تغییر لباس و قیام مردم تبریز (1307 ش / 1347 ق) بخش دوم
4904 بازدید
گرچه نگارنده که هنوز نوزده ورق تمام از صفحات کتاب هستی را طی نکرده است،اقتضای سـنش اجـازه نـمیدهد که خویشتن را در عداد کسان مستقل الفکر شمرده و درباره مسائل مهمه ابـراز نـظریات نماید ولی محض تمهید مقدمه لازم میداند که در خصوص این انقلاب مهم تاریخی آنچه به نظر تامش مـیآید بـا پوزشـخواهی از خوانندگان گرامی سطوری چند به عنوان سرآغاز بر روی کاغذ آرد:
علل و موجبات شـورش مـهرماه 1307 کـه در تبریز اتفاق افتاد، تصور نمیرود که خارج ازحدود چهارگانه ذیل باشد:
1-اقدام به اجـرای قـانون نـظام اجباری
2-تصویب و اجرای قانون متحد الشکل نمودن کلاه و البسه
3-پرپوگاند و تحریکات
4-تسامح با سـیاست دولت
بـدان نسبت که اجرای قانون سنگینی مثل قانون نظام اجباری در مملکتی که به هـیچوجه سـابقه نـداشته و بدون شورش و انقلابهای بزرگ بر خلاف انتظاری بود و البته دولت نیز حدوث همچو غوائلی را نـه فـقط در تبریز مرکز آذربایجان بلکه در تمام نقاط مملکت پیشبینی نموده بود پس بایستی گـوشبهزنگ نـشسته بـا حزم و احتیاط هرچه تمامتر اقدام به جرای قانون سربازگیری اجباری نماید نه اینکه در موقعی کـه از اجـرای همچو قانونی تزلزل و هیجان در سرتاسر مملکت حکمفرماست قانون متحد الشکل نمودن کـلاه و البـسه بـه طرز اروپایی را از تصویب مجلس گذرانیده و خواهد که در میان اینهمه متعصبین معلوم الحالی که ثلث بـیشتر مـملکت را تـشکیل میدهند به موقع عمل گذارد.این تسامح و سهلانگاری علاوه بر اینکه در مـیان تـوده متعصب تأثیرات سویی بخشید،مفسدین و مغرضین را نیز برای اجرای مقاصد غیر مشروع خودشان میدان پهناوری گـشوده و در نـتیجه منجر به همچو شورش گردید که هرگاه از حسن تصادف بدین زودی خـاتمه نـمییافت،ممکن بود به شکل شورشی را که فـعلا در مـیان مـلت همسایه ما افغانستان برپاست بر خود گـیرد.
بـسیار مایه تأسف و بسی جای شگفت است که در این موقع جراید عوض اینکه مـقالهها در اطـراف لزوم قانون نظاموظیفه عمومی نوشته و مـنافع و مـحسنات قانون مـتحد اشـکل نـمودن کلاه و البسه را گوشزد مردم نمایند،یـکی ضـریح مقدس عتبات و آیین زیارت را کاریکاتور کرد، ستونهای روزنامه را پر از نوشتههای تمسخرآمیز نسبت بـه مـقدسات آیینی مسلمین مینمود و دیگری مقالههایی راجـع به کشف حجاب کـه اعـصاب هرمسلم متعصبی را به حرکت مـیآورد، نـوشته و مانند این شعرها:
یک دم زحقوق مدنی دم بزن ای زن وین دام سیه سلسله بـر هـم بزن ای زن
ای زن پرده از چهره براندازکـه بـیپرده نـکوست/
غنچه آنگاه شـود گـُل که درآید ز پوست /
را انـتشار مـیدهد و این دیگری نیز با لهجه خشنی امر به راندن گربههای مفتخور ملا سید را از سـر خـوان بشریت مینمود.از همه شگفتآور[تر]آنکه یکی از جـراید مـرکز،آیین پیـشواز زوار را در تـحت عـنوان«ورود زوار به تبریز و استقبال»کـاریکاتور کرده بود آیا جای تردید هست سر اینکه این آقایان...54در آن روزها از مرکز غیر معلوم مـأمور شـوراندن ملت ایران علی الخصوص اهالی تـبریز بـودند.55
آیـا ایـنگونه اشـخاص بیوجدان که بـه نـام خدمت به وطن همچون مقام محترمی-روزنامه نگاری-را اشغال نمودهاند و با اینهمه خیانتکاریها حکم دزد خانگی را دارنـد،در کـیش وطـن پرستی مرتکب جرم غیر قابل عفو تـزویر نیستند؟آیا چـنانچه ایـشان قـلمداد نـمودهاند مـفهوم این لفظ میشوم56تزیور فقط به طبقه شیخان و آخوندهای ریاکار اختصاص دارد؟...چه لفظهای بیمعنی است وجدان،وطنپرستی،در مقابل این یک جمله کوچک منافع شخصی و بالاخره چه کـلمه توخالی است،حقیقت. چه خوش گفت است حکیم نیشابوری:
دنیا دیدی و هرچه دیدی هیچ است و آن نیز که گفتی و شنیدی هیچ است
آری جریانات اخیر در شرق به خوبی ثابت نمود کـه مـلیتخواهی نیز از جمله الفاظ بیمعنی است. اشعه ترقیات روزافزون غرب چشم ملل شرق را آنچنان خیره نموده است که درعینحال که هرکس دم از ملیتخواهی،وطنپرستی میزند اینهمه احساسات شریف طبیعی را به زور خـفه کـرده،لباس،کلاه ملی،خط ملی و بلکه رسومات و عادات ملی خودشان را نیز تغییر داده به شکل اروپایی درمیآورند.انقلاب اخیر ترکیه،اوضاع کنونی افـغانستان تـغییر شکل را به فرم اروپایی در ایـران کـه به نام اتحاد شکل جلوهگر شده مؤید همین موضوع است.در پایان این سرآغاز لازم است توضیح[داده]شود که نگارنده به هیچوجه نسبت به اساس قانون اتـحاد شـکل اعتراض ندارد و بالعکس عـقیدهاش ایـن است که اتحاد شکل موجب تشید ارکان وحدت مل و یک قدم بزرگی در راه برانداختن بیخ و بن ملوک الطوایفی است ولی چیزی که با یک نظر بی آلایش طرفدار دارد و ضد آن است مفهوم ایـن سـطور چند را تشکیل میدهد به جای اینکه ایرانیان نیز به نام اتحاد شکل ملیت را زیر پا گذاشته با شکل کلاه و لباس خارجی ملبس شوند چه خوش بودی که از روی تاریخ،شکل لباس و کـلاهی را انـتخاب مینمودند و بـا شکل کلاه و لباسی که مناسب عصر باشد از خود ایجاد کرده و به آن متحد الشکل میشدند که هم نـتایج مطلوبه اتحاد شکل به دست میآمد و هم در میان توده متعصب مـوجب ایـنهمه عـدم رضایت و سوء تفاهم نمیشد.مسمای جمله«یا سیاست دولت که از عوامل احتمالی شورش مهرماه 1307 به شمار است در ایـنجا لا یـنحل ماند»در خاتمه این کتاب به مناسبات توضیح داده میشود. تبریز-تیرماه 1308-رضا صدیقی نـخجوانی
از دیـدگاه اهـالی تبریز پژمردگی و نگرانی احساس میشود.در بازار همهمه دارد.اصناف دست از کار کشیده مشغول تفکر و تبادل افـکار میباشند.دو نفر که با یکدیگر ملاقات مینماید [مینمایند]پس از انجام تعارفات رسمی:[میگویند]برادر چـه خبر است،چه شـنیدهای...آیـا کدام عوامل است که استراحت را از مخیله مردم در ربوده و همچنان به تشویش و اضطراب انداخته است.میگوید:مجلس شورای ملی قانونی تصویب نموده راجع به اینکه عموم ایرانیان با لباس اروپایی متحد الشـکل شده،شاپقه57«کلاه پهلوی»به سرر گذارند.روزنامه...59در تحت عنوان«ورود زوار به تبریز و استقبال»ضریح مقدس عتبات و آیین پیشواز زوار را کاریکاتور کرده،در مقاله نیز در توهین و تمسخر دستههای حسینیه نوشته است.روزنامه...59 در ضمن مـقاله نـوشته است«بایستی از سر خوان بشریت این گربههی مفتخور ملا سید را برانید»اینها یک سلسله جوابهایی بود که مردم در مقابل جمله استفهامی فوق الذکر از یکدیگر میگرفتند.حالا ببینیم این جوابها در ذهـن سـامعین کدام تأثیراتی را بخشیده و چگونه وجود خارجی پیدا کرد:
جسته،جسته این جمله نیز ضمن جوابهایی[گفته]شد که اهالی به شکل مذکور از همدیگر میشنیدند روز جمعه 20 ع 2[ربیع الثانی]اجتماعی در جمعه مسجد60دارد.روز موعود را جـمعی از وجـوه اهالی در مسجد مزبور مجتمع شدند.چشمها همه که در بالای منبر به«آقا سید هاشمخوئی»متوجه بود مشار الیه پس از تذکر از ضعف اسلام و توصیه ثبات قدم در حمایت کردن از دیانت و روگردان نـشدن از عـلما از مـنبر پایین آمد و اجتماع بعد،مـحول بـه جـمعه آینده گردید.رفتهرفته همهمه و تشویق اهالی افزوده میشد و بر روی جوابهایی که مردم در مقابل سؤال فوق الذکر از یکدیگر میشنیدند این جمله نـیز عـلاوه گـردید.چاپخانهها مشغول طبع اعلان اسامی مشمولین نظام اجـباری مـیباشد چون با مسئله نظام اجباری عموم علاقهدار بوده و هنوز اندر دل مردم آن حس وطنپرستی تولید نشده بود که با دسـت خـودشان نـور چشم نورسیده خود را به خدمت نظامی گمارند.روزبهروز دایره تـشویش و اضطرار مردم به وسعتش افزود. میرفت که یک شکل انقلاب را به خود بگیرد و از طرفی هم مفسدین و مغرضین کـه هـمواره مـنتظر همچو اوقاتند بنای شایعههایی را گذاشته و با شایعههای دروغ و مهیج این جـماعت،ایـن جماعت زودباوران را به سوی انقلاب سوق میدادند تا روز پنجشنبه 19 مهرماه/26 ربیع الثانی بر حسب تصمیمی کـه قـبلا گـرفته شده بود تجار و اصناف بازار را بسته و با جمعیت کثیری بالغ بر پانـزده هـزار نـفر«حاجی میرزا ابو الحسن آقا انگجی»61را که از چندی پیش در قریه یانیق62بود با اسـتقبال بـاشکوه بـه شهر آورده با نعره صلوات غرا به خانهاش وارد نمودند.روز بعد جمعه 20 مهرماه 27 ربیع الثانی پیـش از ظـهر در«جمعه مسجد»اجتماع نموده پس از اجتماع وعظ و عزاداری از مسجد بیرون شدند.
عصر هـمان روز جـمعیت زیـادی نیز به محله جمشیدآباد رفته و از آقا میرزا صادق آقا63که چندی بود در محله مـزبور سـاکن شده و بیطرفی اختیار کرده بود تقاضای به شهر آمدنش نمودند.مشار الیه نـخست درخـواست ایـشان را رد نمود سپس جبرا تقاضای اهالی را پذیرفته قول داد که در شهر حاضر باشد.وقت غروب بود کـه مـأموریت نظمیه در بندر هرمحله چهار پنج ورقه بزرگ اعلانهای مشمولین نظام اجباری را کـه عـبارت از سـجلگرفتگان متولدید 1287- 1286-1285-1284 شمسی بودند به دیوار چسبانده و آن شب با دو نفر پلیس برای محافظت اعلانها به پسـت گـذاشتند.قـسمتی از اهالی که همان دم از گردش مراجعت میکردند به دور اعلانها مجتمع شدند.متأسفانه بـه واسـطه تاریک بودن هوا نتوانستند از مفاد آنها چیزی فهمیده باشند و آن شب را به نگرانی و تشویش دل،سحر کردند.روز شـنبه 21 مـهرماه/27 ربیع الثانی مردم یکایک از خانههای خودشان بیرون آمده به دور اعلانها مجتمع شـدند.
بـدون اینکه باز کردن دکان و اشتغال کسب خـودشان را بـه نـظر آورده باشند سرگرم مطالعه اعلانها بودند و در خواندن آنـها بـه یکدیگر سبقت میجستند.دسته اولی که از مطالعه اعلانها فراغت مییافت جای خالی خـود را بـه دسته دومی،داده و به طرف جـمعه مـسجد روانه مـیشد تـا وقـت غروب بدین منوال دور اعلانها از مجتمعین خـالی نـبود.آن روز بازار عمومی تعطیل64 نموده قسمتی از اهالی در گرد اعلانها و جمعی نیز در جمعه مـسجد مـجتمع شدند.مسجد مزبور با آنهمه وسـعت از ازدحام جماعت من البـاب الیـ المحراب پر شده بود و قسمتی از مـردم در حـیاط مسجد به پیش پنجره ایستاده گوشهای خود را به طرف منبر گردانیده بودند و نـشستگان در تـوی مسجد نیز با یک حـالت مـغموم بـه سوی منبر مـتوجه بـودند.پیش از ظهر«آقا سـید هـاشم خویی65به منبر برشده با صدای رسا وعظهای هیجانآوری نمود و در اطراف[وضعیت]فعلی نیز صحبتها کـرد.اهـالی از شنیدن وعظ مشار الیه که ضـعف اسـلام و بیعلاقگی مـسلمین را مـتذکر مـیشد با حالت آشفته گـریه و زاری مینمودند.مسجد شکل عزاخانه را به خود گرفته بود.گاه گاهی هم شیخ حسن نامی کـه بـه سن 26-28 میباشد از شاگردان آقا شیخ غـلامحسین66بـه شـمار بـود در روز پله مـنبر برپا شده بـا صـدای بلند نقطها مینمود.از وضع آن روز معلوم بود که این شورش به آسانی تمام نشده و چند روز امتداد خـواهد یـافت.سـه ساعت به غروب مانده مردم با یـک وضـع مـأیوسانه از مـسجد مـنتشر شـده با جملههای:آیا عاقبت کار به کجا خواهد انجامید؟ این وضع به نفع کدامین طرف تمام خواهد شد؟مشغول تبادل افکار بودند.روز یکشنبه 22 روز از کثرت تردد جماعت در مسجد جای سوزن انـداختن نماند.پیش پنجره دالان ایوانهای مسجد پر شده بود و جماعتی هم که در مسجد جای نشستن نیافته،عودت نموده بودند در پیش دکانهای بسته خودشان ایستاده، آهسته آهسته درخصوص اوضاع حاضر صحبت مینمودند. جـمعی از روحـانیون نیز در خانه انگجی اجتماع نموده در اینجا مشغول شورا و مذاکراه بودند مانند روز قبل،«آقا سید هاشم خویی»به منبر برشده در علیه قانون نظام اجباری،اتحاد شکل صحبتها نمود و ضمنا نـویسندگان بـر علیه روحانیون را به نفرت یاد کرد.شیخ حسن نیز در هر ساعتی در روی پله منبر برپا ایستاد،نطقهایی مینمود و هردمی که روی منبر از آقا سید هاشم خـویی و شـیخ حسن خالی میشد بعضی از ذاکـران مـشغول خواندن مرثیه بوده و ضمنا در اطراف اوضاع فعلی نیز صحبتها مینمودند سه ساعت به غروب مانده اهالی از مسجد منتشر شدند هر کسی با یک دو نـفر هـمصحبت در خصوص نتیجه این اوضـاع مـشغول تطبیق حدس و تخمین خودشان بودند.شب 22 مهرماه/29 ربیع الثانی را یک ساعت از اذان شام گذشته از هرطرف شهر آواز مؤذنان که گویا به نظر رفع شدن بلا اذان میدادند بلند بود.اذان در آن موقع بـه هـمچو عمومیتی اذات صبح رمضان را به یاد میآورد.روز یکشنبه 22 مهرماه/29 ربیع الثانی مردم به عادت هرروزه خویش از خانههای خودشان بیرون شده یکسره به طرف جمعه مسجد رهسپار میشدند غیر از اینکه ایوانها و پیـش پنـجره مسجد مـملو از جماعت بود توی مسجد به اندازهای پر شده بود که جای نشستن یک نفر یافت نمیشد.
چون بـسیاری از اهالی به واسطه نیافتن جای نشستن در مسجد،در خارج مانده بودند و عـلاوه از کـثرت تـردد جماعت در مسجد جای نشستگان تنگ شده بود مقرر شد که قسمتی از اهالی هم به یک جا مـجتمع شـده،تشکیل یک دسته وردگویان[را داده]در بازار گردش نمایند.آن روز اجتماعی در مسجد بوده و جـمعی هـم مـانند یک دسته بزرگ در حالی که با صدای بلند این ورد را میگفتند:
«هانی عصرون امامی داده گلسون الهـی اذن ویر فریاد گلسون»67
از دیدن این وضع صدای گریه مردم به آواز بلند اهالی،دسـته علاوه شده بود نـاله و زاری مـردم و آن ورد اهالی،دستهء روزهای محرم را به یاد میآورد.اصناف از مشاهده این حالت و دوام انقلاب به وحشت افتاده،مشغول خالی کردن دکان خودشان از مالها بودند.اداره نظمیه کمال جدیت در استقرار امنیت داشت.پلیسها کـه قبلا خالی از اسلحه بودند مسلح با تفنگ و فشنگ ده تیر شدند پیش از دوازده جمعه مسجد چند دسته صاحبمنصبهای پلیس و آژانها گردش نمودند.مانند روز قبل آقا سید هاشم خویی به منبر شد.بـا صـدای بلند صحبتهایی نمود و شیخ حسن هم به طور مذکور در هرساعتی نطقهایی مینمود.جماعتی که به شکل فوق الذکر به یک جا مجتمع شده،در بازار گردش مینمودند رفتهرفته بر عدهشان افـزوده و یـک شکل دسته بزرگی را به خود گرفت از صدای ورد ایشان بازار به لرزه میآمد روز قبل میرزا علی نام کتابفروش و یکی دو نفر دیگر را به عنوان اینکه اصناف را به بستن دکان خودشان تحریص مـینمودند،پلیـسها به نظمیه جلب نموده و در آنجا تحت توقیف بودند.پیش از ظهر دسته مزبور با آنهمه جماعت با صدای بلند،وردگویان برای رهانیدن توقیفشدگان مذکور به طرف نظمیه در عالیقاپو68رهسپار شـدند.هـنوز مـیان آن جماعت و پیش درب اداره نظمیه چند قـدم فـاصله داشـت که پلیسها به گمان اینکه جماعتی با این حالت از اینجا آمدن،سوء قصدی دارند، چند گلوله به هوا انداختند.جماعت بـه مـحض شـنیدن صدای گلوله رو به گریز نهادند.دسته که دو سـاعت بـود مانند حوضی متصل به آب جاریباشد رفتهرفته به عدهاش میافزود در اثنای یک ثانیه از هم متفرق شدند فقط دو سه نفر بـاقی بـود کـه آنها نیز به واسطه نیافتن راه گریز واپس مانده و مهیای فرار بـودند.جماعتی که از آنجا گریخته بود باز در بازار به همدیگر متصل شده به شکل اولی درآمدند تا سه ساعت بـه غـروب مـانده جمعی از مسجد و جماعتی از دستهء منتشر شده،به خانههای خودشان روان شدند.شـب 30 ربـیع الثانی را نیز،از هرطرف شهر،صدای اذان بلند بود.روز سهشنبه 23 مهرماه/30 ربیع الثانی نیز بازار عموما تعطیل نـموده قـسمتی از اهـالی محله شتربان69نخست در امامزاده سید ابراهیم70اجتماع کرده در حالی که آقا شـیخ غـلامحسین،آقـا سید علی آقا میرزا حسن علیاری71و بسیاری از علمای دیگر محله در پیش افتاده بودند بـه شـکل یـک دسته،به بازار آمدند.از کثرت جماعت دسته،در بازار راه مترددین بسته شده بود.آواز ورد اهـالی نـزدیک بود گنبدهای بازار را به لرزه آورده فرود بریزاند.حالت انقلاب نسبت به چند روز قبل از هـرجهت شـدیدتر شـده بود.گویا میرفت دوره بحرانش را شروع نماید.هردمی در مسجد پارهای از اهالی به روز پله منبر به پا شـده نـسبت به تصمیمات جدید دولت معترضانه نطقهایی مینمودند.از پیش از ظهر آقا سید هاشم خویی بـه مـنبر بـرده شده در ضمن صحبتهای مهم چنین گفت:
«ما اجتماعکنندگان از این اعتصاب سوء نظری نسبت به دولت عـلیه خـودمان نداریم ولی چون پارهای خیانتکاران دین و دولت شاهنشاه محبوب ما را به اشتباه انداختهاند مـیخواهیم مـعظم لهـ را ملتفت سازیم که آنان را از دربار خودشان برانده،به عقاید فاسدشان توجه نفرمایند.»و شیخ حسن هـم در هـریک سـاعت بر روی پله منبر برپا ایستاده در ضمن نطقهای مهیج خویش با صدای رسا مـیگفت:
«امـروز اصناف و تجار اصفهان هم تعطیل کرده؛امروز بازار و دکاکین خوی نیز بسته است. ماهم تعطیل را ادامـه خـواهیم داد تا به مقصود خودمان نایل شویم.ما حاضر نیستیم پسران نو رسـیده مـانند دوشیزگان خود را به دست مشتی قزاقهای خـیانتکار بـداخلاق بـسپاریم.»
اهالی هم یکبارگی همه با آواز بلند جـواب مـیدادند حاضر نیستیم.سه ساعت به غروب مانده اجتماع با نطقهای آتشین خاتمه یـافت.اجـتماعیون مانند مورچگان هنگام خروجشان از لانـهها کـه حد و حـصرشان مـجهول مـیباشد از مسجد منتشر شدند.مردم مشغول بـودند بـه گفتوشنود پارهای شایعههایی بیاساس که به نظرشان اخبار تازه بود.در آن چند روز آنـچنان شـایعهبافی رواج یافته بود که شایعههای که سـحرگاه شنیده میشد ممکن نـبود کـه مجموع آنها تا وقت عـصر در خـاطر ماند.نمونهای از شایعههای خندهآور مشهور آن روزها«سه ماه است اهالی اصفهان بازار را بـسته و هـنوز هم در تعطیل ادامه دارند»72؛«حـکومت خـوی را بـه موجب اینکه اهـالی را امـر به تغییر کلاه کـرده اسـت به ضرب گلوله متقول نمودهاند.»؛«نظامیهای تبریز به موجب مکتوبی که به آقا مـیرزا ابـو الحسن آقا انگجی نوشتهاند هنگام لزوم مـساعدت خـودشان را اظهار نـموده و قـول دادهـاند که ما بر روی مـسلمانان قیامکنندگان به خدمت کردن دیانت گلوله نمیاندازیم.»و مانند اینها بسیاری از شایعههای بیمأخذ تا وقت غـروب زبـان و گوش مردم از گفتوشنود نمیآسود.شب 24 مـهرماه نـیز از هـرطرف شـهر آواز مـؤذنان بلند بود و از بـعضی بـامها صدای مناجات هم شنیده میشد.روز چهارشنبه 1 جمادی الاولی نیز بازار را عموما تعطیل نموده بودند.اهالی-پیش از تـابیدن آفـتاب بـه روی زمین-به بازار آمده قسمتی مستقیما بـه جـمعه مـسجد روانـه شـده در پیـش منبر جا گرفتند و جمعی هم در پیش دکانهای بسته خودشان ایستاده مشغول گفتوشنود بودند.
اهالی محله شتربان نیز مانند روز قبل در امامزاده سید ابراهیم مجتمع شده در حالی که بـسیار از علمای آن مجله در پیش بودند به شکل دستهء بزرگی به بازار آمدند.دستههای جداگانهای نیز به نام بعضی[از]محلهها تشکیل شده بود.وردگویان در بازار گردش مینمودند از کثرت جماعت دسته در بازار تردد دچـار اشـکالات شده بود.هنگام ملاقات دو دسته با یکدیگر از امتزاجآور ورد ایشان نعرههای مهیبی به طرف آسمان بلند میشد.اصناف دستکشیده از داد و ستد خویش مانند شیر ژیان گرسنه متجاسرانه صیحه میزدند اهالی دسـته بـه آواز بسیار بلند این ورد را میگفتند:
یتیش فریاده ای عصرون امامی پوز ولدی دین اسلامون نظامی»73
اصناف بازار متصل به طور محرمانه مشغول خالی کردن دکان خویش از مـالها بـودند با اینکه نصف اهالی تـبریز در بـازار بودند جمعه مسجد من الباب الی المحراب پر شده بود.قسمتی از مردم در پیش پنجره در بن دیوارهای مسجد تکیه زده متوجه منبر بودند از صدایی که به نفس کـشیدن جـماعت حاصل میشود چنانچه در مـجامع عـمومی ملاحظه میشود کثرت اهالی به نظر میرسید.بسیاری از علمای طراز اول شهر به مسجد آمده فیما بین خودشان مشغول مذاکره بودند.پارهای از سادات و اشیاخ متعصب به منبر برشده،متجاسرانه بر عـلیه دولت صـحبتها مینمودند.یک نفر از روضهخوانهایی که مراغهای بود به منبر شده در ضمن تمهید مقدمه گریز چنین گفت:
«آقایان امروز چهارم محرم است.آری مقابل مصائبی که نسبت به اسلام وارد شده جسارت کـرده مـیگویم امروز چـهارم محرم است.میدانید که از چه رو و چرا امروز را چهارم محرم حساب نمودم به ما میگویند که عمامه را کـه علامت سیادت و سرپوش رسمی علمای دین اسلام است برداشته شاپقه بـه سـر گـذاریم،امروز که این را گفته به گردن مسلمین تحویل نمودند فردا کشف حجاب را به زنان مسلمین تکلیف خـواهند کـرد.»74
از شنیدن چنین سخنها صدای گریه و زاری مردم که از مسجد بلند میشد حقیقتا آن روز،روز چهارم مـحرم را خـاطره مـیکرد.مجلس سربازگیری که از فردای انتشار اعلان اسامی مشمولین نظاموظیفه در عالیقاپو تشکیل شده بود گرماگرم مـشغول احضار مشمولین و معاینه آنها و قرعه کشیدن بودند و پارهای از مشمولین را که از موقعیت استفاده نـموده از حضور در مجلس استنکاف مـیورزیدند مـأمورین وظیفه به خانهشان رفته جبرا به مجلس میبردند چنانچه شیخ حسن بدین اقدامات مجلس اعتراض کرده گفت:
«چرا بچگان را یکایک از خانههایشان بیرون کرده میبرند ما که در اینجا چند روز است اجتماع کـرده سخنهای حق خودمان را علنا میگوییم شما نیز اگر حرف حسابی دارد بیایید سؤال و جواب کنید.»
تردد و ازدحام جمعیت به مسجد تا سه ساعت به غروب مانده ادامه داشت و روی منبر از نطق کنندگان واعـظین،روضـهخوانها خالی نبود.گویا به ملاحظه اینکه جمعه مسجد به اجتماع عموم اهالی وسعت نداشت مقرر شده بود که از فردا مسجدهایی در محلههای گسترانیده شود و اهالی هرمحله در مسجدهای خود مجتمع شوند.سـه سـاعت به غروب مانده که اهالی از بسیار نشستن در یک جا ملول شده و علاوه از ادامه بستگی بازار که عوایدشان دچار وقفه شده بود دلتنگ و اندهگین بودند با یک حالت پژمرده از مـسجد مـنتشر شدند و قسمتی از مجتمعین به احتمال اینکه شیخ حسن به منبر برشده پارهای صحبتها به مردم خواهد رسانید در مسجد مانده متوجه طرف پایین بودند که علما در آنجا نشسته فیما بـین خـودشان مـذاکره مینمودند.یک ساعت پس از انتظار،بـاقیمانده اهـالی،شـیخ حسن از آنجایی که نشسته بود برپا ایستاده گفت:کمی نمانده که یک هفته تمام شود.اصناف و تجار و کسبه ما دست از کـار کـشیده در ایـنجا اجتماع کرده مظلومانه میخواهیم سخنهای خودمان را به سـمع اولیـای امور برسانیم.در عرض این مدت ما را نتیجه حاصل نگشته است.فردا هم اگر از طرف اولیای امور جواب قاطعی صـادر نـشد پس فـردا خواهند دید که در مملکت چه خواهیم کرد.از شنیدن اینچنین سـخنان تهدیدآمیزخون کسان سبکمغزبه حرکت میآید یک نفراز حضار برپا ایستاده و گفت:
«سی سال دارم و صاحب چند تـا اولاد هـستم مـرا نیز جزو مشمولین نوشتهاند و دیر[وز]مأمور نظمیه آمده مرا جبرا به مـجلس سـربازگیری برده،در آنجا هنگام معاینه قبا و پیراهن و شلوار مرا از برم به در کرده میخواستند زیر شلوارم را هم بـه در کـنند بـه بهانه ادرار کردم گریختهام و حالا کفن گرفته در جامه گذاشته منتظر جهاد و جان دادنـ هـستم کـه مردن یکبارگی از این زندگانی بیشرافت بهتر است.»
و چند نفر دیگر برپا شده کفن گـرفتن و آمـاده بـودن خودشان را،به جان قربان ساختن با لهجه جسارتآمیزی میگفتند یک ساعت تقریبا به غـروب مـیماند که شیخ حسن و پاره[ای]علمایی که در مسجد بودند برخواسته به طرف خانه حاجی مـیرزا ابـو الحـسن آقا انگجی روان شدند و جماعتی که در مسجد مانده بودند در عقبشان افتاده به شکل یک دسـته وردگـویان میرفتند.هنوز دسته مزبور به آن حالت چند قدم به درب[خانه]حاجی میرزا ابو الحـسن آقـا انـگجی فاصله داشتند که عباسقلی خان مفتش تأمینات سن 25-2 ساله در پیش دسته از بازوی شیخ حسن گـرفته مـیخواهد به واسطه فایطون75به نظمیه جلبش نماید.همینکه جماعت دسته،این حـالت را مـشاهده مـینمایند همگی یکباره هجوم آورده شیخ حسن را از دست او میربایند.مفتش مزبور را هرکس به ضرب کارد،لگد،مـشت،سـیلی،چـنان از چند طرف زخمدار ساختند که همان دم مشرف به موت بود.چـند دسـته پلیس نظامی با صعوبت بسیار نیمهجان او را از دست جماعت خلاص داد.به مریضخانهاش بردند.همان دم که وقت غـروب بـود چند عده نظامیان،جماعت و خانه انگجی را دور زده بنای شلیک گذاشتند.هرکسی که در خـارج بـود به محض شنیدن صدای گلوله با یـک حـالت بـیمناک به طرف خانه خود رهسپار شدند.
نـهایی کـه در مسجد با جملههای«به جان قربان دادن حاضریم،ریهریزه شدن زادهایم» نطقها مینمودند از شـنیدن صـدای شلیک در خانههای خودشان به زیـرزمین یـا سرداب پنـاهنده مـیشدند.در کـوچه و بازار که تا چند دقیقه پیـش تـردد کردن جماعت به حالت طبیعی بود به محض شروع شلیک،وضع راهـروی اهـالی تغییر یافت.یکباره از بیمناکی رنگپریده،یـکی از سرعت راه رفتن عـبا از دوشـش فروشده یکی از فکر اینکه آیـا سـرانجام کار چهطور خواهد بود مات و مبهوت بودن،اینکه راه رفتن خود را حس نماید بـه طـرف خانهاش روان میشد از ملاحظه این وضـع سـرنوشت مـسببین انقلاب را احساس کـردن بـه خوبی ممکن بود.مـجملا هـمان دم نظامیان جمعی از اهالی را که در خانه انگجی مجتمع بودند،متفرق ساختند و چند دسته نظامی نـیز در مـحلهها گردش مینمودند که هرگاه اجتماع گـاهی از مـسجد و غیره مـوجود بـود
حـتی عده قلیلی را که در بـعضی از مساجد به نماز جماعت حاضر شده بودند میپراکندند و همان شب ساعت دوازده خود آقا میرزا ابـو الحـسن انگجی را نیز دستگیر نموده با اولاد و عـیالش بـه هـمان قـریه یـانیق که تشریف آورده بـودند مـراجعت دادند76و عده کثیری نیز از تجار رؤسای دسته روحانیون و مداخلهکنندگان دیگر را یکایک از خانههایشان گرفتار و در نظامیه نظمیه تـحت تـوقیف گـذاشتند.صدای بوق اتومبیلها که مخصوص نقل گـرفتارشدگان بـود تـا وقـت صـبح از هـر طرف شهر شنیده میشد.مردم که شب را به نگرانی و تشویش گذرانیده بودند به محض روشن شدن هوای سحرگاه پیش از طلوع آفتاب از خانههای خودشان بیرون شده برای کـسب اطلاع از قضایای شهر به این طرف و آن طرف میشتابند[میشتافتند].اولین چیزی که به نظرشان بر میخورد این اعلان بود که از هرپنج و شش قدم به دیوارهای بازار و محلهها الصاق کرده بودند:
اعـلان
«بـه عموم اهالی شهر اخطار میشود:چون حفظ امنیت و آسایش عمومی در نظر اینجانب است در حدود مسئولیتی را که عهده دارم در روی جداول است لذا زاید بر این تحمل را جایز نمیدانم از تشر این امر بـاید تـمام تجار و کسبه بازار بدانند که اجتماعات اکیدا ممنوع و هرکس باید عقب کار خود رفته و تمام تجارتخانهها و دکاکین بازار را باز نمایند و احدی را اجازه نـمیدهم کـه بر خلاف این حکم رفـتار کـند تا اهالی با کمال آسودگی خاطر مشغول کسب و کار خود بشوند و چنانچه خلاف انتظامی از هرکسی مشاهده شود و یا به واسطه تحریکات مخل آسایش عـمومی گـردد به شدیدترین مجازات تـنبیه خـواهم کرد. 26 مهرماه 1307 امیر لشکر شمال غرب حسین خزاعی»
هرکه پیش از اطلاع از حوالات شب این اعلان به نظرش میرسید به کجا انجامیدن کار را احساس نموده با یک حالت مخوف تفکرکنان گـردش مـینمود و گویا میخواست در این خصوص کنجکاوری نموده جزئیات واقعه شب را هم کاملا مسبوق باشد.
پس از برآمدگی آفتاب که اهالی عموما از خانههای خود بیرون شدند پارهای بیاطلاعان از قضایا را نظر این بود که یـکسره بـه جمعه مـسجد رفته پیش از ازدحام جماعت در پیش منبر جا گیرند.همینکه اعلان را خوانده و وضع راهروی و گفتگو و اهالی را میدیدند کـه به خلاف نجوا سخن گفتن هم بیمناک هستند تعجبکنان به خـود مـیگفتند ایـن چه اعلانی است و آن وضع چالاکی دیروزی مردم چرا همچنین به سستی و فتور امروزی مبدل گشته اسـت تـا شلیک وقت غروب به نظرشان افتاده و تبدیل این وضع را از نتیجه عملیات و تشبئات آن دم حـدس مـیزند و بـه محض گفتگو سؤال و جواب با این و آن خود نیز یکی از آنهایی میشدند که چند دقیقه پیـش به وضع سستیشان تعجب میکردند.آن روز یأس و سستی مردم را فراگرفته بود از استیلای تـشویش و بیمناکی هیچکس را حس و حـرکتی مـوجود نبود.
اهالی تا وقت ظهر متحیرانه به این طرف و آن طرف آمدوشد مینمودند.بعد از ظهر قسمتی از اصناف،دکاکین خود را باز کرده و مشغول بودند.به جاروبکشی دکانهای یک هفته متروک مانده خودشان و بـه بازار آوردن اشیائی که قبلا از بیم انقلاب به جای دیگر نقل داده بودند.همان روز نیز جمعی از رؤسای دسته و تجار و آنهایی که مختصر مداخله در جریان انقلاب داشتند، دستگیر و تحت توقیف گذاشتند آن روز آقا میرزا صـادق آقـا را نیز موقتا به یکی از دهات مجاور اعزام نمودند77تا وقت غروب نظامیان مسلح به موجب صورتی که قبلا مفتش مقتول مزبور تهیه نموده بود مشغول گرفتاری مداخلهکنندگان بودند.
اتصالا بـه قـدری از اهالی دستگیر و توقیف نمودند که پارهای اشخاص بیطرف نیز از خود ظنین شده در وحشت بودند.از افراد مذکور آقا شیخ غلامحسین که روز قبل وقت غروب هنگام شلیک در خانه انگجی بود از هـمانجا فـرار کرده بود.هرجایی را که گمان پنهان شدن او میرفت جستجو نموده اثری از مشار الیه نیافتند.چنانچه آقا سید هاشم خویی و شیخ حسن نیز متواری شده بودند که هنوز هم آقـا شـیخ غـلامحسین78و شیخ حسن را با آنهمه جـدیت کـه در جـستجویشان کردهاند حتی از قراری که شایع بود به دستگیرکنندهشان جایزه خطیری هم مقرر نمودهاند موفق به گرفتاری ایشان نگشتهاند ولی آقا سـید هـاشم خـویی پس از دو سه روز متواری شدن در خانه یکی از اقوامش مکتوبی بـه ایـن مضمون به ایالت نوشت:
«من خودم را نسبت به دولت مقصر نمیدانم هرگاه برای دستگیری حقیر از طرف دولت تعاقب میشود و از بـهر ایـن دسـت و پای زن و بچههیا بیگناه میلرزانند....79اینک بنده در...80 حاضر هستم.»
که به مـحض رسیدن مکتوب از طرف مأمورین مخصوص مشار الیه نیز به نظمیه جلب شد. شب جمعه 27 مهرماه/2 جمادی الاول نیز چـندین تـن دسـتگیر شدند روز جمعه 27 مهرماه[2] جمادی الاول جنازه عباسقلی مفتش تأمینات را به امامزاده سـید حـمزه برده دفن نمودند.
در میدان توپخانه خدایار خان امیر لشکر کل نظاموظیفه حضار را مخاطب ساخته گفت:
«آقـایان مـا قـربانی خود را دادیم و به آتش فتنه آب پاشیدیم و از طرف دیگر خرسند هستیم که بـرای مـا گـران تمام نشد ما حاضر بودم که بیشتر از این قربانی بدهیم.خدا را شکر ک هبا یـک نـفر کـار تمام شد.یعنی شماها سادهدل[هستید]و نمیدانید که ما در چه موقع قدم میزنیم.پادشاه مـحبوب مـا شب و روز کار میکند و آرام ندارد و اوقات عزیز خود را در راه استراحت شماها صرف مینماید و نـباید شـما هـم زیاده از این به حرف این و آن گوش داده از شاهراه مستقیم کنار شوید دیگر زیاده از این مـیخواهم تـرکی بگویم.»
روز شنبه 28 مهرماه/سوم جمادی الاول عموما بازار و تجارتخانهها گشوده شد.آن روز یأس و سستی مـردم را فـراگرفته بـود.گفتی در میان مردم خاک مرده پاشیدهاند.هریک از اصناف دست در گونه،سر در گریبان در دکان خویش تـفکرکنان،بـه هوش رفته بودند.چیزی که به نظر یک نفر تماشاکن دقیق را بـیشتر از هـمهچیز بـه خود جلب مینمود این بود که آن روز دو نفر در یک جا نشسته و دو نفر همراه صحبتکنان در میان مـردم دیـده نـمیشد.مأمورین نظمیه مفتشهای سری که دو فر در یک جا صحبتکنان میدیدند در صدد بـه تـحقیق و اطلاع از موضوع صبحت آنها بودند دستهدسته نظامیان مسلح در بازار و کوچهها گردش مینمودند.نظامیها و مفتشهای سری کـه از مـیان زنان هم انتخاب شده بود مشغول گرفتاری مسببین انقلاب و جستجوی پنهان شـدگان آنـها بودند.روز یکشنبه 29 مهرماه/4 جمادی الاولی که تا یـک انـدازه افـکار مردم از تشویش گرفتاری و غائله انقلاب بر آسـودگی در خـواب بودند.
به یکبارگی چشمها را گشوده از دست و پازدگی بیجا که در اثر آسیمهسری مرتکب آن شـده بـودند تعجب مینمودند و هرکه با یـکدیگر در اطـراف موضوع انـقلاب صـحبت مـینمودند تکیه کلامشان این جملههای کوچک بـود:ایـن چه کار بود که ما کردیم،این چه مقدمه بود که بـا دسـت خودمان چیده به خلاف مقاصد خـود تمام کردیم.»
سرانجام
ایـن انـقلاب آنچنان به صرفه دولت تمام شـد کـه چنانچه عقیده جمعی هم بر این بود،چنین تصور میشد که انقلابیون از طـرف دولت بـه ملاحظه همین سیاست تحریک شـدهاند تـا آن تـاریخ اداره بلدیه احداث چـند خـیابان را که پیشبینی نموده بـود و لا بـد بایستی هرمسجدی که در اثنای راه شوسه مصادف باشند خراب نمایند از بیم نفوذ متعصبین نمیتوانست ایـن نـظریه خود را به موقع عمل گذارد تـا آن روز تـسطیح و جزو خـیابان کـردن قـبرستان گجل و سایر قبرستانها مـشکل به نظر میرسید و میتوان گفت که تا آن تاریخ اجرای قانونهای نظاموظیفه،متحد الشکل نمودن کـلاه و البـسه در آذربایجان81با آنهمه نفوذ متعصبین جـزو مـحالات بـه شـمار مـیرفت و اینک سرمقالهای کـه در شـماره 92 روزنامه سهند82به قلم مدیر آن م.غنیزاده مندرج است تا یک اندازه مؤید این موضوع است:
