از سفر به فرانسه تا بایکوت در «زندان اوین»
شهریور ماه، مصادف است با سالگشتِ جنایتِ تروریستی فرقه «منافقین» (دار و دسته «مسعود رجوی») علیه رییس جمهور و نخست وزیرِ وقت، شهیدان «محمدعلی رجایی» و «محمدجواد باهنر» (و همچنین امیر «وحید دستجردی» فرمانده وقت شهربانی کل کشور). خبرگزاری فارس مفتخر است که در این ایام، پرونده موضوعی ویژه ای را به منظور پاسداشتِ مقامِ شامخِ رییس جمهورِ مکتبی، شهید «محمدعلی رجایی» در گروه حماسه و مقاومت منتشر نماید. امید که مقبول درگاه احدیت واقع شده و برای کاربرانِ ارزشمدار این خبرگزاری، مفید به فایده واقع شود:
*سفر به فرانسه و سوریه (سال 1350)
شهید رجایی پس از آزادی از زندان (مرحله اول) آنگونه که خود پس از انقلاب lمی گوید به ساماندهی بقایای هیأت مؤتلفه که به دلیل زندانی شدن تعدادی از عناصر اصلی آن کاملا از هم متفرق شده بودند پرداخت:«به کمک دکتر باهنر و آقای (جلالالدین) فارسی این گروه را جمع کردیم و به صورت تشکیلات مخفی اداره میکردیم هر کداممان یک اسم مستعار داشتیم.»
شهید رجایی به مدد روابط خوبی که با اقشار مختلف از جمله فرهنگیان و بازاریان برقرار میکرد توانست در جمعآوری کمکهای مالی آنان به منظور رسیدگی به خانوادههای زندانیان سیاسی و تأمین هزینههای چاپ و نشر اعلامیهها و ... شبکه گستردهای را به صورت مخفیانه سازماندهی کند.
با عزیمت آقای «جلالالدین فارسی» به «سوریه»، رجایی با نام مستعار «محمدامین» مبالغی را توسط «فرانسه» یا افرادی که در «بیروت» تحصیل میکردند برایوی ارسال مینمود. به سال 1350 برای تهیه گزارشی از وضعیت و کارهای انجام شده در این کشورها عازم «فرانسه» شد.
وی برای عدم ایجاد حساسیت «ساواک» مستقیما به «سوریه» نرفت بلکه ابتدا با سفر به «فرانسه» وانمود کرد به یک سفر توریستی میرود. وی در فرانسه گزارشی از شبکه مبارزین مسلمان در «فرانسه» و «اروپا» نیز تهیه نمود و پس از یک اقامت 17 روزه از راه «ترکیه» به «سوریه» رفت و از مراکزی که نیروهای مسلمان در آنجا آموزش نظامی میدیدند بازدید نمود و مجددا از طریق «ترکیه» به «ایران» بازگشت.
مرحوم سیدعلیاکبر ابوترابی در رابطه با نقش پشتیبانی شهید رجایی از مبارزه میگوید:
«سالها قبل از پیروزی انقلاب اسلامی یک روز شهید سیدعلی اندرزگو به من گفتند در رابطه با کار مبارزه و تهیه پول برای خرید اسلحه و مواد منفجره آقای رجایی از کسانی بود که با من همکاری زیادی داشت و رابط بین من و بازار بود.»
در قبال این کمکها قبوضی به فرد کمککننده داده میشد که بر روی آن عنوان خیریه درج شده بود. بدین سبب «ساواک» هیچگاه نتوانست برای تهدید جمعآوران این وجوهات و پرداختکنندگان آن بهانهای داشته باشد.آقای هاشمیرفسنجانی که خود پس از شهید رجایی دو سفر به «اروپا» داشته است در ارزیابی این سفر میگوید:
«به خاطر مشکلاتی که در اروپا برای مبارزه پیش آمده بود پوششی درست شد که آقای رجایی از طرف جمع ما به آنجا برود. با سفر ایشان کار خیلی خوبی انجام شد و ایشان رابطه محکمی را برقرار کردند و راههای ارتباطی را برای تبادل پیام و مسائل دیگر مبارزه بنا گذاشتند که بعدها هم خودشان آن را اداره میکردند، ما هم اگر کاری در رابطه با لبنان و فرانسه داشتیم به ایشان میگفتیم.»
رجایی به دلیل ارتباط نزدیکی که با کادر اولیه رهبری سازمان مجاهدین خلق داشت، بعضی از این کمکها را از طریق دوستانی که مانند او با این سازمان همکاری داشتند و در هیأت مؤتلفه هم فعال بودند، به شبکههای خارجی سازمان ارسال میکرد. «مهدی غیوران» یکبار از طرف ایشان مأموریت یافت چمدانی پر از اطلاعات و اسناد و پول را به رابط سازمان در «فرانسه» برساند. وی پس از آنکه موفق به این امر نشد، چمدان را به «صادق قطبزاده» تحویل داده و به ایران بازگشت. اما پس از مدتی مجددا از طرف رجایی مأموریت یافت به «پاریس» مراجعت و چمدان را از «قطبزاده» تحویل بگیرد.
شهید رجایی به دلیل فقدان تجربه کافی در برخی رهبران سازمان نظیر «احمد رضایی» برای هدایت سازمان با اینکه هیچگاه به عضویت «سازمان مجاهدین خلق» در نیامد، تلاش میکرد در تصمیمگیریهای بجا آنان را یاری دهد.
حاج «مهدی غیوران» در این رابطه میگوید:
«در سال 50 به احمد رضایی گفتم میتوان طی یک شناسایی و عملیات، امام جمعه تهران را ترور کرد. احمد این پیشنهاد را پذیرفت و من به دنبال مقدمات کار رفتم. وقتی احمد را از پیشرفت کار باخبر ساختم، شهید رجایی گفت من با این کار موافق نیستم چون اگر شما فردا امام جمعه را کشتید، ساواک به همین بهانه به سراغ روحانیون مبارز ما رفته و آنها را خواهد کشت و کار را هم به اسم ما تمام میکند. پس از این نظر پخته و سنجیده شهید رجایی، ما از انجام آن عملیات صرفنظر کردیم.»
*دومین مرحله زندان (1357-1353)
شهید رجایی به واسطه ارتباطی که با سازمان داشت تعدادی از کتب دفاعیات کادر اولیه آن در جلسات دادگاه را به همراه تعداد دیگری از کتابهایی که «ساواک» به آنها حساس بود، به منزل یکی از خواهرانش انتقال داد تا از این رهگذر سرنخی به دست ساواک نداده باشد. خواهرزاده او بدون کسب اجازه از شهید رجایی تعدادی از این کتابها را به دانشگاه برد و بین دوستان خود توزیع کرد که یکی از آنها با واسطه به دست ساواک رسید و منجر به دستگیری «محسن صدیقی» خواهرزاده شهید رجایی گردید. در مورخه 1353/9/6 نیروهای امنیتی به منزل رجایی ریختند و چون وی در خانه نبود، پس از بازرسی کامل، بدون دستیابی به کمترین سند و مدرکی، در انتظار بازگشت او به خانه ماندند.
شب هنگام که شهید رجایی از یکی از جلسات خصوصی شهید «بهشتی» به خانه میآمد، علی رغم دیدن اوضاع غیرعادی در محل، چون خود را مهیای دستگیری و زندان نموده بود، به صورت عادی وارد خانه شد و پس از لحظاتی بازداشت و روانه زندان گردید.
وی در طول نزدیک به بیست ماه بازجویی و حبس در سلول انفرادی، کمترین نشانه عجز و سازشی از خود نشان نداد. طولانی شدن مدت حبس او در سلولهای انفرادی، وی را در زمره یکی از نادرترین زندانیان سیاسی قرار داده است. رجایی به رغم برخورداری از روابط گسترده با مبارزان، در زیر فشار شدید و طاقتفرسای شکنجهگران «ساواک» اطلاعات مفیدی به بازجویان نداد و هر بار بیشتر از گذشته در معرض شکنجه قرار میگرفت.
بعضی همسلولیهای وی میگویند بارها دیده میشد رجایی به دلیل ورم شدید کف پا به خاطر اثر ضربات متوالی شلاق ، در بازگشت به سلول به صورت چهار دست و پا راه میرود.
هاشمیرفسنجانی پس از پیروزی انقلاب در یکی از خطبههای نمازجمعه تهران پس از ذکر مقاومت شهید رجایی در برابر شکنجههای ساواک اظهار داشت:
«ما در تمام دوران مبارزه از سال 41 تا 57 هیچ موردی را سراغ نداریم که یک نفر بیست و چند ماه در یک سلول بماند و مرتب زیر شکنجه باشد و به رژیم حرفی نزند. من پیش ایشان اسراری داشتم که اگر فاش میکرد بنده را هم اعدام میکردند.»
رجایی در زندان با نظم خاصی دوران حبس خود را سپری میکرد. انس او با قرآن چه در ایام حبس در سلول انفرادی و چه بعد از آن برای سایر زندانیان مثالزدنی بود. حضرت آیتالله «خامنهای» که آن ایام با فاصله یک سلول از شهید رجایی در «کمیته مشترک ضد خرابکاری» در بازداشت بسر می برد می گویند:
«من سلول 20 بودم و ایشان (شهید رجایی) سلول 18. من با سلول 19 به وسیله علامت تماس داشتم. او میگفت در سلول 18 کسی هست که میگوید با تو آشناست، فهمیدم آقای رجایی است، لذا هر وقت میخواستیم با هم مکالمهای داشته باشیم، من به سلول کناری پیغام میدادم و او هم به آقای رجایی و آقای رجایی هم متقابلاً به همین صورت با من تماس میگرفت، مثلاً میگفت آقای رجایی دارد قرآن میخواند، من میگفتم خوب میخواند؟ او هم میگفت آری با حال میخواند. در سلول اذان میگفت، روزه میگرفت...»
از شکنجههای «ساواک» در مورد این شهید آن بود که در فصل سرما وی را به صورت عریان در سلول نگه میداشتند و اجازه نمیدادند از لباسهای معمولی زندان استفاده کند تا جایی که هرکس بر روی در سلول لباس آویزانی میدید میفهمید در این سلول رجایی است. هرچند وی پس از محاکمات متعدد اولیه به 5 سال حبس محکوم گردید اما با اعترافاتی که یکی از اعضای «سازمان مجاهدین خلق»(منیژه اشرفزاده کرمانی) ، ساواک دریافت رجایی به رغم آن همه شکنجه کمترین اطلاعای از روابط خود را بازگو نکرده است، لذا شکنجه و بازجویی طاقتفرسای او مجددا از سر گرفته شد اما این بار هم به چیزی جز اطلاعاتی که «اشرفزاده کرمانی» بیان کرده بود، دست نیافتند که این امر در بازجویی های مکتوب او به خوبی هویدا است. او در این بازجوییها با زیرکی خاصی رابطه خود با سازمان را در حد یک رابط ساده و عاطفی با کادر مرکزی آن قلمداد کرده و هیچ مسئولیتی را برعهده نگرفته است. با آنکه وی میتوانست با توجه به انحرافی که در «سازمان مجاهدین خلق» روی داده و در زندان بیشترین شماتتها و طعنهها و آزارها را از اعضاء و هواداران آن میشنید، در صدد ضربه زدن به آنها برآید و روی گردانی آنها از اسلام نیز می توانست بهترین توجیهش باشد اما هیچگاه به این کار تن در نداد و مانع هرگوهه سوء استفاده مأموران امنیتی شاه از اختلاف عقیدتی و سیاسی اش با «سازمان مجاهدین خلق» گردید.
رجایی وقتی در زندان خبر تغییر مواضع عقیدتی اعضای سازمان از اسلام به مارکسیزم را با تلخی دریافت کرد به همرزمان خود گفت انتظار و توقع چنین روزی را داشته است. از این رو با شناختی که از ماهیت انحرافی این حرکت داشت، در زندان تمام تلاش خود را در جهت جذب هواداران ساده و نا آگاه این سازمان مینمود. بر این اساس اعضای منحرف سازمان در زندان باوی چنان از در مخالف و ستیز برآمدند که علاوه بر اعمال رفتار ناشایست، دست به تحریم مراسم نماز جماعت که برای اولین بار به همت شهیدرجایی در زندان برگزار میشد؛ زدند و این در حالی بود که اعضاء و هوادارن سازمان به راحتی در کلیه موارد زندان با مارکسیستها و عناصر چپِ زندان ائتلاف و اتحاد داشتند. در یکی از ملاقاتها که رجایی متوجه نگرانی بستگان و از جمله خواهر زادهاش در مورد زندان و شکنجه خود شده بود؛ با تبسم گفت:
«نگران نباشید، اگر من در بیرون بودم سازمان همان بلایی را که بر سر مرتضی صمدیه لباف و مجید شریف واقفی آورد، بر سر من هم می آورد.»
شهید رجایی در زندان محور تشکّل عنصار مؤمن و معتقد به رهبری روحانیت و در رأس آنها حضرت امام خمینی بود. این استقرار عقیده باعث گردید در «زندان اوین» از هر سو مورد تهاجم و بایکوت سایر گروه های موجود در زندان قرار گیرد. منافقین و عناصر مارکسیست زندان، تماس با وی را بکلی ممنوع ساخته و حتی در حد قدم زدن و غذا خوردن و صحبت کردن، هوادارن خود را از ارتباط با او منع میکردند. همین فضای سنگین باعث می شد برخی عناصر مذهبی نیز در زندان، با وی همسفره و هم صحبت نمیشدند. شهید رجایی پس از پیروزی انقلاب از این دوران (زندان اوین) به تلخی تمام یاد کرده است.
از اقدامات مهم شهید رجایی در زندان جذب عناصر جوان و ساده انگار هوادار «سازمان مجاهدین خلق» به گروه مبارزین سیاسی پیرو خط روحانیت و حضرت امام بود. وی با ایجاد کلاسهای مطالعاتی یک یا چند نفره ، اطلاعات گسترده خود را که طی سالها مطالعه، حضور در عرصه های سیاسی و اجتماعی و شرکت در مجالس مسجد هدایتبدست آورده بود، در اختیار زندانیان جوان قرار میداد.
رجایی در زندان وقتی از مشکلات و تنگناهای مالی برخی خانوادههای زندانیان در بیرون از زندان آگاه شد، در اولین ملاقات، با بهرهگیری از روابط گذشته خود در بیرون از زندان، توصیههایی در جهت رفع سریع آن مشکلات نمود.
فارس
نظرات