شد تا بیست نفر از افراد هنگ نیزه‌دار بنگال به فرماندهى ستوان آرنولد ویلسون به عنوان حافظ کنسولگرى انگلیس در اهواز، و در واقع براى ایجاد آرامش و امنیت به مسجدسلیمان و منطقه اکتشاف نفت فرستاده شوند.

     این امر نشان مى‌داد که روابط بین سندیکاى نفت و خوانین دوستانه نبوده و با این اقدام گام دیگرى در دخالت روزافزون انگلیسى‌ها در امور داخلى ایران برداشته شد. لوریمر نسبت به خوانین بدبین و طرفدار سیاست مشت آهنین و مقاومت در برابر خوانین بود. به اعتقاد وى، اعطاى هرگونه امتیاز به آنها، راه را براى باج‌خواهى بیشتر آنها باز مى‌کرد. این دیدگاه و عملکرد لوریمر، خوانین بختیارى را آزرده و ناراحت کرده بود.

     قبل از ورود گارد هندى به منطقه براى ایجاد امنیت در محل اکتشاف نفت، طرف انگلیسى ناراضى بود؛ زیرا انتظار داشت امنیت موردنظر توسط خوانین تأمین شود. از سوى دیگر، خوانین نیز از عملکرد و مواضع لوریمر و حضور گارد در منطقه نفتى ناراضى بودند. دیدگاه‌ها و مواضع دو طرف در دیدار بین سردار اسعد به همراه دو نفر دیگر از رؤساى بختیارى و سر چارلز هاردینگ در لندن به تاریخ 3 مى 1908 مطرح شد.

     هاردینگ در این دیدار از فرصت به وجود آمده براى بحث پیرامون روابط خوانین و دولت متبوع خویش استقبال کرد و طرف بختیارى نیز آن را براى طرح شکایات و گلایه‌هاى خوانین مغتنم شمرد.

     هاردینگ که پس از چند مدت به بخش بختیارى وزارت خارجه انگلیس بازگشته بود، اذعان داشت که در بازگشت به وزارت خارجه نسبت به دو سال قبل، براى او یک مسئله تأسف‌انگیزتر وجود داشت و آن اینکه او متوجه شد خوانین بختیارى که او همیشه ایشان را به عنوان بهترین و وفادارترین دوستان انگلیس در ایران تلقى مى‌کرده، اکنون به‌طور خصمانه علیه منافع بریتانیا عمل مى‌کردند و این موضوع به نظر او عجیب بود که دولت متبوعش که دوست بختیارى‌ها بوده، ناچار شده است براى محافظت اجزاى بریتانیایى از مخاطرات احتمالى، گاردى از هند بیاورد؛ در حالى که خوانین با سندیکاى امتیازات توافق کرده بودند براى اجراى عملیات سندیکا، محافظان لازم را فراهم کنند و در ازاى آن دو هزار لیره در سال دریافت کرده بودند. علاوه بر این، خوانین پانصد لیره مبلغ اضافى درخواست کرده و سندیکا نیز با این درخواست موافقت کرده بود. اما آنها محافظان لازم را فراهم نکرده و علاوه بر آن، سرقت‌هایى صورت گرفته که براى آن غرامتى پرداخت نشده بود.

     در این بین سردار اسعد گفت که پانصد لیره اضافى پرداخت نشده است و هاردینگ پاسخ داد به محض اینکه غرامت دزدى‌هایى که از اموال سندیکا انجام شده، پرداخت شود، مبالغ مورد توافق که از پرداخت آن امتناع شده است، تحویل داده خواهد شد. سردار اسعد نیز علت دردسرها و مزاحمت‌هاى اخیر را ریاست دوساله خانواده رقیب (حاج ایلخانى) اعلام کرد و گفت که این خانواده با انگلستان دوست نبوده و همه قدرتشان را براى فشار و ایذاء سندیکاى انگلیسى صرف مى‌کردند. ولى اکنون با بازگشت قدرت به شاخه اصلى (ایلخانى) این اتفاقات رخ نخواهد داد و او ضمانت خواهد کرد که در یک زمان کوتاه سندیکا را کاملاً متقاعد سازد.

     هاردینگ این قول را باعث آرامش خیال خود دانست و اضافه کرد که مى‌داند قول خان تغییرناپذیر است و تا دو ماه دیگر شخصا امور جارى مربوط به سندیکا را مورد بررسى قرار خواهد داد و اظهار امیدوارى کرد که در آن صورت مشاهده کند که هیچ‌گونه آسیبى از سوى افراد ایل به منافع دولت فخیمه و سندیکا وارد نشود.

