گزارش نشریه آمریکایی «نیویورک» از فعالیت‌های ساواک در آمریکا (قسمت اول)

«پلیس مخفیِ شاه» اینجاست


«پلیس مخفیِ شاه» اینجاست

اشاره: مایکل بارنز، عضو حزب دمکرات آمریکا و نماینده سابق ایالت مریلند، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و در یک افشاگری، به موضوع رشوه‌دهی‌های هنگفت مأموران «سفارت ایران» و «ساواک» به مقامات بلندپایه آمریکایی پرداخت. او فعالیت‌های شاه و اردشیر زاهدی سفیر ایران در واشنگتن را بزرگتر از «رسوایی واترگیت» دانست. به دنبال این افشاگری، روزنامه اطلاعات در اسفندماه ۱۳۵۷ گزارشی را درباره بخشی از فعالیت‌های پنهانی ساواک در آمریکا به نقل از نشریه آمریکایی «نیویورک» به چاپ رساند.

*******

 

کارگزاران ساواک با مصونیت کامل در آمریکا فعالیت می‌کنند. آنها مواظب همه هستند و تمام مخالفان و کسانی را که بر ضد رژیم هستند به ستوه می‌آورند. پیاده‌روی جلوی کنسولگری ایران گویی مرکز تجمع تمام پلیس‌های نواحی کلمبیا، پلیس پارک ملی، پلیس‌های محافظ ایالتی و پلیس‌های مخفی شده بود. آنها گاهی به گفتگو و خنده مشغول می‌شدند و زمانی با نگاه‌های عصبی و نگران به امتداد خیابان ماساچوست و به صف مرتب پلیس‌های واشنگتن می‌نگریستند که سه مرد ایرانی را در بر گرفته بودند؛ در حالی که دانشجویان تظاهرکننده ایرانی با خستگی مفرط در اطراف ماشین پلیس روبروی ساختمان کنسولگری برزیل در حرکت بودند. «شاه دست‌آموز آمریکاست، مرگ بر شاه» این را شصت نفر از تظاهرکنندگان با آهنگی موزون و مرتّب می‌خواندند. چهره آنها بیش از آنکه خشمگین باشد از خستگی مفرط حکایت می‌کرد که ناشی از پیمودن راه دراز پارک لافایت تا محل استقرار پلیس در چندصدمتری سفارت ایران بود. شاید تنها خطری که آن روز توده پلیس را تهدید می‌کرد آفتاب بود. چون تظاهرات خاتمه یافت دانشجویان پرچم‌های شعار خود را جمع کردند تا بار دیگر در تظاهرات از آنها استفاده کنند؛ آن وقت در گروه‌های کوچک راهی منازل خود شدند و در این موقع پلیس‌های محافظ سفارت نفسی به راحتی کشیدند. ناگهان یک اتومبیل بزرگ و تشریفاتی به رنگ آبی با پلاک واشنگتن دی. سی. به شمارۀ «دی پی ال ۴۱۳۸» از خیابان ماساچوست به طرف مدخل سفارت رانده شد. درهای اتومبیل به سرعت باز شدند و چهار مرد -که یکی از آنها در لباس سفید بود- از آن پیاده شدند. یکی از محافظین به سرعت نظری به اطراف و آن طرف خیابان افکند و چون دید که عکاسی مشغول عکسبرداری است به سرعت مرد سفیدپوش را چنان چرخاند که چشمش به طرف خیابان باشد. مرد سفیدپوش در حالی که کماکان پشتش به دوربین بود با سرعت به طرف در ورودی محل اقامت سفیر که در منتهی‌الیه ساختمان مقرّ سفیر قرار دارد رفت. به محض اینکه به در ورودی رسید یک ایرانی در حالی که به تندی نفس می‌زد از مقر بیرون آمد. آنها به هم پیوستند و مرد سفیدپوش دسته‌ای کاغذ از کیف دستی خود بیرون آورد که به او بدهد. لحظۀ بعد مرد دوم به سرعت سوار ماشین سفارت شد و مرد سفیدپوش نیز با دو قدم دیگر وارد اقامتگاه سفیر شد. چند لحظه بعد سرپرست‌های پلیس هم از راه رسیدند و از در مخصوص سفیر وارد شدند. مردی که لباس سفید به تن داشت منصور رفیع‌زاده پلیس مخفی شاه و رئیس عملیات ساواک در آمریکا بود.

«ساواک» مخفف ایرانی «سازمان اطلاعات و امنیت کشور» از شهرت شومی برخوردار است. سازمان‌های بین‌المللی از جمله سازمان عفو بین‌الملل مکرراً ساواک را به خاطر فشار و شکنجه مخالفین در ایران مورد حمله قرار داده‌اند. بعضی از مقامات آگاه در غرب تا آنجا پیش رفته‌اند که می‌گویند کنترل ساواک بر زندگی اکثریت مردم ایران خیلی بیشتر از کنترل سازمان مخفی کا.گ.ب بر مردم روسیه است. شمّه‌ای از اعمال روش شکنجه و اعدام زندانیان سیاسی توسط ساواک، سانسور مطبوعات و عقاید، خودداری از اجرای مراحل قانونی بازجویی و نیز عملیات دستگیری کسانی که مظنون به مخالفت با رژیم شاه هستند، توسط کمیته اجرایی حقوق بشر گزارش و به چاپ رسیده است. در حالی که دولت ایران ادعا می‌کند که تعداد زندانیان سیاسی در ایران چیزی کمتر از هزار است، معاون کل ساواک، پرویز ثابتی، به گزارشگران غربی گفته است که فقط در یکی از زندان‌های سیاسی ایران که خارج از شهر اصفهان قرار دارد ۱۰۰۰ زندانی سیاسی وجود دارد و نیز گفته است که ساواک تعداد قابل ملاحظه‌ای از این زندان‌ها در سراسر ایران دارد. صحیح‌ترین رقم ارائه شده مبنی بر تعداد مأمورین ساواک در ایران ۲۰۰۰۰ می‌باشد. رقم ادعایی پرویز ثابتی بین ۳۵۰۰ تا ۴۰۰۰ و هویدا نخست‌وزیر سابق ایران تا ۲۵۰۰ بوده است. رقم مورد تأیید شاه ۱۵۰۰ نفر می‌باشد. ولی قدرت واقعی ساواک در ایران همانند سرنوشت زندانیان بی‌شمار ایرانی اسرارآمیز است. باید دانست که برای کشوری که در آن وسایل ایجاد اختناق این چنین گسترده و پیشرفته است، مخالفتی این چنین اگرچه مخفیانه بسیار نیرومند تلقی می‌گردد.

مخالفت با رژیم ایران ابعاد وسیعی دارد که در آن از چپ گرفته تا راست همه را در بر می‌گیرد. در این میان اکثریت با آن دسته از مسلمانان محافظه‌کاری‌ست که با برنامه‌های به اصطلاح مدرنیزه کردن ایران توسط محمدرضاشاه تحت عنوان انقلاب سفید «ترکیبی از مدرنیزه کردن و توسعه اقتصادی» که خسارات زیادی به پیکر اقتصادی و فرهنگ کشور زده، مخالفت می‌ورزند. کارشناسان دولتی و نمایندگان در جلسات کنگره اقرار کرده‌اند که سلسله پهلوی بدون دخالت قدرت نظامی و تکنولوژی آمریکا که بیست‌وپنج سال رابطه نزدیک بین «سیا» و اداره دفاع آمریکا با شاه بدان تحکیم بخشیده، مضمحل خواهد شد. بدین علت است که شاه و پلیس مخفی‌اش توجه فوق‌العاده‌ای به رهبران مخالفین و دانشجویان تبعیدی[!] در آمریکا نشان داده، و رهبران مخالفین در آمریکا مکرراً به مأمورین ساواک در درون مرزهای آمریکا اشاره نموده‌اند. بازرسی و تحقیقات وسیع نشان داده است که ساواک و مأمورینش که در محافل پلیس مخفی آمریکا به نام «ساواکی» مشهورند، با مصونیت کامل در آمریکا به فعالیت مشغولند. از میان این فعالیت‌ها می‌توان به موارد زیر اشاره نمود:

۱- پرداخت یک میلیون دلار از حساب شخصی شاه در سوئیس توسط ساواک به کمیته انتخاباتی ریچارد نیکسون برای انتخاب مجدد نیکسون در ۱۹۷۴.

۲- استفاده از فواحش و مواد مخدر در پارتی‌های آنچنانی که غالباً بعضی از اعضای کنگره در آن شرکت دارند.

٣- عملیات وسیع و گسترده به منظور تحت نظر گرفتن و آزار مخالفین ایرانی و آمریکایی شاه.

بسیاری از این اعمال با تأیید غیرمستقیم سازمان «سیا» صورت گرفته است و در حالی که دادستان کل، آقای گریفتن‌بل، از اوایل سال جاری توجه هر چه بیشتر مأمورین اف. بی. آی را به مسأله زیر پا گذاردن قوانین ایالات متحده توسط سازمان‌های جاسوسی معطوف نموده، آنها با مقاومت ناچیزی که از طرف مقامات آمریکایی اعمال می‌گردد کماکان به عملیات خود ادامه می‌دهند.

 

استخدام افراد ناراضی

والاس: ما صحبت را به پلیس مخفی کشاندیم که ترکیبی است از سازمان سیا و اف.بی.آی ایران؛ آنها ساواک نامیده می‌شوند و به بی‌رحمی مشهورند. شاه اقرار نمود که مأمورین ساواک او در آمریکا به فعالیت مشغولند. آیا حضور آنها به خاطر نظارت بر اعمال دانشجویان ایرانی است؟ شاه:«نظارت و جاسوسی هر کس که به نحوی با انجمن‌های مخالف کشور من وابستگی داشته باشد؛ کاری که هر سازمان اطلاعاتی و جاسوسی باید انجام دهد.»(شاه ایران؛ ۶۰ دقیقه؛ ۲۴ اکتبر ۱۹۷۶)

احمد مسن‌تر از سنش که ۳۰ ساله است می‌نماید. پیشانی‌اش پوشیده از چین‌های عمیق است و موهایش که به وضوح کم شده به خاکستری زده است. چشم‌هایش با رطوبتی که حاکی از ترس است مواظب اطراف رستورانی است که در آنجا به ملاقاتش رفته‌ایم. ترس او بیجا نیست؛ او یکی از صدها ایرانی است که در مورد فعالیت‌های ایرانیان و آمریکاییان، برای ساواک جاسوسی کرده است و می‌ترسد که اگر ساواک بفهمد او صحبت کرده، جابجا کشته شود. «من در تهران به استخدام ساواک درآمدم» احمد در حالی که سیگار دیگری را با سیگار تمام‌شده قبلی‌اش روشن میکرد چنین شروع به صحبت نمود «من را در یکی از مساجد در حال گرفتن یک اعلامیه ضد شاه دستگیر کردند... بعد از دستگیری کارم را از دست دادم. تا ماه‌ها هر کجا شروع به کار کردم روز بعد بیرونم می‌کردند و هیچ دلیلی نیز ارائه نمی‌دادند. میخواستم کشور را ترک کنم و به آمریکا بیایم تا به کاری مشغول شوم، ولی به من پاسپورت و اجازه خروج نمی‌دادند و هر بار به سابقه‌ام اشاره میکردند. یک شاهی پول نداشتم. بالاخره ساواک با من تماس گرفت و یکی از مأمورینش گفت «می‌خواهی به آمریکا بروی؛ بسیار خب ما به تو کمک می‌کنیم که بروی، ولی باید با ما همکاری کنی» او به من گفت که باید جاسوسی دانشجویان ایرانی در آمریکا را قبول کنی و چاره دیگری نیز نداشتم. وقتی به آمریکا رسیدم در یک رستوران خیلی لوکس و گران استخدام شدم و گزارش‌هایم را به منصور رفیع‌زاده در سفارت ایران می‌دادم. او به ظاهر و به طور رسمی در سازمان ملل کار می‌کند، ولی در واقع یک ساواکی بسیار قدرتمند است؛ هر وقت می‌خواست مرا ببیند از سفارت تلفن می‌شد و مردی فقط می‌گفت «بیا به سفارت» و من می‌رفتم. بعد از شما می‌پرسند که آیا خبر به‌دردبخوری از مشتریان شنیده‌ای یا خیر. این شبکه توسط فریوری اداره می‌شود. او یکی از ساواکی‌های خیلی مهم سفارت است و از همه ایرانیان در واشنگتن پرونده دارد.»

توجه ساواک برای استخدام مأمورینی مثل احمد بیشتر معطوف به دانشجویانی بود که تازه وارد دانشگاه‌های آمریکا شده‌اند. بین ۲۲۰۰۰ تا ۵۰۰۰۰ ایرانی در مؤسسات آموزشی آمریکا تحصیل می‌کنند، و سیاست شاه مبتنی بر حمایت مادی از تعداد کثیری از این مؤسسات این سؤال و استنباط را به وجود می‌آورد که مؤسسات مزبور به منظور اخذ پول بیشتر، به طور ضمنی تفتیش دانشجویان ایرانی را تأیید و تقبل نموده‌اند. گزارشات منتشرشده در مورد رضا زنجانی‌فر، خطرات چنین قراردادهای شرم‌آوری را که ناشی از این نوع حمایت‌های مادی است روشن می‌سازد. زنجانی‌فر که در ابتدا یکی از دانشجویان بی‌طرف دانشگاه جرج واشنگتن بود، طی اولین و تنها تظاهراتش علیه رژیم در مارس ۱۹۷۶ توسط ساواک به‌وسیله عکس شناسایی گردید. در ماه اوت همان سال استاد راهنمای وی به نام پروفسور فیلیپ. دی. گراب که آمریکایی است از طرف سفارت به زنجانی‌فر اطلاع داد که بورس تحصیلی وی قطع گردیده است. مقامات دانشگاه در مورد نقش گراب به عنوان پیام‌آور سفارت اظهار بی‌اطلاعی کردند، ولی او به عنوان پروفسور آریامهر[!] در مدیریت چند ملیتی، شغل خود را مدیون کمک‌های مادی شاه به دانشگاه جرج واشنگتن بود و همیشه به روابط حسنه خود با اعضای کابینه ایران می‌بالید. تلفن‌های ناشناسی در پی قطع بورس زنجانی‌فر به وی می‌شد که طی آن شخص می‌گفت «اگر می‌خواهی بخشوده شوی نام دوستانت را به تفصیل بنویس و گزارشی در مورد همه ملاقات‌هایی که رفته‌ای و افرادی را در جلسات دیده‌ای تهیه کن.» زنجانی‌فر قبول نکرد. تلفن‌ها ادامه یافت. «اگر می‌خواهی بورس تحصیلی‌ات دوباره برقرار شود باید با ساواک همکاری کنی؛ باید به داخل گروه‌های ایرانی دانشگاه خودت نفوذ کنی و درباره آنها گزارش دهی.» زنجانی‌فر بار دیگر مخالفت نمود. ساواک تا دو ماه بعد از این موضوع سه بار دیگر سعی کرد با وی تماس برقرار کند، اما زنجانی‌فر کماکان مخالفت نمود.

در اینکه ساواک فعالانه در پی استخدام هرچه بیشتر مأمورین برای جاسوسی علیه مخالفین رژیم ایران است تردیدی وجود ندارد. اسناد مهمتری که در پی حمله دانشجویان ایرانی به کنسولگری ایران در ژنو به‌دست آمده حاکی از این است که تجسس محرمانه خانه‌های مخالفین یکی دیگر از روش‌های عمومی ساواک هستند. یکی از مدارک به‌دست آمده که مهر «محرمانه» دارد تلگرافی است که از مقر فرماندهی ساواک در ژنو بدین مضمون مخابره گردیده:«قبل از ورود مخفیانه به خانه‌های مخالفین نقشه عملیات (اطلاعات کامل درباره موضوع، محل زندگی شخص، ساعات ورود و خروج او از منزل، خیابان‌های اطراف و موقعیت آنها برای خروج در صورت بروز حوادث پیش‌بینی نشده و غیره) باید کاملاً مشخص گردد. خواهشمند است به مأمورین خود توضیح بدهید که در آینده برنامه کامل چنین تجسس‌هایی باید قبلاً به سازمان مرکزی ارائه گشته، اجازه لازم کسب گردد.» این تلگراف توسط پرویز ثابتی معاون کل ساواک امضا گشته و دو صفحه دستورالعمل در مورد چگونگی نمونه‌برداری از کلید با استفاده از ماده‌ای بنام «پلاستیلین» و ساختن کلیدهای جدید و همچنین وسایل مختلف بازکردن قفل‌ها، به ضمیمه آن می‌باشد. «اگر شما عکس‌هایی از قفل‌ها و کلیدهای مختلف یا نمونه‌های کلید بفرستید راهنمایی‌های مختلفی به عمل خواهد آمد...»

مدارک ذیل نیز مؤید اظهارات احمد در مورد استفاده از مأمورین «تحریک کننده» ساواک علیه گروه‌های مخالف می‌باشد. تلگرافی که مهر «بسیار محرمانه» دارد و به امضای پرویز ثابتی رسیده، چنین میگوید: «شما باید این اختلافات را تشدید کنید (اختلافات مابین گروه‌های مختلف به هر طریق که ممکن باشد تا حدی که آنها به جان هم بیفتند)». در تلگراف دیگری، به مأمورین ساواک در سراسر دنیا مخابره شده تا تمام اطلاعات ممکن را درباره «تظاهرات مخالفین ایرانی، اعتصاب‌ها، تلفن‌های دانشجویان به سفارت‌ها و کنسولگریها، برپاکردن جلسات، انتشار نشریه‌ها و مجلات و قراردادها و سمینارها و همچنین فعالیتهای دانشجویان موافق رژیم» به دست آورند. گزارشات می‌بایست توسط پست دیپلماتیک به تهران ارسال گردد. پروفسور ریچارد کوتام[ریچارد کاتم] یک متخصص ایرانی‌الاصل در دانشگاه پیتسبورگ و کارمند سابق وزارت خارجه در تهران درباره این مدارک چنین می‌گوید:«اگرچه این مدارک همه در ژنو پیدا شده، ولی مشخصاتی دارند که نشان می‌دهد که در تمام دفاتر نمایندگی قابل اجرا بوده است. صحت آنها غیر قابل انکار است.» مؤید میزان این آزارها و بازجویی‌ها در ایالات متحده یک سری وقایعی است که در اواخر سال ۱۹۷۶ در شمال ایالت نیویورک به وقوع پیوست. دانشجویان ایرانی که از خبر خرید یک مزرعه بزرگ در «بونویل» توسط مقامات ایرانی مطلع شده بودند، برای دیدن مزرعه که صاحبانش آن را «بزرگترین مزرعه پرورش دام» می‌نامند به آنجا روان شدند. در میان خریداران مزرعه که به نام مزرعه سهامی منصور معروف شده بود، نام هوشنگ نامور تهرانی نیز به عنوان یک دکتر داروساز به چشم می‌خورد. تهرانی در ضمن شوهر خواهر منصور رفیع‌زاده می‌باشد. گفته می‌شود که رضا براهنی شاعر و نویسنده مخالف دولت ایران، در آوریل ۱۹۷۷ به مأمورین تحقیق سنای آمریکا گفته است که تصور می‌کند تهرانی یکی از ساواکی‌هایی باشد که او را در زندان ایران مورد شکنجه قرار دادند. مخالفین ایران اعلام نمودند ساواک مزرعه «بونویل» را برای ایجاد یک مرکز شکنجه در آمریکا خریداری کرده است. در آن زمان دلایل کافی برای اثبات این مدّعا وجود نداشت. اکنون به هر صورت ساواکی‌های سابق و منابع دولتی آمریکا ماجرای پشت پرده مزرعه بونویل را افشا نموده‌اند. بر طبق گزارش این منابع، تهرانی مزرعه مزبور را با پول ساواک که توسط رفیع‌زاده تهیه گردیده بود، خریداری نمود. قرار بود از این محل به عنوان مرکزی برای اجرای پروژه عملیات «آمریکا - کانادا» (بایگانی پرونده‌های مخالفین ایرانی و آمریکایی شاه با استفاده از سیستم‌های مدرن کامپیوتری و نیز مرکز ارتباطات جهت ایجاد تماس‌های فوری بین پایگاه‌های ساواک و دفتر فرماندهی در تهران) استفاده شود. برای خرید وسایل الکتریکی مورد لزوم با مؤسسه بین‌المللی «راکوِل» تماس‌های اولیه برقرار شده بود (سخنگوی مرکز راکوِل از اظهارنظر خودداری کرد) وقتی وجود چنین مزرعه‌ای به اطلاع عموم رسید، تهران با انجام پروژه فوق مخالفت نمود.



منبع: روزنامه اطلاعات؛ ۷ و ۸ اسفند ۱۳۵۷ (به نقل از نشریه آمریکایی «نیویورک»؛ ۱۸ سپتامبر ۱۹۷۸)