رجال
شهید اندرزگو از نگاه برادرزاده اش

شهید اندرزگو از نگاه برادرزاده اش

برادرزاده شهید اندرزگو، از جمله معدود افرادی است که در بسیاری از مقاطع زندگی شهید با او همراه و بیش از حتی برخی از افراد خانواده وی، در جریان فعالیت‌های او بوده است و لذا خاطرات او می‌تواند زوایای پنهان این مبارز نابغه را بهتر آشکار سازد. رجانیوز به مناسبت فرارسیدن ایام الله دهه مبارک فجر و سالروز پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی مصاحبه‌ای با اکبر اندرزگو ترتیب داده است که در ادامه می‌آید:  فاصله سنی شما با عموی بزرگوارتان چقدر بود؟ ده یازده سال. پس امکان ایجاد رابطه صمیمانه بین شما دو نفر وجود داشته است. بله، اما مسئله اینجاست که عمویم بیشتر در حال گریز از چنگ ساواک بود و موقعیت برای بودن در جمع خانواده و همراهی با ایشان بسیار کم بود، اما من نهایت تلاشم را می‌کردم که از این فرصت‌های اندک استفاده کنم. از کودکی و نوجوانی ایشان از زبان بزرگ‌ترهای خانواده چه شنیده‌اید؟ از خصوصیات اخلاقی وی چه می‌گفتند؟ مادربزرگم می‌گفتند از همان بچگی خیلی صبور بود و به همه مردم کمک می‌کرد. به فاطمه زهرا(س) و امام زمان(عج) علاقه عجیبی داشت و غالباً به آنها متوسل می‌شد. اهل فامیل و آنهایی که عمو را خوب می‌شناختند همیشه از شجاعت خارق‌العاده او تعریف می‌کردند. ظاهراً کارهای عجیب و غریب هم زیاد می‌کرد. مثلاً چه کارهایی؟ مثلاً در جوانی می‌گفت می‌روم سر کوچه نان بخرم و یکمرتبه غیبش می‌زد و سه ماه بعد با کله تراشیده برمی‌گشت و می‌گفت سربازی بودم. هدف ایشان چه بود؟ فکر می‌کردم ایشان تلاش می‌کرد رشته‌های علاقه به خود را قطع کند که اگر یک وقت بلایی سرش آمد برای خانواده سخت نباشد. فایده هم داشت؟ ابداً، چون به‌قدری مهربان و دلسوز بود که انسان نمی‌توانست دوستش نداشته باشد. خود من با هیچ‌کس جز ایشان آن‌قدرها انس و الفت نداشتم که بتوانم حرف دلم را به او بزنم و یا سئوالاتم را بپرسم. اولین خاطرات شما با عموی بزرگوارتان به چه دورانی برمی‌گردد؟ نوجوان بودم. آن روزها در خانه‌ها حمام نبود و برای اصلاح و حمام با عمو می‌رفتم. یادم هست وقتی به سن تکلیف رسیدم، ایشان بود که همه مسائل شرعی را برایم توضیح داد. از طرفی فاصله سنی ما خیلی زیاد نبود و به همین دلیل با هم راحت بودیم. پس از قضیه اعدام انقلابی حسنعلی منصور که شهید اندرزگو فراری شد، ارتباط شما با ایشان به چه صورت درآمد؟ ساواک خانه مادربزرگ مرا شناسایی نکرده بود و هر وقت ایشان به ما خبر می‌داد، به آنجا می‌رفتیم و او را می‌دیدیم. بعد از ماجرای منصور تا دو سالی نمی‌دانستیم وی کجاست و چه کار می‌کند، اما ظاهراً ایشان دقیقاً می‌دانست ما کجا هستیم و چه کار می‌کنیم! مثلاً در این فاصله پدربزرگ ما فوت کرد و عمو بعداً جزء به جزء مراسم و حتی جریان غسل و دفن پدربزرگ را تعریف کرد. معلوم می‌شد به صورت ناشناس در تمام آن جریان حضور داشته است. چطور ساواک ایشان را شناسایی نمی‌کرد؟ ساواک که هیچ، من هم که عمری با ایشان بزرگ شده بودم، وقتی تغییر قیافه می‌داد او را نمی‌شناختم. نبوغ عجیبی در این کار داشت و گریمور فوق‌العاده‌ای بود. یادم هست می‌رفتم خانه مادربزرگ و یک وقت در می‌زدند. می‌رفتم در را باز می‌کردم و می‌دیدم یک روستایی آمده است که با لهجه غلیظی از من می‌پرسید: «کسی خانه هست یا نه؟» وقتی جواب مثبت می‌شنید، با کلام یا به من می‌فهماند که عموست. گاهی با لباس داش‌مشتی‌ها می‌آمد و مثل خود آنها حرف می‌زد. خلاصه هر بار مدل جدیدی را اختراع می‌کرد! شغلش چه بود؟ همه کاری می‌کرد. مدتی در خانه پدربزرگ یک ماشین جوجه‌کشی گذاشت و به این کار پرداخت. مدتی در بازار چهارچوب چمدان می‌ساخت. شغل اصلی ایشان نجاری بود، اما همه کاری می‌کرد، طوری که آدم واقعاً شک می‌کرد که فعال سیاسی باشد. شما از کجا فهمیدید فعالیت سیاسی می‌کند؟ من با عمو برای نماز می‌رفتیم مسجد آقای هرندی. ایشان در نزدیکی مسجد یک مغازه بزازی داشت. نماز که تمام می‌شد، عمو می‌گفت تو برو خانه. من باید بروم و با چند تا از دوستان عربی بخوانم. شهید رضا صفارهرندی، شهید حاج صادق امانی و عمو سید علی می‌رفتند طبقه بالا. این برای من سئوال شده بود که این چه درس عربی است که هر شب باید بخوانند؟ بعدها بود که متوجه شدم بحث مسائل سیاسی است و حتی آموزش‌های نظامی هم مطرح است. گاهی هم شهید هرندی و شهید حاج صادق امانی به خانه ما می‌آمدند و من چون پسر بزرگ خانه بودم برایشان چای می‌بردم و پذیرایی می‌کردم.   از روز ترور منصور چیزی یادتان هست؟ بله، البته ما رادیو نداشتیم و پدربزرگ اجازه نمی‌داد، به همین دلیل خبر را نشنیده بودیم. عمو به خانه آمد و اسلحه را لای حوله پیچید و به من گفت کسی با موتور گازی آبی رنگ دم در می‌آید و من باید حوله را ببرم و در خورجین او بگذارم. بعد هم وسایل سفرش را بست و مادربزرگ پرسید: «کجا به سلامتی؟» عمو گفت: «می‌روم مشهد». البته عمو اگر می‌گفت می‌روم شمال، می‌رفت جنوب و خلاصه هر جایی غیر از آن جایی که خیال می‌کردی رفته است. راز گیر نیفتادنش هم همین بود. در عمرم کسی را ندیدم که بتواند مسائل امنیتی را به این خوبی رعایت کند. بارها دیدم اقوام دور و نزدیک به مادربزرگ می‌گفتند آقا سید علی آمده بود و عکس‌هایش را از ما می‌خواست. عمو هر جایی که گمان برده بود ممکن است عکسی داشته باشد، سر زده و عکس‌هایش را جمع کرده بود. این کار باعث شد غیر از عکسی که روی تصدیق ششم ابتدایی‌اش در آموزش و پرورش باقی مانده بود، هیچ عکسی از او به دست ساواک نیفتد. پس عکس‌هایی که از شهید منتشر می‌شوند... اینها همه دست خانم ایشان بود که حقیقتاً با زحمت زیاد حفظشان کرد. همه اینها بعد از انقلاب منتشر شدند. پس از این که ایشان به قول خودش به مشهد رفت، کی او را دیدید؟ حدود دو سال بعد که مخفیانه به تهران آمد و نزد عموی بزرگ ما رفت که در میدان انبار گندم کار می‌کرد و ساواک شبانه‌روز او را تحت نظر داشت. شهید اندرزگو مدتی هم در حوزه علمیه چیذر سکونت داشت. از آن دوران خاطره‌ای دارید؟ آن روزها تاکسی داشتم و به من گفته بود یک وقت طرف ما نیایی، چون ساواک رد تو را می‌گیرد و به من می‌رسد. این احتیاط شدید به مادربزرگم هم سرایت کرده و کافی بود ما بگوییم سین تا مادربزرگ بگوید ساکت! خیلی حساس شده بود و فکر می‌کرد می‌خواهیم بگوییم ساواک! حس ششم عمو خیلی قوی بود و خطر را فوراً احساس می‌کرد. هیچ‌وقت هم سر ساعتی که قرار گذاشته بود نمی‌آمد. یا زودتر می‌آمد یا دیرتر. بعد از مدتی که عموحسین، عموی بزرگم را دیده بود، یک شب به من گفتند شیخی دم در خانه آمده است و با تو کار دارد. من روی سابقه ذهنی تصور کردم عموعلی آمده است. با شوق و ذوق دم در خانه رفتم، ولی او نبود. چند شبی همین قصه تکرار شد. واقعاً داشتم از انتظار دیوانه می‌شدم. خیلی دلم برای عموعلی تنگ شده بود. بالاخره یک شب که در خانه دایی بزرگم بودم، در را زدند. از دایی پرسیدم: «یعنی کیست این وقت شب؟» دایی گفت: «مش‌رمضان و زنش». رفتم و در را باز کردم و دیدم عموعلی است. برگشتم کفش بپوشم و با او راه بیفتم که وقتی برگشتم، دیدم نیست. خلاصه هر چه این طرف و آن طرف را گشتم، او را ندیدم تا مدتی بعد که قرار گذاشتیم و او را دیدم و فهمیدم آن شب عموعلی متوجه شده بود دو نفر مأمور با لباس شخصی سر کوچه ایستاده‌اند و معطل نکرده و رفته بود. خیلی دوستش داشتم و هر بار که او را می‌دیدم پشت سر هم صورتش را می‌بوسیم و کلافه‌اش می‌کردم. دخترم آن موقع‌ها خیلی کوچک بود و هر وقت عموعلی او را می‌بوسید، اخم می‌کرد. عمو هم می‌خندید و باز او را می‌بوسید. یادم هست یک بار با خانواده‌ به مشهد رفته بودیم. بعد از کشته شدن مرحوم آقای کافی بود که در حرم گاز اشک‌آور زدند و مردم فرار کردند. یک وقت دیدم یک نفر که در زنبیلی چند تا مرغ گذاشته است، داد می‌زند: «مرغ! مرغ! مرغ! آقا! مرغ نمی‌خواهی؟» بعد از کنارم عبور کرد و گفت: «زود زن و بچه‌ات را بردار و در برو». شناختمش. گفتم: «عمو! یک پاسبانی هست که خیلی مردم را کتک می‌زند». گفت: «نترس! خدا قصاصش می‌کند». فردای آن روز شنیدم که آن پاسبان کشته شده است. آقای رفیق‌دوست تعریف می‌کند که یک بار در پارکی با او قرار ملاقات داشتم و یکمرتبه متوجه می‌شود عمویم در حالی که سر چوبی را که تعدادی بادکنک به آن وصل بود، در دست دارد و داد می‌زند بادکنک! بادکنک! دارد به طرفش می‌آید. عمو از کنارش عبور می‌کند و می‌گوید: «از پارک برو بیرون. پارک محاصره است». ایشان آموزش‌های خاصی دیده بود یا این کارها را خودش ابداع می‌کرد؟ عمو هوش خارق‌العاده‌ای داشت. البته در لبنان هم دوره‌های نظامی زیادی دیده بود، اما این جور کارها را که در این دوره‌ها به آدم یاد نمی‌دهند. خودش آدم باهوش و مبتکری بود. عمو بارها از کشورهای همسایه اسلحه وارد کرده بود که ساواک حتی یک بار هم نتوانست ردش را بگیرد. شنیده بودم نصیری به ثابتی گفته بود مثل آب خوردن اسلحه می‌آورد و ما هم نمی‌توانیم گیرش بیندازیم. گفته می‌شد ساواک برای سر او پنج میلیون تومان جایزه گذاشته بود، اما عمو می‌گفت کسی نمی‌تواند مرا زنده دستگیر کند. اعتماد به نفس و آرامش بی‌نظیری داشت. با کسی درددل نمی‌کرد و حتی رفقای نزدیکش هم خبر نداشتند دارد چه کار می‌کند. امکان نداشت بتوانی ردش را بزنی. یک بار دایی کوچک ما سعی کرده بود دنبالش برود. می‌گفت نزدیک میدان ژاله (شهدای فعلی) از وانتم پیاده شد و تصمیم گرفتم دنبالش بروم، اما او را گم کردم، یکمرتبه دیدم یکی از پشت سر زد روی شانه‌ام و گفت: «داداش! برو بگذار به کار و زندگی‌مان برسیم!» ظاهراً ایشان با وجود آن که از مهارت‌های چریکی خارق‌العاده‌ای برخوردار بود، هیچ‌وقت عضو رسمی گروه و دسته‌ای نشد. از گروه، حزب و سازمان دل خوشی نداشت. از سازمان مجاهدین بارها با او تماس گرفتند که بیا با ما کار کن و عمو می‌گفت من برای رضای خدا کار می‌کنم، نه برای این که عکسم را به در و دیوار بزنند. مجاهدین هم کینه‌اش را به دل گرفتند. هم ساواک دنبالش بود و هم مجاهدین. شنیده‌ایم شهید اندرزگو گاهی برای لرزاندن تن و بدن سران حکومت و ساواک خودی نشان می‌داد و به آن تلفن می‌زد و تهدیدشان می‌کرد. منظورش از این کار چه بود؟ از این کارها زیاد می‌کرد. می‌گفت باید بفهمند حنایشان دست‌کم پیش من یکی رنگ ندارد. دل و جرئت عجیبی داشت. یک بار شاه رفته بود پاکستان. عمو می‌رود و با یکی از جوکی‌ها رفیق می‌شود و او را با خودش می‌برد داخل جمعیت استقبال‌کننده از شاه. جوکی خیره می‌شود به شاه و بند حمایل شاه باز می‌شود. ساواکی‌های داخل جمعیت می‌ریزند و آن جوکی را می‌گیرند و عموعلی را هم حسابی می‌زنند، اما نمی‌فهمند او کیست. استخوان پای عموعلی می‌شکند و با همان پای شکسته به مشهد برمی‌گردد و یک دکتر انقلابی مخفیانه پای وی را عمل می‌کند.   امام خمینی به شهید اندرزگو علاقه خاصی داشتند. آیا از ارتباط این دو با هم خاطره‌ای دارید؟ امام در هزینه کردن سهم امام فوق‌العاده دقیق و سختگیر بودند. وقتی ایشان در نجف بودند، شهید اندرزگو به ملاقات امام می‌رود. عموعلی همیشه یک قرص سیانور همراه داشت که یک وقت زنده دستگیر نشود. امام می‌فرمایند: «این کار شما شرعاً صحیح نیست» و عمو هم دیگر با خودش قرص برنمی‌دارد. ساواک به‌شدت ساکنان خانه‌های اجاره‌ای را کنترل می‌کرد و صاحبخانه‌ها موظف بودند مشخصات مستأجر خود را به کلانتری محل بدهند. عموعلی که در مشهد خانه نداشت و از سوی دیگر نمی‌خواست شناسایی شود، به‌شدت زیر فشار بود. آقای طبسی نامه‌ای برای امام می‌نویسد و وضعیت شهید اندرزگو را برای ایشان توضیح می‌دهد. امام در گوشه نامه پاسخ می‌دهند که از سهم سادات و سهم امام برای ایشان خانه‌ای تهیه شود. این خانه هنوز در محله سرشور مشهد هست. عمو از این که امام به یادش بودند و به ایشان محبت داشتند، فوق‌العاده خوشحال بود. شهید اندرزگو با طیف گسترده‌ای از اقشار مختلف اجتماعی رابطه و حشر و نشر داشت. این موضوع چگونه با زندگی مخفی سازگاری دارد؟ روابط عمومی عموعلی حرف نداشت. انگشتری هم داشت که می‌گفت: «هر چه را به کسی بدهم، این را نمی‌دهم». بعد از شهادتش هم هر چه در وسایلش گشتیم، آن انگشتر را پیدا نکردیم. اولین سالگرد شهادت او را در مسجد چیذر گرفتند. پیرمردی با عرقچین و لباس قدیمی نزدم آمد و گفت: «موقعی که به مدرسه چیذر آمد، به من گفت اسمش شیخ عباس تهرانی است. با هم خیلی رفیق بودیم و درددل می‌کردیم». از نحوه شهادت ایشان هم برایمان بگویید. بعد از انقلاب جزو انتظامات مدرسه رفاه بودم. ما می‌دانستیم عمو سید علی شهید شده است، اما بعضی‌ها اصرار داشتند او را در پاریس و در محضر امام دیده‌اند. من در مدرسه رفاه رفتم و خدمت امام عرض کردم: «آقا! عموی ما شهید شده و قضیه هم از این قرار است». امام دستمالشان را روی چشم گذاشتند و فرمودند: «شهادت ایشان سنگین است. اگر ده نفر مثل آسید علی داشتیم، می‌توانستیم دنیا را زیر سلطه اسلام ببریم». شهید اندرزگو با مقام معظم رهبری هم روابط صمیمانه‌ای داشت. نحوه شهادت ایشان هم این طور بود که با حاج مرتضی صالحی قرار داشت و ساواک رد تلفن را می‌گیرد. ظاهراً یکی از آقایانی که تاب نیاورده بود، با قول‌هایی که ساواک به او داده بود شماره حاج افشار را به ساواک می‌دهد و به ساواک می‌گوید این شماره را کنترل کنید، گیرش می‌آورید. راستش نحوه شهادت عمویم برایم مبهم است. او توانسته بود نزدیک به چهارده سال ساواک را گیج کند. کشته شدنش به دست ساواک، آن هم در سال 57 یعنی زمانی که رژیم نفس‌های آخرش را می‌کشید و ساواک هم قدرت سابق را نداشت، کمی عجیب به نظر می‌رسد. به هر حال اگر هم زنده می‌ماند، منافقین مثل خیلی‌های دیگر ترورش می‌کردند. بعضی‌ها می‌گویند شاید دیگر خسته شده بود. این حرف درستی نیست. هرگز در او خستگی ندیدم. همیشه پرانرژی و سرحال بود. عمو هیچ‌وقت نمی‌گفت «من»، در حالی که ده‌ها برابر بسیاری از کسانی که مدعی مبارزه هستند، مبارزه کرده بود. خبر شهادت ایشان را حاج محسن رفیق‌دوست به ما داد که توسط حاج اکبر صالحی باخبر شده بود. مجبور شدیم خیلی بی‌سروصدا ختم بگیریم. تازه بعد از انقلاب بود که فهمیدیم در قطعه 39 بهشت‌زهرا دفن شده است. عمویم به مرحوم آیت‌الله طالقانی خیلی علاقه داشت و قبر او هم نزدیک قبر ایشان است. به هر حال خیلی برایم عزیز بود و بیش از هر کسی در زندگی‌ام تأثیر داشت. خداوند فیض شهادت را نصیب هر کسی نمی‌کند. اینها گل‌های برگزیده بوستان خدا هستند.

ادامه مطلب

سالگرد شهادت اندرزگو

سالگرد شهادت اندرزگو

مبارز نستوه در تلاطم امواج خروشان انقلاب اسلامی ایران، چهره های درخشانی از جهاد و مبارزه بر ضد ظلم و استبداد می بینیم. ستاره های درخشانی که اسوه صبر و ایثارْ و الگوی حق خواهی و حق پرستی هستند. در میان این ستارگان، ستاره پرفروغی می درخشد که همواره نام او در قلب و جان ملت مسلمان ایران نقش بسته است. او کسی جز سید علی اندرزگو نیست؛ مبارزی نستوه که بدون هیچ وابستگی به گروه های منحرف، با اطاعت از ولایت...

ادامه مطلب

شهادت مبارز انقلابی سیدعلی اندرزگو

شهادت مبارز انقلابی سیدعلی اندرزگو

شهید سیدعلی اندرزگو در رمضان سال 1318 ش در تهران به دنیا آمد. سختی معیشت، او را از تحصیل بازداشت و به کار گمارد، ولی در همان حال به علوم دینی روی آورد و دروس فقه و اصول را طی کرد. شهید اندرزگو در نوجوانی با شهید نواب صفوی آشنا شد و در ستم‌ستیزی، از او الهام گرفت. وی در قیام 15 خرداد، به عرصه مبارزه با رژیم گام نهاد و مورد تعقیب مزدوران ساواک قرار گرفت. شهید اندرزگو پس از قیام 15 خرداد دستگیر شد و در زیر...

ادامه مطلب

امام تنها پس از نام آیت‌الله شاه‌آبادی می‌فرمود «روحی‌فداه»/ کرامات جعلی زیادی به پدرم نسبت می‌دهند

امام تنها پس از نام آیت‌الله شاه‌آبادی می‌فرمود «روحی‌فداه»/ کرامات جعلی زیادی به پدرم نسبت می‌دهند

تمام کسانی که با سیره علمی و عملی امام خمینی(ره) آشنائی دارند به‌خوبی بر این نکته واقفند که ایشان ضمن احترام به تمام اساتید خویش، علاقه ویژه‌ای به مرحوم آیت‌الله شاه‌آبادی داشت و همواره از ایشان با بهترین تعابیر یاد می‌کرد. در گفت‌گوی «پاسدار اسلام» با آیت‌الله نصرالله شاه‌آبادی گوشه‌هائی از این ارتباط شگفت‌انگیز و برخی از ویژگی‌های این خاندان از زبان فرزند آن...

ادامه مطلب

امام(ره) در آخرین عید فطر چه گفت؟

امام(ره) در آخرین عید فطر چه گفت؟

جماران: امام خمینی 27 اردیبهشت 1367 مصادف با عید فطر در دیدار با رئیس جمهور، نخست وزیر، رئیس مجلس شورای اسلامی، آقایان موسوی اردبیلی، مهدوی کنی، فلسفی و اقشار مختلف مردم و‌شخصیت‌های روحانی، کشوری، لشکری، خبرنگاران داخلی و خارجی در باره ابعاد معنوی ضیافت الله فرمودند: و در ضمن آخرین عید فطری بود که مردم مسلمان از بیانات ارزنده ایشان فیض می بردند. این ضیافت همه‌اش ترک است. ترک شهوات از قبیل...

ادامه مطلب

روحانی: روز قدس تدبیر امام خمینی(ره) بود/امام خمینی(ره) کدام یک از سیاست عبد‌الناصر را حکیمانه خواند؟

روحانی: روز قدس تدبیر امام خمینی(ره) بود/امام خمینی(ره) کدام یک از سیاست عبد‌الناصر را حکیمانه خواند؟

حجت‌الاسلام حمید روحانی رئیس بنیاد تاریخ پژوهی ایران در همایش روز قدس در اندیشه امام خمینی که عصر امروز در موسسه ندا برگزار شد با طرح این پرسش که امام خمینی چه تفاوتی با دیگر مراجع و علمای شیعه داشتند، اظهار داشت: اولین مسئله‌ای که در امام وجود داشت و در دیگر مراجع وجود نداشت جهان‌بینی حضرت امام بود. این جهان‌بینی ناشی از تربیت در خانواده‌ای آگاه بوده است. وی افزود: خانواده امام...

ادامه مطلب

کدام نماینده مجلس توسط علما تکفیر شد

کدام نماینده مجلس توسط علما تکفیر شد

یکی از شبهات روزگار مشروطه فتوا به کافر بودن سید حسن تقی زاده توسط آخوند خراسانی و شیخ عبدالله مازندرانی است که تقی زاده را فاسد و مفسد خوانده اند. عده‌ای در ایران گمان بردند فاسد و مفسد دانستن تقی زاده یعنی کافر بودن او. اما آخوند خراسانی می‌فرمود تقی زاده کافر نیست. فسق سیاسی دارد و باید طرد شود. سید حسن اردوبادی مشهور به تقی زاده از فاسد‌ترین عناصر راه یافته به مجلس بود و هر چه خرابی در...

ادامه مطلب

آیت‌الله خامنه‌ای: نیما یوشیج متدین بود/ شعر‌ اخوان را خیلی می‌پسندیدم

آیت‌الله خامنه‌ای: نیما یوشیج متدین بود/ شعر‌ اخوان را خیلی می‌پسندیدم

یکی از پرسش‌های مطرح شده در کتاب «پرسش‌ها و پاسخ‌ها» به سؤال یکی از دانشجویان درباره علاقه مقام معظم رهبری به شاعران معاصر اختصاص دارد.  کتاب «پرسش و پاسخ»، متن کامل پاسخ‌های حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای به پرسش‌های دانشجویان در ۹ دیدار (طی سال‌های ۱۳۸۲-۱۳۷۷) ‌است که برای نخستین بار در ایام بیست و هفتمین دوره نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران منتشر و توزیع شد....

ادامه مطلب

عکس‌های دیده نشده از ثریا اسفندیاری

عکس‌های دیده نشده از ثریا اسفندیاری

دادگاهی در آلمان حکم داده شش میلیون دلار از اموال باقی‌مانده از ثریا اسفندیاری بختیاری، ملکه سابق ایران به سه سازمان خیریه فرانسوی داده شود.   سه سازمان صلیب سرخ، گروه حامیان حیوانات و یک نهاد حمایت از افراد ناتوان در فرانسه به طور مساوی بخشی از ثروت اسفندیاری، به مبلغ چهار میلیون و ۵۰۰ هزار یورو (معادل شش میلیون و ۱۰۰ هزار دلار) را به ارث خواهند برد.   به گزارش خبرگزاری فرانسه، ثریا...

ادامه مطلب

 آیت الله آقانجفی اصفهانی

آیت الله آقانجفی اصفهانی

آیت‌الله شیخ محمدتقی اصفهانی معروف به «آقا نجفی» ــ برادر ارشد حاج نورالله ملقب به ثقه الاسلام ــ در 22 ربیع الثانی سال 1262ق، در اصفهان به دنیا آمد. پدر وی شیخ محمدباقر نجفی، فرزند مرحوم آیت‌الله شیخ محمدتقی، صاحب کتاب «هدایه المسترشدین» که وی نیز مقام اجتهاد و رهبری داشت. مادر آقانجفی، زمزم بیگم دختر دوم مرحوم آیت‌الله سید صدرالدین صدر از علما و مراجع بزرگ بود. نیاکان آقانجفی از...

ادامه مطلب

 مطیع‌ترین وزیر امور خارجه ایران ؛ (فراز و فرود زندگی سیاسی غلامعباس آرام)

مطیع‌ترین وزیر امور خارجه ایران ؛ (فراز و فرود زندگی سیاسی غلامعباس آرام)

غلامعباس آرام (1363-1282ش/ 1984-1903م) سناتور، سفیر و یکی از وزیران امور خارجه ایران در دوران حکومت محمّدرضا پهلوی بود. وی در کابینه‌های دکتر منوچهر اقبال، دکتر علی امینی، اسدالله علم، حسنعلی منصور و امیرعباس هویدا سمت وزارت امور خارجه ایران را بر عهده داشت. آرام، یکی از رکورداران مناصب وزارت و سفارت در دوران حکومت محمّدرضاشاه به شمار می رود.   از میان وزیران امور خارجه‌ای که پس از کودتای 28...

ادامه مطلب

مرگ احمد قوام تا رأی مثبت دادگاه نسبت به حقانیت ایران

مرگ احمد قوام تا رأی مثبت دادگاه نسبت به حقانیت ایران

مرگ احمد قوام سیاستمدار،‌ درگذشت قطب الدین شیرازی، رأی مثبت دادگاه "لاهه" نسبت به حقانیت ایران در اختلاف با انگلیس رویداد‌های تاریخی است که در 31 تیر روی داده است.   رأی مثبت دادگاه "لاهه" نسبت به حقانیت ایران در اختلاف با انگلیس (1331 ش) پس از ملی شدن صنعت نفت ایران در آخر اسفند 1329، شرکت نفتی انگلیس که طرف قرارداد شرکت نفت ایران بود، به این دلیل که متضرّر شده است خواهان ادامه همکاری...

ادامه مطلب

جزئیات مذاکره قوام و استالین به روایت معتضد

جزئیات مذاکره قوام و استالین به روایت معتضد

‌احمد قوام ملقب به قوام‌السلطنه (1334ـ 1252ش) پسر میرزا ابراهیم معتمدالسلطنه برادر وثوق‌الدوله از رجال معروف تاریخ معاصر ایران علی‌الخصوص عصر پهلوی است. او تحصیلات مقدماتی را به اتفاق برادرش حسن وثوق نزد معلمین خصوصی فرا گرفت و سپس در زمینۀ ادبیات فارسی و صرف و نحو عربی، عروض ، معانی بیان و ریاضیات قدیم ادامۀ تحصیل داد و مدتی نیز در مدرسه مروی به آموزش فلسفه و حکمت اشتغال ورزید. او در 12 یا...

ادامه مطلب

خودکشی سیاسی قوام در 30 تیر

خودکشی سیاسی قوام در 30 تیر

قوام السلطنه از جمله سیاستمدارانی است که نام و سرنوشت او به دوران پهلوی اول ودوم گره خورده است‌. او 5 بار نخست وزیر شد؛ اگرچه کابینه‌های وی غالباً عمر کوتاهی داشتند، امّا خطی که قوام در مدیریت سیاسی جامعه ایران از اولین سال قرن جاری هجری دنبال کرد، مهمترین بستر را برای نفوذ امریکا در اقتصاد و سیاست و فرهنگ جامعه ایرانی باز کرد. شاید بتوان گفت در میان رجال عصر پهلوی قوام نخستین سیاستمدار ایرانی...

ادامه مطلب

علامه فرنگ دیده

علامه فرنگ دیده

محمد قزوینی تحصیلات علوم متدواله اسلامی را در تهران گذراند. وی ابتدا صرف و نحو را زیر نظر پدر آغاز کرد. سپس در محضر استادانی همچون میرزا حسن آشتیانی، حاج شیخ فضل‌الله نوری و امثال آنها شاگردی کرد و در تمام علوم اسلامی از مقدمات صرف و نحو و معانی و بیان و بلاغت و لغت، فقه و اصول و منطق و هیات و علوم ریاضی و علوم ادبی از قبیل تاریخ ادب و رجال و عروض و قافیه متبحر و سرآمد شد. اوایل سال 1322 قمری، آقا میرزا...

ادامه مطلب

بررسی عملکرد مستشارالدوله در مجلس شورای ملی

بررسی عملکرد مستشارالدوله در مجلس شورای ملی

بعد از سال‌ها مبارزه، سرانجام ملت ایران موفق شد‌ سال 1324 هجری قمری حکومت مشروطه را جایگزین استبداد سنتی قاجار کنند. بدون تردید نقش و عملکرد هریک از سردمداران مشروطه در جای خود قابل تامل و بررسی است. یکی از این شخصیت‌ها مستشار‌الدوله ، وکیل سرشناس آذربایجان است. شاید در نگاه اول او شهرت خود را مدیون عموی نامدارش میرزا یوسف باشد، اما عملکردش گویای آن است که نشانی از مستشارالدوله بزرگ به ارث...

ادامه مطلب

شیخ فضل‌الله موافق مشروطه، مخالف مشروطه​خواهان

شیخ فضل‌الله موافق مشروطه، مخالف مشروطه​خواهان

در چالش میان سنت و تجدد در عصر مشروطه ایران و بازتاب آن در تفکر و رفتار سیاسی سنت‌گرایان و تجددطلبان در موافقت و مخالفت با مشروطیت، غالب مورخان و پژوهشگران تاریخ معاصر ایران به اعتبار مخالفت شیخ فضل‌الله با مشروطیت، وی را یک سنت‌گرای افراطی، مرتجع، استبدادطلب و مخالف هرگونه تجدد تلقی و معرفی کرده‌ﺍند. موافقان شیخ فضل‌الله نیز به اعتبار وجوه غربی اندیشه‌ها و تلاش‌های...

ادامه مطلب

خیال خام حزب دمکرات

خیال خام حزب دمکرات

پاوه یکی از شهرهای شمالی استان کرمانشاه و مرکز شهرستان پاوه است که از شمال به استان کردستان مشرف است و منطقه‌ای که پاوه در آن واقع شده بسیار خوش آب و هوا بوده و در کنار کوهستان اورامانات بنا گردیده و مردم این منطقه به گویش اورامی، به زبان کردی تکلم می‌کنند و به جهت جلب حمایت کردها، نام این شهر را به خاطر تجلیل از سردار یزدگرد سوم پاوه نامیدند.   پاوه یکی از اولین مناطق کردنشین کشور بود که...

ادامه مطلب

استاد سید

استاد سید

روز عید غدیر سال 1214 ق. در شهر دزفول پسری پا به عرصه وجود گذارد که نامش را مرتضی نهادند. پدرش شیخ‌محمدامین بود و نسب وی به جابربن عبدالله انصاری (وفات78ق.) از صحابه پیامبر(ص) می‌رسد. مادر شیخ‌مرتضی از زنان پرهیزگار زمان خود بود. وی به سال 1279 ق. در نجف اشرف از دنیا رفت.   شیخ‌مرتضی مقدمات علوم را در زادگاهش نزد پدر و عموی خود شیخ‌حسین انصاری، که از اکابر علمای آن شهر بود، فرا گرفت. در 1232ق....

ادامه مطلب

صدراعظم 3 پادشاه‌

صدراعظم 3 پادشاه‌

آقا ابراهیم امین‌‌السلطان در 20 جمادی‌الاول 1274 در تهران صاحب پسری شد که او را علی‌اصغر نام نهاد. علی‌اصغرخان از 6 سالگی تحصیل را آغاز نمود و مقدمات عربی، ادبیات فارسی و منطق و مبادی فقه و تاریخ و جغرافیا را آموخت و در زبان فرانسه هم ممارستی داشت. وی از 15 سالگی در دستگاه پدر بود و یک‌سال بعد پیشخدمت مخصوص شاه شد و در سفر عتبات (1287) همراه موکب شاهانه بود.   وی پس از فوت پدر، لقب و مقام...

ادامه مطلب


1
2
3
...
37
38
39
40
41
42