ابوالقاسم خان بختیار و نهضت جنوب


 ابوالقاسم خان بختیار و نهضت جنوب

مقدمه
بخش قابل توجهی از کوچندگان کشور ما در نیمه جنوبی کشور امرار معاش دارند. قلمرو بزرگترین ایلات کشور یعنی بختیاری و قشقایی و همچنین ایلات خمسه فارس ، عشایر ممسنی ، کهگیلویه و بویراحمد ، عرب خوزستان و الوار لرستان و مردم بیگانه ستیز تنگستان و دشستان نیز در این محدوده  جغرافیایی واقع است. در تاریخ کهن کشور ما ، اجتماعات عشایری که از ظرفیتها ی بالای انسانی ، اقتصادی ، سیاسی و نظامی برخوردار بودند ، نقش تعیین کننده ای داشتند. همواره در بحران ها ، جریان ها ، دسته بندی ها و کشمکشهای سیاسی و نظامی کارآمدی و تاثیر گذاری خود را به نمایش گذاشتند. هرگاه بیگانگان قصد دست اندازی به مملکت را داشتند ، با اتکاء به روحیه سلحشوری خود با بیگانگان و اجانب جنگیدند و از مرزهای میهن عزیز ، چون جان شیرین خود پاسداری کردند. هر زمان که سیاست پیشگان خودکامه عرصه را بر مردم تنگ می کردند و ظلم و جورشان زندگی را بر مردم سخت و دشوار می ساخت ، عشایر دلاور به نفع مردم وارد صحنه  می شدند و به استبداد و خودکامگی شیفتگان قدرت پایان می دادند. اگر حریم مقدس دین مورد تعرض قرار می گرفت ، اولین بیرقی که برای مبارزه برافراشته می شد ، متعلق به ایلات و عشایر دیندار و مومن بود.
گاهی نیز که حکومتهای مرکزی بواسطه ضعف و بی کفایتی ، برای بقا خود به قدرتهای استعماری  پناه می بردند و با دسیسه های شوم استعمار بذر اختلاف ، نفاق و برادرکشی را در مناطق عشایری می کاشتند. تعدادی از عشایر به ویژه سران آنها دانسته یا نداسته بازیچه مکر سیاست ورزان و قربانی جاه طلبی خود یا نقشه های مزوّرانه اربابان قدرت و سلطه می شدند. در قلمروهای عشایری اگرچه دهها و صدها  جنبش و حرکت اصیل مردمی قابل تحسین را می توان برشمرد اما گاهی در این مناطق شورش های مشکوک و غائله هایی مرموز  نیز طراحی و سازماندهی می شد. یکی از این نهضتها و جنبشها « نهضت مقاومت جنوب » است که به بررسی آن می پردازیم. 

 در سال 1325 ه. ش. در حالی که به دلیل امتناع اتحاد شوروی از فراخوانی نیروهایش از آذربایجان ، گسترش نفوذ و قدرت حزب توده و اعلام خودمختاری آذربایجان از سوی فرقه دمکرات ، ایران دستخوش یک بحران اساسی بود، طیف گسترده ای از عشایر و اهالی شهرها و بنادر جنوب نیز با برپایی یک شورش وسیع و همه جانبه بر دامنه این بحران افزودند. این شورش  با نام «نهضت مقاومت جنوب» مشهور شد که به اختصار به بررسی آن پرداخته می شود.
 
علل و زمینه های شکل گیری

1- گسترش قدرت و نفوذ حزب توده
وقتی قوام السلطنه در 25 بهمن( در برخی منابع 3 بهمن ذکر شده است) 1324شمسی برای بار چهارم  مأمور تشکیل کابینه شد. این بار سیاستهای اتحاد جماهیر شوروی را مورد تایید قرار داد. به همین خاطر مورد حمایت حزب توده قرار گرفت‌. قوام در اولین انتصاب خود ، مظفر فیروز مخالف سرسخت شاه را به عنوان معاون سیاسی و پارلمانی برگزید. در 29 بهمن 1324 قوام در رأس یک هیأت بلندپایه سیاسی و اقتصادی و فرهنگی به مسکو رفت و در دوم اسفند با استالین مذاکرات مفصل و طولانی انجام داد. وی سرانجام در برابر فشارهای سرسختانه روسها پذیرفت که پس از بازگشت به ایران تعدادی از اعضای حزب توده را برای همکاری در کابینه بپذیرد و قرارداد واگذاری نفت شمال را با نمایندگان اعزامی دولت شوروی امضاء کند، مشروط بر آن که اتحاد جماهیر شوروی نیز از فرقه دمکرات آذربایجان حمایت نکند و قوای خود را از ایران خارج سازد. او در 16 اسفند 1324 به تهران بازگشت‌. این قرارها عملی شد و پیرو مذاکرات قوام و سادچیکف ( سفیر تام الاختیار شوروی در تهران )  اعلامیه مشترکی در 15 فروردین 1325 به امضای دوطرف رسید که در آن بر چهار مورد تأکید شده بود. این موارد عبارت بودند از:
1- دولت ایران حزب توده را در قدرت سهیم سازد.
 2ـ ارتش شوروی ظرف یک ماه و نیم تمام خاک ایران را تخلیه کند.
 3ـ از آنجا که حوادث آذربایجان یک موضوع داخلی است‌، باید ترتیبی مسالمت‌آمیز برای حل آن اتخاذ گردد.
 4ـ قرارداد ایجاد شرکت نفت ایران و شوروی تا انقضای مدت 7 ماه برای تصویب مجلس پانزدهم پیشنهاد شود.
 بند اول مقاوله نامه به موقع انجام شد. در 10 مرداد 1325، قوام دولت ائتلافی خود با حزب توده و حزب ایران را تشکیل داد. در این کابینه دکتر مرتضی یزدی به سمت وزیر بهداری‌، دکتر فریدون کشاورز به سمت وزیر فرهنگ و ایرج اسکندری به سمت وزیر بازرگانی ، پیشه و هنر منصوب شدند. بند دوم مقاوله نامه نیز متعاقب اجرای بند اول عملی شد. روسها نیروهای خود را از ایران خارج کردند.  به نظر می رسد در ترغیب روسها به خروج از ایران‌، علاوه بر امتیاز دادن قوام‌، تهدید « ترومن »(رییس جمهور امریکا) نیز مؤثر بود. ترومن در آن زمان استالین را تهدید کرده بود که اگر نیروهای خود را از خاک ایران خارج نسازد، امریکا نیز نیروهای خود را به داخل ایران اعزام خواهد کرد.
گسترش نفوذ حزب توده اسباب نگرانی اقشار مختلف مردم را فراهم ساخته بود. جامعه دینی ما از گسترش نفوذ توده ای ها و افتادن زمام امور مملکت در دست آنها که افکارغیر دینی را ترویج می کردند ، هراسناک شده بود. نفوذ اعضاء حزب توده در کابینه این نگرانی ها را بیشتر می کرد. به ویژه انتصاب فریدون کشاورز به سمت وزیر فرهنگ این نگرانی را دامن می زد که آموزش و پرورش جوانان کشور به دست یک کمونیست سپرده شده است. فئودالها و زمین داران نیز که از سرنوشت شوم فئودالها در روسیه باخبر بودند و شنیده بودند که بلشویکها چگونه با آنان رفتار کردند ، از گسترش نفوذ توده ای ها سخت بیمناک بودند و حیات اقتصادی خود را در معرض خطر جدی می دیدند. اکثریت مردم نیز به خوبی می دانستند که حزب توده در خدمت دولت کمونیستی شوروی است و آنها قصد دارند که کشور را هر چه بیشتر به این دولت نزدیکتر کنند ، به همین دلیل از به خطر افتادن استقلال کشور به شدت ناراحت بودند. بر این اساس مقاومت در برابر گسترش نفوذ حزب توده ، امری طبیعی بود. انگلیسی ها و امریکایی ها نیز از مشارکت حزب توده در کابینه قوام السلطنه ناخرسند بودند زیرا باعث نفوذ بیشتر اتحاد جماهیر شوروی در ایران می شد. این کشورها نیز با ترفندهای مختلف تلاش می کردند تا احساسات ضد شوروی مردم ایران را بیشتر تحریک کنند.


2- غائله آذربایجان

 سید جعفر پیشه‌وری که مرام کمونیستی داشت و طرفدار شوروی بود با پشتیبانی دولت شوروی در سال 1324 به تبریز رفت و حزب دمکرات آذربایجان را تأسیس کرد. به دنبال آن در 21 آذر سال 1324 ه.ش. حکومت خودمختار آذربایجان را برپا داشت. این اقدام او همراه با تصرف پادگانها و واحدهای نظامی در تبریز ، ارومیه و اردبیل بود.  تشکیل این حکومت به دستور مستقیم استالین و با هدف تجزیه‌ ایران صورت گرفت. ماجرای این حکومت در دنیا به « بحران ایران » که یکی از سرآغازهای جنگ سرد بود ، معروف است. به دنبال آن تنش در روابط شوروی با انگلیس و امریکا بالا گرفت.هراس از گسترش نفوذ شوروی در ایران سبب شد تا انگلیس و امریکا برای مهار نفوذ دولت شوروی و مقابله با حکومت خودمختار آذربایجان به دسیسه ها و ترفندهای مختلفی روی آورند. تحریک سران عشایر و ایلات به شورش و فشار به سیاستمداران برای حل موضوع و دخالتهای مختلف در امور داخلی به بهانه مقابله با نفوذ شوروی از جمله این ترفندهاست.
غائله آذربایجان و اعلام خودمختاری آن ، موج شدیدی از تنفر ، عصبانیت و نگرانی را در همه اقشار مختلف مردم در گوشه و کنار کشور ایجاد کرد. به دنبال قضایای آذربایجان تعداد زیادی از ناراضیان ( احتمالا" سید ضیاء الدین طباطبایی ، دولت آبادی ، دکترطاهری ، جمال امامی ،شیروانی ، برادران رشیدیان و... ) در تهران گردهم می آمدند و در این باره به گفتگو می نشستند. این ایام( سال 1325) که مصادف با برگزاری انتخابات دوره پانزدهم مجلس شورای ملی بود. ناراضیان به بهانه فعالیت های انتخاباتی از تهران به اصفهان می رفتند و پیامهایی می آوردند و می بردند.آنها با خوانین بختیاری و قشقایی نیز ارتباط برقرار کردند و شخصی را به نمایندگی به بختیاری فرستادند تا با جهانشاه خان و ابوالقاسم خان محرمانه ملاقات کند و با آنان پیمان بسته به قرآن سوگند یاد کنند و نهضتی را آغاز و 5هزار نفر مسلح آماده کنند تا به محض رسیدن خبر و دستور حمله از تهران ، به اصفهان حمله کنند و قوای دولتی را خلع سلاح کنند. نقشه اصلی این بود که در اصفهان ، فارس و خوزستان حکومتی در مقابل حکومت پیشه وری در جنوب تشکیل دهند. پس از فتح اصفهان به سمت تهران حرکت کنند و حکومت تهران را در دست گرفته و برای سرکوب پیشه وری در آذربایجان بروند.( امیر اعلایی ،1363 : 464،465 ؛ مهدی نیا ، 1366: 455)
 ناصر قشقایی یکی از رهبران نهضت جنوب در مصاحبه با « اسماعیل پور والی » خبرنگار روزنامه « ایران ما » ، در پاسخ این پرسش که « غرض از حوادث اخیر فارس چه بود؟» گفت: چون حکومت دموکرات آذربایجان به استقلال ایران آسیب بزرگی می‌رساند و کار به جایی رسید که مرکز نیز داشت به وسیلة احزاب و فرق چپ و تندرو اداره می‌شد، با وجود احتمال هرگونه عیب‌جویی، دست به این نهضت زده شد و با اینکه همه می‌دانستند که نهضت جنوب پایة علمی و فرهنگی ندارد و قابل بقا و دوام نیست، به عنوان یک مانور سیاسی و حساس برلَهِ کشور از آن استفاده شد.


