انقلاب اسلامی و نقش مهاجران از روستاها به شهرها


انقلاب اسلامی و نقش مهاجران از روستاها به شهرها

 

سیاست اصلاحات ارضی در دوره محمدرضا پهلوی همچون بومرنگی بود که سرانجام به سوی پرتاب‌کننده آن بازگشت و در سقوط این رژیم نقش مهمی ایفا کرد. نگارنده در این مقاله سعی دارد به بررسی مهاجرت روستائیان به شهرها به ویژه پایتخت در اثر اصلاحات ارضی و نقش آن در سقوط رژیم پهلوی بپردازد.

 

تاریخچه‌ای از اصلاحات ارضی [1]

انقلاب مشروطه به عنوان یک خیزش اجتماعی توسط طبقه متوسط شهری هر چند در سهیم کردن این نیروها در قدرت کوشید و با طبقاتی کردن انتخابات مجلس اول، سعی در کاهش نفوذ مالکان بزرگ داشت؛ اما در ادوار بعد، با عمومی شدن انتخابات این امتیاز از آنان گرفته شد و با توجه به اکثریت روستایی ایران, مالکان توانستند بر این نهاد مدنی مسلط شده و این بار سیاستهای خود را از طریق مجلس پیش ببرند. چرا که مالکان بزرگ در روستاها فعال مایشاء بودند و روستائیان چشم و گوش به دهان آنان داشتند که به چه کسی رأی دهند. با بررسی خاستگاه اجتماعی نمایندگان در ادوار گوناگون مجلس شورای ملی به این تغییر وضعیت می‌توان پی برد.[2]

از همین رو، نه در زمان تسلط طبقه متوسط شهری و نه در دوره تسلط بزرگ مالکان، گامی در جهت اصلاحات ارضی و بهبود وضع دهقانان برداشته نشد. چه، گروه اول دغدغه‌هایی دیگر داشتند و گروه دوم، هیچگاه در تضعیف پایگاه خود نمی‌کوشیدند. تنها در زمان نهضت میرزا کوچک‌خان جنگلی فقط در منطقه گیلان تقسیم اراضی میان رعایا انجام شد که همین امر خود در میان برخی از مذهبیون تأثیرات منفی به جای گذاشت. با سرکوبی نهضت، این سیاست در گیلان نیز عقیم ماند. بعدها در زمان رضاشاه با فروش مقدار کمی از املاک دولتی در سیستان و خوزستان، تعداد قلیلی از کشاورزان دارای زمین شدند و در تقسیم املاک خالصه و دولتی، مالکان بزرگ سهم بیشتری بردند.

محمدرضا شاه هم در دوران اولیه سلطنتاش برای بسط نفوذش در مقابل تبلیغات مخالفان به ویژه نیروهای چپ، دستور تقسیم روستاهایی را داد که پدرش به زور تصاحب کرده بود. این اقدام نه تنها کند و تدریجی بود بلکه سهم اصلی را ثروتمندان طرفدار شاه بردند. فقط گام واقعی در این مورد را دولت مصدق برداشت که با صدور تصویب نامه‌ای به سال 1331، مالکان را وادار نمود که 10 درصد از سهام مالکانه خود را به رعایا واگذار کنند و 10 درصد دیگر را به صندوقی که جهت توسعه روستایی ایجاد شده بود، واریز کنند. این تصویب‌نامه هم بعدها فرجام امیدوارکننده‌ای به نفع رعایا نداشت و با اصلاحیه سال 1344 کمک مالکان به این امر از 20 درصد به 7/5 درصد تقلیل یافت. اما آنچه به عنوان اصلاحات ارضی در اذهان وجود دارد، به سال 1340 توسط دولت امینی به مجلس ارائه و تصویب شد. این امر در زمانی صورت گرفت که کشور بر اثر سیاستهای پلیسی و ضد آزادی پس از کودتای 28 مرداد 32 در وضعیت آشفته‌ای به سر می‌برد.

دولت پهلوی که خود را منادی و مجری مدرنیسم در ایران می‌دانست، با نیروهایی راه منازعه پیش گرفته بود که لااقل در برخی از سیاستهای مدرنیسم با آن مشکلی نداشتند. اما جمعیت عظیم ایران در آن سالها روستائیان بودند که آنها هم در واقع جزو رعایای مالکان محسوب می‌شدند نه شاه. هر چند که مالکان و زمینداران بزرگ راه موافقت با رژیم را می‌پوییدند. اما در مقابل، آنان نیز توقعات و انتظاراتی داشتند که بایستی برآورده می‌شد. بنابراین اصلاحات ارضی اهدافی چند منظوره را تأمین می‌کرد: اولاً، شاه به توصیه کندی، رئیس جمهور تازه به قدرت رسیده آمریکا در راستای انجام اصلاحات داخلی همچون کشورهای آمریکای لاتین عمل کرده بود. دوم اینکه مخالفان سیاسیاش مانند جبهه ملی و برخی احزاب چپ را منفعل می‌ساخت و همچنین مخالفان با این سیاست را می‌توانست متهم به ضدیت با افکار مترقی و در راستای منافع توده‌های روستایی بنماید. سوم اینکه بخش اعظمی از جامعه ایران را از سلطه مالکان رها ساخته و به رعایای واقعی خود مبدل می‌ساخت. چهارمین منظور و هدفی که تأمین می‌شد این بود که ثروت و امکانات اقتصادی اشرافیت زمیندار به خدمت توسعه و نوسازی صنایع و کارخانه‌های شهری درمی‌آمد و چه بسا کارگران این کارخانه‌ها را کارگران سابق روستاها که همانا خوش‌نشینان سابق بودند، تشکیل می‌دادند.

لایحه اصلاحات ارضی به قانون اصلاحات ارضی مرحله اول موسوم شد و در طول سالهای بعد، سه مرحله در مورد تقسیم اراضی و واگذاری آن به روستائیان به وجود آمد. در مرحله اول، این سیاست از طریق واگذاری زمین به روستائیان دنبال می‌شد. در مرحله دوم، شکل اجاره‌داری موردنظر بود و در مرحله سوم از میان بردن انواع مالکیتهای خصوصی و حل مسئله اجاره‌داری مورد تأیید قرار گرفت.

نتایج اصلاحات ارضی

اصلاحات ارضی پیش از آن که به جنبه‌های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی حل مسئله زمینداری بپردازد، در پی تأمین اهداف سیاسی برآمده از این اقدام بود و شاید بتوان گفت که مهمترین و سریعترین نتیجه‌ای که از این سیاست برای رژیم حاصل شد، کوتاه شدن دست مالکان بزرگ از قسمت عمده اراضی کشاورزی و روستاها بود. اما این امر به معنای جایگزین شدن نفوذ رژیم در مناطق روستایی نبود؛ چرا که در این سیاست تنگناهای فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی روستائیان مغفول مانده بود و همین بی‌توجهی موجب شد که سیاست مزبور عقیم بماند و در واقع تغییر و تجدیدنظرهایی که بعدها اعمال شد، دال بر همین موضوع است.

اولین گروهی که از اصلاحات ارضی آسیب دید، خوش نشینان بودند. این گروه که کشاورزان فاقد زمین بوده و به عنوان کارگر در فصل کشاورزی به خدمت مالکین درآمده و در فصول دیگر به مشاغلی همچون پیله‌وری و فروشندگی روی می‌آوردند، در تقسیم اراضی بی‌نصیب مانده و از مزایایی چون تعاونی روستا محروم ماندند. افراد این گروهها جوانانی از طبقه متوسط شهری بودند که در سایه مدرنیسم پهلوی بالیده و نسبت به بسیاری از آموزه‌ها و اعتقادات روستائیان بی‌تفاوت و ناآگاه بودند و چه بسا با علقه‌ها و اعتقادات آنان با حالتی سخره‌گونه برخورد می‌کردند. اصلاحات ارضی علاوه بر ناکامی در عرصه اقتصادی و فرهنگی، از لحاظ اجتماعی خوش‌نشینان محروم زارعان رها از بند مالکان را به صورت نیرویی بالقوه برای مهاجرت به شهر درآورد.

