چگونه مجید رهنما وزیر علوم و آموزش عالی جاسوس کا.گ.ب. شد
7928 بازدید
اشاره :
در مقاله پیش رو نویسنده بر اساس اسناد برجای مانده از بازجویی خانم مریم اعتمادی همسر مجید رهنما وزیر علوم در کابینه هویدا، ارتباط پنهانی مجیدرهنما و همسرش را با کا.گ.ب. بررسی کرده است. براساس یافته های سند پژوهشی آقای توسلی، مجید رهنما از زمانی که در آذر سال 1329به عنوان دبیر سوم سفارت ایران در شوروی راهی مسکو شد؛ به عنوان منبع، همکاری خود را با کا.گ.ب. آغازکرده است. درصورتی که در همه این سالها در محافل سیاسی و فرهنگی، مجید رهنما به عنوان یک فرد نزدیک به آمریکا و جریان فکری هوادار غرب در ایران شناخته می شد. از این جهت مطالعه این مقاله سرنخ های جدیدی را برای پژوهشگران تاریخ ایران در باره وسعت نفوذ جاسوس های غربی و شرقی در حکومت شاه ارائه می کند.
در این مقاله ضمن آشنایی با جزئیات بعضی از ارتباط های مجید رهنما با عوامل جاسوسی شوروی در دوره تصدی او در مسئولیت های مختلف، ازچگونگی برقراری تماس اعضای کا.گ.ب. مستقر درسفارت شوروی در تهران در اوایل پیروزی انقلاب اسلامی در ایران با همسر مجید رهنما ، اطلاع پیدا می کنیم .
نویسنده همچنین با اتکاء به اسناد ساواک و گزارش منوچهر هاشمی رئیس اداره هشتم ساواک در خاطرات منتشر شده اش، دلایل همکاری مجید رهنما و همسرش را با کا.گ. ب. بررسی می کند . در این مقاله همچنین می خوانیم که مجید رهنما و همسرش حتی بعد از طلاق از یکدیگر هردو به همکاری خود با سازمان جاسوسی شوروی ادامه می دهند
زندگی نامه مجید رهنما :
مجید رهنما متولد ۱۳۰۳، تهران فرزند زینالعابدین رهنما و «زکیه حائری مازندرانی» است. مجید رهنما با تبعید پدر که در دورهی رضا شاه و به دلیل مخالفت با رضاشاه صورت گرفت به همراه خانوادهاش به بیروت رفت و تحصیلات خود را در بیروت و پس از آن در پاریس ادامه داد. و از دانشگاه پاریس دکترای حقوق و اقتصاد گرفت. مجید رهنما دیپلم ادبیات و علوم خود را از دانشگاه آمریکایی بیروت و لیسانس حقوق خود را از دانشگاه سن ژوزف بیروت، فوق لیسانس اقتصاد سیاسی را نیز از همان دانشگاه دریافت کرد.
او در سال ۱۳۲۴ وارد وزارت امور خارجه شد در سالهای طولانی در پستهای دولتیاش در این وزارت خانه دبیر دوم و سوم سفارت ایران در مسکو، معاون ادارهی سازمانهای بینالمللی معاون ادارهی اطلاعات و مطبوعات ، دبیر اول نمایندگی دائمی ایران در نیویورک ، سرکنسول در سانفرانسیسکو، معاونت بینالمللی وزارت امور خارجه و سفیر کبیر ایران در سویس بود. در سال ۱۳۴۶ وزارت فرهنگ به دو وزارتخانهی وزارت آموزش عالی و علوم تقسیم شد که مجید رهنما به عنوان وزیر علوم و آموزش عالی برگزیده شد. در واقع باید رهنما را بنیانگذار این وزراتخانه دانست.
مجید رهنما در سال ۱۹۵۹ کمیسر عالی سازمان ملل متحد در رواندا و بوروندی جهت برگزاری انتخابات آزاد و برگزاری همه پرسی بود که به استقلال این دو کشور منجر شد. رهنما در سالهای ۱۹۷۴ تا ۱۹۷۸ در دانشگاه سازمان ملل تدریس میکرد. او یک بار از سوی دولت فرانسه به عنوان کاندیدای دبیر کلی سازمان ملل پیشنهاد شد.
مجید رهنما از دوستان نزدیک «ایوان ایلیچ» بود. ایوان ایلیچ نویسنده و مورخ اهل اتریش بود که در فاصلهی ۱۹۵۶ تا ۱۹۶۰ نایب رئیس دانشگاه کاتولیک پورتوریکو بود. رهنما بر اساس آموزههای این مورخ و پژوهشگر، موسسهی «مطالعات توسعهی درونزا» را تاسیس کرد و پس از کنارهگیری از وزارت علوم و آموزش عالی، طرح آموزشی-عمرانی الشتر را در لرستان و بر اساس آموزههای ایلیچ به اجرا درآورد.
رهنما پس از بازنشستگی از یونسکو، به مدت شش سال در دانشگاه برکلی کالیفرنیا و پس از آن در کالج کلرمانت تدریس کرد و بعد از آن به پاریس رفت و به تدریس در دانشگاه آمریکایی پاریس پرداخت. مجید رهنما کتابهای بسیاری را نیز در این سالها نوشته است که یکی از آنها که شهرت پیدا کرد با عنوان «وقتی فلاکت، فقر را میراند» که به فارسی نیز ترجمه شده است که به بحث در مورد تفاوتهای افراد فقیر و خود فقر در جهان میپردازد. مجید رهنما سرانجام در روز سهشنبه، ۲۵ فروردین ۱۳۹۴به دلیل سکتهی قلبی در شهر لیون فرانسه درگذشت.
*********
مجید رهنما و کا.گ.ب.
نویسنده: نادر توسلی
انحلال ساواک در آخرین روزهایی زمامداری شاپور بختیار، آخرین نخستوزیر محمدرضا پهلوی، و سپس پیروزی انقلاب اسلامی و آشفتگیهای ناشی از آن که فعالیتهای اطلاعاتی را خصوصاً در عرصه ضد جاسوسی متوقف کرد، بهترین فرصت برای سرویسهای اطلاعاتی کشورهای بیگانه بود تا فارغالبال و بدون واهمه از نظارت احتمالی دستگاههای اطلاعاتی –امنیتی قرارهای اطلاعاتی خود را اجرا کنند.
شاید دستگاه اطلاعاتی اتحاد جماهیر شوروی، که در دو سال پایانی حکومت پهلوی چند جاسوس زبده را از دست داده بود، بیش از سایر رقبا احساس آرامش و راحتی میکرد. مأموران کا.گ. ب در ایستگاه تهران شاید دیگر نیازی نمیدیدند برای اجرای چند دقیقه ملاقات با یک منبع، ساعتها در خیابانها به ضدتعقیب بپردازند.
اما واقعیت، برخلاف تصورات مأموران کا.گ.ب بود. ضرورت وجود واحدهای اطلاعاتی از همان نخستین روزهای پس از پیروزی انقلاب کاملاً درک شد. دکتر ابراهیم یزدی، معاون نخستوزیر، اولین واحد اطلاعاتی را به نام دفتر امور انقلاب در نخستوزیری تأسیس کرد که کمی بعد به «دفتر اطلاعات و تحقیقات نخستوزیری» تغییر نام داد. سعید حجاریان، از افراد موثر در این دفتر، درباره روند شکلگیری دفتر امور انقلاب و بکارگیری اعضای اداره کل ضد جاسوسی ساواک چنین توضیح میدهد:
همزمان با تأسیس این دفتر، یکی از بستگان دکتر یزدی، که از پرسنل اداره هشتم ساواک (اداره ضد جاسوسی) بود، به ایشان مراجعه کرده و خبر داده بود که او و جمعی از کارمندان نخبه بخش ضد جاسوسی ساواک از کشور خارج نشدهاند. او گفته بود که برخلاف پرسنل سایر ادارات ساواک نه تنها نقشی در سرکوبها و جنایتهای این سازمان نداشتهاند، بلکه وظیفه شان رصد امنیتی و اطلاعاتی تحرکات بیگانگان در کشور بوده است و حالا هم آماده خدمت به انقلاب و کشور هستند. به این ترتیب، با نظر مساعد دولت موقت جمعی از کارمندان اداره هشتم به دفتر امور انقلاب جذب شدند و به صورت متمرکز شروع به فعالیت کردند. مشهور بود که میگفتند چشم چپ اداره هشتمیها بهتر میبیند، یعنی ایشان به صورتی آموزش دیده بودند که نسبت به تحرکات شوروی و کشورهای بلوک شرق حساسیت بالایی داشتند و نسبت به تحرکات سرویسهای امنیتی غرب حساسیت کمتری داشتند... بعد از انقلاب این نیروها با توجه به تخصص و نوع آموزشهایی که دیده بودند، مشغول رصد تحرکات شوروی شده بودند.1
در نتیجۀ همین هوشیاری کارمندان اداره کل هشتم ساواک، که آن زمان در دفتر امور انقلاب نخستوزیری مشغول به کار بودند، و تعقیب و مراقبت از مأموران کا.گ.ب، که به عنوان کادر سیاسی در سفارت شوروی در تهران مستقر بودند، ارتباط محمدرضا سعادتی عضو بلندپایه سازمان مجاهدین خلق با کا.گ.ب در اردیبهشت سال 1358 کشف شد. قرار بود در پنجم اردیبهشت 1358 محمدرضا سعادتی پرونده سرلشکر احمد مقربی،2 جاسوس شوروی را، که چگونگی لو رفتن و دستگیریش در سال 1356، برای کا.گ.ب بسیار با اهمیت بود، در اختیار مأمور کا.گ.ب به نام ولادیمیر فیسنکو3 قرار دهد. سعادتی هنگام دیدار با فیسنکو قبل از آنکه پرونده مقربی را در دست فیسنکو بگذارد، دستگیر شد. برپایۀ همین تجربه موفق، تعقیب و مراقبت از مأموران کا.گ.ب در ایران ادامه یافت. محرز بود که مأموران کا.گ.ب به ارتباطهای پنهانی با عوامل خود ادامه خواهند داد. شاید مأموران سرویس اطلاعاتی شوروی غافلگیر شدن فیسنکو و محمدرضا سعادتی را فقط یک تصادف ارزیابی کردند که همچنان بدون ملاحظه به سراغ عامل دیگر خود رفتند. این عامل دیگر مریم اعتمادی همسر سابق مجید رهنما بود.
اولین گزارش و سند اطلاعاتی در این زمینه، به تماس مأمور کا.گ.ب با مریم اعتمادی در هفتم بهمن سال 1358 مربوط است. در این گزارش آمده است:
خانم مریم رهنما، که احتمالاً همسر مجید رهنما وزیر سابق علوم است و خانه او در دربند گلابدره واقع میباشد، از چند سال قبل، بخصوص در زمانی که در نخستوزیری کار میکرد، با سازمان اطلاعاتی شوروی همکاری داشته و [هم اکنون نیز] دارد. قبلاً لئو کاسترومین رایزن سفارت شوروی با او ملاقات میکرد و پس از او ولادیمیر فسینکو دبیر اول سفارت به خانهاش میرفته و ملاقات مینموده و در حال حاضر پانچنکو با او ملاقات میکند. پانچنکو ساعت 1930 روز 4/11/1358 با او ملاقات نموده است.
ملاحظات: پیگیری در مورد کشف تماس نامبرده با مقامات اطلاعاتی شوروی ادامه دارد.
این گزارش دقیقاً روشن نمیکند که آیا از مریم اعتمادی در پیش از انقلاب نیز مراقبت میشده یا پس از انقلاب روابط او با کا.گ.ب لو رفته است. در هر حال پس از این گزارش، مریم اعتمادی، تحت تعقیب و مراقبت قرار گرفت و دهها برگ از گزارش تعقیب و مراقبت از وی در پروندهاش ضبط است.
اولین گزارش تعقیب و مراقبت از خانم اعتمادی به سیام فروردین 1359 مربوط است. تعقیبکنندگان اطلاع کاملی از هویت واقعی مریم اعتمادی نداشتند و او را به نام مریم رهنما میشناختند. در هجدهم مرداد سال 1359 گزارش شد:
مریم رهنما، که گویا قبلاً کارمند نخستوزیری بوده است، با روسها رابطه پنهانی دارد و در حال حاضر با پانچنکو ارتباط دارد.
با گزارشهای مکرری که از تماس مأموران کا.گ.ب با مریم اعتمادی ارائه گردید، قرار شد مشارالیها هنگام ملاقات با مأمور کا.گ.ب دستگیر شود. دادستانی ترجیح داد که رأسا و بدون هماهنگی با دفتر اطلاعات و تحقیقات نخستوزیری وی را دستگیر کند. در تاریخ 8/11/1359، شهید اسدالله لاجوردی که در آن زمان دادستان انقلاب مرکز بود، طی حکمی به گروه ضربت دستور میدهد:
لطفاً از خانه خانم مریم رهنما واقع در گلابدره بازدید بعمل آید و در صورت مشاهده افراد مظنون آنها را به دادستانی هدایت فرمائید و اگر به شیئ مشکوکی برخورد کردید با تنظیم صورت مجلس در حضور احدی از خانواده به دادستانی ارسال دارید.
مأموران دادستانی به بهانه یافتن مشروبات الکلی وارد خانه مریم اعتمادی شدند. فردای آن روز مرکز بررسی و تحقیقات، در یک نامه با طبقه بندی بکلی سری و قید اقدام سریع به دفتر اطلاعات و تحقیقات نخستوزیری گزارش کرد:
محترما بعرض میرساند:
اطلاعات موثق حاکی بود که خانم مریم که همسر مجید رهنما (وزیر علوم رژیم گذشته دولت هویدای معدوم) بود سالها با سازمان اطلاعاتی شوروی کا.گ.ب همکاری داشته و بخصوص در زمانی که در نخستوزیری شاغل بوده اطلاعات مهمی در اختیار مقامات کا.گ.ب میگذاشته و در ازای آن مبالغ هنگفتی پول دریافت مینموده. خانم مذکور به علت دارا بودن از موقعیت اجتماعی خاص و دسترسی وی به افراد مختلف میتوانسته به اطلاعات دسترسی داشته و بعد از انقلاب نیز توسط عواملی که بین خبرنگاران و اعضای سفارتخانههای هند و بنگلادش داشته دسترسی خود را به اطلاعات حفظ نماید. موقعیت این مأمور در کا.گ.ب بحدی بوده که لئونید کاسترومین، رئیس سابق کا.گ.ب در ایران، [شخصاً] با وی ملاقات میکرده و بعد از او ولادیمیرفسینکو (شخصی که در رابطه با محمدرضا سعادتی از ایران اخراج شد) و بعد از وی جانشین او بنام پانچنکو (معاون سیاسی کا.گ.ب درایران) با خانم مریم اعتمادی (رهنما) ملاقات مینمود. خانم مذکور خودش عواملی داشته که از آنان کسب اطلاع مینماید. برمبنای اطلاعات جمعآوری شده، اقدامات همه جانبه مراقبتی معمول و سرانجام موافقت دفتر سابق امور انقلاب جلب که خانم مذکور ضمن تماس با افسر کا.گ.ب دستگیر شود که پس از این برنامه ملاقاتی بین خانم مریم رهنما و پانچنکو انجام ولیکن بعلت دیر رسیدن حکم نمایندگی دادستانی عملیات دستگیری به بعد موکول گردید. و ملاقات بعدی هم به علت اینکه برادر رحمان طباطبائی حکم دادستانی را اخذ که تعویض نمایند و دیگر عودت ندادند عملیات انجام نگردید. ولیکن کماکان عملیات ادامه یافت و مدارکی از فعالیتهای خانم مریم بدست آمد. سوژه در حال حاضر تحت تعقیب و مراقبت بوده و از منزلش نیز کنترل تلفن معمول گردیده و عوامل لازم در اطرافش گمارده شدهاند. طبق آخرین خبر بدست آمده از تلفن منزل سوژه مشخص شد که تعدادی از افراد کمیته با حکم دادستانی از آقای لاجوردی به منزلش رفته و مدارک و اسناد وی را جستجو مینمایند و در حال حاضر نیز عوامل دادستانی در منزل خانم مذکور میباشند. علیهذا ضروریست در صورت تصویب سریعاً خانم مذکور توسط این مرکز از مقامات دادستانی تحویل و از خانه و اسناد و مدارکش نیز بازدیدهای لازم بعمل آید.
ملاحظات: تلفن کمیته سعدآباد 283049
آدرس خانم مریم رهنما. دربند- خیابان گلابدره ،کوچه کاوه پلاک 39 تلفن 273689
در صفحه اول این گزارش پی نوشت شده است:
اقدام شد. توسط دادستانی دستگیر شده است. 59/11/09
مریم اعتمادی در بازجوییها هیچگاه به نام مستعار خود اشاره نکرد، شاید خود او هم از نامی که کا.گ.ب برای وی در نظر گرفته بود اطلاعی نداشت. ولادیمیر کوزیچکین، افسر کا.گ.ب در تهران، مریم اعتمادی را با نام «لیزا» میشناخت. کوزیچکین در تابستان سال 1981 [1360] برای استفاده از مرخصی به مسکو رفت. او نمیخواست به ایران بازگردد، اما رؤسای او در کا.گ.ب وی را متقاعد کردند که برای یک سال دیگر به ایران بازگردد تا جانشین وی آمادگیهای لازم را کسب نماید. کوزیچکین نیز موافقت کرد یک سال دیگر در ایران بماند زیرا، در مقایسه با مسکو، ایران برایش «بهشت» بود.4 او با پایان یافتن مرخصیاش بار دیگر به تهران آمد. وی درباره وضع ایستگاه کا.گ.ب در تهران مینویسد: اقدامات ایرانیان برای ریشهکنی دشمنان بالقوۀ رژیم ضربه سخت دیگری بررزیدنسی کا.گ.ب وارد آورد. یکی از زنان روزنامهنگار سابق، که به محافل طرفدار شاه بستگی داشت، دستگیر شد. برای نجات جانش او نیز اقرار کرد که با کا.گ.ب همکاری میکرده است. نام مستعارش «لیزا» بود. وقتی از او بازجویی میکردند مردی را که رابط او بود از روی عکسش شناسایی کرد. او آلکسی پانچنکو، رئیس شعبه pi در رزیدنسی ما بود.5
مریم اعتمادی پس ازانقلاب با شبکه خبری C.B.S آمریکا همکاری میکرد. بنابراین تردیدی نیست که مقصود کوزیچکین از «یکی از زنان روزنامهنگار سابق، که به محافل طرفدار شاه بستگی داشت» همان مریم اعتمادی است. احتمالاً مریم اعتمادی پس از آزادی از زندان، جریان بازجویی خود و چگونگی شناسائی پانچنکو را به اطلاع مأموران کا.گ.ب رسانده بود.
مریم (مهین بانو) اعتمادی فرزند مسعود در سال 1301 در تهران متولد شد. او در سال 1949م در دوران تحصیل در سوئیس با مجید رهنما آشنا شد و این آشنائی به ازدواج انجامید. حاصل این ازدواج سه فرزند به اسامی کاوه، فرهاد و پونه بود. بعدها مجید با ترک آنها با یک زن سوئیسی ازدواج کرد.
مجید رهنما در سال 1303در تهران متولد شد. پدر او زینالعابدین رهنما6 از رجال دوران پهلوی بود. مجید لیسانس خود را در رشته حقوق از دانشگاه فرانسوی در بیروت دریافت کرد و سپس به پاریس رفت و در همان رشته دکترا گرفت. رهنما در مهر سال 1321 در وزارت دارائی استخدام شد و در فروردین سال 1324 به وزارت امور خارجه رفت و بلافاصله به عنوان وابسته مطبوعاتی به پاریس رفت و در پایان همان سال به عنوان وابسته مطبوعاتی به بیروت رفت و چند سالی را در بیروت گذراند. او در مهر سال 1328 کارمند اداره اطلاعات و مطبوعات بود؛ در آذر سال 1329به عنوان دبیر سوم راهی مسکو شد؛ در بهمن سال 1331 به دبیر دومی ارتقا یافت؛ در خرداد سال 1332 با حفظ سمت، وابسته مطبوعاتی نیز شد. در این دوران بود که او به عنوان منبع، همکاری خود را با کا.گ.ب. آغاز کرد. از علت همکاری او با کا.گ.ب اطلاعی در دست نیست. مریم اعتمادی انگیزۀ این همکاری را ایدئولوژیک، و ناشی از تعلق خاطر مجید به کمونیسم میداند. سالها بعد، در سال 1349، ساواک در تبادل اطلاعات با سازمان اطلاعاتی آمریکا پی برد که یکی از کارمندان عالیرتبه سفارت ایران در مسکو در آن سالها در نتیجه شانتاژ مجبور به همکاری با سرویس اطلاعاتی شوروی شده است. تلاشهای ساواک برای یافتن آن شخص بینتیجه ماند. اسنادی که در این باره موجود است، از این قرار است:
مستخرجه از صورت جلسه 24/5/1349 کمیسیون یک.
نماینده کمیسیون – در سال 1964 یک افسر اطلاعاتی روس به آمریکا پناهنده شد. معمولاً وقتی که عضوی از سرویس شوروی پناهنده میگردد هرچندگاه یک مرتبه از وی تحقیق [میشود] تا چنانچه مطلبی را فراموش نموده باشد در بازجوییهای بعدی بازگو نماید. در مصاحبهای که اخیراً با این پناهنده بعمل آمد شخص مذکور درباره واقعهای که قبلاً راجع به آن اشاره ننموده بود مطالبی بدین شرح بیان نموده است:
1-یکی از مأمورین عالیرتبه سیاسی ایران (احتمالاً مقام سفارت یا در ردیف آن که قبل از سال 1954 در مسکو انجام وظیفه مینموده) به عنوان مأمور توسط سرویس کی.جی.بی (سرویس امنیتی شوروی) استخدام شده است و استخدام وی در نتیجه عکسهایی بوده که وسیله آن وی را تهدید و شانتاژ نموده اند.
پناهنده مزبور در مورد استخدام موفقیتآمیز این نماینده سیاسی ایران در سال 1954 مطلع شده است بدین جهت احتمالاً این واقعه قبل از 1954 بوده است.
برابر اظهار این پناهنده عکسی که وسیله آن نماینده سیاسی را استخدام نمودهاند یا در سفارت شاهنشاهی ایران در مسکو برداشته شده یا در خانه خود مأمور سیاسی. در عکس، مأمور سیاسی را در حالتی نشان میدهد که برهنه و پشت سرش عکس شاهنشاه آریامهر نصب گردیده. اینکار وسیله یک نفر مأمور زن که برای سرویس کی.جی.بی [کار میکرده] به نام نینا یوکینوا کووا انجام گرفته و اسم رمز وی ایسگارانیا میباشد. ضمناً عکسهای مختلفی از مأمور سیاسی و این زن که در حال معاشقه بودهاند وسیله کی.جی.بی گرفته شده ولی عکسی که برای تهدید و استخدام بکار برده شده همان عکس برهنه مأمور سیاسی بوده است.
هاشمی-آیا تاریخ همان 1954 میباشد یا قبل از آن[؟] در صورتی که قبل از 1954 بوده [آیا] تاریخ مشخص میباشد[؟]
نماینده کمیسیون- مربوط به قبل از 1954 است ولی زمان برای پناهنده مشخص نیست.
هاشمی- چنانچه درباره تاریخ از پناهنده اطلاع جدیدی دریافت داشتید به ما اعلام نمائید.
مبتنی بر این اطلاعات، ساواک به بررسی پیشینه مأموران سیاسی ایران در شوروی پرداخت. بر پایه این بررسی افراد ذیل در آن سالها دیپلماتهای ایران در شوروی بودند:
1. احمد اخضر از 6/10/1326 الی 1/5/1342.
2. طهمورث آدمیت. از 29/5/1324 الی 22/10/1340.
3. پرویز رادمیر از 27/10/1329 الی 18/2/1329.
4. مجید رهنما از 14/9/1329 الی 7/3/1332.
5. محمد ساعد از 30/1/ 1317 سفیرکبیر شاهنشاهی در مسکو.
6. عزتالله فرجی شادان از 2/9/ 1331 الی 23/4/1324.
7. اسماعیل مجدی از 15/7/1326 الی 12/6/1328.
8. عبدالحسین مسعود انصاری از 1301 الی 1307.
9. محمدعلی مسعود انصاری از 2/9/1323 الی 20/10/1324.
10. احمد میرفندرسکی از 8/3/1325 الی 1/3/1330
سوابق نامبردگان فوق بررسی گردید و نتیجه حاکیست که بجز ردیف 8 از سایر آنان سابقه مظنونی بدست نیامده است.
5. سوابق ردیف 8 (عبدالحسین مسعود انصاری) حاکیست که در مدت مأموریت خود در مسکو با خانمی به نام لنیا خوبوتف روابط نامشروع برقرار کرده و از نامبرده صاحب یک پسر به نام یوری [شده است] که در حال حاضر در مسکو در یکی از چاپخانهها مشغول بکار میباشد. ضمناً نامبرده با اکثر مقامات شوروی در تهران ارتباط دارد و در مراقبتهایی که تا بحال از نامبرده بعمل آمده مورد مظنونی مشاهده نشده است و در حال حاضر با این اداره کل همکاری دارد.
نظریه: با توجه به اینکه موضوع از نظر شناسائی دیپلمات موردنظر و شناخت فعالیتهای گذشته او حائز اهمیت است و از طرفی پناهنده شوروی در جریان مستقیم عملیات مربوط به استخدام دیپلمات ایرانی بوده است در صورت تصویب پیشنهاد میگردد:
1. اطلاعات بیشتری در مورد این واقعه از پناهنده اخذ و در اختیار ساواک قرار دهند.
2. عکسهای دیپلماتهای ایرانی که قبل از سال 1954 در مسکو مأموریت داشتهاند بصورت آلبومی جمعآوری و به نماینده کمیسیون i تحویل شود تا با نشان دادن عکسها به پناهنده شوروی سوژه اصلی را مشخص نمایند. موکول بنظریه عالیست.
در تاریخ 8/3/1351 نامهای به این شرح به کمیسیون i نوشته شد:
در تاریخ 24/5/49 اعلام داشته بودید که درسال 1964 یک افسر اطلاعاتی شوروی به آمریکا پناهنده شده و در مصاحبهای که با وی بعمل آمده اظهار داشته یکی از مأمورین عالیرتبه سیاسی ایران احتمالا مقام سفارت یا در ردیف آن که قبل از سال 1954 در مسکو انجام وظیفه مینموده بعنوان مأمور توسط سرویس کی.جی.بی استخدام شده و استخدامش در نتیجه عکسهایی بوده که بوسیله آن وی را تهدید و شانتاژ نموده اند.
جهت شناسائی مأمور عالیرتبه سیاسی ایران اقداماتی صورت گرفت که نتیجهای عاید نگردید. علیهذا با توجه به اینکه شناسائی شخص مورد نظر برای ما حائز اهمیت را دارد [کذا فیالاصل]، آلبومی مرکب از 20 قطعه عکس کارمندان سیاسی تهیه گردیده تا به رؤیت پناهنده برسد خواهشمند است چنانچه عکس فرد مورد نظر توسط پناهنده در آلبوم شناخته گردید با ذکر شماره عکس به ما اعلام نمائید.
اسامی کارمندان وزارت امورخارجه که عکس آنان در آلبوم الصاق شده.
1. یحیی معتمدوزیری؛ 2. سلطان احمد اردلان؛ 3. هوشنگ مقدم؛ 4. علی خرد مه؛ 5. اردشیر نوآذر؛ 6. احمد اخضر؛ 7. علی نظری؛ 8. علیقلی اردلان؛ 9. طهمورث آدمیت؛ 10. ابوالقاسم اعتصامی؛ 11. عبدالحسین مسعود انصاری؛ 12. مرتضی عظیمی؛ 13. ایرج خاضع؛ 14. محمد پدرام؛ 15. پرویز رادمیر؛ 16. حسین معنوی؛ 17. عباس دولتشاهی؛ 18. یوسف اکبر.
چنانکه پیداست به علت نامعلومی نام مجید رهنما در میان این اسامی از قلم افتاده و عکس او هم برای شناسائی به امریکا ارسال نشده است . منوچهر هاشمی7 در دیداری که با نماینده کمیسیون i در اسفند سال 51 داشت از او درباره نتیجه اقدامات کمیسیون در مورد شناسایی آن فرد پرسش کرد و نماینده کمیسیون پاسخ داد: «من شخصاً این آلبوم را به شما پس دادم و گفتم پناهنده روسی نتوانست این افراد را بشناسد». ساواک مجدداً سه عکس متعلق به حسن مسعود انصاری، مهدی خازنیمقدم و میرعباس شریفی را جهت رؤیت پناهنده روس در اختیار نماینده کمیسیون گذاشت این بار نیز نام مجید رهنما به چشم نمیخورد. بنابراین آن دیپلمات ایرانی، که در نتیجه شانتاژ مجبور به همکاری با کا.گ.ب شد، هرگز شناسایی نشد. میتوان حدس زد که آن شخص همان مجید رهنما بوده است اما معلوم نیست چرا ساواک عکس او را برای پناهنده روس نفرستاد. آیا دستی در کار بود تا مجید رهنما شناسایی نشود؟
این حدس را، که دیپلماتی که با کا.گ.ب همکاری میکرده همان مجید رهنما است، با دو قرینه میتوان تقویت و تأیید کرد. قرینه اول نظریه ساواک در مورد اوست. ساواک وی را جوانی «عیاش، دورو، از نقطهنظر اخلاقی به فساد اخلاق» معرفی میکند. قرینه دوم اشتهار مجید رهنما در نزد همکاران خود به «تودهای» بودن و مظنونیت از نظر ساواک است. در تاریخ 1344/5/18 اطلاعات خارجی ساواک گزارش میدهد:
آقای فتوحی سفیرکبیر ایران در بیروت اظهار داشتهاند تلگرافی از آقای دکتر رهنما معاون وزارت خارجه به سفارت شاهنشاهی در لبنان واصل شد مبنی بر این که در حین مراجعت از استانبول پس از کنفرانس وزرای خارجه سنتو که به اتفاق آقای وزیر خارجه به بیروت وارد شدهاند مقادیری از یادداشتهای خود را که ادعا نمودهاند مربوط به تدریس و تحصیل ایشان است در هتل سن ژرژ بیروت بجا گذاردهاند پس از وصول این تلگراف به هتل مذکور مراجعه شده اظهار داشتهاند چنین یادداشتهائی در هتل باقی نمانده است. آقای فتوحی اظهار نمودهاند برای مدارک تحصیلی تلگرافی بدین صورت از وزارت خارجه صادر نمیشود بلکه تصور میکنم که اسناد مربوط به مذاکرات جلسات هیأت وزیران سنتو بوده که در هتل سن ژرژ از کیف ایشان ربودهاند.
آقای فتوحی با بدبینی بیشتری اظهار داشتهاند شاید با توجه به سوابق تودهای آقای رهنما نامبرده شخصاً این اسناد را به مقاماتی واگذار و چنین وانمود کردهاند که در هتل جامانده است.
نظریه منبع: آقای فتوحی این مطالب را تعمداً اظهار داشتهاند زیرا مطمئن بودهاند که فوراً به مرکز گزارش خواهد شد و چون از حقیقت یادداشتهای مفقود شده اطلاع صحیحی در دست نیست و به صدق گفتار ایشان هم نمیتوان اعتمادی داشت و این اظهارات بیشتر به منظور تسویهحساب است تا خدمت به کشور تشخیص. صحت یا سقم مطلب مشکل بوده علیهذا عیناً گزارش گردید.
توضیح. به منظور رعایت ملاحظات حفاظتی خواهشمند است اصل اطلاعیه به وزارت خارجه منعکس نشود.8
در ذیل این گزارش نوشته شده است: «تیمسار معاونت مقرر فرمودند که نحوه نقل و انتقال اسناد سنتو از آقای دکتر زهتاب سؤال شود. 3/6/44». فرد دیگری نوشته است: «آقای دکتر زهتاب در مرخصی هستند و شنبه 6/6/44 مراجعت خواهند کرد. 3/6/44». مقدم، مدیرکل اداره سوم، در تاریخ 10/6/44 از اداره کل چهارم، اداره کل هشتم، و ساواک استان مرکز خواست هرگونه سابقهای که از مجید رهنما دارند در اختیار آن اداره کل قرار دهند.
پس از بازگشت زهتاب از مرخصی با او گفت وگو شد و گزارش ذیل نتیجه این گفتوگو است.
محترماً در اجرای امریه تیمسار معاونت بعرض میرساند:
ضمن مذاکراتی که با آقای دکتر زهتاب در مورد چگونگی نقل و انتقال اسناد پیمان سنتو بعمل آمد اظهار داشتند که پیمان مزبور از سه قسمت نظامی. امنیتی. اقتصادی تشکیل میشود که قسمت نظامی و امنیتی به ترتیب در اختیار ارتش و ساواک و قسمت اقتصادی در اختیار وزارت امور خارجه میباشد و اضافه نمودند که اسناد دو قسمت اول جنبه بکلی سری داشته و بوسیله پیک مخصوص حمل میگردد ولیکن اسناد قسمت اقتصادی جنبه عادی داشته و حتی در بعضی مواقع در اختیار جراید نیز گذارده میشود.
مراتب جهت استحضار و صدور اوامر مقتضی در مورد چگونگی تحقیق مفاد اطلاعیه بعرض میرسد. 44/6/09
در ذیل این گزارش نوشته شده است:
«بعرض تیمسار معاونت ساواک رسید فرمودند:
1. در مورد اطلاعیه واصله از آقایان دکتر زهتاب و نگهبانی (قریباً به مرکز خواهند آمد) سئوال شود در کنفرانس مورد بحث چه مسائلی مورد بررسی بود و چه مدارکی ردوبدل شده و معمولاً این قبیل مدارک در چند نسخه مبادله میشود. آیا این نسخ در یکجا جمع و به مرکز فرستاده میشود یا هر یک از نمایندگان همراه خود خواهند آورد. و اضافه فرمودند سابقاً چنین مدارکی را نماینده شرکت کننده همراه میآورد یا از طرق دیگری ارسال میشده است و به طور کلی چه نکاتی از نظر حفاظت در این باره رعایت میگردیده است. 44/6/12
در آبان ماه سرهنگ ستاد نگهبانی چنین اظهارنظر میکند:
«1. بنظر اینجانب چون اصولاً کنفرانس وزرای امور خارجه سنتو در حدود این تاریخ تشکیل نشده است و ضمناً چون این کنفرانس در سال جاری در تهران تشکیل شده است بنابراین نمیتوان قبول کرد که اسناد شورای وزیران خارجه سنتو بوسیله آقای رهنما به بیروت برده شده است. 2. بهتر است از وزارت امور خارجه تحقیق نمود که دراین تاریخ چه کنفرانسی در آنکارا و یا استانبول بوده است. 3. پس از تعیین کنفرانس از سازمان مربوطه تحقیق شود چه مدارکی به هیأت نمایندگی ایران و یا آقای رهنما تحویل شده است. 4. پس از تعیین مدارک تحویل شده از بایگانی وزارت امور خارجه بازرسی بعمل آید که آیا این مدارک در بایگانی موجود است یا خیر؟»
در گزارش دیگری آمده است:
محترماً بعرض میرساند در تاریخ هجدهم مراد 1344 اداره کل دوم طی اطلاعیه شماره 3842/241 با تقویم الف 2 اعلام داشتهاند که آقای فتوحی سفیرکبیر ایران در بیروت اظهار داشتهاند تلگرافی از آقای رهنما معاون وزارت امور خارجه به سفارت شاهنشاهی در لبنان واصل شده که در حین مراجعت آقای مجید رهنما از استانبول پس از کنفرانس وزرای خارجه سنتو که به اتفاق آقای وزیر امور خارجه به بیروت وارد شدهاند مقداری از یادداشتهای خود را که ادعا نمودهاند مربوط به تدریس و تحصیل ایشان بوده است در هتل سن ژرژ بیروت بجا گذاردهاند آقای فتوحی اضافه نمودهاند که برای مدرک تحصیلی تلگرافی بدینصورت از وزارت خارجه صادر نمیشود و ممکن است اسناد مربوط به مذاکرات جلسات هیأت وزیران سنتو بوده که در هتل سن ژرژ از کیف ایشان ربودهاند و آقای فتوحی اضافه نموده ند با توجه به سوابق تودهای آقای رهنما نامبرده شخصاً این اسناد را به مقاماتی واگذار و چنین وانمود کردهاند که در هتل جامانده است.پس از وصول اطلاعیه مزبور سوابق آقای رهنما از اداره کل سوم استعلام پاسخ واصله حاکی است که سابقه مضبوط و بایگانی شدهای ندارد لذا مراتب بعرض تیمسار معاونت وقت رسید فرمودند در جریان باشد تا آقای نگهبانی از ترکیه مراجعت کنند. اینک که مشارالیه به ایران مراجعت نمودهاند با ایشان تماس مطالبی بشرح زیر مرقوم نمودهاند.
1. آخرین کنفرانس وزاری سنتو در اوائل سال جاری در تهران تشکیل شده است. بهتر است از وزارت امور خارجه تحقیق شود که در این تاریخ چه کنفرانسی در ترکیه تشکیل شده.
2. پس از تعیین کنفرانس از سازمان مربوطه تحقیق شود چه مدارکی به هیأت نمایندگی ایران و یا آقای رهنما تحویل شده است.
3. پس از تعیین مدارک تحویل شده از وزارت امور خارجه بازرسی بعمل آید که آیا این مدارک در بایگانی موجود است یا خیر. ضمناً اضافه نمودند که ممکن است در مورد اسناد مزبور و چگونگی تشکیل کنفرانس آقای فؤاد روحانی اطلاعاتی داشته باشند. مراتب جهت استحضار و صدور اوامر لازم بعرض میرسد.
سرتیپ زالتاش، مدیرکل اداره کل چهارم، در نامهای به تاریخ 44/7/05 به مدیریت کل اداره دوم نوشت:
برابر تحقیقات معموله آخرین کنفرانس وزرای خارجه سنتو در اوائل سال جاری در تهران تشکیل گردیده و از آن تاریخ تاکنون کنفرانس جدیدی در ترکیه تشکیل نشده است بنابراین بنظر این اداره کل بهتر است که در این مورد تحقیق بعمل آید که در حدود مردادماه گذشته چه کنفرانسی در ترکیه تشکیل گردیده و سپس از مسئولین مربوطه سئوال شود که چه اسنادی در اختیار هیأت نمایندگی ایران و یا شخص آقای رهنما گذارده شده است. تا ضمن مذاکره با وزارت امور خارجه تعیین گردد آیا اسناد مزبور در بایگانی آن وزارتخانه موجود میباشد یا خیر بدیهی است که در صورت موجود بودن اسناد همانطور که منبع 1 /241 اظهار نظر نموده ممکن است که این موضوع تسویه حساب خصوصی باشد ضمناً ممکن است که آقای فؤاد روحانی اطلاعاتی در مورد کنفرانس متشکله در ترکیه داشته باشد خواهشمند است دستور فرمائید از نتیجه اقدامات معموله این اداره کل را نیز مطلع نمایند.
در تاریخ 2/9/44 مدیرکل اداره دوم به مدیریت کل اداره چهارم نوشت:
طبق تحقیق، در فاصله بین خردادماه تا مردادماه 44 کنفرانس اقتصادی سنتو سه بار در آنکارا تشکیل گردیده است که در یکی از این کنفرانسها آقای مجید رهنما در معیت جناب آقای وزیر امور خارجه شرکت داشتهاند.
متعاقباً مدیرکل اداره چهارم از مدیریت کل اداره دوم خواست «تاریخ دقیق کنفرانسی که مجید رهنما در آن شرکت داشته جهت بررسیهای لازم تعیین و به این اداره کل اعلام دارند». و مدیرکل اداره دوم پاسخ داد: «طبق تحقیقات معموله آقای مجید رهنما در کنفرانس اقتصادی سنتو که از تاریخ سیام ژوئن 65 در ژنو منعقد بوده شرکت داشته است». و سپس مدیرکل اداره چهارم از مدیریت کل اداره دوم خواست تاریخ و مدت توقف مشارالیه را در بیروت تعیین و اعلام دارند تا اقدام مقتضی بعمل آید». مدیرکل اداره دوم که، منصور نگهبانی، پاسخ داد: «طبق گزارش نمایندگی بیروت، آقای دکتر مجید رهنما در تاریخ دوم مرادماه 44 از ترکیه به بیروت وارد و در هتل سن ژرژ اقامت گزیده و در تاریخ چهارم مرداد پس از سه روز و دو شب اقامت در بیروت به تهران عزیمت نموده است».9
در میان اسناد مریم اعتمادی نامهای به زبان انگلیسی از مجید رهنما در دست است که در تاریخ 10 ماه مه 1965 [21 اردیبهشت 1344] به فردی نامعلوم نوشته است. به نظر میرسد مخفی نگاه داشتن مخاطب عمدی بوده است و باید آن فرد مأمور کا.گ.ب بوده باشد. متن نامه چنین است.
بنظر من دوستی طویلالمدت ما به من اجازه میدهد که این نامه را به عنوان دوست به شما بنویسم و خواهش میکنم که محتوی آن را به عنوان محرمانه بررسی نمائید. بیشتر بعلل مسائل شخصی من الآن در فکر این هستم که شغلی در سازمان ملل برای خود دستوپا کنم. در حال حاضر مطمئن نیستم که دولت من با این تصمیم موافقت خواهد کرد یا نه؟ و اما از نظر دوستی نزدیک من با نخستوزیر من امیدوارم که اگر با توجه به تجربه گذشته من شغلی به من دادند بتوانم دولت را متقاعد کنم که به من اجازه بدهند چند سالی بروم.
موقعی که دیوید اوئن اینجا بود من بطور اتفاقی راجع به این مسئله برخورد کردم او بنظر میرسید کاملاً علاقمند باشد. او گفت اگر بتوانم بطور قطعی روی عقیده خود بایستم او از این عقیده خوشحال خواهد شد. حال قبل از اینکه بایشان نامه بنویسم فکر کردم قبلاً شما را در جریان امر قرار بدهم تا عکسالعمل شما را کسب کنم.
بطوری که میدانید دولت در حال حاضر مرا نامزد ریاست چهارمین کمیته در اجلاسیه بعدی مجمع عمومی کرده و حالا بخصوص که گروه افریقایی و آسیایی نیز حمایت خود را ابراز داشته است، بنابراین من نمیتوانم تا آخر امسال مسئله گرفتن شغل جدید را مورد بررسی قرار دهم. من با این نامه دو نسخه از بیوگرافی و کار خود برای اطلاع شما بپیوست ارسال میدارم. اگر چیزی بنظر شما رسید (اگر در قسمت یا در اداره مرکزی) خیلی متشکر خواهم بود به آدرس زیر اطلاع بدهید. مجید رهنما. کوی کاوه گلابدره شمیران تهران.
برای اطلاع شما من به مدت دو هفته به مأموریت لهستان خواهم رفت، سپس در ژوئن در دومین کنفرانس افریقایی- آسیائی در الجزایر خواهم رفت و بین ژوئیه و اجلاسیه بعدی سازمان ملل در تهران خواهم بود. شما ممکن است علاقمند باشید بدانید که عبده باحتمال زیاد در آینده نزدیک به عنوان سفیر به هند فرستاده خواهد شد.
قبلاً از توجهات شما متشکرم و آرزوی خوشبختی میکنم. مجید.
پیش از آن که مکاتبات بین ادارات کل ساواک به نتیجه برسد و روشن شود که یادداشتهای مفقود شده متعلق به مجید رهنما در هتل سن ژرژ بیروت چه سرنوشتی یافت و یا اصولاً اسناد طبقهبندی بوده است یا خیر، مجید رهنما به عنوان سفیرکبیر شاهنشاهی از تاریخ 22/6/1344 به مدت دو سال عازم سوئیس شد.
آگاهیهای ما درباره جاسوسی مجید رهنما محدود است به همان اطلاعاتی که مریم اعتمادی در اختیار گذاشته است. مریم اعتمادی پس از دستگیری به وسیله گروه ضربت دادستانی برای بازجوییهای فنی در اختیار دفتر اطلاعات و تحقیقات نخستوزیری قرار گرفت. مشارالیها، که به هر دلیلی انگیزهای برای ادامه همکاری با کا.گ.ب. نداشت، اطلاعات مهمی از همکاری خود و همسر سابقش مجید رهنما با کا.گ.ب. را در اختیار گذاشت. مرکز تحقیقات و بررسی در گزارشی بکلی سری به شماره 1830/200 و به تاریخ 16/11/1359 به دفتر اطلاعات و تحقیقات نخستوزیری مینویسد:
ضمن تحقیقات معموله از مشارالیها پیرامون چگونگی ارتباط و همکاریش با سرویس اطلاعاتی شوروی اطلاعات اخذ که بطور خلاصه با ذکر اهم مطالب مربوطه بشرح زیر اعلام میگردد:
«در سال 1950 که در معیت شوهرم مجید رهنما به کشور شوروی مأموریت یافته بودیم پس از مدتی شوهرم از چگونگی باستخدام درآمدن خود در سرویس اطلاعاتی شوروی مطالبی عنوان نمود و همچنین پیرامون ملاقاتهای ماهیانه خود با افسر اطلاعاتی شوروی نیز مرتباً با من صحبت مینمود. پس از چند ملاقات افسر اطلاعاتی شوروی از مجید خواست تا با من ملاقات نماید. لذا باتفاق، در یکی از خانههای امن در مسکو با افسر مربوطه ملاقات و مشارالیه ضمن توجیه چگونگی مسائل از من نیز خواست تا با سرویس مذکور همکاری نمایم و من چون تمایل شوهرم مجید را به انجام این کار دیدم آن را پذیرفتم و آغاز همکاری من با این سرویس بدینطریق شروع شد. مأموریتهایی که به من محول شده بود بیشتر کسب اطلاع از دیپلماتهای خارجی بوده و من بعنوان راهنما گروههای مورد نظر شورویها را در پوشش دیدوبازدید از نقاط دیدنی شوروی اطلاعات مورد نیاز را کسب و به آنها گزارش مینمودم. مدت چهار سال همکاری من با این سرویس به همین طریق ادامه داشت تا اینکه مأموریت ما در شوروی پایان یافت و قبل از عزیمت به ایران قرار شد که افسران اطلاعاتی که میخواهند در تهران با ما تماس برقرار نمایند رمز «یحییخان به شما سلام رسانده» را استفاده نمایند. (لازم به توضیح است که در مدت همکاری من و شوهرم با شورویها فقط یک یا دوبار افسران اطلاعاتی تصمیم به دادن کادو و هدیه نمودند که یک بار آن به مناسبت تولد اولین فرزند من در شوروی بود که یک انگشتری برلیان بسیار گرانقیمت بود که ما از پذیرفتن آن خودداری نمودیم. البته تسهیلات و کمکهای سرویس اطلاعاتی شوروی از جمله فراهم نمودن امکانات برای وارد کردن کالا از طریق کشورهای دیگر و سفارتخانههای دیگر مقیم شوروی و فروش این اجناس از طریق فروشگاههای مخصوص انجام میشد که عایدات خوبی برای ما داشت که در زندگی اولیه زناشویی ما بسیار تأثیر داشت). وقت خروجمان از شوروی در سال 1954 به ما آموزش داده شده بود که چطور در روزهای سهشنبه اول هر ماه میلادی در یکی از فرعیهای خیابان کاخ سابق حاضر شده و با افسر اطلاعاتی شوروی تماس بگیریم که در این تماسها میبایستی روزنامه لولهشدهای در دست گرفته و برای شناسائی از جمله رمز استفاده میشد.
پس از بازگشت ما به تهران آنها با رعایت حفاظت کامل با مجید ملاقات میکردند و مجید در کلیه زمینههای قابل دسترسیاش در وزارت خارجه و سایر ارگانهای دولتی اخباری را در اختیار مأموران کا.گ.ب میگذاشت. تا اینکه قبل از عزیمت ما به محل مأموریت جدید مجید در نیویورک با استتار کامل توسط روسری ترکمنی و کلاه که شورویها در اختیار من و مجید گذاشتند از خیابانهای اطراف کاخ سابق ما را سوار کرده و با اتومبیل خود به زرگنده بردند. در آنجا با دو فرد روسی که یکی از آنها قد کوتاهی داشت و قرار بود در نیویورک با مجید تماس داشته باشد آشنا شدیم و نحوه انجام ملاقاتها در نیویورک مشخص شد».
مجید رهنما در شهریور سال 1336 به عنوان دبیر اول سفارت شاهنشاهی در نمایندگی دائمی ایران در سازمان ملل متحد به آمریکا رفت و کمی بعد یعنی در 22/10/37 کفیل کنسولگری ایران در سانفرانسیسکو شد. شاه حکم سرکنسولی رهنما در سانفرانسیسکو را در تاریخ 5/5/1338 امضا کرد و از تاریخ 1/1/1339 وی رسماً در سمت سرکنسول مشغول به کار شد. مریم اعتمادی میگوید: «پس از اینکه شوهرم به مأموریت سازمان ملل در نیویورک انتخاب شد ملاقاتهای او همچنان با افسران اطلاعاتی ادامه داشت». مریم اعتمادی ادامه میدهد: «مجید در سازمان ملل متحد به سمت رئیس کمیته افریقا و آسیا انتخاب شد و در همین پست اطلاعات جامعی از چگونگی فعالیتهای کمیته مزبور را در اختیار شورویها قرار میداد و قبل از انجام هر ملاقات با افسر اطلاعاتی سفارت شوروی، به منظور حصول اطمینان از اینکه مورد تعقیب مقامات آمریکایی نمیباشد به مدت 4-5 ساعت به انجام عملیات ضدتعقیب مبادرت مینموده است». مجید رهنما پس از آن که به کنسولگری ایران در سانفرانسیسکو رفت برای ملاقات با افسران اطلاعاتی شوروی به نیویورک مسافرت میکرد. رهنما و همسرش چون روابط نزدیکی با دیپلماتها و دانشجویان ایرانی مقیم آمریکا داشتند، احتمالاً اطلاعات قابلتوجهی از آنان به مأمورین شوروی ارائه میکردند.
در سال 1961 مأموریت مجید رهنما در آمریکا به پایان رسید و آنها به ایران بازگشتند ولی مجید از طرف سازمان ملل متحد جهت نظارت بر انتخابات در چند کشور آفریقایی منجمله رواندا انتخاب شد و به آن مناطق عزیمت نمود که در هنگام مسافرتهایش به آمریکا که در خلال انجام مأموریت مزبور و جهت ارائه گزارش کارش به سازمان ملل صورت میگرفت با افسر اطلاعاتی شوروی در نیویورک ملاقات و اطلاعات خود را در اختیار وی قرار میداد.
مجید رهنما در مهرماه سال 1344 به عنوان سفیر راهی سوئیس شد و، طبق گفته همسرش، در آنجا نیز ارتباطات او با کا.گ.ب ادامه یافت. در سال 1346 رهنما وزیر علوم شد. به علّت شرکت در میهمانیهای داخلی و خارجی مجید و مریم به اخبار مهمی دست مییافتند و آنها را در اختیار مأموران شوروی میگذاشتند. مریم اعتمادی میگوید: «بایستی بگویم که خواست شورویها اطلاعاتی درباره مقامات و همسران آنها که در ضیافتهای ما شرکت میکردند و یا ما شرکت مینمودیم و کسب اخبار از دیپلماتهای سفارتخانههای گوناگون و کسب اطلاع از خانواده دربار و نقاط ضعف و اختلافات آنان در زمینههای مشابه بوده است».
رهنما پس از عزل از وزارت علوم، طرح توسعه الشتر در استان لرستان را عهدهدار شد. احتمالاً در این دوران است که او با یک زن استرالیایی به نام باربارا دولوشان، نماینده آن کشور در یونسکو، آشنا و فریفته او میگردد. این زن معشوقه مجید شد و مجید برای وی جواهرات و هدایای گرانقیمتی میخرید و تدریجاً رابطه مجید بکلی با خانوادهاش قطع گردید. به گفته مریم اعتمادی: «مجید به خواسته معشوقه استرالیاییاش ترتیباتی داده تا یک کارگردان ناوارد سینمائی که شریک خانم باربارا نیز محسوب میگردید به ایران آمده و فیلمی از منطقه الشتر به بهای یکملیونوپانصدهزار دلار تهیه که در حقیقت این فیلم را میشد با هزار دلار تهیه کرد و سپس پول دریافتی را بین خود تقسیم مینمایند».
مریم اعتمادی، که اشرف پهلوی را مسبب فروپاشی خانوادهاش میدانست، از این پس با حس انتقامجویی به روابط خود با مأموران کا.گ.ب ادامه داد و این مأموران با آگاهی از تیرگی روابط وی با شوهرش با این وعده که برای بازگرداندن همسرش به محیط خانواده اقداماتی خواهند کرد، او را به ادامه همکاری ترغیب میکردند. البته مأموران کا.گ.ب چند بار به مریم اعتمادی گفتند که «مجید از ادامه همکاری با آنها طفره میرود و آنها تصور میکنند که به چینیها متمایل شده است». این اظهار مأموران کا.گ.ب شاید به این دلیل باشد که خطری از جانب مریم اعتمادی، مجید را تهدید نکند و مریم چنین تصور کند که رابطه مجید واقعاً با کا.گ.ب قطع شده است. بنابراین اعتمادی میگوید چون مدت شش تا هفت سال اخیر روابط مجید با وی دگرگون گردیده و منجر به تقاضای طلاق از جانب او گشته که تاکنون نیز این موضوع در دفتر طلاق شمیرانات در جریان است، اطلاعی از چگونگی ارتباطات مجید با شورویها در این سالها ندارد، زیرا عملاً مجید آپارتمانی در محل دیگر تهیه کرده و به منزل مسکونی آنها نیامده است.
رابطه مریم اعتمادی با انگیزههای انتقامجویانه با مأموران شوروی ادامه یافت. او هرگونه خبر و اطلاعاتی را که از خانواده سلطنتی، رجال مملکتی و اعضای سفارتخانهها به دست میآورد، در اختیار رابطین خود میگذاشت. اعتمادی اطلاعات خود را از خاندان سلطنت از طریق حضور در مهمانیهای اشرف پهلوی، که معمولاً هفتهای دوبار برگزار میشد و یا حضور در مهمانیهای کاخ که روزهای جمعه برگزار میگردید، کسب میکرد. او میگوید از جمله اقدامات مهمی که برای شورویها انجام داده و موفقیتآمیز بوده است تشویق و ترغیب آنان به دعوت از خاندان سلطنت به شوروی و دادن هدایا و کادو به آنان بوده است.
مریم اعتمادی در اعترافات خود گفته است که قبل از انقلاب کلیه مسائل مربوط به دربار و روابط کلیه افراد را با ذکر نام و خصوصیات اخلاقی و نقاط ضعفشان را در اختیار مقامات شوروی قرار داده و از جمله اطلاعاتی درباره هویدا، لیلی امیرارجمند، لیلی دفتری، هوشنگ انصاری، عالیخانی، اسدالله علم، پرویز راجی، لیلی امامی و شخصی بنام علی غفاری شاغل در نخستوزیری و زدوبندهای تجاری و سوءاستفادههای هوشنگ رضوی همسر فرشته انشا که به علت نسبت خانوادگی انشا با هویدا امکان این سوءاستفادهها برای وی فراهم شده بود و اسامی افسرانی که میشناخته نظیر سپهبد هاشمینژاد، سرلشکر نشاط، سرهنگ نویسی و سرهنگ جهانبینی را به شورویها داده است.
مریم اعتمادی میگوید هرگاه عوامل کا.گ.ب میخواستند با مجید و یا با او تماس بگیرند به منزلشان تلفن میزدند و با زبان فارسی میگفتند «میتوانید اتومبیل خود را برای تعمیر به گاراژ بیاورید» بدین ترتیب در فردای آن روز و یا در زمان تعیین شده مثلاً سه شنبههای اول هر ماه خارجی ملاقات صورت میگرفت. این ملاقاتها بیشتر با رعایت حفاظت خیلی زیاد از طرف شورویها صورت میگرفت و در ملاقاتها افسر اطلاعاتی مربوطه با روشن کردن رادیو، نوار یا صدای شیر آب مانع از ضبط صدا «که فکر میکرد ممکنست ضبط صوت احتمالاً به همراه داشته باشم بوده است».
مریم اعتمادی با مأموران کا.گ.ب ابتدا در خیابان ملاقات میکرد ولی کمی بعد این روال تغییر یافت. او میگوید:
برای اینکه من که یک زن باشخصیت و برجستهای بودم در خیابانهای فرعی اطراف کاخ منتظر ملاقات نشوم پیشنهاد کردم که ملاقاتها در باغ مخصوصی که در دربند بنام قصر معروف است صورت گیرد و از این پس چون محل مورد نظر از نظر شورویها بسیار مطمئن و خوب بود ملاقاتهای بعدی در آنجا انجام میشد.
نحوه ارتباط مأموران کا.گ.ب. با مریم اعتمادی یک طرفه بود و آنها با وی تماس میگرفتند ولی بر اثر پافشاری مریم اعتمادی برای تماس با آنها قرار شد چنانچه وی با شورویها کار داشت با روژلب علامت دایره قرمزی روی تابلوی آرایشگاه نسرین نزدیک منزلش بگذارد و فردایش شورویها با وی در ساعت 9:30 ملاقات کنند. و اگر شورویها نیز با وی کار فوری داشتند از علامت نظیر آن با رنگ سیاه نزدیک باغی که در مسیر روزانه مریم رهنما بود، استفاده کرده و فردایش ملاقات صورت میگرفت.
مریم اعتمادی در سال 1363 ادعا کرد که در سال 1355 رابطه خود را با سرویس اطلاعاتی شوروی برای امیرعباس هویدا، نخستوزیر، فاش ساخت «وی [= هویدا] گفت بسیار خوبست فقط تماسها در منزل خودتان یا نزدیک آنجا انجام نشود که به هویدا گفتم باغ ملک چطور است؟ وی اظهار داشت بسیار خوبست. ادامه عملیات و تماسها با صلاح و مشورت هویدا صورت میگرفت و من مطالبی به شورویها میگفتم و حتی یکبار به من گفت به شورویها بگوئید ولیعهد را به شوروی دعوت کنند و همینطور به آنها بگوئید که ولیعهد از چه چیزهایی خوشش میاید که من این کار را انجام دادم و مرتب هویدا را در جریان همه چیزها قرار میدادم». آیا میتوان این ادعای مریم اعتمادی را باور کرد و آن را عین واقعیت دانست؟ در غیر این صورت مریم اعتمادی چه انگیزهای در دروغ گفتن میتوانست داشته باشد؟ اینها پرسشهای سربه مهراست که هیچگاه گشوده نخواهد شد. آیا هویدا ادعای اعتمادی را غیرقابل اعتنا دانست و نزد خود اندیشید که یک زن خانهدار و مطرود از جانب شوهر چه دسترسیهای اطلاعاتی میتواند داشته باشد تا آن را به شورویها بدهد؟ و بالاخره آیا میتوان هویدا را یک مجید رهنمای دیگر دانست؟
منوچهر هاشمی مدیرکل اداره کل هشتم ساواک یا همان اداره کل ضدجاسوسی در خاطرات خود واقعهای را نقل میکند که شباهتی با ماجرای مجید رهنما دارد. او در بخشی از خاطرات خود با عنوان «همکاری بعضی از بلندپایگان کشور با کی.جی.بی» مینویسد که مأموران تیم تعقیب و مراقبت ساواک در یکی از تعقیبهای خود مشاهده میکنند که افسر کی.جی.بی. در یک شب تاریک و در یک خیابان خلوت در تهران از اتومبیل پیاده شده و با عابری چند دقیقه گفت وگو میکند. مأموران به تعقیب عابر مزبور میپردازند و به خانه او دست پیدا میکنند. «در تحقیقاتی که در مورد شناسائی فرد یادشده به عمل آمد معلوم شد که او مدتی سمت معاونت نخستوزیری داشته و در آن موقع هم شاغل مقام مهمی بوده است». به لحاظ اهمیت موضوع، یکی از مقامات ساواک با فرد مورد نظر مصاحبه میکند. آن فرد، تماس خود را با یک فرد خارجی انکار میکند «و حتی ادعا کرد که آن شب از خانه خارج نشده بوده است». عکس سوژه به مأموران تیم تعقیب و مراقبت نشان داده شد. آنان تأیید کردند فرد تماس همان شخص است. بنابراین بار دیگر با سوژه مصاحبه شد. این بار سوژه اعتراف کرد که در آن شب از خانه بیرون آمده است و سپس بدون آن که مصاحبهکننده به هویت و ملیت فرد تماسگیرنده اشارهای داشته باشد سوژه میافزاید: «باید عمل مأمورین شما را تحسین کرد و به آنها تبریک گفت که با چنین دقت و ظرافتی مراقب روسها هستند».
بدین ترتیب او خود را لو داد و رابطهاش با روسها مسجل شد. سوژه سپس درباره گفتوگوی خود با آن فرد روس داستانسرایی کرده و میگوید: «در آن شب من با خانمی قرار ملاقات داشتم و در آن محل منتظر او بودم. در آن موقع اتومبیلی نزدیک من پارک کرد و یک نفر خارجی از آن پیاده شد و آدرسی از من خواست که دادم. بعدا آن خانم هم رسید و من سوار اتومبیل او شدم و کمی با هم گردش کردیم». چون این ادعای او برخلاف گزارش مأمورین تیم تعقیب و مراقبت بود ساواک یقیین پیدا میکند که او دروغ میگوید و حتماً عامل کی.جی.بی است.
منوچهر هاشمی ادامه میدهد: «ماجرای این شخص به همینجا خاتمه یافت و دستوری برای پیگیری او نرسید، بعداً معلوم شد که همسر او از بستگان نزدیک شخصی بوده که با او مصاحبه کرده بوده و آن شخص، پرونده را تا فوت سوژه که یکی دو سال بعد اتفاق افتاد، در کشو میز خود نگه داشته و به جریان نینداخته بود. ماجرا پس از فوت سوژه هم به بایگانی سپرده شد و برای همیشه دفن گردید. اما پس از انقلاب، شنیده شد که مأمورین ضدجاسوسی کشف میکنند که روسها با همسر او تماس گرفته و ماهیانه مبلغی به او پرداخت میکردهاند. همسر او البته بازداشت و زندانی میشود که از چندوچون آن خبر ندارم».10 متأسفانه منوچهر هاشمی نه تنها از این عامل کی.جی.بی نامی نمیبرد بلکه به زمان وقوع این ماجرا نیز اشارهای ندارد. میتوان احتمال داد که این فرد همان مجید رهنما بوده است خصوصاً آن که همسر وی، مریم اعتمادی، پس از انقلاب دستگیر و زندانی میشود و مورد مشابهی نیز وجود ندارد. اما هیچگونه گزارشی درباره مصاحبه مقام ساواک با مجید رهنما در پرونده وی وجود ندارد. هاشمی ادعا میکند که سوژه یکی دو سال بعد از ماجرا فوت میکند در حالی که مجید رهنما تا سال 1394 در قید حیات بود. میتوان قبول کرد که هاشمی در تاریخ مرگ سوژه عمداً و یا سهواً اشتباه کرده باشد. تعمد از آن روی که کسانی که از دستگیری مریم اعتمادی پس از انقلاب مطلع شدند نتوانند حدس بزنند که همسر وی، مجید رهنما، همان سوژه مورد نظر اوست. این حدس از آنجا تقویت میشود که منوچهر هاشمی هیچ علاقهای به افشای نام سوژه ندارد. گذشته از آن هاشمی در توجیه عدم پیگیری پرونده میگوید که مصاحبهکننده پرونده را در کشوی خود حبس کرد و به جریان نینداخت. قبول چنین ادعایی بسیار دشوار است. مگر ممکن بود پرونده یک عامل قطعی کی.جی.بی، آنهم در سطوح عالی کشوری، به بوته فراموشی سپرده شود؟ آیا منوچهر هاشمی موضوعی را مخفی میکند؟ آیا از آن پس از رهنما به صورت منبع دوبل استفاده کردند؟ آیا از جایی توصیهای رسیده بود؟ آیا میتوان بین مجید رهنما و لو رفتن سرلشکر احمد مقربی ارتباطی برقرار کرد؟ پاسخی برای این پرسشها نیست.
مریم اعتمادی مدعی است قبل از انقلاب اسلامی که برای مدتی در آمریکا اقامت داشته است در یکی از میهمانیها با معاون روسی کورت والدهایم به نام ویکتور لسیوفسکی11 آشنا شد. لسیوفسکی بعد از چند جلسه «در یکی از ضیافتها جمله رمز را (یحییخان بشما سلام میرساند) گفت» و به او فهماند که مأمور کا.گ.ب است. اعتمادی میافزاید: «ویکتور سپس اطلاعاتی از من در زمینه چند نفر از اعضای سفارت ایران در آمریکا خواست که فقط اسامی آنان را به وی گفته ولی چون دقیقاً نمیشناختم نتوانستم خواستهاش را بطور کامل برآورده کنم. همینطور مطالبی را هم او در مورد مسائل موجود در ایران بخصوص مسائل مربوط به روحانیون اظهار داشت که چون اطلاعی نداشتم اظهار نظری نکردم».
اعتمادی، که قصد مراجعت به ایران را داشت، لسیوفسکی را از این قصد خود مطلع ساخت. «ایشان پس از اطلاع از تاریخ قطعی مسافرتم به ایران از من خواست در تاریخی که تعیین نمود در خیابان فردوسی نبش فروشگاه فردوسی با یکی از افسران اطلاعاتی شوروی در تهران ملاقات نموده و به همکاریهای خود با آنان ادامه دهم ولی مُصّراً از من خواست که در مورد اینکه با او در آمریکا ملاقات داشته و قرار ملاقات تهران توسط او تنظیم گردید چیزی به افسران اطلاعاتی شوروی در ایران نگویم».
اعتمادی پس از بازگشت به کشور، چون تمایلی به ادامه همکاری نداشت، در محل قرار حاضر نشد. «اما حدود چند ماه بعد یک خانم و آقای روس ظاهراً برای کرایه نمودن خانه به منزل» وی مراجعه کرده و با اعلام علامت شناسائی خود را معرفی نموده و خواستار ادامه همکاری گردیدند که در نتیجه مریم چندین بار با آن خانم در آرایشگاهی که میرفت ملاقات میکرد. آن خانم به مریم اعتمادی توصیه کرده بود در صورت سئوال هر یک از آشنایانش در مورد او، مشارالیها را تبعه سوئد معرفی کند. کمی بعد این خانم به اتفاق همسرش ایران را ترک کردند و فرد دیگری جایگزین او شد.
مریم اعتمادی اظهار میدارد بعد از انقلاب «بیش از 7 الی 8 جلسه تماس پنهانی با مأمورین اطلاعاتی شوروی در تهران» نداشته است و اخباری پراکنده در اختیار آنان میگذاشته است. البته چون مریم همچنان به روابط خود با برخی سفارتخانهها و یا مراکز خبری فعال ادامه میداده، اخباری را که از این رهگذر بدست میآورد در اختیار شورویها میگذاشت. مثلاً او از طریق یکی از کارمندان سفارت الجزایر از گفتوگوهای آیتالله منتظری با یک کاردینال الجزایری مطلع شد و آن را به مأمور کا.گ.ب منتقل کرد. هنگامی که مأمورین کا.گ.ب از آشنایی مریم اعتمادی با اللهیار صالح مطلع شدند از او پرسیدند اگر در جبهه ملی فعالیت کند آیا به مقامی خواهد رسید؟ پاسخ اعتمادی به این پرسش منفی بود.
اگرچه مأموران کا.گ.ب با اسامی مستعار با مریم اعتمادی دیدار میکردند، ولی براساس تحقیقات، معلوم شد که لئونید کاسترومین، رئیس ایستگاه کا.گ.ب در تهران، ولادیمیر فسینکو و بالاخره الکسی پانچنکو، دبیر دوم سفارت با او دیدار میکردند.
هنگامی که مأموران دادستانی برای دستگیری مریم اعتماد به منزل وی وارد شدند یکی از حاضران در منزل از دیوار گریخت. در تاریخ 59/11/28 مرکز تحقیقات و بررسی به معاونت نخستوزیر و سرپرست دفتر اطلاعات و تحقیقات گزارش داد:
پیرو گزارشات قبلی و تحقیقات معموله مشخص گردیده هنگام دستگیری خانم مذکور و خانوادهاش یک نفر سروان شهربانی به نام حسین نوجوان و شخص دیگری که گویا از دیوار فرار کرده در منزل بودهاند که عوامل دادستانی پس از تحقیقات از افسر مذکور وی را آزاد ولیکن نتوانستهاند شخصی را که فرار کرده دستگیر نمایند. بنا به اظهار کاوه رهنما (پسر متهم) و عروسش آتوسا فیروز اتهام خانم مریم اعتمادی فرار دادن جاسوس خارجی بوده است که توسط عوامل دادستانی در منزل متهم و در زندان اوین به آنها عنوان گردیده. ضمن انجام تحقیقات از خانم اعتمادی در مورد شخصی که از منزلشان فرار کرده مشارالیها مدعی است که وی شخصی به نام حاجی اطمینان بوده که از دوستان پدرش میباشد و کمی هم اختلال حواس دارد و پس از مراجعه نمایندگان دادستانی از ترس مبادرت به فرار کرده است علیهذا با توجه به اینکه این مرکز از نحوه و چگونگی انجام عملیات دستگیری و اظهارات سروان شهربانی نامبرده شده اطلاعی ندارد و این اطلاعات میتواند در روشن شدن جریان سهم بسزایی داشته باشد نکات زیر مورد نیاز میباشد:
1- گزارش مختصری در مورد نحوه و چگونگی دستگیری.
2- افرادی که در منزل متهم هنگام دستگیری حضور داشتند و اظهارات آنها جهت توجیه حضور در منزل متهم.
3- اظهارات سروان یادشده شهربانی و اینکه علت حضور خود را در منزل چگونه توجیه نموده و آیا از شخص متواری نامی برده است یا خیر؟ با توجه به اینکه خانم اعتمادی در مورد حضور سروان شهربانی مذکور مدعی است چون از همسایگان شکایت داشته لذا از وی دعوت نموده که ضمن صرف نهار موضوع را برایش تشریح نماید».
کمی بعد مریم اعتمادی اعتراف کرد فردی که از دیوار گریخت دکتر مهدی بهار، نویسندۀ کتاب مشهور میراثخوار استعمار بوده است. مریم اعتمادی درباره ارتباط خود با مهدی بهار مینویسد:
همانطوری که قبلاً نیزگفتهام با دکتر مهدی بهار که متخصص اطفال بود و در زایشگاه پرتوی کار میکرد و فرزند کوچکم فرهاد را معاینه کرده بود آشنا شدیم و در یک مهمانی بزرگ او و خانمش و برادر و زن برادرش را دیدم و خیلی اظهار علاقه کردم که یک شب شام خیلی خودمانی منزل ما بیایند و ایشان گفتند با کمال میل به شرطی فقط این عده باشیم و کس دیگری نباشد [دعوت مرا قبول کرد و گفت] چون من امشب هم به زور آمدم. بهر حال یک شب شام مدت کمی پیش از انقلاب منزل ما آمدند و من خیلی بیش از پیش از وطنپرستی و انسانیت و فهم و شعور و اطلاعات ایشان خوشم آمد.
تا این که حدود 4 یا 5 ماه پیش یک شب که در حیاط نشسته بودم با دو نفر از دوستانم دیدم یک نفر وارد باغ شد (چون در باغ همیشه باز بود، پیش از ریختن کمیته به منزل) من فوری دویدم بالا و در وهله اول نشناختم چون قدری تاریک بود ولی ایشان گفتند که من دکتر بهار هستم و اگر ممکن است فوری برویم در منزل و شما بروید نزد مهمانها من او را با جامهدانش به اطاق کاوه هدایت کردم و خوشبختانه مهمانها شام نماندند و فوری رفتم اطاق ایشان و گفتم موضوع چیست و ایشان گفتند که به اتومبیل بچههایشان مدتی پیش مسلسل زدند و خوشبختانه به کیف بچهها خورده و در حال حاضر خانم و بچهها در خارج هستند و من اینجا آمدم و اگر مزاحم نباشم اینجا مدتی بمانم من هم فوری کلید باغ و کلید اطاق کاوه را دادم و گفتم تا هر وقت میل دارید منزل خودتان است شما مانند پدر من هستید و اگر گرفتاری هست به امید خدا برطرف خواهد شد و بدین ترتیب ایشان منزل ما ماندند و علت آن را درج مقالاتی در مجله فردوسی علیه روحانیت عنوان نمود و همچنین با توجه به اینکه یکی از مخالفین سرسخت روحانیت و ولایت فقیه بوده است او را در منزلم جا دادم. از حضور دکتر مهدی بهار در منزلم کسی خبر نداشت. مستخدم منزل به نام ساکی دکتر را به نام حاجیآقا میشناخت فرزندانم از وجود حاجی در منزل مطلع بودند ولی او را به نام و مشخصات نمیشناختند. ضمناً بهار گفته بود که قرار است تلفنی بشود به نام حبیبی (که یقیناً اسم مستعار بود) و من با او در زمینه تعمیرات ساختمان صحبت میکردم و ملاقات تعیین مینمودم که دو یا سه بار حبیبی که مشخصاتش را نمی دانم ولی از نظر قیافه او را کاملاً میشناسم با بهار ملاقات نموده است، و سپس هر دوهفته یکبار روزهای چهارشنبه صبح حدود ساعت 8 الی 830 به منزل ما به ملاقات دکتر میآمد و برایش نامههای خانوادهاش را میآورد و با هم مدتی مذاکراتی دونفری میکردند. یکبار وقتی از دکتر پرسیدم واقعاً شهرت این شخص حبیبی است گفت خیر و نام مستعار میباشد و بهتر است شما هم او را به همین نام بشناسید. آخرین دفعه که قرار بود به منزل بیاید صبح همان چهارشنبه بود که بعدازظهرش دستگیر شدم و صبح تلفنی اطلاع داده بود که امروز نمیآید. وی شخص بسیار محتاطی بود دکتر مهدی بهار تاکنون 12 مکان تعویض نموده و علتش نگرانی صاحبان منازل بوده است. دکتر مهدی بهار در مورد فرارش از ایران اظهار داشته بود که تمام وسائل برای فرارش مهیا بوده ولیکن او معتقد است که وضع اینطور باقی نخواهد ماند و اگر مملکت فقط کمونیستی بشود اینجا را ترک میکند در غیر این صورت خواهد بود و مبارزه خواهد کرد ضمناً برادرش مقیم کانادا بوده و آمادگی همهگونه تسهیلات را برای او فراهم نموده است دکتر مهدی بهار گفته اگر این رژیم و دستگاه تا فروردینماه 1360 برسر کار باشد باید یک فکری برای خود بکنم و از ایران خارج شوم، البته توضیح داده بود که شناسنامه، گذرنامه و سایر مدارک جعلی دارم و از طریق مرز زمینی براحتی خواهم رفت و کافی است فقط بگویم که تصمیم دارم بروم.
خانم مریم اعتمادی در مورد اینکه آیا شورویها از وجود دکتر مهدی بهار در منزلش اطلاع داشتهاند و یا اینکه مخفی کردن دکتر در منزلش به سفارش شورویها بوده است اظهار میدارد:
به هیچ عنوان شورویها از این موضوع اطلاعی نداشته ضمناً خود دکتر بقدری از شورویها متنفر است که حد ندارد. از خانم مذکور سئوال شد در مورد روابط خودتان با شورویها با دکتر مطلبی عنوان نمودهاید؟ که مشارالیها پاسخ داد ابداً و چنانچه چنین اتفاقی میافتاد مسلماً دکتر بصورت من تف میانداخت. ضمناً دکتر مهدی بهار در جوانی کمونیست بوده که طبق اظهارات خودشان مدتها است برگشته و خیلی هم ضد کمونیست است.
دکتر مهدی بهار از فعالان کودتای موسوم به نوژه بود. احتمالاً بعد از کشف توطئه کودتا او خود را به منزل مریم اعتمادی رساند و مدتی در آنجا مخفی زیست تا از کشور خارج شد. از سرنوشت دکتر مهدی بهار، پس از خروج از کشور هیچ اطلاعی در دست نیست.
پانوشتها
1- سعید حجاریان: «منبع ما در سفارت شوروی از قصد فرار کوزیچکین مطلع شده بود.» اندیشه پویا 38، مهر و آبان 1395، ص 68.
2- نک. محمود نادری، فصلنامه مطالعات تاریخی، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، شماره 45-46 تابستان و پاییز 1393.
3- ولادیمیرکیتوویچ فیسینکو دبیر اول سفارت شوروی و عضو کا.گ.ب در رستف روسیه به دنیا آمد. او دانشجوی انستیتوی زبانهای شرقی یک دانشگاه ایالتی مسکو بود که به فراگیری زبان فارسی و انگلیسی پرداخت. سپس بورسیه دانشگاه تهران را دریافت کرد. همسر او که دختر یک مقام نظامی عضو هیأت مدیره کا.گ.ب بود به همراه فیسینکو به ایران آمد و منشی سفارت شوروی در تهران شد.
4- ولادیمیر کوزیچکین، کا.گ.ب در ایران. اسماعیل زند، دکتر حسین ابوترابیان، نشرنو، 1370، ص 509.
5- همان، ص 510.
6- زینالعابدین رهنما فرزند شیخالعراقین مازندرانی، در سال 1273 خورشیدى در کربلا به دنیا آمد و در همانجا به تحصیل در رشته فقه اسلامى، حکمت و اصول پرداخت. زینالعابدین همزمان با بازگشت بعضى از روزنامهنویسان بعدى ایران، مانند على دشتى و عباس خلیلى، در جوانى از عراق به ایران بازگشت. در ایران در رشتههای تاریخ و ادبیات فارسی تحصیل کرد. او در سال 1299 به انتشار روزنامه رهنما و مجله رهنما پرداخت. رهنما در حالى که در آغاز نام خانوادگى شیخالعراقینزاده را براى خود انتخاب کرده بود، بعدها نام خانوادگى خود را به نام این روزنامه و مجله تغییر داد. او در کنار کار روزنامهنگارى تصدی شغلهاى دولتى را نیز از یاد نبرد. اول کارش را با استخدام در اداره انتشارات و انطباعات وزارت معارف شروع کرد، ولى بعد با نزدیک شدن به سردار سپه، نخستوزیر آن زمان و پادشاه بعدى، به وکالت مجلس، معاونت وزارت راه، معاونت رئیسالوزراء رسید. وی در کابینههاى زیر شرکت جست: در سال 1305 معاون وزارت فوائد عامه. در سال 1305 (آوریل 1926) معاون وزارت کشور. در کابینه مخبرالسلطنه هدایت (11 خرداد 1306) معاون نخستوزیر. در کابینه على سهیلى (11 فروردین 1322) معاون پارلمانى و رئیس اداره کل تبلیغات. مدتى نیز وزیرمختار ایران در پاریس بود. زینالعابدین رهنما در 12 تیرماه 1368 در سن 95 سالگى در تهران درگذشت. رهنما، قلمی شیوا داشت. ترجمه و تفسیر قرآن و کتاب مشهور پیامبر از آثار اوست.
7- سرتیپ منوچهر هاشمی سالها بر اداره کل هشتم ساواک (ضدجاسوسی) ریاست میکرد، در سال 1298 در خوی متولد شد. پس از سپری کردن دوران تحصیلات ابتدایی، در سال 1312 برای ادامه تحصیل راهی تهران شد و در دبیرستان نظام ثبت نام کرد. و در مقطعی با فرزندان رضاشاه همدرس بود. از 1318 وارد دانشکده افسری شد و در 1320 با درجه ستوان دومی فارغالتحصیل شد. در رستههای مختلف نظامی در مناطق مختلف کشور فعالیت کرده و این روند تا ماههای نخست تأسیس ساواک ادامه داشت. سرتیپ منوچهر هاشمی که طی سالیان گذشته در رکن 2 ارتش تجاربی در زمینههای جاسوسی، امنیتی و ضداطلاعات کسب کرده بود، پس از انتقال به ساواک در مناطق حساس و استراتژیکی مشغول به کار شد و از همان آغاز مورد توجه تیمور بختیار قرار گرفت و رئیس شعب ساواک در استانها شد. سرتیپ منوچهر هاشمی مورد توجه انگلیسیها و مقامات MI6 در ایران بود و پشتکارش در ساواک و اطلاعات و تجارب قابلتوجهی که در زمینههای ضدجاسوسی اندوخته بود، موجب شد تا راه انتصاب او به مدیرکلی اداره کل هشتم ساواک (ضدجاسوسی) هموار شود. منوچهر هاشمی در آستانه سقوط رژیم پهلوی به خارج از کشور گریخت و درباره زندگی و کارهایش در ارتش و ساواک کتابی منتشر کرد. کتاب او درباره زوایای پیدا و پنهان بسیاری از فعالیتهای این سازمان اطلاعات دست اول و قابلتوجهی ارائه میدهد.
8- گزارش اطلاعات خارجی، به شماره 3842/241 مورخ 18/5/1344.
9- از مدیرکل اداره دوم به مدیریت کل اداره چهارم به تاریخ 20/10/44 به شماره 5918/241.
10- سرتیپ منوچهر هاشمی، داوری، سخنی در کارنامه ساواک، لندن، 1373، صص 609-612.
11- ویکتور لسیوفسکی، یکی از دیپلماتهای اتحاد جماهیر شوروی بود که از اوایل دهه 1960 میلادی در ارتباط با سازمان ملل متحد قرار گرفت. لسیوفسکی موفق شد در دوره دبیرکلی کورت والدهایم، تا جایگاه دستیار ویژه دبیرکل سازمان ملل متحد رشد کند؛ تا این که در سپتامبر سال 1979، آرکادی نیکلایویچ شوچنکو، معاون سابق دبیرکل سازمان ملل و یکی از مأموران روس که به بلوک غرب فرار کرده بود، طی مصاحبهای با بیبیسی اعلام کرد که عوامل اطلاعاتی شوروی، نفوذ «قابلتوجهی» در سازمان ملل پیدا کردهاند! شوچنکو البته اسمی از لسیوفسکی نبرد ولی به بیبیسی گفت یکی از این عوامل کا.گ.ب، دستیار ویژه والدهایم است و گزارشخوان بیبیسی متذکر شد که تنها فرد روسی که این منصب را اشغال کرده لسیوفسکی است.
سازمان ملل هیچگاه به این اتهامات شوچنکو ترتیب اثر نداد و اعلام کرد این اتهامات قابل اثبات نیست و توسط هیچ عضوی به صورت رسمی ارائه نشده است. ویکتور لسیوفسکی نیز تا سال 1981 در زمره کارکنان شخصی والدهایم باقی ماند. سه سال بعد در روز 28 فوریه 1983، لسیوفسکی شصتوسهساله در مسکو از دنیا رفت. (برگرفته از روزنامه نیویورک تایمز، 14 مارس 1984، ص 10.)
فصلنامه مطالعات تاریخی شماره 60 صفحات 11 تا 34
نظرات