لشکرکشی روسیه و مواضع بریتانیا در عصر مشروطه
1213 بازدید
درست در روزهای پایانی عمر مجلس دوم، تهدید عظیم ناشی از اولتیماتوم روسها، ایران و تمامیت ارضی آن را به مخاطره افکند. از آنجا که «درباریان و مجلس ملی که درست واقف به مواقف عصر» نبودند؛[1] به طور طبیعی زمینه نقض استقلال کشور را فراهم ساختند. این بزرگترین فاجعه تاریخی کشور بود که زمامداران قوم هیچ تحلیل و تبیین مشخصی از وضعیت زمان خود نداشتند؛ از ترکیب نیروهای بینالمللی و آرایش نیروها در صحنه سیاسی تلقی مشخصی وجود نداشت؛ جایگاه ایران در سلسله مراتب تصمیم گیریهای جهانی بر رجال این دوره پوشیده بود؛ و این وضعیت باعث ویرانی تمام عیار ساختارهای موجود کشور گردید.
در جریان اولتیماتوم، مصلحت ملی و منافع عمومی نادیده گرفته شد؛ و امری که به آسانی قابل حل و فصل بود به فاجعهای تبدیل گردید که بخشی از مسئولیت آن بر عهده نمایندگان حزب دمکرات بود. حزبی که اکثریت آن با عوامفریبی و جنجال و آشوب، راه را برای یافتن راه حل عقلانی موضوع مسدود ساختند و کشور را عرصه تاخت و تاز قشون روسیه نمودند. گردانندگان کمیته بحران همان کسانی بودند که علیرغم توصیه وثوقالدوله با تأخیر معنی داری اولتیماتوم روسیه را پذیرفتند و با این کار خود هم به قول عوام پیاز را خوردند و هم کتک را؛ و هم پولش را دادند. اینان همانها بودند که دولت وقت صمصام حکم به تبعیدشان داد: حاجی سیدعلی آقای یزدی پدر سیدضیاء، سردار محیی، میرزاکریمخان رشتی، سلیمانمیرزا اسکندری، سیدمحمدرضا مساوات، محمدعلیخان کتابفروش، میرزاعلیاکبر ساعتساز، حسینقلیخان نواب، وحیدالملک شیبانی و دکتر اسماعیلخان مرزبان. این سه تن آخر به فرنگ فرستاده شدند. اگر این کار را همان اوایل امر انجام داده بودند چهبسا بحران مشروطه به این نقطه غیرقابل بازگشت نمیرسید و چهبسا وقایع و حوادث بعدی تکرار نمیشد. در رسالهای دیگر خواهیم دید که اینان چگونه هسته مرکزی سازمان بحران را تداوم بخشیدند و کار را به کودتای رضاخان ختم کردند.
به هر حال بعد از حملة روسیه، برخی از سیاستمداران، حکمیت نزد انگلیسیها بردند. انگلیس که حفظ منابع نفتی خوزستان و مرزهای هند برایش بیش از تمامیت ارضی ایران و مشروطه اهمیت داشت، نظر به معذرتخواهی از روسیه و پس دادن اموال شعاعالسلطنه داد.[2] به قول دولتآبادی «اقدامات کارکنان وقت که بیشتر از روی اغراض شخصی و دائرة کوتهنظری است»، باعث شد مصالح ملت قربانی شود. همو رفتار سیاسی دمکراتها در این ایام را «به بازی ساده کودکان بد اخلاق بیشتر تشبیه میکند تا به رفتار یک دولت و ملت دارای اساس مشروطه.»[3] باز هم به قول دولتآبادی «در یک وقت بسیار تنگ که تا یک اندازه روسها شروع به مداخله کردن در تبریز و رشت کردهاند، نه جواب اولتیماتوم را داده تمام فصول آن را میپذیرند [...] استقلال چند هزار سالة ایران قربانی غرضهای شخصی چند نفر وکیل و وزیر جاهل مغرض از هر فرقه میشود.»[4] همین افرادی که این همه بر طبل غوغاسالاری میکوبیدند، به هنگام آزمون از معرکه گریختند. مردم تلاش کردند از کیان کشور دفاع کنند؛ روحانیان نجف به حرکت درآمدند؛ در رشت مصادمهای مختصر روی داد و جنگ خاتمه یافت؛ اما تبریز ایستادگی کرد. کسانی که بعد از اولتیماتوم روسیه و حملة آن کشور به ایران تبعید شدند عبارت بودند از: مستشارالدوله صادق، اسماعیلخان ممتازالدوله، ممتازالملک، حاجی معینالتجار بوشهری، حسنخان محتشمالسلطنه (اسفندیاری). وحیدالملک و دکتر اسماعیل مرزبان و حسینقلیخان نواب هم به خارج تبعید شدند. همینها کانون بحران را در سالیان آتی تشکیل دادند.
حمله وحشیانة روسها به ایران با موافقت تمام عیار انگلیسیها انجام شد. زیرا گفتیم برای آنان نفت ایران اهمیت داشت و نه مشروطه. سر ادوارد گری[5] در نامهای خطاب به سر جورج بارکلی[6] وزیرمختارش در تهران به صراحت عنوان کرد او از اقدامات دولت روسیه و قصد لشکرکشی آن کشور به ایران اطلاع دارد و کنتبنکندورف[7] او را از حمله قریبالوقوع کشورش به ایران آگاه کرده است. گری به وزیرخارجه روسیه گفته بود: «اگر اوضاع این طور خطرناک باشد که اعزام قشون را لازم بدانند»، و با توجه به اینکه روسها گفتهاند از این امر ناگزیرند، وی هم از این لشکرکشی «خشنود» خواهد شد.
گری فقط به روسها اشکالات و زحماتی را که احیاناً از این لشکرکشی متحمل خواهند شد، گوشزد کرد: «بعلاوه گفتم روابط حسنه که بین ما و دولت روسیه موجود است، در این اقدام لشکرکشی به هیچوجه لطمهبردار نخواهد شد و هر اتفاقی که رخ دهد، آرزوی صمیمانه من این است که روابط دوستانه خود را با مسیو ایزولسکی[8] حفظ نموده باشم.»[9] پس برای طرف انگلیسی حفظ مناسبات دوستی با روسیه بر حمایت از مشروطه ایران ارجحیت داشت. گری آشکارا از لشکرکشی قشون روسیه به ایران که به تحریک یکی از کارکنان سفارت خودش در تهران یعنی استوکس- وابسته نظامی- انجام شده بود نه تنها استقبال بلکه ابراز شادمانی هم کرد.
اما در پارلمان انگلستان در مورد اظهارنظرهایی از این دست آشوبی به پا خاست. در جلسهای که نمایندگان پارلمان بریتانیا به شدت علیه سیاستهای سر ادوارد گری وزیر وقت امور خارجه سخنرانی میکردند، نامههای افرادی مثل لرد روبرت سیسیل و نیز رهبران مسلمانان مدرس و سایر مسلمانان هند نیز قرائت شد.[10] روبرت سیسیل- عضو گروه مونتاگ / چلمسفورد - که بعداً در همین رساله با سیمای آنان آشنا خواهیم شد- نه برای منافع ایران، نه برای دفاع از مشروطه، بلکه برای پیشگیری از اعتراض مسلمانان هند به اردوکشی روسیه به ایران با سیاستهای رسمی دولت متبوع به مخالفت برخاست. از آن سوی لرد لمینگتون که از سال 1903 تا 1907 حکومت بمبئی را به دست داشت، روز سوم ژانویه 1912 کنفرانسی در ادینبورو ترتیب داده و گفت حکومت هند انگلیس به طور جدی مصمم است «وجود یک ایران مقتدر و مستقل» را تأمین نماید. او خاطرنشان ساخت انگلستان در مسئله ایران از هر نظر اعم از ملاحظات سیاسی، موقعیت جغرافیایی، منافع تجارتی و هر موضوعی که مربوط به ایران باشد، ذینفع است. روزنامة نیمهرسمی آفتاب نوشت این سیاست حاکم سابق بمبئی که به فرقه اتحادیون[11] انگلیس تعلق دارد، «به کلی با پلیتک مشرق زمینی سر ادوارد گری که این نکات را طرف ملاحظه و رعایت قرار نمیدهد، متناقض است.»[12] اما آفتاب ننوشت چرا سیاستهای محافل بریتانیا در ارتباط با مسئله ایران با هم متناقض است. به واقع مخالفین از بیم از دست دادن هند با سیاست سر ادوارد گری به مخالفت برخاستند. این اختلافات همچنان تداوم یافت و باعث شکلگیری دو استراتژی متمایز در ارتباط با ایران شد، این موضوع مهم کلید بحث دفتر حاضر است که به آن باز هم خواهیم پرداخت. به واقع اختلافنظر در مورد سیاستهای بریتانیا در ارتباط با ایران با قرارداد 1907 شکل گرفت و با قرارداد 1919 به اوج خود کشید و با ضربه کودتای سوّم اسفند به پایان محتوم خود رسید. در این نبرد البته مخالفین سیاستهای رسمی بریتانیا برنده شدند.
به هر حال با اولتیماتوم روسیه و حمله نیروهای آن کشور به ایران، تنش در بین سیاستمدارن بریتانیا شدت یافت؛ اما ماجرا به همینجا خاتمه نیافت. لندن به دنبال حملات روسها صحنة سخنرانیهای فراوان علیه این اقدامات سبعانه بود. این سخنرانیها هر کدام با انگیزههای متفاوتی انجام میشد؛ اما به هر حال در صفحات روزنامة آفتاب- تنها روزنامة ایران بعد از اولتیماتوم- بازتاب مییافت. محور این سخنرانیها حمله به سیاست رسمی انگلستان در برابر روسیه بود. کسانی که به این کنفرانسها دعوت میشدند، هر کدام انگیزههای مختلف و خاص خود را داشتند. رمزی مک دونالد رهبر حزب کارگر که از قضا اعتراضاتش در صفحات مطبوعات ایران منعکس شد، به دلیل مخالفت با سیاستهای دولت ائتلافی لیبرالها، علیه دیپلماسی آشکار و رسمی روس و انگلیس وارد میدان شد. لردها و گروهی از دستاندرکاران حکومت هند انگلیس، مثل لرد لمینگتون انگیزههای اقتصادی خاص خود را داشتند. ضمن اینکه افرادی از جناح چپ حزب لیبرال مثل ادوارد براون هم در تجمعات این عده حاضر میشدند.
به طور مثال در کنفرانسی که در نیمه نخست فوریه سال 1912 در یکی از تالارهای اپرای لندن برگزار شد، حاضران به شدت علیه روسیه و سیاستهای دولت ائتلافی و لیبرال اسکوایت به میدان آمدند. سر جورج بارکلی نماینده مجلس لردها، بر این جلسه ریاست میکرد. بارکلی از روسیه خواست در سیاستهای خود تجدیدنظر کند، در غیر این صورت از سوی افکار عمومی انگلستان همچنان به بدخواهی متهم میشود. او به روسها حمله کرد که چرا بر خلاف مفاد عهدنامه 1907 به ایران تاختهاند، در نواحی شمال، شمال شرقی و شمال غربی ایران اسکان یافتهاند و حتی «آذربایجان کهن را مثل یکی از ممالک مسلمه خود» رأساً تصرف نموده و متصدی اداره آن گشتهاند؛ و آزادیخواهترین پیشوایان قوم را فقط به دلیل اینکه «به آمال نامشروع ایشان خدمت نکردند بهدار آویختهاند، بعلاوه به اخذ مالیات از مناطق متصرفی مبادرت کردهاند». به مقامات دولت بریتانیا یاد آوری شد که نه «به نام منافع سیاسی و تجارتی انگلیس در ایران»، بلکه برای حفظ احترام مردم انگلیس وضعیتی به وجود آورند و یک سیاست جدی را تعقیب نمایند تا دامن خود را از این لکه ننگ تاریخی پاک سازند. به عبارت بهتر، بارکلی بر این باور بود که سیاست رسمی دولت اسکوایت نه تنها با خواست مردم انگلیس در تناقض است، بلکه با منافع سیاسی و تجاری بریتانیا در ایران هم تناقض دارد. بارکلی میترسید به دلیل این سیاست، منافع مزبور در ایران مورد تهدید واقع شود.
بعد از بارکلی، ادوارد براون سخنرانی کرد. محور سخنرانی او نقد مقالهای از روزنامة تایمز بود که در باب حمله روسیه به ایران چنین نوشته بود: «حکومتین روس و انگلیس دربارة استقلال ایران سوءنیتی ندارند و حتی سعی کردهاند که این استقلال در سایه تحدید و تقلید به صورت مکملتری در آید.» او این اظهار عقیده را خندهدار دانست و گفت: «مَثَلِ این عقیده مَثَلِ کسی است که او را درون مخزنی نگهداشته و در حقش رنج و شکنج روا دارند. وقتی این فرد از دنیا رفت بگویند مقصر خودش بوده است که نتوانسته از درون مخزن بیرون آید و از لذایذ زندگی بهرهمند شود». براون خطاب به حضار گفت باید به حال «ترقیخواهترین و حریتپرورترین دول و ملل عالم یعنی حکومت انگلیس» گریست و در عین حال خندید، که تایمز سیاست آن را چنین بازتاب میدهد. او ادامه داد روزنامة تایمز میخواهد حقوق یک ملت سالخورده یعنی ایران را حق روسیه قلمداد کند. به دید او تنها یک حقیقت ناگوار وجود دارد و آن این است که «ما انگلیسیها بالذّات محکومیم که فردا را دچار همین احوال شویم.» او گفت به دلیل همین «سیاست سخیفه رجال» انگلیس است که ایتالیا لیبی را تصرف کرده است و روسیه میخواهد ایران را ببلعد. او گفت اینها همه لکههای تاریخی سیاه و بدنامی است که برای انگلیس باقی میماند و آنگاه جملات خود را اینگونه پایان داد: «گلادستونها و سالیسبوریها کجا هستند تا حالت امروزی ما را ببینند و حیران شوند.»[13] پیام براون هم واضح بود: اگر انگلیس به سیاستهای رسمی خود ادامه میداد، ایران از دستش خارج میشد و چون لقمهای آماده به دست روسیه میافتاد. تأسف براون از فقدان گلادستون و سالیسبوری هم معنای خاص خود را داشت: این دو مظاهر امپریالیسم انگلیس به شمار میرفتند و تلاش آنها برای بسط قلمرو نفوذ بریتانیا در دنیا، در بسیاری از منابع تاریخی تشریح شده است. تازه این موضع براون، عضو جناح چپ حزب لیبرال بریتانیا بود و حدیث مفصل دیگران از این مجمل بهتر خوانده میشود.
لینچ هم که دارای منافع و عواید سرشاری در ایران بود گفت به جای روسیه، سیاستهای دولت بریتانیا را نقد میکند. زیرا به گمان او «روسیه برای تأمین منافع خودش میتواند به هر اقدامی متشبث شود، اما عقل من قبول نمیکند که انگلیس در این موضوع یک آلتی باشد؛ چرا که ما نمیتوانیم شرف و حیثیت ملیه و عنعنات تاریخی خودمان را فدای روسیه بکنیم.» پس این روسیه نیست که باید توبیخ شود، بلکه دولت انگلستان است که باید تقبیح گردد. زیرا با منافع تجاری و سیاسی این کشور در ایران بازی میکند و آن را به حریف واگذار مینماید. بعد از این سخنرانی رمزی مک دونالد رهبر حزب کارگر به سخنرانی پرداخت. او گفت:
طرز سیاست وزیر خارجه انگلیس درباره ایران را برای منفعت و شأن و شرف مملکت خودم مفید نمیبینم و بر عکس به جای فایده، ضرر آن هم به ما خواهد رسید. آیا قربان کردن یک ملت قدیمی بیچارهای را که تاکنون رعایت قواعد انسانیتکارانه را نموده و اکنون هم به مانند ما قدمگذار ساحت مشروطیت، حریت، عدالت، مساوات شده است چه معنا دارد؟ اگر سیر[14] ادوارد گری این اقدام را به نام ملت انگلیس به عمل آورده خطا میکند. من از حیث آنکه یک نفر انگلیسی هستم این حرکت را به ملت خودم روا نمیبینم. گمان میکنم که تمام انگلیسیها در این حسیات من شرکت دارند (حاضرین: داریم). بنابراین مسئولیت اضمحلال استقلال ایران به عهده انگلیس و ادوارد گری است![15]
آخرین ناطق مستر کلیفورد بود که هشدار داد اگر سیاست رسمی بریتانیا به همین روش ادامه یابد، دیری نخواهد پایید که در انگلستان هم مثل آلمان سوسیالیستها قدرت را به دست خواهند گرفت و آنگاه این اشتباهات را به شکل سختی جبران خواهند ساخت. نویسنده روزنامة آفتاب هم نوشت با سیاست ادوارد گری «بالاخره استقلال ایران پایمال زور و قوت میشود». آنگاه ادامه داد این سیاست از نظر عثمانیها هم پنهان نمانده است. پس پیشنهاد کرد عثمانیها هم مثل انگلیسیها از تشکیل چنین کنفرانسهایی برای نشان دادن احساسات خود در مورد ایران دریغ نورزند: «همانطوری که انگلیسها از بیان حقیقت پروا و اندیشهای ندارند، برای عثمانیها هم گمان نمیکنیم محذوری باشد.»[16] به عبارت بهتر روزنامة آفتاب در این مقطع تاریخی، از مواضع حکومت هند انگلیس و مخالفان گری حمایت میکرد.
شرایط در داخل ایران بسیار نامساعد بود. ناصرالملک از فرصت به دست آمده بهره برد و حکومت نظامی برقرار ساخت. به هر حال به دنبال اولتیماتوم روسیه، ایران عرصة هجوم نیروهای افسارگسیخته این کشور شد. ثقةالاسلام «بزرگترین اشخاص و وطندوستترین روحانیان تبریز» بود. روسیه با بهدار آویختن او میخواست قدرت خود را به رخ ملت ایران کشد. روز عاشورا که یکی از مهمترین روزهای شیعیان است، روسها میخواستند اثبات کنند در بزرگترین روز عزاداری ایرانیان و بین متعصبترین مذهبیان ایران که تبریزیان بودند، میتوان بزرگترین روحانیان شیعه را کشت و کسی هم جرأت نخواهد کرد دم بر آورد.[17]
به قول عینالسلطنه: «سفیر روس را عهد فتحعلی شاه با دویست نفر اتباعش کشتند. مجازات [آن اقدام] تبعید میرزا مسیح شد. حالا در سرپیچ مجتهدین را دار میزنند. دیگر آبرویی برای مسلمانها باقی نمیگذارند برای آنکه این کارها را به دست خود ایرانی میکنند. اوّل آنها را دسته دسته کرده به جان یکدیگر انداختند بعد که خوب همدیگر را تمام کردند این طور داخل شده آدم دار میزنند. الآن یکی میگوید محمدعلی شاه را میآورند و آورده بودند، اگر کابینه انگلیس صِحه به این کار گذاشته بود. اما هنوز کابینه انگلیس قبول نکرده مشغول مذاکره است. به درستی معلوم نیست چه میشود و خیلی مشکل است و مستبعد است که این حالت هم باقی بماند. دیگر چه انقلابی در جلو خواهد بود نمیدانم.»[18]
روسهای وحشی کشتار بیرحمانهای از مردم مظلوم تبریز به راه انداختند. اما روزنامة روسی روسیا، اتهام بیرحمی روسها را نسبت به ایرانیان انکار کرد و نوشت در این کشور فقط پانزده تن به قتل رسیدهاند و بیستوشش تن از دستگیرشدگان آزاد گردیدهاند. روسیا نوشت که اعدامشدگان یک صاحبمنصب و چند سرباز را کشته، نیز پنج صاحبمنصب و چهل و نه سرباز روس را مجروح کرده بودند. این روزنامه ادعا کرد بیست و سه تن از روسها را به اندازهای شکنجه کرده بودند که زیر شکنجه مردهاند و هنوز جسد آنان را تحویل ندادهاند؛[19] اخباری که آشکارا دروغ بود.
در دیماه سال 1290 شوستر از ایران رفت. یالمارسن سوئدی ریاست ژاندارمری خزانه را عهدهدار گردید. همزمان لرد لمینگتون مسافرتی دور و دراز به ایران کرد و از بندرعباس، بوشهر، شیراز و بسیاری نقاط دیگر بازدید نمود. هیأتی که همراه مرنارد بلژیکی- که به جای شوستر منصوب شده بود- به امور خزانه رسیدگی میکردند استعفا نمودند و شخص او ریاست خزانهداری را عهدهدار شد. مرنارد حتی امریکاییان را تهدید کرد که اگر نقل و انتقال ادارات خود را به سرعت انجام ندهند، نه تنها معزول بلکه تنبیه خواهند شد. با اینکه شوستر با اولتیماتوم روسها از ایران رفت، اما روسها بر خلاف وعده و وعید و قول و قرار دروغین خود و انگلیسیها، به کشتار در کشور ادامه دادند. پس از رفتن مورگان شوستر، کمیسیونی مرکب از عمیدالحکما معاون وزارت مالیه، ارباب کیخسرو شاهرخ مسئول کل ادارات مجلس، مرنارد رئیس کل گمرکهای ایران و میرزایانس نماینده سابق ارامنه (در مجلس دوم)، رسیدگی به حسابهای او را آغاز کردند. اندکی بعد ارباب کیخسرو از این گروه استعفا کرد. چندی بعد دولت از ادامه فعالیت کمیسیون منصرف شد. به این شکل شوستر بدون اینکه به دولت ایران حسابی پس دهد از کشور رفت. برای تودیع او مراسمی برگزار شد. اکثر نمایندگان سفارتخانههای خارجی در این مراسم شرکت کردند. بعد از این مراسم ناصرالملک یک اتومبیل سلطنتی در اختیار او قرار داد تا از راه رشت به اروپا و از آنجا به امریکا عزیمت نماید. این پاداشی بود که دولت ایران به شوستر برای تحریک قشون روسیه به لشکرکشی علیه تمامیت ارضی کشور پرداخت کرد.
انگلیسیها قصد داشتند حملات روسها را بهانه اشغال جنوب کشور قرار دهند. اما حکومت هند انگلیس، اعزام قشون انگلیسی به جنوب ایران را تجویز نکرد. گردانندگان این حکومت باور داشتند که اعزام بیشتر قوا بهانه به دست «عناصر بهانهجو در روسیه» میدهد. اینان میگفتند انگلیس فقط باید یکی دو نقطه از مناطق جنوبی ایران را به اشغال خود درآورد. مقامات حکومت هند انگلیس این سیاست خود را در پوششی از نوع دوستی دروغین پوشانیدند. حال آنکه دلیل اصلی مخالفتشان با اعزام قوا به جنوب ایران و سواحل خلیج فارس وضعیت نابسامان اقتصادی هندوستان بود. این مقامات میگفتند اعزام قشون انگلیسی به خلیج فارس، باعث «خرج بیموقع و خارج از پلتیک» برای حکومت هند انگلیس خواهد شد. اما «در مقابل آن اگر ما در این موقع دست نگاه داریم دلیل صحیحی به مسلمین مینماییم که به جهت توسعه و ترقی خود موقع انقلاب ممالک آنها را مغتنم نشمردهایم.»[20] یعنی از هرجومرج داخلی کشورهای آنان سوءاستفاده نکردهایم و از این طریق منتی هم بر کشورهایی مثل ایران نهادند.
واکنش دیگر علیه هجوم روسیه به ایران، در مجلس عثمانی به وقوع پیوست. نمایندگان، وزیر امور خارجه امپراتوری عثمانی یعنی عاصم بیک را به مجلس خواندند و از او در زمینه موضع رسمی دولت عثمانی در برابر اولتیماتوم روسیه توضیح خواستند. عاصم بیک توضیح داد دو مسئله باعث واکنش فوری عثمانی در برابر اولتیماتوم روسیه شده است: اول مسلمان بودن و همکیشی عثمانیان و مردم ایران؛ و همجواری دو کشور با هم. او توضیح داد سفیر روسیه در استانبول را احضار نموده و از او توضیح خواسته است. سفیر مزبور هم گفته شرایط به گونهای رقم خورده که راهی دیگر برای روسیه باقی نمانده بود. سفیر توضیح داد ورود قوای روسیه به قزوین موقت است و عنقریب این قوا از ایران خارج خواهند شد. چاریتوف، سفیر روسیه در استانبول، ادامه داد موضع عثمانی و روسیه در موضوع حفظ تمامیت ارضی و استقلال این کشور مثل هم است. در همین زمینه یعنی تضمین استقلال ایران، سندی به امضای طرفین رسید. سفیر ایران در باب عالی هم نامهای به وزارت خارجه عثمانی نوشت و از مساعی عثمانیها برای حفظ استقلال و تمامیت ارضی ایران تشکر کرد. اسناد ذیربط تقدیم مجلس عثمانی شد و نمایندگان هم از توضیحات وزیر قانع شدند و ختم مذاکرات اعلام گردید![21] به عبارتی در شرایطی که روسیه با نیروی نظامی خویش شمال، شمال شرق، شمال غرب و منطقهای گسترده تا قزوین را اشغال کرده بود، مدعی بود که استقلال و تمامیت ارضی ایران را به رسمیت میشناسد و ای عجب که این موضوع حساسیت نماینده دیپلماتیک ایران را در استانبول برنینگیخت.
روز دهم فروردین سال 1291 روسها مقدسترین زیارتگاه ایرانیان یعنی بارگاه امام رضا(ع) را در مشهد به توپ بستند. اما بانگی از سوی انگلیسیهای مدعی حمایت از مشروطه خواهی برنخاست، سهل است دستگاه وزارت خارجه انگلیس برای اینکه نشان دهد به هیچوجه حقوقی برای ایرانیان به رسمیت نمیشناسد و حمایت صوری و نیم بندش از مشروطه فقط و فقط به دلیل ملاحظات اقتصادی است، به نحوی آشکار از این وحشیگری حمایت کرد.
گفتیم روسها در حملات وحشیانه خود در جریان اولتیماتوم، با موافقت صریح انگلیس مواجه بودند. ادوارد گری در نطقی در مجلس عوام بریتانیا به تاریخ 14 دسامبر 1911 گفته بود حق با روسیه است؛ زیرا شوستر نباید مأمورین خزانهداری خود را در تبریز که منطقه نفوذ روسیه است میگماشت. درست دو روز قبل از این تاریخ یعنی دوازدهم دسامبر، دولتین روس و انگلیس در مورد امتداد راهآهن هندوستان به روسیه توافق کرده بودند. بر خلاف گذشته که انگلیسیها با بیاعتنایی به پیشنهاد روسیه نگاه میکردند، اینک سرمایهداران فرانسوی، انگلیسی و روسی متفقاً این طرح را مورد بررسی قرار دادند. اما مسئله این بود که باید رضایت حکومت هند انگلیس را هم جلب مینمودند.[22] تا آنجایی که به سیاست رسمی بریتانیا مربوط میشد، مشروطة ایران بیش از بهانهای برای بسط و گسترش نفوذ سرمایهداران این کشور در ایران و منطقه قفقاز نبود. گری مدعی شد روسیه حق دارد از دولت ایران بابت لشکرکشی به این کشور خسارت مطالبه کند؛ اما اظهار امیدواری نمود که این خسارت را به شکل فوری طلب ننماید! متن سخنرانی گری در روزنامة آفتاب، نخستین روزنامهای که بعد از حملات وحشیانه روسها به ایران منتشر میشد، چاپ شد. در این سخنرانی آمده بود: «چندی قبل تلگرافاً به من خبر دادند مستر شوستر سه نفر از مستخدمین انگلیسی ایران را از طرف خزانهداری کل مأموریتهای مهم داده، یکی را مأمور شیراز و یکی را مأمور اصفهان و دیگری را مأمور تبریز نموده. اما شیراز طبیعتاً از منطقه روس خارج است و ایرادی بر آن ممکن نبود، اصفهان درست در منطقه روس واقع است و تصور نمیکنم تعیین مأموری در آنجا مورد قبول دولت روس واقع شود. اما تبریز به کلی در مجاورت سرحد روس واقع شده است. همین که این فقره را شنیدم پیش از اینکه دولت روس در این باب کلمهای اظهار کرده باشد، یعنی در وقتی که دولت روس هنوز هیچ خبر نداشت، به وزیرمختار خودمان در طهران تلگرافاً اطلاع دادم که این قبیل کارها ممکن نیست و به کلی برخلاف روح قرارداد انگلیس و روس میباشد، و مطلقاً محقق بود که دولت روس بر تعیین یک نفر مأمور انگلیسی در تبریز ایراد خواهد گرفت، چنان که هر گاه یک نفر مأمور روس در نقطة مقابل آن معین میشد ما خودمان همین گونه رفتار میکردیم.»[23]
گری توضیح داد سیاست شوستر مغایر قرارداد 1907 است، پس با اقدامات شوستر «به جای نفوذ دولت روس نفوذ دولت انگلیس در شمال ایران برقرار میشود و ما مجبوریم از این تغییر و تبدیل احتراز کنیم». گری هشدار داده بود اقدامات شوستر باعث واکنش سخت روسیه خواهد شد و انگلیس در صورت هرگونه برخوردی از جانب روسیه قادر به هیچ کاری نخواهد بود. او گفت به این دلیل از شوستر حمایت نکرده که اقداماتش مخالف روح قرارداد 1907 بود، اگر دولت انگلستان از شوستر حمایت میکرد مفهومش این بود که قرارداد را زیر پا نهاده است و به عبارت خلاصه مفهومش این است که دولت وقت بریتانیا، موافق حضور مأمورین انگلیسی در منطقة نفوذ روسیه است.
ادوارد گری در مورد ماده دوم اولتیماتوم روس گفت: طبق این ماده دولت ایران حق ندارد بدون اجازه دولتین مستشار استخدام کند. او گفت این امر بر خلاف نظر ایرانیها نافی استقلال کشور و دخالت بیگانگان در مسائل این کشور نیست. به زعم او دخالت در مسائل داخلی وقتی است که روسیه بگوید برای استخدام اتباع ایران در دوایر دولتی باید از روس و انگلیس کسب تکلیف شود! او ادامه داد:
بلی دولت ایران ضعیف و رشته کارهایش به کلی گسیخته شده و همین قدر که به مستشاران خارجی محتاج است خود دلالت میکند بر اینکه استقلال دولت ایران استقلالی نیست که بتواند بدون اتکا بر یک نقطه کار کند. بلی محتاج به مستشاران خارجه است برای اینکه ضعیف است و رشته امورش گسیخته شده، اما با مستشاران خارجه همیشه نفوذ خارجه توأم است، اینک طبیعی است[!] که دولت روس از استخدام مأمورین انگلیسی در منطقه نفوذ خود شکایت میکند چنان که خودمان ممکن بود از استخدام مأمورین خارجه روس یا تبعه یک دولت معظم در جوار سرحد هندوستان یا استخدام اتباع روس در جنوب یا بنادر خلیج فارس شکایت کنیم.[24]
گری هرگز توضیح نداد قرارداد 1907 را با اطلاع کدام مقام ایرانی امضا کردهاند که اینک از زیر پا نهاده شدن آن ابراز نگرانی میکنند؟ این عهدنامه غیرقانونی توسط مقامات روس و انگلیس منعقد شد بدون اینکه به دولت ایران حداقل اجازه ابراز نظر داده باشند، بنابراین چگونه انتظار داشتند مردم ایران قراردادی را بپذیرند که منافی استقلال کشورشان بود و اساساً بدون آگاهی آنان به تصویب رسیده بود؟
گری میگفت حوادث اخیر نشان داد دولت ایران «مطلقاً لازم است» در استخدام مستشاران خود از خارج کشور، از این به بعد با دولتین روس و انگلیس مشورت نماید. در مورد پرداخت خسارت به روسها، گری گفت با اینکه دولت روسیه حق دارد خسارت مطالبه کند، اما «در این خصوص تذکار مینمایم که فعلاً دولت ایران نمیتواند چیزی بپردازد و به هیچوجه تصور نمیکنم که دولت روس هم در سرعت پرداخت وجه مُصر باشد، و در آن طرف هرگاه تسریع در پرداختن وجه هم به عمل نیاید، باز خیلی قابل تأسف است که یک اجبار و تعهدی بر ذمّة دولت ایران تحمیل شود و این تعهد به منزله یک اهرمی خواهد بود که هر وقت بخواهند بتوانند آن را بکار بیندازند.»
گری وقیحانه گفت هرگاه روسیه فعلاً دریافت خسارت از ایران را سرلوحه کار خود قرار دهد، «این فقره برای منافع تجارتی انگلیس مضر خواهد بود، چه منافع تجارتی انگلیس در جنوب ایران به واسطه اغتشاش و مسدود بودن راهها خسارت کشیده، مسدود بودن طرق به واسطه این است که قوهای برای حفظ طرق مزبوره در کار نیست.» نگرانی گری این بود:
هر گاه بنا باشد فعلاً خسارتی به دولت روس یا نوع خسارت دیگری بپردازد، واقعاً خوف آن میرود که نتواند آن نظم و امنیتی را که برای تجارت ما لازم است در طرق جنوب فراهم نماید. من این ملاحظات را به استحضار دولت روس رساندهام، دولت روس که خواهشهای خود را پیشنهاد نموده در خصوص پیشنهادهای راجعه به عملیات کنونی با اصول اساسی[!] اصرار خواهد کرد، اما در خصوص وجه خسارت من این ملاحظات را پیش آوردم، هرگاه خواهشهای روس اساساً پذیرفته شود و هرگاه مطمئن شوند یک دولت ایرانی هست که منافع انگلیس و منافع مخصوصه را در آن قطعات ایران که راجع به هر یک از ما میباشد محترم شمارد، آن وقت تصور میکنم رفع این اشکال غیرممکن نباشد.[25]
به عبارت بهتر اگر در ایران دولتی روی کار میآمد که حافظ منافع بریتانیا به شمار میرفت، آنان خیلی هم با پرداخت فوری غرامت به روسها مخالفت نمیکردند، زیرا مطمئن بودند دولت وقت منافع آنان را پاس خواهد داشت. اما اینک وضع چنین نیست. از سویی جنوب کشور ناامن است و برای استقرار امنیت کالاهای انگلیسی نیاز مبرمی به پول احساس میشود. خزانه ایران هم که تهی است. پس اگر غرامت فوری به روسیه پرداخت شود، دولت ایران به دلیل افلاس اقتصادی توانایی استقرار امنیت را در جنوب کشور ندارد. این است راز مخالفت گری با پرداخت سریع غرامت به روسیه!
سر ادوارد گری که سیاستهای دولت متبوع او و سفارتخانه کشورش روسها را به ایران سرازیر کرده بود، گفت وضعیت آینده ایران به رفع بحران کنونی موکول است. این بحران هم رفع نخواهد شد مگر اینکه «خواهشهای دولت روس» پذیرفته شود. او ادامه داد وقتی از استقلال ایران سخن به میان میآید مردم باید بدانند که این استقلال به واسطه قرضهای سابق متزلزل شده است. به گفته او «دولت ایران مثل یک دولتی که تا به حال هیچ قرض نکرده است آزاد نمیباشد.» علت این است که بهترین وثیقههای ایران در گرو روس و انگلیس است. پس اگر دولت ایران باز هم بخواهد قرض کند باید طلب طلبکاران روسی و انگلیسی خود را بدهد و تازه از «طلبکارهای سابق خود استشاره و استمزاج نماید و منافع طلبکارهای سابق باید محفوظ بماند.» او گفت منظورش این نیست که دولتین روس و انگلیس به ایران وام بدهند، خیر! منظور این است که لوازم تسهیل استقراض را برای دولت ایران فراهم نمایند؛ زیرا به زعم او «بدون این مسئله ترقی و پیشرفت[!] ممکن نیست.»
بار دیگری که وزیر خارجه بریتانیا از «ترقی ایران» دم زد و عوامل و موانع آن را برشمرد، مسئله امکان بازگشت محمدعلی شاه به تخت سلطنت بود. او صریحاً گفت بازگشت محمدعلی شاه به تخت سلطنت «با وجود اخطارات و تحذیرات ما به عدم مراجعت به ایران... گمان میکنم بر خلاف حیثیت ما باشد که او را به سلطنت بشناسیم.» گری باز هم گفت خروج از حالت فعلی با تشکیل یک دولت ایرانی ممکن است که «آن دولت منافع مخصوصه دولتین روس و انگلیس را محترم بشمارد و با اصول قرارداد روس و انگلیس موافقت کند.» به طور قطع و یقین چنین دولتی با وجود محمدعلی شاه شکل نخواهد گرفت. او تشکیل یک دولت باثبات و پذیرفتن خواستههای روسیه را شرط خروج نیروهای این کشور از ایران تلقی کرد. در همین راستا خاطرنشان نمود روسها به طور موقت به ایران آمدهاند و با قبول شرایطشان از کشور خارج خواهند شد.[26] انگلیسیها در این راستا ضمانتهای لازم را از روسیه گرفته بودند تا از محمدعلی شاه حمایت نکنند؛ گری از قول روسها نمایندگان مجلسین لردها و عوام انگلیس را مطمئن ساخت که:
بارها اظهار کردهایم اقدامات نظامی که ما مجبور شدیم[!] در ایران بنماییم به هیچوجه ربطی به خیالات محمدعلی شاه ندارد و میل نداریم این اظهار خود را صریحاً تکرار نماییم. دولت روس به هیچوجه میل ندارد به او نسبت بدهند که میخواهد یک پادشاهی بر دولت ایران تحمیل نماید یا اینکه میخواهد بر ضداصول عدم مداخله در نزاع شاه مخلوع با دولت ایران اقدامی نماید؛ چه این اصول را دولت روس خود از زمان شروع این نزاع اعلان کرده بود. بنابراین دولت روس اعلان میکند که هرگاه شاه مخلوع بخواهد از موقع حضور دستجات قشون روس در ایران برای انجام مقاصد خود استفاده نماید، آن وقت دولت روس او را به سمت سلطنت نخواهد شناخت.[27]
با این تعهد خیال انگلیسیها بیشتر راحت شد. آنها مطمئن شدند که روسها قصد ندارند محمدعلی شاه را به تخت سلطنت بازگردانند. پس با عملیات آنان مخالفتی هم نکردند.
وقتی روسها به ایران حمله آوردند و آن فجایع را مرتکب شدند، باز هم گری با وقاحت تمام خطاب به مجلس عوام گفت ایران به دلیل قرارداد 1907 از استقلال بیشتری برخوردار است.[28] این سخنان به دلیل توافق پشت پردهای بود که بدون اطلاع طرف ایرانی بین روس و انگلیس صورت گرفته بود. بین روزهای 24 نوامبر تا 14 دسامبر سال 1911 قراردادی محرمانه بین روس و انگلیس منعقد شد. تمام حدس و گمانهایی که در مورد تاریخ انعقاد آن وجود داشت به دلیل مذاکراتی بود که در پارلمان بریتانیا در همین فاصله انجام گردید. در دو مورد از وزیر امور خارجه انگلیس سر ادوارد گری پرسیده شد آیا انگلستان با دولتی دیگر در مورد ایران عهدنامه مخفی منعقد کرده است؟ بار اول پاسخ گری منفی بود و بار دوم مثبت.[29] استقلال و تمامیت ارضی ایران عملاً نادیده گرفته شد. طبق قراردادی که بدون اطلاع دولت ایران منعقد شده بود، روسها دوازده هزار تن از قشون خود را به ایران آوردند و در نقاط شمالی کشور تا حدود تهران مستقر کردند. انگلیسیها هم عدهای سوار هندی به جنوب کشور اعزام نمودند. هدف اصلی اینان حفاظت از راهها، تجارتخانهها و کنسولگریهایشان در جنوب کشور بود. حساسیت عمده آنان در این تاریخ به طور مشخص مسئله نفت بود. بخشی از طرح روس و انگلیس را از زبان وزیر امور خارجه بریتانیا در حضور نمایندگان پارلمان توضیح دادیم. بخش دیگر آن به این شرح بود:
عساکر روس که فعلاً در قزوین متحرک هستند فقط هشت روز دیگر بیشتر خواهند رفت، مگر اینکه به واسطه اتفاق فوقالعاده وزیرمختار روس مجبور شود زودتر به احضار ایشان اقدام کند.[30] دولت روس این قشون را به حکم ضرورت فرستاده و چنان که مکرر اظهار داشته است به هیچوجه قصد نقض استقلال و تمامیت ایران را ندارد و همین قدر که خواهشهای دولت روس قبول شد، دیگر ماندن قشون در قزوین لزومی نخواهد داشت، مگر اینکه به قشون روس حمله ببرند یا اغتشاش جدی روی دهد و یا بالاخره اشکالات دیگری پیش بیاید. پلتیک دولت روس در ایران باید کماکان مبنی بر اتفاق و همراهی با دولت انگلیس باشد و اساس آن قرارداد روس و انگلیس 1907 خواهد بود و فقط حفظ این قرارداد میتواند ترقی منظم و صلح آمیز دولت ایران را که برای منافع اقتصادی و سیاسی دولت همسایه و استقرار نظم دائمی در خاک ایران نهایت لزوم دارد؛ ممکن نماید.[31]
پیشتر به طور مشروح توضیح دادهایم روس و انگلیس درست در زمانی که بحث استبداد و آزادی در ایران جریان داشت، قرارداد 1907 را بین خود امضا کردند و مدعی شدند این قرارداد برای پیشبرد رفاه، امنیت و رشد داخلی ایران است. سرادوارد گری وزیر وقت خارجه انگلیس خاطرنشان ساخت ایران همیشه قدرتی را علیه قدرت دیگر برانگیخته و آنان را به بازی گرفته است. به همین دلیل سیاستهای ایران بین دو قدرت بزرگ تنش ایجاد میکرد. به دید او قرارداد 1907 تفاهمی دوستانه بود بین روس و انگلیس که از وخیمتر شدن اوضاع پیشگیری مینمود. وزیر خارجه انگلستان بر این باور بود که اشاره به استقلال و تمامیت ارضی ایران در مقدمه معاهده مزبور، بهواقع امری تشریفاتی به شمار میآمد و در حقیقت به دلیل امتیازات واگذار شده به قدرتهای بزرگ در خلال قرن نوزدهم، ایران به صورت لانه زنبور درآمده بود و نمیتوانست یک واحد سیاسی ماندگار تلقی شود. برای گری مهمترین مسئله خاورمیانهای سیاست بریتانیا موضوع ایران بود به همین دلیل نوشت مسئله ایران بیش از هر موضوع دیگری او را فرسوده کرده است.[32]
به هر حال قشون روسیه سرگرم کشتار مردم بودند، به دلیل این لشکرکشی و همراهی آشکار انگلیس با آن؛ برخی ایرانیان مقیم خارج کشور که مسائل داخلی ایران را تعقیب میکردند گفتند تقصیر شوستر بود که راهنماییهای انگلیسیها را نادیده گرفت و کاری کرد که ملت ایران را به مخمصه افکند. اما مقصر بزرگتر ایرانیانی بودند که به او میدان دادند:
عیب کار این است که ما اندازه و میزان را از دست میدهیم. نمیدانیم حد اعتدال کدام است. یکی از راه میرسد ما او را نمیشناسیم از او تملق میگوییم، تمجید میکنیم، بلکه میپرستیم. آنوقت این آدم ولو اینکه اِمریکایی باشد خود را گم میکند، تصور میکند مهدی موعود خود او است یا مسیح است که دوباره به عالم آمده؛ گوش به حرف هیچکس نمیدهد، خیالات پلتیکی بر طبق عقیده شخصی خود تعقیب میکند و این پلتیک موافق میل و حسیات مردم واقع میشود، یک وقت خبر میشوند که به فنای مملکت دو انگشت بیشتر فاصله نمانده است. بلی این قبیل دوستان خیلی مطبوع و مهربان هستند، ولی خطرشان هم خیلی [زیاد] است.[33]
بحران ایران در خارج کشور به ویژه احزاب سیاسی انگلستان بازتاب فراوانی یافت. به ویژه حزب کارگر در برابر تحولات مزبور بسیار حساس بود. مثلاً «رامزی ماکدونالد رئیس عملهها و کارگران[34] از همه پرحرارتتر صحبت میدارد و میگوید دولت ما به هر وسیله هست گرچه به وسیله جنگ باید از تجاوزات روس در ایران جلوگیری نماید.»[35] ایران در بحرانی عظیم گرفتار آمده بود، به قول مورگان شوستر که به ادعای خودش قصد نداشت در مسائل سیاسی و داخلی ایران دخالت کند، اما برخی از ایرانیان او را به این کار واداشتند، «مگر جنگ بزرگی پیش بیاید که در اثر آن ایران نجات بیابد وگرنه خلاص آن بسیار مشکل است.»[36] بعد از هجوم روسها به ایران، آنان میخواستند مسئله ایران را با طرف انگلیسی برای همیشه حل کنند. آنان با بریتانیاییها مشورت نمودند تا کشور را برای همیشه بین خود تقسیم کنند، اما دولت انگلیس بعد از مشورت با جورج پنجم پادشاه بریتانیا، این تصمیمگیری را رد کرد. آنها رضایت ندادند عملی بر خلاف مفاد و مضمون قرارداد 1907 انجام شود. به عبارت بهتر انگلیسیها میخواستند به طور ظاهری استقلال ایران را حفظ نمایند. اما در عین حال طرف بریتانیایی بر این باور بود که باید در ایران دولتی مقتدر تشکیل شود تا منافع هر دو قدرت بزرگ جهانی را تأمین نماید.[37]
برخی از روزنامههای انگلستان سیاست خارجی این کشور را در برابر ایران نکوهیدند؛ به طور مثال روزنامة دیلی کرونیکل در مطلبی که در مورد اعزام قشون انگلیسی به سواحل جنوبی ایران نوشت، نتیجه معاهده روس و انگلیس را بسیار تحقیرآمیز دانست و از رفتار دولت بریتانیا با ایران به شدت انتقاد کرد. این روزنامه رفتار بریتانیا با «یک مملکت قدیم را که پا در دائره تجدد گذاشته، فوراً شهید تضییقات و دزدیها میشود»، مایه تأسف عنوان کرد. دیلی نیوز در شماره روز نهم ژانویه خود نوشت:
در سابق هیچ وزیر امور خارجه انگلیس با چنین قوت قلب بر ضدآزادی مللی که مجاهدت در ترقی میکنند جهد، و با چنین همتی برای انهدام منافع عظیمه دولت انگلیس شرکت نکرده، حال موقعی رسیده که با کمال وضوح اظهار بداریم که بقای سر ادوارد گری در وزارت خارجه محال است.[38]
[1]. یحیی دولتآبادی: حیات یحیی، ج3 (تهران، فردوسی- عطار، 1371)، ص196.
[2]. همان.
[3]. همان، ص 198.
[4]. همان، ص 199.
[5]. Sir Edward Grey.
[6]. Sir George Barcley.
[7]. Benkendorv.
[8]. Isvolski (وزیر امور خارجه روسیه)
[9]. کتاب آبی، به کوشش احمد بشیری، ج3 (تهران، نشر نو، 1363)، ص609.
[10]. همان.
[11]. ترجمه نویسنده مقالهنویس روزنامه آفتاب است از واژه انگلیسی Unionists.
[12]. آفتاب، ش9، 17 صفرالمظفر 1330، 10 فوریه 1912، «پولتیک انگلیس در ایران».
[13]. همان، ش13، پنجشنبه 26 صفرالمظفر 1330، 15 فوریه 1912، «تمامیت ملکیه ایران»، به نقل از روزنامه اقدام چاپ استانبول.
[14]. کذا: سر.
[15]. همان.
[16]. همان.
[17]. یحیی دولتآبادی: حیات یحیی، ج3 (تهران، فردوسی- عطار، 1371)، ص203.
[18]. روزنامه خاطرات عینالسلطنه (قهرمان میرزا سالور)، به کوشش ایرج افشار- مسعود سالور، ج5 (تهران، اساطیر، 1377)، صص3629-3628.
[19]. آفتاب، ش1، «مدافعه روسیا از حرکات روسها.»
[20]. همانجا، «عقیده تایمس.»
[21]. همان، ش 5، ش5، یکشنبه 8 صفرالمظفر 1330، 28 ژانویه 1912، «ایران در مجلس عثمانی.»
[22]. همان، ش2، غره صفرالمظفر 1330، 21 ژانویه 1912، «راه آهن ایران.»
[23]. همان، ش1، شنبه 29 محرمالحرام 1330، 20 ژانویه 1912، «نطق وزیر خارجه انگلیس.»
[24]. همان.
[25]. همان.
[26]. همان.
[27]. همان.
[28]. Paul Knaplund (Ed): Speeches on Foreign Affairs 1904-1914 by Sir Edward Grey, (London, 1931), pp. 172-184.
[29]. حیات یحیی، ج3، ص205.
[30]. این قشون عملاً تا زمان انقلاب روسیه در ایران باقی ماندند، حتی بعد از آن هم بخشی از اینان در کشور حضور یافتند و به کمک انگلیسیها و ضدانقلاب روسیه شتافتند.
[31]. آفتاب، همان شماره، «نطق وزیر خارجه انگلیس.»
[32]. Sir Edward Grey: Twenty Five Years 1892-1916, Vol. 2, (London, 1952), pp. 166-169.
[33]. آفتاب، ش2، مورخه یکشنبه غره صفرالمظفر 1330، 21 ژانویه 1912، «از مکتوبات فرنگ.»
[34]. منظور حزب کارگر انگلیس است، رمزی مک دونالد نخستین رهبر حزب کارگر بود که بعدها به نخستوزیری انگلستان رسید.
[35]. حیات یحیی، ج3، ص207.
[36]. همان، ص209.
[37]. همان، ص 219.
[38]. آفتاب، ش1، «راجع به ایران.»
بحران مشروطیت در ایران ، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
نظرات