ایران از دریچه چشم احزاب انگلیس در دوران مشروطه


 ایران از دریچه چشم احزاب انگلیس در دوران مشروطه

 مقارن فتح تهران، تعارضات و رقابت‌های احزاب لیبرال و محافظه‌کار انگلیس شدت پیدا کرد. برخی از ایرانیان مقیم هندوستان پیش‌بینی می‌کردند حزب حاکم لیبرال دیر یا زود سرنگون خواهد شد. در آن زمان دولت قدرتمند آلمان، حریف انگلیسی را وادار کرده بود بر هزینه‌های نظامی خود بیفزاید. حزب لیبرال که معتقد بود دشمن اصلی آلمان است، با روسیه از در آشتی درآمده، اما از طرف دیگر بر تجهیزات جنگی خویش افزوده بود و این امر جز از طریق ازدیاد مالیات غیرممکن بود. مجلس اعیان در برابر این اقدامات اعتراض کرد. محافظه‌کاران، خواستار جلب درآمد از کشورهای دیگر از جمله ایران از راه صدور سرمایه و ادغام آن در نظام سرمایه‌داری بین‌المللی و شرکت‌های فراملیتی بودند؛ حال آن‌ که لیبرال‌ها سیاسی‌کاری پیشه می‌کردند و از دست یازیدن به اقداماتی که حساسیت روسیه را برمی‌انگیخت و ضریب ریسک آن بالا بود خودداری می‌کردند.

مناقشاتی که در مجالس لردها و عوام بر سر معاهده 1907 روس و انگلیس اتفاق افتاد، در همین چارچوب قابل بررسی است. بالفور، لنسداون، کرزن و روچیلد نه برای مقاصد خیرخواهانه و رشد دمکراسی در ایران، بلکه به خاطر منافع انگلیس و شرکت‌های چند‌ملیتی با آن قرارداد مخالفت می‌کردند، ضمن اینکه به هر حال نفس حملات آنها علیه دولتین روس و انگلیس می‌توانست مؤدی به تأمین منافع ایران شود، البته اگر رجال زیرک و آشنا به فنون دیپلماسی در ایران وجود می‌داشت. محافظه‌کاران از کاهش نفوذ انگلیس در ایران، تبت و افغانستان می‌نالیدند؛ یعنی مناطقی که حریم امنیتی هندوستان به شمار می‌آمد. از سال 1906 تا فتح تهران، لیبرال‌ها موفقیت‌هایی در ایران به دست آورده بودند. تا پیش از آن موازنه قوا به نفع روسیه بود، اما انقلاب مشروطه این موازنه را به هم زد. انگلیسی‌ها نه به خاطر نفس مشروطه، بلکه برای عقب راندن حریف، از نهضتی که ایجاد شده بود حمایت کردند تا جای پایی در ایران داشته باشند. اما بدون تردید این حمایت صرفاً برای منافع بریتانیا بود؛ البته اگر سیاستمداران ایران می‌توانستند از تعارضات قدرت‌ها به نفع منافع ملی کشور استفاده کنند، چه بسا از این طریق منافعی هم به مردم ایران می‌رسید.

لیبرال‌ها مثل محافظه‌کاران، ایران را سپر بلای هند می‌خواستند؛ اما روش آنها متفاوت بود. اگر هند حفاظت می‌شد، لیبرال‌ها دلیلی برای همدری با ایران نمی‌دیدند؛ اما محافظه‌کاران اعتقاد داشتند این وضع شکننده است و صرفاً با یک معاهده نمی‌توان آن مهم را تأمین کرد. ضمانت حفاظت از مرزهای هند یافتن جای پایی در بین دولتمردان ایران و سیطره بر اقتصاد این کشور بود. محافظه‌کاران نفوذ تامه روسیه را بر ایران برنمی‌تافتند و عهدنامه 1907 را سست‌تر از آن می‌دانستند که جلوی نفوذ آن دولت را بگیرد. آنها می‌گفتند بهترین سیاست این است که در عین صلح، اندیشه جنگ را هم از سر به در نکنند. اما اگر آنها درصدد استیلا بر ایران برمی‌‌آمدند، چاره‌ای جز تقسیم کشور نداشتند، این امر حس رقابت آلمان را تحریک می‌کرد. اگر ایرانی‌ها می‌توانستند در صحنة شطرنج جهانی فعال باشند، آن سیاست می‌توانست جوی خون در اروپا جاری سازد و بین اروپاییان آتش جنگ برافروزد. از طرفی هجوم نظامی روس و انگلیس به ایران می‌توانست واکنش‌های دینی را از سوی مردم برانگیزد، در این صورت انگلیس بیشتر زیان می‌دید، زیرا اکثر مستعمرات آن دولت در زمرة کشورهای اسلامی بودند.

در حالی ‌که روس و انگلیس استقلال ایران را تهدید می‌کردند، مشروطه‌طلبان ایران به عزل محمدعلیشاه دلخوش بودند. آنها نمی‌دیدند کشور در معرض تجزیه قرار دارد و تصور می‌کردند فقط با رفتن شاه کلیه معضلات خود به خود حل خواهد شد. مؤیدالاسلام مدیر حبل‌المتین کلکته از روحانیون خواست تا علیه قرارداد 1907 بپاخیزند؛ در غیر این صورت «کفار» ایران را تحت تسلط درخواهند آورد:

... کدام وقت برای اسلام ناز‌ک‌تر از این موقع خواهد بود؟ چرا برای حفظ اسلام جداً بر نمی‌خیزند؟ سلطنت شیعه دارد خاتمه می‌پذیرد... چون از ابتدا اقدام شما بزرگواران را مردم دیده، حالا هم بدون حرکت شما حرکتی نخواهند نمود. این موقع را باید غنیمت شمرند، ورنه خدای نخواسته بیاید روزی که این نفوذ کلمة روحانیت در ایران باقی نماند و در آن وقت اگر بخواهید هم، کاری از دستتان برنیاید. همین قدر بدانید که سکوت شما بزرگواران به اندازه‌ای اجانب را در مداخله جری و با اقتدار و نفوذ ساخته که در هر آن به حرکات خودمان می‌توانند ایران را زیر و بالا نمایند، و هرگاه باز هم بر تأنی خود قایم باشند خواهند دید که از این سر تا آن سر ایران را پر از آتش انقلاب ساخته‌اند و به اسم حفظ امنیت از چهار طرف قشون در ایران زیاد خواهند نمود.[1]

 

علل مخالفت سرمایه‌سالاران انگلیس با قرارداد

گفتیم در آستانه مشروطه ایران، تغییرات مهمی در بریتانیا رخ داده بود. حزب محافظه‌کار که تحت رهبری لرد سالیسبوری و بالفور، بیش از ده سال در حکومت بود، جای خود را به حزب لیبرال داده بود. نخست‌وزیر جدید یعنی سر هنری ‌کمپبل - بنرمن[2] همراه با وزیر خارجه کابینه یعنی سر ادوارد گری سیاستی کاملاً متفاوت داشتند. تحولات مشروطه ایران که با تحولات سیاسی در انگلیس و تزلزل اوضاع اجتماعی در روسیه همزمان بود، گری را بر آن داشت تا از فرصت پیش آمده برای گسترش روابط با روسیه بهره جوید.

با این حال اسپرینگ رایس که به تازگی به جای‌ هاردینگ مأموریت وزیرمختاری در ایران یافته بود، با وزیر خارجه هم‌رأی نبود. او که پیش از این هم در دوره وزیرمختاری ولف در تهران خدمت کرده بود و زبان فارسی را به خوبی می‌دانست، نسبت به مصالحه روس و انگلیس بدگمان بود. دوست وی لرد کیچنر[3] فرمانده کل نیروهای هندوستان نیز با او هم‌عقیده بود. این پدیده امر شگفتی نبود زیرا اکثر مأموران انگلستان در هند با مقوله بهبود روابط با روسیه مخالف بودند.

در نوزدهم ژوئن 1907 کیچنر از سیملا نامه‌ای برای رایس ارسال کرد، در نامه آمده بود:

برای همه ما که اینجا (هندوستان) نشسته و با سیاست روس‌ها در ایران تماس مستقیم نداریم بودن دیپلماتی مثل تو در آنجا نعمتی است بزرگ. زیرا تا موقعی که عهده‌‌دار این سمت هستی اطمینان و اعتماد مطلق داریم که هر اقدامی برای حفظ مصالح بریتانیا در کشورهای همجوار هندوستان لازم باشد انجام خواهی داد و سیاستی را دنبال خواهی کرد که از هر حیث با خط ‌مشی سنتی انگلستان منطبق باشد. هیچ نمی‌دانم این گزارش‌های روشن و منطقی تو چه اثری در ذهن کسانی که در لندن نشسته‌اند و سیاست‌های ما را در نقاط مختلف جهان تعیین می‌کنند بخشیده است. آیا با خواندن این گزارش‌ها متنبّه خواهند شد و از این معاشقه‌‌های سیاسی با قزاق ریشو[4] دست خواهند برداشت، یا اینکه احساس می‌کنند فرصت برای محتاط بودن از دست رفته است، چون ابتکار و بکارت خود را از دست داده‌اند؟...[5]

دو تن از مهمترین افرادی که گری را همراهی می‌کردند عبارت بودند از سرآرتور نیکولسون و سر چارلز ‌هاردینگ. نیکولسون سفیر جدید انگلیس در روسیه، اندکی بعد از انتصاب ایزولسکی به عنوان وزیر خارجه روسیه به این منصب گماشته شده بود. سر چارلز‌ هاردینگ که قبل از وی مدتی سفیر انگلیس در روسیه بود، اینک به عنوان معاون دائمی وزارت امور خارجه بریتانیا منصوب شده بود. هر دو تن مدتی پیش از این در ایران خدمت کرده بودند و هر دو اعتقاد داشتند مهمترین تهدید علیه منافع بریتانیا، آلمان است نه روسیه. گروه سه نفره گری، نیکولسون و‌ هاردینگ نقش اساسی در تحولات سیاست خارجی انگلیس قبل از جنگ برعهده داشت. نیکولسون که برای جلب دوستی روسیه تلاش می‌کرد، متهم بود که حتی منافع میهن خود را در این راه قربانی می‌سازد. اما غیر از رایس و کیچنر افرادی دیگر مثل بالفور، روچیلد و لرد آرچیبالد رزبری هم در صف مخالفین سیاست خارجی‌ گری قرار داشتند که به اصطلاح «تیم یهودیان» را تشکیل می‌دادند. این تیم هرگونه مصالحه‌ای را با روسیه رد می‌کرد و با اطلاعاتی که توسط عوامل خود به ویژه کمپانی‌های نفتی در روسیه و به‌طور خاص در باکو به دست می‌آوردند، سقوط قریب‌الوقوع امپراتوری محتضر تزار را پیش‌بینی می‌کردند و البته اینان از همان طریق شرکت‌های نفتی و سرمایه‌گذاران متحد خود اطلاعات خوبی از درون ایران داشتند و با کمک در ارسال سلاح به ایران از راه باکو نقش مهمی در بر‌اندازی محمد‌علیشاه برعهده گرفتند.

در روسیه هم وضعیت مشابهی وجود داشت. تزار و ملکه الکساندرا فدوروفنا[6] طرفدار آلمان بودند، نیز افرادی مثل وزیر دربار بارون فردریکس[7] و معاونش پرنس دالگورکوف[8] و رئیس تشریفات دربار کنت بنکندروف[9] از مخالفین انگلیس به شمار می‌آمدند. سفرای روسیه در ژاپن، آمریکا‌، آلمان، اتریش و تعدادی دیگر از مقامات روسیه به اصطلاح جزو «دسته آلمانها» بودند. اکثر کسانی که مشاغل درجه یک را عهده‌دار بودند آلمانی‌نژاد به شمار می‌آمدند؛ کما ‌اینکه خود تزار روسیه و همسرش هم آلمانی تبار بودند. به غیر از این دسته باید نظامی‌ها را هم افزود که با مصالحه با انگلیس مخالف بودند، اما ایزولسکی وزیر امور خارجه شخصاً طرفدار کنار آمدن با انگلیس بود. مهمترین فردی که در انگلیس به مصالحه با روسیه می‌اندیشید و از آن حمایت می‌کرد، سر هنری دراموند ولف از نزدیکان ادوارد هفتم و وزیرمختار سابق انگلیس در ایران و عضو حلقة پریمروز بود.

ولف در دورة ناصرالدین‌شاه از طرف دولت متبوعش به جای سر آرتور نیکولسون به عنوان وزیرمختار انگلیس در تهران منصوب شده بود. او مثل پدرش دکتر جوزف ولف با دربار بریتانیا روابطی ویژه داشت و از سوی دیگر با کانون‌های تجاری و یهودی لندن صمیمی بود. ولف عضو مجلس عوام و بنیادگذار پریمرزلیگ[10] بود که جماعتی از افراطی‌‌ترین محافظه‌کاران انگلستان در آن عضویت داشتند. هدف این گروه اجرای اصول سیاست‌های بنیامین دیزرائیلی سیاستمدار شهیر یهودی انگلیسی بود که طبق آن می‌خواست دامنه نفوذ سرمایه‌های انگلیسی- یهودی را در خاورمیانه، شمال افریقا و آسیای جنوب شرقی بگستراند و در حقیقت از طریق اقتصادی روسیه را به زانو درآورد. اندیشه تأسیس دولتی برای یهودیان از دیگر طرح‌های این حلقه بود. ولف حتی نام جمعیت خود را گل پامچال نامید که مورد علاقة دیزرائیلی بود.

ولف که از وضعیت داخلی ایران به خوبی آگاهی داشت، معتقد بود تمامیت ارضی ایران باید حفظ شود؛ از سرمایه‌های بالفعل و بالقوه آن بهره‌برداری گردد؛ و برای این منظور ضروری است دولتی قوی و مستقل در آن وجود داشته باشد. در حقیقت اینها سیاست‌های لرد سالیسبوری وزیر وقت امور خارجه بریتانیا بود.[11] اگر بخواهیم اندیشه‌های ولف را به طور مختصر بیان کنیم، باید بگوییم او معتقد بود انگلیس باید آن‌قدر در ایران منافع تجاری داشته باشد که پارلمان کشور او هیچ راهی جز حمایت از اتخاذ سیاستی قدرتمند در مورد ایران نداشته باشد. به عبارت بهتر ولف می‌خواست روسیه را وادار به عقب‌نشینی کند. برای اجرای این منظور معتقد بود باید پای سرمایه‌‌داران به اصطلاح امروز فراملیتی به ایران گشوده شود. سرمایه‌داران نفوذی قاطع در دیپلماسی بریتانیا داشتند. بنابراین اگر آنها علاقه‌ای در ایران پیدا می‌کردند، نسبت به سرنوشت سیاسی این کشور بی‌تفاوت نمی‌ماندند. در اهمیت مأموریت ولف همین بس که وی امتیازاتی مثل کشتیرانی رود کارون، بانک شاهنشاهی و تنباکو را برای سرمایه‌داران انگلیس از دولت ایران دریافت کرد.

حلقة دوستان ولف در تحولات مشروطه ایران نقش مهمی برعهده داشتند و پیش از این ماجرا ساسون‌ها در ماجرای رژی تنباکو سودی هنگفت به دست آوردند. ‌توضیح اینکه وقتی امتیازنامه رژی به هم خورد، دولت ایران ناچار شد غرامت بپردازد. این غرامت پانصدهزار لیره بود‌، حال آنکه رژی بیش از یکصدوسی هزار لیره سرمایه‌گذاری نکرده بود. در حقیقت صاحب امتیاز، سود ده‌ سالة آینده خود را هم گرفت و نه تنها شکست نخورد، بلکه بدون سرمایه‌گذاری سود کلانی به جیب زد. ساسون‌ها از طریق بانک شاهی وام این غرامت را در اختیار ایران گذاشتند؛ یعنی رژی تنباکو نه تنها خود سود برد، بلکه بانک شاهنشاهی را که در معرض افلاس قرار داشت، نجات داد. از آن به بعد ایران هرگز نتوانست از زیر بار قروض خود شانه خالی کند. همین خانواده‌ها بودند که در دوره مشروطه هم نقش اساسی در تحولات دیپلماسی بریتانیا بر عهده داشتند و از افراطی‌ترین جناح مشروطه حمایت می‌کردند و البته هدفشان فقط و فقط کسب سود از منابع داخلی ایران بود. رهبران این گروه همه از افرادی بودند که ما آنان را تیم یهودیان می‌نامیم. دو خانواده مهم این تیم ساسون‌ها بودند و سلیگمن‌ها؛ نام این دو خانواده با تحولات اقتصادی ایران دوره مزبور به هم تنیده است، در مباحث آتی، تبار این دو خاندان را بررسی خواهیم کرد.

ساسون‌ها مثل روچیلدها و سلیگمن‌ها با تحولات ایران دورة مشروطه به شدت گره خورده بودند. خاندان ساسون تجار یهودی بودند که در دستگاه دیوان‌سالاری سلاطین عثمانی و بعدها کمپانی هند شرقی نفوذی زاید‌الوصف داشتند. منشأ آنان از بغداد بود که بعدها در هند، انگلیس و چین هم نفوذی تام و تمام یافتند. بنیادگذار خانواده، شیخ ساسون بن صلاح[12] (1830-1750) چهل سال ریاست جامعه یهودیان بغداد را عهده‌دار بود. وی در عین حال خزانه‌دار بزرگ پاشاهای عثمانی در بغداد بود. وقتی پای کمپانی هند شرقی به بمبئی رسید، ساسون‌ها در آنجا مستقر شدند و آن‌قدر قدرتمند گردیدند که شاهزادگان تجارت شرق[13] نام گرفتند. فرزند ساسون بن صلاح به نام دیوید (1864- 1792) نخستین فرد از خاندان ساسون بود که به سال 1828 از بغداد به بوشهر آمد و به زودی پدرش هم به او ملحق شد و در همان‌جا درگذشت. این ایام مقارن با سال‌های سلطنت محمدشاه قاجار در ایران بود. دیوید ساسون با خانوادة بزرگش[14] در سال 1832 به بمبئی مهاجرت کرد و در آنجا امور و کارهای مربوط به تجارت را در پیش گرفت و به زودی جایگاه بین‌المللی یافت.

دیوید، هشت پسر داشت که اینان علاوه بر رهبری جامعه یهودیان بمبئی نقش کلیدی در اقتصاد هندوستان داشتند. ساسون‌ها علاوه بر فعالیت تجاری در بمبئی به ساختن بیمارستان، کتابخانه، مدرسه، موزه و سایر فعالیت‌های مشابه اشتغال داشتند. شخص دیوید در انتشار یک روزنامه یهودی- عربی فعال بود و از محققین برای انتشار کتاب‌هایشان حمایت می‌کرد. در اقامتگاه تابستانی‌اش در پونا[15] بیمارستانی به نام خود احداث کرد؛ همچنین موزه‌ای از آثار عبری به نثر و نظم فراهم ساخت و همه اینها جزو موقوفات کنیسه‌ای بود که خود ساخته بود. فرزند بزرگ دیوید، عبدالله نام داشت که بعدها آلبرت نیز خوانده می‌شد. عبدالله (96-1818) میزبان ناصرالدین‌ شاه در یکی از سفرهای اروپایی‌اش در انگلیس بود. او نیز مثل پدر در امور تجارت بمبئی سر‌آمد بود. او در کنار فعالیت‌های تجاری به صنعت هم روی آورد و نخستین اسکله هند را در سالهای 75-1872 احداث کرد که این امر باعث شد بمبئی به بزرگترین لنگرگاه تجاری خود مجهز شود. تأسیس مؤسسه خیریه دیوید ساسون و تهیه مایحتاج محققان دانشگاه و بنیاد نهادن یک مدرسه یهودی از دیگر اقدامات آلبرت (عبدالله) ساسون بود.

در میانه سالهای دهه 1870 آلبرت در لندن اقامت گزید؛ یعنی جایی که اعضای خانوادة ثروتمند ساسون به تدریج مستقر شدند. به دلیل تلاش‌هایش برای صنعتی کردن هند در سال 1890 لقب گرفت. همچنین با ولیعهد انگلیس ادوارد هفتم محشور بود؛ مردی که در دوره سلطنت او، مشروطه ایران اتفاق افتاد. برادران آلبرت از همسر دوم دیوید یعنی روبن[16] (1905- 1835) و آرتور[17] (1912-1840) هم با دربار باکینگهام روابط صمیمانه‌ای داشتند. روبن بیشتر با ادوارد هفتم محشور بود و در سفرهایش وی را همراهی می‌کرد. آرتور نیز که عبری را خیلی خوب می‌دانست از نزدیکان دربار ملکه ویکتوریا و فرزند و جانشینش ادوارد هفتم بود و مردی ادیب به شمار می‌آمد. خانه او در برایتون[18] محل تجمع دائم میهمانانی بود که ادوارد در آنها حضوری همیشگی داشت. از بین برادران ساسون؛ سالومون (1894-1841) در شرق ماند و امور تجاری خود را تا شانگهای و هنگ‌کنگ بسط داد. این خاندان ضمن اینکه از سهامداران عمده بانک شاهنشاهی ایران بودند، در زمره صادر‌کنندگان تریاک هند و ایران به چین محسوب می‌شدند که سالومون در این امر اخیر بسیار ساعی بود و شعبه‌های شرکتش در ایران فعالیت می‌کردند. شرکت ساسون‌ها عنوان عمومی کمپانی دیوید ساسون داشت، یعنی برادران عنوان شرکت خود را به نام پدر ثبت کرده بودند. همسر سالومون یعنی فلورا ساسون[19] (1936-1859) نوه بزرگ دیوید ساسون بود که یک عبری‌شناس برجسته و کارشناس شریعت یهود به شمار می‌آمد. فلورا بعد از مرگ همسر تا سال 1901 در بمبئی ماند و سپس به انگلیس کوچید. فرزند این زوج یعنی دیوید سالومون ساسون (1942-1880) هم از متخصصین شریعت یهود بود و نویسنده تاریخ یهودیان بغداد.[20] این کتاب در سال 1949 منتشر شد.

ساسون دیوید ساسون که در زمره هشت برادر ساسون‌ها بود بیشترین تلاش را در جهت احقاق حقوق یهودیان انگلیس به خرج داد. او عضو شورای کالج یهودیان و دخترش راشل[21] سردبیر ابزرور[22] و تایمز[23] بود، یعنی جرایدی که در کنار سایر جراید یهودی مثل منچسترگاردین از افراطی‌ترین جناح مشروطه‌خواه ایران حمایت می‌کردند. برخی از افراد این خاندان مثل الیاس[24] (1880-1820) دامنه فعالیت خود را تا افریقا، اروپا و امریکا گسترش دادند. فرزند الیاس یعنی سر جاکوب الیاس ساسون (1916-1844) با احداث ساختمان‌هایی عظیم در هند فعالیت تجاری پدر را ادامه داد. کالج مرکزی علوم،[25] یک بیمارستان عمومی و ساخت یک کنیسه از دیگر اقدامات اوست. سرادوارد آلبرت ساسون (1912- 1856) هم فرزند آلبرت ساسون بود که با الین کارولین دو روچیلد[26] ازدواج کرد، به این شکل به پیوندهای اقتصادی دو خاندان روچیلد و ساسون، پیوند خونی نیز افزوده شد. سر ادوارد نخستین عضو خانواده ساسون‌ها بود که به شکل حرفه‌ای وارد سیاست شد. در سال 1899 او به عنوان یکی از اعضای حزب محافظه‌کار به نمایندگی مجلس عوام رسید و این کرسی را تا زمان مرگ حفظ کرد. فرزندش سر فیلیپ (1939-1888) هم یکی از کرسی‌های پارلمان انگلیس را به عنوان یک محافظه‌کار در سال 1912 به دست آورد و او هم تا زمان مرگ این کرسی را حفظ کرد. در قرن بیستم این خاندان نفوذ خود را در انگلیس، هند، چین و کشورهای امریکای لاتین مثل باهاما حفظ کردند.[27] ساسون‌ها همراه با برادران ساموئل که نقش بسیار عظیمی در تحولات نفتی جهان داشتند و سهام مؤثر شرکت شل در دست آنان بود و در کمپانی نفت باکو همراه با روچیلدها سرمایه‌گذاری کرده بودند؛ در تحولات ایران از دورة ناصری به بعد به ویژه در جریان مشروطیت ایران نقش مهمی در حمایت از جناح تندرو بر عهده گرفتند. همین جریان بود که به بهانه مخالفت با قرارداد 1907 وارد در معرکه‌ای شدند که نهایت آن افزودن بحران بر بحران‌های داخلی ایران بود، طرفه آنکه آنان با قراردادی مخالفت می‌کردند که بر اساس پیشنهاد دلال آنان در ایران یعنی سر هنری دراموند ولف منعقد شده بود.

روچیلدها و ساسون‌ها با دربار ادوارد هفتم پیوندی عمیق داشتند و لرد راند ولف چرچیل پدر سر وینستون همراه با سر هنری دراموند ولف از معاشران آنها بودند. وقتی امتیاز رویتر برچیده شد «کمپانی بین‌المللی راه‌آهن ایران» ایجاد شد که لرد روچیلد اول با وساطت راند ولف چرچیل وزیر وقت امور هند تلاش کرد پای دولت آلمان را به عنوان حامی امتیاز به معرکه بکشاند.[28]  این سیاست در سال‌های بعد هم پی‌گیری می‌شد. اوج این قضایا در حوادث مربوط به قرارداد 1907 به بعد بود که مخالفین قرارداد تلاش می‌کردند با باز کردن پای سرمایه آلمانی که در اختیار همین خاندان‌ها بود، فصل نوینی در تاریخ ایران بگشایند. در ایران مشخصاً از عهد صدر‌اعظمی میرزا حسین‌خان سپهسالار و توسط خود وی زمینه‌های همکاری با روچیلد فراهم شد که نخستین آن همین امتیاز راه‌آهن بود که یکی از حوزه‌های سرمایه‌گذاری آنها به شمار می‌رفت. هدایت از قول زیمنس، صاحب کارخانه‌های مشهوری به همین نام نقل می‌کرد که این قرارداد سر نمی‌گیرد، زیرا «سنگ بزرگی است»، به قول همین هدایت اگر امتیاز سر گرفته بود، «مملکت به اختیار کمپانی می‌رفت».[29]

بعد از برچیده شدن امتیاز رویتر و در آستانه دومین سفر ناصرالدین ‌شاه به فرنگ، «به عنوان غرامت اکنون امتیازنامه گران‌بهایی برای عملیات بانکی و بهره‌برداری از معادن به رویتر اعطا شد که با مشارکت ساسون و شرکا به تأسیس بانک شاهنشاهی ایران رسید».[30] درباره نقش این بانک در حوادث سیاسی ایران در کتاب حاضر بحث‌های لازم انجام گرفته است.

از دیگر خاندان‌های ذی‌نفوذ یهودی در ارتباط با تحولات ایران باید از روچیلدها نام برد که آوازه آنها از دوره ‌ناصری به بعد در تاریخ ایران پیچیده است. نخستین باری که از روچیلدها در منابع ایرانی نام برده شده است، در سفرنامه ناصرالدین ‌شاه است:

«روچیلد حمایت یهودی‌ها را زیاد می‌کرد و از یهودی‌های ایران حرف می‌زد و استدعای آسایش آنها را می‌نمود، به او گفتم: شنیده‌ام شما برادرها هزار کرور پول دارید. من بهتر آن می‌دانم که پنجاه کرور به یک دولت بزرگی یا کوچکی داده، مملکتی را خریده و یهودیهای تمام دنیا را در آنجا جمع کنید و خودتان رئیس آنها بشوید، و همه را آسوده راه ببرید که اینطور متفرق و پریشان نباشد. بسیار خندیدم و هیچ جوابی نداد.[31]

در این مسافرت شاه به اتفاق ادوارد هفتم ولیعهد انگلیس و همسرش و دیگر اعضای خانواده سلطنتی، به تماشاخانه امپایر رفتند و برنامه سرگرم‌کننده و بسیار باشکوهی را تماشا کردند. تئاتر را اختصاصاً برای این برنامه‌ها اجاره کرده بودند و هزینه نمایش را سر آلبرت عبدالله ساسون از یهودیان نامدار انگلیس که گفتیم بغدادی‌الاصل بود پرداخت. این فرد پس از اندوختن مال و مکنت فراوان در هندوستان و خاور دور، اینک در انگلیس اقامت گزیده بود و در کنار روچیلدها از معاشران نزدیک ولیعهد به شمار می‌رفت. ساسون به زبان فارسی هم سخن می‌گفت و با علائق تجاری خود در ایران خوشحال بود که هرچه از دستش برآید برای شاه انجام دهد و از او و همراهان در خانه ییلاقی‌اش نزدیک برایتن، پذیرایی کند.[32]

به هرحال تقریباً هجده سال بعد از مأموریت ولف، قرارداد 1907 منعقد شد، یعنی نظریات او به بوته اجرا گذاشته شد. از نظر محافل افراطی انگلیس وضعیت آغاز قرن بیستم با دورة مأموریت ولف تمایز اساسی داشت. روسیه دیگر ‌آن قدرت دیروزین نبود، بلکه دولتی شکست خورده به حساب می‌آمد که در مصاف با ژاپن بازنده شده بود، مضافاً اینکه شورش‌های داخلی وقت زیادی از دولت روسیه را اشغال می‌کرد، بنابراین می‌بایست حریف به‌طور کامل به عقب رانده شود. برعکس گری معتقد بود که روسیه دولتی شکست خورده نیست، بلکه هنوز هم با اتکا به قدرت نظامی خود می‌تواند به سوی هندوستان پیشروی کند، بنابراین حداقل حسن قرارداد 1907 این است که انگلیس را از خطر پیشروی روسیه به آن سمت مصون نگه می‌دارد. گری می‌گفت انگلیس در آسیا در برابر حریفی مثل روسیه هنوز آسیب‌پذیر است و اعتقاد داشت روسیه آن ‌قدر نیرومند هست که در صورت هجوم به سوی هند نتوان جلوی آن را گرفت. بهترین راه‌حل جلو گرفتن از خطر، همان قرارداد بود که ورق پاره‌ای بیش نبود اما می‌توانست منافع بریتانیا را تضمین کند. او می‌گفت حداقل این واقعیت وجود دارد که خطر جنگ بین دولتین از بین رفته است.[33]

در انگلیس مخالفین قرارداد 1907 به چند دسته تقسیم می‌شدند: نخست کسانی مثل براون و لینچ و لمینگتن در کمیته ایران، دوم حکومت هند انگلیس، سوم سرمایه‌داران یهودی، چهارم حزب کارگر و پنجم دسته‌های مختلفی از سازمانهای کارگری گرفته تا جمعیت‌های زنان که این جمعیت‌ها هم عمدتاً یهودی بودند. کرزن نیز با قرارداد به مخالفت برخاست و معتقد بود این قرارداد به زیان مصالح بریتانیاست و یکسره به نفع روسیه است. او می‌گفت این قرارداد زحمات یکصد ساله انگلستان را به هدر داده و آنچه به دست آمده است یا هیچ است یا در حکم هیچ.[34] هارولد نیکولسون فرزند سر آرتور نیکولسون این قرارداد را اتحادی سست ‌بنیاد دانست که نه در انگلیس طرفداری داشت و نه در روسیه.[35] مطبوعات روسیه از همان آغاز با دیده تردید به قرارداد نگریستند. پرنس میلیوکف[36] رهبر حزب مشروطه‌خواه دمکراتیک[37] آن را بیشتر به سود انگلیس دانست، او دارنده امتیاز روزنامه رچ[38] یا همان روزنامه‌ای بود که پانوف بلغاری هم از خبرنگاران آن بود و در جریان مشروطیت ایران همراه با رسول‌زاده در جرگه هواخواهان مشروطه‌طلبان ایران درآمد. پانوف همان کسی است که متن گزارش‌های لیاخوف را در مورد اندرز به محمدعلیشاه برای نابودی مشروطه و ایجاد استبداد برای براون فرستاد و او در کتاب انقلاب ایران چاپ کرد. از طرفی سرمایه‌داران روسیه هم با قرارداد مخالفت کردند، به هر حال جز تشکیلات وزارت خارجه دولتین روس و انگلیس، مدافعی برای قرارداد وجود نداشت.

 

 

 

[1]. حبل‌المتین (کلکته)؛ سال 17، ش 114، 25 رمضان 1327، 11 اکتبر 1909، ص8.

[2]. Sir Henry Campbell – Bannerman.

[3]. Lord Kitchener.

[4]. منظور تزار نیکلای دوم امپراتور روسیه است.

[5]. Stephen Gwynn (ed): The Letters and Friendships of Sir Cecil Spring Rice, Vol.2, Constable & Co, London, 1924, pp. 101-102.

[6]. Aleksandra Fedorovna.

[7]. Fredricks.

[8]. Dalgorkov.

[9]. Benkendrov.

[10]. Primrose League.

[11]. Rose Louise Greaves: Persia and the Defense of India (1884-1892), University of London, London, 1959, pp. 270-271.

[12]. Sheikh Sassoon B. Salah.

[13]. Merchant – Princes of the Orient.

[14]. His Large Family.

[15]. Poona.

[16]. Reuben.

[17]. Arthur.

[18]. Brighton.

[19]. Flora Sasson.

[20]. History of the Jews of Baghdad.

[21]. Rachelle.

[22].            The Observer.

[23].            The Times.

[24]. Elias.

[25]. Central College of Science.

[26]. Eline Caroline de Rothschild.

[27]. Encyclopedia Judaica, Vol. 14, Katter , Jerusalem, 1971, pp.

[28]. اندیشه ترقی، صص 361-360

[29]. مخبرالسلطنه هدایت: خاطرات و خطرات، زوار، تهران، 1363، ص 226.

[30]. ایرانیان در میان انگلیسی‌ها، ص 270.

[31]. اندیشه ترقی و حکومت قانون، ص 263.

[32]. دنیس رایت: ایرانیان در میان انگلیسی‌ها، ترجمه کریم امامی، نشر نو، تهران، 1364، صص 68-267.

[33]. Sir Edward Grey: Twenty – Five Years (1892-1916), vol.1, Hodder and Stoughton, London, 1925, pp. 159-166.

[34]. Ronald Shay: The Life of Lord Curzon, vol. 2 , Ernest Benn, London, 1928, p.38.

[35]. Harold Nicholson: Portrait of a Diplomatist, Houghton Mifflin, Boston, 1930, p.191.

[36]. P. N. Miliukov.

[37]. Constitutional Democratic Party.

[38]. Rech.


برگرفته از کتاب بحران مشروطیت در ایران نوشته دکتر حسین آبادیان منتشره از سوی مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی