درآمدی بر نوگرایی دینی در ایران


درآمدی بر نوگرایی دینی در ایران

اگر از ظاهر رفتار مسلمانان در پای‌بندی به عبادات و شعائر دینی درگذریم، رابطه دین و زندگی اجتماعی در بسیاری از کشورهای اسلامی، نمودی دیگر خواهد یافت. در حقیقت بیش از یک قرن است که رابطه دین و زندگی در ممالک اسلامی به بحرانی سخت دچار شده است. این بحران از آن جا نشأت گرفت که از قرن نوزدهم، فرهنگ و تمدن غرب به تدریج در همه زمینه‌های زندگی مسلمانان رخنه کرد و حتی بر شیوه اندیشه و داوری و ذوق و پسند آنان اثری ژرف بر جای گذاشت. خواه‌ ناخواه، اکنون بیش از یک قرن است که فرهنگ و تمدن غرب بر ما کارگر افتاده است و روز به روز نیز پیوندهای فرهنگی جوامع اسلامی با غرب استوارتر می‌گردد. به خصوص آن که از اوایل سده گذشته اغلب دولتهای ممالک اسلامی بر آن شدند تا از اسلام به عنوان تنها منبع اندیشه و رفتار روی برتابند و به مکتبهای گوناگونی چون ناسیونالیسم و سوسیالیسم پناه برند.

در ایران نیز هنگامی که رضاشاه به تاج و تخت دست یافت، ایران دیگر ایران روزگار قاجار نبود و با آن تفاوتهای فراوان داشت. رضاشاه و همکارانش موفق شدند اصلاحاتی را در امور اقتصادی، اجتماعی و نظامی به انجام رسانند. او و همکارانش دریافته بودند، استقلال ایران تنها در صورتی تحقق می‌یابد که از لحاظ داخلی، اوضاع کشور روز به روز مستحکم‌تر شود. آنان دستیابی به این مهم را فقط از یک طریق میسر می‌دانستند و آن هم غربی شدن کشور در بسیاری از امور بود. اصلاحات رضاشاه هرچه بود و هر اثری که بر زندگی اجتماعی مردم ایران گذاشت، این ویژگی را هم در نهاد خود داشت که حکومت می‌بایست تا حد امکان، اندیشه دینی و دینداری را در عرصه زندگی اجتماعی از بین ببرد و یا آن را دست کم در جامعه دانش‌آموختگان و متجددان مطرود یا مستور سازد.

با وجود این، انقلاب اسلامی ایران به رهبری آیت‌الله العظمی امام خمینی(ره) که رژیم پهلوی و بالتبع نظام شاهنشاهی را در هم شکست، ماهیتی کاملاً دینی داشت و بر اساس مفاهیم اجتماعی اسلام ضد سلطه‌گری غرب و به ویژه امپریالیسم آمریکا بوده است.

پیداست ظهور و گسترش اندیشه دینی‌ای که بر مبنای آن انقلاب اسلامی نضج گرفت و به پیروزی رسید، امری خلق‌الساعه نبود و ریشه در تاریخ گذشته ایران داشته است. به ویژه آن که این اندیشه از جنبش احیای دین مایه گرفت و رفته رفته فربه گشت و در دوران انقلاب اسلامی به بار نشست.

البته جنبش احیاگری دینی در جهان اسلام همواره وجود داشته است. حتی احیاگری به مثابه سنتی دیرپا چنان در میان مؤمنان پرآوازه بود که در هر عصر و دوره شماری می‌پنداشتند به زودی مجدد و نوسازی آشکار می‌شود و به دین طراوتی تازه می‌بخشد. گروهی نیز حدیثی برساخته و به پیامبر(ص) نسبت داده بودند که: «اِنَّ‌اللهَ یبعثُ لهذهِ الامه علی رأسِ کل مائه سنه مَن یجددُ لها دینها»[1] خداوند در آغاز هر سده کسی را بر می‌انگیزد تا دین این امت را نوسازی کند.

علت بروز جنبش احیاگری هرچه باشد، معنی و مفهوم آن در طول تاریخ اسلام پیوسته برحسب زمان و مکان متغیر بود و نحله‌های مهم جریانساز دینی هر یک معنی و مفهومی خاصی از آن ارائه می‌دادند، اما در عصر جدید فرایند احیاگری چنان از بنیان دگرگون شد و تحول یافت که با آنچه نزد پیشینیان بود، تفاوتی آشکار و چشمگیر پیدا کرد.

جنبش احیاگری در ایران که با حرکت سید‌جمال‌الدین اسدآبادی آغاز و در اواخر دوران پهلوی به اوج خود رسید، در وهله اول واکنشی بود برای مقابله با ضربه غرب و یا اقدامی برای بهره‌گیری از فرهنگ و تمدن آن سامان برای دفاع از دینداری و پیوند دادن آن با مبانی اسلام. کما اینکه مهمترین واکنش در برابر سیاستهای غرب‌گرایانه رضاشاه فعالیت عالمان دین برای نوسازی و گسترش نهاد آموزش مذهبی در حوزه قم بود که با پیش گامی آیت‌الله حاج شیخ عبدالکریم حائری به ثمر رسید که دستاوردهای آموزشی و تشکیلاتی ایشان بعدها به وسیله آیت‌الله بروجردی توسعه و تحکیم یافت. پس از فوت آیت‌الله بروجردی نیز با آغاز نهضت روحانیت به رهبری امام خمینی‌(ره) حوزه قم این امکان را پیدا کرد تا افزون بر کانون آموزش معارف اسلامی و معالم دین به مرکز مبارزه بر ضد رژیم پهلوی تبدیل شود و گرایشهای غیردینی شاه مخلوع را به مبارزه بطلبد.

پیداست نمی‌توان از انقلاب اسلامی و فروپاشی رژیم پهلوی سخن گفت و نقش افراد و گروههای مذهبی متأثر از آموزههای مستقیم حوزوی را نادیده گرفت. به خصوص آن که در سالهای پس از شهریور 1320، به سبب برقراری آزادیهای نسبی و رفع محدودیت و سانسور از مطبوعات، این فرصت برای نیروهای مذهبی فراهم شد تا به احیای آداب و شعائر مذهبی ممنوع شده در دوران رضاشاه بپردازند و آنها را ترویج و تبلیغ کنند. اما مهمترین مساعی این گروه اجرای احکام شریعت در تمام عرصه‌های زندگی فردی و اجتماعی بود و در این راه نیز با دولتها درگیر می‌شدند.[2]

در این میان پرآوازه‌ترین تشکل مذهبی در نیمه دوم دهه 1320 و اوایل دهه 1330، جمعیت فدائیان اسلام به رهبری سید‌مجتبی میرلوحی، معروف به نواب صفوی (1334 ـ 1303) بود.

فدائیان اسلام[3] از جمله نخستین گروهی بودند که در سالهای پرتنش پس از شهریور 1320، سخن از حکومت اسلامی به میان آوردند و طرحی هم برای آن ارائه دادند. هر چند پس از کودتای 28 مرداد 1332 و دستگیری گسترده فدائیان اسلام و شهادت نواب صفوی، اسلام سیاسی و سنت‌گرایانه آنها برای سالیانی چند به محاق رفت، اما بازماندگان این جریان با آغاز نهضت امام خمینی(ره) به آن پیوستند و به فعالیتهای اسلامی ـ سیاسی حیاتی دیگر بخشیدند.

فعال‌ترین و مؤثرترینِ این جریان، همانا جمعیت هیئتهای مؤتلفه اسلامی بود که در بستر برپایی عزاداری سنتی سید شهیدان تکوین یافته بود و با پذیرفتن اصل حکومت اسلامی به سیر تکاملی خود ادامه داد. فلسفه سیاسی جمعیت بر «نقش رهبری» روحانیت استوار شده بود و در نهایت به ولایت فقیه رسید.[4]

مؤتلفه از ائتلاف سه هیئت از هیئتهای مذهبی و به منظور ایجاد هماهنگی در مبارزات و پیشبرد اهداف امام خمینی‌(ره)  تأسیس شد. «عناصر تشکیل دهنده جمعیتهای مؤتلفه توانستند همان هیئتهای به ظاهر معمولی را با شروع نهضت امام خمینی(ره)  با یک جهت‌گیری اسلامی و اجتماعی جدید به سمت تشکیلات نوینی بکشانند و با یک جهش سریع برنامه‌های عادی و معمولی خود را که عزاداری و آموزشهای اسلامی بود، تغییر داده و برنامه‌ها و جلساتشان تبدیل گردید به محل بحثهای انقلابی و بررسی مشکلاتی که برای مسلمین وجود داشت. آنها همان پولهایی را که قبلاً جمع‌آوری می‌کردند که خرج بدهند و اطعام نمایند، صرف خرید اسلحه برای جنگ با ائمه‌الکفر کردند.» [5]

بررسی نقش تشکلهای مذهبی وابسته به روحانیت از جمله جمعیت هیئتهای مؤتلفه اسلامی از حوصله این گفتار بیرون است. اشاره ما در این گفتار به پیدایش قشر نوظهوری از دینداران است که بعدها با عناوینی چون روشنفکران مذهبی، نوگرایان دینی و ... خوانده شدند.

روشنفکران مذهبی عمدتاً از درون نظام غیر‌دینی سلسله پهلوی برآمدند و بر کنار از آموزشهای مستقیم حوزوی،‌ در گسترش اندیشه نوینی از اسلام که خود یکی از اسباب فروپاشی رژیم پهلوی شد، نقشی به سزا به عهده گرفتند. منظور از حرکت نوین اسلامی و روشنفکران مذهبی، حرکتی است که از اواخر سلطنت ناصرالدین شاه در اندیشه برخی دینداران برای مقابله با تهاجم و تفوق اروپا شکفته شد و در روزگار اختناق رضاشاهی دوران شکفتگی و نوجوانی خود را طی کرد و در سالهای حکومت شاه مخلوع با تأسیس حسینیه ارشاد و شروع سخنرانیهای دکتر علی شریعتی به بار نشست و به انقلاب پیوست. جنبش نوین اسلامی و تکاپوی روشنفکران مذهبی هرچند اساساً درزمینه اندیشه دینی بود،اما آثارعمیقی درزندگی سیاسی و اجتماعی جوانان تحصیلکرده برجای گذاشت و رابطه دین و زندگی اجتماعی را دست‌کم در نزد آنان بهبود بخشید.

خاستگاه روشنفکران دینی، مدارس اواخر دوران قاجاریه و اوایل حکومت رضاشاه بود که پس از تأسیس دانشگاه تهران در سال 1313، بدانجا بال گشود و مأوا گرفت. در بررسی زمینههای پیدایش جنبش نوین اسلامی و شکلگیری نسل نوظهور روشنفکران مذهبی، در اینجا باید از دو تن نام برد: یکی میرزا ابوالحسن فروغی و دیگر رضاقلی شریعت سنگلجی.

ابوالحسن فروغی (1338ـ1263)، نویسنده، شاعر، مترجم، روزنامه‌نگار و استاد دانشکده معقول و منقول در تهران به دنیا آمد. پدرش از رجال و دانشمندان دوره ناصری بود. وی علوم مقدماتی را نزد پدر آموخت و تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در مدرسه دارالفنون و آلیانس به پایان برد و زبان فرانسه را به خوبی آموخت. سپس به فرانسه رفت و پس از بازگشت به ایران، معلم دارالفنون و مدرسه علوم سیاسی شد. در دارالمعلمین که ریاست آن را به عهده داشت به جز تدریس تاریخ و جغرافیا و علوم طبیعی به تفسیر قرآن بر مبنای علمی که بیشتر نتیجه دریافتهای خودش بود، مشغول شد. مجله اصول تعلیمات و مجله تربیت را انتشار داد و به عضویت فرهنگستان درآمد. فروغی چهار بار به اروپا رفت که مرتبه آخر با عنوان نمایندگی ایران در سوئیس رهسپار آنجا شد.[6] وی تأثیر فراوانی بر مهدی بازرگان، پدر روشنفکری مذهبی ایران بر جای گذاشت. بازرگان، خود به این تأثیر اذعان داشت و به شاگردی فروغی افتخار می‌کرد.[7] وی درباره درس تفسیر فروغی گفته است:

در کلاس چهارم متوسطه برای اولین بار با تفسیر قرآن آشنا شدم که ابتکار مرحوم میرزا ابوالحسن خان فروغی بود. چیزی که تازگی داشت و جلب‌نظر می‌کرد این بود که مرحوم فروغی، علاوه بر ترجمه و تفسیر ساده قرآن به تفهیم آیات و اثبات یا ارائه حقیقت و حقانیت آنها بر مبنای نظریات علمی و تاریخی و اجتماعی می‌پرداخت.[8]

شریعت سنگلجی (1322ـ 1271) در خانواده‌ای روحانی، در تهران زاده شد. پدرش، حاج شیخ حسن سنگلجی و جدش حاج رضاقلی از علمای عصر خود بودند. شریعت در جوانی مقدمات علوم را به پایان رساند و سپس به تحصیل فقه در محضر حاج شیخ عبدالنبی مجتهد نوری پرداخت. در حکمت از میرزا حسن کرمانشاهی بهره گرفت و در عرفان از میرزا هاشم اشکوری. در سال 1297، با برادرش، آقا محمد رهسپار نجف اشرف شد و پس از چهار سال در 1301، به تهران بازگشت. در بدو ورود به تهران مجلس درس و خطابه خود را توسعه داد و رفته رفته مسجد کوچک سنگلج که محل اجتماع جوانان شده بود، عنوان دارالتبلیغ اسلامی به خود گرفت و چون گنجایش کافی نداشت به صورت تالار بزرگی درآمد و بعداً در اثر ویران شدن سنگلج، دارالتبلیغ به محلی واقع در خیابان فرهنگ منتقل شد.[9]

شریعت توحید را اساس دین می‌دانست و هرچیزی را که مغایر با توحید و آلوده به شرک و خرافه و خلاف عقل می‌دانست، نادرست و محکوم می‌کرد. لهذا بسیاری از عقاید را نادرست و افسانه و بدعت می‌خواند و پاره‌ای از اخبار و احادیث را که برخی از اعتقادات عموم مردم براساس آنها بنا شده ‌بود دروغ می‌پنداشت و خشم مخالفانش را بر می‌انگیخت.[10] شریعت مدعی بود: سالها در علوم اسلامی مطالعاتی عمیق کرده و در تفسیر و حدیث و کلام و فلسفه و فقه و اصول و تاریخ به اندازه طاقت بشری خود تحری و اجتهاد کرده و در ملل و نحل مطالعه کامل نموده است و سرانجام هدایت به قرآن شد و به تحقیق در دین حنیف پرداخت و به اندازه استعداد خود تمیز بین حق و باطل را داد و بارهای شرک و اوهام را فروریخت و سلاسل خرافات و اغلال اباطیل را پاره نمود و از سرچشمه قرآن سیراب شد و به نورش هدایت یافت.[11]

در این دوران او چون به زعم خود متوجه شد: «در دین خرافاتی پیدا شده است و به قرآن اباطیل و موهوماتی نسبت می‌دهند و در جامعه ایران به جای دین اسلام از ادیان باطله و خرافات امم خالیه اصولی و احکامی جایگزین شده که میان اسلام و خرافات تفاوتی داده نمی‌شود و هزار گونه شرکت و بت‌پرستی به اسم دین توحید رونق پیدا کرده و هزار قسم بدعت و خرافه به نام سنت پیغمبر رایج شده است بنا به امر رسول اکرم‌(ص) که فرمود: “اذا ظهرت البدع فی‌الدین فللعالم ان یظهر علمه والا فعلیه لعنه الله” برخود لازم دانست که معلومات خود را به مسلمانان عرضه کند و از ملامتِ ملامت‌کنندگان نهراسد.» [12]

شریعت مدعی بود که در بیان عقاید و آرای خود بر قرآن تکیه دارد و همواره به قرآن استناد می‌کرد. او معتقد بود در کتاب خدا آیه‌ای که خلایق از فهم آن عاجز باشند یافت نمی‌شود و تمامی آن قابل تدبر و فهم است.[13] مهمترین نکته‌ای که از آرا و عقاید شریعت سنگلجی در تحکیم پایه‌های نوگرایی دینی و راه و روش روشنفکران مذهبی میتواند مؤثر واقع شده باشد، همان طور که در میرزا ابوالحسن خان فروغی نیز مشهود بود، همین ادعای رجوع مستقیم به قرآن و تدبر و تفکر در آن بوده است. به طور کلی چنانکه پس از این اشاره خواهیم کرد، اصلی‌ترین ویژگی روشنفکران مذهبی، بازگشت به قرآن بوده است.

جنبش نوگرایی دینی در دهه 1320 و در سالهای پس از آن مجال بیشتری یافت تا به تکاپوی خود در عرصه اندیشه دینی ادامه دهد. از این رو تجددطلبی اسلامی رونق گرفت و ادبیات دینی نوینی به ظهور رسید که نظریات روشنفکران مذهبی و برخی از روحانیون سنت‌شکن درخصوص مسایل اجتماعی و سیاسی و اقتصادی از طریق آن ارائه می‌گردید.

شیخ محمد خالصی (1343ـ1266) فرزند حاج شیخ محمدمهدی خالصی به سبب فعالیتهای سیاسی، بارها به زندان افتاد و از شهری به شهر دیگر تبعید شد. خالصیزاده در بنیان‌گذاری تشکلهای مذهبی نقش داشت. وی برای دستیابی به اهداف خود افزون بر تشکلهای مذهبی از احزاب سیاسی نیز بهره می‌گرفت. او در عین حال که از چندین محفل مذهبی برای تبلیغات خود در بین مردم استفاده می‌کرد،[14] از مطبوعات نیز غافل نبود، چنانکه نشریاتی مانند آئین اسلام و دنیای اسلام را تقویت می‌کرد[15] و معمولاً با ارباب جراید مراوده و دوستی داشت.

شیخ محمد خالصی با آنکه فقیه و مجتهد بود، اما نه تنها قبول عام و مرجعیت تام و تمام نیافت، بلکه به گفته خودش «جمیع بندگان خدا با وی به محاربه برخاستند.» زیرا صرف‌نظر از دشمنان دین گروهی با او به مخالفت برخاستند که به ادعای وی «دین را نشناخته بودند و به چیزهایی ایمان داشتند که خداوند به پیغمبرش نفرستاده بود[16]

حیدرعلی قلمداران، مترجم کتابهای خالصی به فارسی نیز علت مخالفت با وی و دست نیافتنش به مقام مرجعیت را در آرا و فتاوای بدیع و غیرمعمول او می‌داند[17] که بیشترین آنها در کتاب مهمش به نام احیاءالشریعه فی ‌مذهب الشیعه مضبوط است.

خالصی‌زاده از جمله عالمانی بود که بر لزوم تشکیل حکومت اسلامی پای می‌فشرد و معتقد بود، پس از غیبت امام زمان(عج) کسی شایستگی حکومت بر مردم را دارد که به جز داشتن ملکه تقوا و عدالت «عارف‌ترین مردم به احکام اسلام باشد و بتواند آنچه را خدا از قوانین و احکام تشریع فرموده از همه بهتر برپا دارد و مردم را از آنچه خدا نهی فرموده از همه بهتر جلوگیری کند. البته بر چنین حاکمی واجب است که در امور، برخلاف مسلمین بر امری مستبد و خودسر نباشد، بلکه از باب تأسی به پیغمبر بزرگوار با مسلمانان مشورت نماید. »[18]

خالصی‌زاده با تأیید دستاوردهای بشری در حوزه زندگی اجتماعی، در نهایت آن را با دین پیوند می‌زند. اگر چه پاره‌ای از آرا و نظریات شخالصی‌زاده مورد قبول عموم مردم قرار نگرفت، اما عناصر فراوانی در خود داشت که روشنفکران مذهبی دهه 1330، از آن بهرهها بردند و مبانی نوگرایی دینی را تقویت کردند.

کانون اسلام از نخستین تشکلهای نوگرایی بود که در سال 1321، فعالیت خود را آغاز کرد. کانون اسلام در آن ایام به منظور تبلیغات اسلامی و امور خیریه تأسیس شده بود و در جلسات آن، آیت‌الله طالقانی با شیوه‌ای نو برای دانشجویان و روشنفکران مذهبی تفسیر می‌گفت. در همین کانون بود که مهندس بازرگان با ارائه مقاله «مذهب در اروپا» فعالیت منظم خود را در زمینه‌‌های مذهبی و اجتماعی آغاز کرد و با سید‌محمود طالقانی آشنا شد.

در همان اوان به ابتکار معلمان متدین و روشنفکر فعالیتهای اجتماعی ـ دینی در مدارس شروع شد و از جمله در دبیرستان دارالفنون، به ابتکار سید کمال‌‌الدین نوربخش، دبیر فقه و فلسفه کلاس فوق‌العاده‌ای به منظور بحث درباره مسائل مذهبی و اصول عقاید تشکیل شد.

چندی بعد نیز انجمن اسلامی جوانان امیر‌کبیر تشکیل گردید و محلی برای نماز خواندن اختصاص یافت و جلسات سخنرانی نیز بر پا شد و افرادی مانند راشد، نوربخش و ابن‌الدین در انجمن، سخنرانی کردند. نظیر این انجمن اسلامی در چند دبیرستان دیگر تشکیل شد و سپس در دانشگاه تهران انجمنی به نام انجمن دانشجویان ایجاد گردید.

انجمن اسلامی دانشجویان

این انجمن در سال 1321، در دانشکده پزشکی تأسیس شد. مرامنامه انجمن در چهار ماده به شرح زیر نوشته شده بود:

1- اصلاح جامعه بر طبق دستورات اسلام؛

2- کوشش در ایجاد دوستی و اتحاد بین افراد مسلمان، مخصوصاً جوانان روشنفکر؛

3- انتشار حقایق اسلامی به وسیله ایجاد مؤسسات تبلیغاتی و نشر مطبوعات؛

4- مبارزه با خرافات.

انجمن از استادان، نویسندگان و وعاظ، دعوت به سخنرانی می‌کرد. افرادی مانند سیدمحمود طالقانی، مهندس بازرگان، دکتر سحابی، حسینعلی ‌راشد، حبیب‌الله آموزگار، دکتر شفق، دکتر عمید، دکتر آذر و صدر بلاغی، از جمله سخنرانان انجمن اسلامی دانشجویان بودند. تأسیس انجمن اسلامی دانشجویان با استقبال وسیع دانشجویان روبرو شد و پس از مدت کوتاهی در تمام دانشکده‌های دانشگاه تهران و سپس در دیگر دانشگاهها و مدارس عالی، انجمن اسلامی تأسیس گردید. همزمان در آمریکا و پاره‌ای از کشورهای اروپا، شعبه و دامنه پیدا کرد. پس از آن که دانشجویان عضو انجمن فارغ‌التحصیل شدند و پزشک و معلم و مهندس و ... گردیدند،  انجمنهای اسلامی مهندسین، پزشکان، معلمین و غیره را تأسیس کردند. به طوری که سالهای بعد، یعنی در دوران نهضت ملی شدن نفت و در سالهای پس از کودتا، تا انقلاب اسلامی این شبکه بزرگ به صورت یک نیروی ملی‌ ـ مذهبی درآمد و در مبارزات ضد استبدادی و ضد استعماری نقش بزرگی را ایفا کرد.[19]

انجمن تبلیغات اسلامی

این انجمن را عطاءالله شهاب‌پور در سال 1321، بنیاد نهاد. هدف شهاب‌پور تبلیغ دین اسلام و اشاعه توحید و تعمیم اخلاق اسلامی در ایران و سایر کشورهای جهان و پیراستن دین از خرافات و پیرایه‌ها و آگاه کردن جوانان و تحصیلکرده‌های امروزی به حقایق دین و فهماندن فواید دین برای سعادت جامعه و اهمیت دینداری برای زندگی فردی و اجتماعی و نشان دادن حقایق اسلام به زبان روز و طبق آخرین کشفیات علمی دنیا بوده است.[20]

دکتر شهابپور و انجمن تبلیغات اسلامی در دهه 30 و 40 همچنان فعالیت داشت و کتابهای زیادی در مسایل دینی و اجتماعی منتشر کرد و نشریه نور دانش را انتشار می‌داد. نور دانش مجله‌ای بود دینی که در هر ماه، دو شماره از آن منتشر می‌شد. این مجله به سردبیری محمدصادق شکور، طی سالهای 1332ـ1326، در تهران منتشر گردید. در نوشته‌های شهابپور کوشش می‌شد، دین و احکام اسلامی با زبانی علمی و خرد‌پذیر توجیه و تفسیر شود.

نهضت خداپرستان سوسیالیست

هسته مرکزی نهضت خداپرستان سوسیالیست در انجمن اسلامی جوانان امیرکبیر شکل گرفت. این نهضت هنگامی نضج گرفت که یکی از مهمترین نیروهای مخالف رژیم پهلوی، یعنی حزب توده، به شدت در زمینه‌های سیاسی و فرهنگی و اجتماعی فعالیت می‌کرد. حزب توده بهرغم وابستگی‌اش به اتحاد شوروی و اعتقادات مادی و کمونیستی‌اش توانسته بود با تبلیغ و ترویج سوسیالیسم بر پایه ماتریالیسم اغلب نیروهای هوادار عدالت اجتماعی را به سوی خود جلب کند. محمد نخشب بنیانگذار نهضت خداپرستان سوسیالیست اوضاع آن ایام را توصیف کرده است:

بدبختی ما یکی دو تا نیست، اختلاف عقیده و تشتت افکار به قدری زیاد است که انسان نمی‌داند با چه کسی سخن بگوید و به چه کسی جواب دهد. در همان هنگام که جمعی در محضر دعانویس جمع شده‌اند و برای درمان دردهای خود به او پناه برده‌اند، عده‌ای نیز سر خود را تراشیده‌اند و به نام عزاداری قمه می‌زنند و عده دیگری اصولاً منکر خدا شده در اصالت ماده بحث می‌کنند.[21]

محمد نخشب بین دین موجود و سنت متداول با دین اصلی و اولیه تفاوت قایل می‌شود و می‌گوید:

دین سوسیالیسم، وحشی‌ترین و عقب‌افتاده‌ترین ملل دنیا را به اوج عظمت و ترقی رساند و مردم سیزده قرن پیش را از عدالت اجتماعی و صلح و صفا بهره‌‌مند ساخت. این دین (اسلام) سازمان طبقاتی را زیر و رو کرد و جامعه‌ای بدون طبقات به وجود آورد، به طوری که اول شخص مملکت با پست‌ترین افراد کشور در یک سطح زندگی می‌کرد.

اما این دین اکنون حربه استعمار و سنگر سرمایه‌داری و مایه خفت و ذلت ما گردیده است. آن دین سوسیالیست موجد عظمت و پیشرفت و ترقی بود و این دین وسیله انحطاط و عقب ‌ماندگی و تن دادن به حکومت ظالمانه.[22] سوسیالیسم نخشب بر پایه توحید استوار بود و نه اصول مادی. او تحقق سوسیالیسم را بر پایه خداپرستی می‌دانست و سوسیالیست‌های ماتریالیست را نقد می‌کرد.

نهضت خداپرستان سوسیالیست، تأثیری زیاد بر روشنفکری مذهبی پس از خود به جای گذاشت و عنصر عدالت اجتماعی را وارد گفتمان نوگرایی دینی در دو دهه 40 و 50 نمود. این تأثیر تا آنجا بود که دکتر علی شریعتی کتاب جوده‌السعاد را با نام ابوذر، خدا‌پرست سوسیالیست ترجمه کرد و نشر داد و سوسیالیسم را بزرگترین کشف انسان جدید به شمار آورد[23] و آن  را یک فلسفه زندگی دانست.[24]

محمد نخشب در سال 1332 به زندان افتاد، سپس عازم آمریکا شد، مدتی در سازمان ملل کار کرد و همزمان با دریافت درجه دکترا در رشته مدیریت دولتی از دانشگاه نیویورک، مسئولیت نمایندگی جبهه ملی سوم در کنفدراسیون دانشجویان ایرانی شاخه آمریکا را بر عهده گرفت. نخشب در میانه دهه 1340، کنفدراسیون را ترک کرد و به تأسیس انجمن اسلامی دانشجویان همت گماشت و مدتی نیز برای مجاهد، ارگان نهضت آزادی در خارج از کشور، مقاله نوشت. او که بیشتر سالهای زندگی خود را در راه جنبشهای تندرو سیاسی سپری کرده بود، در آستانه انقلاب اسلامی در نیویورک درگذشت.[25]

کانون نشر حقایق اسلامی

کانون نشر را محمدتقی شریعتی (1366 ـ 1286) در سال 1320 در مشهد بنیاد نهاد و از سال 1323، به طور رسمی با عنوان کانون نشر حقایق اسلامی اعلام موجودیت کرد. گرداننده و سخنران اصلی کانون، شخص محمدتقی شریعتی بود که پیش از آن در زیعلما و کسوت روحانیون به سر می‌برد.

برنامه اصلی کانون مبارزه با تبلیغات مارکسیستی حزب توده بود و تلاش می‌کرد برداشت و تفسیر نوینی از اسلام ارائه دهد. بسیاری از فعالان جنبش نوگرایی مذهبی خراسان از جمله دست پروردگان محمدتقی شریعتی بودند. کانون گرچه فقط در زمینه فکری و فرهنگی فعالیت می‌کرد، اما به تدریج به صورت جریان مذهبی ـ سیاسی به فعالیت خود ادامه داد و در نهضت ملی شدن نفت، تا حدودی نقش رهبری نهضت ملی را در مشهد به عهده گرفت.[26]

پا به پای جریان روشنفکری مذهبی، جریان دیگری متشکل از برخی روحانیانی که بیشتر هم خود را به اندیشه احیای فکر دینی و بازگشت به قرآن معطوف کرده بودند شکل گرفت و در آن مسیر گام برداشت. نمونه بارز این جریان را می‌توان در حوزه درس علامه سید محمدحسین طباطبایی صاحب تفسیر‌المیزان مشاهده کرد. حوزه درس علامه از اواخر دهه 1320، آغاز شد و نتایج آن در دهه بعد آشکار گردید، برخی از تربیت یافتگان مکتب فلسفی علامه طباطبایی مانند شهید آیت‌الله سید محمدحسینی بهشتی، کارهایی را به انجام رساندند که در حوزه نوگرایی دینی مهم و اثر‌گذار بود. در این میان شهید آیت‌الله مرتضی مطهری با همکاری و همفکری برخی از روشنفکران مذهبی جلسات انجمن ماهانه دینی را بنیانگذاری کرد که از سال 1339 آغاز شد و تا سال 1341، ادامه یافت.

نخستین سخنرانی این انجمن ماهانه دینی زیر عنوان تقوا در اول مهر 1339، توسط استاد مرتضی مطهری ایراد شد. استاد مطهری در مقدمه کوتاهی که در 28 مهر همان سال بر جزوه تقوا نوشته توضیح داده است:

شاید بدوا چنین تصور شود که منظور از نشر این سخنرانی و سایر سخنرانیهای این جلسه، این است که به اصطلاح فایده‌اش عام شود. البته منتهای آرزو همین است که این سخنرانیها مفید فایده‌ای باشد و آن فایده عمومیت پیدا کند. اما منظور اصلی و ـ لااقل تنها منظور اصلی ـ این نیست. منظور اصلی اصلاح و تکمیل همین کاری است که پیش گرفته شده. در امسال و سال گذشته در ایام سوگواری چندین سخنرانی ایراد شد که از بعضی جهات تازگی داشت و برای طبقه تحصیل کرده بالخصوص جالب بود. زیرا سخنران قبلاً موضوع سخنرانی خویش را به وسیله کارت یا روزنامه به اطلاع شنوندگان رسانده بود، شنوندگان می‌دانستند که چه موضوع بالخصوصی را گوش می‌کنند و آماده شنیدن همان موضوع بودند، گوینده نیز موظف بود که درباره موضوعی که سخن می‌گوید و فی‌المثل آن موضوع اخلاقی یا اجتماعی یا تاریخی یا اعتقادی و یا دارای چند جنبه است نه تنها مستدل و متکی به مدرک سخن بگوید، بلکه در هر موضوعی در حدود امکان به همه مدارک آن توجه داشته باشد...

آن سخنرانیها عده‌ای را تشویق کرد که هر ماه یک بار موجبات تشکیل یک همچو جلسه‌ای را فراهم کنند و به علاوه قبل از تشکیل هر جلسه ـ اگر شرایط مادی مساعد بود ـ متن سخنرانی جلسه قبل را منتشر کنند تا در معرض نقادی اهل فضل قرار گیرد...[27]

گزارشگر ساواک نیز درباره همین جلسه گزارش داده بود:

ساعت 30/7 بعد از ظهر دیروز جمعه به آدرس فوق مراجعه شد، تعداد جمعیت به دویست و پنجاه نفر می‌رسید. در میان جمعیت مهندس مهدی بازرگان، دکتر یدالله سحابی، دکتر شمس‌الدین جزایری و از علما آقای حاج میرزا خلیل کمره‌ای، حاج سید صدرالدین جزایری، شیخ مهدی شریعتمدار، شیخ [محمد ابراهیم] آیتی بیرجندی و شیخ فرهنگ نخعی آمده بودند.

 به طوری که شنیده شد سابقاً این جلسات سخنرانی ماهیانه بوده است، ولی مدت یک سال و نیم تعطیل بوده است. در دهه آخر صفر، عده‌ای از بازاریها از آقای سید محمود طالقانی و شیخ مرتضی مطهری برای یک دهه روضه دعوت کرده بودند. بعد از روضه تصمیم می‌گیرند برنامه سخنرانی ماهیانه را ترتیب بدهند. البته نمی‌توان منکر این موضوع شد که جامعه مهندسین اسلامی و جامعه معلمین اسلامی و جامعه دانشجویان اسلامی و افرادی که در مسجد هدایت جمع می‌شوند در این جا شرکت ندارند و این جمعیت را از تراوشات فکری مهندس بازرگان،  مهندس حسیبی و دکتر سحابی [باید] دانست...[28]

در این جلسات طی سه سال به جز استاد مطهری با شش سخنرانی و محمدابراهیم آیتی با چهار سخنرانی افرادی مانند دکتر سید محمد بهشتی و علی گلزاده غفوری هر یک با سه سخنرانی و سید مرتضی جزایری، حاج میرزا خلیل کمره‌ای، سید مرتضی شبستری، سید محمود طالقانی، حسین مزینی هر یک با دو سخنرانی و سید محمدباقر سبزواری، سید موسی صدر، محمدتقی جعفری و سید محمد فرزان هر یک با یک سخنرانی، حضور داشتند و سخنرانی کردند.

افزون بر این جریان فکری و فرهنگی که صبغه روشنفکری مذهبی آن از محتوای سخنرانیها نمایان است، گروه اندکی از روحانیان که نه در جمع روحانیون مبارز و متأثر از نهضت امام خمینی(ره) و نه وابسته به نحله‌های فکری حوزه قم بودند به فعالیتهای فرهنگی مستقلی دست زدند و به مبارزه با الحاد و خنثی کردن تبلیغات میسیون مذاهب دیگر پرداختند. آیت‌الله یحیی نوری معروف به علامه نوری یکی از عالمانی است که مستقل از دو جریان نام برده شده از اواخر دهه 1330، ضمن اشتغال به کارهای علمی و تدریس در حوزه و دانشگاه به تشکیل مجامع تحقیقی اسلامی و نشر و توسعه اسلام در سطح جهان همت گماشت و رساله و کتابهای فراوانی «در بیان مواضع اسلام در جهان امروز و طرح آن به عنوان یک سیستم کامل راه زندگی»[29] تألیف کرد و در اختیار عموم قرار داد. وی همچنین موفق شد شمار زیادی از پیروان ادیان دیگر را به اسلام متمایل و مسلمان کند.[30]

نهضت نوگرایی دینی و روشنفکری مذهبی اصول ثابت و مسلمی نداشته است که در کتاب یا نوشته خاصی فراهم آمده باشد، بلکه برای شناخت چگونگی آن باید نوشته‌ها و گفته‌های پیشوایانش به ویژه مهندس مهدی بازرگان و دکتر علی شریعتی را به طور جداگانه بررسی کرد و نقش آنها را در فروپاشی نظام پهلوی و پیروزی انقلاب اسلامی تبیین نمود.

با وجود این اصولی مانند، بازگشت به قرآن، خردگرایی، اجتهاد مستمر، عدالت اجتماعی، خرافه‌زدایی، نفی تقلید کورکورانه و تکیه بر توحید، کمابیش در آرای همه روشنفکران مذهبی دیده می‌شود. در اینجا فقط به بازگو کردن برخی از ویژگیها و مختصات حرکت نوین مذهبی از زبان مهندس بازرگان اکتفا می‌کنیم.

1- خالی بودن از تعصب و تظاهر و تملق و برخورداری از استقلال و آزادگی: حرکت نوین دینی به عقاید خرافی و اوهام و افکار نفوذی وابستگی نداشته، بلکه سعی می‌کند به اصل و ریشه بپردازد و آزادانه نقادی و بررسی نماید.

2- وارستگی و استغنا از روحانیت: روشنفکران مذهبی، خودِ دین را با مبانی و مشخصات مربوطه و مؤمنین یا پیروان آن را به لحاظ اصولی و اجتماعی به رسمیت می‌شناسد و پی‌جویی می‌کند، اما خود را مقید به تبعیت از روحانیت و محتاج به رهبری غیرخدا و رسول ندانسته، اصالت و حق حاکمیت برای کسی نمی‌شناسد، مگر آنجا که شناخت طبقاتی و نظریات یا تأثیرهای مقامات روحانی مطرح باشد. بدین ترتیب تجزیه و تحلیل عقاید و افکار و احکام رایج برای تصفیه دین از اضافات و انحرافات و خرافات، مهمترین برنامه اندیشمندان دینی را در راه رسیدن به دین خالص اصیل تشکیل می‌دهد. اندیشه دینی و روشنفکران آزاد اندیش نه تنها مستقل از تقلید و تابعیت اشخاص و مقامات فکر می‌کنند، بلکه به بررسی آرا و نتایج اعمال داعیان رهبری و انتقاد از آنها نیز میپردازند، تا هم تفکیک صحیح از سقیم انجام شود و هم تکلیف خود و مؤمنین را بدانند.

3- بازنگری خود و بازگشت به خویشتنِ خویش: یکی از ارمغانهای تمدن و فرهنگ صادراتی مغرب زمین در همه زمینه‌ها و از جمله در دین و دینداری، بازنگری و انتقاد از خود بوده که باعث روشنفکری و تحرک شده است و دیگری بازگشت به خویشتن خویش که ما از هر دوی آنها غافل بوده‌ایم. زبدگان و زندگان ملل مشرق زمین در تلاش و تجربه‌هایی که برای رهایی از استعمار و استیلای خارجی انجام داده‌اند به این نتیجه رسیدند که یگانه راه حل و چاره، مسئول شناختن و مؤثر و مقصر دانستن خودمان است و نیز رو آوردن و به کار انداختن سرمایه‌های ذاتی و استعدادهای ملی ِخدادادی.

4- بازگشت به قرآن: انعکاس بازگشت به خویشتن ِخویش در زمینه دین و مذهب، بازگشت به قرآن است که فکر می‌کنم که عنوان کننده اول آن اقبال لاهوری یا سید جمال بوده باشد. مرحوم طالقانی و بنده [بازرگان] نیز آن را محور و مقصد تفسیرهای قرآن و نظریات دینی خود قرار داده بودیم. به نظر می‌آید عنایت به این عنوان در بین مسلمانان از یک طرف معلول حملات فراوان و هجوم ایرادها و اشکالات تردیدانگیزی بوده باشد که از خارج و داخل بر عقاید و افکار دینی و آداب و مراسم مذهبی ما وارد می‌گردید و از طرف دیگر معلول ظهور نظریات فلسفی و ایدئولوژیهای اجتماعی ـ سیاسی در اروپا که در مجموع آشفتگی و آشوب در ایمان و اهداف مسلمانان به وجود می‌آورد و چون منطق مبلغین و علمای دین نمی‌توانست جوابگو و اقناع کننده درس‌خوانده‌ها باشد و روایات و  اخبار ارائه شده نیز بسیار مغشوش و خود موجد ابهام و اشکال بوده، یگانه راه‌حلی که در برابر تزلزلهای فکری زمان و فتنه‌های ایمان به نظر دینداران اندیشمند می‌آمد، رفتن به سرچشمه دین و نوشیدن از جام زلال قرآن بود.[31]

 

پی‌نوشتها:

  1. استاد مطهری این حدیث را از مستدرک حاجی نوری نقل کرده و بر اساس پژوهشی که در این باره انجام داده ‌نوشته است: اصل حدیث، در سنن ابی‌داود است و آن را ابوهریره از رسول خدا نقل کرده است و حاجی نوری نیز ظاهراً از همین کتاب آن را نقل کرده است. بنگرید به: گفتار ماه در نمایاندن راه راست دین؛ تهران؛ کتابفروشی صدوق، 1340؛ ج اول، صص 297ـ 298.
  2. اقبال لاهوری این سخن را به سیوطی نسبت داده و از قول او نقل کرده است که «در آغاز هر قرن مجدد و نوسازی طلوع خواهد کرد.» بنگرید به: محمد اقبال لاهوری، احیای فکر دینی در اسلام، ترجمه احمد آرام (تهران : انتشارات قلم، 1356)، ص 174.
  3. برای نمونه‌ای از این دست از جمله بنگرید به: گزارشهای محرمانه شهربانی، به کوشش مجید تفرشی ـ محمود طاهراحمدی؛ تهران، انتشارات سازمان اسناد ملی ایران، 1371، ج 1، صص 16 ـ 35.
  4. درباره فدائیان اسلام بنگرید به: سید محمد حسین منظورالاجداد، «فدائیان اسلام»، فصلنامه گفتگو، پائیز 1379، شماره 29، صص 187ـ 231.
  5. بادامچیان ـ بنائی، اسدالله؛ هیئتهای مؤتلفه اسلامی؛ تهران، انتشارات اوج، 1362، ص 134.
  6. همان، همان جا، صص 155ـ 156.
  7. درباره ابوالحسن فروغی از جمله بنگرید به: یغمائی، حبیب؛ «داستان و دوستان»، یغما، دی 1347، شماره دهم، سال بیست و یکم، صص 574ـ 576.
  8. شصت سال خدمت و مقاومت، خاطرات مهندس مهدی بازرگان؛ تهران، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، 1377، ج اول، ص 71.
  9. کیهان، فروردین و اردیبهشت 1372، شماره 11، سال سوم، ص 7.
  10. درباره زندگینامه شریعت سنگلجی بنگرید به: بیگدلی،‌ ابوالحسن (گردآورنده)، یکمین سال رحلت شریعت سنگلجی؛ تهران، چاپخانه تابان، بی‌تا، ص 28. شریعت سنگلجی، محوالموهوم؛ تهران، چاپخانه تابان، 1323، صص 1ـ7.
  11. ازجمله در مسأله رجعت نزدیک بود غایله‌ای برپا شود که با درایت آیت‌الله حائری یزدی مسأله حل شد در این‌باره گروهی از آیت‌الله حائری استفتا کردند و ایشان نیز پاسخی حکیمانه داد. متن پرسش و پاسخ به شرح زیر است:
  12. « محضر انور بندگان حضرت آیت‌الله حائری مدظله‌العالی ـ تصدیع می‌دهد که راجع به موضوع رجعت جسمانی مذکور در طریقه شریفه امامیه و مذهب مقدس جعفری آنچه معتقد حضرت مستطاب بندگان آیت‌الله مدظله‌العالی است و مستحصل از کتاب و سنت می‌دانند مرقوم فرمائید که مورد حاجت است.
  13. بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم، احقر به واسطه کثرت اخبار اعتقاد به رجعت دارم به نحو اجمال، ولی این مطلب نه از اصول دین و نه مذهب است که اگر فرضاً کسی معتقد به آن نباشد خارج از دین یا مذهب شمرده شود و نه از مسائل عملیه است که بر افراد مکلفین لازم باشد، اجتهاداً یا تقلیداً به دست آورند و در مثل این زمان باید به نحو دیگر حفظ دیانت مردم نمود و گفتگوی این نحو از مطالب به جز تفرقه کلمه مسلمین و ایجاد یک عداوت مضره بین آنها فائده ندارد.» (بنگرید به: مجله همایون، اردیبهشت 1314، شماره 8، سال اول).
  14. شریعت سنگلجی، توحید در عبادت، تهران، شرکت چاپخانه تابان، 1320، ص 7.
  15. شریعت سنگلجی، کلید فهم قرآن، تهران :مؤسسه انتظارات دانش، بی‌تا، چ پنجم، ص 6.
  16. همان، همانجا، ص 17.
  17. گزارشهای محرمانه شهربانی، همان، ص 303.
  18. همان، ص 265.
  19. خالصی (حاج شیخ)، محمد؛ آئین دین یا احکام اسلام، ترجمه حیدرعلی قلمداران قم، چاپخانه حکمت، بی‌تا، ص 417.
  20. همان، مقدمه، ص ح.
  21. آئین دین، همان، صص 327ـ 328.
  22. درباره کانون اسلام و انجمنهای اسلامی بنگرید به: شصت سال خدمت و مقاومت، همان، صص 220 ـ 223.
  23. درباره انجمن تبلیغات اسلامی، بنگرید به: جعفریان، رسول؛ جریانها و سازمانهای مذهبی ـ سیاسی ایران، تهران، مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، 1382، ج چهارم، صص 30ـ31.
  24. بشر مادی؛ تهران، 1330، ص 9.
  25. همان، ص 18.
  26. م. ا. 4، ص 161م.
  27. م. آ.10، ص 8 .
  28. آبراهامیان، یرواند؛ ایران بین دوانقلاب، ترجمه احمد گل‌محمدی‌ـ محمد ابراهیم فتاحی، تهران، نشر نی، 1377، صص 569 ـ 570.
  29. درباره کانون از جمله بنگرید به: شریعتی، محمدتقی؛ خلافت و ولایت از نظر قرآن و سنت تهران، انتشارات حسینیه ارشاد، 1351، صص 1 ـ 6، مقدمه.
  30. گفتار ماه...، همان، ص 5.
  31. یاران امام به روایت اسناد ساواک، عالم جاودان، استاد شهید مرتضی مطهری، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1382، صص 10ـ11.
  32. علامه‌نوری، شناخت تحلیلی اسلام و برخی مسلکها  و ادیان، تهران، مجمع مطالعات و تحقیقات اسلامی، ج دوم، ص 17.
  33. همان، بخش پنجم.
  34. کیان، همان، صص 6ـ8 


موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی