از کشف حجاب تا تاسیس سازمان حامی زنان
7226 بازدید
چکیده:
از اواسط دهه 1330 تعداد سازمانهای حامی زنان به صورتی غیر طبیعی در ایران افزایش یافت، مثلاً سازمان «جمعیت خیریه» متعلق به ثریا پهلوی، یا «سازمان رفاه زنان و کودکان» و «سازمان زنان طرفدار اعلامیه حقوق بشر». این روند در سال 1345 شتاب بیشتری گرفت به صورتی که علاوه بر تشکیل سازمانهای جدیدی همچون «سازمان زنان ایران» و «شورای عالی جمعیت زنان ایران»، همایشهای بینالمللی گوناگونی نیز در ارتباط با زنان و حقوق آنان در جامعه تشکیل شد و اهداف خود را پیگیری حقوق زنان بیان کردند.
با روی کار آمدن رژیم پهلوی دوم، ایران از یک دولت نیمه فئودالی به یک دولت متمرکز سرمایهداری وابسته به آمریکا تبدیل شد. این تغییر، در تمام ابعاد زندگی و به ویژه در ابعاد اقتصادی و اجتماعی جامعه تأثیر بسیار گذاشت. در ابتدا این تغییرات موردنظر رژیم، به دلیل تناسب نداشتن با فرهنگ ایرانی نیاز به یکسری سیاستگذاریهای فرهنگی و اجتماعی با اهداف بلند مدت و کوتاه داشت، سیاستهایی همچون اسلامزدایی همراه با آموزش و ترویج فرهنگ غرب از طریق ایجاد مجامع و محافل وابسته که همگی به مرور زمان در دستور کار قرار گرفت. بخش مهمی از این تلاشها متوجه طبقه زنان کشور بود که تقریباً نیمی از جمعیت کشور را تشکیل میدادند و نقش بسزایی در عرصه اجتماعی کشور و تحقق این الگوی غربی و سرمایهداری داشتند. بدین ترتیب در ادامه این نوشتار قصد داریم تا به صورت جزئیتر سیاستهای حکومت پهلوی دوم در ارتباط با زنان را بررسی و کنکاش کنیم.
1. سیاست تشکیل سازمانهای متعدد زنانه
از اواسط دهه 1330 تعداد سازمانهای حامی زنان به صورتی غیر طبیعی در ایران افزایش یافت، مثلاً سازمان «جمعیت خیریه» متعلق به ثریا پهلوی، «سازمان رفاه زنان و کودکان» و یا «سازمان زنان طرفدار اعلامیه حقوق بشر»، تنها بخشی از نهادهایی بودند که در ظاهر قرار بود حامی زنان باشند. این روند در سال 1345 شتاب بیشتری گرفت به صورتی که علاوه بر تشکیل سازمانهای جدیدی همچون «سازمان زنان ایران» و «شورای عالی جمعیت زنان ایران»، همایشهای بینالمللی گوناگونی نیز در ارتباط با زنان و حقوق آنان در جامعه تشکیل شد و اهداف خود را پیگیری حقوق زنان بیان کردند؛ اما رژیم پهلوی در پشت پرده این نوع سیاستگذاریها دو هدف را پیگیری میکرد. هدف ابتدایی تشکیل سازمانها و کنگرههایی بود که بتواند الگوی توسعه غرب را در بین زنان ایرانی ترویج کند؛ چرا که این اقدامات جزئی از سیاست الگوی نوسازی غربی رژیم پهلوی بود و تغییر شیوه و منش زندگی زنان نیز شامل آن میشد.هدف بعدی رژیم از تشکیل این سازمانها حامی پروری و کسب محبوبیت در بین طبقه زنان ایرانی بود تا بدین نحو بتواند بحران مشروعیت خود را به شکلی جبران کند. برای انجام این کار تمامی سازمانها در جهت حمایت از سیاستهای شاه بودند و حتی رهبری سازمانها و حلقههای بالایی مدیریتی آن نیز همگی افرادی بودند که با دستگاه حاکمِ توافق و هماهنگی اولیه داشتند؛ به عنوان مثال از زمان شکلگیری سازمان زنان در سال 1345 ریاست عالیه سازمان زنان با اشرف پهلوی خواهر شاه و نایب رئیس این سازمان فریده دیبا مادر همسر شاه بود.
این امر نشانه آشکاری از سیاست پشت پرده رژیم پهلوی برای حامی پروری در بین قشر زنان ایرانی بود تا بتوانند در زیر لوای حمایت صوری از حقوق و حمایت از زنان ایرانی، برای رژیم پهلوی هم در عرصه داخلی و هم بین المللی مشروعیت کسب کنند اما مورد جالب اینجا بود که نهادهایی که قرار بود مروج و حامی حضور زنان در عرصه اجتماعی و سیاسی باشند، خود اجازه همکاری زنان عادی در ردههای بالا را نمیدادند و همگی سازمانها در دست حلقههای اصلی وابسته به دربار بودند.
2. سیاست دادن حق رأی به زنان در عرصه سیاسی
حق رأی زنان در سال 1341 یکی از مواد طرح 6 مادهای شاه بود که به انقلاب سفید معروف شد و در آن فرمانی مبنی بر حق رأی زنان و اجازه شرکت در شورای شهر و استان صادر شده بود. در این ارتباط شاه در فصل هشتم کتاب «پاسخ به تاریخ» خود که اسم آن را «آزادی زنان» گذاشته چنین میآورد: «... به حکم انصاف و عدالت برابری کامل زنان و مردان در همه حقوق، از جمله انقلاب سیاسی امری الزامی بود؛ به همین سبب براساس اصل پنجم انقلاب شاه و ملت، قانون جدید انتخابات، زنان را از حق انتخاب کردن و انتخاب شدن برخوردار نمودم».
در این راستا در آن زمان تلاشها و تبلیغات بسیاری صورت گرفت تا نشان داده شود که زنان ایران نه تنها توانستهاند رأی بدهند بلکه به مقامات رسمی نیز رسیدهاند؛ اما هدف پنهانی شاه از این اقدام علاوه بر مدرن نشان دادن ایران به دول غربی چیز دیگری بود؛ یعنی روی کار آوردن زنان غیر مستقل و وابسته به دربار در مجلس شورای ملی. پس از اجرای این طرح در این راستا موفق نیز شد، به گونهای که در انتخابات شهریور 1342، شاه موفق شده بود پارلمان جدیدی را روی کار بیاورد که علاوه بر حمایت از برنامههایش فاقد افراد مستقل باشند.
این امر به گونهای بود که تنها زنانی به مجلس راه یافتند که بی چون و چرا موافق سیاستهای محمدرضا شاه بودند. در ارتباط با این دروغ و فریب افکار عمومی توسط رژیم پهلوی، امام خمینی بلافاصله مخالفت خود را با طرح 6 مادهای محمدرضا شاه اعلام کرد و طی یک سخنرانی چنین فرمودند: «مگر مردها در این مملکت آزادی دارند که زنها داشته باشند. مگر آزادی زن و مرد با لفظ درست میشود».4 بدین ترتیب طرحی که قرار بود آزادی سیاسی برای زنان به ارمغان بیاورد، گویا دستاویز و طرحی برای سوءاستفاده از زنان در عرصه سیاسی بود.
3. سیاست کشاندن زنان به عرصه تبلیغات صنعتی
ایران در زمان پهلوی دوم، از یک دولت نیمه فئودالی به یک دولت متمرکز سرمایهداری وابسته به آمریکا تبدیل شد. این تغییر، در تمام ابعاد زندگی و به ویژه در ابعاد اقتصادی و اجتماعی جامعه تأثیر بسیار گذاشت. وضعیت زنان قسمتی از این تأثیرات بود، به گونهای که در این دوران از زنان به عنوان عناصر نوگرایی استفاده میشد که نیاز به سیاستگذاری فرهنگی برای بستر سازی پوششی جدید و به دور از فرهنگ ایرانی داشت. در این سیاست جدید به زنان فقط در حد یک بدن و فرم نگریسته میشد و نه یک فرد متفکر؛ به نحوی که در این الگو زنان و خودآرایی آنان بهترین و مؤثرترین وسیله برای گمراه ساختن مردان و جوانان کشور قلمداد و در سایه آن عفت و ناموس شرقی فدای تجارت و سود در قالب الگوی سرمایهداری غربی شد. نمونههای این سیاست را میتوان در تبلیغات شهری و یا در استفاده از زنان برهنه در صنعت سینمای آن دوران به خوبی مشاهده کرد.
4. سیاست تغییر پوشش و حجاب زنان
این سیاست، نوع دیگری از تحولات غربگرایانهای بود که از زمان پهلوی اول شروع شده بود و شاه کلید چرایی این نوع از سیاستگذاری در کشور، این فکر سطحی محمدرضا بود که ایران و ایرانی نباید در پوشش چیزی از ملل دنیا کم داشته باشد. در واقع این سیاست تقریباً همان سیاست کشف حجاب رضاخان بود؛ منتها با شیوهای دموکراتیکتر و زیرکانهتر که قرار بود به جای کشف حجاب اجباری، سیاستی اجرا شود که داوطلبانه این عمل در بین زنان ایرانی صورت گیرد. برای این کار از یک طرف نیاز به فرهنگزدایی از مدارس و دانشگاهها بود و به همین جهت در بسیاری از دانشگاهها همانند دانشگاه شیراز، ورود دختران با حجاب به دانشگاه به صورت رسمی ممنوع شد و وزیر آموزش و پرورش نیز در سال 1352 طی بخشنامهای دستور ممنوعیت پوشیدن چادر برای دختران دبیرستانی را صادر کرد.
برای ترویج این رویکرد در سطحی گسترده تر حکومت پهلوی اقدام به بهرهگیری از فرهنگ مکتوب و الکترونیکی و جشنوارههای هنری نمود تا بتواند شیوه پوشش دختران و زنان ایرانی را تغییر و سیاست کشف حجاب خود را محقق کند؛ به عنوان نمونه در این راستا نشریات مبتذل بسیاری به تقلید از غرب همانند «زن روز»، «سپید و سیاه»، «دختران و پسران» با عکسها و مطالب ضد اخلاقی منتشر شد. رژیم پهلوی برای اجرای این سیاست تا بدان جا پیش رفت که در سال 1355 به واسطه «شورای هماهنگی امور اجتماعی» طرحی را به تصویب رساند که در بخشی از آن، چادر برای دانش آموزان، دانشجویان و کارمندان ممنوع شد و ورود زنان چادری به وزارتخانهها و سازمانهای دولتی، اتوبوسهای شرکت واحد، سینماها، فروشگاههای تعاونی شهر و روستا، کتابخانهها و مجامع عمومی، ممنوع اعلام شد و اینان از مسافرت با هواپیما و خدمات سازمان اجتماعی محروم شدند. برای نمونه، ریاست سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) در پاسخ به درخواست شهربانی در سال 1355 برای جلوگیری از ورود دختران چادری به دانشگاه، چنین پیشنهاد میکند: «با مسخره کردن این دخترها و هو کردن کلاغ سیاه و نظیر آن، کاری کنند که نتوانند با چادر بیایند یا چادر را از سر بردارند».
فرجام
بدین ترتیب با توجه به بخشهای کوچکی که از سیاستگذاریهای رژیم پهلوی دوم در ارتباط با زنان بیان شد، به نظر میرسد در زیر سایه شعارهای آزادی و برابری زنان در ایران، اهداف دیگری نهفته بود و در قالب آن زنان تنها بازیچه و وسیلهای برای رسیدن اهداف پنهانی رژیم پهلوی بودند.
http://www.iichs.ir/News-5573/id=5573
سایت مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
نظرات