مقاومت و شکست «نهضت جنگل»

افسر انگلیسی: میرزا کوچک‌خان فرهیخته‌، شجاع، پر جذبه و با صلابت است


مقاومت و شکست «نهضت جنگل»

اشاره: کتاب «انگلیس و اشغال ایران در جنگ جهانی اول» ترجمه‌ای است از اثر تحقیقی دکتر محمدقلی مجد، استاد بازنشسته دانشگاه پنسیلوانیا و پژوهشگر ایرانی مقیم آمریکا، که با نام "PERSIA IN WORLD WAR I AND ITS CONQUEST BY GREAT BRITAIN" در سال ۲۰۰۳ میلادی منتشر شده است. مجد در این کتاب به شرح مستند اشغال ایران به دست نیروهای انگلیسی، بر اساس اسناد منتشرنشده وزارت امورخارجه آمریکا پرداخته، و پرده از کشتار مردم بی‌دفاع برداشته است. توصیف چگونگی قتل‌عام عشایر سوسنگردی و سرکوب جنبش مردمی جنگل، تحمیل پلیس سرکوبگر جنوب و کشتار عشایر فارس، تشکیل پلیس شمال، حمایت از ورود شبه نظامیان مسیحی به ایران که منجر به کشتار مردم آذربایجان گردید و شرح سایر مظالم دیگرِ دولت استعماری بریتانیا از جمله مسائل طرح‌ شده در این اثر است. دکتر مجد درباره انگیزه خود از تألیف این کتاب می‌گوید:«هدف من در این کتاب شرح وقایع سیاسی و نظامی ایران در طول جنگ جهانی اول است. انتظار دارم این کتاب به همراه تحقیق دیگری که تحت عنوان قحطی بزرگ ۱۹۱۹-۱۹۱۷ منتشر شده است، تا حدودی به روشن‌تر شدن هر چه بیشتر تاریخ ایران در طول جنگ جهانی اول کمک کند. اصلی‌ترین منبع من در نگارش این کتاب، اسناد وزارت امورخارجه آمریکاست که از طبقه‌بندی خارج شده‌اند. این اسناد منبعی غنی از اطلاعات را که قبلاً کسی از آنها استفاده نکرده است، در دسترس قرار می‌دهد.» متن پیش رو، فصل نهم این کتاب با عنوان «مقاومت و شکست جنگلی‌ها» می‌باشد.

*******

 

نهضت جنگل که تحت رهبری میرزا کوچک‌خان هدایت می‌شد، واقعی‌ترین نهضت ملی آزادی ایران بود. جنگلی‌ها ابتدا در برابر قوای روس ایستادند، و بعد از تهاجم انگلیسی‌ها به شمال ایران در مقابل مهاجمان جدید قد علم کردند، ولی انگلیسی‌ها نهایتاً انتقام هولناکی از آنها گرفتند. پس از کودتای فوریه ۱۹۲۱ که رضا میرپنج -بعدها رضاخان و در سال ۱۹۲۵ رضاشاه پهلوی- را به قدرت رساند، کوچک‌خان در محاصره نیروهای رضاخان قرار گرفت و در زمستان سال ۱۹۲۱ در کوهستان‌های گیلان جان باخت. سرش را از بدن جدا کردند و به تهران آوردند و برای عبرت دیگران در معرض دید عموم گذاشتند. اما میرزا کوچک‌خان به قهرمانی ملی برای ایرانی‌ها مبدل شد، که امروز به افتخارش نام او را بر مدارس، خیابان‌ها و کشتی‌ها می‌گذارند. در این فصل به شرح چگونگی ظهور این نهضت، مقاومتش در برابر روس‌ها و انگلیسی‌ها، و نهایتاً شکستش در برابر قوای انگلیس در تابستان سال ۱۹۱۸ می پردازیم.

نهضت جنگل، که به اتحاد اسلام نیز معروف بود، در سال ۱۹۱۲ شروع شد، و فعالیت آن در طول جنگ گسترش یافت:«حضور سپاهیان اعزامی روس در ایران [در پاییز ۱۹۱۵] موجب افزایش تحرک چریک‌های جنگلی در گیلان شد، که فعالیت خود را پیش از جنگ (در ۱۹۱۲) شروع کرده بودند. این نهضت ملی که هدفش مبارزه با سیطرۀ امپریالیسم روس بر ایران بود، توسط میرزا کوچک‌خان رهبری می‌شد.» جنگلی‌ها در ۱۹۱۵ خود را برای حمله به روس‌ها آماده کرده بودند:«حملاتی که به کاروان‌های نظامی روسیه می‌شد تلافی‌جویی سپاهیان روسیه بر ضد جنگلی‌ها را در پی داشت. در ژانویه ۱۹۱۶، فرماندهی سپاه اعزامی روسیه دست به عملیاتی تنبیهی بر ضد جنگلی‌ها زد که هدفش تار و مار کردن قوای اصلی کوچک‌خان بود. قزاق‌ها تلفات سنگینی به جنگلی‌ها وارد کردند، ولی از آنجایی که مردم آن ناحیه حامی جنگلی‌ها بودند، روس‌ها نتوانستند چریک‌ها را کاملاً شکست بدهند.» آنها خیلی زود حملات‌شان را علیه روس‌ها از سر گرفتند:«در پاییز ۱۹۱۶، جنگلی‌ها حملات خود را به قوای روس که در گیلان مستقر بودند و یا در جاده انزلی به قزوین تردد می‌کردند از سر گرفتند. در آن موقع، عوامل آلمان و تُرک‌ها که به این چریک‌ها سلاح می‌رساندند نهایت استفاده را از این نهضت بردند؛ با وجود این، نمی‌توان گفت که نهضت جنگل آلتِ دستِ آلمان‌ها بود. این نهضت یک نهضت ملی و ضد امپریالیستی بود.» گوردن پدوک، کنسول آمریکا که به قزوین نقل مکان کرده بود، در گزارشی به تاریخ ۳۰ اکتبر ۱۹۱۸ با عنوان «گزارش مبلّغان مذهبی درباره فعالیت جنگلی‌ها» می‌نویسد:«احتراماً گزارشی را که کشیش آر. ماری، از مبلّغان مذهبی پرسبیتری در رشت، نوشته و در آن فعالیت یک گروه سیاسی چریکی معروف به جنگلی‌ها را در این ناحیه شرح داده است به پیوست برایتان ارسال می‌کنم. این جنگلی‌ها با هدایت آلمانی‌ها مشکلات زیادی را در ناحیه مجاور دریای خزر ایجاد کرده‌اند.» پدوک اضافه می کند:«از آنجایی که فکر می‌کردم چنین گزارشی از یک نهضت نسبتاً ناشناخته ممکن است جالب توجه باشد، تابستان گذشته به آقای ماری قول دادم که گزارش او را از طریق وزارت امورخارجه به دستِ سازمان متبوعش برسانم (هیأت مبلّغان مذهبی در خارج وابسته به کلیسای پرسبیتری در ایالات متحده، شماره ۱۵۶، خیابان پنجم، نیویورک)، مشروط بر اینکه ایشان یک نسخه اضافی برای آرشیو وزارت در اختیارمان بگذارند. اصلِ گزارش را در پاکتی با آدرس سازمان مذکور به پیوست ارسال کرده‌ام تا در صورت موافقتِ وزارت امورخارجه در اختیار آنها قرار بگیرد. این گزارش همین الآن از طرف آقای ماری، که در مشهد به سر می‌برد، به دستم رسیده است.(۱)» در گزارش کشیش ماری با عنوان «گزارشی درباره مشکل‌آفرینی جنگلی‌ها در رشت» این توضیح مقدماتی آمده است:«چند سال قبل، یک وطن‌پرستِ جوانِ ایرانی، که درس طلبگی خوانده ولی از کسوت روحانی به درآمده بود، قسم خورد که تا لحظه مرگ از تلاش برای خلاص کردن میهنش از شرّ کلیه قدرت‌های خارجی که در مسایل سیاسی کشورش اِعمال نفوذ می‌کردند، دست برندارد. این جوان همان میرزا کوچک‌خان بود. ... میرزا کوچک‌خان در خلوت جنگل‌های رشت به جمع‌آوری نیروهای محلی مشغول شد، و به همین دلیل بود که به «جنگلی» معروف شدند، هر چند خودشان نام گروهشان را «اتحاد اسلام» گذاشته بودند.» ماری سپس ادامه می‌دهد:«گزارش‌های متعدد و متفاوتی درباره تعداد جنگلی‌ها بین مردم انتشار یافت. برخی‌ها شمار آنها را صدها و برخی دیگر هزاران نفر گزارش می‌کردند. ولی از آنجایی که جنگلی‌ها هنوز خود را نشان نداده بودند، برآورد نیروهایشان مشکل بود. با وجود این، در ژانویه ۱۹۱۶، لابد قوای جنگل آن‌قدر شده بود که برای خط ارتباطی روس‌ها بین انزلی و قزوین تهدیدی به حساب بیاید، زیرا، چنان‌که از گزارش‌ها پیداست، مقامات روس ۳ هزار سپاهی خود را از سه محور به سمت مرکز تجمع جنگلی‌ها اعزام کردند. اگرچه روس‌ها به دلیل کولاکی که غافلگیرشان کرد و تدارک آن را ندیده بودند تلفات سنگینی متحمل شدند، توانستند جنگلی‌ها را برای مدتی متفرق سازند. با وجود این، خیلی زود هسته‌ای شکل گرفت و جنگلی‌ها دوباره گرد آن جمع شدند، و ظرف مدت چند ماه تعدادشان به قدری افزایش یافت که دوباره به تهدیدی برای روس‌ها مبدل شدند. بارها تلاش شد که از طریق نفوذ روس‌ها و یا طُرق دیگر به طور غیر مستقیم جنگلی‌ها را متفرق سازند که همگی نتایج مفتضحانه‌ای به بار آورد. انقلاب سال ۱۹۱۷ روسیه نیز خیال جنگلی‌ها را از بابت روس‌ها راحت ساخت و بعد از آن پیشرفت آنها بسیار سریع‌تر شد. در تابستان ۱۹۱۷، سر و کله آنها با اونیفورم‌های دست‌دوز، و مو و ریش بلند در رشت و شهرهای مجاور آن پیدا شد. همگی تفنگ به دست داشتند که بعضی از آنها بسیار مدرن بود. شایع شده بود که بعضی از این تفنگ‌ها آمریکایی است، و انگلیسی‌ها آنها را در اختیار قوای روس گذاشته بودند، و روس‌ها نیز بعداً این تفنگ‌ها را به قیمت ارزان به جنگلی‌ها فروختند. در نیمه دوم زمستان ۱۹۱۸، اُسرای آلمانی و اتریشی از روسیه گریختند و به جنگلی‌ها ملحق شدند؛ جنگلی‌ها هم آنها را به مقام افسری رساندند. علاوه بر این، یک مدرسه نظامی یا اردوی آموزش افسری نیز با کمک آلمانی‌ها در گوراب زرمخ در جنگل به راه افتاد. نهضت جنگل که از شرّ روس‌ها خلاص شده بود، توجه خود را معطوف انگلیسی‌هایی کرد که به مداخله در امور داخلی ایران متهم بودند؛ و با استفاده از دستگاه چاپ سنگی روزنامه‌ای به نام «جنگل» در قرارگاه‌شان در کسما منتشر ساختند. جنگلی‌ها در این روزنامه به انگلیسی‌ها، ایرانی‌هایی که تصوّر می‌شد از انگلیسی‌ها طرفداری می‌کنند، و همچنین طبقات ثروتمندی که به طبقات کارگر ستم می‌کردند شدیداً می‌تاختند، و تعدادی از ایرانی‌های ثروتمند را دستگیر و در جنگل حبس کردند تا اینکه باج زیادی برای آزادی‌شان پرداخت شد. جنگلی‌ها اموال سایر ثروتمندان را نیز مصادره کردند و مالیات سنگینی به محصول کشاورزان بستند. تجار ثروتمند مجبور به پرداخت مالیات‌های سنگینی شدند. بعدها حتی اداره مالیات، گمرکات، کلانتری‌ها، تلگراف‌خانه‌ها و پُست‌خانه‌ها نیز به کنترل آنها در آمد. همه نامه‌ها و تلگرام‌ها سانسور می‌شد؛ و برای مدتی فرد منصوب آنها پُست خالیِ والی را پُر کرده بود.»

کالدول در گزارشی مورخ ۱۲ جولای ۱۹۱۷ درباره فعالیت جنگلی‌ها در گیلان می‌نویسد:«در رشت، در استان گیلان، که هفته گذشته از آن عبور کردم، جنگلی‌ها شخصی به نام امین‌الدوله را که یک ایرانیِ سرشناس و ثروتمند است اسیر گرفته‌اند، و برای آزادی‌اش مبلغ صدهزار دلار باج می‌خواهند. از قرار معلوم خانواده امین‌الدوله حاضرند ۵۰ هزار دلار برای آزادی‌اش بپردازند، ولی پیشنهاد آنها رد شده است. تعداد گروگان‌گیرها که به «جنگلی» معروف هستند بیشتر از هزار نفر است، و همگی مسلح هستند و پیداست که دوستان بسیاری نیز دارند، زیرا گویا اکثر ساکنین رشت هوادار آنها باشند. نکته عجیب اینجاست که جنگلی‌ها و رؤسای‌شان هر روز به رشت می‌آیند و آزادانه درباره امین‌الدوله مذاکره می‌کنند. ظاهراً جنگلی‌ها ابتدا با هدف مبارزه با ظلم و ستم در ایران و تجاوز روس‌ها به کشورشان فعالیت خود را شروع کردند و به خاطر رفتار خوبی که با فقرا داشته‌اند حمایت عامه مردم را به دست آورده‌اند، هر چند ثروتمندان از دست آنها مصیبت زیادی کشیده‌اند.» کالدول در گزارش مطبوعاتی‌اش، اخباری را نیز درباره جنگلی‌ها گنجانده است. روزنامه رعدِ ۱۱ ژانویه فاش ساخته بود که نظمیه رشت از جنگلی‌ها حقوق می‌گیرد:«تعدادی از مردانِ امیر عشایر (بلشویک‌های ایرانی) برای محافظت از شهر به اداره نظمیه رشت کمک می‌کنند. حقوق مأموران نظمیه را جنگلی‌ها پرداخت کرده‌اند.» همین روزنامه در شماره ۱۶ ژانویه خود می‌نویسد:«یک روزنامه قفقازی گزارش داده است که نماینده میرزا کوچک‌خان(رهبر جنگلی‌ها) در رشت برای فرمانده قوای روسیه در این شهر ضرب‌الاجلی صادر کرده و گفته است که اعمال ظالمانه سپاهیان روس باید خاتمه پیدا کند، وگرنه او نیروهای جنگلی را برای محافظت از رشت فرا می‌خواند. به همین دلیل، فرمانده و کمیته انقلابی روسیه در حال برنامه‌ریزی برای محافظت از شهر هستند. لازم به ذکر است که میرزا کوچک‌خان در حال حاضر رهبر بلشویک‌های ایران است، و با اطمینانی که به قدرت نیروهایش دارد، بدون اطلاع دولت مرکزی در تهران، حکّام محلی را عزل و نصب می‌کند، و اداره امور گیلان تا آستارا را به دست دارد. مثلاً چند وقت پیش، او دستور داد که جانشین والی گیلان به تهران برگردد، و او هم اطاعت امر کرد، و کارگزار رشت به دستور میرزا کوچک‌خان در مقام والی این ولایت مشغول به کار شد و هفته‌ای یک بار برای تسلیم گزارشش به جنگل می‌رفت. وقتی میرزا کوچک‌خان می‌خواست در سخنانی از مردم بخواهد که به والی جدید کمک کنند، تعدادی از ساکنین رشت به ملاقاتش رفتند. در خلخال، اموال مردم غارت شده و آنها دست خالی و لخت به رشت برگشته‌اند. علاوه بر این، تعدادی از مردم کردستان و گروس نیز به گیلان آمده‌اند، و تعداد فقرا و متکدیان این شهر بسیار زیاد شده است. میرزا کوچک‌خان خروج برنج از گیلان را ممنوع کرده است.» در روزنامه رعدِ ۲۰ ژانویه هم آمده است:«در رشت، «اتحاد اسلام» میرزا اسماعیل‌خان را رییس نظمیه کرده است. حقوق‌ها را آنها می‌پردازند و کنترل کامل امور را در دست دارند.» روزنامه رعد در شماره ۱۸ فوریه ۱۹۱۸ می‌نویسد:«تلگرام مفصلی از طرف اتحاد اسلام(جنگلی‌ها) در رشت به دست کابینه رسیده است که در آن به دستگیری شاهزاده سلیمان‌میرزا در کرمانشاه و هم‌چنین حضور نظامیان خارجی در گیلان اعتراض شده است. اتحاد اسلام از دولت خواسته است تا اقدامات لازم را برای مقابله با تجاوز خارجی مبذول کند، وگرنه خودش رأساً برای توقف این تجاوزها اقدام خواهد کرد.» در روزنامه ایران ۲۶ مارس ۱۹۱۸ نیز آمده است:«قزاق‌خانه رشت بدون هیچ‌گونه مقاومت یا خونریزی به دست جنگلی‌ها افتاده است. فرمانده قزاق‌ها که مردی مستبد است به جنگل انتقال یافته و جنگلی‌ها همه مهمات و ذخایر قزاق‌خانه را به اردوگاهشان برده‌اند. می‌گویند که قزاق‌ها همگی قبول کرده‌اند که با وفاداری برای جنگلی‌ها بجنگند.»

 

کوچک‌خان: اسطوره زمان خود

کشیش چارلز ماری، مبلّغ مسیحی مقیم رشت، کوچک‌خان را یک قهرمان واقعی می‌دانست:«در خاتمه، می‌خواهم کلامی درباره میرزا کوچک‌خان بگویم. صرف نظر از درست یا نادرست بودن آرمان‌های این مرد، به اعتقاد من او انسانی باوجدان، وطن‌پرستی صادق، و مردی با صفات پسندیده بسیار است. او سعی داشت رشوه، غارت، شورش، و بسیاری از چیزهای دیگری را که از صفات قوای مسلّح در ایران بود ریشه‌کن کند، و قوای خود را منظم و تابع قانون نگاه داشت. هم‌چنین جان و مال اشخاصی که نمی‌جنگیدند، از دست او در امان بود. بعد از نبردِ منجیل شایعات فراوانی بر سر زبان‌ها افتاد که کوچک‌خان به عبث بودن جنگ پی برده و تلاش می‌کند تا هم‌قطارانش را از جنگیدن باز دارد، ولی کسی به حرفش گوش نمی‌کند. طرفدارانش او را بیشتر نه به خاطر تهوّر و توانایی‌اش در جنگ، بلکه به خاطر مهربانیش، عشقش، صداقت بی‌شائبه‌اش، دغدغه‌اش برای رفاه و سعادت کشور، عدالتش و حقیقت‌جویی‌اش تحسین می‌کنند. چندین افسر انگلیسی را دیده‌ام که این مرد را تحسین می‌کنند و برایش احترام قایلند، و شخصاً احساس می‌کنم که اگر خودش به تنهایی فرماندهی جنگلی‌ها را بر عهده داشت، این همه تلفات و صدماتی که به جان، مال، تجارت، و زراعت مردم وارد شده است، و به اعتقاد من همه‌اش تقصیر حاجی‌احمدِ بی‌خرد(۲) و متعصّب است، وارد نمی‌شد.» فرنسیس وایت، دبیر سفارت آمریکا، نیز یکی دیگر از آمریکایی‌هایی بود که کوچک‌خان را تحسین می‌کرد. وایت درباره کوچک‌خان نوشته است:«کوچک‌خان، بنا به عقیده عموم، مردی تقریباً فرهیخته است، و شدیداً با چیزی که به درستی اقدامات تحکّم‌آمیز انگلیس در ایران می‌داند مخالفت می‌کند. او عضو حزبی موسوم به دموکرات، و مردی صادق و وطن‌پرست به نظر می‌رسد که شخصیت باصلابتی دارد، ولی کوته‌بین و احتمالاً قدری خشک مغز است.» حتی در میان انگلیسی‌ها هم کسانی بودند که کوچک‌خان را تحسین می‌کردند، از جمله ماژور ام. اچ. دانوهو:«کوچک‌خان یک ایرانی فرهیخته و آداب‌دان، با شجاعت، پر جذبه و با صلابت است. علاوه بر این، او به خوبی با نهادهای سیاسی اروپا و عِلم مملکت‌داری غرب آشناست. او که تجسّم «ایران جوان» مبارز است، خود را پیامبر اصلاحات می‌داند. او که دکترینِ ملی‌گرایی ایرانی در عام‌ترین معنایش را تبلیغ می‌کند، اعلام کرده است که دشمن سرسخت و آشتی‌ناپذیر حکومت ظالمانه در داخل، و مداخله قدرت‌ها از خارج کشور است. ... قوای تحت فرمانش، که اونیفورم خاص خود را دارند، خیلی سریع افزایش یافت و طولی نکشید که کوچک‌خان به قدری قدرت یافت که توانست از فرامین تهران و دولت ضعیفش سرپیچی کند. ...جنگلی‌ها، یعنی پیروان کوچک‌خان، با آموزش‌هایی که از آلمانی‌ها دیدند، خیلی زود در نبرد سنگرها زبده شدند. آنها با انتخاب یک موضع دفاعی خوب، سنگرهایی در طول جاده منجیل به رشت آماده کردند، و پیش‌قراولانِ جنگلی سرپلِ منجیل را در کنترل خود گرفتند. ... کوچک‌خان، آن‌طور که ایرانی‌ها می‌گویند، مرد نسبتاً صادقی بود، که احتمالاً شور وطن‌پرستی هم در وجودش داشت؛ ولی این باعث نشد که به آلتِ بسیار مفید و انعطاف‌پذیری در دست دشمنانِ قدرت‌های متفق تبدیل نشود. کوچک‌خان به خواست آنها شتافت و درب ورود به خزر را بست، و تابلوی «ورود انگلیسی‌ها مطلقاً ممنوع» را روی آن چسباند.»

سایکس به زحمت می‌تواند خصومتش را با کوچک‌خان پنهان سازد، و مدعی است که کوچک‌خان ابتدا خدمتکار و مأمور سپهدار بود، و در تابستان ۱۹۰۹ در رأس صد جنگجو، سپهدار را در حرکتش به سوی تهران همراهی کرد. سایکس پس از تحقیر کوچک‌خان و نهضتش اضافه می‌کند:«کوچک‌خان را قهرمانِ ایران می‌دانستند. ملت ایران، آلمانی‌ها، و تُرک‌ها حامی‌اش بودند، و اگر به سوی تهران حرکت می‌کرد، این شهر مثل سیب رسیده به جلوی پایش می‌افتاد؛ ولی او و یارانش همّت لازم برای این کار را نداشتند، و وقتی هم که نهایتاً تصمیم به چنین کاری گرفتند، دیگر خیلی دیر شده بود.» دنسترویل حتى خصومت بیشتری به کوچک‌خان نشان می‌دهد و ایدئولوژی او را یک مشت «حرف‌های پیشِ پا افتاده ملال‌آور» می‌خواند. او پس از قابل اعتنا ندانستن ایدئولوژی جنگلی‌ها، کل نهضتش را آلتی در دست آلمان و ترکیه معرفی می‌کند. دنسترویل می‌گوید که جنگلی‌ها ۵ هزار مرد مسلّح داشتند، و سلاح‌هایشان را بیشتر از سپاهیان روس که در حال خروج از ایران بودند می‌گرفتند. ولی توانایی‌های جنگی‌شان به مراتب محدودتر بود. دنسترویل هم‌چنین می‌نویسد:«میرزا کوچک‌خان با قوه قهریه، کنترل تمام گیلان را به دست گرفته بود، که هفتاد مایلِ آخر جاده ما هم در آن قرار داشت، و چنان سیاست ضد بیگانه‌ای داشت که بیم آن می‌رفت هر مرد سفیدپوستی را که سر راهش سبز شود از دم تیغ بگذراند، و حالا به همراهی بلشویک‌ها بندر انزلی را نیز به دست گرفته بود، یعنی تنها بندر حاشیه خزر که می‌توانستیم برای شروع عملیات به آن امید داشته باشیم.» دنسترویل در نامه‌ای به تاریخ ۵ مه ۱۹۱۸ درباره کوچک‌خان می‌نویسد:«من مایلم که شخصاً با کوچک‌خان ملاقات و درباره مسایل با او صحبت کنم، ولی مشاوران آلمانی‌اش هر کاری می‌کنند که مانع از ملاقات ما شوند. ...اگر فقط بتوانم چیزی در گوشش بگویم، فکر می‌کنم او را از افتادن به چاه نجات خواهم داد.»

 

اولین سفر دنسترویل به انزلی، فوریه ۱۹۱۸

در فوریه ۱۹۱۸، دنسترویل از همدان به قزوین و رشت و سپس به انزلی سفر کرد. در ۱۵ فوریه ۱۹۱۸، دنسترویل و نیروهایش به قزوین، که شهری با ۵۰ هزار سکنه بود، رسیدند. استقبال مردم از آنها اصلاً دوستانه نبود. او می‌نویسد:«در قزوین دریافتیم که پیشروی دیگر امکان ندارد. میرزا کوچک‌خان، رهبر گیلانی‌هایی که می‌خواستیم وارد منطقه‌شان شویم، قسم خورده بود که نگذارد هیچ انگلیسی‌ای از آنجا بگذرد، و کمیته جنگلی‌ها در انزلی با کمیته بلشویک که آنها هم مصمم بودند مانع از عبور ما شوند، همکاری می‌کرد.» دنسترویل و نیروهایش در ۱۶ فوریه از قزوین عازم رشت و در ۱۷ فوریه وارد این شهر شدند، و در کمال تعجب‌شان جنگلی‌ها به آنها حمله نکردند. آنها سپس راهی انزلی شدند. در آنجا، هم جنگلی‌ها و هم «کمیته بلشویک» در حمله به انگلیسی‌ها و دستگیر کردن آنها تعلّل کردند، که دنسترویل آن را به لطف پرچم انگلیس و زره‌پوش‌هایش می‌دانست:«علاوه بر این، زره‌پوش را نیز نباید فراموش کنیم، که اگر می‌خواستند آن را بگیرند می‌توانست از پس خیلی‌هایشان بربیاید.» پس از دو روز اقامت در انزلی به او خبر رسید که می‌تواند به سوی باکو راه بیفتد. دنسترویل که احساس می‌کرد جنگلی‌ها می‌خواهند به او حمله کنند، تصمیم گرفته بود هر چه زودتر انزلی را ترک کند. آنها در ۲۰ فوریه از انزلی خارج شدند و پیش‌بینی می‌کردند که در راه به آنها حمله شود:«ولی باز هم حمله‌ای صورت نگرفت، البته نگاه‌ها عبوس‌تر بود، و گاه حتی ممکن بود جنگجویی دست به طپانچه موزرش ببرد، ولی تیری به سوی ما شلیک نشد.» در قزوین، دنسترویل به بغداد تلگراف زد که تلاش برای رفتن مجدد به انزلی هیچ فایده‌ای ندارد «مگر اینکه با کوچک‌خان بجنگیم یا با او به توافقی برسیم.» کوچک‌خان پیامی برایش فرستاده بود: نیروهایش دستور دارند در صورت تلاش انگلیسی‌ها برای تکرار تجربه عبور از حوزه تحت کنترلش به آنها حمله کنند. دنسترویل همچنین فهمید که چرا در مسیر انزلی به او حمله نکرده‌اند. جنگلی‌ها می‌ترسیدند که مبادا ستون‌های ارتش روس که در حال خروج از ایران بودند به کمک انگلیسی‌ها بیایند. آنها در ۲۴ فوریه از قزوین راهی همدان شدند، و در ۲۵ فوریه به همدان رسیدند. کشیش چارلز ماری به سفر دنسترویل به انزلی نیز اشاره می‌کند و خاطرنشان می‌سازد که پس از عزیمت دنسترویل، نایب کنسول و رییس بانک انگلیس دستگیر شدند، ولی در ژوئن ۱۹۱۸ گریختند. تلگرامی که سرگرد دیویس به وزارت جنگ فرستاد حکایت از آن داشت که جنگلی‌ها با موفقیت توانسته بودند تهاجم اولیه انگلیسی‌ها را در فوریه ۱۹۱۸ دفع کنند:«قوای بیشتری اعزام و تلاش مجددی برای رسیدن به قفقاز انجام خواهد شد، ولی به دلیل باران شدید که جاده‌ها را صعب‌العبور ساخته است، مدتی طول می‌کشد تا قوا و ملزومات بیشتری از بغداد به آنجا برسد.» این تلگرام حاکی است که انگلیسی‌ها نه فقط قصد کنترل ایران را داشتند، بلکه می‌خواستند تمام منطقه قفقاز را تحت کنترل خود بگیرند:«هدف انگلیس این است که ابتدا انزلی و سپس کنترل خزر را از راه کنترل همه بنادر و کشتی‌ها در دست بگیرد. اگر آنها بتوانند باکو را تصرف کنند و چاه‌های نفت را از دست آلمانی‌ها مصون نگاه دارند، احتمالاً به سوی تفلیس پیشروی خواهند کرد تا منطقه قفقاز را تحت کنترل خود در آورند، و احتمالاً باید از انزلی به سمت غرب در آذربایجان نیز پیشروی کنند. این کار مستلزم نیروی قابل ملاحظه‌ای است، و بستگی به این دارد که آیا خطوط ارتباطی اجازه اعزام نیرو و ارسال ملزومات و غیره از بغداد را خواهد داد یا خیر.»

 

قزاق‌های روس در خدمت انگلیسی‌ها

دنسترویل به محض بازگشت به همدان، باقیمانده ارتش روس، از جمله کلنل بیچراکوف، فرمانده قزاق‌های روس، را به مزدوری گرفت. دنسترویل دلیل این کار را این‌گونه بیان می‌کند:«وقتی آخرین واحدهای ارتش منظم روس [از خاک ایران] خارج شدند، سپاهیان بیچراکوف قدری بی‌قرار شده بودند، و او به من اطلاع داد که قصد دارد به محض مهیّا شدن وسایل حمل و نقل، به دنبال بقیه ارتش روسیه از ایران خارج شود. اگر بیچراکوف قصدش را عملی می‌کرد، تمامی بختی که برای حفظ مواضع‌مان در شمال ایران داشتیم از کف می‌دادیم. البته در همدان مشکلی نداشتم، ولی احتمالاً دیگر نمی‌توانستم به شمال نفوذ کنم، و هیچ‌چیز نمی‌توانست از افتادن قزوین به دست جنگلی‌ها، که مسلّماً با بهتر شدن وضعیت آب و هوا به راه می‌افتادند، جلوگیری کند.» توافقی بین دو طرف به امضاء رسید، و یکی از مفاد آن حمله به جنگلی‌ها به منظور باز کردن جاده قزوین به رشت بود. بیچراکوف فوراً برای اشغال قزوین و ناکام گذاشتن نقشه‌های میرزا کوچک‌خان برای تصرف این شهر به منطقه اعزام شد:«هنوز جوهر موافقت‌نامه خشک نشده بود که فرصتی برای آزمودن ارزش آن پیش آمد. در ۲۳ مارس اطلاع موثق یافتیم که جنگلی‌ها قصد پیشروی به سوی قزوین را دارند و قزوین نیز خود را برای استقبال از آنها آماده می‌کند. آنها تمامی نقاط مهم در طول جاده قزوین به رشت را در دست داشتند و در سنگرهایی موضع گرفته بودند که پل منجیل را پوشش می‌داد و آنها را قادر می‌ساخت که تردد در این جاده را کاملاً مسدود سازند.» قوای ۱۲۰۰ نفری بیچراکوف به سرعت قزوین را اشغال کرد:«روز ۲۴ مارس، واحد کوچکی از قزاق‌ها را شتابان به قزوین گسیل کردیم، و بقیه نیز با پیمودن مسیر اصلی توانستند درست به موقع خود را به این شهر برسانند. نقشه‌های کوچک‌خان عجالتاً خنثی شده و قزوین نجات پیدا کرده بود. اوضاع در این‌جا به قدری بحرانی شده بود که دستور تعطیلی بانک[شاهنشاهی] و خروج همه مقامات را صادر کرده بودند.» تلاش دولت ایران برای بیرون کردن قوای بیچراکوف ناموفق بود. اعتراض کابینه صمصام‌السلطنه به اشغال قزوین هیچ نتیجه‌ای نداشت. جنگلی‌ها که پیش‌بینی می‌کردند به منجیل حمله شود، پل منجیل را به کنترل خود در آوردند. روزنامه ایرانِ ۲۶ مارس ۱۹۱۸ می‌نویسد:«تلگرام واصله از قزوین حاکی است که اخیراً ۳۰۰ جنگلی به منجیل (حدفاصل بین رشت و قزوین) آمده‌اند و مقصد آنها هنوز معلوم نیست.»

روزنامه رعد در شماره‌های ۴ و ۵ فوریه خود گزارش می‌دهد که انگلیسی‌ها علاوه بر مسلّح ساختن مسیحیان آذربایجان برای اقدام علیه مسلمانان، باقیمانده ارتش روس در ایران را نیز برای اشغال قزوین به مزدوری گرفته‌اند، و بدین‌‌ترتیب اظهارات دنسترویل را تأیید می‌کند:«قزوین. چند روز قبل کنسول روسیه به کارگزار اطلاع داد که ۱۰۰۰ سپاهی روس برای ماندن در شهر انتخاب شده و پُست‌هایی نیز در جاده بین قزوین و تهران برای آنها در نظر گرفته شده است. کارگزار اظهار داشت که این مسأله باید به حکومت مرکزی ارجاع داده شود. گمان می‌رود که این سپاهیان را ژنرال باراتوف، که قبلاً فرمانده کل قوای روس در ایران بود انتخاب کرده باشد، و اینکه بانک شاهنشاهی ایران (که یک مؤسسه انگلیسی است) دستور یافته است که ماهیانه ۱۰۰ تومان به افسران و ۳۰ تومان به سربازان بپردازد.» دنسترویل در ۵ مه نامه مفصلی درباره اوضاع موجود نوشت. او معتقد بود که فقط به لطف مداخله بیچراکوف و قزاق‌هایش توانسته بودند قزوین را «نجات» بدهند؛ وگرنه جنگلی‌ها وارد قزوین می‌شدند و تهران مثل یک سیب رسیده جلوی پایشان می‌افتاد. او درباره مسایل مالی می‌نویسد:«بیچراکوف خواسته‌های مالی نسبتاً سنگینی دارد، و وزارت جنگ نیز می‌خواهد بداند که آیا او ارزش این همه هزینه را دارد یا خیر. معلوم است که دارد. وقتی بدانیم که او چه وظیفه‌ای بر عهده گرفته است و اینکه فقط او می‌تواند این وظیفه را انجام بدهد، آن‌وقت خواهیم فهمید که خواسته‌هایش چندان هم نامعقول نیست. ما چاره دیگری نداریم.» دنسترویل بعد از دیداری کوتاه از قزوین و تهران تصمیم گرفت که مقر فرماندهی‌اش را به قزوین انتقال دهد. او در ۱ ژوئن ۱۹۱۸، تقریباً هشت‌ ماه پس از ترک بغداد، از همدان به سمت قزوین به راه افتاد. کالدول در اواخر ماه مه ۱۹۱۸ خبر می‌دهد که انگلیسی‌ها دارند خود را برای عملیات بر ضد جنگلی‌ها آماده می‌کنند:«انگلیسی‌ها نیروهای بیشتری به قزوین آورده‌اند و امیدوارند که به زودی بتوانند به سمت خزر پیشروی کنند، و دوباره کنترل دریای خزر و ناوگان آن را در دست بگیرند، و بدین ترتیب بتوانند از ارمنی‌های منطقه قفقاز حمایت کنند.»

 

حمله قوای انگلیس و روس به منجیل

با فرا رسیدن ژوئن ۱۹۱۸، انگلیسی‌ها آماده حمله به مواضع جنگلی‌ها در منجیل در کنار سفیدرود بودند. کوچک‌خان پل منجیل را که در هفتاد مایلی قزوین و دقیقاً در نیمه راه انزلی بود در کنترل خود داشت، و کاملاً روشن بود که قصد مقاومت در برابر پیشروی قوای انگلیس را دارد، «مواضع مستحکم او تمامی نقاط ورودی به پل را زیر آتش داشت، و حتی بدون سنگرهای حفر شده توسط قوای جنگل و به طور طبیعی هم بسیار قوی بود.» با وجود این، هنوز زمان مناسب برای حمله فرا نرسیده بود، و انگلیسی‌ها باید تا رسیدن نیروهای بیشتر از بغداد صبر می‌کردند. این نیروها سوار بر ۵۰۰ خودروی فورد باری و هم‌چنین چندین خودروی زره‌پوش در راه بودند. با فرا رسیدن ژوئن تعداد آنها برای حمله به جنگلی‌ها کافی بود. پس از چند تلاش نافرجام برای مذاکره با کوچک‌خان، گفتگوها به نتیجه‌ای نرسید و حمله به جنگلی‌ها شروع شد. نیروهای مهاجم شامل چندین هزار قزاق، به همراه آتشبارهای توپخانه، سواره و پیاده نظام، گردان چهاردهم بهادران، و دو زره‌پوش بود. علاوه بر این، ترتیبی داده بودند که به محض شروع درگیری، دو هواپیما از فرودگاه قزوین مواضع جنگلی‌ها را درهم بکوبد. در ۱۱ ژوئن ۱۹۱۸، همه‌چیز برای حمله به جنگلی‌ها آماده بود، و در سپیده‌دم ۱۲ ژوئن، بیچراکوف به سمت میدان نبرد حرکت کرد. دنسترویل برآورد می‌کند که آن روز احتمالاً نزدیک به ۲۵۰۰ جنگلی در جنگ شرکت داشتند، و هر چند آتشبار توپخانه در اختیارشان نبود، مسلسل‌های متعددی را در مکان‌های بسیار عالی کار گذاشته بودند و تمامی نقاط ورودی به پل و جاده در آن طرف رودخانه را زیر آتش خود داشتند.»

در روز حمله، جنگلی‌ها افسر آلمانی فُن‌پاشن را فرستادند تا بین روس‌ها و انگلیسی‌ها تفرقه بیندازد، ولی تلاش او بی‌نتیجه بود. حمله آغاز شد و جنگلی‌ها قتل‌عام شدند. ابتدا توپ‌های کوهستانی و هواپیماها مواضع جنگلی‌ها را زیر آتش گرفتند:«بعد از آن سواره‌نظام قزاق و بهادران از سنگر بیرون ریختند و به سمت راست دشمن هجوم بردند. زره‌پوش‌ها هم در جاده‌ای که سمت چپ دشمن بود وارد عمل شدند، و در همین حال، پیاده نظام قراق نیز در پهنه دشت پخش شد.» نتیجه این شد که، «خیلی زود جنگلی‌ها را دیدیم که دارند سنگرهایشان را تخلیه می‌کنند. در همین گیرودار نیروی سواره‌نظام و زره‌پوش‌ها به سمت پل حرکت کردند، و توانستند بدون هیچ مانعی پل را بگیرند، و تعداد زیادی از جنگلی‌هایی را که فرصت فرار پیدا نکرده بودند، اسیر گرفتند.» در ارتباط با تلفات:«تعداد زیادی از کشته‌ها و مجروحین جنگلی روی زمین افتاده بودند، و جنگلی‌ها هیچ تلاشی برای بردن آنها نکردند. و این‌طور بود که نبرد پل منجیل خاتمه یافت. تلفات ما ناچیز بود.» هواپیماها تا حدود زیادی مانع از وارد آمدن تلفات به قوای انگلیس شده بودند:«هواپیماها واقعاً به دردمان می‌خوردند؛ زیرا دست و پای نیروهایی که در جنگل‌های انبوه می‌جنگند، بسته است و به همین دلیل تلفات سنگینی به آنها وارد می‌شود.» کشیش ماری در گزارش خود اشاره کوتاهی نیز به شکست جنگلی‌ها دارد:«قوای روسی بیچراکوف با کمک دو هواپیمای انگلیسی مواضع جنگلی‌ها را در منجیل درهم کوبیدند. در این منطقه یک پل فولادی، دو طرف دره عمیقی را که رودی خروشان از وسط آن می‌گذرد، و گذرگاهی کوهستانی در رشته کوه البرز برای رسیدن به رشت به حساب می‌آید، به یکدیگر متصل می‌کند. جنگلی‌ها همگی دست از جنگ کشیدند و پا به فرار گذاشتند، و نزدیک به پنجاه نفر آنها کشته، مجروح و یا اسیر شدند. جنگلی‌ها همه را رها کردند، حتی شهر رشت را، و در دل جنگل و تپه‌های مجاور آن پناه گرفتند. با وجود این، توشه فراوانی از جمله برنج و سایر ملزومات با خود به همراه بردند. روس‌ها -آخرین بازمانده‌های ارتش بزرگ روسیه که این بخش از ایران را به تصرف خود درآورده بود- تعقیبشان می‌کردند. خیلی زود سر و کله انگلیسی‌ها هم پیدا شد.» چنان‌که دکتر جی. دیودیسن فریم از بیمارستان آمریکایی می‌نویسد:«همان‌طور که می‌دانید، جنگلی‌ها بدون هیچ مقاومت جدی از منجیل عقب‌نشینی کردند و به جنگ چریکی روی آوردند.» کالدول در ۴ ژوئن از پیشروی‌های قوای انگلیس خبر داد:«قوای انگلیس با استفاده از خودروهای زرهی، پل مهم منجیل را در کنترل خود گرفته‌اند. جاده رشت حالا مطمئن است. نیروهای کمکی، هواپیما، توپخانه و غیره به سرعت از همدان، کرمانشاه و بغداد راهی این منطقه هستند.» کالدول درباره مقاومت جنگلی‌ها می‌نویسد:«طبق آخرین گزارش‌ها، جنگلی‌ها دارای فرماندهان آلمانی هستند و اوامر آنها را اجرا می‌کنند.» او در ۱۷ ژوئن با ارسال تلگرامی گزارش می‌کند:«جنگلی‌ها به رهبری کوچک‌خان توسط قوای روس و انگلیس متفرق شده‌اند. جاده تهران به رشت باز شده است.»

گزارش‌های مطبوعاتی خبر از درگیری‌های بعدی جنگلی‌ها و قوای انگلیس دارد. روزنامه ایران در شماره ۲۰ ژوئن ۱۹۱۸ خود اظهارات فرستاده روس، براوین، را به چاپ رساند:«جمهوری فدرال سوسیالیستی روسیه به استقلال ایران احترام می‌گذارد و موافقت کرده است که هرگز خاک ایران را میدان جنگ خود قرار ندهد. علاوه بر این، روسیه قزاق‌هایی را که تحت رهبری کلنل بیچراکوف، تعدادی از جنگجویان راه استقلال ایران را در منجیل و رودبار به قتل رسانده‌اند، برده‌های زرخریدِ انگلیس جهانخوار می‌داند.» کمی بعد از این، رشت و انزلی به دست انگلیسی‌ها افتاد و جنگلی‌ها به جنگ چریکی متوسل شدند:«در ۱۸ ژوئن به یکی از واحدهای ۴/۱ هانت‌ها که در حال عبور از جاده بود حمله شد، و سروان درنفورد کشته و شش نفر دیگر مجروح شدند، ولی دشمن با تحمل تلفات سنگین مجبور به فرار شد.» قوای انگلیس با بمباران جنگلی‌ها مواضع خود را مستحکم کرده بودند. او اضافه می‌کند:«نبردهای سختی داشتیم، ولی سربازان خیلی خوب از عهده‌اش برآمدند، هم گورخه‌ها و هم همپشایری‌ها برای نشان‌دادن جوهرشان به جنگلی‌ها، از یکدیگر سبقت می‌گرفتند. زره‌پوش‌ها هم برای تأثیر گذاشتن بر دشمن کمک بسیار خوبی بودند.» او نمونه‌ای از نبرد با جنگلی‌ها را ذکر می‌کند:«گورخه‌ها در امامزاده هاشم در نزدیکی قرارگاه‌شان با گروهی از جنگلی‌ها درگیر شدند، و در جنگ با آنها بسیار موفق عمل کردند، به نحوی که جنگلی‌ها کاملاً تار و مار شدند و آوازه جنگاوری گورخه‌ها لرزه بر اندام همه آنهایی انداخت که در آن حوالی زندگی می‌کردند.» با رسیدنِ ۳۰ ژوئن، جاده قزوین به گیلان امن شده بود. دنسترویل که در ۳۰ ژوئن در سفر بود می‌نویسد:«روز بعد راهی قزوین شدیم، و بدون اینکه در جاده گلوله‌ای به سمت ما شلیک شود به مقصد رسیدیم، که همین نشان می‌دهد که سیستم نگهبانی ما بسیار مؤثر بوده است.» روزنامه ایران در شماره ۲۸ ژوئن ۱۹۱۸ خود اطلاعیه‌ای را که سفارت انگلیس درباره حمله بعدی جنگلی‌ها[به قوای انگلیسی] منتشر ساخته بود به چاپ رساند:«اطلاعیه. آلمان‌ها که از شکست‌شان در منجیل و رشت سر خورده و خشمگین بودند، جنگلی‌ها را متقاعد ساختند که به‌رغم تمایل قوای انگلیس برای دوستی با جنگلی‌ها، دوباره به آنها حمله کنند. بنابراین، در روز ۲۱ ژوئن، سیصد جنگلی به قوای انگلیس که در حال عزیمت به رشت بودند حمله کردند، ولی شکست خوردند و بعد از تحمل تلفات سنگین به جنگل گریختند. تلفات قوای انگلیس فقط ۳ نفر بود.» روزنامه ایرانِ ۷ جولای نیز حاوی اعلامیه‌ای از سوی سفارت انگلیس بود که از درگیری خونین جنگلی‌ها و قوای انگلیس در ۳ جولای ۱۹۱۸ خبر می‌داد:«انگلیس هیچ دعوایی با جنگلی‌ها ندارد و به آنها پیشنهاد دوستی داده است، ولی همان‌طور که همه می‌دانند آنها به تحریک سایر کشورهایی که در این امر ذی‌نفع هستند، دوستی و صلح را رد می‌کنند. جنگلی‌ها که از سوی این کشورها فریفته شده بودند، چهار روز پیش در نزدیکی سیاه‌رود تجمع کردند تا به کاروان‌های انگلیسی حمله کنند، ولی قوای انگلیس آنها را غافلگیر کردند و نزدیک به پنجاه و دو نفر از آنها را کشته یا مجروح ساختند، در حالی که فقط یک نفر از انگلیسی‌ها کشته شد، و آنها هیچ مجروحی نداشتند.»

 

حمله به انگلیسی‌ها در رشت

پس از بازگشایی جاده انزلی، قوای انگلیس به منطقه سرازیر شدند. در همین حال، جنگلی‌ها تصمیم گرفته بودند که با حمله انگلیسی‌ها در رشت کار را یکسره کنند. سایکس به اجمال حمله جنگلی‌ها در رشت، و شکست و تلفات سنگین‌شان را شرح می‌دهد، و اضافه می‌کند:«نهایتاً دشمن را با بمباران از بازارها بیرون راندیم.» کشیش ماری توضیحات بیشتری درباره این نبرد دارد. جنگلی‌ها بعد از شکست در منجیل، رودبار، و سیاه‌رود روحیه خود را باخته بودند:«برای یک مدت هیچ خبری از جنگلی‌های سرآسیمه‌شده، نشد. ولی از آنجا که اردوگاه انگلیسی‌ها گسترش می‌یافت و روس‌ها همگی رفته بودند، جنگلی‌ها جرأت پیدا کردند؛ سربازان و مأموران ایرانی از خدمت فرار می‌کردند و به جنگلی‌ها ملحق می‌شدند؛ سر و کلّه افسران آلمانی و اتریشی بیشتری هم پیدا می‌شد، و حداقل یک بلشویک روسی هم به آنها پیوسته بود. در همین حال، شایع شده بود که تُرک‌ها نیز برای جنگلی‌ها کمک فرستاده‌اند. انگلیسی‌ها مجبور به گماشتن نگهبان‌هایی شده بودند که گاه به سوی آنها شلیک می‌شد. جنگ چریکی شدت گرفت، و هر دو طرف متحمل تلفاتی می‌شدند، تا اینکه در ۲۰ جولای، پیش از طلوع آفتاب، نزدیک به حداقل یک هزار نفر از جنگلی‌ها، برخی حتی تعداد آنها را دو هزار نفر نیز تخمین زده‌اند، که معلوم بود مدت‌ها برای این عملیات نقشه کشیده‌اند، به قرارگاه انگلیسی‌ها حمله کردند. مهاجمان با تحمل تلفات سنگین از قرارگاه عقب رانده شدند، ولی در همان حال حمله شدیدی به بانک انگلیس، و در ساعت ۹ صبح، به کنسولگری این کشور صورت گرفت. قوای انگلیس برای مدتی صلاح را در این دیدند که بانک را رها کنند، ولی خیلی زود پیش از آنکه جنگلی‌ها بتوانند گاوصندوق‌ها را باز کنند، آن را پس گرفتند. جنگلی‌ها به تلگراف‌خانه هم حمله کردند، ولی شش نفر با آتشبارهای لوئیس و تفنگ در مقابل آنها ایستادند تا زره‌پوش‌ها به کمک آنها شتافتند و شبانه آنها را از آنجا منتقل کردند. سنگین‌ترین و طولانی‌ترین درگیری در کنسولگری اتفاق افتاد، که گروه کوچکی از قوای انگلیس در مقابل عده بسیار زیادی از مهاجمان، از آن دفاع می‌کردند. ...در حدود ساعت شش شب بود که فرماندهی قوای انگلیس دستور داد عجالتاً کنسولگری را تخلیه کنند، و افراد داخل کنسولگری را با زره‌پوش بیرون بردند. از آنجایی که در آن موقع نیروی کافی برای دفاع و نگهبانی مناسب از شهر وجود نداشت، این کار ضروری بود. جنگلی‌ها و دوستانشان تلافیِ خود را سر کنسولگری درآوردند، و نه فقط اموال آن را غارت کردند، بلکه درها و پنجره‌ها و حتی چارچوب درها و پنجره‌ها را از جا درآوردند. آنها که از این پیروزی ظاهری سرخوش بودند، نظم و انضباط را کنار گذاشتند و آزادانه مشغول تخریب کنسولگری شدند. بعد از اولین روز نبرد، انگلیسی‌ها مقرّ خود را در بانک و بخشی از شهر که بین بانک و قرارگاه فرماندهی‌شان در نزدیکی کنسولگری روس بود، حفظ و مستحکم کردند. آنها هم‌چنین نیروهایی برای تنبیه جنگلی‌ها به شهر فرستادند، ولی جنگلی‌ها با کندن صدها چاله و انداختن صدها درخت در خیابان‌ها مانع از پیشروی زره‌پوش‌ها شدند. ضرب‌الاجلی برای جنگلی‌ها صادر شد به این مضمون که اگر شهر را تخلیه نکنند، شهر بمباران خواهد شد. انگلیسی‌ها به قول‌شان عمل کردند، و دو هواپیما در روزِ ۲۴ با پرواز بر فراز مرکز شهر مواضع جنگلی‌ها را بمباران کردند. آنها هم‌چنین جنگلی‌هایی را که پا به فرار گذاشته بودند، تعقیب کردند و با مسلسل‌های لوئیس به جانشان افتادند. شهر خیلی زود از جنگلی‌ها خالی شد، و انگلیسی‌ها با زره‌پوش‌ها و فوردهای باری شهر را کاملاً در کنترل خود گرفتند. جنگلی‌ها کاملاً به هم ریخته بودند و ضد حمله‌ای صورت ندادند. آنها از زره‌پوش‌ها و هواپیما وحشت داشتند. ...[جنگلی‌ها] از اینکه وعده تُرک‌ها برای کمک به آنها عملی نشده بود کاملاً دلسرد و مأیوس شده بودند. علاوه بر این، حاجی احمد و دار و دسته‌اش اصرار داشتند که باید بی‌رحمانه به شهر حمله کرد، و حتی می‌گویند که می‌گفت: «اگر هم شهر بسوزد و مردم کشته شوند باکی نیست؛ وقتی انگلیسی‌ها رفتند آن را دوباره می‌سازیم و مردمی بهتر از آنهایی که الآن در آنجا زندگی می‌کنند، به شهر می‌آوریم.» ولی میرزا کوچک‌خان با او مخالف بود و تصمیم داشت که درگیری‌ها خارج از شهر باشد. یک شب صدای تیراندازی بلند شد، و فردای همان شب می‌گفتند که دو جناح جنگلی به جان هم افتاده بودند. حتی با فرار جنگلی‌ها هم خطری که محل سکونت ما را تهدید می کرد رفع نشد. هتل متروپل و خانه بزرگ سی اتاقه یکی از رهبران جنگلی‌ها به نام عزت‌الله‌خان که قوای جنگل در آن پناه گرفته بودند، زیر آتش انگلیسی‌ها بود. خانه‌ها نزدیک یکدیگر و از مواد قابل احتراق ساخته شده بودند، و خیلی زود تمام آن محله در خطر قرار گرفت. خانه عزت‌الله‌خان مخصوصاً برای ما خیلی خطرناک بود، چون نزدیک به مدرسه پسرانه و پر از مواد منفجره بود. برای مدتی صدای بلند انفجار مهمّاتی که در آتش می‌سوخت به گوش می‌رسید، و خیلی زود خانه‌های مجاورِ ما شعله‌ور شدند. قریب چهار ساعت تلاش می‌کردم مانع از پیشروی آتش شوم و آن را خاموش کنم. ..... البته توانستیم محل سکونت و مدرسه را سالم نگه داریم، ولی چهار یا پنج خانه بزرگ و ساختمان زیبای سینماتوگراف کاملاً سوختند و ویران شدند. در طول اشغال شهر از سوی قوای جنگل، آزار و اذیتی به آمریکایی‌ها نرسید، به‌جز اینکه دار و دسته آنها مدام به املاک ما سرکشی می‌کردند. در شرایط عادی، نظم و انضباط نسبتاً خوبی بر قوای جنگل حاکم بود، هر چند برخی عناصر سرکش هم بودند که به زحمت کنترل می‌شدند. در حالی که ساکنان تهران، همدان، قزوین، زنجان، مشهد، و سایر شهرهای ایران به طور شرم‌آوری تقریباً هیچ کمکی به بهبود اوضاع وحشتناک قحطی‌زدگان نمی‌کردند، جنگلی‌ها ماهیانه ده‌هزار تومان (برابر با ۱۰ هزار دلار به نرخ عادی) برای کمک به آوارگان قحطی‌زده‌ای که به رشت می‌آمدند خرج می‌کردند، و آنها را به روستاییانِ روستاهای مجاور رشت می‌سپردند. یکی از رهبران جنگلی‌ها به نام حاجی‌احمد و دار و دسته‌اش می‌گفتند که باید ارمنی‌ها را قتل‌عام کرد، ولی میرزا کوچک‌خان دستور سفت و سختی صادر کرد که اگر کسی به جان و مال ارمنی‌ها آسیبی برساند، سخت مجازات خواهد شد. و این دستور به استثنای چند مورد کاملاً رعایت شد.»

ساوثرد نیز حمله جنگلی‌ها به قرارگاه قوای انگلیس در رشت و درگیری بین آن دو را گزارش داده است. او می‌نویسد:«هزار و دویست نفر از جنگلی‌ها در ۲۰ جولای به قرارگاه قوای انگلیس در رشت حمله کردند، ولی با تحمل دویست کشته و مجروح به عقب رانده شدند. آنها سپس به بانک و کنسولگری انگلیس حمله بردند، و ساختمان کنسولگری را غارت کردند. جنگ چهار روز طول کشید و انگلیسی‌ها با کمک هواپیما و زره‌پوش‌هایشان آنها را از رشت بیرون راندند. انگلیسی‌ها برای این کار هتل، ساختمان سینما، و شش ساختمان دیگری را که در مجاور مدرسه مبلّغان مذهبی آمریکایی بود به آتش کشیدند، و بمبی که از یک هواپیمای انگلیسی پرتاب شده بود، سوراخ بزرگی در سقف مدرسه ایجاد کرد. جنگلی‌ها که با مبلّغان آمریکایی ابراز دوستی می‌کردند، به هیچ آمریکایی آسیبی یا آزار و اذیتی نرساندند. دو جوان ایرانی که در مدرسه مبلّغان مشغول بودند به جنگلی‌ها پیوستند. چند نفر از اُسرای آلمانی و اتریشی که از روسیه گریخته بودند نیز در میان جنگلی‌ها دیده می‌شدند. تلفات چندانی به انگلیسی‌ها وارد نشد، و در خط ارتباطی خزر وقفه‌ای نیفتاد. حملات موفق توسط جنگلی‌ها بسیار بعید است، زیرا آنها توان مقابله با هواپیما، زره‌پوش‌ها، و قوای انگلیسی را که روز به روز بیشتر می‌شوند و حالا شمارشان در رشت به حدود هزار نفر رسیده است، ندارند.» گزارش‌هایی که از سوی سایر مبلّغان مذهبی ارسال شده است، جزییات بیشتری درباره این درگیری فاش می‌سازد. محتویات نامه ۲۶ جولای ۱۹۱۸ دکتر فریم به طور کلی با توصیف دنسترویل از این درگیری هم‌خوانی دارد، و با جملاتی درباره تلفات جنگ خاتمه می‌یابد:«شنیده‌ام که چهل مرد مسلح کشته شده‌اند، و باز این خبر رسیده است که دویست نفر کشته شده‌اند، که احتمالاً رقم دوّم، مردم عادی را هم در بر می‌گیرد.»

میرزا کوچک‌خان بعد از شکست از انگلیسی‌ها با آنها صلح کرد. روزنامه ایرانِ ۱۸ آگوست ۱۹۱۸ از شایعه صلح جنگلی‌ها با انگلیسی‌ها خبر داده است:«در چند روز اخیر، بین مردم رشت شایع شده است که جنگلی‌ها با قوای انگلیس در گیلان(رشت) صلح کرده و انگلیسی‌ها نیز مبلغ کلانی به جنگلی‌ها پرداخته‌اند. این خبر تا دیروز تأیید نشده بود، ولی حالا اطلاع موثّق داریم که انگلیسی‌ها با هدف توسعه محور ارتباطی‌‌شان به درون قفقاز، و ترس از فعالیت دشمن در پشت سرشان، آماده صلح با جنگلی‌ها هستند، و جنگلی‌ها نیز حاضر به صلح با آنها هستند. بنابراین، بین طرفین توافق شده است که جاده رشت به دریا، و شهرهای انزلی و رشت در کنترل انگلیسی‌ها باشد و سایر مناطق در دست جنگلی‌ها باقی بماند. روزنامه ایران هیچ اطلاعی درباره جزییات توافق بین طرفین و هم‌چنین مقدار پولی که گفته می‌شود توسط انگلیسی‌ها پرداخت شده دریافت نکرده است.» ایران در شماره ۲۱ آگوست ۱۹۱۸ خود از آتش‌بس بین جنگلی‌ها و انگلیسی‌ها خبر می‌دهد:«توافقی بین انگلیسی‌ها و جنگلی‌ها در رشت حاصل شده است. از آنجایی که بین طرفین صلح برقرار شده است، آنها ظاهراً آرام هستند و هر کدام حدّ و مرز تعیین‌شده خود را نگاه می‌دارند. انگلیسی‌ها اجازه ندارند قوای خود را به برخی نواحی بفرستند، ولی مسیری برای رسیدن آنها به قفقاز و روسیه برایشان باز شده است.» ساوثرد نیز درباره آتش‌بس بین انگلیسی‌ها و جنگلی‌ها بعد از شکست قوای جنگل در رشت گزارش داده است. صلح بین انگلیسی‌ها و جنگلی‌ها عمر کوتاهی داشت، و در اواخر سال ۱۹۱۸ خصومت‌ها از سر گرفته شد. وایت گزارش می‌دهد:«در سه‌ماهه گذشته متأسفانه بی‌نظمی‌هایی در ولایات وجود داشت. در گیلان، جنگلی‌ها هم‌چنان گاه و بی‌گاه مشکل‌ساز هستند. آنها پس از صلح با انگلیسی‌ها در اواخر تابستان گذشته، هم‌چنان به آزار دولت ایران و زمین‌داران متموّل ایرانی در این ولایت ادامه دادند، و مشکلاتی نیز برای محصول برنج که عمده‌ترین محصول صادراتی این منطقه است، به‌وجود آورده‌اند. مدتی است که مذاکراتی بین آنها و دولت ایران جریان دارد، و گمان می‌رود که توافق موقتی بین آنها حاصل شود.»

-------------------------

۱- پدر روحانی آر.ماری، کشیش است یا مأمور جمع‌آوری اطلاعات؟!

۲- منظور حاج احمد کسمایی است.

 

 

منبع: انگلیس و اشغال ایران در جنگ جهانی اول؛ دکتر محمدقلی مجد؛ مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی؛ صص ۴۲۵ تا ۴۴۹