نگاه استراتژیک بریتانیا به خوانین بختیاری در دوران قاجاریه
1096 بازدید
«دیوید ویلیامسن» کاردار وقت آمریکا در تهران در گزارش 2 مه 1929 خود از ناآرامی در فارس گزارش میدهد: «ناآرامیهایی در استان فارس گزارش شده که پیامدهای چندان وخیمی به دنبال نداشته است. عشایر قشقایی به رهبری علیخان قشقایی* چندین بار به جمعیتی که در این استان اسکان یافتهاند حمله کردهاند... رؤسای عشایر قشقایی به سرعت دستگیر شدند و گمان میرود که در زندان جدید قصر قاجار، در خارج از تهران، زندانی شدهاند. در ضمن، فرزندان رؤسای بزرگ عشایر در «مدرسه شبانه روزی» در نزدیکی خرمآباد نگهداری میشوند، که احتمالاً نقش گروگان را دارند تا بدین وسیله والدینشان دست به رفتار ناشایستی نزنند... اخیراً شکایاتی به سفارتخانههای خارجی در تهران رسیده است و عدهای که اتومبیل یا کامیونشان به دستور مقامات نظامی ایران مصادره شده است به این مسئله معترض شدهاند. در تبریز خود راننده هم باید به همراه اتومبیلش در خدمت مقامات نظامی قرار بگیرد و در قبال این کار مبلغ عادلانهای دریافت نمیکند. اما از فارس گزارش شده است که اتومبیلها را مصادره میکنند، از آنها سخت کار میکشند، و در شرایط بسیار اسفناکی آنها را به صاحبانش برمیگردانند. معمولاً یک رسید رسمی برای مصادره اتومبیل به راننده میدهند، ولی معمولاً، اگر نگوییم همیشه، بابت تلف شدن وقت راننده، خسارات وارده و هزینه تعمیر اتومبیل هیچ مبلغی در نظر گرفته نمیشود.»[1] در 31 مه 1929 ویلیامسن یک ناآرامی جدی را گزارش میکند:
احتراماً به اطلاع میرساند که برغم خودداری مجدانه مطبوعات ایران از اشاره به ناآرامیهای فارس، شورشی جدی شیراز و اطراف آن را فرا گرفته است. عشایر قدرتمند قشقایی و لُر که بارها در گزارشهای متعدد سفارت به آنها اشاره شده است عامل این ناآرامیها هستند. به سبب سانسور شدید روزنامهها، هنوز دامنه دقیق این شورش مشخص نیست، ولی با در نظر گرفتن تعداد نیروهایی که برای سرکوب این غائله اعزام شدهاند باید بسیار جدی باشد. موثقترین منابعی که در دست هستند اطلاع دادهاند حداقل 11000 نیرو به استان فارس اعزام شدهاند، که این تعداد تقریباً نیمی از نیرویهای جنگی مؤثر ایران است. مسافران میگویند که جاده بوشهر به شیراز عملاً غیر قابل استفاده است. هر اتومبیلی که از این جاده عبور میکند، [اشرار] یا متوقفش میکنند یا به طرفش شلیک میکنند. جاده شیراز به اصفهان نیز تقریباً به همان اندازه ناامن است، و پلیس ایران به اتومبیلها اجازه نمیدهد شبها وارد این جاده شوند. شایعات تأیید نشده حاکی از آن است که خود شیراز نیز در خطر محاصره کوهنشینان قرار دارد. سه راننده کامیون را متوقف کرده و به طرز فجیعی به قتل رساندهاند. گمان میرود که این سه راننده از اتباع ایران بودند. یک راننده کامیون هم هدف گلوله قرار گرفته که میگویند از اتباع سوریه بوده است. با اینحال هنوز معلوم نیست که چه کسی به او تیراندازی کرده است قشقاییها یا سربازان ایرانی. احتمال دوم را قویتر میدانند. مصادره تمام انواع وسائط نقلیه توسط نیروهای ارتش از حد گذشته است. کامیونها و اتومبیلها را، با راننده یا بدون