مهاجران و مخالفان سیاسی رژیم پهلوی

با انجام سیاست اصلاحات ارضی، مهاجرت روستائیان به شهرهای بزرگ گسترش یافت و بالاترین درصد این مهاجرت مربوط به افراد با سنین 15 تا 44 سال بود. در حالی که مهاجرت این افراد در سال 1335 تا 15/3 درصد را در بر می‌گرفت، بعد از اصلاحات ارضی و در سال 1345 به میزان 18/8 درصد رسیده و در بین افراد 25 تا 34 سال 20/4 درصد بود.[3]  این آمار سال به سال رو به گسترش بود و با آشکار شدن نتایج منفی اصلاحات ارضی در روستاها و وضعیت نابسامان روستائیان، مهاجرتها گسترش می‌یافت تا آنجا که در سرشماری 1351 مهاجرت افراد با سنین بالاتر از یازده سال به 43 درصد افزایش یافته بود.[4] اما مهاجرت درمان درد روستائیان مهاجر نبود، آنان در حالی به سرزمینی ناشناخته پا می‌نهادند که برای خود تصوراتی از زندگی بهتر داشتند. رادیو و آموزشهای سپاهیان دانش و بهداشت بیش از آن که روستائیان را جذب آرمانها و ارزشهای سلطنت پهلوی سازد، آنان را شیفته زندگی شهری ساخته بود. ولی مهاجران نه تنها به زندگی مطلوبی در شهر دست نمی‌یافتند، بلکه با زندگی حاشیه‌نشین و محرومیت از بسیاری مواهب زندگی شهری به نوعی تحقیر در کنار سایر ساکنان شهر بایستی تن می‌دادند. آنان با زندگی در حاشیه‌ها و سرپناههایی نه شبیه خانه، به نامهایی چون زاغه‌نشینان، آلونک نشینان، گودنشینان، حلبی‌آبادها و ... شهره و معروف شده بودند.[5] آنان گویی جزو طبقات شهرنشین نبودند و تنها ابزاری برای تسهیل برخی از امور طبقات شهری بودند. اینان اگر چه همچون لکه‌هایی سیاه در گوشه و کنار شهر تهران همچون ورزشگاه امجدیه (شیرودی کنونی)، تهرانپارس، حسن آباد زرگنده و حاشیه‌های جنوبی حضور داشتند و گهگاه با ویران شدن خانه‌هایشان از نقطه‌ای به نقطه دیگر رانده می‌شدند، اما نیروی قابل توجهی برای بسیج نیروهای انقلاب و زمینی آماده برای رویش بذر انقلاب بودند. از همین رو، این مردمان بی‌طبقه در ادبیات انتقادی و انقلابی راه یافتند.

خسرو گلسرخی در یکی از اشعارش به نام سرود پیوستن از رنج کودکان جاده ری و زیر پل جوادیه دو منطقه مهاجرنشین سخن گفت [6] و نویسندگانی چون جلال آل‌احمد، صمد بهرنگی و غلامحسین ساعدی به وضعیت فرهنگی، بحران هویت و رنجهای این مردمان پرداختند. ساعدی در قصه معروفش «عزاداران بیل» که بعدها دستمایه فیلم «گاو»، ساخته داریوش مهرجویی شد، به بحران هویت این روستائیان در قالب مشهدی حسن می‌پردازد که عاقبت در میانه راه شهر، جان می‌سپرد.

در این میان انقلابیون مذهبی وضعیتی دیگر داشتند. مهاجران روستایی دارای دیدگاههای مذهبی بودند و نهادهای مذهبی مکانهایی بودند که آنان را جذب کرده و شاید بتوان گفت تنها جایی که آنان می‌توانستند با گذشته خود ارتباط برقرار کنند مکانهای مذهبی و مراسمهایی چون عزاداریهای ایام محرم، شبهای احیاء و نمازهای جماعت در هنگام غروب تهرانِ بی‌خواب بود. در آن هنگامه تعطیلی احزاب روزنامه‌های مستقل و کانونهای فرهنگی تنها مساجد بودند که اجازه فعالیت داشتند و این مساجد تریبون مهم روحانیان بودند که بسیاری از آنان پیروان امام خمینی(ره)  محسوب می‌شدند. آموزه‌های این روحانیان انقلابی بر خلاف روحانیانی بود که مهاجرین پیش از این با آنان در روستاها ارتباط داشتند. اگر قبلاً تنها گوش روستائیان از دهان روحانی ده مسائل دینی می‌شنید و شاید برای سلامتی شاه دعایی هم می‌شد، اینک در مساجد شهر روحانیان از رژیم انتقاد می‌کردند و از عدالت اجتماعی از منظر دین سخن گفته می‌شد.

با نگاهی به گزارشهایی که مأموران ساواک از جلسات درس و سخنرانی روحانیان انقلابی داده‌اند، می‌توان به گفتمان غالب در آن زمان در بین این طیف پی برد که تفسیر قرآن و نهج‌البلاغه با نگاهی انقلابی از مهمترین مباحث این جلسات بود.[7] در جریان همین فعالیتها، گفتمان جدیدی در بین روحانیان انقلابی و روشنفکران مذهبی رایج شده بود و آن گفتمان عدالت اجتماعی با مفهومی جدید بود. وعده حکومت جهانی مستضعفین در قرآن مجید هر چند با حکومت امام زمان(عج) تحقق می‌یافت اما بر مستضعفین ایران بود که مقدمه چنین حکومتی را با قیام خود فراهم آورند. بسیج نیروهای رها شده بر اثر اصلاحات ارضی توسط روحانیون انقلابی به تدریج در حال انجام بود و چه بسا بسیاری از این روحانیون خود از جرگه همان مهاجرین بودند و احساس دردی مشترک با آنان داشتند. از همین رو، در این هنگامه گفتمان روشنفکرانه مخالفی همچون مهندس بازرگان به دلیل ویژگیهای لیبرالی و مشروطهخواهاش چندان جذابیتی نداشت و دکتر علی شریعتی، علمدار نیروهای مخالف در جریان روشنفکری بود. الگویی که او از اسلام ارائه می‌داد، اسلام انقلابی و نمادش ابوذر بود که در فقر همچون مهاجران تهیدست تصویر می‌شد.

انقلاب اسلامی 57 به جهت گفتمان حاکم بر آن و نیروهایی که به عنوان پیاده‌نظام آن عمل کردند، از انقلاب مشروطه جدا است و دنباله آن محسوب نمی‌شود. در انقلاب مشروطه ایدئولوژی روشنفکران لیبرال و مشروطه‌خواه توسط دیگر طبقات دخیل در انقلاب پذیرفته شد و در واقع این انقلاب، سهم‌خواهی طبقه متوسط شهرنشین در حاکمیت بود. این طبقه هر چند با رژیم پهلوی اختلافات و تضادهایی داشت اما این تضاد در بعضی تفاهمها همچون سیاستهای مدرنیسم پهلوی تضعیف می‌شد و این طبقه اصلاح رژیم را بر انقلاب و براندازی ترجیح می‌داد. چرا که این طبقه علیرغم محرومیت از سهیم شدن در هرم قدرت در مدیریتهای میانی، دارای جایگاه بود. سرانجام به دلیل خفقان و عدم گردش نخبگان که در ساختار رژیم وجود داشت و رژیم حاضر نشد به هیچ‌گونه اصلاحی تن دهد، بیان مخالف طبقه متوسطه شهری هم تابع بیان نیروهای تهیدست مهاجر شد.

آنچه گفته شد در واقع تحلیلی ناقص و به عنوان فرضیه‌ای برای حضور نیروهای تهیدست مهاجر پس از اصلاحات ارضی در جریان انقلاب اسلامی است. سیاستهای اقتصادی، اجتماعی و ... کارگزاران جمهوری اسلامی و بررسی پایگاه اجتماعی و طبقاتی آن تا حدودی می‌تواند تأییدی بر این فرضیه باشد. هر چند که این بررسی در مورد روحانیان انقلابی نیز راهگشاست. امیدوارم با طرح این مسئله، بعدها بتوانم با استناد به اسناد و مدارک کاملتر بدان بپردازم.

 

پی‌نوشت ها:

[1] درباره جزئیات این سیاست ر.ک: ازکیا، مصطفی؛ مقدمه‌ای بر جامعه‌شناسی توسعه روستایی، انتشارات اطلاعات، تهران 1370؛ و، خسروی، خسرو؛ جامعه دهقانی در ایران، انتشارات پیام، تهران 1357.

[2] شجیعی، زهرا؛ نخبگان سیاسی ایران از انقلاب مشروطیت تا انقلاب اسلامی؛ ج 4، انتشارات سخن، تهران 1372، ص 251.

[3] سالنامه آماری ایران،‌ مرکز آمار ایران، سال 1346.

[4] نتایج آمارگیری نیروی انسانی 1351، مرکز آمار ایران و وزارت کار و امور اجتماعی، نشریه 357، مرداد 1353.

[5] اسنادی از مهاجرت داخلی در ایران، به کوشش ایرج محمدی، مرکز اسناد ریاست جمهوری، زیر چاپ، در این مجموعه گزارشها و مکاتبات قابل توجهی از وضعیت فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی این افراد آمده است.

[6] گلسرخی، خسرو؛ برگزیده اشعار خسرو گلسرخی؛ به کوشش و انتخاب مجید روشنگر، انتشارات مروارید، بی‌تا، ص 50.

[7] مجموعه اسنادی که توسط مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات منتشر شده است در این مورد رهگشا و قابل مطالعه و بررسی است.


کتاب سقوط جلد اول موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی