به مناسبت کودتای 3 اسفند 1299؛


به مناسبت کودتای 3 اسفند 1299؛

پیامدهای خارجی کودتای رضاخان

 سحرگاه 3 اسفند 1299 مثلِ همیشه نبود و تهران در مهار کودتاگران قرار گرفته بود. رهبران کودتا با شعار از بین بردن هرج‌ومرج در جامعه ایرانی به تهران وارد شده بودند تا طرحی نو دراندازند. بی‌شک چنین تحرکی نه‌تنها سیاستِ داخلی بلکه سیاستِ خارجی را نیز دچار تغییر می‌کرد

در سال‌های منتهی به کودتای 3 اسفند 1299 بی‌ثباتی، ناامنی و هرج‌ومرج حاکم بر جامعه خواسته‌های سیاستمداران و روشنفکرانِ ایرانی را به ایجاد حکومتی مقتدر و متمرکز تقلیل داده بود. سحرگاه 3 اسفند 1299 مثلِ همیشه نبود و تهران در مهار کودتاگران قرار گرفته بود. رهبران کودتا با شعار از بین بردن هرج‌ومرج در جامعه ایرانی به تهران وارد شده بودند تا طرحی نو دراندازند. بی‌شک چنین تحرکی نه‌تنها سیاستِ داخلی بلکه سیاستِ خارجی را نیز دچار تغییر می‌کرد. نوشتار پیش رو به پیامدهای خارجی کودتای 1299 اختصاص یافته است.

انگلستان؛ یکه‌تاز صحنه سیاستِ ایران

کودتای 1299 ارتباط مستقیم و عمیقی با سیاست‌های بریتانیا در ایران داشت؛ چرا که این کشور پیروزِ بزرگ جنگ جهانی اول بود و به‌واسطه موقعیت نیرومندِ خود در خاورمیانه و ایران یکه‌تازی می‌کرد. در واقع بریتانیا اگرچه در پایان جنگ ضعیف شده بود، اما هنوز قدرتِی نسبتا چشمگیر بود؛ زیرا آلمان شکست خورده بود و اتحاد شوروی در آشوبِ جنگ داخلی به سر می‌برد.1 همین‌که جنگ پایان گرفت، سیاست‌گذاران انگلیسی به جست‌وجوی راه‌هایی برآمدند تا بتوانند موقعیتِ ممتاز و انحصاری‌شان را در ایران پایدار نگاه ‌دارند.

قرارداد 1919 شروع پرقدرتی برای دستیابی به این هدف بود که با مخالفتِ افکار عمومی همراه شد. همکاری در جهتِ اجرای کودتای 1299 دومین اقدام حیاتی بریتانیا برای حفظ منافع و یکه‌تازی در ایران بود. بی‌شک تکیه زدنِ سیدضیاء بر مقام نخست‌وزیر احمدشاه در روزهای پس از کودتا، سیاست خارجیِ دولتِ برآمده از آن را متمایل به انگلیس می‌ساخت. شاید در نگاه اول الغای قرارداد ایران و انگلیس نقضی بر این تحلیل باشد، اما بنا بر برآورد دست‌اندرکاران کودتا، لغو این قرارداد می‌توانست برای دولت پشتیبانی اجتماعی کسب کند.

نورمن و همکاران او به‌عنوان عواملِ کودتای 1299 با سید ضیاء به توافق رسیده بودند که قرارداد ایران و انگلیس باید رد شود. بدون کنار گذاشتنِ آن دولتِ جدید نمی‌توانست به کار بپردازد. رد قرارداد با اعلامیه‌ای همراه بود مبنی بر اینکه چنین اقدامی به‌منزله دشمنی با «بریتانیای کبیر» نیست و دولتِ جدید بی‌درنگ می‌کوشد خیرخواهی بریتانیا را جلب کند که شرط اساسی موجودیت ایران است. در عین حال، سید ضیاء نمی‌خواست دولتش طرفدار انگلیس شناخته شود؛ بنابراین برای او بسیار اهمیت داشت که برای دوری از دشمنیِ دولتِ روسیه شوروی و جلوگیری از تضعیفِ منافع بین‌المللی بریتانیا، ویژگی انگلیسی‌مآبی دولتِ خود را تا جایی که ممکن باشد پوشیده نگه دارد.2

سید ضیاء باید سه رکنِ گوناگون را راضی و خشنود می‌کرد. علاوه بر دولت بریتانیا و شوروی، این وظیفه دشوار را در پیش داشت تا هموطنانش را قانع سازد که هدف او از لغو قرارداد 1919 آن است که با انگلستان هم مانند سایر دول دوست رفتار کند و دیگر مزیتی به آن کشور ندهد. این کار آسانی نبود چون از طرفی همه او را آنگلوفیلی دوآتشه می‌شناختند و از طرف دیگر سابقه او نشان می‌داد که در عرض هفت سالِ گذشته تقریبا کورکورانه از هر اقدام بریتانیا در ایران پشتیبانی کرده است.

دیری نپایید که سید ضیاء پرده از سیاستِ راستینِ خویش برداشت و شروع به استخدام «مستشاران» خارجی در جهت منافع بین‌المللی بریتانیا کرد و بدگمانی همگانی تأیید شد. در همان ماه اول صدارتِ او معلوم شد که قصد دارد اداره ارتش و امور مالی کشور را به بریتانیا بسپارد. روابطش با شوروی نیز به دشواری برخورد کرد؛ چرا که شوروی‌ها همچنان او را آلت دست انگلیسی‌ها می‌شمردند و به‌تدریج زمینه برای برکناریِ او مهیا شد.3

رضاخان؛ تکنیک‌های راهبردی برای منافع بین‌المللی

رضاخان را از همان زمستانِ 1300 رئیس‌الوزرای منتظر می‌دانستند. به‌طوری که از قراین بر می‌آید رضاخان هم خود را دست‌کم از سالگرد نخستِ کودتا به همین چشم می‌نگریست. تقریبا هم‌زمان با نخست‌وزیر شدنِ رضاخان، اتفاقِ مهمی در انگلستان افتاد. در دسامبر 1923م، محافظه‌کاران در انتخاباتِ پارلمان شکست خوردند و رمزی مک‌دونالد، اولین نخست‌وزیر حزب کارگر شد. مک‌دونالد مسئولیت وزارت خارجه را نیز بر عهده گرفت و کرزن عملا از سیاست کنار رفت. ناپدید شدنِ کرزن از صحنه سیاسی موهبتی نامترقب برای رضاخان بود. این امر سبب شد تا هم او و هم سرپرسی لورین (وزیرمختار دولت انگلیس در ایران) در برخورد با قبایلِ دست‌پرورده دیرین انگلستان به آزادی عمل بیشتری دست پیدا کنند.4

البته نباید به‌سادگی پنداشت که انگلستان کاهشِ نفوذ خود به دستِ رضاخان را پذیرفته باشد، بلکه پذیرش آن را تکنیکی هم‌راستا با حفظ منافع بین‌المللی خود می‌دید. لورین از همان ابتدا فکر می‌کرد که نتیجه بی‌ثباتی ایران به‌منزله سود بردنِ روس‌ها خواهد بود. حتی آنها در قضیه جمهوری‌خواهی رضاخان نیز به چنین محاسبه‌ای می‌اندیشیدند و بریتانیا خود را درگیر این موضوع نکرد؛ چرا که احمدشاه بی‌لیاقتی خود را به اثبات رسانده بود و غیبت او از صحنه سیاستِ ایران ضایعه‌ای برای انگلستان به‌شمار نمی‌آمد. شاه در مقابلِ مخالفانِ داخلی که روزبه‌روز بر تعدادشان افزوده می‌شد، نمی‌توانست کاری از پیش ببرد و چه‌بسا حمایتِ انگلستان از شاه وجهه بین‌المللی این کشور را هر چه بیشتر خدشه‌دار می‌کرد.

در 4 سپتامبر 1922م، سرپرسی لورن در گزارشی از اوضاع ایران، پس از بررسی و تجزیه‌وتحلیل روابط دولت بریتانیا با شیخ خزعل و خوانین بختیاری و با توجه به اینکه ایران دارای ارتشی به حد کافی نیرومند شده است که بتواند این‌گونه مقاومت‌های محلی را در هم شکند، به دولت بریتانیا پیشنهاد کرد سیاست جدیدی در رابطه با دولت مرکزی ایران اتخاذ کند

نگرانی بریتانیا از آنجا سرچشمه می‌گرفت که دولتِ شوروی تا قبل از نخست‌وزیری سردار سپه نسبت به زمامدارانِ ایران با سوءظن و بدبینی می‌نگریست، اما به‌محض تشکیلِ کابینه سردار سپه رویه خود را تغییر داد و از در دوستی درآمد. از نظر شوروی‌ها سردار سپه مرد خودساخته‌ای بود که از میانِ توده مردم برخاسته و علیه سلسله سلطنتی که موردحمایت روسیه تزاری بوده است مشغول اقدام شده و آثار هرج‌ومرج و ملوک‌الطوایفی را یکی پس از دیگری از بین می‌برد و جامعه ایرانی را از فئودالیسم به بورژوازی که یک مرحله به سوسیالیسم نزدیک‌تر است، سوق می‌دهد.5 در مقابله با شوروی، بریتانیا برای جلوگیری از غلتیدن ایران به دامنِ کمونیسم دائم ابقای سلطنت و قانونِ اساسی فعلی را توصیه می‌کرد و در تلاش بود تا از هر تغییر ناگهانی حکومت و اتخاذ شکل حکومتی که کشور برای آن آمادگی نداشت و موجب مخاطرات بی‌حساب در داخل و خارج مملکت می‌شد جلوگیری کند و رضاخان چنین روندی را ادامه می‌داد.6

حمایتِ بریتانیا از نخست‌وزیریِ دومین عنصر مهم کودتا تا جایی ادامه داشت که شیخ خزعل، حافظ و نگهبان دیرین خود در منطقه جنوب، را در جهت منافع بین‌المللی خود به رضاخان واگذار کرد؛ چرا که سیاست انگلیسی‌ها در این موقع ایجادِ یک دولتِ مقتدر و قوی در ایران بود که بتواند از نفوذ کمونیسم به ایران، افغانستان، عراق و هند جلوگیری کند. بدین ترتیب انگلیس بیش از حد به حفظ شیخ خزعل اصرار ننمود و دست از کارشکنی و حمایت از خزعل برداشت. شیخ خزعل بدون مقاومت در اهواز تسلیمِ سردار سپه شد و ارتش در سراسرِ خوزستان استقرار یافت.7

چنین واکنشی ناشی از سیاست کلی‌تر بریتانیا در جهت حفظ منافع خود در ایران بود؛ چرا که در 4 سپتامبر 1922م، سرپرسی لورن در گزارشی از اوضاع ایران، پس از بررسی و تجزیه‌وتحلیل روابط دولت بریتانیا با شیخ خزعل و خوانین بختیاری و با توجه به اینکه ایران دارای ارتشی به حد کافی نیرومند شده است که بتواند این‌گونه مقاومت‌های محلی را در هم شکند، به دولت بریتانیا پیشنهاد کرد سیاست جدیدی در رابطه با دولتِ مرکزیِ ایران اتخاذ کند؛ سیاستی که از اقتدار دولتِ مرکزی به نفع ثبات ایران حمایت می‌کرد. ترسِ از نفوذ کمونیسم به حدی بود که لورن در گزارش خود به دولت بریتانیا نوشت: «وحدتِ کشور ایران به‌عنوان یک اصل کلی و در جهتِ حفظ منافع بلندمدت بریتانیا به‌مراتب مهم‌تر از قدرت‌های محلی هر یک از دوستان و سرسپردگانِ ما می‌باشد».8

رویکردی که بریتانیا نسبت به رضاخان در پیش گرفته بود از منافع بین‌المللی این کشور برای حفظ ثبات ایران در مقابل کمونیسم سرچشمه می‌گرفت. تحت چنین شرایطی بریتانیا به رضاخان اجازه می‌داد تا سیاست‌های خود را پیش ببرد. رضاخان از همان روزهای ابتدایی نخست‌وزیری به مردم اطمینان داده بود که عقب‌نشینی روس‌ها را تسهیل کند. در ادامه موافقت‌نامه ایران و شوروی را منعقد کرد. بر اساسِ این توافقنامه روس‌ها نه‌تنها موافقت خود را برای عقب‌نشینی فوری از گیلان اعلام کردند، بلکه کلیه وام‌های تزاری، ادعاها و امتیازات مربوط به آن دوره را به‌استثنای ماهی‌گیری در دریای خزر ملغا نمودند.

رضاخان هنگامِ لغو موافقت‌نامه 1919 به بریتانیا اطمینان داد که این امر به‌نوعی «گمراه کردن و حتی فریفتنِ بلشویک‌ها» است؛ وی همچنین به تئودور روتشین، سردبیر سابقِ نشریه «منچستر گاردین» که به سمت سفیر شوروی در تهران منصوب شده بود، اطمینان داد که دولتش مصمم است تا نفوذ بریتانیا را از میان ببرد و در زمینه سیاست خارجی هم بی‌طرفی کامل را حفظ خواهد کرد.9

فشرده سخن

کودتای 3 اسفند 1299 و روابط خارجی برآمده از آن بدونِ پرداختنِ به سیاست‌های بریتانیا در منطقه خاورمیانه و به‌طور ویژه ایران ممکن نیست. بریتانیا قبل از کودتا و پس از پایان جنگ جهانی اول، درحالی‌که یکه‌تاز عرصه سیاست ایران شده بود، در تلاش برای تسلط کامل بر این کشور، قرارداد بدونِ فرجام 1919 را پیش برد. کودتای 1299 دومین اقدام بریتانیا بود که منافع این کشور را به‌خوبی تأمین کرد؛ چرا که اگر سیدضیاءالدین طباطبائی و رضاخان را به‌عنوان دو مهره کلیدی این کودتا در نظر بگیریم، سیدضیاء با پیوند کامل و عمیق با بریتانیا و رضاخان با مستحکم ساختنِ پایه‌های دولتی که مانع از نفوذ کمونیسم در نقاط مختلف کشور می‌شد در راستای منافع برون‌مرزی و بین‌المللی بریتانیا گام برمی‌داشتند؛ بنابراین بریتانیا با درکِ شرایط ایران به کنش‌های متنوع برای حفظ منافع بین‌المللی خود در روزهای پس از کودتا اقدام می‌کرد.

پی نوشت ها

1. محمود عبدالله‌زاده، سیاست‌ورزی در ایران مدرن: اقتصاد سیاسی ایران، 1320-1325، تهران، فرهنگ جاوید، 1398، ص 63.

2. سهراب یزدانی، کودتاهای ایران، تهران، ماهی، 1396، ص 250.

3. سیروس غنی، ایران؛ برآمدن رضاخان، برافتادن قاجار و نقش انگلیسی‌ها، ترجمه حسن کامشاد، تهران، نیلوفر، چ ششم، 1392، صص 228-229.

4. همان، ص 321.

5. عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران، تهران، کتابخانه کتیبه وابسته به موسسه انتشارات امیرکبیر، چ دوم، 1355، ص 364.

6. سیروس غنی، همان، ص 330.

7. عبدالرضا هوشنگ مهدوی، همان، ص 365.

8. ایرج ذوقی، تاریخ روابط سیاسی ایران و قدرت‌های بزرگ، تهران، پاژنگ، 1368، ص 507.

9. یرواند آبراهامیان، تاریخ ایران مدرن، ترجمه محمدابراهیم فتاحی، تهران، نشر نی، چ چهاردهم، 1395، صص 125-126.


موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران