در حاشیه سواد رضاخان
ملک الشعرای بهار از نامه ای با امضای رضاخان سخن به میان میآورد که در آن لغت قزاقهائی را «قزاقهای»، مأمور را «معمور»، هستند را «حستند»، بزنید را «به زنید»، صورت را «سورت» و بعد از را «بعدز»، نوشته و نامه را به عنوان «رضای سرتیپ»، امضا کرده است. متنی که بهار نقل کرده البته حاوی اغلاط انشائی هم هست.
در سوم اسفند 1299 رضاخان میرپنج با نقشهای دقیق و حسابشده دست به کودتا زد و تهران را متصرف شد. اینکه رضاخان که بود و آیا اصل و نسبی داشت یا نه، برای ما چندان اهمیتی ندارد و یا حداقل دارای اهمیت ثانوی است. نیز سخن گفتن در باب تهور و بیباکی او هم موضوع سخن ما نیست. عدهای او را ترسو خواندهاند و عدهای دیگر شجاع. مهم نیست که کدامیک از این روایتها صحیح است؛ آنچه مهم است این است که به قول افلاطون خطاب به دیونیزیوس، هرکس میتواند شایسته صفت شجاعت باشد، الا فرد جبار.
برای بحث ما مهم این است که اولاً رضاخان بههر دلیلی بهعنوان عامل اصلی کودتا در نظر گرفته شد؛ ثانیاً به رغم این موضوع، نکته مهم بیسوادی رضاخان بود که هم مقامات انگلیسی به آن اشاره کردهاند و هم رجالی مثل ملکالشعرای بهار. بهار نامهای از رضاخان را زمانی که دارای درجه سرتیپی بود و در سمت فرماندهی فوج همدان قرار داشت، نقل کرده که در آن لغت قزاقهائی را «قزاقهای»، مأمور را «معمور»، هستند را «حستند»، بزنید را «به زنید»، صورت را «سورت» و بعد از را «بعدز»، نوشته و نامه را به عنوان «رضای سرتیپ»، امضا کرده است. متنی که بهار نقل کرده البته حاوی اغلاط انشائی هم هست. این نامه نشان میدهد که رضاخان از حداقل سواد متعارف در زمانی که درجه سرتیپی داشته برخوردار نبوده است. مردی با این خصایص و ویژگیها، درست بعد از کودتا دست به صدور احکامی میزد که معلوم بود به دست نویسندگانی زیرک و باتجربه نوشته شده است. یکی از اینها بیانیه مشهور او بود با عنوان حکم میکنم. نفس عنوان این بیانیه تعجبآور بود. رضاخان کیست که حکم میکند؟ لحن بیانیه بسیار توهینآمیز و خشن بود. در این بیانیه به شعور مردم توهینی آشکار شده بود:
حکم میکنم:
ماده اول. تمام اهالی شهر تهران باید ساکت و مطیع احکام نظامی باشند.
ماده دوم. حکومت نظامی در شهر برقرار و از ساعت هشت بعد از ظهر غیر از افراد نظامی و پلیس مأمور انتظامات شهر کسی نباید در معابر عبور نماید.
ماده سوم. کسانی که از طرف قوای نظامی و پلیس مظنون به مخل آسایش و انتظامات واقع شوند، فوراً جلب و مجازات سخت خواهند شد.
ماده چهارم. تمام روزنامهجات، اوراق مطبوعه تا موقع تشکیل دولت به کلی موقوف و بر حسب حکم و اجازه که بعد داده خواهد شد، باید منتشر شوند.
ماده پنجم. اجتماعات در منازل و نقاط مختلفه بکلی موقوف، در معابر هم اگر بیش از سه نفر گرد هم باشند با قوه قهریه متفرق خواهند شد.
ماده ششم. در تمام مغازههای شراب فروشی و عرق فروشی، تأتر و سینماتوگرافها و کلوپهای قمار باید بسته شود و هر مست دیده شود به محکمه نظامی جلب خواهد شد.
ماده هفتم. تا زمان تشکیل دولت تمام ادارات دوائر دولتی غیر از اداره ارزاق تعطیل خواهند بود. پستخانه، تلگرافخانه هم مطیع این حکم خواهند بود.
ماده هشتم. کسانی که در اطاعت از مواد فوق خودداری نمایند به محکمه نظامی جلب و به سختترین مجازاتها خواهند رسید.
ماده نهم. کاظمخان به سمت کماندانی شهر انتخاب شد و معین میشود و مأمور اجرای مواد فوق خواهد بود. 14 جمادیالثانی 1339، رئیس دیویزیون قزاق اعلیحضرت شهریاری و فرمانده کل قوا- رضا.
این بیانیه به قدری توهینآمیز بود که رهگذران در جلو حکم میکنم، نوشتند: ... میخوری. عدهای دیگر با دیدن جمله حکم میکنم، اعلان را نخوانده کندند و بردند تا به زبالهدانی سرازیر کنند. روز بعد مأمورین این اعلان را از در و دیوار کندند، بعد از بیست و چهار ساعت دیگر هیچ کس این اعلان را در سطح تهران مشاهده نکرد.
تاریخ سیاسی ایران معاصر ، بسترهای تاسیس حکومت پهلوی ، زمستان 1389 ، ص 36 تا 38
نظرات