     سردار اسعد بار دیگر صادقانه قول داد که این خواسته را به علت دوستى قدیمى‌اش با هاردینگ انجام دهد و اطمینان داد که به محض بازگشت به ایران به گونه‌اى عمل خواهد شد که هیچ‌گونه نیازى به وجود گارد هندى نباشد و براى سرعت در کار نامه‌اى به برادرش ــ صمصام‌السلطنه ــ نوشت که طى آن ضمن گزارشى از ملاقات خود با هاردینگ، از او خواست گام‌هاى ضرورى براى حمایت از اقدامات سندیکا برداشته شود.

     در ادامه، سردار اسعد به طرز عمل و نگرش لوریمر اشاره کرد و افزود که بسیارى از کنسول‌هاى بریتانیا را مى‌شناسد، کسانى که نسبت به بختیارى‌ها رفتار بسیار دوستانه‌اى داشته‌اند. اما اخیرا نایب کنسول بریتانیا در اهواز (لوریمر) نگرش و روش خصمانه‌اى را نسبت به خوانین اتخاذ کرده است... و بنابراین از هاردینگ درخواست کرد ترتیبى اتخاذ کند که این معضل حل شود.

     هاردینگ بهترین راه‌حل حفظ روابط را انجام وفادارانه تعهدات بختیارى‌ها نسبت به سندیکا دانست و به سردار اسعد اطمینان داد که نظر سرگرد لوریمر نسبت به بختیارى‌ها تا آخرین حد ممکن دوستانه خواهد بود... طرفین در انتهاى مذاکرات بر تعهدات و خواسته‌هاى خود تأکید کردند.[1] اما بر خلاف مذاکرات انجام شده در ملاقات بینسردار اسعد و هاردینگ در لندن، تصمیم به ماندن و ابقاء حضور گارد هندى در منطقه یا فراخواندن آنها مدت‌ها ادامه یافت.

     در این مدت چندین نامه بین دارسى و وزارت امور خارجه، سر جرج بارکلى[2] ــ وزیرمختار انگلیس در تهران ــ ، سر ادوارد گرى ــ وزیر امورخارجه انگلیس ــ ، ستوان ویلسون ــ فرمانده گارد هندى ــ و سروان ترور[3] ــ نایب کنسول بریتانیا در بوشهر ــ رد وبدل شد.

     در این نامه‌ها که در طول ماه‌هاى نوامبر و دسامبر 1908 و ژانویه 1909 نگاشته شده‌اند، طرفین سعى در دفاع و توجیه مواضع خود داشتند و طى آن لوریمر و ویلسون همچنان با دلایل خاص خود معتقد بودند که گارد همچنان در مناطق نفتى باقى بماند. ویلسون به عنوان فرمانده گارد هندى، معتقد بود گرچه به دلیل نظر نسبتا مساعد اهالى محل و خوانین براى همکارى با سندیکا، احتمال بروز مشکلى در میدان نفتون وجود نداشت، ولى مطلب را از زاویه دیگر باید نگریست:

من به صورت گسترده و وسیعى از دزفول تا بهبهان و از محمره تا هندیجان سفر کردم و اعتقاد دارم که اگر عملیات خسته‌کننده اکتشاف نفت باید در یک مکان جدید آغاز شود، موانعى شبیه به آنچه در ماماتین و غیره بروز خواهد کرد و به دلیل حرص و آز رؤساى محلى مخالفت‌هاى شایعى که رواج یافت، به وجود آمد و به همین دلیل حضور گارد نفتى هندى تقریبا ضرورى است....

     به ویژه آنکه رینولدز ــ سرمهندس انگلیسى ــ که دوباره به عنوان مدیر موقت عملیات نفتى انتخاب شده بود، تصمیم داشت عملیات اکتشاف را در جاهاى دیگر شروع کند. پس باید تصمیم‌گیرى درباره گارد را به تعویق مى‌انداختند.

     کار لوله‌گذارى براى انتقال نفت و مخالفت‌هاى احتمالى اهالى محلى در جاهایى که هنوز کار سندیکا شروع نشده بود، نیز از جمله دلایل ویلسون براى حفظ گارد هندى در منطقه نفتى به شمار مى‌رفت. در واقع، در آن روزها افرادى از قبیله بنى‌طُرف در مناطق زیرنظر شیخ خزعل با تاخت و تاز خود، ارتباط در برخى نقاط خوزستان را قطع کرده و نامه‌هاى مربوط به ویلسون و سندیکاى نفتى را ربوده بودند.

     لوریمر نیز دلایل مشابهى داشت؛ به اعتقاد وى گارد هندى باید در منطقه مى‌ماند؛ زیرا این گارد مى‌توانست در آینده، هنگامى که سندیکا عملیات خود را در دهلران، بهبهان یا جاى دیگر آغاز مى‌کرد، مورد استفاده قرار بگیرد. اما عمده‌ترین دلیل لوریمر، همانا دیدگاه منفى و خصمانه وى نسبت به خوانین بود؛ زیرا او نسبت به اینکه خوانین در موضع خود باقى بمانند، مطمئن نبود و به نظر او، این موضع خوانین ظاهرا غیرطبیعى و موقتى بود.... ویلسون نیز در این زمینه با لوریمر موافقت داشت.[4]

    اما با وجود این دیدگاه‌ها، هاردینگ احتمالاً با توجه به مذاکراتش با سردار اسعد، نامه‌اى به دارسى نوشت و در آن نامه استنباط خود را مطرح کرد که با توجه به آرامش حاکم و متداول در مناطق نفتى، حضور گارد هندى ضرورى نیست. در این نامه هاردینگ اخطار کرد که اگر حضور گارد بیشتر از این ادامه یابد، هزینه‌هاى مربوط به نگهدارى گارد نمى‌تواند از بودجه عمومى تأمین شود و در صورت باقى ماندن گارد در منطقه، این هزینه مى‌بایست از سوى خود شرکت و سندیکا پرداخت مى‌شد.[5]

    دارسى برآشفت و به تکاپو افتاد و در نامه‌اى در 28 دسامبر 1908 به هاردینگ چنین نگاشت:

قبل از اینکه دولت تصمیمى در مخالفت با ابقاى گارد با هزینه خود و حکومت هند بگیرد، من از شما تقاضا دارم به موارد زیر توجه کنید:

     1. من مى‌دانم که بین حکومت ایران و بریتانیا و هند، این وظیفه حکومت ایران است که برطبق امتیازى که به من اعطا شده، محافظین لازم را به هزینه خود تجهیز کند. اما این یک حقیقت است که وقتى ما با بختیارى‌ها برخورد کردیم، آنها از انجام امرى که طبق قرارداد به آنها مربوط مى‌شد، جلوگیرى کردند و ما همه‌گونه حقى داشتیم تا دولت ایران را تحت تعقیب قانونى قرار دهیم. ولى شاه از اعمال قدرت بر بختیارى‌ها ناتوان بوده و هست.

     2. براى حل موضوع، چون با توقف کارها در منطقه اکتشاف عده کثیرى از اروپاییان در ایران بیکار مى‌ماندند و این امر براى ما هزینه سنگینى در برداشت، ما آقاى جان ریچارد پریس را [به منطقه بختیارى] فرستادیم و او در به دست آوردن توافق با خوانین بختیارى موفق شد و اکنون باج سبیلى به آنها مى‌پردازیم براى انجام کارى که حق داشتیم بدون اجازه و یا دخالت (کسى) انجام دهیم.

     3. ما اصرار داریم این موضوع درنظر گرفته شود که ما در حال تلاش براى پیشرفت کردن هستیم و به موفقیت‌هاى قابل ملاحظه‌اى در تعیین اصول یک صنعت جدید دست یافته‌ایم؛ صنعتى که کاملاً از قوه ابتکار و پیشقدمى بریتانیایى برخوردار است و... صنعتى که ما به هر دلیلى معتقدیم باید از طرف دولت بریتانیا با توجه و لطف به آن نگاه شود و اگر اغراق نباشد، در آینده نزدیک محصول آن به منبع باارزشى از سوخت براى نیروى دریایى تبدیل خواهد شد....

     دارسى در ادامه نامه از دولت خواهش کرد که گارد هندى را با تأمین هزینه از بودجه عمومى ابقاء کند و بر این نکته که سرگرد لوریمر و ستوان ویلسون هم از این اقدام حمایت کرده‌اند، تأکید کرد. او به این نکته نیز اشاره کرد که با فراخوانى گارد امکان دارد اتفاق غیرمنتظره یا شورشى از طرف ایل بختیارى رخ دهد که در آن صورت بر اساس وظیفه دولت بریتانیا در قبال دفاع از اتباع بریتانیایى، از جمله افراد سندیکا که با مجوز دولت ایران مشغول انجام کار هستند، هزینه سنگین‌ترى به دلیل لزوم اقدام جدى بر بودجه عمومى تحمیل خواهد شد.[6]

    دارسى در نامه دیگرى در 12 ژانویه 1909 به تصمیم احتمالى دولت در احضار گارد هندى منطقه نفتى اعتراض کرد و نوشت: «ضرورت حفظ منافع بریتانیا در جنوب ایران، اکنون در مقایسه با زمانى که براى اولین بار، تصمیم به استقرار گارد در آنجا گرفته شد، بیشتر از گذشته است که کمتر نیست....» وى آنگاه به تشکیل یک شرکت سهامى در آینده نزدیک که هزینه نگهدارى گارد را متقبل شود، اشاره کرده و افزود: «ما جرأت نمى‌کنیم تحت شرایط کنونى مسئولیت نگهدارى از یک گروه بزرگ از کارکنان انگلیسى در ایران را بدون یک گارد محافظ به دوش بگیریم....» و در پایان نامه، خواستار ادامه کار گارد هندى در منطقه نفتى تا سه ماه دیگر شد.[7]

    دارسى با تکرار این مطلب در نامه بعدى خود که فرداى آن روز به وزارت خارجه نوشت، درخواست کرد تا دولت هند نیز سهمى از هزینه نگه‌دارى گارد هندى در جنوب ایران را که ماهیانه 174 لیره برابر با 616 روپیه بود، برعهده گیرد و تهدید کرد که اسهام اعضاى هیئت دولت را باز خواهد گرداند: «... به ما اطلاع داده شده است که تنها اعضاى هیئت دولت در مورد کل هزینه [مورد بحث] اعتراض دارند؛ در این صورت ما ناگزیر به بازگرداندن اسهام آنها [در سندیکا] هستیم....»[8] بدین‌ترتیب مشخص شد که اختلاف بینطرفین براى تأمین هزینه‌اى برابر با 174 لیره در ماه بوده است.

     بهبود روابط با خوانین، که در تسهیل فراخوانى گارد هندى نیز مؤثر بود، با وقوع حادثه‌اى غیرمنتظره و خوشایند به دست آمد. و آن هنگامى بود که غلامحسین‌خان شهاب‌السلطنه ــ سردار محتشم بعدى ــ براى رسیدگى و درمان فرزند بیمارش، دکتر یانگ ــ از اعضا و کارکنان انگلیسى سندیکا که امور پزشکى اجزاى سندیکا نفتى را نیز برعهده داشت ــ را به طور ناگهانى فراخواند. دکتر یانگ بیمارى فرزند شهاب‌السلطنه را مداوا کرد و این امر باعث شد تا خان بختیارى خود را به واسطه مداواى پسرش، عمیقا مدیون و سپاسگزار دکتر یانگ بداند و مشتاق و آماده همکارى با او باشد.

     دکتر یانگ فرصت یافته بود تا با استفاده از این موقعیت خاص، مشکلات سندیکا و خوانین را مورد بحث و بررسى قرار دهد. وى در نتیجه ارتباط و مذاکره متوجه شد که عمده مشکلات موجود بین دو طرف مى‌تواند مربوط به حضور گارد هندى در منطقه باشد؛ امرى که لوریمر و ویلسون برروى آن تأکید و اصرار داشتند. بر مبناى نتیجه‌گیرى او تا زمانى که گارد هندى در منطقه حضور داشت، روابط با خوانین بهبود نمى‌یافت. بنابراین دکتر یانگ پیشنهاد اصلاح مقررات نگهبانى و محافظان بختیارى را به غلامحسین‌خان ارائه داد. در این پیشنهاد، چارچوب معینى براى تعداد سربازان و نگهبانان مورد نیاز، ثبت اسامى آنها، انتصاب یک رئیس، تعیین حقوق ماهیانه و شرح وظایف آنها جزو اصلاحات مورد نظر یانگ بود.

     غلامحسین‌خان سردار محتشم اذعان کرد که این یک تغییر خط‌مشى سیاسى و موضوعى کاملاً مشکل است[9] و در نامه فوریه 1909 براى لوریمر دیدگاه‌ها وخواسته‌هایش را مطرح کرد؛ خواسته‌هایى که از نظر لوریمر از اختلاف و بیزارى بین وى و صمصام‌السلطنه سرچشمه گرفته بود. این خواسته‌ها عبارت بودند از:

     1. قسط مربوط به ماه فوریه مى‌بایست به او و پسر ارشد سردار اسعد جعفرقلى‌خان سردار بهادر پرداخت شود.

     2. نیمى از قسط، بدهى شخصى به خود اوست.

     3. پول باید در عربستان [خوزستان] پرداخت شود، نه در اصفهان.

     در ادامه سردار محتشم تهدید کرد که در صورت عدم توجه به خواسته‌هاى آنها، نگهبانان را از مناطق نفتى فراخواهند خواند و از آنچه ممکن است رخ دهد، سلب مسئولیت مى‌کنند. غلامحسین‌خان در این نامه مى‌پذیرفت که صمصام‌السلطنه عزل نشده است و حتى اظهار مى‌داشت که او در حالت شورش و نافرمانى علیه دولت است.

     از دیدگاه لوریمر واگذارى مسئولیت‌هاى صمصام‌السلطنه به جعفرقلى‌خان به روشنى مشخص نبود و معلوم نبود که چه کسى این مسئولیت‌ها را واگذار کرده است.[10]پاسخ لوریمر به درخواست‌هاى سردار محتشم عبارت بود از:

     1. ما اقساط نفت را فقط طبق اظهار تمامى چهار امضاکننده قرارداد اصلى مى‌توانیم پرداخت نماییم.

     2. به پیروى از اصل فوق، از سال 1906م تاکنون پول، مشترکا به ایلخانى و ایل‌بیگى پرداخت شده است.

     3. ما کارى به تقسیم پول که یک مسئله کاملاً داخلى میان خوانین است، نداریم.

     4. با دریافت یک وکالتنامه کتبى مخصوص از چهار امضاکننده قرارداد، ما تمام یا هر بخشى از پول را به هر شخص خاص که مشخص شود، پرداخت خواهیم کرد.

     5 . ما در قراردادمان به هیچ عنوان موظف به پرداخت اقساط در عربستان یا هر مکان خاص دیگر نیستیم.

     6. ما فقط به شکلى که از نظر قانونى برایمان ممکن بوده است، در مورد قسط فوریه عمل نموده و هیچ مسئولیتى در قبال بى‌لیاقتى [افراد] در دریافت مقدار مقرر [سهم‌شان] به [آنها را نمى‌پذیریم].

     7. اقساط براى تهیه و تدارک محافظان و تشخیص انجام مسئولیت‌هاى خوانین، به شکل سودمند و عملى پرداخت خواهد شد و پرداخت اقساط را هرگاه محافظان فراخوانده شوند یا سلب مسئولیت کنند، متوقف خواهیم کرد و در این مورد، هرگونه خسارتى، کوچک یا بزرگ که متعاقبا سندیکا متحمل شود، جبران آن از تمامى خوانین مطالبه خواهد شد....

     لوریمر در ادامه، ضمن اشاره به اینکه محافظان تعیین‌شده از سوى خوانین به طور نسبى یا کلى راضى‌کننده نیستند و به ندرت براى کار محافظت و نگهبانى در دسترسند، افزوده بود:

من متوجه شده‌ام که غلامحسین‌خان، مسئول نگهبانان را موظف ساخته به طوایف اجازه کشت و کار در نزدیکى منطقه عملیات نفتى را بدهد و قصد خوانین از این اقدام این است که سندیکاى امتیازات را براى پرداخت وجه غرامت براى همه زمین‌هایى که در همسایگى آنهاست، آماده کنند....

     به نظر لوریمر چنین اقدامى تخطى عمدى از شرایط توافق خوانین بود و سندیکاى امتیازات تنها در برابر زمین‌هاى بایرى که تصرف کرده بود، پاسخگو بود.[11]

    به هر روى مذاکرات بین دو طرف آغاز شد. اما لوریمر در این مذاکرات که در مالمیر و در فاصله روزهاى دوازده تا هفده مارس انجام شد، حضور نداشت. در این مذاکرات رینولدز و دکتر یانگ از طرف شرکت و سردار محتشم و جعفرقلى‌خان سردار بهادر ــ پسر ارشد سردار اسعد ــ به نمایندگى از دو خانواده حاجى‌ایلخانى و ایلخانى شرکت داشتند.[12] این اولین بار بود که مذاکرات بین خوانین و سندیکا بدون حضور و نظارتمستقیم نماینده‌هاى سیاسى بریتانیا در اصفهان یا جاى دیگر (محمره و اهواز) انجام مى‌گرفت.

     در پانزدهم ماه مارس یک توافقنامه تکمیلى براى نگهبانى و حفاظت از مناطق نفتى امضا شد که به موجب آن، سندیکا از اول آوریل 1909م، محافظان را کنترل مى‌کرد و رئیس محافظان نیز مى‌بایست حقوق نگهبانان را مستقیما مى‌پرداخت. در ازاى این امر، خوانین به سندیکا اجاره مى‌دادند تا سالانه ششصد لیره از سهم و قرار مقرر مربوط به خوانین را کسر کند.[13]

    سر جورج بارکلى در نامه‌اى خطاب به سر ادوارد گرى در تاریخ اول آوریل 1909م ضمن ارائه اطلاعات فوق افزود:

آنها [خوانین] مدعى‌اند به نمایندگى از سوى همه عمل خواهند کرد؛ اما با خوانین دیگر مشورت نشده است. اگر این موافقتنامه جدید حاصلى داشته باشد، من بر این باورم که این بهترین فرصت ممکن براى خروج گارد فعلى [از ایران] است. و به همین دلیل بهتر است از این فرصت بدون هیچ درنگى استفاده کنیم؛ زیرا به ندرت چنین وضعیتى پیش مى‌آید....[14]

     آنگاه بارکلى پیشنهاد داد تا به سرکنسول بریتانیا در بوشهر اختیار فورى و کامل داده شود تا در صورت موافقت کنسول بریتانیا در اهواز و صلاحدید آنها، خروج گارد هندى از مناطق نفتى را تأیید کند. او همچنین به سرگرد کاکس ــ نماینده سیاسى مقیم بریتانیا در بوشهر و کنسول آن کشور در فارس ــ و سرگرد لوریمر ــ نایب کنسول اهواز ــ اطلاع داد که با درخواست آنها در خصوص اختیارات لازم موافقت دارد. ولى کاکس و لوریمر مى‌بایست اول خودشان را متقاعد کنند که توافق مورد نظر براى تمام امضاکنندگان الزام‌آور و اجبارى است.[15]

    رینولدز از این توافق خشنود بود و اظهار امیدوارى مى‌کرد که حرکتى جدید در روابط با خوانین آغاز شده است و سخاوتمندانه، دکتر یانگ را به خاطر همکارى و صداقتش مى‌ستود. او همچنین پیش‌بینى مى‌کرد که سردار اسعد از حضور گارد هندى بیشتر مورد اذیت و آزار قرار گرفته است تا از اصلاح توافق بین خوانین و سندیکا. به همین دلیل به سردار اسعد قول داد که گارد هندى در حال عقب‌نشینى است. از دیدگاه رینولدز، اگر اجازه و امکان اجراى توافق جدید به سردار اسعد داده مى‌شد، یک دوره آزمایشى دو یا سه ماهه مى‌توانست امکان ادامه کار را به طور رضایتبخش فراهم کند؛ امرى که سردار اسعد آن را ثابت کرد و آرامش به منطقه نفتخیز بازگشت.[16]

    به هر روى، گرچه این توافق جدید ثمره همکارى رینولدز و دکتر یانگ بود، اما در اخبار سالیانه سال 1909م این‌گونه بیان شده است که این خوانین بودند که به لوریمر نزدیک شدند و هیچ اشاره‌اى به یانگ به عنوان شروع‌کننده مذاکرات و رینولدز که مذاکرات را هدایت کرد، وجود ندارد. اینک رینولدز آرام‌آرام متوجه مى‌شد که مخالفت لوریمر با خوانین و سیاست‌ها و نظریات او در برابر آنها، اثرى مغایر بر امور سندیکا داشته است.[17]

    متعاقب این مذاکرات، موضوع بازگشت این افراد به هند از سوى دولت هند نیز پیگیرى شد. از جمله، وزارت هند در نامه‌اى به وزارت امور خارجه انگلیس در تاریخ 13 دسامبر 1909، غیبت این افراد را موجب دردسر براى هنگ مربوطه به شمار آورد و گزارش داد که مبلغ 4573 روپیه ارزش اقلام، لوازم و اسب‌هایى بوده است که افراد اعزامى از هنگ نیزه‌دار بنگال به مأموریت ایران، همراه خویش برده‌اند و تقاضا کرد تا نیمى از مبلغ ذکر شده به صورت وام در اختیار آن دولت قرار گیرد تا لوازم مورد بحث خریدارى و جایگزین شود.[18] همچنین، دولت هند در نامه‌اى دیگر، این نکته را که اعزامدو افسر بریتانیا، دوازده سرباز پیاده‌نظام و هشت سرباز سواره‌نظام و لوازم مورد استفاده آنها، 4573 روپیه هزینه در برداشته است، متذکر و خواستار پرداخت نیمى از این هزینه‌ها از سوى خزانه‌دارى دولت بریتانیا براى جایگزین کردن آن لوازم شد. در مجموع، مکاتباتى براى تعیین دقیق لوازم و ابزار و اسب‌ها و قیمت هر یک از آن اقلام و ابزار انجام گرفت.[19]

    در این نامه‌ها به ویژه در نامه دوم، مسئله بازگشت محافظان یا به اصطلاح، گارد هندى نفتى تقریبا پس از گذشت 5/1 سال مورد تردید قرار گرفته و به همین دلیل علاوه بر درخواست جبران هزینه، به سر پرسى کاکس ــ نماینده سیاسى وقت انگلستان مقیم خلیج فارس ــ اختیار داده شده بود تا از افراد مورد بحث، در صورتى که در اهواز و مناطق نفتى مورد نیاز نبودند، در هر جاى دیگرى که احتیاج بود، استفاده کند.[20] به هرروى موضوع بازگشت این افراد به هند در ژوئیه 1909م عملى شد[21] و بدین‌ترتیب،فصلى دیگر از روابط خوانین بختیارى با سندیکاى امتیازات به پایان رسید و فصل دیگرى با شرکت نفت ایران و انگلیس (شرکت جایگزین سندیکاى امتیازات) باز شد .

-------------------------------------------------------------------------------------------

[1]46. Great Britain, Foriegn Office. No 269, Sir Edward Grey to Mr. Marling. 10 June 1908. F.O. 416/36. The History of the British Petrolium Company. Vol. 1. pp. 126-127.

[2]47. Sir Georg Barclay

[3]48. Trevor

[4]49. Ibid. No 319, Inclosure 2. Sir G. Barclay to Sir E. Grey, Lieutenant Willson to Captain Trevor. 13 November 1908. F.O. 416/39.

[5]50. The History of the British Petrolium company. Vol. 1. pp. 126-127.

[6]51. Great Britain, Foreign Office. No 108, Mr Darcy to Foreign Office, Stanmore Hall, Stanmore. 12 January 1909. F.O. 416/39.

[7]52. Ibid.

[8]53. Ibid. No 109, 13 January 1909. F.O. 416/39.

[9]54. The History of the British Petrolium company. Vol. 1. pp. 127-128.

[10]55. Great Britain, Foreign Office. Inclosure No 52, Sir G. Barclay to Sir E. Grey, consul Lorimer to Sir G. Barclay. Ahwaz, 18 February 1909. F.O. 416/40.

[11]56. Ibid.

[12]57. The History of the British Petrolium Company. Vol. 1. p. 128.

[13]58. Ibid. p. 128; Great Britain, Foreign Office. No 2, Sir G. Barclay to Sir E. Grey. Tehran, April 1909. F.O. 416/40.

[14]59. Great Britain. Foreign Office. No 2, Sir G. Barclay to Sir E. Grey. Tehran, April 1909. F.O.416/40.

[15]60. Ibid.

[16]61. The History of the British Petrolium Company. Vol. 1. p. 128.

[17]62. Ibid.

[18]63. Great Britain, Foreign Office. No 243, India Office to Foreign Office, India Office. 13 December 1909. F.O. 416/42.

[19]64. Ibid. No 243, Inclosur 2. Government of India to Viscount Morley. Simla. 7 October 1909. F.O. 416/42.

[20]65. Ibid. No 243, Inclosure 3. Colonel Pirie to the Adjutant General, 7th (meerut) Division. Delhi, August 1908. F.O. 416/42.

[21]66. Ibid. No 243, Inclosure 1. Government of India to Viscount Morley, Simla. 7 October 1909. F.O. 416/42.


برگرفته از کتاب «نفت و بختیاریها» نوشته علیرضا ابطحى منتشره از سوی مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران