نقش نفت در کودتای ۲۸ مرداد


علی‌اکبر عاصیان
22 بازدید
کودتای 28 مرداد نفت

نقش نفت در کودتای ۲۸ مرداد

کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ (۱۹ اوت ۱۹۵۳)، که به سرنگونی دولت منتخب و دموکراتیک دکتر محمد مصدق انجامید، بی‌شک یکی از سرنوشت‌سازترین وقایع در تاریخ معاصر ایران است. این رویداد نه تنها به عمر کوتاه دموکراسی نوپای ایران پایان داد و زمینه‌ساز استقرار یک دیکتاتوری بیست و پنج ساله شد، بلکه به عنوان نقطة آغازی برای یک رابطه پرتنش میان ایران و ایالات متحده آمریکا در حافظه تاریخی ایرانیان ثبت گردید. در حالی که تحلیل‌های اولیه و تبلیغات دوران جنگ سرد، این مداخله را در چارچوب مقابله با نفوذ کمونیسم توجیه می‌کردند، پژوهش‌های تاریخی عمیق و اسناد از طبقه‌بندی خارج شده در دهه‌های بعد، به وضوح نشان داده‌اند که عامل محوری و تعیین‌کننده در این تحول، نه ایدئولوژی، بلکه «نفت» بوده است. پژوهش پیش رو با استناد به آثار برجسته مورخان و پژوهشگران این حوزه، به تحلیل کارکرد منافع نفتی در شکل‌دهی به سیاست خارجی آمریکا و اجرای کودتایی می‌پردازد که مسیر تاریخ خاورمیانه را تغییر داد.

 

استعمار نفتی و خیزش ملی

ریشه‌های بحران را باید در قرارداد استعماری شرکت نفت ایران و انگلیس (AIOC) جستجو کرد. این شرکت که دولت بریتانیا سهامدار اصلی آن بود، بر اساس امتیازی ناعادلانه، کنترل کامل بر اکتشاف، استخراج و فروش منابع عظیم نفتی ایران را در دست داشت و در مقابل، سهمی ناچیز به دولت ایران پرداخت می‌کرد. همانطور که مورخانی چون ارواند آبراهامیان در کتاب «کودتا» به تفصیل شرح می‌دهند، شرکت نفت عملاً دولتی در دولت بود که حتی از حسابرسی توسط مقامات ایرانی نیز مصونیت داشت و به نماد تحقیر ملی و غارت منابع کشور تبدیل شده بود.

در چنین فضایی، جنبش ملی شدن صنعت نفت به رهبری دکتر محمد مصدق، که از حمایت گسترده طبقات مختلف مردم، روشنفکران و بخش‌هایی از روحانیت برخوردار بود، به یک خواست عمومی غیرقابل انکار بدل شد. تصویب قانون ملی شدن نفت در اسفند ۱۳۲۹، ضربه‌ای مهلک به امپراتوری در حال افول بریتانیا بود. لندن که شاهرگ حیاتی اقتصاد خود را در خطر می‌دید، بلافاصله با اعمال تحریم‌های فلج‌کننده اقتصادی، محاصره دریایی بنادر ایران و شکایت به مراجع بین‌المللی، به مقابله با دولت مصدق برخاست. هدف بریتانیا، به زانو درآوردن اقتصادی دولتی بود که جرأت کرده بود حاکمیت خود را بر منابع طبیعی‌اش اعمال کند.

 

از میانجی‌گری به توطئه

در دوران ریاست جمهوری هری ترومن، سیاست آمریکا در قبال این بحران، محتاطانه و بیشتر معطوف به میانجی‌گری بود. واشنگتن از یک سو نگران بود که فشار بیش از حد بر ایران، این کشور استراتژیک را به سمت اتحاد جماهیر شوروی سوق دهد و از سوی دیگر، از تضعیف انحصار نفتی رقیب دیرینه خود، بریتانیا، ناخشنود نبود. اما این رویکرد با پیروزی دوایت آیزنهاور در انتخابات ریاست جمهوری ۱۹۵۲ و روی کار آمدن دولتی جمهوری‌خواه با حضور چهره‌های سرسختی چون جان فاستر دالس (وزیر امور خارجه) و آلن دالس (رئیس سازمان اطلاعات مرکزی - سیا) به کلی دگرگون شد.

استیون کینزر در کتاب مشهور خود، «همه مردان شاه»، به شکلی روایی و مستند نشان می‌دهد که چگونه برادران دالس، که هر دو سوابق طولانی در شرکت‌های حقوقی وال استریت و کار با تراست‌های بزرگ نفتی داشتند، جهان را از منظری کاملاً متفاوت می‌دیدند. از دیدگاه آنها، سه عامل، سیاست مداخله را اجتناب‌ناپذیر می‌کرد:

اهمیت استراتژیک نفت: نفت دیگر تنها یک کالا نبود، بلکه خون جاری در رگ‌های اقتصاد غرب و ماشین جنگی ناتو در دوران جنگ سرد بود. از دست دادن کنترل بر نفت ایران و ایجاد سابقه‌ای که دیگر کشورهای صاحب منابع نیز بتوانند از آن پیروی کنند، برای ثبات اقتصادی و امنیتی غرب یک تهدید غیرقابل قبول محسوب می‌شد. مصطفی علم در کتاب «نفت، قدرت و اصول» استدلال می‌کند که ترس اصلی آمریکا، نه از دست دادن خود نفت ایران، بلکه فروپاشی کل ساختار امتیازات نفتی در سراسر جهان بود.

بهانه جنگ سرد: بحران اقتصادی در ایران و فعالیت‌های حزب توده، بهانهٔ ایدئولوژیک لازم را برای دولت آیزنهاور فراهم کرد. آنها این روایت را ترویج می‌کردند که مصدق، آگاهانه یا ناآگاهانه، در حال هموار کردن راه برای تسلط کمونیست‌ها بر ایران است. ارواند آبراهامیان با تحلیل دقیق شرایط آن زمان، این ادعا را به چالش می‌کشد و استدلال می‌کند که قدرت حزب توده به شدت اغراق‌آمیز بود و مصدق خود یک ملی‌گرای ضدکمونیست بود.

«خطر کمونیسم» بیش از آنکه یک تهدید واقعی باشد، یک «پوشش مناسب» برای توجیه کودتایی بود که اهداف اقتصادی داشت.

حفظ منافع شرکت‌های نفتی: ملی شدن صنعت نفت ایران، منافع مستقیم شرکت‌های بزرگ نفتی آمریکایی را که به دنبال ورود به بازار انحصاری بریتانیا در خاورمیانه بودند، به خطر می‌انداخت. آنها نگران بودند که موفقیت مصدق، به دومینوی ملی شدن در دیگر کشورها منجر شود. بنابراین، لابی قدرتمند نفتی در واشنگتن، از حامیان اصلی سیاست تغییر رژیم در ایران بود.

 

مهندسی یک کودتا

با چراغ سبز واشنگتن و همکاری نزدیک سرویس اطلاعاتی بریتانیا (MI6)، سازمان سیا طرحی به نام «عملیات آژاکس» (TPAJAX) را برای سرنگونی مصدق تدوین کرد. مارک گازیوروسکی، که پژوهش‌های گسترده‌ای بر روی اسناد از طبقه‌بندی خارج شده سیا انجام داده، جزئیات این عملیات را به دقت شرح داده است. فرماندهی میدانی عملیات بر عهده کرمیت روزولت، نوه تئودور روزولت، رئیس‌جمهور اسبق آمریکا، گذاشته شد.

استراتژی کودتا بر چند پایه استوار بود:

جنگ روانی و تبلیغات سیاه: سیا با بودجه‌ای هنگفت، شبکه‌ای از روزنامه‌نگاران، نمایندگان مجلس و برخی چهره‌های مذهبی را برای تخریب شخصیت مصدق به کار گرفت. او به عنوان فردی ضد دین، همدست کمونیست‌ها و عامل هرج و مرج و فروپاشی اقتصادی معرفی می‌شد. هدف، از بین بردن پایگاه مردمی و ایجاد شکاف در جبهه ملی بود.

خرید وفاداری‌ها: مبالغ کلانی پول نقد که توسط کرمیت روزولت به ایران آورده شده بود، برای تطمیع افسران کلیدی ارتش، سیاستمداران و سازماندهی اوباش خیابانی مورد استفاده قرار گرفت. این پول‌ها نقش تعیین‌کننده‌ای در به خیابان آوردن تظاهرات ساختگی علیه دولت در روز سرنوشت‌ساز ۲۸ مرداد داشت.

ابزار سلطنت: شاه که پس از شکست اولین تلاش برای کودتا در ۲۵ مرداد از کشور گریخته بود، به عنوان نماد مشروعیت جایگزین دولت مصدق مورد استفاده قرار گرفت. فرمان عزل مصدق و انتصاب سرلشکر فضل‌الله زاهدی، که از پیش توسط آمریکا و انگلیس انتخاب شده بود، محور قانونی کودتا قرار گرفت.

در نهایت، در روز ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، ترکیبی از تبلیغات مسموم، پول‌های سیا، حرکت واحدهایی از ارتش که وفاداری‌شان خریداری شده بود و خشونت اوباش خیابانی، منجر به سقوط خانه مصدق و دستگیری او شد. نهایتاً هم دموکراسی در ایران قربانی منافع نفتی قدرت‌های بزرگ شد.

 

قرارداد کنسرسیوم و تثبیت سلطه

با سرنگونی مصدق، راه برای حل «مسئله نفت» به شیوه مطلوب غرب هموار شد. دولت کودتای زاهدی به سرعت مذاکرات را با نمایندگان شرکت‌های نفتی آغاز کرد. نتیجه، امضای قرارداد کنسرسیوم در سال ۱۳۳۳ بود که به گفته مصطفی علم، عملاً دستاوردهای نهضت ملی شدن نفت را نابود کرد.

بر اساس این قرارداد، کنترل صنعت نفت ایران به یک کنسرسیوم بین‌المللی واگذار شد که ترکیب سهام آن به خوبی نشان‌دهنده تغییر موازنه قدرت از بریتانیا به آمریکا بود: ۴۰ درصد سهم به پنج شرکت بزرگ آمریکایی رسید، ۴۰ درصد به شرکت سابق نفت ایران و انگلیس (که به BP تغییر نام داده بود) و ۲۰ درصد باقیمانده به شرکت‌های شل و یک شرکت فرانسوی تعلق گرفت. اگرچه مالکیت اسمی نفت با ایران بود، اما کنترل عملیاتی، میزان تولید و قیمت‌گذاری به طور کامل در اختیار کنسرسیوم قرار داشت. ایران صرفاً دریافت‌کننده بخشی از درآمدها بود، بدون آنکه حاکمیتی واقعی بر مهم‌ترین منبع ثروت ملی خود داشته باشد.

 

طلای سرنوشت‌ساز

بررسی دقیق تاریخی و مستند کودتای ۲۸ مرداد، تردیدی باقی نمی‌گذارد که نفت، انگیزه اصلی و موتور محرک سیاست خارجی آمریکا برای مداخله در ایران بود. در حالی که گفتمان جنگ سرد و ترس از کمونیسم، پوشش ایدئولوژیک و توجیهی مناسب برای افکار عمومی غرب فراهم می‌آورد، اما در اتاق‌های فکر واشنگتن و لندن، دغدغه اصلی، حفظ کنترل بر منابع استراتژیک انرژی و جلوگیری از شکل‌گیری یک الگوی خطرناک از حاکمیت ملی بر منابع طبیعی بود که می‌توانست منافع شرکت‌های نفتی غربی را در سراسر جهان به چالش بکشد.

کودتای ۲۸ مرداد نه تنها یک دولت دموکراتیک را سرنگون کرد، بلکه با جایگزین کردن آن با یک رژیم استبدادی وابسته، بذر بی‌اعتمادی عمیقی را در روابط ایران و آمریکا کاشت که پیامدهای آن تا به امروز ادامه دارد. این واقعه تلخ، شاهدی تاریخی بر این واقعیت است که چگونه منافع اقتصادی مرتبط با «طلای سیاه» می‌تواند بر اصول دموکراسی و حق تعیین سرنوشت ملت‌ها غلبه کند و سرنوشت یک کشور را برای دهه‌ها رقم بزند.

 

کتابنامه

کینزر، استیون. (۱۳۸۴). همه مردان شاه: یک کودتای آمریکایی و ریشه‌های ترور در خاورمیانه. ترجمه لطف‌الله میثمی. تهران: نشر صمدیه.

آبراهامیان، ارواند. (۱۳۹۲). کودتا: ۲۸ مرداد، سیا و ریشه‌های روابط ایران و آمریکا در عصر مدرن. ترجمه محمدابراهیم فتاحی. تهران: نشر نی.

گازیوروسکی، مارک جی. و مالکوم برن (ویراستاران). (۱۳۹۱). مصدق و کودتای ۱۳۳۲. ترجمه علی مرشدی‌زاد. تهران: انتشارات قصیده‌سرا.

کاتوزیان، همایون. (۱۳۸۷). مصدق و نبرد قدرت در ایران. ترجمه احمد تدین. تهران: موسسه خدمات فرهنگی رسا.

علم، مصطفی. (۱۳۸۷). نفت، قدرت و اصول: ملی شدن نفت ایران و پیامدهای آن. ترجمه مرتضی کاخی. تهران: انتشارات شیرازه.