3- دخالت دولت انگلیس

گروهی نیز معتقدند طراح و کارگردان اصلی نهضت جنوب ، دولت انگلیس بود که از طریق قوام توانست با طرح این مساله به دولت شوروی فشار آورد تا از حمایت فرقه دمکرات آذربایجان دست بردارد و در نتیجه از گسترش نفوذ شوروی جلوگیری کند. « حسین فردوست»  در کتاب « ظهور و سقوط سلطنت پهلوی »        در این رابطه می‌نویسد:
« قوام به همراهی سرلشکر فضل الله زاهدی در سال 1324 با همکاری «آلن چارلز ترات‌» رئیس سرویس اطلاعاتی انگلیس) که با پوشش کاردار سفارت انگلیس در تهران عمل می‌کرد)  عوامل اصلی در براه انداختن شورش موسوم به «نهضت جنوب‌» در استان فارس بودند. آنان با اجیر کردن سران ایل قشقایی طرح آشوب «خودمختاری فارس‌» را بیان کرده و برادران قشقایی ، استان فارس را به اشغال مسلحانه خود درآوردند. ترات همچنین به وسیله بعضی شیوخ منطقه اقدام به تشکیل «اتحادیه عرب خوزستان‌» کرد. این جمعیت خلق الساعه در ملاقات با نایب السلطنه و نخست وزیر و وزیر امورخارجه عراق خواستار جدایی از ایران و پیوستن به عراق شده بودند و رادیو بی‌.بی‌.سی نیز این خبر را با آب و تاب فراوان به عنوان ملاقات نمایندگان عربستان (یعنی خوزستان‌!) و عراق پخش کرد‌.» ( فردوست ، جلد2 ، 1379: 50)
 دولت انگلیس از تحریکات جنوب دو هدف را دنبال می کرد: نخست به دست اندرکاران غائله آذربایجان و شوروی هشداری بدهد ، چنانچه شوروی بخواهد از این طریق نفوذ خود را در ایران افزایش دهد. آنها نیز در این رقابت عقب نیستند و با دخالت در جنوب ایران ، نه تنها تلاش می کنند نفوذ خود را گسترش دهند بلکه احساسات ملی ایرانیان را نیز بر علیه دولت شوروی به خدمت گیرند. دیگری اینکه اگر شوروی موفق گردید حکومت مستقلی در شمال و شمال غرب ایران بوجود آورد ، آنها نیز در خوزستان ، فارس و اصفهان حکومتهای خودمختار یا مستقلی تحت حمایت انگلیس ایجاد کنند.
در راستای این اهداف ، ترات علاوه بر خوزستان و فارس به اقدامات گسترده‌ای در منطقه بختیاری و لرستان دست زد تا در صورت موفقیت شوروی در آذربایجان و کردستان‌، در خوزستان، فارس و اصفهان یک حکومت انگلیسی قدرت را به دست گیرد و پس از تصرف تهران به آذربایجان و کردستان حمله برد. « سر کلارمونت اسکرین‌» دیپلمات انگلیسی و مأمور تبعید رضاخان، این اقدامات را «برگ برنده قوام‌» خوانده و نوشته است: « بهترین ورق قوام در این بازی که نیمه ماه سپتامبر بیرون کشیده شد، شورش قشقائی‌ها و قبائل متحد آنان در ایالات جنوبی بود. این واقعه در تاریخ ایران به عنوان یکی از تحریکات انگلیسی‌ها ثبت گردید. «چارلز گل‌» سرکنسول انگلیس در اصفهان و آلن ترات همکار وی در خوزستان بانی این قیام شمرده می‌شدند که آن را سازمان داده و به آن کمک مالی و اسلحه رسانده بودند.» (  فردوست ، جلد 2 ، 1379: 50 )
آلن چارلز ترات رییس سرویس اطلاعاتی انگلیس در ایران بود. وی که سرکنسول دولت انگلیس در اهواز و شیراز نیز بود ، در اغتشاش جنوب ایران نقش اصلی را بازی کرد. وی طراح « اتحادیه عرب خوزستان » و « نهضت جنوب » است. ترات برای انجام همین منظور بود که  از اهواز به بروجرد رفت. چند روزی مهمان « هرمز احمدی » فرماندار بروجرد ، عامل و وابسته انگلیسی ها  بوده است.  ترات بیشتر اطلاعات مربوط به لرستان و بختیاری را از کلنل«فلیچر» که اغلب وقت خود را بین عشایر لر و بختیاری به اسب سواری و الاغ سواری می گذرانید، کسب می کرد. در بروجرد ترات هر چه لازم داشت بلافاصله در اختیارش قرار گرفت و باغی را که در آن سکونت نموده بود در مدتی کوتاه به انواع امکانات چون برق، بی سیم، تلفن و غیره مجهز نمودند. مطابق نوشته ی قوام السلطنه نقشه ی تجزیه ی جنوب با جلب نظر شخص ترات انجام شد.
یکی از عناصر فعال در این جریان حبیب الله رشیدیان و پسرانش هستند به نقل از فردوس ، حبیب الله رشیدیان « از مامورین سفارت انگلیس بود و هر سه پسر خود را نیز مامور انگلیسی ها کرد.... این سه برادر( سیف الله ، قدرت الله ، اسدالله) بوضوح برای انگلیسی ها کارمی کردند.» ( فردوست ، جلد 1 ،1379: 181) فردوس این سه برادر را از عناصر اصلی کودتای 28 مرداد نیز می داند.
هرمز احمدی دربست در خدمت دولت انگلیس بود و وابستگی اش بر همگان آشکار بود ، طی نامه ای که بعدها به دست قوام افتاد ، به ابوالقاسم خان می نویسد: « آقای ترات قنسول انگلستان به بختیاری تشریف می آورند. خواهش می کنم از ایشان پذیرایی کرده و از هیچگونه مهربانی دریغ نفرمایند.» ( فردوس ، جلد 2،1379: 151 ) وی از آنجا به بختیاری رفته تا همه ی اعضای نقشه را در یک مجلس ملاقات کرده و وظایفشان را تک به تک به آنها گوشزد کند. طراحان شورش قرار بوده است ، روز معینی در زیر درختی در سرزمین بختیاری [تنگ بیدگان]که درختی مشخص بوده و در محلی دور افتاده واقع شده بود، با هم ملاقات کرده و تصمیم نهایی را برای حمله اتخاذ کنند( پوربختیار ، 1384)  با حضور ترات ، رشیدیان ، صارم الدوله (اکبر مسعود) و جهانشاه خان فرماندار بختیاری در تنگ بیدگان (دهنه چهارمحال) ملاقات انجام گرفت. به قرار شایع تصمیمات مهمی برای عملیات آینده در این ملاقات اخذ شده است که یکی از آنها جلوگیری از کوچ نمودن ایل بختیاری به سوی نواحی گرمسیری است.( سید رییسی ، 2007)
در سال 1324 دخالت دولت انگلیس در امور داخلی کشور ما آن چنان آشکار شده بود که در تیرماه همان سال « مانی پنی» دبیر سفارت انگلیس و « گلد » کنسول انگلیس در اصفهان کنفرانسی با حضور صمصام ایلخان بختیاری، خسرو قشقایی، صارم‌الدوله، نمایندة قوام‌الملک شیرازی و عده‌ای دیگر از سران عشایر در چهارمحال تشکیل دادند تا رشته‌های الفت و اتحاد سران عشایر را استوارتر سازند.(روزنامه رهبر،  6/4/24شماره 593 و 31/4/24 شماره 612 ). درهمین سال طرح تسلیح عشایر با شدت تعقیب گردید و سلاح و مهمات به وفور در دست عشایر دیده می شود ، گروههای مسلح زیادی نیز شکل می گیرد. به نظر می رسد حمل سلاح توسط گروهان دهدز به قلعه خواجه و تحویل آن به جهانشاه خان با این موضوع بی ارتباط نباشد. آذرماه سال 1324 نیز « ارفع » رئیس ستاد ارتش ، فرمان شاه را به ایلات جنوب ابلاغ نموده اجازه حمل اسلحه به آنها داد و از آنها خواست که در راه سرکوبی وقایع شمال «به منویات دولت کمک نموده خود را برای اقدام مسلحانه دوشادوش سربازان مجهز سازند.»
مهراب امیری  نیز عقیده داشت  که ترات با هماهنگی سران عشایر جنوب ، قصد تجزیه جنوب ایران را داشت.(مکبن رز ، 1373 :192 ) بعدها  نشریه تهران مصور نیز عنوان داشت که ابوالقاسم خان در سال 1324 با اشاره « ترات » کنسول انگلیس در اهواز و« میجر جیکاک » افسر جاسوس انگلیس وارد عمل شد و مدتی با قوای دولتی زدوخورد کرد. وی به خاطر درگیری با دولت در دادگاه نظامی اصفهان محکوم به 5سال نفی بلد شد. ولی مورد عفو قرار گرفت و به فرمانداری چهارمحال و بختیاری منصوب شد.( تهران مصور 1/12/31 شماره 497)
 روزنامه « ایران ما » نیز به نقل از « یک مسافر مطلع » در این باره نوشت:
« قریب به دو هفته پیش از اولتیماتوم ناصر قشقائی و طغیان جنوب (۲۵/۶/۲۹) مستر جیکاک به همراهی «حشمت‌الدوله فرنود » مشاور قضائی شرکت نفت برای بازرسی تشکیلات محقر شرکت نفت شیراز که بیش از دو تلمبه در سراسر شهر ندارد، به شیراز آمد و پس از ملاقاتی که در باغ ارم با خسرو قشقائی نمود غفلتا سر زیر آب کرده ، ناپدید شد. مستر جیکاک با طیّاره از خوزستان به بوشهر آمد و از بوشهر تا شیراز که تماما"منطقه عشایری است، در ظرف چند روز با اتوموبیل طی کرد. گفته می‌شد که نامبرده در سر راه ملاقاتی با خوانین حیات داودی و تنگستانی و بویراحمدی و ممسنی به عمل آورده است.»(ایران ما ، 21/7/25 شماره ۶۵۲ )
  در پی اغتشاشات جنوب، دولت شوروی که در نتیجه ی اقدامات ترات ، اقتدار و نفوذ خود را در آذربایجان و کردستان از دست داد، شدیداً به خشم آمد. سرویس جاسوسی شوروی در راستای انتقام گیری به طور وسیع به افشای چهره ی ترات دست زده و او را به عنوان عامل شورش جنوب معرفی نمود. بدین خاطر دولت قوام دیگر سکوت را جایز ندانسته و توسط سفیر خود در لندن رسماً از تحریکات ترات در ایالات جنوب شکایت نمود. لذا پس از این افشاگری ها، ترات که دیگر مأمور اطلاعاتی سوخته ای بیش نبود ، مجبور به ترک ایران شد   ( غفارپور ، 1384) با افشای مدارک دخالت دولت انگلیس در شکل گیری نهضت جنوب ، دولت ایران رسما" خواستار خروج سه تن از ماموران انگلیسی از ایران شد. شارل آلن ترات کنسول انگلیس در اهواز ، « کلنل اندرورد » کارشناس نظامی امور عشایری و « گالت » کنسول انگلیس در اصفهان ( اگرچه برخی ماموران انگلیسی مجبور به ترک ایران شدند) ، اما انکار و تکذیب دولت انگلیس باعث شد تا دولت ایران مساله را دنبال نکند( آهنجیده، 1374 : 337).


4- نقشه دربار و دولت

بسیاری بر این عقیده هستند که در حقیقت قوام به سران عشایر قشقایى و بختیارى میدان داد تا « نهضت جنوب» را در مقابله با ماجراى آذربایجان و برای از بین بردن فرقه دمکرات آذربایجان ( میرجعفر پیشه وری) این نقشه را طراحی و  برپا کند. امیر علایی در این باره می نویسد: « او قوام می خواست با طرح این نقشه ، روسها و دمکراتهای آذربایجان را تهدید و مرعوب نماید و به طور مصنوعی انگشت انگلیسی ها را هم در این ماجرا درست کرده و به رخ روسها کشید و با اجرای همین طرح بود که پیشه وری و دمکرات آذربایجان را از بین برد. چنانچه بعد از فرار متجاسرین آذربایجان تمام بازداشت شدگان آزاد و نهضت جنوب مانند آبی که روی آتش ریخته می شود خاموش ماند» ( امیر اعلایی ،1363 : 209)
روزنامه‌ی استخر (شیراز) نیزکه خود از مدافعین «نهضت جنوب» بود، پس از شکست نهضت آذربایجان نوشت:
« نهضت فارس به دستور اعلیحضرت شاه بوده است . . . این‌ها تمام نقشه ایست و صورتیست که کلمه به کلمه و جزء به جزء و قدم به قدم از ملاحظه‌ی ذات مقدس همایونی گذشته و به موقع اجرا و نمایش در آمد»روزنامه مردم شماره ( ۲۵۲ مورخه  ۲۶/۱۰/۲۲ ) هم ضمن  بررسی جریان به نقل از استخر (شیراز) چنین آورد که «  پس از چند روز سروصداها خوابید و معلوم نشد که با توطئه‌گران چه رفتاری به عمل آمد. جالب‌تر آن که به عنوان اعتراض به توقیف سرهنگ حجازی، سپهبد امیر احمدی وزیر جنگ و سرلشگر رزم‌آرا رئیس ستاد ارتش و سرپاس صفاری ریاست کل شهربانی کشور استعفا کردند.  ولی بنا به نوشته‌ی روزنامه‌ی« داد » «در نتیجه مداخله‌ی اعلیحضرت و استمالت شخص آقای نخست‌وزیر، استعفا قبول نشده به کار خود ادامه دادند . و نظر به جریانات اخیر و رفتار غیرمطلوبی که نسبت به سرهنگ عبدالحسین حجازی شده و باعث رنجش و تکدر افسران ارتش شده بود؛ جناب اشرف آقای نخست‌وزیر شخصا به وزارت جنگ تشریف‌فرما شده با حضور وزیر جنگ، رئیس ستاد ارتش و معاون وزارت جنگ از این جریان اظهار تأسف نمودند» (داد شماره ۸۳۲ مورخه ۲۵/۶/۲۵). برخی منابع مطلع دیگر نیز کمک دربار به شورشیان جنوب را تاییدکردند و آورده اند:  « هنوز آذر ماه سال 1324 بود که ارفع رییس ستاد ارتش فرمان ملوکانه را به ایلات جنوب ابلاغ نموده اجازه حمل اسلحه به آنها داد و از آنها خواست که در راه سرکوبی وقایع شمال «به منویات دولت کمک نموده خود را برای اقدام مسلحانه دوشادوش سربازان مجهز سازند.»(داد شماره 846 مورخه 5/7/25 «درباره عشایر جنوب» نقل از استخر شیراز شماره 943 مورخه 19/9/24 و پیغام شیراز شماره 171 مورخه 19/ 9/ 24و سید رییسی ، 2007)
امیراعلایی( 1363) در باره نقش قوام السلطنه در شکل گیری نهضت جنوب می نویسد:
   « قوام السلطنه در یاداشتهایش که نصف آن تهیه شده در یکی از چاپخانه های آلمان غربی در دست طبع است یک فصل اختصاص به کودتایی داده که سران بختیاری و قشقایی در اوایل سال 1325قصد انجام آن را داشتند. مدرک این فصل پرونده ای است که قوام السلطنه با خود به پاریس برده یا به وسیله مظفر فیروز قبلا" از ایران خارج کرده است و ما توانستیم از زبان شخصی که از محارم قوام السلطنه است و کاملا" در جریان امر بوده ، اسرار مهم پرونده سیاسی مزبور که قریبا" انتشار خواهد یافت ، بنویسیم»
برخی نیز بر این عقیده هستند که شورش عشایر جنوب بهترین اهرم و دستاویزی بود که برای اعمال فشار و طرد حزب توده در اختیار شاه و دولت گذاشت. تا به رهبران حزب تفهیم و القاء کنند که در بین اقشار مختلف مردم جایگاهی ندارند. حتی اگر بپذیریم که قوام‌السلطنه صددرصد با توطئه جنوب مخالف بود اما وجود شورش جنوب را مانند سلاحی در مذاکره با پیشه‌وری به کار می‌برد و سعی می کرد با استناد به نهضت جنوب فشار لازم را به پیشه وری و فرقه دموکرات وارد سازد تا بساط خود را در آذربایجان برچینند. همچنین اگر قبول کنیم که توطئه جنوب ساخته و پرداخته قوام السلطنه بود. ولی مدرکی که نشان دهد وی موافق تجزیه ایران بوده است ، به دست نیامد.
با استناد به مصاحبه مطبوعاتی  مظفر فیروز ، قوام السلطنه از طریق ، ابوالقاسم بختیار همه حرکات سران جنوب را زیر نظر داشت.وی می گوید:ابوالقاسم بختیاری فرمانداری بختیاری را با شراکت جهانشاه صمصام عهده دار بودند. از طرف رییس محترم دولت به ابوالقاسم خان دستور داده شد خود را در هر جریان و توطئه ای که بر علیه دولت چیده شود ، داخل نماید مشارالیه مدتها در تمام جریانات وارد شد. در مذاکراتی که با مامورین بیگانه صورت گرفت حضور داشت.( هفته نامه مرد امروز ، 1325،شماره 73)
شواهد و مستندات فراوان نشان می دهد که قوام السلطنه از ابتدا به طور کامل در جریان شکل گیری نهضت جنوب بوده است. برای داشتن بهانه لازم برای اعمال فشار به روسها و قانع کردن آنها برای خروج از ایران و قطع پشتیبانی از فرقه دموکرات ، بی میل نبود تا نهضت جنوب  شکل گیرد اما مواظب بود که از کنترل وی خارج نشود. به همین دلیل ابوالقاسم خان ماموریت داشت ، اوضاع را رصد کند و چنانچه سران نهضت جنوب تصمیم داشتند فراتر از یک مانور عمل کنند و دست به تحریک نظامی بزنند ، وضعیت را به قوام السلطنه گزارش دهد. اقدامی که بختیار بارها از آن به عنوان خدمتی بزرگ به میهن یاد می کرد.
گروهی نیز عقیده دارند که قوام السلطنه با طرح ریزی این قیام ساختگی درصدد بود تا آن دسته از سران عشایر جنوب که مخالف دولت بوده و علاقمند به طرح و اجرای توطئه بودند را شناسایی کند.


5- نارضایتی عشایر از رژیم پهلوی

 رضاشاه در دوران سلطنت خود سیاستها و برنامه هایی را در خصوص عشایر به اجرا گذاشت که نتیجه آن فروپاشی ساختارهای ایلی ، فقر و فلاکت و سرکوب شدید عشایر بود. تخت قاپو یا طرح اسکان اجباری عشایر و جلوگیری از کوچ ، خلع سلاح ، کشف حجاب ،  برقراری قانون نظام وظیفه اجباری ، وضع مالیاتهای سنگین برای عشایر ، برهم زدن ساختار سیاسی عشایر و انزوای خوانین که سرپرستی ایلات را برعهده داشتند ، اداره امور عشایر به وسیله فرمانداران نظامی و اشخاص غیر بومی ، سرکوبی شدید عشایر ، زندان شدن ،تبعید ساختن و اعدام بسیاری از خوانین ، مصادره و ضبط بسیاری از املاک و اموال خوانین توسط رضاشاه و دولت و... دلایلی بود که سبب گردید عشایر هیچگاه نگرش مثبت و موافقی به رژیم پهلوی نداشته باشند و همیشه مانند آتش زیر خاکستر مهیای شعله ورشدن باشد. با ورود نیروهای متفقین به کشور و استعفای اجباری رضاشاه ، اوضاع و شرایط کشور دگرگون گردید. مناطق عشایری در موقعیت تازه ای قرار گرفتند ، خوانین به خود آمدند ، بسیاری از آنان که در تهران تحت نظر بودند ، از تهران خارج و روانه مناطق عشایری شدند و در صدد برآمدند تا قدرت و اموال و املاک از دست رفته خود را بازپس گیرند. خوانین با یادآوری ظلم و اجحاف رضاشاه به عشایر به تحریک آنها پرداختند. جمع آوری و سازماندهی تفنگچی دوباره رونق گرفت. اگر همه عوامل فوق را در شکل گیری نهضت جنوب نقش داشته باشند. بدون تردید نارضایتی عشایر ازحکومت پهلوی بیشترین نقش را در این امر داشت. سران و رهبران عشایر با هر نوع گرایش به بیگانگان و هر انگیزه ای در مواجهه با عشایر نمی توانستند بگویند که خواست دولت انگلیس یا دولت است که قیام کنیم آنها برای جلب نظر و به یاری گرفتن عشایر مجبور بودند قیام خود را مردمی معرفی کنند و هدف خود را استیفای حقوق از دست رفته عشایر بدانند. واقعیت اینست که زمینه های شورش و قیام در مناطق عشایری وجود داشت اما خوانین با آگاهی از این اوضاع و برای رسیدن به اهداف خود ، سوار بر موج شده و از این قیامها به نفع خود استفاده می کردند. و گرنه پیکره عشایر بیگانه ستیز است و اهل سازش و تبانی با بیگانگان نیست و نخواهد بود.
بطورکلی می توان گفت: گسترش نفوذ توده ای ها ، غائله آذربایجان ، دخالت انگلیسی ها ، خواست قوام السلطنه و نارضایتی عشایر علل اصلی شکل گیری نهضت جنوب هستند.
 
روند شکل گیری

چنانکه گفته شد، غائله آذربایجان ، گسترش نفوذ حزب توده و مشارکت آن در کابینه ، نابسامانی های سیاسی و اقتصادی و دخالتهای روزافزون امریکا و انگلیس به بهانه مقابله با گسترش نفوذ شوروی ،  شرایط نامطلوبی در کشور ایجاد کرده بود. در این اوضاع بیشترین اعتراض و مخالفت از سوی سران عشایر و قبایل  ، علماء ، روحانیون و مردم جنوب کشور صورت گرفت. در 29 آذر 1324 خوانین قشقایی به همراه برخی سران تنگستان و دشستان در فیروزآباد گردهم آمدند و در مورد فعالیت حزب توده در فارس و استانداری « فرخ » که متمایل به حزب توده بود و از طرف دولت به عنوان استاندار فارس منصوب شده بود ، به شور نشستند و مخالفت خود را ابراز داشتند. به دنبال آن حدو پنج هزار نفر تفنگچی برای حمله به شیراز در اطراف شهر تجمع کردند. در نهم تیرماه 1325ه. ش. ناصرخان و خسروخان قشقایی به همراه 80 نفر از کلانتران و خوانین قشقایی به منطقه بختیاری آمدند و به مدت 4 روز در شلمزار و دستناء با سران بختیاری از جمله مرتضی قلی خان بختیاری ، امیرحسین خان ظفر  و ابوالقاسم خان بختیاری به مذاکره پرداختند  ودر باره اوضاع مملکت به بحث و تبادل نظر پرداختند. این مذاکرات که با حضور صدها نفر از بزرگان و کلانتران بختیاری و قشقایی انجام گرفت ، به یک جشنواره ایلی شباهت داشت. بازار میهمانی های باشکوه ، پایکوبی جوانان و تفنگچی ها ، ملاقاتها و گپ های دوستانه ، مسابقه های تیراندازی و ... بسیار داغ بود. در پایان مذاکرات بختیاری ها بنابر یک سنت کهن برای تایید و اعلام وفاداری و تعهد خود به پیمان با قشقایی ها ، آتش برافروختند واز روی آن پریدند. با این کار صداقت خود را به نمایش گذاشتند.
 اگرچه در برخی منابع آمده است که در موقع نهضت جنوب جهانشاه خان و ابوالقاسم خان هر دو مشترکا" بر بختیاری حکومت داشتند و هم قسم شده بودند که نیرویی فراهم کنند و اصفهان ، فارس و خوزستان را با کمک ایل قشقایی تصرف و به صورت حکومتی مستقل اداره نمایند و پس از آن به تهران حرکت کنند.( آهنجیده ، 1374) ولی با استناد به گزارش معاونت اداره آمار چهارمحال به وزارت کشور ، در این زمان امیرحسین خان ظفر  و ابوالقاسم خان بختیار  مشترکا" فرماندار چهارمحال و بختیاری بودند
 در پایان نشست چهار روزه با پیشنها د ناصرخان  مقرر گردید ، مذاکرات در سمیرم ادامه پیدا کند. در مرداد ماه در منطقه « نخودان چال قفا » در اطراف سمیرم ، سران ایل نشستی دیگر ، برگزار کردند. حاصل گفتگوها ، توافقنامه یا معاهده ای بود که با قید سوگند به قرآن کریم در 23 مرداد منعقد گردید. در این توافقنامه بر اتحاد دو ایل و خودداری از جنگ و اختلاف ، خدمت به میهن و حفظ شوون ملی و اجتماعی ، حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور ، اطاعت از دولت مرکزی و جلوگیری از گسترش نفوذ و قدرت دشمن مشترک یعنی حزب توده تاکید گردید. متن معاهده به شرح ذیل است:
1- منظور از ایجاد این اتحاد فقط خدمت به میهن و حفظ شوون ملی و اجتماعی و حقوق و منابع کلیه افراد کشور و محترم شمردن قانون اساسی و حفظ استقلال و تمامیت کشور و اطاعت از دولت مرکزی است.
2-متحدین متعهد می شوند که به هیچ قیمت و به هیچ عنوانی به ضرر یکدیگر کوچکترین اقدامی ننمایند. در صورت بروز اختلاف و احتیاج به هرگونه استمداد برای هر طرف از هیچ گونه مساعدت و فداکاری مضایقه و دریغ نکنند.
3-چنانچه متجاوزی برای تعدی و تجاوز یا نابودی هر یک از آن دو ایل نامبرده بخواهد اقدامی نماید. ایل دیگر به محض اطلاع موظف است با تمام وسایل و قوای مادی و معنوی با ایل متحد خود از هر گونه کمک و مساعدت و فداکاری و جانبازی دریغ و مضایقه ننماید.
4-در صورت بروز اختلاف بین احدای از متحدین آقایان امضاء کنندگان زیر متعهد می شوند تسلیم به رای و حکمیت حضرتین اشرف آقایان مرتضی قلی خان صمصام و محمدناصرخان قشقایی باشندو در صورت ضرورت شخص ثالثی که مورد اعتماد دو نفر حکم معظم باشد تعیین گردد.
5-روسای این دو ایل متعهد هستند که با توافق نظر یکدیگر در امور همه اقدام و عمل نمایند.
6-افراد این دو ایل متعهد هستند اعم از اینکه این پیمان را امضاء کرده یا نکرده باشند چنانکه از احدی عملی بر خلاف اصول این معاهده مشاهده شود امضاء کنندگان زیر موظف می باشند با تمام قوای لازم بر علیه مخالف قیام اقدام نموده مفاد این پیمان را محفوظ و محترم شمارد.
7-در کلیه مواردی که مطابق قانون به حقوق حقه هر یک از دو ایل و افراد آن تعدی شود متحدین موظفند با تمام قوا از حق او دفاع و دست ظالم را کوتاه نمایند.
8- وظیفه  خوانین و کلانتران سران دو ایل است که از هر نوع دزدی ، سرقت و راه زنی جلوگیری نموده و مرتکب به سخت ترین مجازات شود.
توضیح: نظر به اینکه ایل کوه گلویه در مواقع خطر با این دو ایل همکاری داشته و فعلا" روسا و کلانتران آنان حضور ندارند این پیمان برای امضاء در صورت تمایل ایل مزبور مفتوح و می توانند الحاق خودشان را به این پیمان با امضاء تثبیت نمایند.  به تاریخ 23 مردادماه 1325- (متن معاهده بختیاری و قشقایی 23 مرداد 1325 در مرکز اسناد ریاست جمهوری با شماره بازیابی 145 موجود است.)
روزنامه اطلاعات خبر این اتفاق مهم که به « اتحادیه نهضت جنوب » شهرت پیدا کرد ، را منتشر کرد. به دنبال آن سران ایلات ممسنی ، کهگیلویه و بویراحمد ، ایلات عرب و باصری از ایل خمسه ، تعدادی از مالکان با نفوذ شیراز ، روحانیون ، روزنامه نگاران و سران محلات شیراز نیز پشتیبانی خود را از این اتحاد اعلام داشتند. ایلات حیات داوودی ، لیروای و شبانکاره نیز در شبانکاره اجتماع کردند ، پیمان نامه ای به نام « اتحاد صغیر» امضاء کردند و هدف خود را مبارزه با گسترش نفوذ و قدرت حزب توده و خودمختاری آذربایجان اعلام داشتند. در مجمعی دیگر که در « چاه روستایی»  در منطقه حیات داوودی تشکیل شد ، یک معاهده دفاعی شبیه معاهده بختیاری – قشقایی منعقد گردید. فتح الله خان حیات داوودی نیز مامور شد تا با ناصرخان قشقایی ملاقات کند و بین این دو اتحاد ارتباط برقرار کند.
در اول شهریور1325ش. بیانیه نهضت مقاومت جنوب منتشر شد. هدف بیانیه اعلام اتحاد ایلات جنوب در مقابل خط ماجراجویان آنارشیست و هرج و مرج طلبان کمونیست بود. متن بیانیه به شرح ذیل است:
 وزارت پست و تلگراف و تلفن ، تلگراف از شیراز به تهران ، شماره قبض 45450، شماره تلگراف 7 ، عدد کلمات 502، تاریخ وصول 1/6/1325
جناب آقای مظفر فیروز عین اعلامیه که با پست شهری رسیده استحضارا" مخابره می شود. خسروخان قشقایی اعلان خطر بیانیه نهضت مقاومت جنوب.
هم میهنان عزیز متاسفانه دقایق خطر نزدیک شده و ساعات شومی که از رسیدن آن اجتناب می کردیم در شرف رسیدن است. ماجراجویان توده ای پس از پنج سال جنگ اعصاب و تمهید مقدمات ناگواری که به قیمت آزادی و استقلال و حاکمیت تمامیت ایران تهیه شده اینک بر کرسی های وزارتخانه های این کشور تاریخی نشسته و مقدرات مردم ستمدیده این مملکت را بدست گرفته اند. با نهایت تأسف دیده می شود که محکومین به گناه داشتن عقاید کمونیستی و تشکیلات اشتراکی و کسانی که پرونده های جاسوسی بر علیه مملکت دارند به نام لیدر های حزب توده پست های وزارت را اشغال کرده و به 15 میلیون نفوس مسلمان ایران و میهن پرست حکمفرمایی می نمایند. بنابراین بیش از این تحمل جایز نیست و شکیبایی فزون تر از این حد جز مرگ تدریجی غیر شرافتمندانه و تسلیم شدن به حکومت ماجراجویان آنارشیست و هرج و مرج طلبان کمونیست عنوانی نخواهد داشت. آقای قوام السلطنه که از شش ماه پیش زمام امور این مملکت را بدست گرفت از این جهت مورد احترام و تایید ملت ایران قرار گرفت که دست دخالت نامشروع بیگانگان را در مداخله امور ایران قطع کند و پای شرارت بی وطنان توده ای را از صحنه سیاست این کشور بشکند به همین نظر تحمیل هرگونه فشاری از طرف قوام السلطنه  نسبت به ملت ایران با تلخی تحمل پذیر شد. رجال ملی ایران بی تقصیر به زندان رفتند مطبوعات که زبان ملت و رکن چهارم مشروطیت و دموکراسی کشور ما هستند توقیف شدند، فشار طاقت فرسای مالیات ها و هزینه کمر شکن زندگانی روز افزون گشت. این بدبختی ها و محرومیت های جانگداز تحمل شد به این امید که نفوذ سیاسی خارجی در این کشور قطع شود و عناصر ناراحت و هرج و مرج طلب بی دین از مداخله در امور ملت ایران ممنوع گردند، ولی متأسفانه نه فقط این انتظار عملی نشد بلکه این تحمیلات مقدمه زمام دار شدن سران حزب توده و تسلط یافتن بی وطنان و بیگانگان پرستان به این کشور بود که امروزه مشاهده می شود، پنج وزارتخانه مهم را در کابینه ی قوام السلطنه توده ای ها بدست گرفته اند. هم میهنان عزیز کاسه صبر ما لبریز شده دیگر کارد به استخوان رسیده است و این دیگر تحمل ناپذیر است که تربیت پسران و دختران مسلمان و ناموس پرست ما بدست وزیر توده ای بیفتد تا با اجرای مرام حزبی اش ، دین و ناموس از این به بعد در برنامه مدارس هم از امور ارتجاعی تلقی گردد و در مدارس ما درس بی دینی و ضدیت با خدا و بی وطنی و بی ناموسی تعلیم کنند. ما یعنی نهضت مقاومت جنوب کسانی نیستیم که مثل شهرنشینان بتوانیم بشنویم که در بلندگو به ناموس و شخصیت و دیانت ما توهین کنند و ما تماشاچی باشیم. ما اشخاصی نیستیم که بخوانیم در روزنامه ها بر همه چیز ما تهمت و ناسزا گویند و ما خوانندگان خونسرد آنها باشیم. ما به شهادت تاریخ ثابت کرده ایم که سالیان دراز در برابر بزرگترین قدرت های جنگی دنیا مقاومت نشان دادیم و هیچ قدرتی قابل مبارزه با ما نخواهد بود. اعضاء علاقمند و وفادار نهضت مقاومت جنوب در قله کوه ها و اعماق دره ها و در بن غار ها و بیخ جنگل های گرمسیرات و سردسیرات جنوب تشکیلاتمان را مدتها است مرتب نموده و تاکنون جز مبارزه منفی در برابر ماجراجویان توده ای هیچگونه عمل مثبتی انجام نداده ایم ولی از امروز که در عمل ثابت شده جریان های سیاسی خارجی رییس دولت را مرعوب و یا معتقد ساخته است لازم دانستیم که از حقوق قانونی خود استفاده علنی نماییم و بدینوسیله به دولت و ملت ایران و به دولت ها و ملت های دموکراتیک دنیا اعلام داریم که نهضت مقاومت جنوب چون عضویت و ورود سران حزب توده را در کابینه در حکم مداخله علنی سیاست بیگانه در امور اداری و داخلی ایران تلقی می کنند و تسلیم شدن به آن را خیانت می داند و چون ورود لیدران – آنارشیست ها و هرج و مرج طلبان را به هئیت دولت کشور دموکرات و مسلمان ایران به منزله اعلان محو استقلال و حاکمیت و تمامیت ایران می شناسد ناگزیر بدینوسیله اعلان خطر می نماید و رسما" به گوش جهانیان می رساند که بیش از یک میلیون مرد و زن نهضت مقاومت جنوب با اتکا و بستگی با نهضت های غرب و جنوب غرب و سایر نقاط این کشور همه جان برکف و تفنگ به دوش دست به مبارزه علنی خواهند زد این بیانیه که مبنی بر عقد خون و پیمان با قرآن مقدس آسمانی است و در دامنه های کوهستانات و آغوش بیابان ها تنظیم و تحریر شده آخرین پیام نهضت مقاومت جنوب به دستگاه دولتی و ابنای دموکرات جهان است و با بی صبری و انتظار کامل منتظر جبران این اشتباه و در حقیقت استغفارانه این می باشیم که در غیر این صورت آتیه شاهد مبارزات خونین و انتقام جویانه ملت ناموس پرست و میهن دوستی خواهد بود که اساس نهضت مقاومت را تشکیل می دهد و سلام علی من التبع الهدی ، نهضت مقاومت جنوب ( سازمان اسناد ملی ایران شماره پرونده 201003)        
در 5 شهریور خسروخان به تهران احضار شد و با قوام السلطنه و مظفر فیروز مذاکره کرد. « دوازدهم شهریور خسرو قشقایی از تهران با هواپیما رسید و بلافاصله با اتوموبیل حرکت کرد. ایل قشقایی با اینکه مقداری از محصول در زمین است با عجله به گرمسیری حرکت کرد.  13 شهریور آقای سفیر کبیر انگلیس برای مشاهدهء آثار تاریخی اصفهان وارد شد. بطوریکه اطلاع میدهند وجوه هنگفتی این روزها بین اشخاص تقسیم شده و مقدار زیادی اسلحه از جنوب وارد گردیده است.تصمیم بر اینست که در تمام نقاط جنوب احزاب دموکراتیک و آزادیخواه و اتحادیه ها[منظور تشیکلات حزب توده و موسسات وابسته به آن است] را مورد حمله و غارت قرار دهند.  به همین علت از رفتن ایل بختیاری مانع شده اند تا در نزدیکی اصفهان باقی بمانند و رفتن ایل قشقایی را تسریع نموده اند تا در موعد مقرر در اطراف شیراز باشند... عجب اینست که این عملیات به نام حزب دموکرات ایران  انجام میشود«.(رهبر شماره 808 مورخ25/6/25 توطئه در جنوب(
حوادث جنوب در تمام مطبوعات کشور انعکاس یافت و از آنجمله روزنامه اطلاعات در این باره چنین نوشت: «آنچه میتوان اظهار کرد اینست که پسران مرتضی قلی خان و عده ای دیگر از روسای ایلات جنوب به تحریک بیگانگان در نظر داشتند بر علیه دولت مرکزی قیام و از سه طرف به شهر اصفهان حمله نمایند و پس از ویران ساختن تشکیلات حزب توده و به دار آویختن روسای آن و خلع سلاح لشکر و پادگان اصفهان حکومت خودمختاری در آن شهر تشکیل دهند.»  (داد شماره 833 مورخه 21/6/25 نقل از اطلاعات مورخه 20/6/25 )
  شایعات توزیع مقادیر زیادی سلاح و مهمات بین بختیاری ها و قشقایی ها  و خودداری بختیاری ها از رفتن به قشلاق و حرکت سریع قشقایی ها به قشلاق و استقرار آنها در اطراف شیراز در سراسر کشور رواج پیدا کرد. با توافقی که میان دو ایل بوجود آمد قرار بر این شد که همزمان به شهرهای اصفهان و شیراز حمله کنند و این دو شهر را به تصرف خود در آورند. قشقایی ها زنان ، کودکان و سالخوردگان را به همراه احشام خود به قشلاق فرستادند. اردوی نظامی خود را در « سراب بیضا» و « تنگ خیاره» در غرب شیراز برپا کردند و به جمع آوری نیرو و سازماندهی آنها پرداختند. روز به روز افراد بیشتری از اهالی ایلات ، شهرها و روستاهای جنوب به آنها می پیوستند.
بختیاری ها نیز به جمع آوری نیرو پرداختند. مناطق بختیاری در تب و تاب تدارک جنگ بود.همچنین قرار شد عده ای تفنگچی به فرماندهی« زکی خان قشقایی دره شوری» برای تقویت بختیاری ها به بختیاری ها بپیوندند. اردوی ناصرخان در « آق چشمه » در جنوب شیراز متمرکز شد و حدود 10هزار نیرو  آماده حمله به شیراز شدند. سران ایلات توافق کردند که 25 شهریور همزمان عملیات نظامی را آغاز و شهرهای اصفهان و شیراز را به تصرف خود در آورند. در همین زمان در خوزستان نیز احساسات و تحرکات تجزیه طلبانه با نام « اتحادیه عرب خوزستان » به اوج خود رسیده بود. در غرب کشور نیز اتحادیه ی دیگری بین ایلات و عشایر شکل گرفت. اوضاع مملکت بسیار بحرانی ودر ابهام بود.


شکست نهضت

جهانشاه خان که در این ایام به اتفاق ابوالقاسم بختیار فرماندار شهرکرد و بختیاری بودند و طبق گفته مظفر فیروز عامل اصلی نهضت جنوب در بختیاری بود. مطابق توافق قبلی ، ماموریت داشت در روز 25 شهریور  به همراه 2000نفر تفنگچی  به اصفهان حمله کند. وی 72 ساعت  قبل از حمله ، موضوع را با ابوالقاسم خان در میان گذاشت. ابوالقاسم خان که از طرف قوام ماموریت داشت تمام حرکات سران نهضت جنوب را زیر نظر داشته باشد، سریعا" موضوع را به ارتش اطلاع داد. ارتش نیز خود را برای مقابله با هر نوع عملیات جنگی آماده می کند. همچنین  پیکی مخصوص به تهران اعزام کرد تا قوام السلطنه را در جریان قرار دهد.( مهدی نیا ، 1366) امیر اعلایی در خاطرات خود داستان راپرت ابوالقاسم خان را چنین توصیف می کند:
« نخست وزیر در کاخ نخست وزیری مشغول رتق و قتق امور بود که جمعی از رجال و بزرگان کشور در اتاق انتظارش منتظر نوبت بودند. مسافری که گرد و خاک راه بر سر و صورتش مشاهده می شود و قیافه مضطربش نشان می داد که مطلب مهمی دارد به اکبر خان پیشخدمت مخصوص قوام مراجعه کرد از او خواست که زودتر از سایرین پیش نخست وزیر برود. اکبرخان که از او روزی صدها تقاضا نظیر این تقاضا می شد با پوزخندی گفت تصور نمی کنم امروز نوبت به شما برسد. تازه وارد گفت من مطلب محرمانه مهمی دارم که باید به عرض حضرت اشرف برسانم. در این ضمن در اتاق باز شدو محمد قوام رییس دفترخواست از اتاق خارج شود که چشم مسافر از لای در به نخست وزیر افتاد و فریاد کرد عرض محرمانه فوری دارم بگذار بروم و خود را روی پای رییس دفتر انداخت و روی زمین خزید و نیمی از تنه اش را داخل اتاق کرد و فریاد زد به خدا عرض مهمی دارم. نخست وزیر گفت بگذارید وارد شود. بر اثر داد و فریاد او همه حاضرین اتاق انتظار متوحش شده بودند و نگاه های تعجب آمیزی به هم می کردند. یک دقیقه بعد قوام السلطنه با انگشت خود زنگ را به صدا در آورد و به اکبر خان گفت به آقایان بگویید امروز کسالت دارم فردا تشریف بیاورید. ... مسافراصفهان در کنار قوام نشست و پیغامی را که آورده بود مفصلا" برایش تعریف کرد. همان اندازه که مسافر اصفهانی از رساندن پیغام خود آرام شده بود ، قوام السلطنه مضطرب گردید. چند قطع و وصل تلفن و چند شماره پی درپی نخست وزیر را با معاون سیاسی و پارلمانیش مظفر فیروز مربوط کرد و طولی نکشید که مسافر دستوراتی گرفت و به سرعت از نخست وزیری خارج شد. با وسیله سریعی که در اختیارش گذاشته بودند با همان وضع خاک آلود به طرف اصفهان حرکت کرد. قوام السلطنه و فیروز مدتی در اتاقی تنها ماندند. یک ساعت بعد دستور تلگرامی نخست وزیر به استاندار اصفهان و سرلشگر معتضدی فرمانده لشگر ابلاغ شد و آنها دانستند که فیروز با اختیار تام به اصفهان می رود و باید فردا صبح مراسم استقبال از او در فرودگاه به عمل آید.»( امیر اعلایی ، 1363: 464-482 ؛ مهدی نیا ،1366: 458)
در آن شب جهانشاه خان ، ابوالقاسم خان و شیروانی برای فعالیت تبلیغاتی به حدود شهرضا رفته و مهمان بودند. پیشخدمت نامه های قوام السلطنه را به دست ابوالقاسم خان و جهانشاه خان داد. قوام السلطنه به  جهانشاه خان نوشته بود: « فورا" برای مذاکره در امر لازمی به مرکز حرکت کند» وخطاب به ابوالقاسم خان نوشت:« مراقب انتظامات محل باشید تا جهانشاه خان مراجعت کند» جهانشاه خان نگران شد. چون حدس زد شاید جاسوسان موضوع نهضت جنوب را افشا کرده باشند ، از رفتن به مرکز خودداری کرد. در پاسخ نامه قوام نوشت« چون ایل بویراحمدی به ایل بختیاری حمله کرده است ناچار است برای سرکوب اشرار در محل بماند.» ابوالقاسم خان گفت: حالا که شما به تهران نمی روید بهتر است من بروم و ببینم جناب اشرف چه کار لازمی دارد. ابوالقاسم خان به اصفهان رفت و جهانشاه خان در بختیاری ماند. وقتی ابوالقاسم خان به اصفهان رسید در ملاقات با استاندار در جریان موضوع قرار گرفت و قرار شد که جهانشاه خان و همدستانش را به اصفهان بکشاند. در 16 شهریور از طرف قوام السلطنه ، مظفر فیروز  به اصفهان اعزام شد تا از توسعه شورش جلوگیری کند. قوام  به سرلشگر معتضدی فرمانده لشگر اصفهان نیز سفارش کرد با مظفر فیروز همکاری کند. ابوالقاسم خان به جهانشاه خان ، محمدحسین خان و خسروخان قشقایی تلفن زد و به آنها گفت: استاندار فرموده اند برای استقبال از مظفر فیروز فورا" حرکت کنند که همه محترمین شهر در فرودگاه حاضر می شوند. صبح روز16 شهریور جمع کثیری از مسئولان و معتمدان برای استقبال از مظفرفیروز در فرودگاه اصفهان تجمع کرده و منتظر ورود فیروز بودند. به محض اینکه مظفر فیروز از هواپیما پیاده شد ، جهانشاه خان را زیر نظر گرفت که فرار نکند. جهانشاه خان از نگاههای فیروز ، بسیار مضطرب شد. فیروز به سرهنگ شقاقی نگاه کرد و آهسته گفت: جهانشاه خان را دستگیر کن. سرهنگ پاسخ داد، او را نمی شناسم. فیروز به نام  ،جهانشاه صمصام را صدا زد و با وی دست داد. سرهنگ نیز وی را شناخت. فورا" زیر بغلش را گرفت و به اتومبیل جیپ که در نزدیک آنها بود رساند و فورا" حرکت کردند. یک گروه بختیاری مسلح که همراه جهانشاه خان بودند خواست فرودگاه را ترک کنند و مراتب را به اطلاع سران بختیاری گزارش کنند ، یک جیپ سرباز راه آنان را بست و آنها را خلع سلاح کردند.سرتیپ معتضد همچنین فورا" دستور داد سیم شهرکرد قطع شود تا امکان خبررسانی به بختیاری ها از بین برود.( مرد امروز ، 1325 ، شماره 73)
خسرو و محمدحسین قشقایی که گویا به وقایع مشکوک شده بودند در نزدیکی شهر اصفهان در مکان امنی توقف کردند و منتظر بازگشت یکی از نوکران خود بودند که قبلا" به اصفهان فرستاده بودند تا از اوضاع اصفهان آنها را مطلع کنند. نوکر خوانین قشقایی در فرودگاه در بین جمعیت استقبال کننده حضور داشت و شاهد دستگیری جهانشاه خان بود. جهانشاه خان که او را دیده بود با چشم و ابرو به او فهماند که واقعه را به خوانین قشقایی فورا" خبر دهد و آنها را از آمدن به فرودگاه برحذر دارد و به زبان ترکی به آنها توصیه و تاکید کرد که نقشه را اجرا کنند. خوانین قشقایی پس از شنیدن توقیف شدن جهانشاه خان ، طی نامه ای با تعذر به این عذر که از اسب افتاده است و صدمه دیده است از عدم حضور خود عذرخواهی می کند و به فیروزآباد مقر خود باز می گردد.  مظفر فیروز پس از دستگیری جهانشاه خان، پدرش مرتضی قلی خان را نیز دستگیر می کند.( امیر اعلایی ، 1363 ؛ سید رییسی ، 2007 ؛ مهدی نیا ، 1366: 458-465)
سرتیپ معتضد سریعا" یک گردان سرباز به همراهی و با راهنمایی ابوالقاسم خان به شهرکرد و شلمزار اعزام کرد تا مرتضی قلی خان را دستگیر و روانه اصفهان کنند ، منطقه را  آرام ، نهضت را خاموش  و سواران مسلح بختیاری را متفرق کند. مرتضی قلی خان به اوضاع مشکوک شده بود. قاصدی به اصفهان فرستاد. قاصد بین راه دستگیر شد و محل استقرار مرتضی قلی خان را افشا کرد. ژاندارمها در4فرسنگی شهرکرد ، مرتضی قلی را به همراه عده ای تفنگچی (احتمالا" در شلمزار) غافلگیر کردند. مرتضی قلی خان در نیمه شب دستگیر، فورا" به اصفهان وارد و بلادرنگ به تهران اعزام گردید. به هنگام دستگیری بلند فریاد می زد من صمصام السلطنه بختیاری هستم ، کسی تا حالا نتوانسته مرا بگیرد.( مرد امروز ، 1325،شماره 73)
گزارشهای مختلف حکایت از آن دارد که مرتضی قلی خان را با وضع بدی از خانه بیرون کشیدند و به اتفاق پسرانش امیربهمن و احمدقلی خان صمصام به اتهام سوء قصد علیه دولت و امنیت کشور بازداشت و روانه تهران کردند. برخی از خوانین بختیاری نیز  مانند منوچهرخان اسعد ، امیرحسین خان و محمد تقی خان امیر جنگ که در تهران حضور داشتند، تحت نظر قرار گرفتند. همچنین دستور توقیف  ابوطالب شیروانی ، حبیب الله رشیدیان و خسروخان قشقایی نیز صادر گردید. سرهنگ حجازی فرمانده لشکر خوزستان نیز که در این توطئه دخالت داشت، به شهربانی احضار گردید. وقتی از جریان مطلع شد ، پا به فرار گذاشت و به ستاد ارتش رفت. اما ماموران شهربانی وی را در ستاد ارتش توقیف کردند شاید بهتر آن دید که در ستاد ارتش بازداشت شود. هرمز احمدی بختیاری نیز به وسیله رییس ژاندارمری بروجرد دستگیر و روانه تهران شدند. شیروانی در تهران خود را به منزل قوام السلطنه رساند و با اشاره قوام ، سرتیپ صفاری وی را دستگیر کرد.( امیرعلایی ،  1363؛ مهدی نیا ،1366: 465-466 ؛  آهنجیده ،1374 : 334،335)
افراد بازداشت شده به همراه سید ضیاء الدین طباطبایی ، دولت آبادی ، دکترطاهری و جمال امامی که شاید تحریک کنندگان نهضت در تهران بودند ، در زندان در سلولهای مجزا محبوس شدند. اما ملایمت رفتار دولت با زندانیان بسیار شبهه برانگیز بود. زندانبانان با نهایت احترام و ادب با زندانیان رفتار و از آنها پذیرایی   می کردند. برخورد ماموران با شورشیان شبیه برخورد تند و خشن با توطئه گران و یاغیان نبود. هیچگونه گزارشی در باره بدرفتاری با زندانیان وجود ندارد. حتی بر خلاف رویه معمول آن زمان ، بدون هیچگونه سخت گیری و محدویتی زندانیان برای معالجه به بیمارستان می رفتند بسیاری این مسئله را دلیل نقش و دخالت انگلیس و دولت در طراحی نهضت جنوب می دانند.
مظفر فیروز این قیام را دسیسه و توطئه ای می دانست که برای مملکت خطر داشت. وی جهانشاه خان را عامل اصلی این توطئه و اسدالله رشیدیان و حبیب الله رشیدیان و ابوطالب شیروانی را واسطه های وی معرفی کرد. وی همچنین در بازگشت از اصفهان در  یک مصاحبه مطبوعاتی در تاریخ 22/6 /1325 اعلام کرد. «فعالیت هایی که در جنوب از طرف فرزندان ناخلف کشور بمنظور تامین منافع بیگانه و طمع پست خویش مدتی قبل شروع شده بود از تاریخ 5/6/25 رو بشدت گذارد.  یعنی در این موقع بود که فعالیت و مسافرتهای مامورین بیگانه در میان ایلات و خصوصا بختیاری شدت یافت.  فعال مایشا در این توطئه ننگین جهانشاه خان صمصام فرماندار بختیاری که فقط چند هفته بود که مورد محبت قرار گرفته و به سمت فرمانداری بختیاری تعیین شد. ، دلال این جریانات و واسطه انجام آن با اجانب حبیب اله رشیدیان، اسداله رشیدیان و ابوطالب شیروانی بوده اند که متاسفانه از همکاران ما میباشند.  این آقایان که نام بردم به استثنای اسداله رشیدیان توقیف هستند.  مرتضی قلی خان، جهانشاه صمصام ، امیر بهمن و احمدقلی نیز توقیف شده اند... آنها قرار بود فرماندهان لشگر را به وسیله اغفال مهمانی دستگیر کنند و به وسیله عده ای بختیاری مسلح در داخل شهر اصفهان هرج و مرج ایجاد و از خارج به وسیله چند هزار مسلح بختیاری که بنا بود تقسیم شوند قسمتی به سربازخانه در موقع راحتی سربازها را دستگیر و خلع سلاح و بقیه به شهر ریخته و کلیه روسا ی توده را بدار آویخته ، این نقشه اول آنها بود.») ایران ما شماره 628 مورخه 24/6/25(.( طیبی ،1381:  46-24) روزنامه اطلاعات 20/6/25 شماره 6150 ، هفته نامه مرد امروز ، 1325 ، شماره 73) فیروز در جای دیگری عنوان کرد که سران نهضت جنوب قصد داشتند در روزهای 29 و 30 شهریور شیراز و اصفهان را تصرف کنند. بعد از آن ایل بختیاری به خوزستان برود و آنجا را تسخیر کند و قشقاییها نیز به طرف کرمان حرکت کنند و آن را تماما" به دست گیرند.( مرد امروز ، 1325 ،شماره 75)
برخی از عوامل شورش نظیر جهانشاه خان، با مظفر فیروز سابقه دوستی داشتند و اغلب از او کمک می گرفت ، شهرت داشت که برای رسیدن به حکومت بختیاری هم او را پیش حکومت قوام واسطه کرد و سی هزار تومان پول نقد و یک انگشتر برلیان به مظفر فیروز داد. به همین خاطر پس از دستگیری حاضر به همکاری شد. مظفر فیروز به او قول داد چنانچه حقایق را آشکار و افشا کند از نخست وزیر در خواست کند که وی مشمول عفو گردد. جهانشاه خان نیز از همان ابتدا اعتراف و اقرار کرد. فیروز از او اعترافاتی به امضاء خودش اخذ کرده بود.  در بازجوئی از وی که با حضور یک قاضی عالیرتبه صورت گرفت، جهانشاه خان صریحا" به همدستی خود با توطئه‌گران اعتراف کرد.  اظهارات او که به صورت ، صورت مجلس در آمده بود به امضاء افراد حاضر رسید. این موضع سبب گردید تاکار بر عوامل و دست اندرکاران شورش دشوار گردد و اشخاصی همانند سرهنگ حجازی و هرمز احمدی نتوانستند بر نقش و دخالت خود سرپوش بگذارند. ( امیراعلایی ،  1363 ؛ مهدی نیا ، 1366: 469-450)
از طرف دولت آقایان صالح وزیر دادگستری ، امیرعلایی وزیر کشاورزی و اسکندری وزیر پیشه و هنر مامور رسیدگی به پرونده غائله بختیاری شدند. پس از آنکه با حضور مظفر فیروز پرونده به دقت مورد بررسی قرار گرفت ، توطئه را امری مسلم و قطعی تشخیص دادند و مقرر گردید پرونده جهت رسیدگی و مجازات توطئه گران به دادگاه صالح ارجاع داده شود.( روزنامه اطلاعات 8/7/25 شماره 6166) اما  با مدارکی که مظفر فیروز در اختیار داشت بر این عقیده بود که محاکمه دستگیر شدگان نباید در دادگستری صورت گیرد. زیرا مظنونین دارای نفوذ زیادی هستند وخواهند توانست جریان محاکمه را لوث نمایند. او در اثبات ادعای خود مدارک کافی داشت مخصوصا" که جهانشاه خان را مستظهر به پشتیبانی خود نموده بود. مظفرفیروز در برخورد با عوامل شورش بسیار تند و جدی بود اما بسیاری معتقدند که وی بی‌خبر از قضایای پشت پرده، بر آهن سرد می‌کوبد. نمی دانست که زندانیان در پناه مقامات و دولت انگلیس قرار دارند.
روز یازدهم مهرماه مرتضی قلی‌خان صمصام بختیاری ، امیر بهمن و احمد قلی از طرف اداره کل شهربانی آزاد شده به منازل خود انتقال یافتند و تحت نظر قرار گرفتند. اما همین اشخاصی که مظفر فیروز آن‌ها را   « نمک پروردگان بیگانه» و «کسانی که به مادر خود خیانت کرده‌اند» نامیده بود؛ پس از آزادی در مصاحبه با روزنامه کیهان گفتند: «چون اتهامات وارده بی‌مورد بود ناچار ما را آزاد کردند»
با دستگیری خوانین بختیاری ، در آن سوی ،  در شیراز نیز حکومت نظامی اعلام شد. از ساعت ده شب رفت و آمد و حمل سلاح ممنوع اعلام شد. از خسروخان خواسته شد خود را در تهران معرفی کند ولی وی امتناع کرد. قشقائی‌های تنها مانده ، از اینکه دیدند خوانین بختیاری هم پیمان ، آنها دستگیر شدند ولی آنها دستگیر نشده بودند. در باغ ارم شیراز به جمع آوری نیرو پرداختند و چاره چنین دیدند که حرکت خود را آغاز ‌کنند و شیراز را به محاصره در ‌آورند. به دنبال محاصره شیراز ،کنترل بسیاری از پاسگاهها ، راهها و مناطق جنوب کشور به دست هم پیمانان نهضت جنوب افتاد. عشایر عرب با همدستی دشتی‌ها و دشستانی‌ها، برازجان و بوشهر را در قبضه گرفته بودند و شرط بر زمین گذاردن سلاح را در قلع و قمع حرکت آذربایجان قرار ‌دادند. از آن طرف قوام در موقعیتی قرار نداشت که بتواند قشقائی‌ها را از خود برنجاند از این رو با آن‌ها از در ملایمت در می‌آید و عذر آن‌ها را برای نیامدن به تهران می‌پذیرد و در عوض هیأتی را از تهران برای مذاکره با آن‌ها به شیراز ‌فرستاد. سرانجام در مهرماه 1325 با مذاکرات مختلف نهضت خاموش شد.
واقعیت این است که در آن زمان دولت در موقعیتی قرار نداشت و از اقتدار لازم برخوردار نبود که بتواند با سران ایلات و عشایر قدرتمندی مانند قشقایی و بختیاری برخورد و آنها را مجازات کند. در گوشه و کنار ایران هر روز بلوا و شورشی برپا می شد. دولت مجبور بود برای برقراری آرامش در مناطق با سران قبایل مدارا و به درخواستهای آنان توجه کند.
امیر اعلایی در باره علل شکست نهضت می نویسد:
« ریشه نهضت در اثر پیمان شکنی و راپرت ابوالقاسم خان به قوام السلطنه و توطئه مظفر فیروز به هم خورد.» امیرعلایی ،1363: 208- 207) درهفته نامه تهران مصور نیز در این باره آمده است:« ابوالقاسم تمام وقایع ( نهضت جنوب ) را به مظفر فیروز معاون نخست وزیر اطلاع داد و سبب دستگیری عده ای از روسای ایل بختیاری شد.» ( 1/12/31شماره 497) ابوالقاسم خان در دفاعیات خود در سال 1332 برای اثبات میهن دوستی خود با صراحت کامل اظهار داشت اگر مخالفت ( راپرت ) من نبود نهضت جنوب موفق می شد نقشه خود را اجرا و حکومتی شبیه  به حکومت پیشه وری در جنوب ایران ایجاد کند. « غلامعلی بختیار » برادر ابوالقاسم خان نیز در نامه خود به دکتر مصدق ، بر نقش ابوالقاسم خان در خنثی کردن نهضت جنوب صحه گذاشته و می نویسد: « ابوالقاسم بختیار یکی از فرزندان ایران است که در موقع نهضت منحوس جنوب فریب جاه و مقام و پول را نخورده و به مبارزه بر علیه انگلستان برخاست و عملیات جنوب را که منتهی به تجزیه ایران می گردید ، نقش برآب نمود.» ( اطلاعات 29/1/31 شماره8030).


یک پرسش مهم ؟

برخورد مظفر فیروز نماینده تام الاختیار دولت در قضیه نهضت جنوب ، با مرتضی قلی خان صمصام و پسرانش  در مقایسه با دیگران بسیار تند و خشن بود. تا جاییکه وی را صرف نظر از سن و سوابقش ، کشان کشان از خانه اش خارج کردند و به بازداشتگاه فرستادند. به راستی  دلیل برخورد تند مظفر فیروز با مرتضی قلی خان و پسرانش در بدو امر چه بود؟شاید دلیل برخورد تند مظفر فیروز که گرایشهای مارکسیتی و کمونیستی داشت ، با مرتضی قلی خان و فرزندانش ، نزدیکی مرتضی قلی خان به انگلیسی ها و تنفر شدید وی از روسها بود. در تایید این مطلب به نوشته « ویلیام.او.داگلاس» قاضی مشهوردیوان عالی آمریکا ، که طی سال های 1949م و1950م دو بار به خاورمیانه ، مناطق بختیاری و فارس مسافرت کرد و هردو بار مرتضی قلی خان صمصام از وی پذیرایی کرده بود ، استناد می شود. وی در کتاب خود به توصیف صفات و خصوصیات مرتضی قلی خان پرداخته و در باره وی می نویسد:
 « مرتضی قلی خان دستور داده که بختیاری ها قبرش را در کنار قبر پدرش حفر کرده وسنگ قبرش را هم آماده کرده وتاریخ تولدش را نوشته اما تاریخ مرگش را خالی گذاشته تا روسها بنویسند. وقتی که داگلاس از وی می پرسد چرا روس ها؟ صمصام می گوید: «بالاخره روزی فراخواهد رسید که کمونیست های روسیه مثل سیل خروشان به این مملکت سرازیر شوند وهرچه سرراهشان باشد با خود ببرند. آنها به من وامثال من رحم نخواهند کرد. آنها مرا تیرباران خواهند نمود، چون من درحقیقت سمبل تمام کسانی هستم که روس ها از آنها متنفر هستند.» اوسپس مشتهای خود را گره کرده وبا قاطعیت زایدالوصفی گفت:«ولی من همین جا درکنار مردم خود تاآخرین نفس ایستادگی خواهم کرد وبا افتخارخواهم مرد.» ( غفارپور ، 1384: 157)
بدون تردید یکی از علل و زمینه های پیوستن مرتضی قلی خان و پسرانش به  نهضت جنوب ، همین نگرانی ، ترس ، وحشت و تنفری بود که وی از گسترش و توسعه نفوذ کمونیستها در ایران داشت. وی یکی از زمینداران بزرگ کشور بود و حق داشت که از گسترش اندیشه های کمونیستی نگران باشد. بعلاوه با انگلیسی ها رابطه بسیار نزدیکی داشت ، توسعه نفوذ توده ای ها در کشور به منزله محدود شدن نفوذ انگلیسی ها بود ،این امر می توانست موقعیت و جایگاه وی را به خطر اندازد. از سویی دیگر مرتضی قلی خان بر اساس توطئه و تبانی و سازش پسرانش با اولاد حاج ایلخانی از مقام فرمانداری شهرستان شهرکرد و بختیاری کنار گذاشته شده بود. با توجه به سن و سوابقش ، این موضوع برایش بسیار گران و ناخوشایند بود. پس بی میل نبود تا در اواخر عمر ، قدرت و نفوذ خود را به رقیبانش نشان دهد و برای دولتیان و احزاب سیاسی نیز خودی نشان دهد و خط و نشان بکشد.


قیا م علیه ابوالقاسم خان

با دستگیری مرتضی قلی خان و فرزندا نش ، ابوالقاسم خان با حمایت مظفرفیروز حاکم بلامنازعه بختیاری شد. وی  با نیرویی که سرلشگر معتضد فرمانده لشگر اصفهان  در اختیارش قرار داده بود ، ماموریت داشت، اوضاع منطقه را آرام و نهضت را در خاک بختیاری خاموش و سواران مسلح را متفرق کند. ولی در بین بختیاری ها متهم به خیانت بود و همین مساله اداره امور و تسلط بر اوضاع را برایش بسیار سخت و دشوار   می کرد.
وقتی طوایف بختیاری متحد اولاد ایلخانی مانند احمدخسروی ، بابا احمدی و راکی متوجه  خیانت ابوالقاسم خان گردیدند ، بسیار آزرده و عصبانی شدند آنها با قشقایی ها پیمان بسته بودند و برای اثبات وفاداری خود از روی آتش مقدس عبور کردند. اما خیانت ابوالقاسم خان به معنی عهد شکنی با قشقایی و خیانت به آنها بود. خیانت و عهدشکنی در فرهنگ ایلیاتی کاری بسیار ناشایست ، نابخشودنی و غیرقابل تحمل است. از این روی تحمل آن برای بختیاری ها بسیار سخت و ناگهانی بود.  طوایف متحد اولاد ایلخانی در تنگ گزی هم قسم شدند تا ابوالقاسم خان را نابود کنند. و مرتضی قلی خان و اولادش را نجات دهند. جنگ و کشتار توسعه پیدا کرد. در برخی منابع ذکر شده است که اردوی بختیاری وارد اصفهان شد و فرح آباد و سربازخانه لشگر را قبضه کردند. اوضاع بختیاری به شدت به وخامت گرایید. . ابوالقاسم خان ناتوان از مقابله و تسلط بر اوضاع بود. . خیانت ابوالقاسم خان به شورش علیه وی تبدیل شد. مخالفان ابوالقاسم خان  همه جا بر علیه وی دست بکار شدند حتی تلاش کردند تا رابطه بین وی و استاندار اصفهان را بر هم زنند. اما قوام السلطنه تا پایان نخست وزیریش از وی حمایت کرد.
اما اولاد ایلخانی بیکار ننشستند و گروهی را به تهران روانه کردند و عده ای را نیز تحریک نمودند تا اوضاع را برای ابوالقاسم خان آشفته کنند. اوضاع به اندازه ای مغشوش و آشفته گردید که مظفر فیروز دستور داد ، خانه امیرحسین خان و امیر جنگ در تهران تحت نظر قرار گیرند. اما بالاخره تلاشها کارگر افتاد. دولت ناچار شد ، ابوالقاسم خان را از حکومت عزل و منوچهر اسعد را مامور آرامش بختیاری کند.( امیر علایی ،1363 : 207 تا 209 و آهنجیده، 1374: 335 336 و مکبن روز ، 1373: 204و205)

اقدام ابولقاسم خان ، زیبا یا زشت ؟

وقتی مساله نهضت جنوب بررسی می شود ، این مساله مطرح می شود که اقدام (راپرت) ابوالقاسم خان و خنثی سازی نقشه سران نهضت جنوب را باید ، عملی شایسته و نیک تلقی کرد یا کاری زشت و عملی ننگین و خائنانه برشمرد؟ این موضوع وقتی پیچیده تر و بغرنج تر می شود که با چند فرضیه نزدیک به حقیقت مواجه هستیم. این فرضیه ها عبارتنداز:
1-آیا  قضیه نهضت جنوب حربه ای برای اعمال فشار به شوروی برای خروج از ایران و قطع حمایت از فرقه دموکرات آذربایجان بود؟ که از آن به عنوان برگ برنده قوام السلطنه یاد می کنند ، یا به قول ناصر خان قشقایی ، به عنوان یک مانور سیاسی و حساس به نفع کشور از آن استفاده شد.
2- آیا نهضت جنوب توطئه انگلیس بود؟ و هدفش این بود که در صورتیکه فرقه دموکرات آذربایجان توفیقی بدست آورد ، خاک کشور ما را تجزیه کند و حکومتهای خودمختار و دست نشانده ای مانند آن در مناطق جنوب کشور تاسیس کند؟
3-آیا نهضت جنوب یک حرکت خودجوش و مردمی بود که برای رفع دغدغه مهم آنها یعنی تجزیه کشور شکل گرفت؟ آیا قصد بنیانگذاران آن ایجاد فشار به دولت مرکزی و دول خارجی برای جلوگیری از تجزیه کشور ، حفظ استقلال و تمامیت ارضی و قطع نفوذ و سلطه توده ایها و کمونیستها بر کشور بود؟
اگر دیدگاه اول را بپذیریم که نهضت جنوب بوسیله قوام السلطنه طراحی شده بود و ابوالقاسم خان از طرف وی ماموریت داشت تا تحرکات سران نهضت را زیر نظر بگیرد و اوضاع را به قوام گزارش کند. گزارش ابوالقاسم خان در صورتی با ارزش تلقی می شود که سران نهضت جنوب قصدشان تجزیه ایران بوده است. اگر سران نهضت فقط قصد داشتند تا دولتهای ایران و روسیه را تحت فشار بگذارند تا مساله آذربایجان حل شود. اقدام ابوالقاسم خان فاقد ارزش و اعتبار بوده است. فقط نقش یک عامل نفوذی را بازی می کرد. اما اگر نهضت جنوب را توطئه انگلیسی ها با اهداف استعماری و تجزیه طلبانه بدانیم ، اقدام ابوالقاسم بختیار ، حرکتی ارزشمند ،قابل تحسین و به عنوان یک فداکاری ملی قلمداد خواهد شد. اما چنانچه حرکت عشایر جنوب را یک حرکت خودش مردمی با هدف دفاع از استقلال و تمامیت ارضی کشور بدانیم ، متاسفانه باید عمل ابوالقاسم خان را یک اقدام ناپسند به حساب آوریم..
شاید هم چون ابوالقاسم خان می دانست مرتضی قلی خان و پسرانش با انگلیسی ها رابطه ای نزدیک دارند و در عوض انگلیسی ها به وی طنین بودند ، باور داشت که در خصوص کسب موفقیت از سوی سران نهضت ، وی بهره ای نخواهد برد. بر همین اساس خود را به قوام السلطنه نزدیک کرد و همه امور را به او گزارش می داد فکر می کرد با این کار هم به مقامات دولتی نزدیک می شود و وفاداری خود را به دولت ثابت می کند و در مقابل پاداش یا پستی بدست می آورد و هم عرصه را بر رقیب دیرینه خانوادگی یعنی اولاد ایلخانی تنگ و جایگاه و موقعیت آنان را تضعیف می کند. کاری که در رقابتهای خوانین بختیاری مرسوم بود. بعد هم توانست مرتضی قلی خان و فرزندانش را در فرمانداری بی نصیب و از بختیاری دور کند.( مظفر فیروز بارها عامل اصلی نهضت را جهانشاه خان صمصام معرفی کرد.) هم با این اقدام توانست رقیب سنتی ایل بختیاری ، ایل قشقایی و سران آن را نیز تضعیف سازد.

 [ گزارش معاونت اداره آمار چهارمحال به وزارت کشور ، 16تیر 1325]
وزارت داخله ، اداره کل آمار و ثبت احوال ، 16/4/1325
به عرض می رسد حسب الوظیفه خاطر آن مقام عالی را به تقدیم گزارش زیر استحضار می دهد در تاریخ روز نهم ماه تیر آقای ناصرخان قشقائی با 12 کامیون که حامل هشتاد نفر از کدخدایان و خان زاده های ایل قشقائی بود به شلمزار 40 کیلومتری شهرکرد وارد فوری آقای امیرحسین خان ظفر فرماندار چهارمحال از شهرکرد حرکت و آقای ابوالقاسم خان بختیاری فرماندار هم که برای سرکشی به ایلات و عشایر رفته بودند مراجعت و به شلمزار رفته کلیه واردین منزل آقای مرتضی قلی خان بوده و بعدا" هم تا روز 14 در دهات متفرقه از طرف آقایان امیر حسین خان و ابوالقاسم خان و امیرجنگ که از تهران آمده بودند پذیرائی شایانی از آنها شده و روز 15 آقای ناصرخان به اتفاق همراهان به طرف سمیرم حرکت کردند و بطوریکه اظهار شد آقای ناصرخان از کلیه خوانین و کدخدایان بختیاری دعوت کرده اند که بعنوان بازدید به قشقائی بروند. استحضارا" به عرض رسید.
                                                                      فدوی یدالله رئیس آمار چهارمحال16/4/25  
      سازمان اسناد ملی ایران ، ش پرونده 201003

 


برگرفته از کتاب ابوالقاسم خان بختیار