چگونه برخی چریک‌ها جذب رژیم پهلوی می شدند؟

چریک‌هایی که در دامان ساواک رشد کردند


چگونه برخی چریک‌ها جذب رژیم پهلوی می شدند؟

 چرا و چگونه اعضای سازمان‌های چریکی پس از مدت کوتاهی فعالیت به همکاری با ساواک روی آوردند و نه‌تنها از کار خود پشیمان شده بلکه در خدمت اهداف حکومت قرار گرفتند؟

بررسی تحولات دهه 1340 و 1350 نشان می‌دهد هرچند با آغاز جنبش‌های مسلحانه علیه رژیم پهلوی ساواک تلاش کرد با تشدید روش‌های خشونت‌آمیز و همکاری بیشتر با سازمان امنیتی رژیم اشغالگر قدس معروف به موساد، این جنبش‌ها را سرکوب و اوضاع را تحت کنترل خود درآورد، بااین‌حال از همان ابتدا متوجه شد تا زمانی که نتوان در گروه‌های مسلحانه نفوذ کند، شانس موفقیتش کاهش می‌یابد. همین مسئله سبب شد تا ساواک استراتژی جذب اعضای سازمان‌های چریکی را در دستور کار قرار دهد. براین اساس در این نوشتار روش‌های ساواک در این رابطه را مرور خواهیم کرد.

در 21 فروردین 1344 رضا شمس‌آبادی در زمانی که دوران سربازی خود را در گارد شاهنشاهی می‌گذراند به‌سوی محمدرضا پهلوی شلیک می‌کند، اما شاه از مهلکه می‌گریزد و تنها دو نفر از اعضای گارد محافظ او کشته می‌شوند. در این میان پرویز نیک‌خواه مائوئیست به‌صورت کاملا تصادفی هنگامی‌که به منزل احمد منصوری، یکی دیگر از متهمان حادثه مراجعه کرده بود، توسط ساواک دستگیر می‌شود. در تحقیقات ساواک در عمل هیچ ردپایی از همکاری نیک‌خواه و منصوری و دو نفر دیگر که همه قصد راه‌اندازی یک گروه مائوئیستی در ایران را داشتند، پیدا نمی‌شود. درنتیجه ساواک تلاش می‌کند با نسبت دادن گرایش اعتقادی رضا شمس‌آبادی به جریان‌های چپ، افکار عمومی را از اصل موضوع منحرف کنند. ساواک با همکاری دادستانی ارتش می‌کوشد با جلب همکاری پرویز نیک‌خواه و سه متهم دیگر اعترافات آنها را در دادگاه در راستای متهم کردن شمس‌آبادی به داشتن گرایش‌های چپی سوق دهد.1

نیک‌خواه نیز با پذیرش وعده‌های داده‌شده از سوی ساواک حاضر به همکاری با رژیم می‌شود. او در مصاحبه مطبوعاتی و رادیوتلویزیونی که با حضور خبرنگاران داخلی و خارجی ترتیب یافت، با اعتراف به اشتباه خود از انقلاب سفید و دستاوردهای آن دفاع کرد. بعدازاین گفت‌وگو نیک‌خواه در سازمان رادیو و تلویزیون ملی مشغول به کار شد. به‌زودی پس از نیک‌خواه، هشت تن دیگر از رهبران کنفدراسیون، همگی در شکل مصاحبه‌های تلویزیونی و مطبوعاتی، اظهار ندامت‌های مشابهی کردند. یک کارمند دولت در آن زمان روایت کرده که  چنین اظهاراتی از سوی افرادی تحصیل‌کرده بر روی او و اشخاصی مثل او که سواد دانشگاهی نداشتند، تأثیر گذاشت و سبب شد تا ذهنیت آنها نسبت به گروه‌های چریکی منفی شود. نیک‌خواه به‌تدریج به رادیو و تلویزیون، وزارت اطلاعات و جهانگردی، مطبوعات، مدیریت خبرگزاری دولتی، و حزب رستاخیز راه یافت و تا پایان دوران پهلوی موقعیت خوبی پیدا کرد.2

کورش لاشایی، از اعضای سازمان انقلابی حزب توده ایران، یکی دیگر از افرادی بود که بعد از دستگیر شدن حاضر به همکاری با ساواک می‌شود. سازمان انقلابی حزب توده ایران توسط دانشجویان ایرانی متمایل به حزب توده در اروپا پایه‌گذاری شد. این افراد منتقد عملکرد حزب توده در زمان کودتای 28 مرداد 1332 بودند و می‌گفتند که این سازمان بعد از کودتا عملکرد ضعیفی داشته است. آنها یگانه راه مقابله با رژیم پهلوی را مبارزه مسلحانه می‌دانستند و برای دستیابی به این هدف اندیشه‌های مائو و کاسترو را پذیرفته و سعی کردند تا با روش‌هایی که این دو کشور به انقلاب دست یافتند، رژیم پهلوی را سرنگون کنند. همین مسئله سبب شد تا برخی از آنها برای انجام عملیات به ایران فرستاده شوند. بااین‌حال به دلیل اینکه این گروه از مدت‌ها قبل تحت نظر ساواک بود، این افراد دستگیر می‌شوند.

لاشایی که در اوایل دهه ۱۳۵۰، به ایران بازگشت تا به سازمان‌دهی مقاومت در ایران بپردازد، توسط ساواک دستگیر می‌شود. ساواک در جریان بازجویی با دادن وعده‌هایی او را راضی به همکاری با خود می‌کند. لاشایی نیز با پذیرفتن این وعده‌ها حاضر به مصاحبه تلویزیونی می‌شود. خود او درباره این مصاحبه می‌گوید: «در آنجا گفتم که دانشجویان عضو سازمان انقلابی حزب توده، افراد میهن‌پرستی هستند و هدفی جز خدمت به ایران ندارند، اما راهی که در پیش‌گرفته‌اند درست نیست. آنها باید دست از مخالفت برداشته و در راه سازندگی مملکت قدم بردارند. مطالبی نیز در مورد انقلاب چین و جنگ مسلحانه گفتم و تأکید کردم که شرایط چین با اوضاع ایران متفاوت است. در چین دهقانان بر ضد زمین‌داران بزرگ شورش کردند؛ حال‌آنکه در ایران با انجام اصلاحات ارضی نظام ارباب ـ رعیتی ملغی شده و باید اسلحه را بر زمین گذاشت».3

لاشایی سپس درباره آینده شغلی‌اش می‌گوید: «یکی دو روز پس از آزادی به من اطلاع دادند برای ملاقات با پرویز ثابتی به اداره ساواک بروم. ثابتی در جریان این ملاقات به من گفت: "شما ازاین‌پس آزاد هستید و هر کاری می‌توانید بکنید. اگر بخواهید می‌توانید طبابت کنید و یا شغل دیگری انتخاب کنید، اما چهار جا اجازه کار ندارید: در دانشگاه، در وزارت امور خارجه، در دربار و ارتش. در این چهار جا نمی‌توانید کار کنید"».4 بااین‌حال این مسئله به‌منزله عدم‌حمایت ساواک از او نبوده است. لاشایی بعدازاینکه حاضر به همکاری با حکومت می‌شود ابتدا مدیر یک واحد صنعتی شده و بعد از آن در لژیون خدمت‌گزاران بشر وابسته به دربار به‌ عنوان دبیر کل مشغول به فعالیت می‌شود. این مسئله را باید در نظر گرفت که ریاست عالیه لژیون با خود شاه بوده است.5

سیروس نهاوندی، از اعضای کنفدراسیون و فعالان چپ در اروپا یکی دیگر از افرادی بود که به دام ساواک افتاد. او بعد از مدتی فعالیت در کنفدراسیون عضو سازمان انقلابی حزب توده ایران می‌شود. سپس در سال 1344 برای آموزش دوره‌های چریکی به چین می‌رود. او در بازگشت به ایران نقش مؤثری در تشکیل سازمان رهایی‌بخش خلق ایران داشته است، بااین‌حال در آذر 1350 توسط ساواک دستگیر می‌شود. سیروس نهاوندی در بازداشتگاه با ساواک به‌شرط اینکه از گروه او کسی اعدام نشود، وارد معامله می‌شود. علت این تقاضا وجود برخی از خویشاوندان او در گروه بوده است. در بازداشتگاه نهاوندی همکاری با ساواک و جاسوسی برای این سازمان را قبول می‌کند. براین اساس او با نقشه ساواک به بهانه بیماری به بیمارستان نظامی منتقل شده و ظاهرا فرار می‌کند.6

ثابتی در جریان این ملاقات به من گفت: شما ازاین‌پس آزاد هستید و هر کاری می‌توانید بکنید. اگر بخواهید می‌توانید طبابت کنید و یا شغل دیگری انتخاب کنید، اما چهار جا اجازه کار ندارید

نهاوندی بعد از فرار ساختگی با کمک ساواک، سازمان آزادی‌بخش خلق‌های ایران را بنیان می‌گذارد. باید به این مسئله توجه کرد که نام این سازمان به‌گونه‌ای انتخاب شده بود که با سازمان رهایی‌بخش خلق ایران اشتباه گرفته شده و زمینه شناسایی منتقدان و سپس دستگیری آنها فراهم شود. ساواک با کمک نهاوندی همه افرادی که با سازمان انقلابی حزب توده و گروه آزادی‌بخش مرتبط بوده‌اند، شناسایی و دستگیر می‌کند. ازجمله خدمات نهاوندی به ساواک کمک به دستگیر شدن 350 نفر از مخالفان رژیم بود. نهاوندی در سال 1356 با دوستانش در حال آماده‌سازی جزوه‌ای به مناسبت مرگ مائو بوده است. او پیشنهاد می‌کند تا دوستانش فهرستی را آماده کنند تا جزوه فقط در اختیار آنها قرار داده شود. بر اساس اعتمادی که به نهاوندی وجود داشت، لیست 350 نفر آماده می‌شود و در اختیار او قرار می‌گیرد. سیروس نهاوندی این لیست را در اختیار ساواک قرار می‌دهد. نتیجه این کار دستگیری تمامی این افراد است.7

همچنین در دهه‌های 1340 و 1350 بخشی از نهادهای فرهنگی و هنری مکانی برای جذب و ادغام مخالفان بودند. جز سازمان رادیو و تلویزیون ملی، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان نیز فضایی برای جذب و ادغام این افراد فراهم کرد. کانون در پاییز سال 1344 توسط لیلی ارجمند (جهان‌آرا)، دانش‌آموخته کتابداری و دوست فرح دیبا، تأسیس شد و نخستین هدف آن ایجاد کتابخانه کودک بود. در سال 1345 برای تکمیل چرخه تولید و توزیع آثار این نهاد انتشارات کانون نیز برای تولید کتاب تأسیس شد. انتشارات کانون بسیاری از نویسندگان و هنرمندان آن عصر را برای تولید آثار کودک و نوجوان دعوت به همکاری کرد. بخشی از بدنه کارکنان را برخی اعضای گروه‌های چپ‌گرای آن دوران مانند سازمان انقلابی حزب توده و چریک‌های فدایی خلق تشکیل می‌دهند که پس از دستگیری و ندامت‌نامه در نهادهای دولتی جذب شده بودند.8 بااین‌حال گزارش‌های ساواک نشان می‌دهد که برخی افراد بعد از آزادی از زندان نیز در کانون به فعالیت سیاسی خود ادامه دادند؛ از جمله عطا نوریان، عضو چریک‌های فدایی خلق، و فیروز شیروانلو، که با اتهام ترور شاه و همراهی با پرویز نیک‌خواه دستگیر شد و مدتی پس از آزادی به‌عنوان مدیر بخش پژوهش کانون پرورش فکری کودکان آغاز به کار کرد. فعالیت شیروانلو و تلاش او برای گردآوردن مخالفان برای سایر مدیران فرهنگی آن عصر خوشایند نبود؛ به‌عنوان‌مثال فرخ غفاری از او به بدی یاد می‌کرد و نادرپور نیز در توصیف او گفته بود که هم از توبره می‌خورد و هم از آخور.9 این مسئله نشان می‌دهد حتی افرادی هم که جذب شده بودند، در عمل به دلیل همکاری با ساواک تبدیل به مهره سوخته شده و نمی‌توانستند اعتماد دوستان سابق خود را کسب کنند.

با توجه به موارد ذکرشده این سؤال به‌وجود می‌آید که چه عواملی سبب شد تا افرادی که با شور و هیجان فراوان وارد مبارز مسلحانه با رژیم پهلوی شده بودند، نه‌تنها از کار خود پشیمان شده بلکه در خدمت اهداف حکومت قرار بگیرند؟ به نظر می‌رسد جذب شدن به اندیشه‌های غیربومی که بسیار از فرهنگ ایران دور بود، نقش مؤثری در این زمینه داشت. این افراد سعی می‌کردند تا ایران را که ریشه در فرهنگ اسلامی ـ ایرانی داشت بر اساس اندیشه‌های مائو و کاسترو تحلیل و شرایط پیروزی انقلاب را فراهم کرده و مردم را در راستایی اهداف خود بسیج کنند. ازآنجاکه چنین اندیشه‌هایی در جذب مردم توفیقی نداشت، همین مسئله زمینه‌ساز شکست‌های بعدی و سرخوردگی آنها گردید. براین اساس برخی از این افراد که می‌دیدند به خاطر اندیشه‌های واهی زندگی خود را به خطر انداخته‌اند، جذب وعده‌های ساواک مانند اینکه از طریق همکاری با سیستم می‌توانید مفید واقع شوید، شده و با رژیم پهلوی همکاری ‌کردند.

پی نوشت ها:

1. موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی  

https://psri.ir/?id=4q895qbm

2. یرواند آبراهمیان، اعترافات شکنجه‌شدگان، ترجمه رضا شریفی‌ها، سوئد، نشر باران، 1382، صص 162-163.

3. کورش لاشایی، جنبش چپ از درون. گفتگو با کورش لاشایی، تهران، 1381، اختران کتاب، ص 210.

4. همان، ص 215.

 

5. همان، صص 234 و 240.

6. باقر مرتضوی، حلقه گمشده (سیروس نهاوندی)، کلن، انتشارت فروغ، 1393، صص 11-13.

7. همان، صص 46-49.

8. علی‌قلی پور، پرورش ذوق عامه در عصر پهلوی، تهران، موسسه فرهنگی پژوهشی چاپ و نشر نظر، 1398، صص 168-170.

9. همان، صص 170-171.


موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران