بررسی تحولات سیاسی و روابط خارجی ایران در دوره پهلوی
9176 بازدید
مقدمه
نگاهی گذرا به تحولات عمده در دوران پهلوی از روی کارآمدن رضاخان میرپنج تا عزل وی از سلطنت و جانشینی فرزندش و نیز کودتای 28 مرداد 1332 برای هر ناظر بی طرفی شکی بر وجود سلطه و نفوذ قدرتهای ذی نفوذ و سلطه گر در این کشور باقی نمی گذارد .
دوره حکومت رضاشاه در حقیقت دوره سلطه کامل انگلیس بر ایران بود و مجموعه ساختار تصمیم گیری در رژیم ایران از آغاز تا سرانجام بر اساس خواست دولت انگلیس و در جهت منافع و سیاست های این کشور رقم می خورد.
بعد از کودتا در 9 آبان 1304 که مجلس شورای ملی خلع سلسله قاجاریه را اعلام کرد و حکومت موقت را به رضاخان سپرد، انگلستان نخستین دولتی بود که رژیم جدید ایران را به رسمیت شناخت، مشروط به آنکه کلیه تعهدات و پیمان های موجود بین دو کشور را محترم شمارد.
با عقد قرارداد 1933 تا پایان عمر حکومت رضاشاه، شرکت نفت جمعاً حدود سی میلیون لیره بابت حق السهم به یاران پرداخت که بخش عمده آن به صورت اسلحه و مهمات برای ارتش بود که در حمله متفقین به دست خودشان افتاد و این یکی از بزرگ ترین پیروزی اقتصادی انگلیس در دوره حکومت رضاشاه بود.
در انعقاد پیمان سعد آباد که رضاخان آن را مدد بزرگ به صلح جهانی نامید، سلطه نظامی انگلیس را بر منطقه خاورمیانه بویژه ایران تثبیت کرد و این پیمان هم از نظر مادی و هم از لحاظ سیاسی به زیان دولت ایران تمام شد.
در روابط خارجی ایران با سایر دولتها نیز، در دوران بیست ساله رضاخان به تبع و خواسته انگلیس، از ورود دولتهای دیگر بویژه دولتهای رقیب با نظام سلطه انگلیس به صحنه روابط دیپلماتیک سیاسی، نظامی، بازرگانی جلوگیری نموده که در راستای منافع این کشور نبود یا به بهانه های پوچ، موجبات تیرگی و قطع روابط آنان را فراهم می کرد. در بعد داخلی رضاخان با سیاست مذهب زدایی، غرب زدگی، تجدد خواهی، حمایت از رجل وابسته به غرب، ایجاد محیط رعب و وحشت، چپاول و ثروت اندوزی، انجام کارهای عمرانی و مدرن سازی موجب فعل و انفعالات و تحولات جدی و عمیق بر روابط فرهنگی و اجتماعی کشور مواجهیم که طراحی و اجرای آن با همکاری انگلیس بوده است.
به علت ضرورت استراتژیک جنگ، اشغال کشور و حضور فیزیکی متفقین در ایران و دخالت در امور روزمره کشور و تغییر خط مشی های استبدادی پیشین، انگلیس با ادامه نظام دیکتاتوری رضاخان موافق نبود و به بهانه طرح گرایش رضاخان به آلمانها کشور ایران از سوی متفقین به اشغال درآمد و در شهریور 1320 رضاخان مجبور به استفعا گردید. نظام و ساختار سیاسی در دوران پهلوی تا پایان عمر خود همچنان تحت حاکمیت شبکه مخوف فراماسونی وابسته به انگلیس بوده و نفوذ آمریکا محدود به اعمال قدرت علنی و در حقیقت تحمیلی بر نظام تحت سلطه انگلیس بوده است. سه عنصر اصلی که در ایجاد نظام سلسه پهلوی نقش اساسی داشتند عبارتند از:
1. وجود شبکه های وابسته و مخوف در نظام سیاسی تحت سلطه
2. وجود فساد مالی و اخلاقی
3. وجود جو روانی خود کم بینی در زمامداران تحت سلطه
دولتهای وابسته در مقابل دولتهای سلطه گر
در این نوع سیستم ها، دولت تحت سلطه به ناچار سیاستهای خارجی خود را در محدوده و چارچوب سیاستهای خارجی دولت سلطه گر تدوین و تنظیم می نماید. این نوع دولتها به طور اعم از بقایای استعمار قدیم بوده گرچه ظاهراً به استقلال حقوقی رسیده اند و نمایندگانی در سازمان ملل متحد و سایر مجامع جهانی دارند و با سران این کشورها از نظر دیپلماتیک همچون سران سایر دولتها رفتار می شود ولی از نظر سیاسی و در عمل همچون مهره هایی حیات و ممات خود را در تمکین از نظام سلطه گر می بینند.
ایران در دوران پهلوی
در بررسی و تحلیل روابط خارجی ایران در این دوران به این علت که ماهیت رژیم پهلوی که فاقد پایگاه مردمی بود و دوام و بقای خود را به حمایت و پشتیبانی دولتهای مقتدر و ذی نفوذ خارجی می دید بنابراین و به خاطر ضعف درونی خود چاره ای جز قبول نفوذ و رعایت منافع دولتهای قدرتمند و ذی نفوذ غربی و تکیه بر آنها نداشت. در این نظریه تغییرات در سیاست خارجی رژیم پهلوی تابعی از میزان قدرت و نفوذ دولت حامی و نیاز رژیم پهلوی به این حمایت دانسته برای این نظام چاره ای جز تبعیت از دولتهای قدرتمند نمی دانند. بر اساس همین برداشت است که متفقاً بر این عقیده و نظر هستند که بعد از کودتای 28 مرداد و افزایش قدرت امریکا بعد از جنگ جهانی دوم به عنوان یکی از دو ابرقدرت،این کشور جای گزین قدرت درحال افول انگلیس گردیده رژیم پهلوی که از زمان روی کارآمدن رضاشاه دولت دست نشانده انگلیس بود تبدیل به دولت دست نشانده امریکا گردید.(1)
دوران پهلوی اول 1320-1299
دوره سلطه کامل انگلیس
دوره حکومت رضاشاه در حقیقت دوره سلطه کامل امپریالیسم انگلیس بر ایران بود و هیچ کدام از قدرتهای بزرگ دیگر قادر به ایجاد خلل و خدشه در این نظام سلطه نشدند. کلیه تصمیم گیریهای روابط خارجی و حتی بخش عمده سیاست داخلی کشور در چارچوب سیاست گزاری دولت انگلیس تنظیم و اجرا می شد و به عبارت دیگر حکومت رضاشاه و مجموعه تصمیم گیرنده در رژیم ایران از آغاز تا سرانجام بر اساس خواست دولت انگلیس و در جهت منافع و سیاستهای این کشور عمل می کرده است و علی رغم ادعاهای مطروحه مبنی بر گرایش رضاشاه به آلمانها، او هیچ گاه از دایره ترسیم شده توسط نظام صاحب سلطه (دولت انگلیس) خارج نگردید.
کودتای 1299 نه تنها بر اساس یک برنامه ریزی وسیع قبلی و به منظور ایجاد تحولات اساسی در نظام سیاسی کشور و ساختار تصمیم گیری به مرحله اجرا درآمد بلکه خود سرآغاز دوره ای از نظام سلطه خارجی بر کشور شد که تا پایان حکومت پهلوی در سال 1357 ادامه داشت.(2)
بعد از کودتا وقتی در 9 آبان 1304 مجلس شورای ملی خلع سلسله قاجاریه را اعلام کرد و حکومت موقتی را به رضاخان سپرد، انگلستان نخستین دولتی بود که رژیم جدید ایران را به رسمیت شناخت مشروط بر آنکه کلیه تعهدات و پیمانهای موجود بین دو کشور را محترم شمارد. در مراسم تاجگذاری رضاشاه نیز در 4 اردیبهشت 1305، مقامات سفارت و دولت بریتانیا منتهای مساعدت و همکاری را نمودند و بانک شاهنشاهی مبالغ عمده ای برای پرداخت هزینه های تاجگذاری به دولت ایران وام و مساعده داد.
قرارداد نفتی 1933
انحلال پلیس جنوب و گاردهای مستحفظ سفارت خانه ها و کنسولگریهای خارجی، الغای کاپیتولاسیون، خاتمه دادن به کار مستخدمین بیگانه در سازمانهای دولتی ایران (بلژیکها در گمرک و امریکاییها در دارایی) لغو قراردادهای گمرکی سابق و موافقت با امضای قراردادهای گمرکی جدید، بازپرداخت دیون گذشته انگلستان، سلب حق نشر اسکناس از بانک شاهنشاهی و واگذاری خطوط تلگرافی هند و اروپا (که هنوز چهارده سال از مدت امتیاز آن باقی مانده بود) به طور بلا عوض به دولت ایران، در همین جهت بود. این اقدامات موجب گردید که رژیم دیکتاتوری رضاشاه با چهره ملی ای خودش را حافظ و حامی حقوق ملت جلوه بدهد.
قرارداد به همین نحوه در 29 مه 1933 (7 خرداد 1312) در تهران به امضاء رسید. حق السهم ایران از عواید نفت به بیست درصد رسیده بود به علاوه چهار شلینگ در هر تن نفت صادراتی افزایش یافت.
حوزه امتیاز شرکت نفت به یکصد هزار کیلومتر مربع در استان خوزستان و کرمانشاهان محدود شد و شرکت نفت متعهد گردید برنامه آموزشی سریعی برای ایرانیان متقاضی اشتغال در مشاغل فنی صنعت نفت را دهد و برنامه های رفاهی برای کارگران به موقع اجرا گذارد.
در مقابل اولاً: قرارداد دادرسی به یک قرارداد محکم تر تبدیل شد ثانیاً: سهم ایران در مایملک شرکت نفت انگلیس در سراسر جهان به ایران محدود شد ثالثاً: قرارداد دادرسی عملاً به مدت شصت سال دیگر تا 1993 تمدید گردید.
پس از عقد قرارداد 1933 تا پایان عمر حکومت رضاشاه، شرکت نفت جمعاً حدود سی میلیون لیره بابت حق السهم به ایران پرداخت که بخش عمده آن به صورت اسلحه و مهمات تحویل ارتش شد که آن هم پس از حمله متفقین به دست خودشان افتاد.
بدین ترتیب دولت انگلیس بزرگ ترین پیروزی اقتصادی را در دوره حکومت رضاشاه به دست آورده و رژیم جدید علی رغم ظاهر مترقی خود، مرتکب بدترین خیانتها به کشور و ملت ایران گردید.(3)
پیمان نظامی سعدآباد
فکر انعقاد یک پیمان منطقه ای در خاورمیانه در سالهای پس از جنگ جهانی اول در میان زمامداران انگلیس به وجود آمده بود و آن را به منزله سدی در برابر توسعه طلبی و نفوذ شوروی به سوی خلیج فارس و چاههای نفت جنوب ایران تلقی می کردند. از این رو طی این سالها کوشیدند اختلافات مرزی بین دولتهای منطقه را به تدریج برطرف کرده، زمینه را برای انعقاد پیمان همکاری و عدم تعرض منطقه ای فراهم سازند.
در اثر مساعی انگلیسیها، اختلافات مرزی ایران و ترکیه به موجب قرارداد مرزی دی ماه 1310 حل و فصل شد و دولت ایران قسمتی از اراضی مجاور آرارات را به ترکها واگذار کرد و در عوض قطعه زمین بزرگی در کردستان را گرفت.
اختلافات مرزی با افغانستان نیز به موجب حکمیت دولت ترکیه در اسفند 1312 حل شد. مهم تر از همه اختلاف با عراق بر سر مسئله حاکمیت بر شط العرب بود که دولت عراق به سال 1313 در این خصوص شکایتی به جامعه ملل تسلیم کرد و جامعه ملل نیز طرفین را به مذاکرات مستقیم فراخواند. در این هنگام انگلیسیها که برای تقویت موضع دولتهای وابسته به خود در قبال خطر بلشویسم عجله داشتند تا پیمان منطقه ای هرچه زودتر امضا شود به سرعت زمینه سازش ایران و عراق را با توجه به منافع خود فراهم کردند. در این توافق نامه، عراق به دلیل تحت الحمایگی رسمی و طبعاً اطمینان بخش تر بودن، از امتیازات بیشتری برخوردار شد و اداره شط العرب را به طور کامل در دست گرفت و در 13 تیر 1316 قراردادی در تهران بین ایران و عراق امضا شد که به موجب آن حق کشتی رانی در سراسر شط العرب به استثنای آبهای مقابل خرمشهر و آبادان به دولت عراق واگذار شد و عراق متعهد گردید درآمد حاصله از راهنمایی کشتیها را صرف لایروبی و بهبود شرایط کشتی رانی در شط العرب بنماید. (که بعدها هیچ وقت به آن عمل نکرد.)
اکنون دیگر زمینه انعقاد پیمان منطقه ای تحت سلطه انگلیس به خوبی فراهم شده بود. در نتیجه این پیمان که چهار روز بعد در 17 تیر 1316 بین وزرای امور خارجه ایران، افغانستان، ترکیه و عراق در کاخ سعد آباد به امضا رسید. پیمان مزبور وحدت نظر چهار کشور را در سیاست عمومی و حمایت متقابل در صورت بروز خطر نسبت به یکی از دولتهای عضو پیش بینی می کرد.
امضاکننده متعهد می شدند از مداخله در امور داخلی یکدیگر خودداری نمود، مرزهای یکدیگر را محترم بشمارند و از هرگونه مداخله و تجاوزی نسبت به هم خودداری ورزند. رضاشاه طی نطقی پیمان سعدآباد را در این هنگام که اوضاع مشوش است «مدد بزرگی به صلح جهانی» نامید. البته پیمان سعدآباد که با هدف حفظ کشورهای عضو در قبال خطر بلشویسم و خطرات مشابه ایجاد شده بود، با آغاز جنگ جهانی دوم و تغییر بلوک بندیها و اتحاد انگلیس و شوروی عملاً نتوانست رسالت اولیه خود را به انجام رساند ضمن آنکه در دوران بین دو جنگ جهانی سلطه نظامی انگلیس را بر این منطقه تثبیت کرد و این خود دست آورد مهمی بود که این کشور از سلطه خود بر منطقه خاورمیانه بویژه ایران کسب می کرد. متقابلاً این پیمان هم از لحاظ مادی و هم از لحاظ سیاسی به زیان دولت ایران تمام شد.
چرا که ایران هم قسمتی از ارتفاعات آرارات را که دارای موقعیت سوق الجیشی مهمی بود به ترکیه واگذار کرد و در تعیین خط مرزی ایران و عراق نیز رضاشاه از کیسه خلیفه بخشید و منابع نفتی غرب ایران و نصف شط العرب را که طبق اصول و مقررات بین المللی خط تالوک (وسط المیاه) می باشد به عراق واگذار نمود تا از بابت عبور کشتی های نفتکش از آبادان، ایران مبالغ هنگفتی به دولت عراق تحت الحمایه انگلیس بپردازد.(4)
روابط خارجی ایران با سایر دولتها
برای هر دولت مستقل ملی و حتی دولت تحت نفوذ، گسترش روابط و تنوع و تعدد این روابط، اساس سیاست خارجی بود که دولتی روابط سیاسی، بازرگانی و اقتصادی خود را محدود به یک یا چند کشور معدود نماید تا در شرایط بحران امکان و میدان مانور و جای گزینی را از خود سلب کند.
علی رغم این منطق بدیهی و پذیرفته شده در روابط بین الملل، دولت کودتا در دوران حکومت بیست ساله خود و به تبع خواست و سلطه دولت انگلیس، آن چنان سیاستی را در روابط خارجی خود به کار بست که از ورود دولتهای دیگر بویژه دولت های رقیب با نظام سلطه به صحنه روابط دیپلماتیک سیاسی، نظامی، بازرگانی که در جهت منافع انگلیسی نبود، جلوگیری نموده یا به بهانه های پوچ موجبات تیرگی و قطع روابط را فراهم کرد.
دولت رضاخان از نظر سیاسی و دیپلماتیک نیز اجازه گسترش روابط با دولت های رقیب انگلیس را نداشت به طوری که در دو مورد به علل واهی روابط خود را با دولتین آمریکا و فرانسه قطع کرد و این امر لطمات جدی به روابط خارجی ایران وارد آورد. روابط ایران با دولتهای قدرتمند روسیه و آلمان در این دوره از ظرافت و ویژگی خاصی برخوردار بود.
در حقیقت روابط دولت کودتا محدود به همسایگان او می شد و تنها مسافرت رضاشاه به خارج از کشور علی رغم اسلاف وی که سفرهای متعددی به اروپا کردند، محدود به سفر ترکیه گردید که این سفر هم سیاستهایی را با خود به ارمغان آورد که نظام مبتنی بر فرهنگ اسلامی و ایرانی را به مقابله خواند و لطمات شدیدی بر آن وارد آورد.
سیاستهای داخلی رضاشاه
اگرچه بررسی سیاستها و عملکرد نظام تحت سلطه در دوران رضاشاه در امور داخلی موضوع مورد بحث این مقاله نیست؛ اما بسیاری از این سیاستها در جهت تکمیل سیاستهای خارجی رژیم بود و اصولاً تفکیک آنها مشکل می باشد. بویژه که سیاست امپریالیسم امریکا نه تنها درازمدت بود بلکه تأمین و استحکام آن از درون خانه، نیازمند ایجاد شرایط مناسب برای تداوم سلطه و نفوذ می باشد. طبیعی است که سیاست انگلیسی نمی تواند نسبت به تحولات و روابط اجتماعی داخلی که به یقین تأثیرات خود را بر روابط خارجی می گذارد، بی تفاوت باشد. بدین ترتیب در این دوره خاص شاهد فعل و انفعالات و تحولات جدی و عمیقی بر روابط فرهنگی و اجتماعی کشور بودیم که طراحی و اجرای آن حاصل تراوشات فکری یک دیکتاتور نظامی بی سواد نبود. سیاستهای داخلی مرتبط با سیاست خارجی در این دوره به طور خلاصه در پنج مرحله بیان می شود.
مذهب زدایی
رضاخان برای فریب جامعه عمیقاً مذهبی ایران در دوران انتقالی از 1299 تا 1304 چهره ای مذهبی به خود گرفت و در اغلب مراسم مذهبی من جمله تعزیه خوانی ها حضور می یافت و حتی در محل استقرار نیروهای قزاق مراسم روضه خوانی به راه می انداخت و زمانی که دیکتاتوری موقعیت خود را تثبیت کرد سیاست مذهب زدایی را به مرحله اجرا درآورد. در اجرای این سیاست، رضاشاه نه تنها درصدد سرکوب و نابودی رهبران مذهبی سیاسی فعال همچون آیت الله سیدحسن مدرس برآمد بلکه با اعمال سیاستهای خلع لباس روحانیون، تعطیلی مراسم و فعالیتهای مذهبی از جمله روضه خوانیها موانع موجود بر سر راه سلطه انگلیسیها را در دوره جدید کنار گذارد.
غرب زدگی و تجدد خواهی
کشف حجاب، تحمیل لباس و کلاه اروپایی، استعمال عناوین غربی در ادارات و مؤسسات دولتی و همچنین اعزام پی در پی دانشجویان ایرانی به اروپا از جمله این سیاستها بود که دولت در جهت جای گزینی فرهنگ اسلامی با فرهنگ اروپایی به کار می گرفت. حضور اعضای خانواده پهلوی بدون رعایت حجاب در حرم حضرت معصومه و متعاقب آن رفتار خشن رضاشاه به خاطر عکس العمل روحانیون و فاجعه به گلوله بستن مردم در مسجد گوهرشاد مشهد، در حقیقت در همین مسیر بود.
دانشجویانی که در دوره رضاشاه به اروپا اعزام گردیدند قشر روشنفکر غرب زده ایران را تشکیل دادند که آثار وجودی آنها در صحنه سیاست ایران تا اوایل دوران بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و تلاش آنان برای حفظ پیوند این کشور با غرب مشهود بود.
حفظ رجل وابسته به غرب
دیکتاتوریهایی که در اثر کودتا به قدرت می رسند، سیستم و نظام جدیدی را به وجود می آوردند و به ندرت از وجود رجال سیاسی گذشته استفاده می کنند ولی از آنجا که کودتای رضاشاه طراحی شده نظام سلطه بود از این جهت مستثنا است. رضاشاه در عین اینکه مانند همه دیکتاتوریها تمایلی به حفظ هیچ فرد یا افراد شاخص و قدرتمند مستقل از خود را نداشت و ظاهراً چند روزی در آغاز کودتا اغلب آنها را دستگیر و زندانی کرد، مجموعه شبکه وابسته به غرب را نیز که از دوران مشروطیت در ایران در قالب شبکه فراماسونری و پیوندهای خانوادگی معروف به هزار فامیل عمل می کردند نه تنها سرکوب نکرد بلکه در تمام این دوران نیز از میان همین گروه که کنترل کننده و مجری سیاستهای نظام سلطه در کشور بودند در مسئولیتهای مهم و کلیدی حکومت استفاده کرد.
ایجاد محیط رعب و وحشت
لازمه ایجاد تحولات ناخواسته ملی، ایجاد محیط رعب و وحشت و برقراری حکومت دیکتاتوری مطلقه است. در چنین شرایطی هر نوع نغمه مخالفی خاموش می گردد و هر حرکت ناموفقی سرکوب می شود و زمینه ی اجتماعی- سیاسی طوری طراحی می گردد که هیچ فرد یا گروهی جرئت ابراز مخالفت و یا حرکت مستقل از نظام استبدادی را نداشته باشد.
در این حالت بهره برداری از نظامیان که اطاعت از فرماندهی را سرلوحه کار خود می دانند، بیشتر مورد توجه قرار می گیرد. سیاست امنیتی رضاشاه نیز در همین جهت تنظیم می گردد. پستهای کلیدی را بویژه در اداره امور ولایات و ایالات مختلف برعهده نظامیان مورد اعتماد خود می گذارد و به آنها این اختیار و آزادی را می دهد که سیاست سرکوب خشونت را در پیش گیرند. شکی نیست در چنین شرایطی از رعب و وحشت، گردنکشان و یاغیان محل نیز دیگر امکان قدرت نمایی پیدا نخواهند کرد و نوعی امنیت بر جامعه حکم فرما می گردد که بر گورستانها حکم فرماست و به همین علت دوران حکومت رضاشاه را دوران اختناق نامیده اند. سرکوب سران عشایر و ایالات و همچنین نهضت های مستقل ملی در جهت ایجاد چنین محیطی به نام برقراری امنیت اجرا گردید.
چپاول و ثروت اندوزی
رضاخان از آنجا که قسمت عمده دوران زندگی خود را در فقر و بینوایی به سر برده بود حرص و طمع سیری ناپذیری نسبت به جمع آوری مال و منال و ثروت اندوزی داشت به هر طریق ممکن سعی کرد منابع غنی کشور را بویژه املاک حاصلخیز شمالی ایران را تحت مالکیت خود درآورد و مأمورین او در این راه از هیچ گونه تجاوز و تعدی به مردم فروگذار نمی کردند. در این دوران دزدی در ایران موقوف گردید و هیچ کس حق دزدی نداشت مگر یک نفر که او هم رضاخان میرپنج بود.(5)
انجام کارهای عمرانی و مدرن سازی
هر نظام غیرمردمی و تحت سلطه ضرورتاً اقداماتی را نیز در جهت رفاه و توسعه ملی انجام می داد که سرلوحه همه نظامهای مردمی نیز می باشد تا بتواند بدان وسیله بخش ناآگاه جامعه را فریب داده در عین حال پوششی بر خیانتهای خود و چپاولهای ملی ایجاد کنند. تردیدی نیست که در دوران حکومت رضاشاه برخلاف دوره قاجار یک سلسله اقدامات چشمگیر عمرانی و همچنین تغییر در ساختار و ارکان اداری در جهت سیاست مدرنیزه کردن کشور صورت گرفته است که آثار آن هنوز هم باقی است. همین اقدامات موجب فریب و انحراف افکار عمومی گردیده است که در قضاوتهای خود دچار تناقض می گردند و بی توجه به علل و عوامل آنها، تصویر مثبت و خیرخواهانه ای از حکام وقت در ذهن ترسیم می کنند و اینکه نباید همه کارهای آنها را محکوم کرد، در حالی که باید توجه داشت همه این اقدامات نه در مسیر اهداف خیرخواهانه بلکه در جهت فریب عامه و سرپوش گذاردن بر تداوم سلطه بیگانه و چپاول اموال و منابع ملی انجام می شد.(6)
اشغال ایران و خلع رضاشاه از سلطنت
از سال 1921 تا 1927 هیچ گونه قید و شرط و قراردادی در تجارت میان ایران و شوروی وجود نداشت. تجار ایرانی از انحصار تجارت خارجی شوروی و فروش اموال به دولت شوروی استفاده شایانی بردند و در بازار مکاره بادکوبه شرکت جستند. در این هنگام شوروی با گشودن باب مذاکره در پی عقد قرارداد بازرگانی با ایران برآمد. شوروی خواهان دو امتیاز بود؛ یکی اعطای مصونیت سیاسی به نمایندگان بازرگانی آنان و دیگری کاهش بسیار زیاد حقوق گمرکی مصنوعات نفتی صادراتی شوروی به ایران.
برای پذیرش اجباری این دو شرط از سوی ایران، شوروی در سال 1926 ورود اجناس ایرانی را محدود ساخت و با شرایط سنگین، پروانه ورود صادر کرد. این تصمیم لطمه بزرگی به تولید کنندگان و کشاورزان و تجار ایرانی وارد آورد ضمن آنکه در کنار این مجوز، از تاجران ایرانی خدمات سیاسی مورد نظرشان را طلب می کردند!
فشار اقتصادی بزودی به نتیجه دلخواه رسید و در سال 1927 قرارداد تجاری میان ایران و شوروی منعقد گردید و ضمن آن امتیاز شیلات بحر خزر نیز واگذار شد. بدین طریق شوروی یک امتیاز اقتصادی بزرگی در ایران به دست آورد.
در همین مدت طرف نمایندگی بازرگانی شوروی، تجار ایرانی برای ارزان تر کردن اجناس خود تحت فشار می گذاشت یا مخصوصاً اجناسی وارد می کردند که موجب شکست صنایع نوپای ایران می شد؛ تعطیل کارخانه کبریت سازی تبریز از آن جمله بود.
در سال 1931 دولت ایران دریافت که تجار ایران قادر به تحمل فشار شوروی نیستند. از این رو در فوریه همان سال (1310) قانون انحصار تجارت خارجی به تصویب رسید و دولت ایران تجارت خارجی را به خود اختصاص داد. هدف عمده این انحصار حفظ منافع اقتصادی ایران از دستبرد سیاست اقتصادی شوروی بود.
اما در اکتبر همان سال قرارداد تجاری دیگری میان دو دولت و به ضرر ایران منعقد شد.
پس از انقضای این قرارداد در سال 1935 قرارداد جدیدی بین دو دولت به امضا رسید که در سال 1938 منقضی گشت.
چون شوروی از فشار اقتصادی نتیجه ای به دست نیاورد ناچار متوسل به تاکتیک سیاسی شد و از چهار نقطه شروع به عملیات کرد:
1. سفارت شوروی در ایران 2. حزب کمونیست 3. عملیات به وسیله مأمورین (ک.پ.او)(اداره جاسوسی) 4. کومینترن.
خصومت شوروی با رضاشاه شدت گرفت و پس از ورود متفقین به ایران در شهریور 1320 نخستین تقاضای شوروی ها خلع رضاشاه از سلطنت و تبعید وی از ایران بود.
دولت ایران در آغاز جنگ اعلان بی طرفی نموده بود. چنانچه تحلیل نزدیکی رژیم ایران با آلمان در اواخر دوره رضاشاه را صحیح فرض کنیم بهترین زمان برای نزدیکی ایران و آلمان و گسستن زنجیره های وابستگی به انگلیس، همان سال اول جنگ یعنی سال اتحاد آلمان و شوروی بود زیرا متحد آلمان (شوروی)، همسایه شمالی ایران بود و ایران با پشتیبانی دو کشور فوق می توانست خطرات جدی برای نفت انگلیس و کل منافع آن کشور در خاورمیانه ایجاد کند. در این دوره ایران نه تنها سیاست بی طرفی اتخاذ کرده بود که در خواست و سیاست انگلیس بود(جداگانه نگهداشتن) رژیمهای زیر سلطه ای که قادر به حفظ آنها از نظر نظامی نبود از صحنه جنگ و حتی ایجاد حفظ روابط ظاهری مناسب بین آنها و آلمان و شوروی)(7) بلکه بیش از آن، در اوایل سال 1940 وزیر جنگ ایران به سفیر انگلیس در تهران پیشنهاد حمله مشترک به شوروی و بمباران چاههای نفت باکو حتی به قیمت از دست دادن نیمی از هواپیماهای خود را داده بود. البته انگلستان دوراندیشانه به این احساسات دوستانه عامل و کارگزار خود پاسخ منفی داده بود زیرا در صورت حمله متقابل شوروی امکان دفاع وجود نداشت و تلاشهایشان برای جدا کردن آلمان و شوروی از یکدیگر خنثی می شد.(8)
اسناد این مکاتبات و مسئله بمباران باکو پس از اشغال فرانسه از سوی آلمان توسط آن دولت کشف و منتشر شد.
بنابراین اعلان بی طرفی ایران، ترکیه و سایر رژیمهای زیر سلطه انگلیس در آغاز جنگ نه به دلیل سیاست مستقلانه آنها و نه به عنوان هواداری از آلمان بلکه به دلایل زیر صرفا در جهت منافع استراتژیک انگلیس بوده است:
1- ضرورت حفظ امنیت منابع عظیم نفتی ایران، عراق و شیخ نشینها و عدم امکان دفاع از آنها در صورت تهاجم آلمان و شوروی به ایران و سایر کشورهای منطقه خاورمیانه.
2- ضرورت حفظ امنیت خلیج فارس به عنوان یک آبراه انگلیسی که در صورت تهاجم آلمان و شوروی به ایران در معرض خطر جدی قرار می گرفت.
3- ضرورت حفظ حریم امنیتی هندوستان به عنوان منبع مهم اقتصادی و نیروی انسانی برای دولت و ارتش انگلیس که در صورت تهاجم آلمان و شوروی به ایران و افغانستان مورد تهدید قرار می گرفت.
با توجه به دلایل فوق نه تنها بی طرفی ایران و کشورهای مشابه در سال اول جنگ (دوران اتحاد آلمان و شوروی) برای حفظ منافع بریتانیا ضروری بود بلکه ایجاد، حفظ و حتی گسترش روابط دوستانه ایران و کشورهای مزبور (آلمان و شوروی) امیدوار ساختن آنها برای جلوگیری از حمله احتمالی، در جهت منافع آن کشور محسوب می گردید.
عملکرد دولت و ارتش ایران در جریان حمله متفقین به ایران، مؤید نظر انگلستان و خط مشی ترسیم شده توسط آن کشور بود. ارتش ایران که عمدتاً برای سرکوبی جریانات مخالف محلی و حفظ امنیت داخلی سازمان یافته و تجهیز شده بود قدرت مقابله با نیروهای انگلیسی و روسی را نداشت.(9)
چه بسا شخص رضاشاه نیز تصور نمی کرد که علی رغم هماهنگی کامل وی و دولت تا آخرین روز حکومتش با بریتانیا، آن کشور وجود هفتصد کارشناس آلمانی را بهانه ای برای حمله متفقین به ایران بنماید. از این رو وقتی در سوم شهریور 1320 نیروهای شوروی و انگلستان از شمال و جنوب به ایران حمله ور شدند به شدت غافلگیر شد.
با توجه به اشغال دوجانبه کشور و اشغال نیمی از آن توسط قدرتی که تعارضات ایدئولوژیک و استراتژیک با انگلیس داشت و نیروهای اشغال گر برای مداخله در امور روزمره کشور نیازی با ادامه نظام دیکتاتوری و تمرکز قدرت در تهران نمی دیدند، تغییر خط مشهای پیشین را ضروری دیدند. در این زمان دیگر کاری از دیکتاتوری همچون رضاشاه برنمی آمد و لازم بود جای خود را به شاه جوانی بدهد که هنوز سابقه و توان خودکامگی نداشت.
در جهت تأیید تحلیل فوق لازم به یادآوری است که با برکناری رضاشاه بافت هیئت حاکمه ایران تغییر نکرد و تنها رئیس شهربانی رضاشاه برکنار شد. که ابزار مستقیم اعمال سیاست دیکتاتوری بود. بقیه مهره ها دست نخورده ماندند و پسر با همان وفاداری به نظام سلطه جانشین پدر شد.
عملیات نظامی حمله به ایران سه روز بیشتر طول نکشید و در 5 شهریور دستور ترک مخاصمه صادر شد. در نهم شهریور، ارتشهای شوروی و انگلیس در قزوین به یکدیگر پیوستند و دو دولت ابتدا تخلیه اتباع. آلمان سپس تحویل آنها را به به قوای متفقین خواستار شدند. رضاشاه بنابه دلیل پیش گفته در 25 شهریور 1320 استعفا داد و با اسکورت به بندرعباس رفت و در آنجا سوار کشتی انگلیسی پندار شد که او را ابتدا به جزیره موریس برد و پس از چند ماه به ژوهانسبورگ منتقل کرد و در سوم مرداد 1323 در همانجا درگذشت.(10)
اشغال ایران؛ 1332-1320، دوره تزلزل سلطه
دولت انگلیس بعد از آنکه در جهت اهداف استراتژیک جنگ مجبور شد به سیاست عدم مداخله مستقیم خاتمه داده و الزاماً زمینه حضور دولتهای متفق خود (شوروی و ایالات امریکا) را فراهم کند معهذا تلاش می کند با تغییرات روبنایی همچنان سیاست سلطه را ادامه دهد.
با توجه به اینکه دولتهای قدرتمند متفق انگلیس هر دو دارای اهداف و منافعی متفاوت در ایران بودند و حاضر نمی شدند مانند دوران بعد از جنگ جهانی اول اجازه دهند انگلیس یکّه تاز میدان سیاست گردد، بنابراین هر دو فعالانه و به طرق مختلف وارد صحنه سیاسی-اجتماعی ایران شده و زمینه را برای نفوذ در ساختار سیاسی حاکم فراهم می کردند.
سقوط دیکتاتوری رضاشاه و پایان دوره اختناق فرصت مناسبی برای تشکیل و ورود گروههای مختلف به صحنه فعالیتهای سیاسی-اجتماعی کشور گردید. قدرتهای امپریالیستی نیز با بهره برداری از این موقعیت درصدد جلب و جذب نیروهای داخلی برآمدند تا از آن طریق بتوانند قدرت سیاسی در ایران را در قبضه خود بگیرند.
تشکیل حزب توده و سایر احزاب سوسیالیستی با حمایت مادی و معنوی روسیه شوروی، تشکیل جبهه ملی و حمایتهای بعدی امریکا از برنامه های آن را می توان از تحولات مهم این دوره شناخت. در عین حال گروههای مذهبی نیز بدون حمایت خارجی و با تکیه بر حمایت مردمی به صحنه آمدند و نقش فوق العاده مهمی را در تحولات سیاسی- اجتماعی این دوران بازی کردند، گروههای مذهبی از جمله فداییان اسلام و پیروان آیت الله کاشانی را می توان نام برد.
انگلیس همچنان دربار و شبکه فراماسونری حاکم بر کشور را در اختیار داشت و نه تنها اجازه نمی داد دیگر رقبا در آن نفوذ کنند بلکه به پیروی از سیاست «موج سواری» سعی کرد در درون گروههای تازه تشکیل شده نیز نفوذ پیدا نموده و حرکتهای خلاف جهت منافع انگلیس را خنثی نماید.
مسأله نفت و آذربایجان
همین که در بهمن ماه 1322 دو هیئت انگلیسی و آمریکایی از طرف کمپانیهای نفتی سینکلر و استاندارد واکیوم امریکایی و رویال دچ شل هلندی- انگلیسی به ایران آمدند و تقاضای امتیاز نفت بلوچستان را نمودند، شورویها با استفاده از فرصت، و به بهانه ی اینکه دولت بریتانیا نفت جنوب ایران را در دست دارد و ناوگان جنگی این کشور به رایگان از نفت مزبور استفاده می کنند و دولت شوروی هیچ سهمی در نفت ایران ندارد، در شهریور ماه 1322 سرگئی کافتارادزه معاون وزارت امور خارجه ی شوروی را در رأس هیأت مهمی به تهران اعزام کردند و بی درنگ تقاضای امتیاز نفت شمال ایران را نمودند ضمناً به منظور پشتیبانی از تقاضای خود 40 هزار سرباز دیگر وارد منطقه اشغالی خود نمودند. رژیم تحت سلطه انگلیس در برابر فشار شدید شورویها و تظاهرات حزب توده به نفع اعطای امتیاز و درخواست های شرکتهای امریکایی دست به مانور ماهرانه ای زد و از اکثریت نمایندگان انگلیسی خواست که به طرح قانونی که توسط دکتر مصدق، مطرح شده بود که بر اساس آن اعطای هرگونه امتیاز نفت و حتّی مذاکره در این باب را ممنوع می ساخت و هر وزیر یا وزیرانی که از قانون تخلف می کرد مجرم شناخته می شد و به سه تا هشت سال حبس مجرد و انفصال ابد از خدمات دولتی محکوم می شد، رأی مثبت دهند این قانون ضمن اینکه لطمه ای به قراردادهای موجود با انگلیس نمی زد، در عین حال می توانست جلوی امتیازخواهی و فشارهای متحدین روس و امریکایی آن را بگیرد مع الوصف تصویب این قانون در 11 آذر 1323 موجب گردید که معاون وزارت خارجه شوروی بدون خداحافظی و با کشیدن خط و نشان تهران را ترک کند و حزب توده نیز دکتر مصدق را به عنوان «قره نوکر سیاست انگلیس در ایران» مورد حملات شدید قرار دهد.(11)
در کنفرانس یالتا در فوریه ی 1945(بهمن 1323) آنتونی ایدن وزیر خارجه ی انگلیس اظهار داشت بهتر است متفقین در امور داخلی ایران مداخله نکنند. و دولت بریتانیا قصد ندارد اتحاد شوروی را از به دست آوردن نفت شمال ایران منع کند به خصوص که اتحاد شوروی بازار طبیعی برای نفت شمال ایران به شمار می رود ولی معتقد است که تا وقتی که سربازان متفقین در ایران هستند نباید هیچگونه فشاری در این مورد بر دولت ایران وارد آورند.
انگلیس با این کار می خواست شوروی را به تخلیه ی ایران تشویق کند و به هیچ وجه حاضر نبود آن کشور در نفت کشوری که بخشی از شکارگاه اختصاصیش بود، سهیم شود.
مقارن تشکیل کنفرانس وزیران امور خارجه ی سه کشور، شورش «فرقه ی دمکرات» در آذربایجان آغاز شد و شورویها که خود گرداننده ی اصلی صحنه بودند در ابتدای کار از هیچ کمکی به آنها دریغ نکردند و مانع ورود سربازان ایرانی به آذربایجان برای سرکوب شورش شدند. انگلیس این بار نیز برای جلوگیری از یک درگیری زودرس با متحد زمان جنگ خود دست به یک سری اقدامات تاکتیکی زد. از طرفی دولت ایران را تشویق به نوعی سازش و مصالحه نمود و از طرف دیگر آمریکا را که پس از جنگ به صورت تنها ابرقدرت نظامی و اقتصادی جهان درآمده بود حمایت خود از ایران و فشار بر شوروی برای خروج از ایران واداشت. این در حالی بود که خود تقریباً سکوت اختیار کرده و بعضاً نیز به بهانه ی روی کار آمدن حکومت کارگری و به اصطلاح «تغییر سیاستها» خود را نسبت به سرنوشت شمال ایران بی تفاوت نشان می داد که رژیم دست نشانده اش از عهده ی فریب دادن شوروی برای خروج از ایران برآید. در عین حال در کنفرانس لندن بوین وزیر خارجه ی بریتانیا پیشنهاد کرد تاریخ دوم مارس 1946 یعنی درست ششماه پس از تصمیم برای تخلیه ی ایران از قوای بیگانه برای این منظور تعیین شود. این پیشنهاد مورد قبول وزرای امور خارجه امریکا و شوروی قرار گرفت.
به دنبال تشکیل حکومت خودمختار آذربایجان در تبریز در آذر 1324 کابینه ی حکیمی در بهمن 1324 استعفا داد و قوام السلطنه به نخست وزیری رسید وی در ملاقاتی با مولوتف ضمن تأکید بر استقلال و تمامیت ارضی کشور (خواست همیشگی انگلیس) مشکل قانونی دادن امتیاز نفت را به عنوان بهانه ای در قبال فشار شوروی مطرح کرد تا به این وسیله روسها را نسبت به خود ناامید نکند. قوام در ملاقات مزبور اظهار داشت: مجلس ایران هرگز یک حکومت خودمختار را در آذربایجان نخواهد پذیرفت. در مورد امتیاز نفت شمال نیز قانون 11 آذر را عنوان کرد که هرگونه مذاکره را ممنوع می ساخت. پس از ختم غائله آذربایجان اوضاع ایران به تدریج به حالت عادی برگشت. انتخابات مجلس پانزدهم در زمستان 1325 صورت گرفت که اکثریت مطلق آن را اعضای حزب دمکرات ایران به رهبری قوام در اختیار گرفتند. حزب توده که با شکست سنگینی روبه رو شده بود به دلیل عدم مقبولیت در افکار عمومی و کنترل شدید اخذ آرا به دنبال خاتمه ی اشغال کشور و فروکش کردن روشهای تاکتیکی انتخابات آزاد نتوانست حتی یک نماینده به مجلس جدید بفرستد. مهم ترین وظیفه ی مجلس پانزدهم تعیین تکلیف مقاوله نامه قوام- سادچیکف بود. اکنون دیگر محیط سیاسی به کلی تغییر کرده بود ولی دولت ایران ضرورت حفظ رابطه ی درازمدت با شوروی علی رغم میل باطنی، موافقتنامه ی قوام- سادچیکف را به مجلس شورای ملّی ارجاع داد و مجلس پانزدهم نیز با توجه به اکثریت وابسته به سیاست انگلیسی خود موافقتنامه ی مزبور را رد کرد. جالب توجه است که در 21 شهریور 1326 یعنی در آستانه ی مذاکرات مجلس درباره ی این مقاوله نامه سخنگوی وزارت خارجه انگلیس علی رغم خواست قبلی مبنی بر عدم حضور شوروی درایران و دادن دستورالعملهای لازم به هیئت حاکمه زیر نفوذ خود حضور شوروی در ایران و دادن دستورالعملهای لازم به هیئت حاکمه زیر نفوذ خود برای رد موافقتنامه، به منظور حفظ رابطه دوستانه با شوروی و در عین حال مقابله با امتیازخواهی امریکا اعلام کرد که دولت بریتانیا با رد بدون قید و شرط مقابله نامه امتیاز خواهی های امریکا اعلام کرد که دولت بریتانیا با رد بدون قید و شرط مقاوله نامه امتیاز خواهی های امریکا اعلام کرد که دولت بریتانیا با رد بدون قید و شرط مقاوله نامه قوام- سادچیکف موافق نیست و ترجیح می دهد که دولت ایران ترتیبی درباره ی نفت شمال با شورویها بدهد. سرجان لوروژتل سفیر انگیس در تهران نیز طی یادداشتی عدم موافقت خود را با «اتخاذ سیاستی که نتیجه آن مسدود کردن باب هرگونه مذاکره با شورویها باشد» اعلام نمود و به دولت ایران توصیه کرد مجلسی را از رد مقاوله نامه بازدارد و راه را برای مذاکرات آینده باز بگذارد و به این ترتیب ضمن تظاهر به وفاداری نسبت به توافقات انجام شده توسط خود و دولت دست نشانده اش با شوروی، امریکایی ها را نیز از ارایه درخواستهای مشابه منع کرده و در نهایت نیز اعتبار و حیثیت هیئت حاکمه و مجلس ایران را به عنوان هیئت حاکمه و مجلس مستقل از انگلیس تقویت می کرد.(12)
مجلس شورای ملی در جلسه 29 مهر 1329 پس از استماع گزارش تفصیلی قوام، با اکثریت قریب به اتفاق مقاوله نامه را کان لم یکن شناخت و دولت را مکلف نمود که راساً در استخراج و بهره برداری از نفت شمال و فروش آن اقدام کند. ضمناً دولت را مکلف ساخت برای استیفای حقوق ایران از نفت جنوب نیز اقدام نماید. تا خود را مستقل از انگلیس و پیرو سیاست موازنه ی منفی و علاقه مند به استیفای حقوق ملت نشان دهد به هر حال دولت ایران قانون مصوب مجلس را به اطلاع شورویها رساند که موجبات خشم و ناراحتی بی اندازه آنها را فراهم کرد و دولت ایران را به «عهدشکنی» متهم کردند. ضمناً برای حفظ ظاهر و نشان دادن استقلال، خصوصاً شورویها، طی نامه ای به شرکت نفت جنوب خواستار شروع مذاکرات برای احقاق حقوق ایران گردید. دراین مرحله، دیگر مأموریت دولت قوام با موفقیت خاتمه یافت و جایگزینی آن با دولتی که تعهدی در قبال شوروی نداشته باشد ضروری به نظر می رسید. به همین دلیل کابینه وی در 18 آذر 1326 سقوط کرد.
ورود فعالانه امریکا به صحنه سیاست ایران
انگلیس با رقیب تازه نفس و قویتری روبه رو شده بود که سهم خود را مطالبه می کرد. برای حفظ منافع خود در خاورمیانه و علی الخصوص چاه های نفت جنوب ایران و کانال سوئز تمهیدات جدیدی بیندیشند. در سالهای پس از شهریور 1320 به دلیل ضعف حکومت مرکزی، شرکت نفت ایران و انگلیس بیش از پیش اقتدار یافته و دولتی در دولت به شمار می رفت و بی پروا در امور داخلی ایران مداخله می کرد و ثروت ملی ایرانیان را به تاراج می برد.
امریکاییان که درصدد تصاحب نفت ایران و ایجاد کمربند امنیتی در اطراف شوروی بودند به بهانه اینکه دولت انگلیس و شرکت نفت مسئول فقر و بدبختی مردم ایران بوده و ادامه این وضع موجبات پیشرفت کمونیسم را در ایران فراهم می سازد به مبارزه با سیاست انگلیس پرداختند.
دولت امریکا برنامه اصل چهار ترومن را در 30 دی 1327 اعلام کرد که هدف آن به ظاهر مقابله با کمونیسم و در واقع نفوذ در کشورهای جهان و به ویژه مستعمرات سابق، در چارچوب سیاست جهانی جدید امریکا بوده و از طریق اهدای کمکهای مالی و فنی به کشورهای عقب مانده جهان سوم شکل می گرفت. از نظر دفاعی نیز به دنبال امضای پیمان آتلانتیک شمالی شروع به ارسال کمکهای نظامی و اعزام مستشاران نظامی به ترکیه و ایران کرد. البته قبل از این تاریخ نیز در 30 خرداد 1326 موافقتنامه ای درباره خرید 10 میلیون دلار اسلحه بین ایران و امریکا امضا شده بود که مطبوعات امریکایی آنرا افشا کردند: این مبلغ بهای واقعی جنگ جنگ افزارهای مزبور نبوده و مبلغ واقعی سر به 70 میلیون دلار می زد.
دولت امریکا هنوز این مقدار جنگ افزار را برای تقویت ارتش ایران کافی نمی دانست لذا در 14 مهر 1328 کنگره امریکا قانون دفاع مشترک را تصویب کرد و مبلغ 27 میلیون دلار کمک نظامی به ایران و کره جنوبی و فیلیپین اختصاص داد نظر به اینکه باز هم این مبلغ تکافوی احتیاجات ارتش ایران را نمی کرد در 4 مرداد 1329 کنگره امریکا اصلاحیه را به قانون دفاع مشترک افزود و ایران را از رده کره جنوبی و فیلیپین خارج کرد و در ردیف ترکیه و یونان قرارداد که مجموعاً 131 میلیون دلار برای کمک نظامی به این سه کشور در نظر گرفته شده بود. مجموع کمکهای نظامی امریکا به ایران در فاصله 1326 تا 1330 به 175 میلیون دلار بالغ گردید.(13)
در خصوص مستشاران نظامی نیز در 14 مهر 1326 موافقتنامه بین محمود جم وزیر جنگ و جرج آلن سفیر امریکا امضا شد. مستشاران نظامی امریکایی از 1321 در ایران بودند ولی تعدادشان ناچیز بود. موافقتنامه جدید تعداد مستشاران امریکایی و اختیاراتشان را افزایش داد و دولت ایران را متعهد کرد که از هیچ کشور دیگر مستشار نظامی استخدام نکنند و تمام اسرار و اطلاعات نظامی خود را در اختیار مستشاران امریکایی قرار دهد. این موافقتنامه بدون اجازه و تصویب مجلس به مرحله اجرا گذاشته شد و در سالهای بعد با مختصر تغییراتی تمدید گردید و تا اواخر سال 1357 که اوضاع ایران دگرگون شد و رژیم شاه سقوط کرد همچنان به قوت خود باقی بود.
در مهرماه 1327 دولت ایران قرارداد جدیدی با یک شرکت امریکایی دیگر به نام «مشاوران ماوراء بحار» به منظور مطالعه عمیق تر نیازها و امکانات اقتصادی کشور امضا کرد. کارشناسان شرکت مزبور گزارش خود را پس از 4 ماه به دولت تسلیم کردند که مورد قبول قرار گرفت و مجلس شورای ملی در 26 بهمن 1327 با تصویب قانون برنامه هفت ساله عمرانی کشور بر آن صحه گذاشت. هزینه این برنامه عمرانی اصلاً می بایست از درآمد نفت و یک وام 250 میلیون دلاری از بانک صادرات و واردات امریکا تأمین شود سفر شاه به امریکا در آبان 1328 بیشتر به منظور راضی کردن امریکایی ها به پرداخت این وام بود که با وجود وعده وعیدهای مقامات امریکایی عملی نشد و در آبان 1329 امریکایی ها پاسخ دادند چون دولت ایران قادر نیست تضمینهای لازم را برای بازپرداخت وام بدهد از پرداخت آن معذورند. علت مخالفت مزبور این بود که امریکا پس از جنگ جهانی دوم پرداخت وام و کمکهای مالی، اقتصادی و نظامی جهت توسعه نفوذ خود در ایران و سایر کشورهای وابسته به دول استعماری دیگر، و کشورهای مستقل جهان سوم را مشروط قرار داده بودند و معمولاً پرداخت وام و کمک را منوط به دریافت امتیازات سیاسی و اقتصادی و کم شدن سلطه و نفوذ رقبا در کشور مورد نظر می کردند. و چون امکان طرح علنی چنین خواسته هایی در قبال افکار عمومی جهان و همچنین رقبا که متحدین دیرین آنها بودند میسر نبود، خواسته های خود را در پوشش شعاری مقبول نظیر «اصلاحات اداری»، «مبارزه با فساد»، «دمکراسی و حقوق بشر»، «اصلاحات اقتصادی» و ... طرح می کردند. اصرار و پافشاری بر روی شعارهای فوق سبب تزلزل و تضعیف هیئت حاکمه کشورهای مزبور و نظام سیاسی و اقتصادی آنها شده و راه را برای حضور قدرت جدید امریکا باز می کرد.
به دنبال سقوط قوام نخست وزیران ضعیف و سرسپرده روی کار آمدند (حکیمی- هژیر-ساعد- منصور) که هیچ اقدام مؤثری بر علیه منافع انگلیس صورت ندادند.
در دی ماه 1326 آنتونی ایدن وزیر خارجه اسبق انگلیس به ایران آمد و از مناطق نفت خیز جنوب بازدید کرد و در ملاقاتهای خصوصی با شاه و زمامداران ایران آنها را از پشتیبانی بریتانیا دلگرم ساخت. ایدن از طرف پادشاه انگلیس محمدرضا شاه را به لندن دعوت کرد و فکر تغییر قانون اساسی و افزایش مقام سلطنت در انحلال مجلسین و تشکیل مجلس سنا را به شاه تلقین نمود. اختیاراتی که به دنبال سقوط رضاشاه و اشغال ایران؛ به دلیل شرایط خاص آن دوره به شدت کاهش یافته بود.
سفر غیررسمی شاه به لندن
با توجه به ورود آمریکا به صحنه سیاسی کشور و امکان نفوذ آنها در نهادهای تغییرپذیر نظیر دولت، مجلس و ... انگلستان مصمم شد جهت تثبیت سلطه و منافع خود، نهاد دربار را که پس از شهریور 1320 به دلیل حضور نظامی شوروی در ایران و عدم امکان حفظ حکومت استبدادی، تضعیف شده بود، با استفاده از فرصت پیش آمده «خروج قوای نظامی خارجی از ایران» تقویت کرده و مجدداً نسبت به استقرار حکومت استبدادی و متمرکز زیر سلطه اقدام کند. در این راستا علاوه بر طرح سابق الذکر مبنی بر تشکیل مجلس مؤسسان برای تقویت اختیارات شاه و دربار، اقدام به دعوت او به لندن کرد و برای جلوگیری از جلب حمایت امریکا (که در آن زمان دولت ایران شدیداً نیازمند کمک آن کشور بود) سفر به صورت غیررسمی و به بهانه تماشای بازیهای المپیک لندن در 27 تیرماه 1327 انجام شد. در لندن مذاکراتی بین مقامات انگلیسی و شرکت نفت ایران و انگلیس با شاه به عمل آمد که هدف آن تثبیت موقعیت شرکت نفت با تغییرات جزیی در قرارداد 1933، ادامه کار بانک شاهنشاهی (که امتیازش در بهمن 1327 به پایان می رسید) تحت نامی دیگر، تجدیدنظر در قانون اساسی و افزایش اختیار شاه بود. در ضمن انگلیسیها بخشی از پولهای رضاشاه را که در بانکهای انگلیس مسدود کرده بودند در اختیار پسرش قرار دادند و در ازای بخشی دیگر مقرر شد دولت ایران معادل آن از بریتانیا کالا خریداری کند، چون طبق مقررات انگلیس اشخاصی که در بانکهای آن کشور پول سپرده اند حق ندارند از حد معینی پول نقد از آن کشور خارج سازند و ملزم هستند بابت بقیه کالا خریداری و خارج کنند.
انگلیس، واقعه 15 بهمن 1327 و مذاکرات نفتی
مقارن این احوال کابینه هژیر، پروفسور ژیدل استاد حقوق فرانسوی را جهت مشاورت در امور قراردادهای نفتی استخدام کرده و تقاضاهای خود را طی 25 ماده تنظیم و تسلیم شرکت نفت نمود. در همین حال چند تن از نمایندگان مجلس به شدت قرارداد 1933 و شرکت نفت جنوب را باد حمله گرفته و خواستار احقاق حقوق ایران بودند. در روزهای 13 و 14 بهمن تظاهرات گسترده ای از سوی دانشجویان دانشگاه در برابر مجلس علیه شرکت نفت صورت گرفت. اما فردای آن روز یعنی 15 بهمن در محوطه دانشگاه سوء قصد نافرجامی به جان شاه به عمل آمد و بلافاصله حکومت نظامی اعلام شد. بازداشت سران حزب توده که به دست داشتن در سوء قصد متهم شدند و نیز بازداشت مخالفان دولت از جمله آیت الله کاشانی را در واقع می توان سرآغاز حرکت بسوی حکومت استبدادی و متمرکز، جلوگیری از امکان نفوذ مخالفان در کانون قدرت، و سرکوب حزب توده که پس از خروج شورویها، هنوز شرایط مساعد آن فراهم نشده بود به حساب آورد. در چنین فضایی بود که نماینده شرکت نفت به تهران آمد و مذاکرات محرمانه ای با گلشاهیان وزیر دارایی به عمل آورد که منجر به امضای قرارداد الحاقی نفت در 26 تیر 1328 گردید.
انگلیسیها کوشیدند با ترتیب دادن انتخابات مجلس شانزدهم به دست رزم آرا و فرستادن نمایندگان مطیعی به مجلس آینده قرارداد الحاقی را به تصویب برسانند. تخلف و تعقیب در امر انتخابات موجب تحصن دکتر مصدق و عده ای از شخصیتهای مخالف انگلیس در دربار و سپس تشکیل جبهه ملی گردید. سوء قصد به جان هژیر توسط فداییان اسلام وزیر دربار در 13 آبان 1328 موجب ابطال انتخابات تهران گردید که باز یک عقب نشینی دیگر برای سیاست انگلستان بود. در انتخابات جدید 8 تن از نمایندگان جبهه ملی به مجلس راه یافتند ولی اکثریت مجلس در دست نمایندگان طرفدار انگلیس و دربار بود.
برای جلوگیری از گسترش نهضت ضد استعماری و ضد انگلیسی ملت ایران، می بایست(رجال قوی) و «اصلاح طبی» زمام امور را در دست گیرند که قادر باشند به وضع نابسامان ایران خاتمه دهند. در این شرایط بود که رزم آرا به نخست وزیری برگزیده شد.(14)
سپهبد رزم آرا نخست وزیر جدید برای ایجاد موازنه قدرت بین امریکا و شوروی در ایران و منفعل کردن شوروی در قبال نهضت ملی ایران ابتدا به بهبود روابط ایران و شوروی همت گماشت که از سه سال پیش به دنبال رد موافقت نامه نفت شمال به شدت تیره شده بود. برای این منظور انگلیسیها کماکان تظاهر به دادن امتیازاتی به شورویها در ایران می کردند تا بتوانند با همراه کردن شوروی، منافعشان را در جنوب ایران حفظ کرده، قرارداد الحاقی را به تصویب مجلس شانزدهم رسانده و پای امریکایی ها را از ایران ببرند. امضای موافقتنامه بازرگانی ایران و شوروی در 13 آبان 1329، فرار سران حزب توده از زندان قصر و چشم پوشی بر فعالیت حزب توده تحت عناوین «جمعیت مبارزه با استعمار»، جمیعت زنان دمکرات و غیره در همین راستا بود.
امریکاییها نیز از پرداخت 250 میلیون دلار وام که رزم آرا برای اجرای برنامه هفت ساله عمرانی کشور به آن نیاز داشت استنکاف کردند و فشار خود را علیه انگلیس و دولت ایران تشدید کردند.(15)
رزم آرا در آذرماه 1329 علناً دفاع از قرارداد الحاقی را برعهده گرفت و این در حالی بود که دکتر مصدق(2) نماینده اول تهران و رئیس کمیسیون نفت طی نطقی در مجلس خواستار ملی شدن نفت در سراسر کشور گردید که بازتاب مهمی در افکار عمومی داشت.
پانزده روز پس از آن یعنی در 10 دی ماه 1329 خبری پخش شد مبنی بر اینکه موافقتنامه بین شرکت امریکایی آرامکو و دولت عربستان امضا شده که عایدات نفت را بر اساس 50-50 بین دو طرف تقسیم می کند انتشار این خبر ضربه دیگری به شرکت نفت و سیاست انگلیس بود که از این هنگام به کلی در موضع دفاعی قرار گرفت.
دولت رزم آرا قراداد الحاقی را از مجلس مسترد کرد و مشغول مذاکره در مورد ترتیب جدیدی با شرکت نفت گردید تا به هر نحوی از ملی شدن نفت جلوگیری کند ولی در 16 اسفند 1329 به قتل رسید و هرگز مجال این کار را نیافت.
نمایندگان مجلس شورای ملی با وجود داشتن اکثریت قاطع طرفدار انگلیس از ترس دچار شدن به سرنوشت رزم آرا و تحت تأثیر فشار افکار عمومی و حمایت امریکا دست به یک عقب نشینی تاکتیکی زدند و پیشنهاد کمیسیون نفت را با این متن «به نام سعادت ملت ایران و به منظور کمک به صلح جهانی ملی شدن نفت را در تمام نقاط کشور بدون استثنا تصویب کردند».
انگلیس و حکومت دکتر مصدق
در 18 اردیبهشت 1330 دکتر مصدق به نخست وزیری رسید، انگلیس سیاست خود را بر این اساس بنا نهاد که با شیوه های مختلف نهضت ملی ایران را در تحقیق خواسته های خود با ناکامی مواجه کند:
1- تهدید به اشغال نظامی مناطق نفت خیز جنوب ایران و در صورت مخالفت امریکا با اشغال، توسل به مجامع بین المللی به منظور غیرقانونی قلمداد کردن ملی شدن صنعت نفت و وارد کردن اتهام دزدی و مصادره نفت به متعلق شرکت انگلیسی به دولت ایران.
2- محاصره اقتصادی و جلوگیری از صدور نفت ایران به خارج.
3- کشاندن امریکا از حالت به ظاهر بی طرف و در باطن طرفدار ملی شدن نفت به مشارکت با انگلیس در نفت ایران.
4- انجام عملیات پنهانی برای سقوط حکومت مورد قبول ملت و شکست نهضت ملی ایران از مهمترین عملیات پنهانی برای براندازی حکومت ملی ایران نظیر وقایع 30 تیر و 9 اسفند 1331 (توسط عمال انگلیس) و وقایع 23 تیر و 13 اسفند 1330(بدست حزب توده و با همکاری عمال انگلیس).
5- همزمان با اقدامات قبلی، کارشکنی و به انحراف کشیدن نهضت ملی نفت ایران و ارائه پیشنهادهای مختلف و مخالف با قانون ملی شدن در قالبهای مختلف، که ضمن نشان دادن نوعی نرمش مانع عکس العملهای تند دولت ایران بر علیه منافع انگلیس در ایران شود.
وقتی طرح حمله نظامی به آبادان در اثر مخالفت امریکا با شکست مواجه شد انگلیسیها با پذیرش ظاهری اصل ملی شدن صنعت نفت پیشنهادات مختلفی به دولت ایران ارائه دادند. دولت پیشنهادهای مزبور را که به منظور تیشه زدن به ریشه قانون ملی شدن نفت ارائه می شد یکی پس از دیگری رد کرد و در مجامع بین المللی نیز شورای امنیت سازمان ملل متحد و دادگاه بین المللی لاحه و نتیجه تلاشهای انگلستان را برای غیرقانونی شناختن ملی کردن نفت خنثی کرد. به طوری که شورای امنیت نتوانست درباره شکایت انگلیس تصمیم بگیرد و آن را موکول به رأی دادگاه بین المللی لاحه کرد و دادگاه مزبور در 31 تیر 1331 رأی به عدم صلاحیت خود داد و با این کار خود تلاشهای بریتانیا را عقیم گذارد.
انگلستان در عین حال دست به محاصره اقتصادی ایران زد و ناوگان جنگی خود را در آنسوی تنگه هرمز قرار داد تا از صدور نفت ایران جلوگیری کند. به طوری که در دوره 27 ماهه حکومت مصدق ایران فقط توانست 103 هزار تن نفت صادر کند.
امریکا نیز از این سیاست جانب داری می کرد تا دولت ایران قادر به فروش نفت خود نشود، و ناچار به مصالحه با امریکا و یا حداقل امریکا و انگلیس تن در دهد.
سلطه مجدد انگلیس و آغاز نفوذ آمریکا
کودتای 28 مرداد 1332 که با طراحی و اجرای عملیات توسط انگلیس و امریکا و سقوط شوروی صورت گرفت به دوره 12 ساله تزلزل سلطه خاتمه داده و برای 25 سال کشور ما مجدداً صحنه ترکه تازی دولتهای بزرگ غربی به ویژه انگلیس و امریکا قرار گرفت.(16) که دولت نیز از کودتای 28 مرداد در ایران صاحب نفوذ و اقتدار فوق العاده شده و منافع قابل توجهی نیز کسب کرد ولی این بدان معنی نیست که ساختار سیاسی حاکم بر ایران تغییر جهت داده از تحت سلطه انگلیس درآمده و تحت سلطه و نفوذ آمریکا قرار گرفته باشد بلکه دولت انگلیس به حفظ سیستم متعلق به خود اجازه داده بود تا آنجا که مقدور است و به منافع نامشروع کشورش در ایران لطمه اساسی وارد نمی شود خواسته های امریکا مورد توجه قرار بگیرد و نفوذ امریکا که به عنوان بزرگترین ابرقدرت و با توانمندیهای عظیم اقتصادی و نظامی بعد از جنگ جهانی دوم مطرح بود به رسمیت شناخته شود.
تجدید مناسبات با انگلستان و کنسرسیوم
پس از کودتای 28 مرداد یک بار دیگر سیاستمداران و رجال و عوامل انگلیسی روی کار آمدند و بعد از انجام کودتا با برقراری رابطه مجدد با انگلیس، انجام انتخابات مجلس دوره ی 19، عقد قرارداد کنسرسیوم و قلع و قمع مخالفین به دلیل نظامی بودن مأموریتش پایان یافته و جای خود را به نخست وزیران غیرنظامی داد. در نتیجه سه نخست وزیر سرسپرده انگلیس به دنبال یکدیگر روی کار آمدند (حسین علاء، دکتر منوچهر اقبال، مهندس شریف امامی.)
در سالیان فشار و اختناق پس از کودتای 28 مرداد در اثر اعمال نفوذ سیاست بریتانیا دست آوردهای نهضت ملی ایران بر باد رفت، قانون ملی شدن نفت لگدمال شد و قراردادی با کنسرسیوم بین المللی نفت به امضا رسید که این ثروت ملی را تا سالیان دراز در اختیار امریکاییها و انگلیسیها قرار داده بنابراین شرکت نفت انگلیس بزرگترین سهامدار کنرسیوم گردید. قرارداد بین دولت ایران و کنسرسیوم بین المللی نفت در 28 شهریور 1333 در محیط ترس و ارعاب از طرف دکتر امینی و هواردپیچ امریکایی رئیس گروهی که نمایندگی کمپانیهای نفتی را برعهده داشت در تهران امضا شد و کارتل بین المللی نفت قادر ساخت تا 20 سال دیگر بیش از 24 میلیارد بشکه نفت را به بهای ناچیز صادر کند در فاصله سالهای 1954 تا 1960 بهای میانگین اعلام شده هر بشکه نفت ایران 85/1 دلار و 1960 تا 1971 فقط 80/1 دلار بود که از دلار به لیره انگلیسی تغییر و به ایران پرداخت می شد و از این رهگذر نیز سود کلانی عاید خزانه داری بریتانیا می گردید. ضمناً کنسرسیوم میزان تولید نفت را کنترل می کرد و نمی گذاشت از مقدار معینی تجاوز نماید.(1)
در مورد غرامت شرکت سابق نفت نیز در 31 فروردین 1333 مذاکراتی موازی با سرراجر استیون سن سفیر انگلیس در تهران آغاز شد. پس از 5 ماه چانه زدن سرانجام انگلیسی ها با دریافت 25 لیره غرامت و 21 میلیون لیره بابت استهلاک تسهیلات خود موافقت کردند و قرار شد که کنسرسیوم مبلغ 600 میلیون دلار نیز بعنوان پذیره یا سرقفلی تا سال 1970 به شرکت نفت انگلیس بپردازد که آن نیز از جیب ایران بیرون می رفت. این مبلغ را در واقع شرکت سابق به جای عدم النفع تا پایان دوره امتیاز 1993 دریافت کرد. در ضمن مقر کنسرسیوم نیز شهر لندن تعیین شد.
مهمترین پیامد امضای قرارداد با کنسرسیوم خاتمه یافتن سلطه انحاصری انگلیس بر صنایع نفت ایران بود. از آن پس 40 درصد از سهام نفت ایران به کمپانی های امریکایی تعلق می گرفت و بدین ترتیب امریکایی ها را در ایران صاحب نفوذ کرد و راهگشای مداخلات آنان در امور ایران گردید.
به طور خلاصه می توان گفت گرچه قرارداد کنسرسیوم عقب نشینی بزرگ انگلیس در قبال امریکا تلقی می گردید ولی نقش برتر (دولت فهیم انگلیس) در عقد آن به خوبی مشهود بود و دولت انگلیس کنترل نفت ایران را در دست داشت و بیشترین منافع را در نتیجه این قرارداد کسب می کرد. در سال 1336 به خواست انگلیسی ها دو حزب ملیون و مردم تأسیس گردید که طبق الگوی بریتانیا ایران نیز حزب اکثریت و اقلیت وفادار داشته باشد و رهبری این دو حزب فرمایشی را به دکتر اقبال و اسدالله علم که هر دو از عوامل سرسپرده انگلیس بودند سپرده شد.
سفر رسمی شاه به انگلیس در اردیبهشت 1338 و بازدید ملکه الیزابت دوم در اسفند 1339 به امضای عهدنامه بازرگانی و اقامت و دریانوردی بین دو کشور در اسفند 1337 و قرارداد فرهنگی در اردیبهشت 1338 و موافقتنامه حمل و نقل هوایی و افزایش حجم مبادلات ایران و انگلیس از جمله وقایع و اقداماتی بود که به تداوم سلطه بریتانیا در ایران که چند سال صدمه دیده بود کمک کرد.
رویدادها و تحولات سیاسی ایران از (1341-1339)
موافقتنامه دفاعی دو جانبه ایران و امریکا در 14 اسفند 1337 در آنکارا به امضای سفرای ایران و امریکا رسید. سفر کوتاه پرزیدنت آیزنهاور در آذرماه 1338 به تهران به منظور تقویت روحیه ایران و ترکیب در اهمیت روابط دو کشور از طریق سنتو و پیمان دفاعی دو جانبه بود.
فشار شدید امریکا و رژیم ایران در جهت دادن آزادیهای سیاسی، و انجام اصلاحات ارزی، و برکنار کردن کادرهای فاسد هیئت حاکمه که با هدف ایجاد محبوبیت برای امریکا نزد ملت ایران و مخالفت رژیم، حذف شبکه وابسته به انگلیس در حاکمیت، و فراهم کردن زمینه های جایگزینی انگلیس در ایران اعمال می شد، باعث نگرانی شدید انگلستان و وابستگانش گردید و برای مقابله با این تهاجم گسترده این بار نیز دست به مانور همیشگی (نرمش و انعطاف و موج سواری) زده، با اندکی مقاومت و پس از چند مرحله مانور ناموفق آزادیخواهانه و مبارزه با فساد توسط دکتر اقبال و شریف امامی، بالاخره یکی از مهره های خودی که تصور می رفت قادر به جلب اعتماد آمریکا باشد روی کار آوردند.
این شخص دکتر علی امینی عاقد قرارداد نفتی کنسرسیوم بود(2) در سال 1339 کلیه کمکهای اقتصادی و نظامی همچنین وامهای امریکا به ایران قطع شد و مستشاران امریکایی به اتفاق ایران را ترک کردند و بحران اقتصادی شدیدی در کشور ایجاد شد که انگلیس به تنهایی قادر به حل آن نبود.
به منظور جلب رضایت و حمایت امریکا به پیشنهاد نخست وزیر جدید (به محض تشکیل کابینه در اردیبهشت 1340) شاه مجلس بیستم را منحل کرد. در ضمن تعدادی از سران فاسد لشگری و کشوری به زندان انداخته شدند و برنامه اصلاحات وسیع اعلام گردید که اصلاحات ارزی در رأس آن قرار داشت. رژیم با طرح توطئه ای در اول بهمن 1340 چتربازان را به دانشگاه تهران گسیل و فجایعی به بار آوردند که مخالفت خود را با دولت جدید به امریکا نشان داده و اعتماد امریکا را نیز به امینی بیشتر کنند. علارغم تمام مانورهای خطرناک فوق، اعتماد و حمایت امریکا نسبت به دولت امینی جلب نشد.
در قبال درخواست کمک 700 میلیون دلاری امینی، در تمام دوران نخست وزیری اش مجموعاً 67 میلیون دلار کمک و اعتبار به ایران داد و پرداخت مبالغ بیشتر را منوط (به پیشرفت برنامه های اصلاحی کرد).
رژیم ایران در 24 شهریور 1341 رسماً تعهد کرد که خاک ایران در خاک خود «پایگاه موشکی» به بیگانگان (که مقصود امریکاییان بود) نخواهد داد. این تهدید در عین حال که تهدیدی از سوی انگلیس و رژیم دست نشانده ی او برای امریکا محسوب می شد، ناگهان روابط تیره ی ایران شوروی را بهبود بخشید و سرآغاز یک دوره همکاری اقتصادی و فنی و حتی نظامی بین دو کشور گردید که تا پایان دوره ی پهلوی ادامه داشت. رژیم ایران با هماهنگی انگلیس در 6 بهمن 1341 رفراندمی درمورد 6 اصل انقلاب سفید ترتیب داد.
کندی رئیس جمهور امریکا، برژنف دبیر کل حزب کمونیست اتحاد شوروی و ملکه الیزابت دوم به او تبریک گفتند و اقدامات او را ستودند. در این مرحله، انگلیس و رژیم ایران مصمم شدند که رژیم اقتصادی ارباب رعیتی را به صورتی حساب شده و کنترل شده برچیده و اصلاحات ارضی را عملاً به مرحله ی اجرا درآوردند بدون آنکه به ساختار سیاسی حاکم لطمه ای وارد آید. در 15 خرداد 1342 که به دنبال دستگیری امام خمینی (ره) گروههای مذهبی علیه اقدامات شته قیام کردند و رژیم ایران با اطلاع قبلی سفرای انگلیس و امریکا قیام را به خاک و خون کشید، دولت های انگلیس، امریکا و شوروی پشتیبانی خود را از اقدامات رژیم اعلام کردند.
گرچه انگیزه ی اصلی قیام اسلامی و مردمی 15 خرداد بازداشت امام خمینی(ره) و تحریک احساسات مذهبی و ضد استبدادی مردم در این راستا بود، ولی به نظر می رسد انگلستان و رژیم زیر سلطه اش در تحریک و ایجاد زمینه های آن نقش تعیین کننده ای داشتند. در ماجرای انجمن های ایالتی و ولایتی، حمله ساواک به فیضیه و ... و بالاخره قیام 15 خرداد 1342، هدف انگلستان و رژیم این بود که به آمریکا بفهمانند که فشار آن کشور در زمینه «آزادی»، «اصلاحات»، سبب قدرت گرفتن نیروهای مذهبی، ضد امریکیایی، و ضد اصلاحات در کشور خواهد شد و در نتیجه منافع هر دو کشور امریکا و انگلیس نتیجه ی تضادها و کشمکش های فیمابین در معرض خطر قرار خواهد گرفت. این مانور انگلیس و رژیم با موفقیت کامل همراه بود و سرکوب قیام 15 خرداد به سرکوب کامل آزادی های داده شده در فاصله بین سالهای 1339 تا 1342 انجامید و رژیم با بافت انگلیسی خود مجدداً در جایگاه سابق تثبیت، و استبداد خشن چهارده ساله (تا 1356) بر کشور حاکم شد پس از این دوره (1339 تا 1342)، اصلاحات پیشنهادی امریکا که با قصد سلطه بر ایران طراحی شده بود به دست رژیم دست نشانده انگلیس ادامه یافته و به تحکیم و تثبیت موقعیت رژیم شاه منتهی گردید.
در ایران نیز به محض تشکیل مجلس بیست و یکم حسنعلی منصور پسر رجبعلی منصور عنصر دست نشانده ی انگلیس به نخست وزیری برگزیده شد و کارها به دست تکنوکراتهای به ظاهر امریکایی سرسپرده شد. انگلیسیها با قراردادن مهره های مهم در مشاغل کلیدی منافعشان را کماکان حفظ کردند. هویدا در مقام نخست وزیری، اسدلاله علم در مقام وزارت دربار، دکتر اقبال در سمت مدیرعامل و رئیس هیئت مدیره شرکت نفت، جعفر شریف امامی در سمت ریاست مجلس سنا و مدیر عالم بنیاد پهلوی، ارتشبد حسین فردوست در سمت رئیس دفتر ویژه اطلاعات بر ارتش و نیروهای امنیتی نظارت داشت. خدماتی که اشخاص مزبور طی 15 سال بعدی به سیاست انگلیس نمودند قابل انکار نیست. نفت ایران همچنان از طریق کنسرسیوم با بهای نازلی به انگلستان صادر می شد، کالاها و جنگ افزارهای انگلیسی متناسب با امکانات خویش در معاملات و مقاطعه های بزرگ سهم بیشتری دریافت می کرد. سرشاپور ریپورتر با نفوذ فوق العاده که در دربار شاه داشت سررشته همه این امور بر عهده او به عنوان نماینده امپریالیسم انگلیس قرار داشت.
در 9 آذر 1350 سه جزیره که از قدیم الایام و قبل از حضور استعمارگران انگلیس متعلق به ایران بود مجدداً به حاکمیت و تصرف ایران درآمد و در 11 آذر ایران دولت نوبنیاد امارات متحده ی عربی را به رسمیت شناخت.(17)
در نشست فوق العاده اتحادیه عرب که در نیمه آذر 1350 برای رسیدگی به مسئله جزایر در قاهره تشکیل شد، دولت مصر سیاست دوستانه ای نسبت به ایران دنبال کرد و در اثر نفوذی که به کاربرد نگذاشت پیشنهاد عراق دایر بر اینکه روابط کلیه کشورهای عربی با ایران قطع شود به تصویب برسد.(18)
1- افزایش درآمد کشورهای نفت خیز وابسته از طریق کشورهای اروپایی و ژاپن و سرازیر شدن آن به جیب انگلیس و امریکا از طریق معاملات تسلیحات، تجاری، بانکی و پولی، و حتی دریافت وام با بهره کم (در مورد انگلیس) از عوامل عمده موافقت و حتی تشویق این دو کشور با افزایش قیمت نفت بود.
2- افزایش قدرت تسلیحاتی و نظامی کشورهای نفت خیز (خصوصاً خاورمیانه) که در نتیجه افزایش بهای نفت امکان پذیر شده در راستای سیاست جدید انگلیس برای حفظ امنیت منطقه توسط نیروهای محلی بود.
3- وابستگی کامل کشورهای نفت خیز به درآمدهای نفتی که طبعاً امکان اعمال خط مشی هایی نظیر «اقتصاد بدون نفت» را به این کشورها نمی داد.
رژیم شاه به عنوان یک اقدام ضد انگیزه ای و به منظور اتحاد یک موضع به ظاهر مستقل و قدرتمند در 6 بهمن 1351 به مناسبت دهمین سال «انقلاب شاه و مردم» طی نطقی اعلام داشت دولتهای انگلیس و امریکا ضمن ارسال یادداشتهای رسمی از این تصمیم ایران ابراز نارضایتی کردند و به جای این کار پیشنهاد نمودند ایران در بهره برداری و فروش نفت با کنسرسیوم مشارکت کند و سرانجام در 7 اسفند 1351 به امضای موافقتنامه سنموریت منجر شد که روابط ایران با کنسرسیوم نفت را به صورت فروشنده و خریدار درمی آورد. قرارداد مربوطه در سوم خرداد 1352 به تصویب رسید و رژیم ایران آنرا به عنوان «حاکمیت مطلق ایران بر صنایع نفت در حوزه عملیات کنسریوم» قلمداد کرد در حالیکه چنین نبود و فقط اداره امور پالایشگاه های آبادان و ماهشهر و تأسیسات وابسته به آن به شرکت ملی نفت ایران واگذار می شد و کنسرسیوم تا 20 سال بعد با داشتن حق اولویت و تخفیف در بهای خرید بزرگترین خریدار نفت ایران بوده و اکتشاف، استخراج و تولید و بهره برداری نیز همچنان توسط کنسرسیوم اداره می شد.
روابط اقتصادی و تسلیحاتی ایران و انگلیس پس از افزایش بهای نفت
مهمترین اشتغال فکری انگلیسیها در این سالها را در رابطه با ایران می توان بدین سان خلاصه کرد:
1- تلاش در افزایش صادرات و فروش هرچه بیشتر کالاهای انگلیسی و ایجاد روابط اقتصادی گسترده در تمام زمینه ها.
2- مشارکت در بهره کشی از نفت ایران و فروش آن به بهای بیشتر در بازارهای جهانی.
3- فروش جنگ افزارهای کلان انگلیسی از قبیل تانکهای شیفتن و اسکورپیون و شیر که به سفارش ایران در انگلیس ساخته می شد.
4- گسترش و تعمیق روابط صنعتی از طریق فروش قطعات اتومبیل، تراکتور و ... به کارخانجات مونتاژ ایرانی.
5- تلاش در جهت جذب هر چه بیشتر دلارهای نفتی ایران از طریق دریافت وام و یا سپرده گذاریهای ایران در بانکهای انگلیسی.
نتیجه:
نظام و ساختار سیاسی در دوران پهلوی تا پایان عمر خود همچنان تحت حاکمیت شبکه مخوف فراماسونی وابسته به انگلیس بوده است.
بعد از کودتا در 9 آبان 1304 ش که مجلس شورای ملی خلع سلسله قاجاریه را اعلام کرد و حکومت موقت را به رضاخان سپرد، انگلستان نخستین دولتی بود که رژیم جدید ایران را به رسمیت شناخت، مشروط بر آنکه کلیه تعهدات و پیمان های موجود بین دو کشور را محترم شمارد.
با عقد قرارداد 1933 تا پایان عمر حکومت رضاشاه شرکت نفت، جمعاً حدود 30 میلیون لیره بابت حق السهم به ایران پرداخت که بخش عمده آن به صورت اسلحه و مهمات برای ارتش بود که در حمله متفقین به دست خودشان افتادو این یکی از بزرگترین پیروزی های اقتصادی انگلیس در دوره حکومت رضاشاه بود.
در انعقاد پیمان سعدآباد که رضاخان آنرا مدد بزرگ به صلح جهانی نامید، سلطه نظامی انگلیس را بر منطقه خاورمیانه به ویژه ایران تثبیت کرد این پیمان هم از نظر مادی و هم از لحاظ سیاسی به زیان دولت ایران تمام شد.
در روابط خارجی ایران با سایر دولت ها نیز، در دوران بیست ساله رضاخان به تبع و خواسته انگلیس، از ورود دولت های دیگر به ویژه دولت های رقیب به نظام سلطه انگلیس به صحنه روابط دیپلماتیک سیاسی، نظامی، بازرگانی که در راستای منافع این کشور نبود جلوگیری نموده و یا به بهانه های پوچ، موجبات تیرگی و قطع روابط آنان را فراهم می کرد.
در سیاست های داخلی رضاخان با سیاست مذهب زدایی، غرب زدگی، تجددخواهی، حمایت از رجل وابسته به غرب، ایجاد محیط رعب و وحشت، چپاول و ثروت اندوزی، انجام کارهای عمرانی و مدرن سازی موجب فعل و انفعالات و تحولات جدی و عمیق بر روابط فرهنگی و اجتماعی کشور شد که طراحی و اجرای آن با همکاری انگلیس بوده است.
به علت ضرورت استراتژیک جنگ به اشغال و حضور فیزیکی متفقین در ایران و دخالت در امور روزمره کشور و تغییر خط مش های استبدادی پیشین، با ادامه نظام دیکتاتوری رضاخان موافق نبود و به بهانه طرح گرایش رضاخان به آلمان ها کشور ایران از سوی آنان به اشغال درآمد و در شهریور 1320 رضاخان مجبور به استعفا گردید.
نظام و ساختار سیاسی در دوران پهلوی تا پایان عمر خود همچنان تحت حاکمیت شبکه مخوف فراماسونی وابسته به انگلیس بوده است و نفوذ آمریکا محدود به اعمال قدرت علنی و در حقیقت تحمیلی بر نظام تحت سلطه انگلیس بوده است سه عنصر اصلی که در ایجاد نظام سلطه پهلوی نقش اساسی داشتند عبارتند از:
1. وجود شبکه های وابسته و مخوف در نظام سیاسی تحت سلطه
2. وجود فساد مالی و اخلاقی
3. وجود جو روانی خود کم بینی در زمام داران تحت سلطه
منابع :
- ازغندی، علیرضا، روابط خارجی ایران (دولت دست نشانده)، جلد اول، 1376، ص 57.
- ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، جستارهایی از تاریخ معاصر ایران، جلد 1، ص 1420.
- عاقلی، باقر، روزشمار تاریخ ایران از مشروطه تا انقلاب اسلامی ایران، جلد1، 1371، صص 444-449.
- مکی، حسین، تاریخ بیست ساله ایران، جلد6، انتشارات علمی، صص 412، 411، 164.
- محمدی، منوچهر، مروری بر سیاست خارجی دوران پهلوی، 1377، ص 78، 70.
- مدنی، سیدجلال الدین، تاریخ تحولات سیاسی و روابط خارجی ایران، جلد 2، صص 235، 213، 43، 32.
- مکی، حسین، نفت و نطق مکی، ص 533.
پینوشتها:
1. ازغندی، علیرضا، روابط خارجی ایران، نشر قومس.
2. این کودتا در سال 1921 توسط سردار سپه وزیر جنگ رضاخان صورت پذیرفت.
3. عاقلی، باقر، روزشمار تاریخ ایران از مشروطه تا انقلاب، جلد 1، صص 444 تا 449.
4. مکی، حسین، تاریخ بیست ساله ایران، جلد 6، صص 411 تا 412.
5. همان، ج6، ص 164.
6. محمدی، منوچهر، مروری بر سیاست خارجی دوران پهلوی، ص 70.
7. تمدید قرارداد بازرگانی و کشتی رانی ایران و شوروی در سال 1948 با همکاری انگلیس.
8. تاریخ روابط خارجی ایران، ص 20.
9. ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، جلد اول، ص 1420.
10. مروری بر سیاست خارجی ایران، ص 78.
11. تاریخ روابط خارجی ایران، ج1، ص 420.
12. این مجلس همان مجلسی است که به استثناء پنج نفر از نمایندگان در اواخر عمردو ساله خود تلاش زایدالوصفی برای تصویف لایحه الحاقی گس- گلشاییان که منافع به دست آمده انگلیس را در قرارداد نفتی 1933 تثبیت می کرد به عمل می آورد.
13. مدنی، سیدجلال الدین، تاریخ روابط خارجی ایران، ج2، ص 43.
14. تاریخ روابط خارجی ایران، جلد دوم، ص 32.
15. حسین مکی، نفت و نطق ملکی، ص 533.
16. ظهور و سقوط پهلوی، ج1، ص 77.
17. تاریخ روابط خارجی ایران، ص 213.
18. همان، ص 235.
کتاب سقوط2: مجموعه مقالات دومین همایش بررسی علل فروپاشی سلطنت پهلوی، تهران: موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی (1387)،
نظرات