رژیم شاه از نگاه دوستان آمریکایی اش
نگاه سازمان سیا درباره ساخت قدرت در حکومت شاه (8)
بخش هشتم : ارتش شاه
1731 بازدید
اشاره :
دراینجا بخش هشتم از سلسله مطالبی را که عینا ازکتاب مذکور ترجمه شده است،ملاحظه می کنید.این کتاب در سالهای دهه پنجاه خورشیدی به عنوان راهنما در اختیار دیپلماتهای اعزامی به ایران قرار داده می شد. متن اصلی کتاب در مجموعه اسناد بدست آمده در لانه جاسوسی آمریکا در تهران موجود است. بدلیل اهمیت مطالب مطرح شده که منعکس کننده دیدگاه سازمان سیا در باره شاه و حکومتش در اوایل دهه پنجاه خورشدی است ، متن کامل آن به تدریج دراینجا منتشر می شود . باز نشر مطالب این کتاب به معنای تائید محتوای آن نیست بلکه صرفا بخاطر اهمیت ارائه نگاه و تحلیل سازمان سیا آمریکادرباره حکومت شاه دراوج مناسبات دوکشوردراختیار پژوهشگران تاریخ روابط ایران و آمریکا قرار داده شده است.
********
پنج. ارتش شاه
قدرت شاه در نیروهای مسلحاش نهفته است. بهعنوان فرمانده کل قوا او بر تأسیسات نظامی نظارت داشته و در زمینه مالی و تسلیحاتی نیز به آنها اولویت میدهد. همین امر سبب پیدایش نیروهای مسلح مجهزی شده که بهجای رودررو قرار گرفتن با سلطان از او حمایت مینمایند. این نیروها مرکب از افراد وظیفهای شامل حدود نیم میلیون نفر است:
ارتش (نیروی زمینی) 270000
نیروی هوایی 65000
نیروی دریایی 18000
ژاندارمری 75000
غیره٭ 26000
جمع 454000
کل بودجه نظامی در سالهای 75 ـ 1974 بین 4/3 تا 5 میلیارد دلار برآورد شده است. افسران نظامی (300 ژنرال در میان آنها وجود دارد)، بهخاطر نقش خطیرشان در حفظ ثبات رژیم، مورد توجه خاص شاهان پهلوی واقع شدهاند. لیکن قبل از به قدرت رسیدنشان اینطور نبود.
در طول 150 سال حکومت قاجار وجود یک ارتش متشکل و سازمانیافته غیرقابل تصور بود. گرچه قدرت نظامی جزء لاینفک سیستم پدرشاهی قاجاری بود، ولی قدرت واقعی به معنی واحدهای مسلح بسیار ناچیز و کم اهمیت بود. حافظان شاه میبایست در صورت نیاز به یک اقدام نظامی نیروی انسانی لازم را تأمین نمایند. در دوره آخر حکومت قاجار واحدهای نظامیافته، تنها بهصورت مدون وجود داشت. افسران، منابع مالی را که برای تأمین نیرو ارائه میشد «میخوردند» (اصطلاح فارسی) و سربازان نیز بهعنوان فرّاش، دستفروش، خدمتکار یا گدا امرار معاش میکردند. درگیریهای نظامی بهعنوان مبارزه فرد با آنهایی که در آمد و شد هستند تلقی میشد، که اکثر مبارزین نابود میشدند. شکستهای فاحش وارده در قرن نوزدهم توسط روسها و ترکهای عثمانی که از تشکیلات پیشرفتهتری برخوردار بودند نمیتوانست این تصور را از فکر قاجار بزداید که صرف حضور آنها در میان نبرد برای پیروزی کافی نیست.
تشکیل تیپ قزاقهای پارسی در سال 1878 (بعدها لشکر) که دارای افسران روسی بود نشانگر تغییر در تاریخ نظامی ایران بود لیکن چنین به نظر میرسید که ناصرالدینشاه تنها به جنبه تشریفاتی این نیرو تکیه داشت نه استعداد نظامی آن را .
تجربه ایرانیها با نیروهای مسلح نوعی عدم اعتماد و تنفر دیرین را بین ارتش و مردم بهوجود آورده است. ارتش نیز مانند مأمورین مالیاتی نوعی تجاوز حکومتی تلقی میشد که بخش اعظم مردم کشور در مقایسه با آنها از هیچ ارجحیتی برخوردار نبودند. گرچه ارتش امروزی حرفهایتر و فاقد فساد است ولی برداشت سنتی از آن در ذهن مردم به قوت خود باقی است. بعضی از روشهای قدیمی مانند پارتیبازی، امتیازهای ویژه و فساد هنوز معمول است و مدتها باید بگذرد تا مردم ارتش را از آنِ خود و نه جدای از خود بدانند.
سیاستهای رضاشاه وجود یک ارتش حرفهای و مدرن را ضرورت میبخشید، و ارتش کنونی از همین نقطه پدیدار شده است. تقریباً تمام افراد نظامی که همراه با رضاشاه وارد گروه نخبگان شدند یا از دوره قزاقها و یا نبرد با قبایل مختلف در سالهای 1920 همراه او بودند. تعدادی از این یاران دیرین رضاشاه در خدمت محمدرضا نیز درآمده و تا همین اواخر نقش مهمی را در زندگی سیاسی ایران ایفا میکردند. بعضی از فرزندانشان هنوز هم نقش آنان را ایفا میکنند. ولی چنین بهنظر میرسد که طبقه اجتماعی مولد افسران ارتش بیش از پیش دستخوش تغییر گشته است.
زمانی خانوادههای نخبگان در گروه افسران، دارای نمایندگان بسیاری بودند؛ که این وضع میتوانست به حفظ منافع و موجودیت خانواده منجر شود. اطلاعات پراکنده موجود نشان میدهد که از طبقات متوسط و پائینتر هر روز افراد بیشتری وارد گروه افسران میگردند.
در سال 1974، یک منبع وابسته نظامی امریکا نظریات خود را در مورد این تغییرات چنین بیان داشت: «ترکیب اجتماعی افسران. . . برخلاف آنچه که در یک دهه قبل بود تغییر یافته. . . در گذشته مایه غرور و افتخار و شهرت، خدمت در ارتش، بهعنوان افسر بود. چنین تصور میشد که فرزندان افسران نظامی نیز راه پدرانشان را خواهند رفت بههمین علت خانوادههای برجسته در صدد یافتن موقعیتی در ارتش برای فرزندان خود میبودند. بنابراین تمام افسران نمایندگان گروه نخبگان و خانوادههای ثروتمند و برجسته بودند. ولی درحال حاضر فرزندان خانوادههای نخبگان از خدمت در ارتش شانه خالی میکنند. . . اشتغال در بخشهای صنعتی و تجاری بیش از گذشته مجذوب واقع شده. . . چون نتایج مادی حاصله از این رشتهها بیش از منافع ناشی از یک حرفه نظامی است»
لیکن حدود یک دهه قبل، در همان زمان که مفسر وابسته نظامی خانوادههای نخبگان را دارای نقش مهمی در ارتش توصیف میکرد، یک ناظر دیگر شاهد بروز تغییراتی بوده است، یکی از کسانی که در فرانسه در مورد نقش ارتش در جهان سوم صحبت میکرد یادآور شد:
« کادر افسران، امروزه سعی دارند که خود را از طبقات اجتماعی قبلی جدا سازند و این گرایش برای ما نیز حائز اهمیت است چون بر روحیه نظامیگری تأثیر میبخشد. اشرافزادگان محافظهکاری که بیش از یک قرن بهترین پستهای نظامی را در انحصار خود داشتند در حال حاضر به صنعت و بازرگانی روی آورده و جای خود را به افسرانی دادهاند که مشتاق یک رنسانس و عدالت اجتماعی میباشند. »
وجود نشانه چشمگیر این دو نظریه که به فاصله هشت سال از یکدیگر، یکی توسط افسری ایرانی و دیگری توسط یک ناظر فرانسوی ابراز شده نشانگر پیدایش تغییرات عمده میباشد. متأسفانه، هیچیک از ناظران مزبور استدلال خود را توأم با اطلاعات مفصل و دقیق همراه نساختهاند تا تغییرات پیشبینی شده را سندیت ببخشند، و علاوه بر این در گزارشات امریکایی نیز چنین اطلاعاتی به چشم نمیخورد.
یکی از واقعیات چشمگیر زندگی نظامی ایرانی قدرت عالی و مافوق تصور شاه است. چون او نهتنها فرمانده ظاهری نیروهاست بلکه قدرت خود را به معنی واقعی اعمال مینماید. دستورات وی نهتنها در بر گیرنده سیاستها بلکه مسئولیتهایی میشود که در نظامهای دیگر در اختیار اجزاء تابعه قرار گرفتهاند. او شخصاً ارتقاء درجات از افسر گرفته تا رتبههای پایینتر را تأیید میکند و در مورد نحوه تأمین سیستمهای تسلیحاتی مهم و دیگر افزارهای نظامی تصمیم میگیرد، و بر کارآیی نظامیان نیز نظارت دارد و بهطور کلی باید گفت که مانند یک افسر فرمانده عمل میکند. البته از افسران ارشد خود اطلاعات میگیرد و با آنها مشورت میکند. روش عمل وی سبب پیدایش منابع متعدد و در حال رقابت میشود لیکن مانند دیگر نیروهای مسلح و بهخصوص افسرانش سخاوت بسیار به خرج داده و مسکن در اختیارشان گذاشته و از پرداخت مالیاتها معافشان ساخته و فرزندانشان از پرداخت شهریه تحصیل معاف گردیده و علاوه بر این مزایا، فوقالعادههای خاصی را به آنها تعلق داده است. در ازاء همه اینها وی خواستار وفاداری کامل شخص نسبت به اوامر نظامی و صلاحیت حرفهای میباشد.
ژنرالهای سیاسی که زمانی همچون خاری در چشم شاه بودند و اکنون از بین رفتهاند:
عبدالحسین حجازی 1965 ـ 1961 بیماری
بهرام آریانا 1969 ـ 1966 خواستار اقدام نظامی علیه عراق بود که شاه آن را نپذیرفت.
فریدون جم٭ 1971 ـ 1969 خواستار قدرتی بیش از خواست شاه بود.
در فرماندهان نیروهای زمینی نیز همین الگوی مشابه وجود دارد:
رضا عظیمی سپتامبر 1966 ـ 1961 بیماری
عزتالله ضرغامی مه 1969 ـ سپتامبر 1966 تعویض سریع وی نشانگر نارضایتی شاه بود و علت دیگری نداشت
فتحالله مینباشیان نوامبر 1972 ـ مه 1969 مشکلاتی ناشی از مدرنسازی نیروهای مسلح را نادیده گرفت.
غلامعلی اویسی٭٭ نوامبر 1972
دیگر مقامات عالیرتبه به دلیل عدم صلاحیت حرفهای اخراج شدهاند:
ژنرال پالیزبان، رئیس ضد اطلاعات، عدم موفقیت در کشف جاسوسی شوروی در ارتش.
سپهبد فرخنیا، فرمانده ژاندارمری، فساد مالی.
شاه همیشه نسبت به آن دسته از افسران ارتش که در صدد ایجاد پایگاهی مستقل برای خود بودهاند حساسیت نشان میداده لیکن در مواقع بحرانی به افراد نظامی نیرومند مانند ژنرال علی رزمآرا در سال 1951 و ژنرال فضلالله زاهدی در سال 1953 روی میآورد. هر دوی آنها بهعنوان نخستوزیر یه وی خدمت کردند لیکن پس از مشاجرات و اختلافات موجود هر دوی آنها را حذف نمود، یعنی رزمآرا به قتل رسید و زاهدی بهعنوان سفیر سیار به اروپا تبعید گردید.
بار دیگر در سال 1961 شاه ضرورت حذف سه ژنرال نیرومند و فاسد را که پایگاههای مستقل برای خود فراهم آورده بودند تشخیص داد که عبارتند از: علویمقدم رئیسپلیس ملی، رئیس اطلاعات ستاد مشترک حاجعلی کیا، و رئیس ساواک تیمور بختیار. علویمقدم و کیا بازنشسته شدند و کیا در حرفه تجارت بیش از حرفه ژنرالیاش ثروت دست و پا کرد. تیمور بختیار که دارای جاهطلبیهای سیاسی بیشتر بود به اروپا تبعید گردید و در آنجا به فعالیت شدید علیه شاه پرداخت لیکن در سال 1970 در عراق کشته شد.
خدمت طولانی و وفادارانه به شاه همیشه راهی مطمئن برای رسیدن به امنیت نبوده است. تشخیص بین جاهطلبی شخصی و خطاهای حرفهای بهعنوان دلیل شاه برای اخراج یک افسر خاص هیچگاه ساده نیست. در 14 سال گذشته چهار نفر بهعنوان رئیس ستاد عالی فرماندهان، خدمت کردند. پیش از این نام آنها با علت اخراجشان ذکر شد.
با ذکر این موارد روشن میشود که علت اصلی اخراج تجاوز به حریم شاه بوده است. دستگاههای شایعهسازی تهران نیز معتقدند که در تمام این موارد شاه نگرانی خود را در مورد یک افسر جاهطلب نشان داده است. البته این امر میتواند در بعضی از موارد صادق باشد. ولی شواهد موجود نشان میدهد که آنها توانستهاند پایگاهی مستقل برای خود ایجاد کنند لیکن تعدادی از آنها بهخاطر صلاحیت، توانشان در رهبری و محبوبیت در نیروهای مسلح از این پتانسیل برخوردار بودهاند. از نظر شاه حذف افسری که بیش از حد استقلال نشان داده و قادر است یک پایگاه شخصی مستقل ایجاد کند، امری منطقی است.
میزان نارضایتی شاه را در سرنوشت بعدی افراد اخراجی میتوان دریافت. گذشته از کسانیکه بهخاطر کسالت بازنشسته شده و هردویشان دارای سمتهای تشریفاتی بودهاند، آریانا بدون دریافت سمتی جدید بازنشسته شد اما ارتش به مناسبت بازنشستگیاش ضیافتی مهم ترتیب داد؛ جم بهعنوان سفیر به اسپانیا فرستاده شد؛ و مینباشیان بیسر و صدا بازنشسته شد. اخراج پالیزبان و فرخنیا بسیار صریح بود یعنی پالیزبان زمانی متوجه اخراج خود شد که شاه در حین یک ملاقات عادی از دیدار با وی امتناع ورزید٭ و فرخنیا نیز زندانی شده بود.
باید به ذکر یک نمونه دیگر نیز پرداخت. ژنرال حسن پاکروان بهجای ژنرال تیموربختیار بهعنوان رئیس ساواک برگزیده شد. او که تحصیلکرده فرانسه و دانشمند و مشروبخواری قهار بود، در نحوه برخورد با مخالفین بسیار نرم بود. در حین ناآرامیهای 1963، روش معتدل پاکروان سبب شیوع تظاهرات گردید. شاه از رئیسپلیس نصیری درخواست کمک نمود و او نیز با شدت تمام تظاهرات را سرکوب نمود. پس از آن پاکروان از ساواک برکنار و به سمت وزارت اطلاعاتو جهانگردی منصوب گردید و در نهایت نیز بهمدت چند سال بهعنوان سفیر ایران به فرانسه روانه شد. او هماکنون [1354]دارای سمت افتخاری «مشاور دربار سلطنتی» میباشد. در این مورد یعنی شکست سیاست پاکروان که بسیار جدی نیز بود، تنبیه مورد نظر بسیار ملایم بود چون خود شاه با آن موافقت کرده بود. و این نشانگر آن است که حتی یک شکست جدی نیز میتواند مورد عفو و بخشش قرار گیرد. در سال 1965 یکی از سربازان وظیفه گارد سلطنتی درصدد قتل شاه برآمد لیکن موفق نشد. ژنرال محسن هاشمینژاد فرمانده گارد سلطنتی و مسئول امنیت شاه، گریان به نزد شاه رفت و استعفای خود را تقدیم داشت لیکن به وی گفته شد که تقصیری متوجه او نیست و باید در سمت خود باقی بماند. هاشمینژاد چند سال دیگر نیز در همان سمت باقی ماند و پس از آن به سمت تشریفاتی ریاست گارد محافظت از خانواده شاه منصوب گردید.
چند تن از افسران عالیرتبه سالهاست که در سمت خود باقی ماندهاند و عللی که در این مورد استنباط میشود تنها بیانگر بخشی از موضوع میباشد.
ژنرال محمد خاتمی، فرمانده نیروی هوایی ایران 1975 ـ 1958٭
ژنرال حسن طوفانیان، رئیس صنایع نظامی ـ 1967
ژنرال نعمتالله نصیری، رئیس ساواک ـ 1965
خاتمی و نصیری با خانوادههای بانفوذ سنتی ایران ارتباط داشتهاند که نمیتوانسته نقش مهمی در رابطه آنها با شاه داشته باشد ولی برای رسیدن آنها به مقام کنونی مفید واقع شده است.
خاتمی و طوفانیان مانند شاه خلبان بودهاند. خاتمی و نصیری نقش مهمی در سرنگونی مصدق داشته و شاه نیز ظاهراً این امر را بهخاطر دارد. ولی فرخنیا نیز همین نقش را ایفا کرده بود لیکن سبب نجات وی نشد. شاید شاه در اینجا با معمایی روبهرو شده بود. موضوع فساد مالی فرخنیا در نتیجه تحقیقات سازمان بازرسی شاهنشاهی به سرپرستی ژنرال فردوست آشکار شده بود. حمایت فرخنیا از شاه در سال 1953 میتوانست سبب پیدایش اعتدال در نحوه تأدیب وی گردد. لیکن رابطه فردوست با شاه و نیز حمایت شاه از مبارزه ضد فساد بر خدمات به وی چربیده بود.
خاتمی داماد شاه بود، جم نیز همینطور و نصیری نیز مانند جم با یکی از معشوقههای شاه ازدواج کرده بود. نگاهی دقیقتر به نظام پدرشاهی میتواند بیانگر نحوه رفتار شاه با افسران خود باشد. شاه بهعنوان تنها منبع قدرت، مختار است که بنا به مصلحت خود به شخصی پاداش داده و یا تنبیه نماید و لازم نیست که این کار حتماً توأم با منطق باشد. افسری که مورد خشم واقع شده میتواند کاملاً اخراج و یا به آرامی به مرحله بازنشستگی برسد. از آنجا که هیچکس به سرنوشت خود اطمینان ندارد، همه سعی دارند از خطا اجتناب ورزیده و خواستهای شاه را به بهترین وجه ممکن تعبیر و تفسیر نمایند.
بنابراین، سیستم چیزی بهجز انسانهای «بله قربان ـ گو» تولید نکرده است. ولی این موضوع صحت ندارد. در سالهای اخیر ردههای بالای فرماندهی بهخاطر صلاحیت، از همتاهای امریکائیشان نمرات خوبی گرفتهاند.
افسران عالیرتبه موجود در نیروهای مسلح متشکل از گروهی از افراد آشنا به حرفه خود و نیز آموزشدیده میباشند. بسیاری از آنها یا در امریکا یا در فرانسه آموزش نظامی دیدهاند. اکثر آنها یا به زبان فرانسه یا انگلیسی یا هر دو تکلم میکنند. و اکثر افراد این گروه نیز از طبقات متوسط و پایین اجتماع به این رتبه رسیدهاند؛ اما معدودی از آنها نیز از اعضاء خانواده نخبگان بوده و یا با اینگونه خانوادهها رابطه دارند.
در آینده نیز به احتمال زیاد همین الگو به کار خواهد رفت. گرچه شاه در نظر دارد به هدف «ایرانیسازی» خود یعنی آموزش یافتن تمام افسران ایرانی در داخل کشور برسد، لیکن این کار سالها طول خواهد کشید. و تا زمانی که ضرائب و عوامل سیاسی اجازه دهند، ارائه آموزش توسط امریکا اولویت دارد. در صورتیکه روند کنونی انتخاب افسران از طبقات متوسط و پایینتر ادامه یابد، روحیه افسران متوسط یا کمدرجهتر تحت تأثیر قرار خواهد گرفت. نظارت دقیق سرویس امنیتی نیز میتواند بسیاری از دردسرتراشان را در مراحل اولیه از میان بردارد. و تا زمانی که افسران به درجات عالیتر دست یابند، در نظام شاه جا افتادهاند.
برخلاف بسیاری از کشورهای رو به رشد، در ایران، ارتش تنها دارنده مهارتهای مدرن، تخصص مدیریت و افشاء خارجی نیست. به همین دلیل گروه افسران انگیزهای ندارند که بر اساس آن خود را تنها «ناجیان کشور» بدانند. هر کسی که بخواهد جانشین شاه شود باید از حمایت ارتش برخوردار باشد لیکن تا زمانی که شاه زنده است ارتش هیچگونه نقش سیاسی را ایفا نخواهد کرد.
ادامه دارد
بخش های دیگر این مقاله را در می توانید در نشانی های زیر ملاحظه فرمائید:
https://psri.ir/?page=post&id=r4kxf57z بخش اول
https://psri.ir/?page=post&id=qn995r2s بخش دوم
https://psri.ir/?page=post&id=j963jstv بخش سوم
https://psri.ir/?page=post&id=5q9jhupj بخش چهارم
https://psri.ir/?page=post&id=e1uzh2dt بخش پنجم
بخش ششم https://psri.ir/?id=g06ac091
بخش هفتم https://psri.ir/?id=iqn7kg4e
کتاب اسناد لانه جاسوسی،انتشارات موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی ، جلد اول ، به نقل از آژانس اطلاعات مرکزی (سیا) ، اداره اطلاعات دفتر تحقیقات سیاسی فوریه 1976
نظرات