راننده، بدون کمترین توجهی به قانون و حقوق مالکیت مصادره میکنند. تعدادی راننده ایتالیایی که برای انتقال سربازها از تهران به شیراز قرارداد بستهاند (30 راننده که به هر کدام 6 تومان پیشپرداخت کردهاند) وقتی به مقصد رسیدند دستور یافتهاند تا جایی که فرمانده نظامی میگوید در جاده ناامن بوشهر پیش بروند. شوفرها طبیعتاً نمیخواهند جان و مالشان را اینگونه به خطر بیندازند، و تا جایی که جرأت داشته باشند در مقابل این دستورات مقاومت میکنند. بنابراین، گمان میرود که راننده سوری هم از انجام این دستورات سرباز زده و هنگام تلاش برای فرار توسط سربازان هدف گلوله قرار گرفته است. آثار تیراندازی تک تیراندازهای ماهر کوهستان بر روی بدنه بسیاری از اتومبیلهایی که از آن سوی شیراز میآیند مشاهده میشود. جای گلوله روی بدنه یک اتومبیل سیاحتی به مقامات تهران ثابت کرده است که این شورش بسیار جدیتر از حمله عشایر در بهار است. جاده شیراز- بوشهر باریک و پر پیچ و خم است، و از گردنههای طولانی عبور میکند که مسدود کردن آن را نسبتاً آسان میکند. گذاشتن سه یا چهار گاری یا یک سنگ بزرگ در میان جاده برای متوقف ساختن یک وسیله نقلیه موتوری کافی است؛ و کوهنشینها نیز به راحتی میتوانند پشت تخته سنگها و شیارهای کنار کوه مخفی شوند و هر کاری که دلشان بخواهد بکنند. چنانچه نیروی قدرتمندتری آنها را تعقیب کند نیز میتوانند در کوهستان مخفی شوند، بدون اینکه حتی یک زخم بردارند. استحضار دارید که ایل قشقایی از بزرگترین و قویترین ایلات ایران است. این ایل در حد فاصل جنوب اصفهان تا بوشهر، یعنی در پهنهای به وسعت 600 مایل، پراکنده است. مردان جنگی آن به 10000 تا 20000 نفر میرسند. علیخان قشقایی، رهبر این شورش است. صولتالدوله، برادر علیخان، که رئیس موروثی ایل قشقایی است، هم اینک در تهران گروگان شاه است. گفته میشود قشقاییها چندین خواسته از دولت دارند: 1) اجازه بدهد هر لباسی که دوست دارند بپوشند، 2) اسلحه حمل کنند، 3) از خدمت سربازی اجباری معاف باشند، و 4) رئیس ایلشان آزاد شود. طبق گزارشها شاه تلویحاً با سه خواسته اول موافقت کرده است. شایعات متعددی هم بر سر زبانهاست که شاه برای هدایت مستقیم عملیات علیه عشایر به شیراز خواهد رفت. قشقاییها، با شورش خود، تا کنون جدیترین ضربه را به سیاست متمرکزسازی دولت ایران وارد ساختهاند. حتی اگر تا اندازهای هم موفق شوند، شکی نیست که بختیاریها، لُرها و کردها نیز در مخالفت با سیاست سرکوبگرانه و مدرنگرایی دولت به آنها خواهند پیوست. همه آنها خواهند خواست که لباسهای سنتیشان را بپوشند، سلاح داشته باشند و از خدمت اجباری معاف شوند. ارتش ایران قدرت آرام کردن عشایر را ندارد. بنابراین شورش قشقاییها بروز بحران را تسریع کرده است. البته ناآرامیهای افغانستان هم بیتأثیر نبوده است. طوایف بیسواد ولی قدرتمند نقاط مختلف کشور از دولت مرکزی فرمان نمیبرند. نیروهای نظامی ایران در خراسان و سیستان از مرزها حفاظت و مردم را سرکوب میکنند؛ لُرها کاملاً سرکوب نشدهاند؛ و کردها برای جنگ آماده میشوند. چنانچه مسئله قشقاییها به طور رضایتبخشی حل نشود، بیم آن میرود که تمام امیدهای فعلی برای ایجاد یک ایرانی متحد از میان برود و تمام اصلاحاتی که دولت برای غربیسازی مملکت در پیش گرفته است در خارج از تهران بی اثر بماند... سر رابرت کلایو از دولت ایران خواسته است تا از منافع بریتانیا محافظت کند. او خطرات وضعیت فعلی را اینگونه خاطر نشان ساخته است که: کارگران شرکت نفت انگلیس و ایران در یک جا تمرکز یافتهاند و به همین دلیل به راحتی تحریک میشوند و به خشم میآیند؛ وارد شدن خسارات مالی بسیار آسان است؛ قطع شدن خط لوله و یا انفجار یک پالایشگاه عواقب بسیار وخیمی به دنبال دارد. آنها از دولت خواستهاند تا نیروهایی برای محافظت از اموال شرکت بگمارد، همچنین هشدار دادهاند که برخی آشوبگران شناخته شده بلشویک را شدیداً تحت نظر داشته باشند. به ویژه اینکه کنسول بریتانیا در تهران در یک پرواز ویژه به هزینه شرکت نفت انگلیس و ایران برای مذاکره با مقامات بریتانیایی مستقر در اهواز به این شهر سفر کرد... احتمال این نیز وجود دارد که ناآرامیهای کردستان، خوزستان و فارس همگی از یک منبع سرچشمه میگیرند. البته برای این ادعا هیچ مدرکی در دست ندارم. به هر حال، همه این حوادث شاه، شرکت نفت انگلیس و ایران و شرکتهای بریتانیایی فعال در جنوب ایران را جداً با مشکل مواجه ساخته است... البته سفیرکبیر ترکیه معتقد است که هیچ ارتباطی میان این حوادث وجود ندارد... او معتقد است که شورش قشقاییها اعتراضی خودانگیخته به رژیم جدید ایران است. او همچنین افزود که دردسرهای کردستان چیز تازهای نیست. طبق معمول، شایعاتی نیز در مورد حمایت بریتانیا از شورشهای جنوب کشور وجود دارد؛ در اثبات این شایعه ادعا میشود که قشقاییها که سال گذشته «خلع سلاح» شدند، امسال تفنگ و مهمات درجه یک انگلیسی در اختیار دارند. لازم به ذکر نیست که چندین سال است که از کویت به جنوب ایران اسلحه قاچاق میشود، و اینکه این شورشها به فعالیتهای تجاری بریتانیا در ایران بسیار آسیب زده است.[2]
در 8 ژوئن 1929، ویلیامسن در تلگرامی خبر میدهد: «در ادامه گزارش مورخ 31 مه، یک منبع موثق خبر داده است که شیراز محاصره شده و ارتباط با این شهر قطع شده است. جنگ سختی میان نیروهای ارتش و کوهنشینهایی که خود را به اندازه کافی قدرتمند دانسته و از کوهها پایین آمدهاند در جریان است. شیبانی فرماندهی نیروهای ارتش را برعهده دارد. برخی بر این باورند چنانچه عشایر قطعاً سرکوب نشوند، برنامههای اصلاحات دولت به خطر خواهد افتاد.»[3] او در گزارش مورخ 14 ژوئن 1929 اینطور ادامه میدهد:
احتراماً به اطلاع میرساند که اوضاع سیاسی مملکت اصلاً آرام نیست. تحولات قابل ذکری در دو جبهه صورت گرفته است: شیراز و خوزستان. کمترین خبرها را از شیراز داریم. خطوط تلگراف کمپانی هند و اروپا چهار یا پنج روز قطع بود و در این مدت هیچ خبری از شیراز به تهران نرسید. زمانی که ارتباط تلگرافی با این شهر مجدداً برقرار شد، اپراتور تلگرافخانه به رئیس خود در تهران خبر داد که قشقاییها شهر را محاصره کردهاند و در چندین نقطه درگیری سختی بین نیروهای دولتی و قشقاییها درگرفته است. ژنرال شیبانی که به منظور فرماندهی عالی نیروهای مستقر در فارس به این استان اعزام شده بود، در جاده شیراز با عشایر برخورد کرد و نزدیک بود دستگیرش کنند، ولی نهایتاً موفق شد وارد شهر شود. عجیبترین قسمت ناآرامیهای شیراز این است که کوهنشینها مواضعشان را در کوهستان رها کرده و آنقدر خود را قدرتمند یافتهاند که در دشت به جنگ نیروهای ارتش آمدهاند. آنها کاملاً مسلح هستند و ظاهراً مهمات کافی نیز در اختیار دارند. موضوع دیگری که به وخامت اوضاع دامن زده این است که اعراب خمسه، دشمن دیرینه قشقاییها، نیز در این آشوب به آنها پیوستهاند. اگر عشایر جنوب ایران متحد شوند، باید فاتحة برنامه مدرنسازی شاه را خواند. شاه مسلماً تمام تلاش و منابع خود را برای سرکوب شورش عشایر به کار خواهد گرفت. ارتش احتمالاً نمیتواند در مدت کوتاهی عشایر متحد را سرکوب کند. برای فرونشاندن این غائله به انجام عملیات سرکوبگرانه درازمدتی نیاز است که انرژی و هزینه فراوانی میطلبد. حتی بعید نیست که نیروهای دولت از عشایر متحد شکست بخورند، که در آن صورت هرج و مرج بر کشور حاکم خواهد شد. شایعات فراوانی در تهران بر سر زبانهاست. هیچ یک از سفارتخانهها، به غیر از سفارت بریتانیا، اخبار موثقی در اینباره در اختیار ندارند. طبق یکی از این شایعات، شاه مجبور به تسلیم در برابر خواسته عشایر خواهد شد، و حتی ممکن است در این جنگ مغلوب شود و تاج و تخت خود را از دست دهد. برخی دیگر میگویند که این آشوب چیزی جز یک شورش محلی نیست و به راحتی سرکوب خواهد شد، و اینکه عشایر به کوهستانها عقبنشینی کردهاند. مطبوعات نیز بجز یک مورد هیچ خبری درباره این وضعیت منتشر نساختهاند... که البته با توجه به نوع جملات و احساساتی که در این مقاله به کار رفته بود، شکی نیست که به تحریک دولت نوشته شده است. مدیر روزنامه شفق سرخ نماینده استان فارس است. به اعتقاد من، این شورش بسیار خطرناکتر از آن چیزی است که در این مقاله توصیف شده است. شورشی که برای سرکوبی آن 10000 تا 12000 نیروی نظامی نیاز است به هیچ وجه شورش بیاهمیتی نیست. منطقه کاملاً ملتهب است، و عشایر قدرتمندی که در اطراف این منطقه مستقر هستند آمادهاند که با مشاهده اولین نشانههای تزلزل در دولت به شورشیان بپیوندند. با اینکه ناآرامیهای فعلی حاصل شورش عشایر یک منطقه است، اوضاع فعلی خطری بالقوه برای کل ایران به شمار میرود. میگویند تلاش برای خریدن یا پرداخت رشوه به رهبران شورشیان (که در مقاله مذکور «آرام کردن شورشها از طرق مصالحهآمیز نامیده شده) با شکست مواجه شده است. این سیاست قدیمی، به همراه افکندن بذر حسادت و بدگمانی میان رهبران شورشی، غالباً درگذشته مؤثر واقع میشد. ولی اکنون به نظر میرسد که نارضایتیها یا اراده مشترکی آنها را واقعاً به یکدیگر جوش داده است. ایل قشقایی به پنج طایفه عمده تقسیم میشود. این پنج طایفه همواره با یکدیگر دعوی داشته و هرگز هر پنج طایفه بر سر یک موضوع توافق نداشتهاند. این طوایف همواره با یکدیگر و طوایف همسایه در نزاع و درگیری بودهاند. گمان میرود که بختیاریها دشمن سرسخت آنها هستند. اما گزارشها حاکی از آن است که بختیاریها، اگر نه به طور فیزیکی، به لحاظ روحی و معنوی دشمنان خود که اکنون دشمن دولت نیز هستند یاری میدهند.
در مورد حوادث خوزستان میخوانیم: «در آبادان، مرکز صنایع پالایشگاهی شرکت نفت انگلیس و ایران، در نیمه دوم ماه می شورشی به راه افتاد که دو روز به طول انجامید. کارگران کارخانهها و کارگاههای شرکت تحریک به شورش و حمله به تأسیسات آن شده بودند. جزئیات این ماجرا در دست نیست، ولی در کل پیداست که خسارت جبرانناپذیری به تأسیسات وارد نشده است. فعالیت خرابکارانه عوامل بلشویک در آبادان بر همگان معلوم بود. به همین دلیل، شرکت نفت انگلیس و ایران در اقدامی پیشگیرانه نیروی پلیسی منظم و تعلیمدیدهای برای خود سامان داد. مقامات محلی نیز رهبران آشوبها را سرکوب میکردند. نیروهای ارتش و پلیس شرکت در مدت کوتاهی نظم را به شرکت بازگرداندند و میگویند که چندین نفر هم دستگیر شدهاند... فرماندار اهواز دستور داد تا اقدامات پیشگیرانهای برای ممانعت از وارد آمدن خسارت به راه آهن صورت گیرد و برای دور نگاه داشتن شورشیان از کارگران خط آهن از هر لحاظ با کلنل موریس همکاری کرد.» ویلیامسن گزارش خود را اینطور خاتمه میدهد: «گزارش اوضاع فارس را نمیتوان بدون ذکر این مسئله به پایان برد که احساس کلی و تقریباً فراگیر مردم تهران این است که عدهای یا کشوری قشقاییها را تحریک کرده و به آنها پول دادهاند تا شورش کنند... اعتقاد غالب مردم این است که شورش فوق به تحریک، اگر نگوییم با دخالت مستقیم ، انگلیسیها به راه افتاده است. مردم میگویند که قشقاییها اسلحه دارند: این سلاحها از طریق خلیج فارس وارد شده که تحت کنترل نیروی دریایی بریتانیا است؛ علاوه بر این، انگلیسیها نمیخواهد پروژه راه آهن موفق شود... اگرچه اینها دلایل معقولی به نظر میرسند، ولی برای اینکه قانع شویم انگلیسیها دست به فعالیتهای محرمانه زدهاند کافی نیست.»[4] در 22 ژوئن 1929 ویلیامسن تلگراف زد: «عطف به تلگرام شماره 27. اوضاع شیراز متشنج است، تلفات دولت سیصد نفر گزارش شده است.»[5]
با وجود این، ویلیامسن در گزارش مورخ 26 ژوئن 1929 از تغییر احتمالی اوضاع سخن میگوید: «گزارشهای اندکی که اخیراً از شیراز به تهران میرسد لحن خوشبینانهتری دارد. کوهنشینها را از پشت دروازههای شهر به عقب راندهاند و طبق گزارشها جنگ سختی در جریان است. به احتمال زیاد حضور ژنرال شیبانی در شیراز موجب تقویت روحیه نیروها شده و تمام موفقیتهای احتمالی دولت به سبب همین بوده است.»[6] در 2 جولای 1929، وزارت خارجه دستورالعملی صادر کرد: «وزارت خارجه مایل است از طریق اخبار کوتاه تلگرافی از اوضاع جنوب ایران و تأثیر احتمالی آن بر مالیهها و ساخت راه آهن اطلاع یابد.»[7] یک روز بعد ویلیامسن پاسخ داد: «منابع مختلف خبر دادهاند که نیروهای دولتی شیراز را از محاصره خارج کردهاند. ارتباط جادهای با اصفهان مجدداً برقرار شده است، ولی اخبار به شدت سانسور میشود. هزینه این درگیریها برای دولت بسیار سنگین بوده است، ولی اگر دولت پیروز شود، حیثیت و اعتبارش افزایش مییابد و هیچ تأثیر سوئی بر پروژه خط آهن که اشتیاق برای ساختش بیشتر از همیشه است، نخواهد داشت.»[8] او در 13 جولای 1929 ادامه میدهد:
در ادامة تلگرام مورخ 13 جولای، ساعت 12 ظهر، احتراماً به اطلاع میرساند که در هفته اول ماه جولای منابع متعدد خبر دادند که دولت نسبتاً موفق شده است، حداقل به طور موقت، شورش در استان فارس را فروبنشاند. از آنجایی که اخبار به شدت سانسور میشود، فقط اخبار بسیار اندکی درباره اوضاع شیراز منتشر میشود. در پنجم جولای، بیانیهای به امضای ژنرال شیبانی در روزنامهها منتشر شد به این مضمون که آتشبسی دو هفتهای اعلام شده، و تمام عشایری که پیش از نهم جولای خود را تسلیم کنند مورد عفو قرار میگیرند، و مابقی بیرحمانه مجازات خواهند شد. آتشبس باعث از سرگیری عبور و مرور در جاده شیراز- اصفهان شد، و حتی تعدادی اتومبیل از بوشهر به شیراز آمد. طبق برخی گزارشهای منتشر شده نیز چندین تن از سران عشایر تسلیم شده و دو طایفه (ممسنی و کهکیلویه) حمایت خود را از شاه در برابر شورشیان اعلام کردهاند. همچنین آقای دی. بورک- باروز خبرنگار تایمز لندن، که هفته گذشته با هواپیما از شیراز بازگشت، گزارش داد که در تپههای اطراف شهر هیچ کوهنشینی دیده نمیشود. این گزارش و گزارشهای غیرقطعی دیگر باعث شد که تلگرام شماره 32 را برایتان ارسال کنم. بر اساس اطلاعات اندک و نه چندان مطمئنی که در دست است، نیروهای دولتی در کل، دست بالا را در منطقه دارند، و احتمال اینکه مذاکره کنندگان بتوانند با شورشیان به توافق برسند خیلی زیاد است؛ آنها میتوانند با چند وعده و مقدار زیادی طلا آتش بس را به وضعیت صلح تبدیل کنند. اگر اینطور باشد، بر اعتبار شاه افزوده میشود، و هر چند هم پیروزی دولت متزلزل و غیر قطعی باشد به هر حال شاه نشان داده است که میتواند ایل قدرتمند و متمردی را سرکوب کند، ده یا دوازده هزار نیرو را وارد میدان جنگ بکند، و سایر طوایف ناراضی را بیطرف نگاه دارد. با این حال، در طول سه روز گذشته شایعات شوم و ناخوشایندی در تهران بر سر زبانهاست. معلوم شده است که مذاکرات صلح با قشقاییها شکست خورده، زیرا رؤسای اصلی این ایل حاضر به تسلیم نشدهاند. نگرانکنندهتر از همه اینکه بختیاریها نیز با استفاده از این فرصت خواستههای بزرگی را از دولت مطرح ساختهاند. سرداراسعد، وزیر جنگ و یکی از رؤسای برجسته ایل بختیاری، به سرعت تهران را به مقصد اصفهان ترک کرد. برادر او «ایل بیگِی» بختیاریها است که به همراه «ایلخان» رهبری موروثی ایل را در اختیار دارند؛ معلوم شده است که بختیاریها این دو برادر را طرد کردهاند، در حالی که دولت امید داشت به کمک آنها بر ایل تسلط یافته و آن را کنترل کند. خبر رسیده است که ارتش مصادرة وسائط نقلیه خصوصی را شروع کرده و نیروهای خود را به سرعت به سمت نواحی اطراف اصفهان حرکت داده است. بنابراین حداقل این مقدار میدانیم که: قشقاییها هنوز آرام نشدهاند و بختیاریها، دومین ایل قدرتمند ایران، روحیه جنگطلبی دارند. وزیرمختار فرانسه میگوید که در نهم جولای حضرت اشرف تیمورتاش با ناراحتی به او گفت خواباندن این غائله هفت یا هشت ماه طول میکشد. دبیر اول سفارت بریتانیا متذکر شد که قشقاییها به اردوگاه ییلاقی خود نقل مکان کردهاند که در مجاورت اردوگاه ییلاقی بختیاریهاست و بعید نیست که این دو بر سر اقدام هماهنگ با یکدیگر به توافق برسند.
ویلیامسن سپس توضیحات جالب زیر را اضافه میکند:
خبری که در روزنامهها منتشر شده مبنی بر اینکه مردم ممنوعیت سرگذاشتن عمامه را در ماه محرم در اصفهان علناً نقض کردهاند نشانه روحیه عصیانگری و همچنین علت اصلی نارضایتیهای عموم مردم از دولت است. عشایر دولت را به بیدینی و توهین به مقدسات متهم کردهاند. خواستههای اصلی بختیاریها مشابه قشقاییهاست. آنها مخالف موارد زیر هستند: (1) جمعآوری مالیات به دست مأموران مالیه دولت از طوایفی که قبلاً خراج پرداخت میکردند؛ (2) رفتن به خدمت وطیفه اجباری؛ (3) تغییر لباس؛ (4) اجرای قانون انحصار تریاک، زیرا کشت و قاچاق این ماده منبع درآمد خوبی برای این ایل به شمار میرود؛ (5) خلع سلاح، زیرا تفنگ یک ایلیاتی برای او از همسرش نیز عزیزتر است، و (6) دخالت در کار ملاهای آنها. حال کاملاً روشن است که روش سنتی شوراندن یک ایل مسلمان تحریک کردن تعصبات مذهبی اوست، و اگر شاهدی بر این مدعا میخواهید، کافی است که اوضاع متشنج افغانستان را ببینید. دولت با تهدید نظام اجتماعی- مذهبی که عصاره شرع اسلامی است، بهانه کافی را به دست رهبران عشایر داده است تا به راحتی مردم بیتفاوت خود را علیه آن تحریک کنند. رؤسای طوایف، با درک این مطلب که اساس استقلال فئودالیشان مورد تهدید قرار گرفته است، با استفاده از این شعار جنگی مردان خود را متحد میسازند. بنابراین، اگر بختیاریها و قشقاییها متحد شده باشند، و یا در آینده متحد شوند، و مصمم باشند که همه چیزشان را در راه مخالفت با دولت فدا کنند، جدیترین مشکلی که دولت فعلی ممکن است با آن مواجه شود در راه است. معلوم نیست که آیا نیروهای دولتی اصلاً قدرت فرونشاندن موج شورش عشایر را داشته باشند. هزینه ادامه عملیات نظامی برای دولت بسیار سنگین است، و با توجه به بینظمی فعلی وضعیت مالی کشور، این مسئله شاید موجب ته کشیدن تمامی پول دولت شود. آشکار است که برنامه مدرنسازی شاه نیز بسیار تحتتأثیر قرار خواهد گرفت. تا کنون شاه توانسته سیاستهای خود را بر مردمی کم و بیش متمرد تحمیل کند؛ با این حال، اگر عشایر در برابر شاه متحد شوند، افسانه قدرت مطلقه او نابود خواهد شد، و با مخالفتی مواجه میشود که قبلاً در هیچ کجا شاهدش نبوده است، که در نتیجه حیثیت و اعتبارش، که به دلیل مقاومت موفقیتآمیز قشقاییها کاهش یافته، لطمة به مراتب بیشتری خواهد دید. با وجود این، همین حالا هم که دارم این گزارش را مینویسم، هیچگونه اطلاعات دقیقی درباره اوضاع واقعی کشور قابل حصول نیست، و مطالب این گزارش بیشتر بر اساس شایعات و کمتر بر اساس حقایق و اخبار موثق استوار است. وزارت خارجه استحضار دارد که ترسیم تصویری دقیق و واقعی از حوادثی از این نوع، به ویژه در ایران، چقدر دشوار است. با وجود این، حتی اگر گوشهای از این شایعات هم صحت داشته باشد، به قوة تخیل فوقالعادهای نیاز نیست تا بفهمیم که نیروهای بنیانکن فعال در ایران اساساً همان نیروهایی هستند که دولت مرکزی افغانستان را سرنگون کردند. در هر دو کشور، پادشاهی با سیاستهای لیبرالش اصلاحاتی ناخوشایند را بر یک نظام فئودال تحمیل کرده است که آمادگی پذیرشش را نداشت. عشایر قدرتمند، که معمولاً با یکدیگر در ستیز بودند، اختلافاتشان را تا حد ممکن کنار گذاشته و علیه یک حاکم «بیدین» متحد شدهاند. بنابراین فقط به دیپلماسی شاه بستگی دارد که آیا این وضعیت بغرنج به بنبستی تبدیل خواهد شد که تنها راه خروج از آن به دست گرفتن اسلحه است یا خیر. ولی احتمال قویتر این است که رضا شاه از سرنوشت امانالله درس گرفته و لابد وضعیت کنونی کشورش را مشابه همان وضعیتی میداند که پادشاه همسایه را سرنگون ساخت. بنابراین کاملاً منطقی است که شاه با احتیاط و هوشیاری گام برخواهد داشت. پیشبینی میکنم که هیچ نبرد سختی رخ نخواهد داد، هیچ عملیاتی علیه عشایر اجرا نخواهد شد، و مردان جنگجوی عشایر فاتحانه به داخل اصفهان و تهران رژه نخواهند رفت. با اینکه احتمالاً جمع نیروهای جنگی متحد قشقایی و بختیاری بیشتر از نیروهای دولتی است، ولی عشایر فاقد سازماندهی و مهمات کافی هستند. علاوه بر این، خصومتهای نژادی و شخصی در بین آنها ریشهدار است. شاه بیشک میتواند با استفاده از این عوامل از اتحاد شورشیان جلوگیری کند. او میتواند برای آرام نگاه داشتن عشایر در طول ییلاقشان، سیاست خود را به گونهای تنظیم کند که با قبول اکثر خواستههای عشایر، جادة بوشهر- شیراز را باز نگاه دارد. در پاییز بختیاریها به تدریج به آن طرف کوهها کوچ میکنند تا زمستان را در دشتهای نزدیک شوشتر بگذرانند، در حالی که قشقاییها به جنوب و به سمت بوشهر کوچ میکنند. ارتش با استفاده از نیروهای آماده و مواضع محکم خود میتواند با هر یک از این دو ایل به صورت جداگانه بهتر بجنگد تا همزمان با هر دو تای آنها. بسیاری بر این باورند که دولت راهحلی دور و دراز و احتمالاً غیرقطعی در ارتباط با این مسئله پیدا خواهد کرد. همچنین باید دوباره به وجود گزارشهای مکرری اشاره کنم مبنی بر اینکه همان انگلیسی که خواهان یک افغانستان از هم گسیخته است، میکوشد ایران را نیز به همان وضعیت دچار کند. ارتش ایران تلویحاً چنین عقیدهای دارد و گمان میکنم نیمی از نمایندگان دیپلماتیک و مردم غیرنظامی تهران هم همین عقیده را داشته باشند... با این حال، شخصاً نمیتوانم خود را متقاعد سازم که لندن سیاست هدفداری برای تحریک شورش در ایران در پیش گرفته باشد.[9]
در 19 جولای 1929 ویلیامسن میافزاید: «گزارش شده است که ایل قشقایی که هم اینک در ییلاق به سر میبرد کاملاً آرام است. چند تن از رؤسای عشایر خود را تسلیم ژنرال شیبانی کردهاند، از جمله پسرِ علیخان قشقایی، رهبر شورشیان. رئیس ایل قشقایی، اسماعیلخان قشقایی (سردارعشایر، صولتالدوله) که در تهران تحت مراقبت بود آزاد شده و به شیراز بازگشته است. هنوز ناآرامیهایی در کازرون وجود دارد، که احتمالاً اعراب خمسه عامل آن هستند، اما از آنجا که شورشهای اصلی فروکش کرده است، پیشبینی میشود که نیروهای ارتش به زودی بتوانند جاده بوشهر- شیراز را باز و از آن محافظت کنند. هیچ خبری از اتحاد ایل قشقایی و بختیاری، یا فعالیت مشترک آنها علیه دولت نیست.»[10] در همین زمان اوضاع خوزستان تحت کنترل بود: «احتراماً به اطلاع میرساند که ظاهراً دولت ایران در اقدامی جدی برای محافظت از اموال خصوصی در خوزستان شورش بلشویکها را در این منطقه سرکوب کرده است. با پایان یافتن زمان برداشت محصول، کارگران خط آهن نه تنها کم نشدهاند، بلکه در حال افزایش نیز هستند؛ همچنین از تأسیسات شرکت نفت انگلیس و ایران در آبادان و محمره گزارشی مبنی بر ناآرامی دریافت نشده است... لازم به ذکر است که هیچگونه مدرک و شواهد صریحی در دست نیست که نشان بدهد روسها به نوعی در ناآرامیهای جنوب ایران دخالت داشتهاند.»[11]
* علیخان قشقایی ملقب به سالارحشمت.
[1]. گزارش ویلیامسن، شماره 821، 891.00/1472، مورخ 2 می 1929.
[2]. گزارش ویلیامسن، شماره 847، 891.001474، مورخ 31 می 1929.
[3]. تلگرام ویلیامسن، شماره 27، 891.001473، مورخ 8 ژوئن 1929.
[4]. گزارش ویلیامسن، شماره 862، 891.00/1480، مورخ 14 ژوئن 1929.
[5]. تلگرام ویلیامسن، شماره 29، 891.00/1474، مورخ 22 ژوئن 1929.
[6]. گزارش ویلیامسن، شماره 869، 891.00/1483، مورخ 26 ژوئن 1929.
[7]. دستورالعمل استینسون به ویلیامسن، شماره 24، 891.00/1474، مورخ 2 جولای 1929.
[8]. تلگرام ویلیامسن، شماره 32، 891.00/1477، مورخ 3 جولای 1929.
[9]. گزارش ویلیامسن، شماره 880، 891.00/1485، مورخ 13 جولای 1929.
[10]. گزارش ویلیامسن، شماره 889، 891.00/1486، مورخ 19جولاس 1929.
[11]. گزارش ویلیامسن، شماره 882، 891.00B/23، مورخ 13 جولای 1929.
کتاب «از قاجار به پهلوی» ، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
نظرات