بررسی علل تغییر سیاست عشایری انگلیس در ایران و پیامدهای آن (1304-1297ش/1925-1918م)


سجاد راعی گلوجه*
1309 بازدید
دخالت های انگلیس در ایران عشایر نفت

 بررسی علل تغییر سیاست عشایری انگلیس در ایران و پیامدهای آن (1304-1297ش/1925-1918م)

 با توجه به ساختار قبیله‌ای – فئودالی جامعة ایران در قرن نوزدهم، و جایگاه ویژه ایران در سیاست‌های منطقه‌ای انگلیس، شناخت ایران در دستور کار مستشرقان، دیپلمات‌ها و عوامل اطلاعاتی انگلیس قرار گرفت. سفرهای اکتشافی انگلیسیان به گوشه و کنار ایران و سرکشی به ایلات و عشایر، به همین منظور صورت می‌گرفت.

بخشی از سیاست‌های انگلیس در ایران، به‌ویژه در جنوب ایران، ایجاد و برقراری رابطه با رؤسای ایلات و عشایر، رهبران و متنفذین محلی بود. آنها به تدریج موفق شدند وفاداری رؤسای محلی و رهبران ایلات و عشایر را از طریق حمایت‌های سیاسی و مالی به سوی خود جلب و حتی با انعقاد قراردادهای فی‌مابین، تضمین کنند. در صورت بروز هرگونه حرکتی بر ضد منافع انگلیس از جانب روسیه و یا دولت ایران، رهبران و رؤسای محلی یاد شده با اشاره و تحریک دولت انگلیس با آن به مخالفت برخاسته و از وارد آمدن هرگونه آسیبی به منافع انگلیس تا جایی که ممکن بود جلوگیری می‌کردند. تداوم این سیاست باعث ایجاد نفوذ سنتی و پایدار انگلیس در ایران، به ویژه مناطق نفت‌خیز جنوب ایران گردید که بیش از یک قرن دوام آورد.

این سیاست تا پایان جنگ جهانی اول، در ایران ادامه داشت. انگلیسی‌ها در این سال‌ها تا جایی پیش رفتند که بدون کسب اجازه و موافقت دولت مرکزی با سران ایل بختیاری قرارداد نفتی بستند؛[i] یا با شیخ خزعل به صورت مستقل مناسبات سیاسی و اقتصادی برقرار نمودند[ii] و با مداخله آشکار و تمام عیار در امور ایران، به تضعیف بیش از پیش حکومت مرکزی کمک کردند و به اعتراض‌های دولت در این زمینه توجهی نکردند.[iii] 

اما در پایان جنگ جهانی اول و انقلاب اکتبر 1917 روسیه لازم بود تغییراتی در سیاست انگلیس در ایران داده شود. انگلیسی‌ها در مرحله اول مواجهه با شرایط جدید، طرح قرارداد 1919 را که مبنای آن برقراری نظام مستشاری در ایران بود، دنبال کردند. اما با مخالفت‌های جدی داخلی و بین‌المللی مجبور به عقب‌نشینی و لغو آن قرارداد گردیدند. در مرحله بعد، کودتای 1299ش را طراحی و اجرا نمودند؛ و بالاخره در مرحله سوم، رضاخان را پله پله تا تصاحب تاج و تخت قاجاریه حمایت کردند و ایجاد دولت متمرکز و دست‌نشانده را جایگزین نظام مستشاری موردنظر در قرارداد 1919 نمودند.

البته امکان تشکیل دولتی فارغ از مناسبات و ملاحظات ایلی و عشایری در ایران، دست کم هفت سال به طول انجامید. این دولت بنا به ماهیت و اقتضای زمانی و مکانی خود می‌بایست قدرت را متمرکز، ایلات و عشایر را مطیع مرکز و به بحران‌های گوناگون ناشی از فروپاشی قدرت‌های محلی در گوشه و کنار ایران پایان می‌داد. اجرای این سیاست مانع خارجی نداشت. مهم‌ترین مانع داخلی، مقاومت‌های منابع و کانون‌های پراکنده قدرت ایلات و عشایر و همچنین حرکت‌های آزادی‌خواهانه مرکزگریز مثل شیخ‌محمد خیابانی، میرزا کوچک‌خان جنگلی، محمدتقی‌خان پسیان و غیره بود. برقراری نظم و امنیت عمومی و سرکوب حرکت‌های مرکزگریز زمینة اجتماعی لازم را برای سیاست‌های بعدی فراهم ساخت؛ به طوری که در آستانه تأسیس سلطنت پهلوی افکار عمومی در شرایطی قرار گرفت که تشکیل حکومت مرکزی مقتدر را موهبتی برای رهایی از هرج و مرج، ناامنی، کشمکش قدرت، فروپاشی اجتماعی و موارد منفی نظیر آن تلقی نموده و مردم ایران از یکپارچگی ملی استقبال کردند.[iv]

 

راز تغییر سیاست عشایری انگلیس در ایران

خاطرات سر ادموند آیرونساید و وصیت‌نامه اردشیر جی ریپورتر بیش از موارد دیگر از راهبرد تمرکزگرایی در ایران پرده برمی‌دارند. آیرونساید و ریپورتر هر کدام انتخاب رضاخان را به خود نسبت می‌دهند و به مشورت یا پیش‌قدم بودن در انتخاب یا پیشنهاد وی اشاره می‌کنند. آیرونساید با ذکر این که تنها راه حل ممکن در ایران برقراری دیکتاتوری نظامی است، به انتخاب رضاخان و تأییدهای اسمایس در مورد او اشاره دارد:

... من تمام خصوصیات مردم ایران را مطالعه کرده‌ام. رضاخان فرمانده آتریاد تبریز بی‌تردید یکی از بهترین‌هاست. اسمایس رضاخان را فرمانده واقعی صحنه قلمداد می‌کند... به اسمایس گفتم که به عقیده من قزاق‌ها نمی‌توانند کار چندانی صورت دهند. در واقع فقط دیکتاتوری نظامی مشکلات ما را حل خواهد کرد و به ما فرصت خواهد داد تا بدون هیچ‌گونه دردسری کشور را ترک کنیم. گفتگوهای مفصلی با اسمایس و رضاخان انجام دادم... .[v] 

آیرونساید در ادامه می‌گوید:

با رضاخان گفت‌وگویی داشتم و او را به فرماندهی مطلق قزاق‌های ایرانی گماردم. او قویترین فردی است که تاکنون دیده‌ام. به او گفتم که به تدریج از تحت کنترل من خارج می شود و باید همراه سرهنگ اسمایس مقدمات رویارویی با شورشیان رشت را پس از خروج ستون از منجیل، فراهم کند...[vi] 

آیرونساید در پایان مأموریت خود در ایران، در تحلیل نهایی در مورد شرایط پیش آمده برای کشورش در ایران می‌گوید:

یک چیز برایم مسلم بود: تلاش صد ساله ما برای اعمال نفوذ در ایران از طریق زور به پایان رسیده بود.[vii] 

ریپورتر نیز می‌گوید که از سال 1917 تماس‌های خود را با رضاخان در جاده پیربازار بین رشت و طالش آغاز کرده و ملاقات‌های بعدی با وی در قزوین و تهران ادامه یافته و بیش از یک سال به طول انجامیده است. البته ریپورتر آگاهانه و حساب‌شده سعی می‌کند بر ایران دوستی رضاخان تأکید کند تا مأموریتش از سوی انگلیسی‌ها:

قیام رضاخان زاییده و مخلوق سیاست انگلیس نبود. صحیح‌تر آنست که بگوییم در این مرحله سیاست انگلیس در مناسبات خود با ایران چنین تشخیص داد که صلاحش در این است که با آمال میهن‌پرستانه‌ای که رضاخان مظهر آن بود همگام شود.[viii] 

در ادامه وصیت‌نامه به تشریح خطرات فزاینده کمونیسم در ایران، به‌ویژه در ایالات و ولایات شمالی و تهران می‌پردازد و ترس و بی‌واکنشی احمدشاه را یادآور می‌شود. همچنین به تلاش کمونیست‌ها برای بهره‌برداری از شرایط حاکم بر ایلات و عشایر و ایجاد آشوب به نفع خود در میان آنها اشاره می‌کند:

انقلابیون نقشه دامنه‌داری را طرح کرده بودند که آتش شورش و بلوا در مازندران و گیلان و قبایل لرستان و ترکمن مشتعل شود و عمالشان زمام قدرت را به دست گیرند.[ix]

اردشیر ریپورتر به فعالیت‌های میرزاکوچک‌خان و شیخ‌محمد خیابانی اشاره می‌کند. به نظر وی در واقع امکان بهره‌برداری روس‌ها از ایلات و عشایر نتیجه سیاست عشایری خود انگلیسی‌ها در گذشته بود که ‌بایستی به سرعت تغییر یابد. ریپورتر می‌گوید که در سال 1920 رضاخان را به ژنرال آیرونساید انگلیسی معرفی کرده و او همان خصالی را در او می‌دید که ریپورتر دیده بود. در واقع با پیمان مودت ایران و شوروی در سال 1921 اجرای مرحله آخر طرح تمرکزگرایی در ایران برای انگلیسی‌ها فرارسید و رضاخان از این پس پله‌های ترقی را با حمایت انگلیسی‌ها پیمود و مانع از بلعیده شدن ایران از سوی کمونیسم روسی شد:

این قرارداد، عامل و عنصر جدیدی را به صحنه سیاست ایران وارد نمود و مسلم بود که بهتر است قوای انگلیس هرچه زودتر ایران را تخلیه کند که دستاویزی به روس‌ها داده نشود و کمال مطلوب  این بود که حکومتی در طهران روی کار آید که بتواند بر اوضاع مسلط گردد.[x] 

ریپورتر در ادامه وصیت‌نامه‌اش می‌نویسد:

یازده سال تمام در میان عشایر و قبایل مختلفی که در محدوده جغرافیایی ایران سکونت دارند به سر برده بودم. آنچه را که درباره آنها از زبان و نژاد و مشتقات عشیره‌ای و سلسله مراتب و طبقه‌بندی ایلخانی و خانی و مناسبات خوب و بد آنها با یکدیگر و روابط‌شان با دول بیگانه می‌دانستم با ذکر جزئیات و مو به مو برای رضاشاه گفته‌ام... در رژیم [جدید] جایی برای حکومت‌های غیررسمی و خودمختار وجود ندارد. نظر قاطع من این است که در ادامه قدرت خوانین به هر فرم و صورتی که باشد با قدرت حکومت مرکزی و استقلال ایران مباینت دارد. این قدرت‌های محلی باید بکلی برچیده و در صورت لزوم قلع و قمع شوند.[xi] 

تمرکزگریزی در دوره‌های قبل، باعث فروپاشی سیاسی و اجتماعی جامعه ایران شده بود و بستر مناسبی برای رسوخ ایدئولوژی کمونیسم فراهم گردیده بود. بنابراین، برای انگلیسی‌ها ضرورت تاریخی پیش آمده بود تا اگر می‌خواهند منافع خود را در ایران همچنان حفظ کنند، از سیاست حمایت از قدرت‌های محلی دست برداشته و از تشکیل دولت قوی مرکزی در ایران پشتیبانی کنند. از طرف دیگر، آنها در طول جنگ جهانی اول، به ویژه دو سال اول آن، لطمات و صدمات سنگینی از رویه تمرکزگریزی ایلات و عشایر متحمل شده و تجارت خود در منطقه نفوذ جنوب را همواره با مخاطرات ناشی از ناامنی مشاهده کرده بودند. روی آوردن به تمرکزگرایی به تأمین امنیت و توسعه تجارت آن کشور نیز کمک می‌کرد. در عین حال نظم و امنیت، مورد استقبال و مطلوب مردم نیز بود. مردم دنبال حاکمی می‌گشتند که بتواند نظم و امنیت را برقرار کند. نظم جدید در ایران با ایدئولوژی نیز آمیخته و همراه بود که از طرف اردشیر جی در فرصتی که داشته به رضاخان آموخته شده بود.[xii]

 

اهمیت تغییر سیاست عشایری

در اهمیت تغییر سیاست عشایری برای انگلیسی‌ها می‌توان این نکته را در نظر گرفت که آنها حتی وفادارترین متحدان و دوستان خود را نیز فدا کردند. نمونه بارز آن شیخ خزعل بود که چندین قرارداد و ضمانت‌نامه نیز در این زمینه در دست داشت. خدمات خزعل به انگلیسی‌ها به عنوان یک عنصر مورد اطمینان و مطیع، در طول بیش از یک ربع قرن، به ویژه در جریان جنگ جهانی اول که بسیاری از دوستان انگلیس مثل خوانین بختیاری بی‌وفایی یا بی‌تفاوتی نشان دادند، امری اثبات شده و مسلم بود. حفظ امنیت منطقه خوزستان و بخش‌هایی از خلیج فارس در چارچوب ایجاد مناطق حایل و حراست از هندوستان، محافظت از چاه‌های نفت، خطوط لوله و پالایشگاه نفت آبادان، تضمین امنیت صدور و یا ارسال نفت، همکاری با شیوخ منطقه مثل آل‌سعود و آل‌صباح، مقابله با جهاد عشایر جنوب و تحرکات عثمانی‌ها از طریق همدستی با انگلیسی‌ها، برپایی تشکیلات فراماسونری در خرمشهر و تشکیل لژ خزعل و اداره آن تحت ریاست وی به عنوان استاد اعظم، بخش دیگری از خدمات مسلم وی به انگلیسی‌ها بوده است.[xiii] پشت پا زدن به چنان متحدی نشان از حساسیت موضوع و اهمیت تغیر سیاست عشایری داشت.

البته در ابتدای تغییر سیاست عشایری انگلیس در ایران، مقامات و نهادهای تصمیم‌گیر در انگلیس وحدت نظر نداشتند و در برخی موارد نظرات متفاوت و حتی متناقضی ابراز کردند. به نظر لرد‌کرزن، سیاست دولت متمرکز رضاخان در جنوب با منافع بریتانیا مغایرت داشت. جورج چرچیل، که مسئول دایره ایران در وزارت امور خارجه انگلیس بود، کم و بیش با سیاست حکومت متمرکز رضاخان مخالف بود. او می‌خواست سر پرسی لورن، وزیرمختار انگلیس در ایران، میان رضاخان و شیوخ و خوانین تحت‌الحمایة انگلیس میانجیگری کند. در عین حال دولت بریتانیا می‌بایست از «راه‌های مالی از طریق شرکت نفت ایران و انگلیس» به حمایت از خوانین بختیاری که عامل بسیار مهمی در حفظ منافع شرکت نفت بودند، ادامه دهد و به تعهدات خود در قبال شیخ خزعل عمل کند. دیدگاه وزارت امور خارجه انگلیس دست کم تا حدودی از گزارش‌های مأموران کنسولی در جنوب ایران، که از سرویس سیاسی هند به کار گرفته شده بودند و حضور انگلیس در جنوب ایران را به منزله گسترش نفوذ حکومت هند انگلیس تلقی می‌کردند، متأثر بوده است. در نظر آنان، رؤسای عشایر جنوب، همانند راجه‌های نیمه مستقل هندی، حامی نفوذ انگلیس بودند. بر این مبنا رضاخان و اقدامات وی از دید آنان خطری برای منافع انگلیس محسوب می‌شد. علاوه بر آن، حفظ مشاغل آنان نیز به حفظ رؤسای محلی در مسند قدرت‌شان بستگی داشت. چنانچه جنوب تحت کنترل دولت‌ مرکزی درمی‌آمد، آنها نیز تحت کنترل کامل سفارت انگلیس در تهران در می‌آمدند و به عوامل صرف سفارت تنزل می‌یافتند. بدین ترتیب واکنش انگلیسی‌ها در برابر سیاست تمرکزگرایی رضاخان درگیر دیدگاه‌ها و منافع متضاد سفارت و مأموران جنوب بود.[xiv] در منازعه خزعل و رضاخان نیز رویه آشکار درگیری نهان محافل بریتانیا در ایران متبلور گردید. در یک سوی این محافل کسانی قرار داشتند که در راستای شکل‌گیری حکومت نظامی قدرتمند تحت هدایت رضاخان از او حمایت می‌کردند و در سوی دیگر کسانی بودند که همچنان از ضرورت حمایت از قدرتمندان محلی سخن می‌گفتند.

حمله رضاخان به خزعل به بهانه وادار کردن وی به پرداخت مالیات‌های معوقه مربوط به جنگ جهانی اول تا آن زمان، انجام شد؛ اما جرم واقعی خزعل این نبود؛ بلکه جرم وی حمایتش از سلطنت احمد شاه قاجار بود و این نشان از پیروزی طیف حامی تمرکزگرایی در ایران داشت. با کنار رفتن کرزن در اوایل 1924 /1303ش، وزارت امور خارجه انگلیس که به تبعیت از نظر کرزن مخالف تغییر سیاست عشایری انگلیس در ایران بود، به‌تدریج، هرچند نه به صراحت، به سیاست تمرکزگرایی رضاخان نظر مساعد نشان داد.[xv] 

از نظر وزارت خارجه انگلیس، ایرانی با ثبات، متحد و دارای دولت مرکزی قدرتمند، بهترین حائل در برابر رخنه بلشویسم به سمت هند و خلیج‌فارس بود. اتخاذ سیاست کشور حائل بدین معنا بود که نهایتاً انگلیس در دعوای شیخ خزعل و رضاخان کنار می‌ایستد و اجازه می‌دهد رضاخان هر طور می‌خواهد با شیخ خزعل رفتار کند. با این وضعیت، شیخ دیگر موجودی نامتعارف و نابه‌هنگام شمرده می‌شد که سرنوشتش تحت‌الشعاع ملاحظات مهم قرار گرفته بود؛ یعنی تجدید حیات ایرانی متحد و با ثبات به مثابه مانعی در برابر خطر شوروی برای هند و خلیج فارس. بر این اساس، زمانی که شیخ خزعل در بهار 1304 توقیف و به تهران اعزام شد، انگلیس این اقدام را بدون کوچک‌ترین اعتراضی پذیرفت.[xvi] 

 

علل تغییر سیاست عشایری

تغییر سیاست عشایری انگلیس در ایران دارای علل و دلایل گوناگونی بود که برخی از آنها اهمیت زیاد و برخی دیگر اهمیت کمتری داشت که در مجموع تصمیم‌گیران کشور مذکور را بر آن داشت تا به یک تغییر اساسی در سیاست خود در ایران دست بزنند: 

1. ناکارآمدی سیاست عشایری انگلیس در ایران در دو سال نخست جنگ جهانی اول؛ با شروع جنگ جهانی اول، سیاست عشایری هم برای متفقین و هم برای متحدین، اهمیت زیادی یافت و دولت‌های انگلیس و آلمان در وزارت امور خارجه خود ادارات و مؤسساتی بدین منظور برای اجرای «سیاست شرقی» و مهم‌ترین بخش آن، یعنی «سیاست عشایری» به وجود آوردند. آلمانی‌ها برای تضعیف قدرت انگلیس در اروپا سعی نمودند بخشی از توان آن را در شرق و از جمله ایران درگیر کنند. عثمانی‌ها نیز که متحد آلمانی‌ها بودند و از سوی دیگر با ایران در غرب و شمال غرب هم‌مرز بودند برای اجرای سیاست آلمانی‌ها کمک‌های شایانی کردند. اوضاع وخیم ناشی از بی‌نظمی و آشوب‌های عشایری به حدی رسید که گرایش‌های قدرت‌طلبانه و خودسرانه، یا به عبارت دیگر گریز از مرکز در برابر حکومت مرکزی در ایران به اوج خود رسید.[xvii] 

تنفر تاریخی ایرانی‌ها از روسیه و انگلیس و همچنین عدم یکپارچگی خوانین و رؤسای ایلات و عشایر ایرانی و پیوند مخالفان انگلیسی‌ها با رهبران مقاومت‌های محلی، موقعیت انگلیسی‌ها را به شدت تضیف و متزلزل نمود. طوری که نایب کنسول انگلیس در شیراز ترور و به جان کنسول انگلیس در اصفهان سوءقصد شد و حتی کار به جایی رسید که انگلیسی‌ها نه فقط از شیراز، بلکه از بخش عمده‌ای از مناطق مرکزی و جنوبی ایران، از جمله کرمان، اصفهان، همدان و کرمانشاه عقب رانده شدند.[xviii] علاوه بر این راه‌های تجاری و مواصلاتی انگلیسی‌ها نیز با مخاطرات جدی مواجه شد. در این میان، برخی متحدان معروف انگلیس، مثل خوانین بختیاری به آلمانی‌ها گرایش نشان دادند و رؤسای وفادار نیز جرأت حمایت از انگلیس را از دست دادند. در این شرایط دشوار، دولت انگلیس که با تهدید جدی مواجه شده بود تلاش کرد به شیخ خزعل،‌ تنها حامی و پشتیبان قابل اتکای خود، بیش از پیش نزدیک شود و ضمن تجدید ضمانت‌نامه‌های قبلی، روابط خود را با وی تحکیم بخشد. گذشت زمان نیز قابل اعتماد و اطمینان بودن خزعل را تأیید کرد. تحکیم پیوند خزعل با انگلیسی‌ها تا جایی پیش رفت که آنها به دلیل خدمات شایانی که به سیاست انگلیسی‌ها در طول جنگ جهانی اول به وی نشان‌های شوالیه امپراتوری بریتانیا،[xix] شمشیر فرماندهی عالی ستاره هند و فرماندهی امپراتوری هند اعطا کردند.[xx] در مکاتبات نیز لقب اشرافی «سر» را در کنار نام وی به کار بردند.[xxi] 

در دوره پس از جنگ، یکی از اولویت‌های اساسی انگلیسی‌ها، پرداختن به مسئله عشایر بود که حدود یک‌ چهارم تا یک سوم جمعیت ایران را تشکیل می‌داد. برخی عشایر مانند عشایر بختیاری و قشقایی در جنوب، هر یک با عشایر کوچک‌تر خود اتحادیه‌هایی تشکیل داده بودند. این کار نه تنها قدرت فوق‌العاده‌ای به آنها داده بود، بلکه ساختار سیاسی نسبتاً سازمان یافته‌ای هم به آنها بخشیده بود. در لرستان، بلوچستان، خوزستان، آذربایجان، کردستان و سایر مناطق نیز وضع کم و بیش بر همین منوال بود.[xxii]

انگلیسی‌ها در دو سال اول جنگ جهانی در ایران از مقاومت‌های عشایر ایرانی در جنوب آسیب‌ها و ضربات مؤثری دیدند و حتی خطوط لوله نفت و راه‌های تجاری به شدت تهدید شد[xxiii] و نفوذشان به پایین‌ترین حد خود در ایران رسید. آنها برای برون‌رفت از شرایط بحرانی پیش آمده اقدام به تأسیس تفنگداران جنوب ایران با عنوان پلیس جنوب نمودند و ضمن مداخله مستقیم در امور ایران، توانستند به طور موقت مقاومت‌های عشایری را در هم شکنند. به موازات آن، سیاست عشایری سنتی خود را نیز مبنی بر ایجاد تفرقه در صفوف متحد عشایر مخالف انگلیس، در پیش گرفتند و توانستند با شکست مخالفان، مجدداً استیلای خود را بر مناطق غالباً عشایری جنوب برقرار نموده و منافع خود را که بخشی از آن از طریق محافظت از مال‌التجاره‌های بازرگانان آن کشور بود، تأمین نمایند.[xxiv] اما در مجموع، به این نتیجه رسیدند که نمی‌توانند به سیاست سنتی‌شان در قبال عشایر ادامه دهند و آن سیاست در مواقع بحرانی، نظیر دو سال نخستین جنگ جهانی اول قابل اتکا نمی‌باشد.

2. کاهش نفوذ و تنزل موقعیت انگلیس در مقایسه با روسیه به عنوان رقیب سنتی؛ انگلیسی‌ها در شرایطی سیاست تمرکزگرایی را در پیش گرفتند که نفوذشان به صورت بی‌سابقه‌ای در حال تنزل و کاهش بود و از نظر تبلیغاتی نیز در مقایسه با رقیب دیرینه خود، روس‌ها، در وضع ضعیفی قرار داشتند. افول نفوذ انگلیس در ایران در آن شرایط، ضربه سختی بر اعتبار آن کشور در ایران محسوب می‌شد و در مجموع به معنای شکست دیپلماسی کرزن در ایران نیز بود. رشد فزاینده ناسیونالیسم ایرانی نیز محدودیت‌های زیادی برای انگلیسی‌ها پدید ‌آورد.[xxv] بنابراین، حمایت از تمرکزگرایی به گمان انگلیسی‌ها بهترین گزینه‌ای بود که می‌توانست تا حدود زیادی این کاستی‌ها و ضعف‌ها را جبران کند و به بازسازی و بازیابی اعتبار آن کشور در افکار عمومی ایرانیان و مهم‌تر از آن، به حفظ منافع آن کشور در ایران کمک نماید.

3. تغییرات مهارنشدنی در ساختار رهبری ایلات و عشایر و مواجهه انگلیسی‌ها با چندگانگی در رهبری آن؛ با پیدایش و تشدید اختلاف بین خوانین بزرگ و خوانین کوچک که برخی از آنها خانزادگان تحصیل کرده و آگاه به مسائل روز و متوجه زیاده‌خواهی‌های استعمار انگلیس در مورد نفت بودند، به تدریج تغییرات غیرقابل بازگشتی در ساختار رهبری ایلات و عشایر پدید آورد. این تغییرات باعث تضعیف رهبری سنتی منسجم و واحد ایلات و عشایر و ایجاد چندگانگی در مسئله رهبری شد. این موضوع در میان عشایر مناطق نفت‌خیز به دلیل میزان بهره‌مندی از سهام نفت به صورت حادتری خودنمایی کرد.[xxvi] همچنین برخی از خوانین جوان بختیاری اندیشه‌های آزادی‌خواهانه نیز داشتند و مخالف نفوذ روس و انگلیس بودند و برای رهایی از سلطه آن کشورها روی آوردن به کشورهای ثالث را ترجیح می‌دادند. نمود عینی آن پیوستن به آلمانی‌ها و عثمانی‌ها بر ضد روس‌ها و انگلیسی‌ها بود.[xxvii] شایان ذکر است رضاخان نیز از اختلاف خوانین کوچک و بزرگ برای پیشبرد اهداف قدرت‌طلبانه خود، به ویژه در میان بختیاری‌ها نهایت بهره‌برداری را کرد.

4. انقلاب اکتبر 1917 شوروی و پیمان مودت 1921 ایران و شوروی؛ در شرایط جدید ناشی از انقلاب اکتبر 1917 شوروی و پیمان مودت 1921 ایران و شوروی که به‌ شدت بر ضد منافع انگلیس در ایران بود، سیاست سنتی انگلیس در ایران که ضعیف و غیرمتمرکز بودن حکومت و تماس با رؤسای ایلات و عشایر بود، دیگر کارآیی نداشت و بایستی دچار تغییر اساسی می‌شد. لذا آنها با بهره‌گیری از ابزار کارساز تبلیغات، کمونیسم هراسی یا تبلیغ خطر بلشویسم را برای پیشبرد اهداف خود در پیش گرفتند. البته عده‌ای هم به جای «دولت قدرتمند» نظریه «مرد قدرتمند» را دنبال می‌کردند. طرفداران قانونمند شدن کشور از نظریه دولت مقتدر حمایت می‌کردند؛ دولتی که بر اساس قانون مشروطه باشد. اما محور سیاست بریتانیا در ایران دولت قوی نظامی بود. انگلیسی‌ها عنصر نظامی دولت آینده را هیچ‌گاه از نظر دور نداشتند؛ زیرا به زعم آنان تنها وجود یک دولت نظامی از عهده مهار هرج و مرج برمی‌آمد و می‌توانست با کمونیسم مقابله و مبارزه کند.[xxviii] سر پرسی کاکس نیز چنین اعتقادی داشت:

هدف کلی سیاست ما در این قسمت از خاورمیانه این است که ایران را به کشوری مقتدر که بتواند حایل میان مستعمرات آسیایی ما و روسیه بالشویک گردد، مبدل سازیم.[xxix]

5. گسترش بحران‌های قومی و منطقه‌ای و حرکت‌های مرکزگریز؛ بحران‌های قومی و منطقه‌ای، حرکت‌های جدایی‌طلب و جنبش‌های رهایی‌بخش در کنار ساختارهای عشایری گریز از مرکز، اراده انگلیسی‌ها را برای حمایت جدی از اقدامات رضاخان و تأکید بر تمرکزگرایی تقویت کرد. نهضت جنگل به رهبری میرزاکوچک‌خان جنگلی در گیلان؛ حرکت جدایی‌طلب و قبیله‌گرای اسماعیل‌آقا سیمیتقو در آذربایجان‌ غربی و کردستان که درصدد تأسیس دولت مستقل کرد بود؛ آشوب‌ها و اغتشاشات ایلات شاهسون و ترکمن؛ استقلال عمل برخی ایلات و عشایر جنوب و غرب کشور مثل بختیاری‌ها، لرها، قشقایی‌ها، ایلات خمسه؛ غائله جدایی‌طلب و قبیله‌گرای خزعل در خوزستان با تکیه بر برخی طوایف عرب آن منطقه؛ شورش خداوردی‌خان و قیام محمدتقی‌خان پسیان در خراسان؛ جریان جدایی‌طلب و قبیله‌گرای دوست‌محمدخان بلوچ در بلوچستان و حرکت‌های گوناگون کوچک‌تر دیگر همگی از ضعف دولت مرکزی ایران حکایت می‌کرد و همه آنها زنگ خطری برای انگلیس به شمار می‌رفت که بایستی مهار می‌شدند. در غیر این صورت، خطر تجزیه‌طلبی و نفوذ روسیه شوروی در ایران و به خطر افتادن منافع انگلیسی‌ها حتمی بود و شاید هم جبران‌ناپذیر می‌شد. شایان ذکر است وقوع رخدادها و تحولات مذکور در ایالات و مناطق غالباً مرزی، حساسیت موضوع را برای انگلیسی‌ها بیشتر می‌کرد. از میان تحرکات عمده منطقه‌ای، سه جریان یعنی؛ نهضت جنگل، قیام پسیان و شورش خداوردی خان کاملاً ماهیت غیرقومی داشتند.[xxx]

6. تعدد و پراکندگی منابع قدرت نظامی؛ علاوه بر تجربه تلخ انگلیسی‌ها از ضربات نظامی ایلات و عشایر مخالف آن دولت که عمدتاً در جریان جنگ جهانی اول فرصت بروز یافت، ظهور کمونیسم به زعامت شوروی ضرورت ادغام نیروهای نظامی و انتظامی متعدد و خنثی‌سازی قدرت نظامی ایلات و عشایر را مطرح کرد. رضاخان در دوره بسترسازی برای تصاحب تاج و تخت، سیاست ادغام نیروهای نظامی پراکنده را نیز با موفقیت اجرا نمود و بازسازی و تقویت ارتش در سرلوحه اقدامات وی قرار گرفت.[xxxi] 

7. افزایش اهمیت نفت؛ تغییر سوخت ناوگان تجاری و نظامی انگلیس از زغال سنگ به نفت از سال 1914م/ 1333ق به بعد و جهانی شدن تدریجی این موضوع و همچنین اکتشاف معادن و منابع جدید نفت در مناطق مختلف ایران از عمده‌ترین دلایل افزایش اهمیت نفت ایران برای انگلیس بود و دولت متمرکز حامی انگلیس بهتر از رؤسای ایلات و عشایر با خواست‌ها و دیدگاه‌های گوناگون و در برخی موارد متناقض و متضاد بود. خزعل و بختیاری‌ها همواره با افزایش اهمیت نفت، تقاضاهای خود را افزون کرده و دامنه نفوذ آْنها نیز به عنوان طرفین قراردادهای نفتی و نگاهبانان نفتی افزون می‌گردید. به موازات آن نیز تبعیت آنها از دولت مرکزی کاهش می‌یافت و به تعهدات خود در قبال حکومت مرکزی ایران عمل نمی‌کردند. به تدریج مسئله بحران نفوذ روسای ایلات و عشایر حوزه‌های نفت‌خیز چشم‌انداز ناامیدکننده‌ای برای انگلیسی‌ها ترسیم می‌کرد. در این میان نفوذ و اقتدار شیخ خزعل بیشتر از دیگران خودنمایی می‌کرد.[xxxii] زمانی که رضاخان تضمین کرد بهتر از سران و رهبران عشایر متعدد می‌تواند امنیت نفت را به سود انگلیسی‌ها تضمین کند، آنها قانع شدند سیاست خود را در قبال عشایر به نفع رضاخان تغییر دهند و متحدان پیشین خود را رها کنند.

8. تثبیت موقعیت انگلیس در خلیج‌فارس و مناطق جنوبی ایران؛ در شرایطی که انگلیس منافع خود را در خلیج فارس و جنوب ایران محفوظ می‌دید و تهدیدهای خارجی چون آلمان و عثمانی نیز به کلی از میان رفته بود و رضاخان می‌توانست منافع موجود حتی در مناطق نفت‌خیز را محافظت کند، دیگر نیازی به متحدان محلی ایلی و عشیره‌ای همچون خزعل و دیگران نبود[xxxiii] و به جای همه آنها عصر دولت دست نشانده فرا رسیده بود.

9. مسائل اقتصادی (مالیات، امنیت تجارت و راه‌های تجاری، استقلال اقتصادی عشایر،...)؛ عشایر در زمان‌های ضعف دولت مرکزی مالیات نمی‌پرداختند و چون خودشان استقلال مالی و اقتصادی داشتند و نیازمند کمک دولت مرکزی نبودند موجبات تشدید ضعف دولت را فراهم می‌آوردند. رضاخان در مرحله اول اجرای سیاست عشایری با تکیه بر ارتش و اقدامات قهرآمیز، ضمن سرکوب عشایر شورشی و خلع سلاح آنان، آنها را وادار به پرداخت مالیات به عنوان نشان انقیاد و تبعیت از دولت مرکزی کرد. در اجرای بخش دیگری از سیاست عشایری با اجرای برنامه نظام وظیفه اجباری، استقلال نظامی عشایر که از عوامل اصلی کاهنده اقتدار دولت مرکزی بود به طور نسبی از میان رفت. در بخش دیگری نیز که رؤسای عشایر سر همکاری و تسلیم فرود نیاوردند به باز پس گرفتن عناوین، بازداشت، تبعید و حتی قتل مستقیم یا با واسطه و اعدام آنها اقدام نمود.[xxxiv] در واقع هدف عمده مرحله اول اجرای سیاست عشایری، از میان بردن ساختارهای سیاسی و نظامی عشایر بود که تا حدودی با موفقیت اجرا شد و به ساختارهای اقتصادی و اجتماعی آنان نیز ضرباتی وارد آمد.[xxxv]

 

رفتارها و اقدامات متناقض انگلیسی‌ها در دوره گذار از سیاست عشایری سنتی به سیاست تمرکزگرایی

انگلیسی‌ها تا زمانی که همه تمهیدات لازم برای تغییر سیاست عشایری خود در ایران را آماده نکرده بودند و افق تحولات چشم‌انداز کاملاً امیدوارکننده‌ای را ترسیم نمی‌کرد، به منظور احتیاط دست به اقدامات متناقض گوناگونی زدند تا در صورت عدم موفقیت طرح برکشیدن رضاخان به قدرت راه برگشتی پیش رو داشته باشند. بخش دیگری از سیاست‌های متناقض آنها اقدامات ظاهری برای مستقل نشان دادن رضاخان بود. گزارش‌های فراوانی نیز وجود دارد که از تحریکات انگلیسی‌ها در میان ایلات و عشایر برضد سیاست تمرکزگرایی رضاخان حکایت دارد. هدف آنها از اتخاذ این رویه ظاهراً متناقض این بود که چهره کریه ناامنی و هرج و مرج را کریه‌تر کرده و در نتیجه، نیاز به امنیت و تمرکز را در افکار عمومی به یک نیاز جدی تبدیل کنند. در ادامه به مواردی از سیاست‌های متناقض انگلیسی‌ها در دوره گذار از شرایط شبه ملوک‌الطوایفی به تمرکزگرایی رضاخانی اشاره می‌شود:

1.‌ تلاش برای تعدیل در اجرای سیاست تمرکز از سوی رضاخان؛ به گزارش چارلز موری، وزیرمختار انگلیس در ایران به تاریخ 3 سپتامبر 1924 رضاخان در مراحل مختلف اجرای سیاست عشایری انگلیس مبنی بر تمرکزگرایی همواره تحت کنترل انگلیسی‌ها بوده و همواره در برابر خواست‌های آنها سر تسلیم فرود می‌آورد.[xxxvi] 

2. حمایت همزمان از دو تحت‌الحمایه (رضاخان و خزعل) با شرایط کاملاً متفاوت؛ در برخورد با خزعل، از سویی انگلیسی‌ها نظریه تمرکزگرایی را به صورت گام به گام اجرا می‌کردند و از سوی دیگر، از رضاخان سردارسپه می‌خواستند با شیخ خزعل مدارا کند. کنسول‌های انگلیس در مسیر حرکت رضاخان برای سرکوب خزعل بارها با وی ملاقات و توصیه‌های لازم را ابلاغ کردند. انگلیسی‌ها با قرار گرفتن چاه‌ها و لوله‌های نفت در قلمرو شیخ خزعل، جنگ در آن منطقه را به مصلحت نمی‌دیدند و خواستار حل مسالمت‌آمیز اختلافات بودند.[xxxvii] یادداشت‌های سفارت انگلیس در تهران (4 و5 قوس 1303) در مورد اعتراض به شدت عمل سردارسپه در مورد خزعل بیش از هر چیزی گویاست. یادداشت اول:

آقای وزیر پس از ملاقات امروز صبح با آن جناب مستطاب دستورالعملی از وزیر امور خارجه اعلیحضرت پادشاه انگلستان رسیده که راجع به وضعیت عربستان مراسله‌ای به مفاد ذیل به عنوان جناب مستطاب عالی ارسال دارم. دولت اعلیحضرت پادشاه انگلستان پیشنهاد دوستانه نموده بودند که مساعی جمیله خود را برای ایجاد مصالحه دوستانه با شیخ خزعل شیخ محمره به کار برند و حضرت اشرف آقای رئیس‌الوزراء وعده داده بودند که هر گاه شیخ اظهار اطاعت و انقیاد نماید معظم‌له بر علیه مشارالیه استعمال قوای مسلحه نخواهد نمود. دولت اعلیحضرت پادشاه انگلستان افسوس دارند که حضرت اشرف به وعده وفا نکرده و نصیحت دوستانه مشارالیها و وساطت مشارالیه را رد نموده‌اند و پیشنهاد ایشان را مورد توجه قرار نداده‌اند. بنابراین دولت پادشاه انگلستان حال ناگزیرند که پیشنهاد خود را مسترد و اظهار نمایند که دیگر نمی‌توانند به شیخ محمره و به بختیاری‌ها فشاری را که برای اسکات آنها آورده‌اند ادامه دهند. هرگاه عملیات فعلی کارگذاران ایران موجب ورود صدمه و خسارات جانی و مالی به اتباع انگلیس گردد دولت علیه را مستقیماً مسئول آن دانسته و عهده‌دار پرداخت کامل صدمات و خسارات مزبور می‌شمارند. در همین حال دولت اعلیحضرت پادشاه انگلستان برای خود این حق را حفظ می‌کند که به هر نحو و طریقی که صلاح و مقتضی بداند از طرف خود اقداماتی برای حفظ و حراست جان و مال رعایای انگلیس به عمل آورند...

یادداشت دوم:

آقای وزیر نظر به مراسله سابق خود مورخه امروز بر حسب دستورالعمل وزیر امور خارجه اعلیحضرت پادشاه انگلستان محترماً مراسله رسمی ذیل را به عنوان آن جناب مستطاب ارسال می‌دارم. باید خاطر آن جناب مستطاب را مستحضر سازم که در نوامبر 1914 دولت اعلیحضرت پادشاه انگلستان اطمینانات رسمی به جناب اجل شیخ محمره دادند که در صورت وقوع تجاوزی از طرف دولت علیه نسبت به حوزه اقتدار معزی‌الیه نسبت به حقوق شناخته شده او یا نسبت به اموال و علاقه‌جات ایشان در ایران حاضر خواهند بود برای تحصیل راه حلی که نسبت به خود ایشان و دولت اعلیحضرت پادشاه انگلستان رضایت‌بخش باشد به ایشان مساعدت لازمه بنمایند، به همین نحو دولت اعلیحضرت پادشاه انگلستان جمیع قوای معزی‌الیه را از هرگونه تعرضات و حملات خارجی یا تجاوزات دولتی نسبت به حوزه اقتدار مزبور و حقوق شناخته شده مشارالیه یا نسبت به اموال و عمارات ایشان در ایران حفظ و حراست خواهند نمود و اطمینانات فوق را به شیخ محمره و جانشین مشارالیه که از اعقاب ذکور او باشد، داده شده و تا وقتی که شیخ و اعقاب ذکور او از مراعات خود نسبت به دولت علیه تصور ظنی نمایند معتبر و دارای اثر است ولی مشروط به این که انتخاب جانشین شیخ از اعقاب ذکور او منوط باشد به مشاوره محرمانه با دولت اعلیحضرت پادشاه انگلستان و جلب رضایت ایشان تا وقتی که معزی‌الیه و اعقاب ذکور مزبور رویه اطاعت نسبت به آراء و نصایح دولت اعلیحضرت پادشاه انگلستان را ادامه دهند و رویه‌ای که نسبت به دولت مشارالیه رضایت بخش باشد، داشته باشند و در مقابل دولت علیه دولت اعلیحضرت پادشاه انگلستان جمیع مساعی خود را به کار خواهد برد که شیخ را در وضعیت فعلی و استقلال محلی نگاه دارد. مستر چمبرلن از سر پرسی لورن خواهش نموده‌اند که مقرر دارند قنسول ژنرال اعلیحضرت پادشاه انگلستان مقیم بوشهر و یا قنسول اعلیحضرت پادشاه انگلستان مقیم شیراز در صورتی که حضرت اشرف در نقاط مزبور باشند مکاتبه رسمی به مفاد فوق تسلیم حضرت اشرف آقای رئیس‌الوزراء نمایند.[xxxviii] 

در تلگرام سر پرسی لورن به خزعل به تاریخ 23 ژوئیه1923 رفتار ظاهری و واقعی انگلیسی‌ها با خزعل و وابستگی رضاخان به آنها بیشتر نمایان می‌شود:

رئیس‌الوزراء دیروز شخصاً مرا ملاقات و استدعا کرد در تصمیم خود تجدیدنظر کنیم ولی من استنکاف ورزیدم. مشارالیه بیان داشت: اگر می‌دانستم اعزام قشون موجب اعتراض شما می‌شود اقدام نمی‌کردم. بازگشت قشون هم اشکال دارد؛ زیرا سبب کاهش حیثیت دولت می‌شود و در مجلس نیز مشکلاتی تولید خواهد کرد. من پاسخ دادم: اگر قبلاً با من مشورت می‌کردید نظرات مرا درک می‌نمودید. من با نقشه شما کاملاً مخالفم و بیم دارم دخول قوای تازه در ولایتی که انتظام و امنیت در آن برقرار است موجد اغتشاش گردد، بدین لحاظ مایلم آن را متروک بگذارید! حضرت اشرف گفت: آمادگی دارد به سرداراقدس رسماً اطمینان دهد که عزیمت نیروها موجب مداخله در کارهای وی نخواهد شد...[xxxix]

3. شورش عشایر خوزستان با هدایت سرآرنولد ویلسون و سرپرسی کاکس همزمان با پیشبرد سیاست جدید؛ این شورش‌ها که از مرداد 1304ش شروع شد و از بصره سازماندهی و حمایت می‌شد نشان از این داشت که آن دو یا به عبارت دیگر جناحی از انگلیسی‌ها به امکان استقرار قطعی حکومت نظامیان به رهبری رضاخان چندان خوشبین و مطمئن نبودند. لذا بر اساس دیپلماسی همیشگی انگلیس، عقلانیت سیاسی اقتضا می‌کرد تا کلیه تخم‌مرغ‌ها را در یک سبد نگذارند. «به هر دلیلی رضاخان در انجام برنامه آنها ناکام ماند، در آن صورت تکلیف چیست؟ آیا حمایت از رضاخان این قدر برای منافع بریتانیا ارزش دارد که کلیه یاران سنتی از خانواده ظل‌السلطان گرفته تا شیخ خزعل و برخی خانواده‌های بختیاری و دیگر سران ایلات و عشایر را قربانی کرد؟ نکته دیگری هم وجود داشت و آن این بود که دولت وقت از ترس واکنش‌های احتمالی داخلی، در به رسمیت شناختن علنی دولت عراق و تصدیق قیمومیت انگلیس برآن، تعلل کرده بود. علت می‌تواند بیم از احتمال واکنش منفی محافل مذهبی باشد. ضمن این که در مورد آتیه عراق و ترکیه بین محافل سیاسی انگلیس اختلاف نظر وجود داشت.»[xl] اما دلیل هرچه بود ویلسون، رئیس شرکت نفت ایران و انگلیس که در این زمان در بصره اقامت داشت، شروع به تحریک عشایر برای حمله به اماکن دولتی در خوزستان کرد و بحران خوزستان را فرا گرفت. اسلحه‌ای هم که در اختیار شورشیان قرار گرفته بود شبانه با خودروهای شرکت نفت در اختیار آنها قرار گرفته بود. هدف از این تحریکات به رسمیت شناختن قیمومیت انگلیس بر عراق از سوی دولت ایران بود. رضاخان آن را پذیرفت و بعد از آن شورش ویلسون نیز خوابید. رضاخان در جواب گزارش کفیل حکومت خوزستان در مورد اهداف شورش خوزستان، که یکی از آنها شناسایی قیمومیت انگلیس بر عراق بود، پاسخ داد: «به حاکم محمره دستور دهید بر طبق تصویب مجمع ملل در نقاط که فاقد نماینده حکومت بین‌النهرین می‌باشد، اظهارات قونسول‌های انگلیس راجع به اتباع بین‌النهرین را مورد توجه قرار داده و بپذیرند؛ حکومت محمره این دستور را به موقع اجرا گذارد.» این به معنی پذیرش قیمومیت بود.[xli] 

4. سعی در عفو و دلجویی از برخی عشایر مخالف تمرکزگرایی و برخورد شدید با برخی دیگر از سوی رضاخان

5. ارتباطات انگلیسی‌ها با مخالفان تمرکزگرایی؛ اسناد موجود نشان می‌دهد انگلیسی‌ها با افرادی چون ابوالفتح میرزا سالارالدوله که درصدد اتحاد با خزعل و دیگر مخالفان تمرکزگرایی برضد رضاخان بود، مناسبات نزدیک خود را حتی بعد از به قدرت رسیدن رضاخان هم همچنان حفظ کردند. ارتباطاتی نیز با رؤسای اکراد در مرزهای ایران و عراق داشتند که همچنان تداوم داشت.[xlii]

 

پیوند رضاخان با سیاست عشایری انگلیس و گزینش و تأیید نهایی وی

در نهایت انگلیسی‌ها در مسئله خزعل نشان دادند حمایتشان حد و مرز مشخصی دارد. زمانی که آنها در مورد نتیجه‌بخش بودن اقدامات رضاخان اطمینان یافتند، رسماً و با تمام توان از وی حمایت کردند و به سران عشایر متحد سابق هم تفهیم کردند که باید تسلیم تمرکزگرایی شوند و بدیل یا انتخاب دیگری وجود ندارد.

انگلیسی‌ها در عین حال که با رضایت شاهد تحکیم قدرت رضاخان در تهران و شمال کشور بودند، با گسترش قدرت او به جنوب، که در آن جا انگلیسی‌ها هنوز روابط نزدیک خود را با برخی از رؤسای عشایر نیمه‌مستقل و نیمه‌خودمختار، به‌ویژه شیخ خزعل و خوانین بختیاری، حفظ کرده بودند، دست کم تا سال 1302ش مخالفت می‌ورزیدند. در سال 1301ش اگر آنها حق انتخاب بین رضاخان و شیخ خزعل را داشتند، به احتمال زیاد خزعل را ترجیح می‌دادند. اما خطر رو به تزاید گسترش بلشویسم و موفقیت رضاخان در سرکوب نفوذ بلشویک‌ها در شمال ایران، این نوید را به انگلیسی‌ها داد که بتوانند به سیاست متناقض خود در جنوب پایان دهند و حکومتی متمرکز تحت ریاست رضاخان را به سیاست سنتی وابستگی به رؤسای عشایر محلی ترجیح دهند و پیوندهای خود را با رؤسای عشایر جنوب بگسلند. بر این مبنا رضاخان در مهر ماه 1301 از لورن پرسید که آیا انگلیس ترجیح نمی‌دهد که به جای یک مشت رؤسای محلی حریص با یک قدرت مرکزی قوی معامله کند؟ او پاسخ داد ترجیح می‌دهد به شرط این که قدرتی با ثبات و منسجم باشد. این در حالی بود که شیخ‌خزعل سرگرم ایجاد اتحادیه قبیله‌ای از رؤسای عشایر جنوب بود. خزعل علاوه بر برقراری روابط با برخی خوانین بختیاری و والی پشتکوه، قدرتمندترین رئیس عشایر لر، با قوام‌الملک، رئیس ایلات خمسه و صولت‌الدوله، رئیس ایل قشقایی هم در تماس بود. چیزی که تردید انگلیسی‌ها را در این مقطع همچنان حفظ می‌کرد این بود که رضاخان هنوز نیرو و امکانات کافی برای موفقیت در جنوب را نداشت. از طرف دیگر، انگلیسی‌ها نیک می‌دانستند که شکست رضاخان در جنوب احتمال نفوذ و حتی افتادن شمال به دامن بلشویسم را به دنبال خواهد آورد.[xliii] در نهایت نیز آنها می‌ترسیدند که مسئله درگیری برای محافظت از تأسیسات نفتی پیش آید و از طرف شیخ خزعل خودمختاری خوزستان مطرح شود.

در نظر رضاخان همبستگی با عشایر جایگاهی نداشت و آنان را مراکز قدرت‌های رقیب و مزاحم برای فشار به دولت مرکزی می‌دانست. رضاخان چنان بر اراده خود برای ایجاد دولت مرکزی قدرتمند اصرار ورزید که وزیرمختار انگلیس در ایران را متقاعد به حمایت از خود نمود. لورن در شهریور 1302 به وزارت امور خارجه کشورش نوشت:

باید به خاطر داشت که تهران معیار نهایی روابط ما با ایران است. و این که یکپارچگی شاهنشاهی ایران به طور کلی در درازمدت برای منافع بریتانیا بسیار حیاتی‌تر از سلطه محلی یکی از تحت‌الحمایگان خاص ماست.[xliv] 

البته انگلیسی‌ها و به ویژه لورن در روزهای اول سال 1302ش هنوز از ثبات حکومت متمرکز رضاخان مطمئن نبودند و از آن جا که قشون نیز به ثبات او بستگی داشت و در صورت از میان رفتن احتمالی وی فرومی‌پاشید، لذا سیاست منطقه نفوذ در جنوب را همچنان حفظ کردند و منتظر تحولات آینده ماندند. اما از اواخر اردیبهشت لورن بر تردیدهای خود چیره شد و در گزارشی نوشت:

زمان معامله با سیاست تمرکز قدرت رضاخان اینک به هر شکل فرا رسیده است و باید تصمیم قاطعی گرفته شود. به عقیده من منافع اصلی ما حاکی از اتحاد با رضاست.[xlv]

به نظر لورن، شرکت نفت انگلیس و ایران نیز می‌تواند توافق‌های خود با رؤسای محلی را زیر پا بگذارد، زیرا رضاخان کرارا ًخود را متعهد کرده بود که مسئولیت محافظت از حوزه‌های نقتی را بر عهده گیرد.[xlvi] لورن به این نتیجه رسیده بود که رضاخان موهبتی برای انگلیس است که می‌تواند جلو تحریکات، مخالفت‌ها و دسایس احتمالی را بگیرد و او بهترین تضمین برای صیانت از منافع بریتانیاست.[xlvii] البته انگلیسی‌ها به طور کامل اقدامات رضاخان را تحت کنترل و نظارت خود داشتند و به صورت محرمانه او را از هرگونه اقدام خلاف منافع و مصالح خود بازداشته بودند. سر چارلز موری در ضمن گزارشی به تاریخ نوامبر 1924 در مورد قدرت نمایی رضاخان در جنوب می‌نویسد:

روشن است که حتی اگر رئیس‌الوزرا خواهان و قادر به انجام اقدامی برای این مملکت باشد، البته به شیوه نظامی، باز هم چیزی جز یک عروسک خیمه‌شب‌‌بازی نیست که به خواست انگلیسی‌ها حرکت می‌کند و جزئی از نقشه بریتانیا در جنوب است؛ وی لزوماً پیروز این جنگ خواهد بود، چرا که همواره شایسته اجرای برنامه‌های ایشان بوده است.[xlviii] 

گزارش‌های گوناگون لورن به وزارت امور خارجه انگلیس در تأیید رضاخان برای تأمین اهداف یادشده، در نهایت مقامات لندن را متقاعد کرد که از او حمایت کنند و به سیاست تمرکز تن دهند، حتی اگر بعضی عواقب نامطلوب را در پی داشته باشد. بر آن اساس، شیخ خزعل و سایر متحدان دیروزی خود را به دست حوادث سپردند.[xlix] سرچارلز موری در مورد خیانت و بی‌وفایی انگلیسی‌ها به خزعل می‌گوید: «خزعل صادقانه در خدمت سیاستی بود که همراه با جنازه بنیانگذارش، لرد کرزن، به خاک سپرده شد».[l] 

 

واکنش‌های نیروهای سیاسی و رؤسای ایلات و عشایر به تغییر سیاست عشایری

زمانی که خطر رضاخان بر تداوم حیات ملوک‌الطوایفی و رؤسای عشایر مخالف تمرکزگرایی مسلم گردید آنها واکنش‌های گوناگون و متفاوتی از خود نشان دادند:

1. تلاش برای ایجاد اتحادیه عشایری بر ضد رضاخان با هدف اعاده قدرت قاجاریه؛ علاوه بر خزعل،[li] ابوالفتح‌میرزا سالارالدوله[lii] غلامرضاخان والی پشتکوه و دو تن از سران بختیاری به نام‌های مرتضی‌قلی‌خان و امیرمجاهد در کنار عده‌ای دیگر از رجال سیاسی کشور، مخالفت خود را با رضاخان و موافقت‌شان را با اقلیت پارلمانی و مخالفان او اعلام نمودند. اما این تلاش به جایی نرسید. والی پشتکوه به بین‌النهرین گریخت و خزعل نیز وادار به تسلیم شد و در واقع با مداخله انگلیسی‌ها مشکلش را با رضاخان به مسالمت حل کرد.[liii] نکته جالب این جا بود که شوروی نیز به تبلیغات برضد خزعل دست زد و این تبلیغات مستمسک مناسب تبلیغاتی برای کنار نهادن او از سوی انگلیسی‌ها شد و کار آنها را آسان‌تر کرد. در این جریان شوروی‌ها از نظر تبلیغاتی از رقیبشان فریب خوردند. بدین ترتیب که انگلیسی‌ها تبلیغات شوروی را دستاویزی کردند برای این موضوع که ضرورت دارد برای جلوگیری از نفوذ بلشویک‌ها در ایران، حکومتی قدرتمند در تهران به رهبری رضاخان تأسیس شود. در این شرایط بود که محافظه‌کاران انگلیس به این نتیجه رسیدند که شیخ خزعل موجودی مزاحم و دست و پاگیر شده است. رضاخان با کنار آمدن صوری با بختیاری‌ها مقدمات از میان برداشتن خزعل را فراهم کرد.[liv] شورش شیخ خزعل دست کم با دو هدف انگلیسی‌ها در تضاد بود: 1) ممانعت از بروز جنگ داخلی فاجعه‌بار در همسایگی تأسیسات نفتی؛ 2) وجود و حضور مرد قدرتمندی در رأس حکومت در تهران که نظم را برقرار سازد و خطر بلشویسم را مرتفع کند.[lv] سر پرسی لورن، وزیرمختار انگلیس در ایران، در مورد ضرورت تغییر سیاست انگلیس در مورد شیخ خزعل معتقد بود تعهدات انگلیسی‌ها به خزعل مربوط به زمانی است که ایران ارتش قابل ذکری نداشته باشد، ولی با روی کار آمدن رضاخان ارتش ایران نیروی قابل ملاحظه‌ای به شمار می‌رود و از طرف دیگر حکومت ایران از ماهیت و حدود تعهدات انگلیس به خزعل اطلاعی ندارد و خزعل را یک تبعه ساده ایران می‌داند و هیچ‌گونه استقلال داخلی رؤسای طوایف را تحمل نمی‌کند. علاوه بر آن، استقرار نظم و ثبات در ایران با یک حکومت مرکزی تأمین می‌شود و دولت انگلیس بایستی از یکپارچگی ایران حمایت نماید.[lvi] 

بر مبنای نظرات ذکر شده، در سال 1302ش کنسول انگلیس در اهواز به خزعل اطلاع داد در صورت شورش وی دولت انگلیس قادر به حمایت از وی نخواهد بود و حمایت انگلیس از او منوط به وفاداری و انجام تعهداتش نسبت به حکومت مرکزی ایران خواهد بود.[lvii] اما خزعل بر ضد دولت مرکزی شورید. هدف شورش قومی- قبیله‌ای وی تجزیه استان خوزستان با عنوان عربستان آزاد بود. شورش وی با تشکیل اتحادیه عشایر جنوب و پیوستن و اتحاد غلامرضاخان امیرجنگ والی پشتکوه؛ مهم‌ترین رهبر قبایل لرستان و مرتضی‌قلی‌خان بختیاری و امیر مجاهد و حاج شهاب‌الدوله از رهبران قبایل بختیاری و تعداد زیادی از طوایف عرب چون بنی‌تمیم، آلبوسوف، الدریسی، مجبوم، الراویه، بیت عمر، بیت فرج، بیت کرم، الباویه و ازکان در سال 1303ش به اوج خود رسید. این غائله از جمله بحران‌هایی است که انگلیس در فراز و فرود آن نقش محوری ایفا کرده است.[lviii] 

در مجموع انگلیسی‌ها تا زمانی که سیاست عشایری خود را در پیوند با حمایت از خزعل می‌دیدند از وی حمایت کردند، اما پس از مشاهده و تجربه ناامنی و به‌ویژه حضور روس‌ها در شمال ایران و تشدید تهدیدات کمونیستی، حمایت از تشکیل حکومت مرکزی قدرتمند را از سوی رضاخان ترجیح دادند و سیاست عشایری مبنی بر برقراری رابطه با رؤسای عشایر و تضعیف حکومت مرکزی را کنار نهادند.

2. مقاومت و شورش در برابر اقدامات رضاخان؛ شورش محمدتقی‌خان پسیان، شورش ژاندارمری تبریز بر ضد قزاق‌ها توسط ابوالقاسم لاهوتی و شورش امیرمؤید سوادکوهی از این قبیل بودند که در نهایت توسط نیروهای تحت فرماندهی سپهبد امیراحمدی و سایر فرماندهان تحت امر رضاخان قلع و قمع و سرکوب گردیدند.[lix] 

3. تبعیت از سیاست عشایری جدید و تمکین نسبت به آن؛ بسیاری از ایلات و عشایر که توان مقاومت در برابر شرایط جدید را نداشتند یا ناامنی و هرج و مرج را به زیان خود و کشور تشخیص می‌دادند و در دایره زدوبندها و بازی‌های سیاسی نبودند، تبعیت از تمرکزگرایی را در پیش گرفتند و در واقع، به قضیه صعود رضاخان به قدرت و موقعیت تسلیم خود از روی ناچاری نگریستند.

 

فهرست منابع و مآخذ

- آبادیان، حسین، بسترهای تأسیس سلطنت پهلوی 1304- 1299، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، 1389.

- همو، ایران از سقوط مشروطه تا کودتای سوم اسفند، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، 1385.

- آرشیو سازمان اسناد ملی ایران (سند شماره 1 ضمیمه).

- آرشیو مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، اسناد روابط ایران و انگلیس، سندهای شماره بازیابی 252، 284، 442، 473، 481، 505، 532، 539؛ اسناد ضمیمه، سندهای شماره 2، 3 و 4.

- آقاحسینی، علیرضا، «شالوده‌شکنی درونی سیاست بی‌طرفی در جنگ جهانی دوم از نگاهی دیگر»، فصلنامه تاریخ روابط خارجی، ش29 (زمستان 1385).

- انصاری، مصطفی، تاریخ خوزستان (1925- 1878) (دوره خاندان کعب و شیخ خزعل)، ترجمه محمد جواهرکلام، تهران، نشر شادگان، 1377.

- پوربختیار، غفار، جامعه بختیاری و تحولات ایران از انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی، مسجدسلیمان، انتشارات علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد مسجدسلیمان، 1387.

- پورشالچی، محمود، قزاق؛ عصر رضاشاه پهلوی بر اساس اسناد وزارت خارجه فرانسه، ترجمه محمود پورشالچی، تهران، مروارید، 1384.

- تئودور سترانک، ویلیام، حکومت شیخ خزعل بن جابر و سرکوب شیخ‌نشین خوزستان؛ بررسی عملکرد امپریالیسم بریتانیا در جنوب غربی ایران 1304- 1276ش/1925- 1897م، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، چ دوم، 1387.

- حسینی، حسن، «استعمار انگلیس در منطقه خلیج‌فارس (سیاست دوگانه انگلیسی‌ها در برخورد با شیخ خزعل)»؛ در مجموعه مقالات همایش بین‌المللی خلیج‌فارس در گستره تاریخ، به اهتمام اصغر منتظرقائم، جلد دوم، اصفهان، دانشگاه اصفهان، 1384.

- خاطرات سرّی آیرونساید، تهران، مؤسسه پژوهش و مطالعات فرهنگی و مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، 1373.

- خاطرات نخستین سپهبد ایران، احمد امیراحمدی، به کوشش غلامحسین زرگری‌نژاد، تهران، مؤسسه پژوهش و مطالعات فرهنگی، 1373.

- در تکاپوی تاج و تخت؛ اسناد ابوالفتح‌میرزا سالارالدوله قاجار، به کوشش رضا آذری، تهران، سازمان اسناد ملی ایران، 1378.

- راضی، منیره، پلیس جنوب ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1381.

- رحمانیان، داریوش، چالش جمهوری و سلطنت در ایران؛ زوال قاجار. روی کار آمدن رضاشاه، تهران، نشر مرکز، 1379.

- رحیم‌زاده صفوی، علی‌اصغر، اسرار سقوط احمدشاه، به کوشش بهمن دهقان، تهران، فردوس، چ دوم، 1368.

- زرگر، علی‌اصغر، تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در دوره رضاشاه، ترجمه کاوه بیات، تهران، پروین و معین، 1372.

- سفرنامه خوزستان 1303ش/2483 شاهنشاهی، تهران، مرکز پژوهش و نشر فرهنگ سیاسی پهلوی، 2535 شاهنشاهی.

- شهبازی، ‌عبدالله، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی؛ جستارهایی از تاریخ معاصر ایران، جلد دوم، تهران، اطلاعات، چاپ بیست و هشتم، 1388.

- شیخ‌الاسلامی، محمدجواد، سیمای احمد شاه قاجار، جلد 2، تهران، نشرگفتار، 1372.

- صباحی، هوشنگ، سیاست انگلیس و پادشاهی رضاشاه، ترجمه پروانه ستاری، تهران، نشر گفتار، 1379.

- صفایی، ابراهیم، کودتای 1299 و آثار آن، تهران، افست، 1352.

- کجباف، علی‌اکبر، «سیاست شیخ‌خزعل در جنوب ایران و خلیج‌فارس در برابر انگلیس و رضاشاه»، در مجموعه مقالات همایش بین‌المللی خلیج‌فارس در گستره تاریخ، به اهتمام اصغر منتظرقائم، جلد اول، اصفهان، دانشگاه اصفهان، 1384.

- کرونین، استفانی، رضاشاه و شکل‌گیری ایران نوین؛ دولت و جامعه در زمان رضاشاه، ترجمه مرتضی ثاقب‌فر، تهران، جامی، 1383.

- گارثویت، جن راف، تاریخ سیاسی اجتماعی بختیاری، ترجمه مهراب امیری، تهران، سهند، 1373.

- لنچافسکی، ژرژ، سی سال رقابت روسیه و غرب 1948-1918، ترجمه حورا یاوری، تهران، روزنامه سحر، 1351.

- لورن، پرسی، شیخ خزعل و پادشاهی رضاخان؛ خاطرات سیاسی سر پرسی لورن وزیرمختار انگلیس در ایران، ترجمه محمد رفیعی‌مهرآبادی، تهران، فلسفه، 1363.

- مجد، محمدقلی، از قاجار به پهلوی بر اساس اسناد وزارت خارجه آمریکا 1309-1298 ش/ 1930- 1919م، ترجمه رضا مرزانی و مصطفی امیری، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، 1389.

- همو، انگلیس و اشغال ایران در جنگ جهانی اول، ترجمه مصطفی امیری، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌‌های سیاسی، 1390.

- مقصودی، مجتبی، تحولات قومی در ایران؛ علل و زمینه‌ها، تهران، مؤسسه مطالعات ملی، 1380.

- مکی، حسین، تاریخ بیست ساله ایران، جلد1، تهران، نشر ناشر، چ چهارم، 1363.

- ملائی‌ توانی، علیرضا، مشروطه و جمهوری؛ ریشه‌های نابسامانی نظم دمکراتیک در ایران، تهران، نشر گستره، 1381.

- مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، آرشیو، اسناد روابط ایران و انگلیس.

- نقیب‌زاده، احمد، دولت رضاشاه و نظام ایلی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1379.

- نوازنی، بهرام، «نقش انگلستان در عزل استاروزلسکی و نصب رضاخان»، فصلنامه مطالعات تاریخی، س 5،‌ ش22 (پاییز 1387).

- واعظ (شهرستانی)، نفیسه، سیاست عشایری دولت پهلوی اول، تهران، نشر تاریخ ایران، 1388.

 

 

 

* کارشناس اسناد و پژوهشگر تاریخ روابط ایران و انگلیس.

[i]. آرشیو مؤسسه...، ش ب 22، 25، 26، 30.

[ii]. تئودور سترانک، صص 171 ـ 146.

[iii]. آرشیو مؤسسه...، ش ب 34.

[iv]. واعظ شهرستانی، صص 85-65.

[v]. خاطرات سری...، صص 15-12.

[vi]. همان، ص 16.

[vii]. همان، ص 23.

[viii]. شهبازی، ص 2/147.

[ix]. همان، صص 150-148.

[x]. همان، ص 151.

[xi]. همان، ص 153.

[xii]. آقاحسینی، صص 126-123.

[xiii]. مقصودی، ص 255.

[xiv]. صباحی، صص 245-244.

[xv]. همان، ص 249.

[xvi]. همان، ص 270.

[xvii]. کرونین، صص 318-317.

[xviii]. مجد، انگلیس و اشغال ایران...، صص 246-237.

[xix]. تئودور سترانک، ص 266.

[xx]. کجباف، ص 299.

[xxi]. شیخ‌الاسلامی، صص 1/145-144.

[xxii]. کرونین، صص 319-318.

[xxiii]. گارثویت، ص 229.

[xxiv]. راضی، صص 105-98.

[xxv]. زرگر، صص 83-80.

[xxvi]. پوربختیار، جامعه بختیاری و تحولات...، صص 217-212.

[xxvii]. همان، صص 301-298.

[xxviii]. آبادیان، بسترهای تأسیس...، صص 35ـ33.

[xxix]. شیخ‌الاسلامی، 1/164.

[xxx]. مقصودی، 244-243.

[xxxi]. واعظ شهرستانی، 86-85.

[xxxii]. ملائی ‌توانی، 390-389.

[xxxiii]. تئودور سترانک، 287-285.

[xxxiv]. کرونین، 335-332.

[xxxv]. همان، 351.

[xxxvi]. مجد، از قاجار به پهلوی...، صص 314- 313.

[xxxvii]. صفایی، کودتای 1299، صص 93-91.

[xxxviii]. کودتای 1299، صص 99-97.

[xxxix]. پورشالچی، ص 95.

[xl]. همان، ص 518.

[xli]. در تکاپوی تاج و تخت...، صص 265-262؛ آرشیو مؤسسه...، ش ب، 252، 284، 442، 539؛ اسناد ضمیمه، سند شماره 2.

[xlii]. آرشیو مؤسسه...، ش ب 532 و 505، 481، 473؛ اسناد ضمیمه، سند شماره 1.

[xliii]. صباحی، صص 238- 236.

[xliv]. همان، ص 241.

[xlv]. همان، ص 242.

[xlvi]. همان، ص 243.

[xlvii]. آبادیان، بسترهای تأسیس...، ص 102.

[xlviii]. مجد، از قاجار به پهلوی...، ص 322.

[xlix]. صباحی، صص 256- 255.

[l]. مجد، از قاجار به پهلوی...، ص 333.

[li]. اسناد ضمیمه، سند شماره 3.

[lii]. در تکاپوی تاج و تخت...، صص 265-254؛ سفرنامه خوزستان، صص 18-13.

[liii]. آبادیان، بسترهای تأسیس...، صص 482-481.

[liv]. همان، صص 486- 483.

[lv]. صباحی، ص 255.

[lvi]. انصاری، ص 227.

[lvii]. ذوقی، ص 510.

[lviii]. مقصودی، ص 253.

[lix]. خاطرات نخستین...، صص 187-183.


برگرفته از کتاب مجموعه سخنرانی، مقالات و میزگرد همایش ایران و استعمار انگلیس منتشره از سوی مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی