گزارش اسناد وزارت خارجه آمریکا
فعالیت های دین ستیزانه رضاخان
گزیده ای از کتاب
2904 بازدید
اشاره :
گفته می شود رضا خان با هر فعالیت یا فعالی که سعی داشت آموزه های دین مبین اسلام و مذهب جعفری را اشاعه دهد و یا به تبیین آن بپردازد، مخالفت می ورزید اگرچه در ظاهر خود را فردی دین مدار معرفی می کرد. در مراسم تاجگذاری و ابلاغیه ای که در روزهای اول سطنتش صادر کرد، ادعا کرد که به دنبال اجرای عملی احکام شرعمبین اسلام می باشد و یا در نخستینسالهای رسیدن به قدرت در تکیهای که درقزاقخانهی مجلس برپا کرده بودند، به مناسبت روز شهادت امام حسین(ع) مراسم عزاداری برگزار میکرد و خود به روضهخوانی مینشست و ... . [1]
تظاهر رضا خان به فعالیت های مذهبی با توجهی همسرش در ایام نوروز سال 1307 به حجاب حرم حضرت معصومه ( س ) و مخالفت روحانیون با آن، رنگ می بازد و مخالفت های وی با نهاد دین آغاز می گردد.[2]
درمطلب پیش رو موارد مهم فعالیت های دین ستیزانه رضاخان از کتاب "از قاجار به پهلوی" نوشته آقای محمد قلی مجد که ازسوی مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی منتشرشده است، انتخاب کردیم که امیدواریم با استناد به اسناد موجود در این کتاب توانسته باشیم چهره واقعی دین ستیزی رضاخان را نشان دهیم.
********
درکتاب از قاجار به پهلوی می خوانیم در اسناد وزارت خارجه آمریکا آمده است:
فرین در گزارش مورخ 13 آوریل 1927 خود اوضاع تبریز را اینگونه توصیف میکند: «جدای از اختلافات اساسی دوائر نظامی و غیرنظامی، برخورد جدیدی نیز میان جناح روحانی و قشر مترقیتر شهر درگرفته است. دعوا بر سر مدیر اداره معارف [تبریز] است که در انگلستان تحصیل کرده است، تا حدی که حتی پلیس زمانی مجبور شد برای خانه او نگهبان بگذارد، ولی روز پنجم آوریل که به دیدنش رفتم کسی متعرضش نشده بود، هر چند او خوشحال به نظر نمیرسید... او به تازگی دانشسرایی برای زنان و مدارسی برای دختران شهر تأسیس کرده است، که خصومت ملاها را شدیداً برانگیخته است، زیرا آنها اعتقاد دارند که تحصیل زنان در مدارس عمومی برخلاف شرع اسلام است.» فیلیپ در گزارشی به تاریخ 30 آوریل1927 ناآرامیهای شیراز را گزارش میکند: «احتراماً به اطلاع میرساند که در بیست و دوم ماه جاری شایعاتی درباره ناآرامی در شهر شیراز بر سر زبانها بود. در همان تاریخ روزنامهها نیز اعلام کردند که ژنرال مرتضیخان، فرمانده لشکر تهران، به منظور انجام مأموریتی ویژه تهران را به مقصد شیراز ترک کرده است. متعاقباً مشخص شده است که اقدام فرماندار نظامی شیراز در اخراج یکی از روحانیون برجسته* شهر دلیل اصلی این ناآرامیها بوده است. گزارش شده است که این روحانی سربازی را در حال مستی میبیند و از همراهانش میخواهد که او را به دلیل نقض آشکار شرع اسلام فلک کنند. پس از اینکه مردم شهر از اقدام فرماندار نظامی خبردار شدند علیه ارتش دست به تظاهرات زدند و نظامیان نیز به روی مردم آتش گشودند و تعدادی از تظاهرکنندگان را کشتند. همچنین گزارش شده است که یکانهایی از نیروهای بوشهر در شیراز مستقر شدهاند. به دلیل ناچیز بودن اطلاعات و سانسور گزارشها میزان وخامت اوضاع شیراز هنوز معلوم نیست. گزارشهای بسیار کوتاهی که در این باره در روزنامههای تهران منتشر شده حاکی از آن است که مردم هیچ حقی برای روحانیون جهت دخالت در امور قضایی خارج از دادگاههایی که به همین منظور وجود دارند قائل نیستند.»
فیلیپ در گزارش 2 می 1927 خود تحولات اخیر در نظام قضایی را گزارش میکند: « احتراماً به اطلاع میرساند که در بیست و ششم ماه گذشته مراسم افتتاح دادگاههای جدید وزارت عدلیه با حضور شاه برگزار شد. میرزاعلیاکبرخان داور، وزیر سابق فواید عامه، که در دولت جدید مستوفیالممالک وزارت عدلیه را برعهده دارد، این وزارتخانه را تجدید سازمان کرده است. همانطور که پیش از این گزارش شد، مجلس با دادن اختیارات ویژه به داور او را قادر ساخت اصلاحات اساسی را در وزارت عدلیه صورت بدهد و این سازمان را مجدداً سامان ببخشد، که تا پیش از این فساد و بیخاصیتی آن وضعیت اسفناکی داشت. به نظر میرسد که داور در انجام این کار از حمایت همه جانبه شاه برخوردار بوده است. آقای داور تمام تلاشش را به کار گرفته است تا از افراد توانمند و صادق استفاده کند، ولی این که او در کارش موفق بوده یا خیر هنوز معلوم نیست. میرزا مهدی قلی خان هدایت (مخبرالسلطنه) که مردی سالخورده است، از مسند وزارت فواید عامه در کابینه مستوفی کنارهگیری کرد و از طرف آقای داور با حقوق ماهیانه هفتصد و پنجاه تومان به ریاست دیوان عالی تمیز (عالیرتبهترین منصب قضایی) منصوب شد... کنار گذاشتن روحانیون از ادارات مختلف قضایی و روی کار آوردن افراد غیر روحانی یکی از تغییرات حائز اهمیت نظام قضایی است. با اینکه ملاها در نظام قضایی سابق اکثر مناصب را به خود اختصاص داده بودند، ولی اکنون تعداد آنها به کمتر از یک سوم کل مناصب مهم رسیده است. همچنین منصبی در وزارت عدلیه جدید به آقای اللهیار صالح، مترجم این سفارتخانه، پیشنهاد شده و او هم آن را پذیرفته است. منصب مستنطق به او پیشنهاد شده است و حقوق ماهیانه او نیز با مبلغی که از ما میگیرد برابر است... دکتر میلسپو اظهار داشته است که بعید میداند نتایج فعالیتهای داور موفقیتآمیز باشد. جدای از اینکه تجدید سازمان قضایی بودجه فراوانی میطلبد، دکتر میلسپو بر این باور است که اکثر افرادی که به تازگی در مناصب قضایی منصوب شدهاند بیتجربه و فاقد تواناییهای لازم برای انجام اصلاحات ارزشمند و پایدار هستند. مراسم افتتاح دادگاههای جدید در کاخ گلستان و در حضور شاه و اعضای کابینه برگزار شد. شاه خطاب به قضات جدید و رؤسای بخشهای مختلف نطق کوتاهی ایراد، و سپس احکامشان را به آنها تسلیم کرد. شاه اعلام کرد اهمیت زیادی برای اصلاح نظام قضایی قائل است. او اظهار امیدواری کرد که مقامات جدید، شایستگی خود را در مسئولیت سنگینی که به آنها واگذار شده است به اثبات برسانند.
فیلیپ در گزارش مورخ 12 نوامبر 1927 مینویسد: «روحانیت همچنان موضع بسیار خصمانهای دارد. بازارهای مهم اصفهان و شیراز که تقریباً از یک ماه پیش، در نتیجه شورشها و تظاهرات علیه قانون خدمت وظیفه اجباری بسته شده بودند، همچنان فعالیتی ندارند. تعدادی از ملاهای برجسته اصفهان که چند هفته پیش برای پیوستن به روحانیون قم به این شهر مذهبی رفته بودند هنوز در آنجا به سر میبرند. از قرار معلوم، موضع خصمانه روحانیون در مخالفت با قانون نظام وظیفه اجباری در واقع نوعی مخالفت با گرایشهای ناسیونالیستی شاه و اعضای اصلی کابینه است. طبق گزارشها، نزدیک به دو هفته پیش، شورای علمای قم از شاه درخواست کردند که مورد اعتمادترین مشاورانش را برای مشورت به این شهر اعزام کند. او تیمورتاش را به همراه پیامی عازم قم کرد، ولی چندان اعتنایی به او نشد. گفته میشود تنها تقاضایی که ملاها از طریق این فرستاده از شاه کردند این بود که تیمورتاش، فیروز و داور را از دولتش برکنار کند.»
در 15 دسامبر 1927 فیلیپ میافزاید: «احتراماً به اطلاع میرساند که اوضاع سیاسی ایران همچنان حول تحریکات روحانیون علیه دولت میگردد که البته ظاهراً دارد از شدت آن کاسته میشود. مبارزه فعالانهای که با رهبری روحانیت علیه گروه حاکم به راه افتاده تا حدودی فروکش کرده است، و بنا بر گزارش روزنامهها و منابع انگلیسی بازارهای شیراز و اصفهان مجدداً فعالیتشان را شروع کردهاند. یکی از روحانیون بزرگ شیعه به نام شیخ عبدالکریم، از شهر مقدس کربلا در عراق عازم قم شد و در تاریخ اول دسامبر وارد این شهر شد. متعاقباً کمیتهای از رهبران دینی از قم به دیدار شاه رفتند، که احتمالاً در این دیدار خواستههایشان را با شاه مطرح کنند. سپس در یازدهم دسامبر، رئیسالوزرا به همراه تیمورتاش، وزیر دربار، همراه با این کمیته به قم بازگشتند، که جمع کثیری از روحانیون در آن اجتماع کرده بودند. هنوز اطلاعات موثق چندانی در این مورد به دست ما نرسیده است. با این حال بسیاری بر این باورند که روحانیت خواهان موارد زیر است: برکناری دولتمردان فعلی، تیمورتاش، فیروز و داور؛ فسخ قانون خدمت وظیفه اجباری؛ و سهم بیشتر [روحانیت] در امور مملکتی. اینکه شاه در برابر اصرار ملاها چه امتیازهایی به آنها داده یا نداده است هنوز مشخص نیست؛ همچنین کسی خبر ندارد برای آرام کردن بازاریان که توسط روحانیون تحریک شده و به شدت تحتتأثیر روحانیت هستند چه تدبیری اندیشیده شده است. با وجود این، اقدامات آشتیجویانهای که در قبال روحانیت اتخاذ شده در این خبر روزنامهها انعکاس یافته است که قرار شده چهار «روحانی» با عضویت در کمیته مجلس بر طرح پیشنهادی قانون مدنی نظارت داشته باشند، و اینکه به دنبال دیدار رئیسالوزرا از قم ملاهایی که در قم تجمع کرده بودند متفرق شدند.».
فیلیپ در گزارش 21 فوریه 1928 خود مینویسد: «با توجه به حوادث یک ماه گذشته نمیتوان حدس زد که در آینده نزدیک روحانیت چه موضعی در برابر دولت اتخاذ خواهد کرد. ممکن است توافقات مقدماتی شاه با ملاهای مخالف در قم موقتاً آنها را آرام کرده باشد. بازگرداندن بسیاری از این افراد به وزارت عدلیه، که پیش از این به دست داور از آنجا اخراج شده بودند، به نظر میرسد تلاشی برای آرام کردن روحانیت باشد. از سویی دیگر، تصویب قانون ثبت املاک لطمهای جدی به سردفترهای روحانی وارد میکند و بدون شک مخالفت شدید آنها را به دنبال دارد.»
فیلیپ در گزارش مورخ 7 آوریل 1928 خود از حادثه مهمی در قم گزارش میدهد: «احتراماً به اطلاع میرساند که در طول تعطیلات بلند مدت سال نوی ایرانی، به غیر از یک مورد، اوضاع سیاسی حادثه مهمی به خود ندید. استثنای فوق سفر شتابزده نوروزی شاه به حرم مقدس قم بود، که میگویند در آنجا شخصاً یکی از ملاهای برجسته [شیخمحمدتقی بافقی] را در مسجد حرم زیر چوب و لگد گرفت. هیچ گزارشی از این رویداد در روزنامههای تهران منتشر نشده است، ولی عموماً ماجرا را این قرار تعریف میکنند که: ملکه (مادر ولیعهد) با سفر به قم در مراسم جشن سال نو در حرم شرکت کرده بود. زمانی که زنان حاضر در صحن حرم، چادرهای مشکیشان را بر میداشتند تا چادرهای رنگی به سر کنند چهره ملکه هویدا شد. ملایی که مراسم را اجرا میکرد متوجه شد و نطق شدیدالحنی علیه زنان مدرن ایران که میکوشند سنن اسلامی را کنار بگذارند، ایراد کرد. در پی این سخنان، جماعت متعصب دست به تظاهرات علیه کسی زندند که این خبط و خطا از او سر زده بود. وقتی که شاه از این ماجرا با خبر شد چهارصد تن از نیروهایش را به همراه دو زرهپوش روانه قم کرد و خود نیز روز بعد عازم قم شد. شاه به محض ورود به قم سراغ ملای خاطی را گرفت، که میگویند در مسجد حرم بود و شاه شخصاً با چوب و حتی لگد به جان آن ملا افتاد. بنا بر آداب و رسوم، هنگام ورود به حرم کفش ها را در میآورند، ولی شاه بدون توجه به این موضوع با چکمه وارد حرم شد و دستور داد سه تن از مجرمینی را که در حرم «بست» نشسته بودند از آنجا بیرون بیاورند. نیروهای نظامی این افراد را به تهران بازگرداندند و یکی از آنها را که ادعا میشد قاتل است بلافاصله اعدام کردند. شاه یک روز پس از این ماجرای سخت و بیسابقه در تهران بود و با متانت و آرامش از نمایندگان دیپلماتیک و سایر رجال که برای مراسم «سلام» نوروزی شرفیاب شده بودند پذیرایی کرد. این رفتار باید باعث بهت روحانیت شده باشد و گمان میرود که انزجار سیاسی شاه از روحانیت و همچنین خشم طبیعی او از بدرفتاری با همسرش او را به این کار واداشته باشد» .
فرین در گزارش خود در 29 ژوئن 1928 آیینهای محرم در تبریز را توصیف میکند: «مراسم محرم امسال... بدون حادثه مهمی برگزار شدند. بسیاری از اتباع خارجی، از جمله مبلغان مذهبی، بدون اینکه کسی متعرضشان شود، شاهد راهپیمایی دستههای عزاداری بودند. با این حال، در نُه روز اول محرم شور و حال عزاداران بیشتر از مواقع عادی بود، بیشتر به مساجد میرسیدند و مسلمانان میگفتند که مواعظ ملاها شور و هیجان بیشتری نسبت به گذشته داشت و مسائل جاری چون ادعای سرکوب شیعیان عراق به دست انگلیسیها را هم شامل میشد. در همین ارتباط، ممانعت دولت ایران از سفر مردم به عراق جالب است. گاراژدارها میگویند که دولت با این کار میخواهد که زائرین را از سفر به کربلا منصرف و راهی مشهد کند تا به این وسیله پول مردم در داخل مملکت بماند، اما دیگران انگیزه آن را مسائل سیاسی میدانند. شاید ممانعت از رفتن زائرین ایرانی به کربلا دلیل با خالصانهتر بودن عزاداری امسال مردم تبریز برای شهدای کربلا شده است. شاید هم اشتیاق ملاها برای بدست آوردن موقعیت از دست رفتهشان موجب شده که شور بیشتری در مردم ایجاد کنند. بسیاری بر این باورند که خصومت آنها نسبت به رژیم پهلوی روز به روز بیشتر میشود و چنانچه حرکتی علیه این رژیم صورت بگیرد، حتی اگر فعالانه از آن حمایت نکنند، احتمالاً با آن موافق خواهند بود.»
در تاریخ 25 جولای 1928، فیلیپ مینویسد: «به نوبه خودم، مایلم جناح روحانیت را قدرتمندترین عنصری بدانم که میتواند تغییری جدی در دولت ایجاد کند. به نظر من اگر روحانیت واقعاً متحد باشد، که نیست، چنان قدرتی خواهد داشت که میتواند شاه را به تغییر سیاستهای مستبدانه فعلیاش وادار کند. در حال حاضر، تنها مخالفت فعالانهای که از طرف روحانیون با دولت میشود احتمالاً به سبب نفوذ افرادی چون مدرس در جناح روحانیت... سیاستمدارانی چون تقیزاده و مصدق فعالیتهایشان را به مباحثات و استدلالهای خشک در مجلس محدود کردهاند، و وقتی با سیاستهای خشونتآمیز و مستبدانه، نظیر سیاستهای کنونی شاه مواجه میشوند، کنج عزلت گزیده و منتظر تغییر اوضاع خواهند شد.»
تریت در گزارش 29 مارس 1929 خود مینویسد: «حادثه قابلتوجهی در طول تعطیلات نوروزی امسال اتفاق نیفتاد؛ ولی همانطور که به یاد خواهید آورد، سال گذشته در همین ایام، شاه به قم رفت و یک روحانی را به دلیل بیاحترامی به ملکه تنبیه کرد ... ».
ویلیامسن در گزارشی کلاسیک به تاریخ 2 مه 1929 مینویسد: « احتراماً به اطلاع میرساند که اوضاع سیاسی داخلی در ماه گذشته بسیار آرام بود... شاه دارد همچنان به جنگ خاموش ولی مؤثرش بر ضد قشر روحانی ادامه میدهد. روش او سادهترین روش است. ملاها یا دراویشِ با نفوذ را پنهانی بازداشت میکنند و به زندانی دور از محل سکونتشان میبرند. لازم به ذکر است که غالباً اشخاصی که به این ترتیب ربوده میشوند هرگز برنمیگردند. در میان رجال سرشناسی که اینگونه ناپدید شدهاند میتوان به مدرس اشاره کرد، همان ملای بیپروا معروفی که در مجلس صراحتاً عقایدش را ابراز میکرد. گزارش شده است که او در گناباد، یکی از شهرهای مرزی جنوب مشهد است؛ هر چند شایع شده است که او دیگر در قید حیات نیست. در میان سایر کسانی که میگویند در Helat [احتمالاً کلات]، نزدیک مشهد، زندانی هستند نام آقا سیدمحمدصادق طباطبائی، سفیر کبیر اسبق ایران در ترکیه، و نصراسلام، که هر دو از سیاستمداران روحانی برجسته و در رأس مخالفان دولت هستند نیز به چشم میخورد. البته اتهام آنها بر هیچکس معلوم نیست. ظاهراً سیاست فعلی در مبارزه با روحانیون مرتجع ایران در مقایسه با شیوههای آشکاری که پیش از این به کار گرفته میشد نتایج بهتری در پی داشته است. بدون اینکه خواسته باشم بدبینی به خرج بدهم از زمانی که این نظام مستبد باستانی بر ایران حکمفرما شده است نشنیدهام که ملایی به خود جرأت مخالفت با دولت را داده باشد... . آشکار است که هدف اصلی جنگ علیه روحانیت تسهیل انجام اصلاحات فراگیر در زندگی اجتماعی و تحصیلی مردم ایران است. با ساکت شدن ملاهای بانفوذ پیشروی به سوی بسیاری از اهداف با مخالفت چندانی، و شاید بتوان گفت با هیچ مخالفتی، رو به رو نخواهد شد. تغییر لباس، نظام آموزشی، ثبت املاک، و تغییر عادتهای متعددی که روحانیت به عنوان قوانین اخلاقی بر آنها تأکید داشت، وقتی که مزایای پذیرش چنین تغییراتی آشکارتر شود، مسلماً در بین مردم جا خواهد افتاد. با وجود این، محبوس کردن شخصیتهای برجسته بدون محاکمه، و ساکت کردن مدام آشوبگران بدون طی کردن روال قانونی مقتضی، بیش از پیش تمایلات مرتجعانه شاه را آشکار میکند. روشهای دیرینه حکومت در شرق، یعنی توسل جستن به خنجر خاموش و زهر کشنده، یکبار دیگر به کار گرفته شدهاند. اما بعید است که یک ملت از بیتوجهی به قانون و عدالت سودی ببرد، حتی اگر سوءاستفاده از قدرت نتایج بسیار خوبی به همراه داشته باشد. تا زمانی که شاه زمام ارتش را در اختیار دارد، میتواند قدرتش را استحکام بخشد و مخالفتها را سرکوب کند؛ ولی اصلاحاتی که به سرنیزه ایجاد میشود دوام چندانی نخواهد داشت. تا زمانی که مردم نتوانند به نهادهای قانونی کشورشان اعتماد کنند، نمیتوانند به شاه و اصلاحات او اعتماد کنند، لذا هیچ حسن نیت پایداری به وجود نخواهد آمد».
کنسول فرین در گزارشی به تاریخ 6 ژوئن 1929تحت عنوان «شورش مذهبی در خوی» حادثهای را که در آذربایجان اتفاق افتاده بود توصیف میکند: «احتراماً از کنسولگری تبریز حادثهای را به اطلاع میرساند که احتمالاً با توجه به اوضاع پیچیده سیاسی ایران خصوصاً در ارتباط با روحانیت مسلمان، جالب توجه خواهد بود. بر اساس نامهای که از جانب حسنعلیخان آصف، مسئول ایرانی کنسولگری تبریز، به دست ما رسیده است، حاجی میرزاآقا بلوری، فرماندار خوی، در ضیافت شامی که در باغش برگزار کرده بود، برای سرگرم کردن میهمانانش مراسم عزاداری محرم را به مسخره گرفت. عمامه یک ملا را روی سر الاغی گذاشتند و میهمانان سرخوش هم هر یک نقش یکی از شهدای کربلا را بر عهده گرفت و به دنبال الاغ وارد خیابان شدند. شخصی که شاهد صحنه بود به این بیحرمتی اعتراض کرد و دعوایی سر گرفت که در آن چند گلوله شلیک شد، ولی کسی صدمه ندید. پس از آن جماعتی از شهروندان دیندار در آنجا تجمع کردند و پیشنهاد شد که به آن عده عیاش حمله بکنند و آنها را به قتل برسانند. اما در نهایت تصمیم گرفتند که با ارسال تلگرامی ماجرا را به شاه اطلاع بدهند، و میگویند شاه هم امیرلشکر آذربایجان را برای بررسی موضوع روانه خوی کرد. حسنعلی خان آصف ادامه میدهد که امیرلشکر به خوی رفت و پس از دستگیری فرماندار و میهمانهایش آنها را به تبریز منتقل و در سربازخانه این شهر زندانی کرد. این قضیه احساسات مذهبی شدیدی را در سرتاسر استان برانگیخته است و تعصبی را که همواره در ماه محرم حاکم میشود تشدید کرده است.»
ویلیامسن در گزارشی مورخ 26 ژوئن 1929 مینویسد: «عزاداریهای ماه محرم در تهران و سایر شهرهای بزرگ به آرامی و به دور از هرگونه حادثهای پایان یافت. نکته قابل توجه فقدان شور و هیجان همیشگی در دستههای عزاداری بود. قمهزنی نیز برای اولین بار ممنوع شده بود؛ این سنت شکوه و جلوه خاصی به دستههای عزاداری میبخشید. سربازها در این مراسم شرکت نداشتند و غیبت آنها کاملاً محسوس بود. عوام بر این باورند که به زودی بلایی بزرگ بر ایران نازل خواهد شد چرا که مراسم محرم امسال در شکل و قالب سنتی اش اجرا نشد» .
ویلیامسن در گزارشی مورخ 25 جولای 1929 مینویسد: «شاید جدیترین نتیجه مصیبتهای اخیر ایران خصومتی باشد که علیه شاه ایجاد شده است؛ توده مردم بر این باورند که این مصیبتهای اخیر به دلیل بیدینی دولت مستقیماً از جانب خداوند نازل شده است. احساس خودجوش مردم که ملاها نیز با زیرکی به آن دامن میزنند، این است که سرکوب مراسم دینی مانند عزاداریهای محرم و حذف توهینآمیز مقدساتی چون عمامه، باعث شده است که مردم ایران مجازات شوند. گفته میشود که در تبریز، اصفهان و مناطق جنوبی کشور این احساس بسیار قوی است. طبیعی است که ملاها و اشراف اصیل مملکت، که از ناراضیترین عناصر مملکت هستند، از چنین احساساتی سوءاستفاده کنند» .
کنسول فرین در گزارشی تحت عنوان «نشانههای واکنش در ایران» مورخ 3 آگوست 1929 مینویسد: «عنایتاللهخان، برادر اماناللهخان، که چند هفته امیر افغانستان بود، به عنوان میهمان دولت وارد ایران شد. ورود او با بروز واکنش ملایمی بر ضد غربیسازی آداب و رسوم ایران که بخش مهمی از برنامه اصلاحات دولت پهلوی است، همزمان بود. امتیازات مختلفی که در سال گذشته به زنان مسلمان داده شد، از جمله اجازه ورود به اماکن عمومی به همراه یک مرد، لغو شده است، و هیچ زن پوشیهداری حق ندارد با یک مرد در خیابان قدم بزند، حال رابطهشان هر چه میخواهد باشد. چندین کافه در شمیران، منطقه ییلاقی تهران، به دلیل برخی از مفاسد ادعایی تعطیل شدهاند و به نظر میرسد دولت در کل دارد موضعی وهابی اتخاذ میکند که نزدیک به پیوریتنیسم [پاکدینی] است. دشتی [علی دشتی]، سردبیر روزنامه شفق سرخ و یکی از دوستان و حامیان سرسخت شاه، در 1 آگوست 1929 در مقالهای تحت عنوان «انحطاط» مینویسد: «کشور ما چنان دچار انحطاط اخلاقی شده که بر لبه پرتگاه نابودی است، و نجات آن اگر ناممکن نباشد بسیار دشوار است... فساد مردان جوان، سادهلوحی زنان جوان، فشار فقر و سیاهروزی، گسترش تجمل و تنپروری، اشاعه فحشا و عشق شهوتآلود، معیوب و بیخاصیت بودن آموزش در مدارس، همه و همه گویی دست به دست هم دادهاند تا عروسی را که تربیت عمومی است به پرتگاه ببرند.» لازم به ذکر است که گفته میشود برخی از مسلمانان معتقدتر زلزله اخیر و حمله ملخ در خراسان، سیل در آذربایجان و شورش قشقاییها و بختیاریها را به خشم خداوند نسبت دادهاند و سستی در دین و به ویژه محدود شدن عزاداریهای محرم امسال را عامل آن دانستهاند.»
ویلیامسن این ماجرا را در گزارش 9 آگوست 1929 خود پی میگیرد: « احتراماً به اطلاع میرساند که حرکت مرتجعانه اخیر دولت ایران موجب بهت و گیجی محافل سیاسی تهران شده است. به دستور نظمیه، تمام کلوپهای شبانه، رستورانها و کافهها در سی و یکم جولای تعطیل شدند؛ همچنین، زنان از اینکه به همراه مردان به خیابانها بیایند منع شده و پس از ساعت 8 شب نیز نباید در خیابانها دیده شوند. برخی از ناظرین گمان میکنند که این اولین نشانهها از سیاست کلی پسروی به سمت تجدید آداب و رسوم کهن اسلامی است. پیش از این اشاره شد که سردار عنایتالله، برادر شاه سابق افغانستان، به تازگی با شاه ملاقات کرده است، و شکی نیست که در مورد اصلاحات ضد دینی شاه، که در افغانستان منجر به سرنگونی سلسله دورانی شد، به او هشدار داده است. برخی دیگر نیز معتقدند که ملاها با استفاده از غیبت تقریباً کل نیروهای قشون از تهران، شاه را با تهدید شوراندن مردم به رعایت شریعت اسلام وادار کرده بودند. سر رابرت کلایو (که به نظر من بیشتر فرستاده شیطان است) این حرکت را نتیجه ائتلاف کلی همه ناراضیان سیاسی و اجتماعی میدید- یعنی ملاها، شاهزادههای قاجار، بلشویکها-که شاه و تیمورتاش را به هراس انداخته و آنها را وادار به معکوس ساختن روند مدرنسازی کردند. با این حال، به نظر من افزایش ناگهانی فساد در تهران موجب اتخاذ اقدامات اخیر شده؛ فسادی که به دنبال باز شدن درهای میخانهها به روی زنان سراسر شهر را فرا گرفته است. سودجویی روسپییان از آزادیهای جدیدی که به زنان اعطا شده بود ناگزیر بود. کافهها تبدیل به محل ملاقات عشاق شده و زنان محترم ایرانی ندرتاً به خود جرأت میدهند به رستورانهای عمومی قدم بگذارند. این روزها جوانان شهر بسیار گستاخ شده و با هر زنی که چشمشان را بگیرد میخواهند رابطه برقرار کنند. یک کلنل که جوان عاشقپیشهای در یکی از خیابانهای اصلی قلهک جرأت کرده و به همسر جوانش اظهار ارادت کرده بود، حسابی حق آن جوان را کف دستش گذاشت. میگویند که یک ملای محترم اوضاع را به شاه توضیح میدهد، لذا شاه شخصاً به طور نامحسوس در اینباره تحقیق میکند و در نتیجه مشاهداتش دستور تعطیلی کافهها و جدایی زنان از مردان را صادر و تلاش میکند این مفاسد جدید را در جامعه ریشهکن کند. اینروزها کافهها و رستورانها کارشان را از سرگرفتهاند، ولی همچنان از ورود زنان به این اماکن جلوگیری میشود. مأموران نظمیه اجازه دارند مردان یا زنانی را که به دنبال برقراری رابطه با دیگران هستند، و همچنین زوج مظنون به عمل خلاف را دستگیر کنند. در نتیجه حتی زن و شوهرها، و برادر و خواهرها نیز از اینکه همراه با هم در خیابان دیده شوند واهمه دارند. ولی به نظر میرسد این اقدامات موقتی بوده و محدود به محلهای خاصی باشد. این مطلب را تنها به دلیل اهمیت مبالغهآمیزی که برخی همکارانم به آن دادهاند گزارش کردم.
فرین در گزارشی مورخ 20 آگوست 1929 مینویسد: «جدای از جنبه توطئهآمیز ناآرامیهای جنوب کشور، این شورشها نشانه مخالفت فعالانه مردم با اصلاحات پهلوی و به خصوص کلاه پهلوی است، که مردان شهری به اکراه آن را پذیرفتهاند و مردان عشایر عموماً آن را رد کردهاند. تعداد زیادی از قشقائیها و بختیاریها در نتیجه شورشهایشان هم اکنون قادر نیستند هیچگونه کلاهی بر سر بگذارند و میگویند بازماندگان نظر مساعدتری نسبت به گذشته به تغییر اجباری کلاه دارند. اینکه اسلام تا چه حد در این شورشها دخیل بوده بر کسی آشکار نیست، اما ملاها، که گفته میشود نفوذشان تحت حکمرانی پهلوی روز به روز کمتر میشود، از هر چیزی که جلوی افول قدرتشان را بگیرد ابا نمیکنند، علاوه بر اینکه پیروان محافظهکار بسیاری دارند که هنوز برای آنها قران بیش از قانون اساسی اهمیت دارد.»
[2] یرواند آبراهامیان، تاریخ ایران مدرن، ترجمه محمد ابراهیم فتاحی، تهران، نشر نی، چاپ پنجم، 1389، صص 123- 127.
مجد،محمد قلی:از قاجار به پهلوی،انتشارات موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی ، تهران 1390.
نظرات