رژیم شاه از نگاه دوستان آمریکایی اش

نگاه سازمان سیا درباره ساخت قدرت در حکومت شاه (6)

بخش ششم : بوروکراسی در حکومت شاه


نگاه سازمان سیا درباره ساخت قدرت در حکومت شاه (6)

اشاره :

دراینجا بخش ششم از سلسله مطالبی را که عینا ازکتاب مذکور ترجمه شده است،ملاحظه می کنید.این کتاب در سالهای دهه پنجاه خورشیدی به عنوان راهنما در اختیار دیپلماتهای اعزامی به ایران قرار داده می شد. متن اصلی کتاب در مجموعه اسناد بدست آمده در لانه جاسوسی آمریکا در تهران موجود است. بدلیل اهمیت مطالب مطرح شده که منعکس کننده دیدگاه سازمان سیا در باره شاه و حکومتش در اوایل دهه پنجاه خورشدی است ، متن کامل آن به تدریج دراینجا منتشر می شود . باز نشر مطالب این کتاب به معنای تائید محتوای آن نیست بلکه صرفا بخاطر اهمیت ارائه نگاه و تحلیل سازمان سیا آمریکادرباره حکومت شاه دراوج مناسبات دوکشوردراختیار پژوهشگران تاریخ روابط ایران و آمریکا  قرار داده شده است.

********

سه. بوروکراسی

« من شاه را بیشتر از دیگر موجودات اندیشمند و واقف و متعرف بر جزئیات امور می‌دانم. تغییر، نقل و انتقال، تطبیق و نظم‌بخشی به امور و مقامات همیشه از اختیارات اعلیحضرت بوده و هنوز هم در اراده آن مقام والاست. اگر وضع حاضر را خوب و مناسب می‌دانید آن را حفظ کنید، و اگر آن را نادرست می‌دانید تغییر دهید.» (پاسخ وزیر دارایی ناصرالدین شاه به درخواست وی مبنی بر ایجاد نظم بیشتر در بوروکراسی آشفته آن زمان در سال 1881. )

الف. کارمندان

پارسی‌ها همیشه دارای سُنتی بوروکراتیک بوده‌اند هخامنشیان و بعدها ساسانیان از آن‌چنان تشکیلات پیچیده‌ای برخوردار بودند که آثارشان حتی پس از انقراض دودمان نیز برجای می‌ماند؛ تشکیلات حکومتی امپراطوری اعراب در قرن‌های بعد از رحلت محمد (ص ـ م) مدیون تخصص پارسی‌هاست.

تهاجمات مکرر مغول‌ها و ترک‌ها به این منطقه، بوروکراسی پارسی را در هم کوبید لیکن قادر به نابودی کامل آن نبود. درحقیقت پس از آن‌که رؤسای ترک و مغول با توسل به زور سلطه خود را تحمیل می‌کردند مانند اعراب قبل از خود درمیافتند که باید از مهارت‌ها و تجارب حکومتی مقامات ایرانی در اداره متصرفات جدید خود بهره گیرند. این بوروکراسی به‌طور کلی قادر بود وفاداری خود را به شخص یا گروه دیگری تحویل دهد و حتی زمانی‌که حکومت ملی دست‌خوش تغییرات می‌گردید، مقامات محلی اختیارات را به‌دست داشته و منتظر از راه رسیدن اربابان جدید خود می‌شدند.

سنت بوروکراتیک شرقی در کتاب‌چه‌هایی طی قرون متمادی تدوین می‌شد تا مقامات از طریق آن‌ها بتوانند به اربابان بی‌سواد خود بفهمانند که چگونه باید یک حکومت متمدن را به‌راه انداخت. این سنت تا سالهای 1920 ادامه داشت. گرچه ازسال 1850 به بعد تقلید ازسبک حکومت‌های اروپایی آغاز شده بود.

درزمان پهلوی‌ها،سبک‌های مدرن تحمیل شد و بوروکراسی‌های جدید مجوز نبودند که از بوروکراسی‌های کهنه چیزی بیاموزند. لیکن سنت‌های دیرین به سهولت از بین نمی‌روند و مقامات تحصیل‌کرده در خارج که سعی دارند به قلمرو آشفته خود نظم بخشند نمی‌دانند که با سنت‌هایی روبه‌رو هستند که حتی کهنسال‌تر از مدرسه بازرگانی‌ها هاروارد می‌باشد. در اغلب موارد او بازنده و به‌جز لباسش در مقایسه با اسلافش غیرقابل تمایز می‌گردد و یا جذب صنایع مدرنی می‌شود که تابع سنت‌های جدیدی می‌باشند.

نخست‌وزیری و کابینه کنونی بر یک امپراطوری بوروکراتیک مرکب از سه چهارم میلیون کارمند اداری و کارمند یدی در بخش صنایع نظارت دارند. مهم‌ترین مسئله وجود یافتن افراد دارای تحصیلات و آموزش لازم است که بتوانند پاسخگوی نیازهای روزافزون بسیاری از برنامه‌های موجود در کشور باشند. شکل 12 نشان‌گر گسترش بوروکراسی در 16 سال بین 1956 تا 1972٭ می‌باشد.

کل کارمندان دولت در سال 1351

درصد افزایش بین 1972 ـ 1956      1972  1966  1956  سال

62      000,682      833,605      109,420      مردان

202    800,92        830,56        678,30        زنان

_____ _____ ______       _____ ______

72      800,774      664,662      787,450      جمع

_____________________________________________________________

تنها 13 درصد از کارمندان اداری تحصیلاتی بیش از تحصیلات دبیرستانی دارند. پی‌ریزی اشکال جدید اداری بر روی ساختار سنتی بوروکراتیک با موفقیت توأم نبوده است. خدمات دولتی عنوان تأمین شغلی اقتصادی که همیشه بی‌ثبات بوده یافته و فرصتی ایجاد می‌کرده است تا فرد از طریق دریافت بخش‌های یاد شده میزان حقوق دریافتی خود را افزایش دهد. حتی دون رتبه‌ترین کارمندان نیز مقام خود را ملک شخصی خود تلقی کرده و با حسادت تمام سعی در حراست از بنیان‌های پایه‌گذاری شده توسط خود و یا اعقابش داشته است.

در این طرز فکر او تفاوت چندانی با مأمور مالیات یک قرن قبل که سوابق مالیاتی برایش حکم شخصی و میراثی را داشته که باید به فرزندش به ارث برسد، ندارد.

تحت این شرایط، اشخاصی که خواستار خدمت به بوروکراسی هستند مجبور به پرداخت «حق‌الزحمه یابنده» هستند تا مطمئن شوند که در مورد پرونده‌شان مقام مطلعی عمل خواهد کرد. میزان ناچیز پرداخت حقوق رسمی بر این فرض استوار است که همیشه مقام مزبور قادر است نوعی درآمد مکمل نیز برای خود دست و پا کند. ولی میزان «انعام» همیشه قابل مذاکره بوده تا با شرایط موجود در هر مورد تناسب داشته باشد. به‌طور مثال منشی دفتر، مقامی که خود از درجات پائین اجتماع است می‌تواند با دریافت چند ریال باعث شود که فرد رشوه‌دهنده زودتر از دیگران با مقام مورد نظرش ملاقات نماید. البته در صورتی‌که بازدید کننده در رده مساوی و یا پائین‌تر از مقام مورد نظر باشد. در صورتی‌که منشی دفتر دریابد که بازدید کننده از او برتر است به او اولویت خواهد داد، لیکن بازدید کننده نیز حتماً با دادن انعام از وی تشکر خواهد کرد.

این سیستم در رده‌های بالاتر سبب پیدایش فسادی شده که همیشه مورد انتقاد شاه بوده است چون در رابطه با منافع حکومتی صورت گرفته است. فساد در رده‌های بالا سبب تنبیه، زندانی شدن و یا اخراج می‌گردد تا از ترغیب و یا پیروی از اقدامات مشابه خودداری شود و نیز ثابت شود که شاه از فساد خوشش نمی‌آید. آیا این کار در نیل به هدف مؤثر واقع می‌شود یا نه معلوم نیست. افراد بدبین که اکثریت را تشکیل می‌دهند، یعنی گروه کثیری از افراد رذلی که مصون مانده و به دار آویخته نشده‌اند، و اشخاص یا چهره‌های سیاسی نیز می‌توانند مسئول بسیاری از نأدیب‌ها از طریق بازرس‌های رسمی شناخته شوند.

مسئله اختلاس‌های غیرقانونی البته منحصر به ایران نیست و در نقاط دیگر نیز رایج است. امروز پول بیشتر از پیش دست به دست می‌چرخد و فرصت کلاه‌برداری نیز بیشتر شده است. این امر امروزه در اکثر نقاط سیستم رایج شده در حالی‌که شاه نیز هزار چند یک‌بار درصدد ریشه‌کن ساختن آن برمی‌آید.

ب. کابینه

کابینه در رأس هرم بوروکراسی قرار دارد. مجلسین بر اساس قانون اختیارات ویژه‌ای در مورد کابینه دارند. شاه وزیران را منصوب می‌کند لیکن بر اساس قانون آنان باید پاسخ‌گوی پارلمان باشند و کابینه یا هر یک از وزراء می‌توانند توسط رأی عدم اعتماد مجلس برکنار شوند. گرچه در قانون تصریح نشده، ولی پارلمان همیشه به یک نخست‌وزیر انتصابی «رأی تمایل» می‌دهد. در زمان تشدید فعالیت‌های سیاسی همین رأی جنبه رأی اعتماد را داشته است. در حال حاضر کابینه منتخب شاه مورد سؤال واقع نمی‌شود و اگر قرار باشد وزیری رأی عدم اعتماد بگیرد به‌خاطر خواست شاه است.

مقامات کابینه همیشه از میان عدّه‌ای معدود برگزیده شده و انتخاب آن‌ها همیشه جنبه سیاسی داشته است. تغییر سریع کابینه تا همین دهه اخیر رایج بوده و دوران ثبات کابینه مصادف با دوران حداقل آزادی‌های سیاسی بوده است. در دوران‌های تؤام با بی‌ثباتی، مقامات کابینه به‌خاطر میزان نفوذشان در بخش‌های مختلف جامعه برگزیده می‌شوند به‌خاطر استعداد و توان‌شان در کار صدارت.

ازاوان پیدایش حکومت مشروطه در سال 1907 تا سال 1975 حدود 120 کابینه مختلف روی کار آمده‌اند ولی تعداد نخست‌وزیران بیش از 38 نفر نبوده است. دو تن از این نخست‌وزیران هریک ریاست 11 کابینه[1] را به‌عهده داشته‌اند. یکی از این دو[احمد قوام] ابتدا در سال 1922 نخست‌وزیر بود و سپس در سال 1952. وزیر دیگر[حسن مستوفی الممالک] بارها بین سال‌های 1910 و 1928 به‌عنوان نخست‌وزیر روی کار آمد و برکنار شد. میانگین عمر هر کابینه حدود هفت ماه بوده است ولی یکی از آن‌ها بیش از یک ماه و نیم دوام نداشت. در اوج استبداد رضا شاهی میانگین عمر کابینه‌ها یک تا یک و نیم سال بود، لیکن یکی از کابینه‌ها با تغییرات جزئی حدود پنج سال روی کار ماند. نخست‌وزیر هویدا اکنون برای مدتی 11 سال پست خود را حفظ کرده است. پرسنل کابینه تغییر یافته لیکن ماهیت آن دست نخورده است.

دردهه گذشته شاه به آسانی قادر به گردآوری تیمی مرکب از افراد فنی و ذی‌صلاح وفادار نسبت به خود نبود. می‌توان چنین استدلال کرد که سلطه شاه درست پس از، از بین رفتن نسل سالخورده سیاستمداران و پیدایش نسل جوان‌تر و تحصیلکرده‌تر پدید آمده است. نسل سالخورده درصدد جذب قدرت و شهرت شخصی از طریق پست‌های سیاسی بود. ولی نسل حاضر نیز درصدد رسیدن به همان هدف از طریق نمایش صلاحیت فنی است و نمی‌خواهد با جلب اعتماد سیاسی ملی از این هدف دور بماند.

نوزده شخص مختلف به محمدرضا به‌عنوان نخست‌وزیر در 26 دولت مختلف در طول 34 سال گذشته خدمت کرده‌اند.[2] 20 سال قبل بود که شاه توانست برای خود فردی را بیابد که به‌عنوان نخست‌وزیر در زمان رضاشاه کار نکرده بود. اولین نخست‌وزیرِ محمدرضا در سال 1941 همان اولین نخست‌وزیر رضاشاه در سال 1925 بود و علی منصور که شاه برای دادن سمت نخست‌وزیری در سال1950 به او روی آورد 10 سال قبل نخست‌وزیر رضاشاه بود. حدود 15 سال بعد فرزند منصور نخست‌وزیر شد. یکی از سیاستمداران یعنی احمد قوام که شاه سه بار به او روی آورد در زمان آخرین شاهان قاجار نخست‌وزیر بود و حتی نخست‌وزیر مصدق که می‌بایست با شاه خوش‌برخورد باشد نیز در یکی از کابینه‌های قاجار خدمت کرده بود.

کابینه کنونی نیز از نسل دوره‌ای است که توسط نخست‌وزیر اسبق حسن‌علی منصور در سال 1959 بنیان نهاده شد. نُه نفر عضو این گروه که به‌خاطر ارتباط‌های حرفه‌ای و اجتماعی دور هم جمع شده بودند افرادی جوان بودند که میانگین سنی آن‌ها نیز 37 سال بود. آن‌ها را می‌توان اصلاح‌طلب و در عین حال افراد مترصد کسب منافع سیاسی خواند.

اعضای گَدِه  اصلی  حسنعلی منصور

1- حسن‌علی منصور2-  هادی هدایتی 3-  امیرعباس هویدا       4-  فتح‌الله ستوده 5- محمدتقی سرلک  6- ضیاءالدین شادمان  7-  منوچهر کلالی 8 -غلامرضا نیک‌پی 9- محسن خواجه‌نوری

این گروه 9 نفره ، هشت نفر آنها  تحصیل‌کرده خارج که از این هشت نفر  چهار نفر آن‌ها تحصیل‌کرده فرانسه بودند. به‌جز منصور که یکی از اعضای بخش خصوصی اما وزیر اسبق کابینه بود، بقیه بوروکرات‌های طبقه متوسط بودند. در آن زمان هویدا دستیار ویژه عبدالله انتظام رئیس شرکت ملی نفت ایران بود.

حداقل سه تن از افراد این گروه یعنی کلالی، نیک‌پی و هدایتی از خانواده‌های مهم بوده و سرلک نیز با یکی ازاعضاء خانواده خلعتبری که یکی از چهل خانواده سرشناس و مهم است ازدواج کرده است.

یکی دیگرازاعضاء نشان‌گر روش معمول برای ترقی در حکومت شاه  یعنی فرصت‌طلبی سیاسی است. یکی از همکاران در مورد محسن خواجه‌نوری، داستانی از ملانصرالدین را تعریف کرد. روزی ملا به مردم گفت که هرکس به قسمت دیگر شهر برود یک سکه طلا می‌گیرد. وقتی وقتی مردم به آن نقطه هجوم آوردند ملا نیر به دنبال آن‌ها دویدن آغاز کرد. وقتی که از او پرسیدند که چرا می‌رود، ملا گفت: «شاید این شایعه درست از آب درآید.»

او از خانواده تاجر طبقه متوسط است لیکن پدرش آن‌چنان مشهور بود که به‌عنوان نماینده مجلس اول (1906) برگزیده شد. محسن خواجه‌نوری کارش را به‌عنوان یک بوروکرات وزارت کار در سال 1947 آغاز کرد ولی در زمان ایجاد ارتباط با منصور بازنشسته شده بود. او فردی زمین‌دار و از نظر مالی مستقل بود که احتمالاً از طرف پدر تاجرش به او ارث رسیده بود. خواجه‌نوری در ابتدا هوادار مصدق وآرمان ناسیونالیستی وی بود لیکن پس ازسقوط مصدق از فعالیت‌های سیاسی دست برداشت. وی احتمالاً از طریق رابطه‌اش با کلالی و هدایتی در وزارت کار وارد این گروه شده بود.

در مدت دو سال دوره منصور مرکزی موسوم به «کانون مترقی» تشکیل شد که هدفش تحقیق در مشکلات اقتصادی و اجتماعی ایران بود. اعضاء آن شامل 200 نفر مهندس، استاد دانشگاه و کارمندان دولتی بین سنین 35 تا 50 سال و تحصیل‌کرده در خارج و ثروتمند بودند. اکثر آن‌ها یا از نظر حرفه‌ای و یا از نظر شخصی با منصور یا با هویدا رابطه داشتند. ولی در آن‌موقع هیچ‌کس در مورد آینده این گروه  قادر به پیش‌بینی نبود.شاه تأمین‌کننده آینده بود. وی ظاهراً صلاحیت گروه را تأیید کرده بود اما می‌خواست از آن تنها به‌عنوان یک وسیله سیاسی در پیشبرد مقاصد خود بهره گیرد. دو حزب سیاسی که او موجبات ارتقاء‌شان را فراهم آورده بود به‌خاطر همدردی وی از کار افتاده بودند و به‌همین علت او نیاز به یک وسیله جدید داشت تا برنامه‌هایی را که آغاز کرده بود به کرسی بنشاند. در اواسط سال 1963، شاه اعلام داشت که کانون مترقی مورد حمایت اوست. اعضاء این کانون به بحث و گفت‌وگو پیرامون آینده سیاسی آن پرداختند و در سال 1963 وقتی که کانون به حزب ایران نوین تغییر نام داد هیچ‌کس متعجب نشد.

وزیر راه و ترابری یعنی نصرت‌الله معینیان که بعدها رئیس دفتر شاه شد، و عطاالله خسروانی وزیر کار که بنا به دستور شاه به این حزب پیوسته بودند مستقیماً از منافع شاه حراست می‌کردند. لازم به ذکراست که خسروانی به‌مدت سه سال و نیم دیگر در کابینه ماند و جمعاً هشت سال خدمت کرد. خسروانی بعدها دبیر کل حزب ایران نوین شد و چندی بعد به‌علت اختلافات خود با هویدا نخست‌وزیر ، کابینه را ترک گفت. ولی همچنان مورد اعتماد شاه بود و در اواسط سال 1974 شاه به‌طور پنهانی به وی دستور داد که حزب ایران نوین را برای تجدید سازمان مورد بررسی قرار دهد. گزارشی که وی در این زمینه به شاه ارائه کرد احتمالاً عامل اصلی انحلال حزب در سال 1975 بود.

در مارس 1965 منصور نخست‌وزیر شد. اعضاء حزب ایران نوین در آن‌موقع به چند صد نفر می‌رسید؛ و اعضاء اصلی دوره منصور نیز کمیته مرکزی حزب را تشکیل می‌دادند. شش تن از اعضاء اصلی دوره منصور پس از کشته شدن وی به وزارت رسیدند، هفتمین آن‌ها توسط شاه به مجلس سنا راه یافت و هشتمین نفر به‌عنوان شهردار تهران منصوب شد و پس از آن کابینه بودند و دو نفر بعدی سمت وزراء مشاور کابینه را داشتند. سه تن از اعضاء کنونی کابینه از زمان منصور روی کار بوده‌اند گرچه اعضاء دوره اصلی به‌حساب نمی‌آیند و عبارتند از: وزیر کشور جمشید آموزگار، وزیر کشاورزی و منابع طبیعی منصور روحانی و وزیر فرهنگ و هنر مهرداد پهلبد.

میانگین سنی اعضاء کابینه منصور در سال 1964 حدود 46 سال یعنی پنچ شش سال مسن‌تر از کابینه بعدی بود. در کابینه هویدا نیز در ابتدا همین میانگین سنی حکم‌فرما بود تا این‌که در حال حاضر به 51 سال رسیده است. شاه در سن 56 سالگی از همه نظر پیرترین فرد حکومت به‌حساب می‌آید.

به استثناء چند نفر، تمام اعضاء کابینه ظرف 10 سال گذشته تحصیلات دوره دانشگاهی و اکثراً در خارج داشته‌اند. تا اواسط سال 1967 اکثر اعضاء کابینه را افراد تحصیل‌کرده در فرانسه تشکیل می‌دادند لیکن پس از یک تغییر کلی در اکتبر 1967 آن‌هایی که در امریکا تحصیل کرده بودند وارد خط مقدم شده و کسانی که در فرانسه درس خوانده بودند در رده بعد قرار گرفتند. در دو سال گذشته کسانی که در دانشگاه‌های ایران تحصیل کرده‌اند بیشتر وارد کابینه شده و افراد تحصیل‌کرده در فرانسه در رده دوم و کسانی که در امریکا درس خوانده‌اند در رده سوم قرار گرفته‌اند. هنوز معلوم نیست که آیا این امر ناشی از روند «ایرانی‌سازی» مورد تأکید شده و دیگر مقامات است یا نتیجه مستقیم رشد تعداد افراد تحصیل‌کرده در ایران.

شاه در انتصابات و تغییرات کابینه نقش مهمی را ایفا می‌کند. هنور علت تغییرات مشخص نشده است؛ بعضی از آن‌ها به‌خاطر عدم صلاحیت و یا ناخوشی تغییر می‌کنند و بعضی دیگر از این تغییرات ناشی از تلاش شاه در درهم شکستن امپراطوری‌سازانی است که سعی دارند نفوذ بسیار کسب کنندو یا این‌که نمایانگر تلاش وی در ایجاد کینه‌توزی میان وزراء است تا آن‌ها بتوانند به ائتلافی خطرناک دست بزنند.

بعضی از تغییرات ناشی از تضادها و مشاجرات شخصی موجود در حزب ایران نوین است. یک‌بار مهم‌ترین تضاد میان مرکز مترقی مرتبط با منصور و اعضاء جدیدتر حزب ایران نوین پدید آمد. جایگزین شدن انوشیروان پویان به جای وزیر بهداری منوچهر شاه‌قلی نیز گویا نتیجه حمایت فرد اول از برنامه بهداشت ملی دولت که توسط اشرف پیشنهاد شده بود، می‌باشد. شاه‌قلی یکی از حامیان سرسخت نظام بهداشت خصوصی بود.

علت طولانی شدن مدت خدمت بعضی‌ها مشخص نیست ولی در مورد بعضی دیگر این امر بسیار مشهود است. شاید پهلبد مدت طولانی خدمت خود در وزارت فرهنگ و هنر را مرهون شاه باشد. او با شمس خواهر بزرگ شاه ازدواج کرده است. وزیر کشور جمشید آموزگار نیز از دیرباز مورد لطف شاه بوده است. او از سال 1958 در کابینه کار کرده و هیچ‌گاه تا قبل از سال 1975 به گروه سیاسی نپیوسته است ولی پس از آن او و دیگران به «حزب رستاخیز» شاه پیوستند. و دیری نگذشت که بنا به دستور شاه به‌عنوان رهبر یکی از جناح‌های حزب مشهور شد. انتصاب وی به‌عنوان وزیر کشور در سال 1974 نیز ناشی از این تمایل شاه بود تا بر این وزارتخانه که مسئولیت برگزاری انتخابات سال 1975 را به‌عهده داشت فردی غیرسیاسی را بگمارد. علاوه براین گفته شده بود که علت انتقال وی به وزارت کشور این بود که شاه نمی‌خواست او بر نفوذی که در نتیجه خدمت در چند پست کابینه به‌دست آورده بود کنترل داشته باشد و به‌صورت رقیب هوشنگ انصاری وزیر دارایی وقت درآید. این دو توضیح به هیچ‌وجه استثنایی نبوده و نیستند.

منصور روحانی ظاهراً به‌خاطر توانائیش در انجام امور به مقام کنونی رسیده است. او را یکی از افراد مهم هویدا می‌دانند که شاه نیز او را بسیار دوست دارد و این ترکیب در حال حاضر شکست‌ناپذیر است. او از چند مشاجره موجود در کابینه بر سیاست‌ها جان سالم به‌در برد که یکی از آن‌ها همین اواخر بین او و وزیر تعاونی‌ها عبدالعظیم ولیان رخ داده بود. روحانی در سمت وزیر کشاورزی سعی داشت حرف خود را در مورد سرمایه‌گذاری وسیع در زمینه کشاورزی به‌کرسی بنشاند تا موجبات گسترش کشاورزی ایران فراهم آید در حالی‌که ولیان بر تعاونی‌های روستائی تأکید بیشتر داشت. ولیان ظاهراً نتوانست به‌قدر کافی استدلال کند و پس از برکناری از سمت کنونی به‌عنوان استاندار خراسان برگزیده شد. روحانی در یک مناظره مشابه با مهدی سمیعی سرپرست سازمان برنامه و بودجه نیز پیروز شد. روحانی که در آن زمان وزیر آب و برق بود می‌خواست که کنترل تمام منابع آبی از جمله آب‌های زیرزمینی و فعالیت‌های مربوطه مانند عمران زمین، آب و برق، طراحی مزارع، توزیع آب، احداث راه و غیره تحت کنترل وزارتخانه متبوع وی درآید. سمیعی معتقد بود که هر زارع باید بر مزرعه‌اش کنترل داشته باشد. همان سال سمیعی به بانک مرکزی انتقال یافت. علاوه بر این در تجدید سازمان کابینه در آوریل 1974 روحانی مسؤلیت‌های بیشتری را در رابطه با منافع آبی به‌عهده گرفت. آن زمان چنین تصور می‌شد که تلاش شاه در زمینه عمران کشاورزی عبارت بوده است از انجام عملیات وسیع به‌جای بهبود وضع تک‌تک کشاورزان. وزراء جنگ و امور خارجه بیش از دیگران جنبه تشریفاتی دارند. شاه در امور این دو وزارتخانه مستقیماً دخالت دارد و گمان نمی‌رود که قبل از اتخاذ هرگونه تصمیمی حتی با وزراء مربوطه مشورت نماید.

وزیر جنگ همیشه یک ژنرال عالی‌رتبه بوده و شش تن از آن‌ها پس از سقوط مصدق در 22 سال گذشته این پست را به‌عهده داشته‌اند. اشخاص اول دارای نفوذ سیاسی و از نخبگان نظامی بوده و در زمان رضاشاه به‌قدرت رسیده و دو تن از آن‌ها همراه با وی در تیپ قزاق خدمت کرده بودند. ولی اشخاص بعدی فاقد نفوذ بوده و سمت خود را نوعی مأموریت نظامی تلقی می‌کنند. وزیر جنگ مسن‌ترین فرد کابینه بوده و میانگین سنی آن‌ها 60 سال می‌باشد.

در 22 سال گذشته 9 نفر به سمت وزارت امورخارجه منصوب شده‌اند، که سه تن از آن‌ها در ده سال گذشته روی کار آمده‌اند. اردشیر زاهدی داماد پیشین شاه و سفیر کنونی ایران در امریکا حدود چهار سال وزیر خارجه کشور بود.

یکی از معاونین وزارت خارجه اخیراً گفت که شاه بدون در جریان قرار دادن وزارت خارجه سیاست‌های خارجی کشور را پی‌ریزی می‌کند. و پس از آن وزارتخانه موظف به یافتن راه‌های اجرای آن تصمیم است. دیگر اطلاعات حکایت از آن را دارد که بخش اعظم سیاست خارجی ایران به این ترتیب پایه‌ریزی می‌شود و سفر را قبل از هر کاری با شاه مشورت می‌نمایند.

معلوم نیست که آیا شاه در امور دیگر وزارتخانه‌ها نیز به‌همین ترتیب دخالت می‌کند یا نه. ولی قطعاً می‌توان گفت که امور نفتی ایران در کنترل مستقیم وی می‌باشد. علاوه بر این می‌توان گفت که علت طولانی شدن خدمت بعضی از وزراء توانایی آن‌ها در تغییر و اجراء بدون نقص برنامه‌های شاه می‌باشد. یکی از منابع غیرحکومتی ایرانی در اظهارنظر پیرامون منابع عقاید شاه در زمینه سیاست خارجی گفت شاید شاه گروهی از مشاورین خارجی را به‌صورت پنهانی در این رابطه به‌کار گرفته باشد. چون این امر سبب می‌شود که شاه بدون اتکاء به گروه خاصی از ایرانیان تصمیمات لازم را اتخاذ کرده و در عین حال خود را به‌عنوان یک رهبر توانا و یک سیاستمدار مشهور سازد. این منبع معتقد به نابغه بودن شاه در چند رشته نامرتبط نیست؛ گروه خاصی که در طراحی سیاست‌ها دست داشته باشند شناخته شده نیست و هیچ‌یک از مشاورین نیز مشهور به ارائه طرح‌های خاص به شاه نیستند، به‌همین دلیل منبع مزبور معتقد به وجود یک منبع خارجی بود. این تشریح نامعقول جالب توجه می‌باشد چون نشانگر عدم توانایی حتی یک ایرانی تحصیل‌کرده در تشریح منطق منبع سیاست‌های ایران است.

بنابراین کابینه به‌جای این‌که یک هیئت سیاست‌گذار باشد اجراء کننده تصمیمات شاه است. اگر بعضی از اعضاء کابینه در زمینه طرز فکر شاه مفید واقع شوند، به‌خاطر این است که به‌عنوان فرد مورد توجه شاه قرار دارند نه این‌که عضو کابینه هستند.

 

 

[1] در تاریخ ایران فردی که 11 بار نخست وزیر شده باشد نداریم . احمد قوام  شش نوب نخست وزیر شده است که در مجموع 9 بار دولت تشکیل داده و رای اعتماد گرفته است. از این نظر او در تاریخ ایران تنها فردی است که توانسته است 9 بار نخست وزیر در دوره احمد شاه ، رضا و محمدرضا شاه شود . بعدازاو احمد مستوفی است که او هم شش بار نخستوزیر شده و 9 کابینه تشکیل داده است . آخرین ان در سال 1302 قبل از پیرنیا و رضا خان بود.

[2] دردوره پهلوی دوم در مجموع  23 نفر به مقام نخست وزیری رسیدند که در مجموع 31 کابینه در 37 سال حکومت محمدرضا شاه تشکیل شد.

بخش های دیگر این مقاله  را در می توانید  در نشانی های زیر ملاحظه فرمائید:

https://psri.ir/?page=post&id=r4kxf57z         بخش اول              

https://psri.ir/?page=post&id=qn995r2s        بخش دوم              

https://psri.ir/?page=post&id=j963jstv          بخش سوم                

https://psri.ir/?page=post&id=5q9jhupj      بخش چهارم             

 https://psri.ir/?page=post&id=e1uzh2dt      بخش پنجم             

 


کتاب اسناد لانه جاسوسی،انتشارات موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی ، جلد اول ، به نقل از آژانس اطلاعات مرکزی (سیا) ، اداره اطلاعات دفتر تحقیقات سیاسی فوریه 1976