«26-7-7[130]رقـم فـوق مـعما نیست بلکه تاریخ است که برای آذربـایجان اهـمیت فـوق العـاده و هـزاران مـعانی دربر دارد.تا آن تاریخ ایالت آذربایجان زیر نفوذهای غیر رسمی و مضر که اصلا معلوم نیست چطور و چرا این اندازه قابل ملاحظه تشریف داشتند با وجود اصلاحات دوره پهلوی فـاقد روحی بود که اگر بگوییم بیآن همهچیز تاریک،همهچیز ابتر،همهچیز با یک پرده شبهه و تردید پوشیده بود،شاید اغراق نباشد.تا آن روز هرقدم اصلاحاتی که در آذربایجان میخواستیم برداریم،هرفکر تازه کـه مـیرفتیم به موقع عملیت بگذاریم هرقلمی که برای تنویر اذهان و تصویر حقایق و تثبیت یکی ازدردهای بیدرمان ملی،سیاسی،اجتماعی این جامعه بدبخت میخواستیم به دست بگیریم یک هیولای بیشکل و بـیمعنی غـریبی پیش انظار جلوهگر شده ناخن و دندانهای وحشی خود را به ما مینمود و فاجعه چهارراه شیخ هادی[را]یادآوری میکرد.ملاحظه مصالح و فکر اجتناب از هرگونه جاروجنجال کـه مـبادا در این موقع پرقیمت حواس اولیـای امـور پیشروان نهضت حاضره را پرت کند و دلسوختگان و فدائیان تجدد و ترقی را مجبور میداشت که دست بر روی دل گذاشته و جوشش خون در اعصاب خویش را فرو نشانند.نگویند،ننویسند و نخواهند زیـرا بـرای آنها نظریات دولت مقدمتر و مـحترمتر از هـمهچیز بود و یکی قطع دانستند که دولت بیدار پهلوی مسلما وضعیت عمومیه این ایالت را کاملا به دست داشته و لا محاله فکری برای این اوضاع نامتناسب وقت خواهد کرد و بالاخره روز 26-7-7 را که اسائه ادب قدری از انـدازه خـود گذشت و کاسه ناسپاسی و وظیفهناشناسی رفت که سرشار شود یک اشاره انگشت از مقام خلافکاری کار متجاوزین از حد و نزاکت بیرون ساخت و صاحبان نفوس ضعیفه آشکارا دیدند که این هیاهو به مثابه خـانههایی بـود که بـچهها از ورقهای بازی درست میکنند و از هم ریختن آن را پفی کافی است.امروز که هنوز سه هفته 26-7- 7 میگذرد یک نـظر سطحی یک ملاحظه عادی به خطه آذربایجان اثبات میکند که روح ایـالت بـه کـلی تغییر یافته و اوضاع کاملا غیر آن است که در سه هفته پیش مشهود بود یعنی میتوان گفت که آذربـایجان بـا یک سرعت برقی میرود سیمای ذاتی و حقیقی خود را نشان داده قابلیت ترقی همگون خـویش را آشـکار نـماید امروز که آن پرده عاریتی،آن روپوش غیر طبیعی از چهره آذربایجان برافتاد،آینده نزدیکی مدلل خواهد کرد کـه این خطه عقب نمانده تا چه پایه عامل مهم در مساعدت به افکار قـافلهسالار عظیم الشأن ترقی ایـران خـواهد بود.رقم 26-7-7 بیش از تمامی وقوعات ربع قرن اخیر در آذربایجان مؤثر بوده و بلکه بیآن کلیه زحمات سکنه این سرزمین جزو هوا به شمار میرفت ما آن دست با اقتداری را که با تثبیت ایـن رقم فرخنده در تاریخ آذربایجان نفخه[ای]از شهامت ذاتی خویش به کالبد این سازمان دمید،میپرستیم و به شکرانه این نعمت آنچه را که از نهفتن آن،دیگ سینههای ما جوش میزد این تاریخ در صفحات جراید خـودمان بـدون ترس و بدون ملاحظه نوشته و اذهان مردم صاف و صمیمی این ایالت را به حقایق امور آشنا خواهیم ساخت.رقم 26-7-7 در صفحه روزگار باید پایدار بماند.م.غنیزاده. شماره 92 روزنامه سهند.»
بالجمله عمده وخامت نـتیجه ایـن انقلاب و مسببین هماناتقلیل نفوذشان بود که تا یک اندازه شرح داده شد.حالا ببینیم سرانجام کار سی و هشت نفر توقیفشدگان چطور شد؟آنها نیز تا پنجم آبانماه 12 جمادی الاولی در نظمیه تحت توقیف بـودند کـه در پنجم آبان قسمتی را که طبقه تجار تشکیل میدادند به معیت آقا سید هاشم خویی به طهران و قسمتی که عبارت[از]رؤسای دسته و چند تن روضهخوانها و مداخلهکنندگان دیگر بودند به اردبیل و آقـا مـیرزا صـادق آقا و آقا میرزا ابو الحـسن آقـا انـگجی به طرف کردستان با اتومبیل حرکت داده شد که تا سؤال 47[13] عموما در مرکز و اردبیل تحت توقیف بودند و تا ذی الحجه47[13]یکایک آزاد و بالاخره عـفو عـمومی داده شـد و آقا شیخ غلامحسین که در این مدت پنجم مـحرم 48[13]از جـایی که پنهان گردیده بود بیرون[آمد]ولی آقا میرزا صادق آقا در قم و میرزا ابو الحسن آقا در مشهد تا هنوز اقامت دارنـد.تـبریز تـیرماه 1308.
تماشاکن بیطرف رضا صدیقی نخجوانی.
این چند کلمه در اول کتاب نـوشته شده بود ما اینجا نگاشتیم این صفحه این کتابچه را به نام گرامی یگانه مفخر عالم حضرت علی بـن ابـی طـالب علیه افضل الصلوات و التهیات و به مناسبت بیطرفی نگارنده در جریان انقلاب فـرمایش کـه با یک طرز دلپذیر و مختصر و مفیدی محسنات بیطرفی را بیان میفرماید افـتتاح مـینمائیم«کـن فی الفتنة کابن اللبون،لا ظهر فیرکب،و لا ضرع فیحلب.»83زادهء.عم احمد مـختار وه چـه خـوش سفته این در شهوار،باش در موقع شیوع فتن چون شتر بچه،نه در او شیرست تا دوشـند،نـی ورا پشـت تا شوند سوار.
پانوشتها
(54)-در اصل نقطهچین گذاشته شده است.
(55)-در خصوص انـتشار مـطالب در نـشریات علیه روحانیت و علمای دین فرصتی نبود تا در مطبوعات مستنداتی گردآوری شود با این حـال نـگارنده در خلال پژوهشهای خود اسنادی در این مورد یافته است که نمونهای از آن به پیوست در پایـان مـتن خـواهد آمد:سند شماره 3(گزارش تشکیلات نظمیه به ریاستوزرا در خصوص اهانت روزنامه عنکبوت به عـلما در تـاریخ 22/1/1305 شمسی).
(56)-همان مشؤوم است به معنی شوم و نحس که در گذشته و برخی لهجهها بـه صـورت مـتن تلفظ میشده است.
(57)-همان کلان«شاپو»معروف است که به زبان آذری آنگونه تلفظ میشود.
(58)-جـای نـقطهچین نانوشته است.
(59)-جای نقطهچین نانوشته است.
(60)-جمعه مسجد:یکی از بناهای قدیمی و تـاریخی تـبریزی اسـت که قدمت آن به صدر اسلام بازمیگردد.زلزله معروف تبریز در قرن دوازده هجری آسیب دید و به وسـیله احـمد خـان دنبلی تجدید بنا شود.این مسجد در محطوه مرکزی و در جوار بازار تبریز قـرار دارد(خـاماچی،بهروز،فرهنگ جغرافیایی آذربایجان شرقی،تهران،سروش،1370،ص 290.
(61)-برای اطلاع از مبارزات آیت اللّه انگجی در نهضت مشروطیت،ر.ک:«نقش عـلمای آذربـایجان در تحولات سیاسی»،به ققلم نگارنده،مجموعه مقالات همایش بین المللی نهضت مـشروطیت،تـهران،مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1378،ج 1.
(62)-قریه یـانیق:تـپههایی اسـت در قسمت جنوبی سربازخانه کنونی تبریز،پشت ایـن تـپهها باغ شاه چلبی بود که مرحوم حاج میرزا ابو الحسن آقا انگجی آن را آبـاد کـرده بود.(نادر میرزا،تاریخ و جـغرافیای دار السـلطنه تبریز،بـه کـوشش غـلامرضا طباطبایی محمد،تبریز،انتشارات ستوده،1373،ص 523).
(63)-بـرای اطـلاع از زندگانی و مبارزات آیت اللّه میرزا صادق آقا مجتهد تبریزی(1374 ق-1351)ر.ک:سید علوی، سید ابـراهیم،بـیان صادق(شرح حال،آثار،افکار و مـبارزات آیت اللّه میرزا صادق)،کـیهان انـدیشه،شماره 16،بهمن و اسفند 1366،صص 67-83.
هـمو،آیـت اللّه میرزا صادق آقا فقیه زاهد و مجتهد مبارز،مجله تاریخ و فرهنگ معاصر،شماره 5،صـص 194-205. حـسن مرسلوند در شرح حالی که ذیـل نـام تـبریزی،صادق[آیت اللّه]نوشته،مـیخوانیم:در قـضیه دستگیری شیخ محمد تـقی بـافقی در زمان رضا شاه به همراهی سایر روحانیون تبریز برای رهایی وی بسیار کوشید و پس از آزادی بافقی مـسافرتی بـه کردستان و سنندج کرد و بعد از بیست روز تـوقف از راهـ همدان بـه قـم مـهاجرت کرد و در آنجا ساکن شـده(زندگینامه رجال و مشاهیر ایران،تهران،انتشارات الهام،1369،ج 1،ص 252)،لازم به توضیح است که وی مسافرت نکرد بـلکه تـبعید شد.
(64)-نارضایتی بازار از سیاستهای حکومت پهـلوی تـنها بـه ایـن اعـلان بازنمیگردد در ابتدا چـنین گـمانی میرود که اهل بازار تبریز را گروهی از مرتجعین تشکیل میدهند اما واقعیت،امر دردناک دیگری است،مـطالعه یـک سـند مهم از سیاستهای ضد ملی و ضد ایرانی حـکومت پهـلوی صـحنه دیـگری را روشـن مـیسازد که برای درک وضعیت...مردم نمونه خوبی است.این سند را دوست عزیز رضا مختاری اصفهانی در اختیار نگارنده قرار داده است.با تشکر فراوان از ایشان.
نامه رئیس صنف کفشدوزان تـبریز به ریاستوزرا در خصوص جلوگیری از ورود کفش خارجی. [تاریخ:6]اسفندماه 1306
مقام منیع ریاست جلیله وزرای عظام دامت عظمته العالی
به طوری که ترقی و تعالی هرمملکت و تمول و تمکن هرملت بسته به رواج و کثرت صنایع آن مـملکت اسـت،روانق و تکمیل صنایع هرمملکت هم منحصر به توجه و ترویج امنای ملت و اولیای دولت خواهد بود،و الا به زودی ارباب حرف و صنایع آن مملکت از پای درآمده و صنایع آن ملت معدوم[و]دستخوش زوال میگردد.چنانکه این حقیقت مهم و ایـن نـکته در اغلب ممالک عالم به تجربه رسیده است و این قضیه واضحات است که مملکت ما ایران که مملکت صنعت و زراعت بوده و ملت ایران غـیر از ایـن دو منبع وسیله گذران و معیشتی نـدارند و اگـر اندک مسامحه و غفلتی در ترقی و پیشرفت این منابع منحصربهفرد عایدات ملت بشود،یک تیرهروزی و بدبختی مافوق تصور دامنگیر عموم اهالی شده،تدارک خسارات وارده از این رهـگذر در خـارج امکان خواهد بود.شـاهد ایـن مقدمه اوضاع رقتانگیز و دلخراش صنف کفشدوزان شهر تبریز است که در نتیجه رقابت تجار ملل همجوار به کلی محو و پایمال گردیده و نزدیک است یک جمعیت پانزده هزار نفری به عدهء بـیشمار بـیکار و ولگرد و گدا و گرسنه این مملکت علاوه بشود.آری سیصد باب دکان کفشدوزی در تبریز ایر است که اگر عمله دکاکین و طبقه دباغ و عائله تمامی آنها را حساب کنیم اعاشه قریب پانزده هزار نـفر اولاد بـدبخت این مـملکت از این ممر بوده و حیات پررنج و محنت آنها به دوام و بقای این صنعت پرزحمت منحصر است و بس.
چندی اسـت که علاوه بر کفش و پوتینهای فرنگی اقسام قالوشهای مردانه و زنانه بـه قـدری ارزان و فـراوان شده است که مردم بدون توجه به دوام و استحکام آنها فقطه به ارزانی و صورت ظاهر آنها گول خـورده، ابـدا به صنعت وطن خود اعتنا نمیکنند، مخصوصا در این شب عید که یک سـال عـمله و کـارگر زحمت کشیده که در این چند روز متاع خود را به فروش رسانده قروض خود را ادا و صدمات یکساله را جـبران نمایند.بدبختانه به قدری بازار کساد است که حتی عده زیادی از همکارها
قـغالب روزها به اندازه مـخارج نـاهار خود و عمله هم دادوستد نمیکنند.این است که ناچار پناه به آن مقام و وجود مقدس آورده،عموما به نام احیای پانزده هزار نفر نفوس بدبخت و بیگناه استرحام مینماییم که وسیلهای برای ترویج کـفشهای وطنی اتخاذ و از ورود بیحدوحصر اقسام کفش و قالوشهای خارجه با وضع گمرک و مالیات یا هرترتیبی که مقتضی است جلوگیری فرماند و الا با محو و پایمال شدن این جماعت سکته بزرگ و فوق العاده به عالم صـنعت و تـجارت آذربایجان وارد خواهد شد.با یک قلب پر از اضطراب توجه مخصوص را انتظار میبریم.
...رئیس صنف کفشدوزان تبریز.
محمد علی ریاست کل کفاشان
[مهر]
[مهر:]ورود به کابینه ریاستوزرا
به تاریخ: 1306/12/16
نمره:10348
[مهر:]آرشـیو کـابینه ریاستوزرا
نمره:1-1
(سند شماره 4)
(65)-سید هاشم خویی قبل از حوادث سال 1307،در ساله 1306 هم فعالیتهایی داشت و همزمان با اعتراضهای علمای نقاط مختلف ایران به بیانیه اول شهریور 1306 دولت مخبر السلطنه که به مـهاجرت عـلمای اصفهان به قم انجامید،در تبریز نیز برخی گزارشها حاکی از اقدامات تعدادی از وعاظ و روحانیون دارد.در گزارشی از حکومت آذربایجان(علی منصور)به وزارت داخله به تاریخ 8 مهر 1306 درباره آقا سید هاشم واعظ و دیـگر روحـانیون تـبریز گفته شده است:
«سید هـا شـم روضـهخوان خوئی که مدتی است در تبریز است گاهی در منبر خارج از رویه حرف میزد و به قید التزام جلوگیری میشد.این اوقات عده[ای]را دور خـود جـمع کـرده به عنوان جمعآوری اعانه برای طلاب و جلوگیری از مـناهی صـحبت میکند.اگرچه هنوز رفتاری که جدا مستلزم تعقیب باشد از او دیده نشده،ولی اخلاقا طوری است که هرگاه جلوگیری نشود مـمکن اسـت از حـد خود خارج گردد؛خصوصا که این اوقات در تسریع سجل احـوال اقدام میکنیم و موضوع نظام اجباری هم در پیش است به این جهت لازم دانستم مشار الیه چندی در تبریز بلکه آذربـایجا نـباشد و بـه مرکز بیاید.اینک محض استحضار خاطر عالی عرض میکنم که در ایـن بـاب به زودی اقدام مینماید و چنانچه لازم باشد مختصر وجهی هم برای خرج راه به او رسانیده بعد صورت خواهم دد.بـه بـعضی از آقـایان علما هم متذکر شدهام که ملتفت بوده از او حمایتی نکنند.مقتضی است مـراتب را بـه عـرض خاکپای مبارک ملوکانه ارواحنا فداه برسانند.»
اقدامات بعدی این فرد در گزارش ایالت آذربایجان بـه تـاریخ 11 مـهر 1306 چنین آمده است:
«آقا سید هاشم واعظ متقاعد شد از تبریز خارج شده به یـکی از نـقاط مانند مرند رفته چندی در آنجا باشد و چون به طور مسالمتآمیز به نظریه ایـالت نـمود و بـه علاوه بضاعتی هم ندارد،مبلغ پنجاه تومان به عنوان خرج مسافرت به او دادم...به عـلاوه بـنده به یکی دو نفر که خیلی محرمانه مشغول کار بودند و هیچ تصور نمیکردند عـملیاتشان تـحت نـظر باشد تهدید سخت نمودم.بالاخره در نتیجه این پیشبینیها و اقداماتی که به عمل آمد،هرگونه نـگرانی رفـع شده.امیدوارم همان طور که از بدو ورود بنده در هرمورد اوضاع اینجا بیسر و صـداتر از هـمهجا بـوده در این موقع نیز کاملا برای انجام مقاصد روبراه باشد و بدیهی است با سیاست عادلانه و اطـمینانبخش هـمیشه بـه سهولت میتوان مردم را اداره نموده به مجاری سیاست دولت سوق داد.» نتیجه اقدامات علی مـنصور در تـلگراف بعدی(12 مهر)مشخص شده است:
«چون سید هاشم اخیرا از شهر خارج شده عده[ای]مریدهای متعصب دارد امروز صـبح آنـها منزل آقای حاجی میرزا تقی آقا جمع شده اظهار تأثر و تقاضای مـراجعت او را مـینمودند و بعضی مغرضین هم میخواهند چنین جلوه بـدهند کـه چـون مشار الیه در ترویج دیانت کار میکند مـورد تـعقیب واقع شده،به وسیلهء اشخاص خیرخواه به آنها فهمانده شود که مقصود حـفظ شـهر و صلاح عمومی است و هروقت از طـرف سـید هاشم اطـمینان حـاصل شـود که در امور سیاسی حرف نمیزند بـرای مـراجعتش مانع نخواهد بود.اشخاص مزبور تشکر[کردند]و ساکت شدند»(سازمان اسناد ملی،شـماره تـنظیم 1- 19012،پاکت 3158)؛بصیرتمنش،پیشین،صص 391-392.
(66)-منظور شـیخ غلامحسین تبریزی،پدر برادران عـبد خـدایی است.
(67)-امام عصر(عج)کـجاست تـا به دادرسی بیاید.خدای اجازه بده به فریادرسی بیاید.
(68)-در محل فعلی استانداری آذربـایجان شـرقی در میدان دانشسرای تبریز.
(69)-محله دهـچی یـا شـتربان بزرگترین کویهای تـبریز اسـت و جمعیت این کوی بـسیار و بـاثروت است در مورد نام این کوی شاید به همین سبب باشد که اکثر مردم تـجار و بـازرگان بود و هرکدام در زمانهای قدیم برای حـمل اجـناس از شتر اسـتفاده مـیکردند تـا اواخر دهه چهارم قـرن اخیر افرادی بودند که تعداد زیادی شتر داشتند(ایوب نینکنام لاله،فریبرز ذوقی،«تبریز در گذر تـاریخ»تـبریز،یاران،1374،ص 92)البته در دوران رضا شاه بـا سـیاستهای اقـتصادی حـکومت از یـک طرف و مسدود شـدن راهـهای تجاری آذربایجان به واسطه تشکیل دولت شوروی این محله رو به افول نهاد.
(70)-در مورد این امامزاده نادر مـیرزا مـینویسد:«در کـوی شتربان مزار میباشد با گنبد و صندوقی و مـن بـه کـتب«مـقاتل الطـالبین ابـو الفرج اسپهانی و عمدة المطالب»ذکری ندیدم ناچار که هیچ ننویسم اما آن مزار و یک دو دیگر که بدین شهر باشند تواند بود که سید جلیل مرد خدایی بدین جـای مدفون باشد،محدث نبیل محمد ممقانی رحمه اللّه(پیشین،ص 158).
(71)-آقای سید علی مولانا پدربزرگ حضرت آیت اللّه سید ابو الحسن مولانا است.
(72)-انتشار این اخبار با حوادث شهر اصفهان و حرکت اعتراضآمیز آقـا نـور اللّه اصفهانی بیربط نبود.
(73)-ای امام عصر به فریاد برس،که اساس و نظام اسلام از بین رفت.
(74)-سیاستهای حکومت پهلوی چنان بود که پیشبینی جریان کشف حجاب را برای مردم آگاه متعاقب مـتحد الشـکل شدن لباس و...دور از ذهن نمیساخت آن هم از نوع خشن آنکه در برخی اسناد آمده است:
ریاستوزرامستقیم وزارت داخله تاریخ ثبت 1316/08/16 گزارش بدون امضایی از تبریز بـه ریـاستوزرا رسیده حاکی از اینکه رفتار بـعضی از پاسـبانها در موقع انجاموظیفه نسبت به بانوان از حد اعتدال خارج و سلوک آنها با این طبقه ممتازه خشن است[...]به درب حمامهای زنانه توقف نموده مزاحم بانوان مـیگردند عـین مشروحه لفا ارسال و اشـعار مـیشود که قدغن فرمایید مورد بازرسی قرار میدهند. رئیس الوزرأ[امضأ]...(سند شماره 5)
جواب وزارت داخله به استعلام بالا هم چنین است:
محرمانه به تاریخ 1316/1124
ریاستوزرا نمره 683-1952
عطف به مرقومه شماره 11496-17-8-1316 متضمن گـزارش بـدون امضا از تبریز راجع به رفتار و عملیات بعضی از پاسبانهای آنجا نسبت به بانوان معروض میدارد دستور بازجویی به استانداری سوم و اداره کل شهربانی داده شده بود.
استانداری جوابا شکایت مزبور را بیاساس دانـسته و جـدا تکذیب مـینماید.اداره کل شهربانی نیز گزارش مزبور را تکذیب و اشعار میدارد که این قبیل عرایض را اشخاص ناراضی در اثر اقدامات مـأمورین شهربانی در پیشرفت نهضت بانوان مینمایند.وزیر داخله[امضا]»
(سند شماره 6)
در مورد جـریان کـشف حـجاب و تغییر لباس در آذربایجان منابع زیر هم اطلاعات ذیقیمتی دارند:
مطالعات تاریخی » پاییز 1383 - شماره 4 (صفحه 208)
ق-خشونت و فرهنگ،اسناد محرمانه کشف حجاب(1323-1313)مدیریت پژوهـش انـتشارات و آموزش سازمان اسناد ملی ایران،1377 صص 16-49.
-واقعه کشف حجاب،اسناد منتشر نشده از واقـعه کـشف حـجاب در عصر رضا خان،به اهتمام مرتضی جعفری،صغرا اسماعیلزاده،معصومه فرشچی،تهران،سازمان مدارک فـرهنگی انقلاب اسلامی و مؤسسه پژوهشهای فرهنگی، 1371.
-تغییر لباس و کشف حجاب به روایت اسناد،تـهران،مرکز بررسی اسناد تـاریخی وزارت اطـلاعات،1378.
(75)-کلمه روسی به معنی درشکه.
(76)-او را به قریه یانیق مراجعت ندادند بلکه به اتفاق برخی دیگر از علما به کردستان تبعید کردند.
(77)-آیت اللّه میرزا صادق آقا تبریزی هم به کردستان تبعید شد کـه دیگر به تبریز نیامد پس از رفع حصر به قم رفت و آنجا مقیم شد.
(78)-شیخ غلامحسین تبریزی پس از آنکه مدتی متواری بود به عتبات عالیات عزیمت کرد.در عراق هم اعمال و رفتار او تحت مراقبت مـأموران قـنسولگری ایران بود.ر.ک:سند شماره 7.پس از مدتی وی به ایران بازگشت و در مشهد مقیم گردید تا اینکه در سال 1360 دار فانی را وداع گفت.ر.ک:خاطرات عبد خدایی،به کوشش مهدی حسینی،تهران،مرکز اسناد انقلاب اسلامی 1379. از نـکات مـهم زندگی شیخ غلامحسین انتشار نشریه«تذکرات دیانتی»در تبریز است که به سال 1345 هجری قمری تأسیس شد.جمعیت دیانت اسلامی تبریز آن را هردو هفته یک بار منتشر میکرد.خوشبختانه از این نـشریه سـال اول آن 1345- 1346 هجری و سال دوم آن 46 و 1347 نسخهای در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران وجود دارد.جمعیت دیانت اسلامی تبریز به سرپرستی آقا شیخ غلامحسین و هیئتی از روحانیون تبریز عصرهای جمعه چهار ساعت به غروب مانده تـشکیل مـیشد و مـذاکرات پیشوای روحانی آن شیخ غلامحسین بـه وسـیله بـعضی از اعضای جمع به رشته تحریر درمیآمد. و از طرف این جمعیت برای استفاده عموم طبع و نشر میشد.(فهرست مجلههای فارسی از ابتدا تا 1320،گـردآوری مـرتضی سـلطانی،کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران،1356،ص 37).
(79)-در اصل نقطهچین گذاشته شـده اسـت.
(80)-در اصل نقطهچین گذاشته شده است.
(81)-در مورد نحوه انجام اجرای قانون اتحاد شکل سندی وجود دارد که مرور آن جالب اسـت:
«سـواد:راپرت نـظمیه تبریز-نمره 14608/19262 مورخه[]27/12/09[13]
بعد العنوان اخیرا برای اجرای قانون اتـحاد الشکل دستور العمل لازم به مأمورین مربوطه دایر به تعقیب مختلفین صادر و اقدام لازم به عمل آمده از تاریخ 14 الی 26 مـاه جـاری 247 نـفر جلب و 156 نفر که قدرت تهیه لباس نداشتند ملتزما مرخص که بـرای خـود لباس تهیه نایند و 74 نفر از متخلصین هم که بر خلاف مقررات رفتار کرده بودند جهت تعیین مـجازات بـه مـحکمه خلاف اعزام و 17 نفر فورا به لباس متحد الشکل ملبس و مرخص گردیدهاند.رئیـس نـظمیه نـاحیه شمال غرب سرهنگ عبد اللّه سیف[مهر]»(سند شماره 8).
(82)-روزنامه سهند از نشریات مدافع سیاستهای حـکومت پهـلوی از سـال 1305 شمسی به مدیریت محمود غنیزاده شروع به انشتار نمود که تا سال 1317 شمسی یـعنی چـهار سال بعد از درگذشت غنیزاده منتشر گردید.محمد صدر هاشمی غنیزاده را به استناد مـطالب تـاریخ مـشروطیت کسروی جزو روشنفکران و از مؤسسین مشروطیت غربگرا در ردیف افرادی چون تقیزاده میداند(تاریخ جراید و مـجلات ایـران،اصفهان،انتشارات کمال،بیتاج 3،صص 48-49.
(83)-نهج البلاغه،از روی متن تصحیحشده مرحوم دکتر صبحی صـالح و مـقابله بـا نسخههای ابن میثم و ابن ابی الحدید و محمد عبده،ترجمه محمد بهشتی،انتشارات تابان،با هـمکاری نـشر شهریور،چاپ یازدهم،1381،ص 372.
فصلنامه مطالعات تاریخی پاییز 1383 - شماره 4 صفحات 220-173
نظرات