فرار شاه از ایران و بازگشت لبخند گم شده به مردم ایران


فرار شاه از ایران و بازگشت لبخند گم شده به مردم ایران

ساعت 13:08 بیست و ششم دی ماه 1357 محمدرضا پهلوی و همسرش، برای همیشه، ایران را ترک کردند، اما مقصد آنان آمریکا نبود. هر چند سولیوان نظر مقامات آمریکا را برای رفتن شاه به آن کشور جلب کرده بود، اما یکی دو روز مانده به سفر، تصمیم آمریکا تغییر کرد و از شاه خواسته شد به مصر رفته، در آن کشور اقامت کوتاهی کند.[1] خبر بیرون شدن شاه خنده گم شده مردم ایران را به لبها بازگرداند. شادمانی آن روز ملت به صفوف نظامیان نیز رسوخ کرد، تا جایی که فرماندهان ارتش مجبور به دستگیری گروهی از افراد نیروی هوایی شدند.[2] اما در نوفل‌لوشاتو چه گذشت؟ «در خانه نشسته بودیم که احمد خبر رفتن شاه را برای‌مان آورد. باورکردنی نبود، اما احمد گفت واقعیت دارد و در ایران مردم در خیابانها به جشن و شادی پرداخته‌اند. اشک شوق از چشمان همه جاری شد.»[3] اما بانو قدس ایران واکنش دیگری داشت. خوشحال نبود. لبخندی بر لب نداشت. می‌گفت: «ای کاش همان سال 41 حرف آقا را گوش می‌کرد و به طرف ملت می‌آمد و پشتوانه مردمی خود را از دست نمی‌داد و زیر بار قدرت‌ها نمی‌رفت. من برای سرنوشت شوم کسی ابراز خوشحالی نمی‌کنم. ای کاش از ابتدا شاه نمی‌شد و در این روزها فریاد مرگ بر شاه نمی‌شنید، مثل کریم‌خان زند خود را وکیل‌الرعایا می‌نامید و مانند فرعون صلای اَنا رَبَّکُم الاعلی سر نمی‌داد. وقتی به او و فرح فکر می‌کنم که امشب چه شب سختی را می‌گذرانند، نمی‌دانم چه بگویم. امیدوارم لااقل از این به بعد کار زشت دیگری مرتکب نشوند و بار گناه خود را سنگین‌تر نکنند.»[4]

خبر رفتن شاه از ایران، خبرنگاران را به نوفل‌لوشاتو کشاند. گفته‌اند حدود پانصد نفر با یکصدوپنجاه دوربین منتظر آمدن امام خمینی بودند تا درباره این خبر، خبر نخست جهان سیاست، بگوید.[5] احمد، پسر آیت‌الله، به او گفت که انبوه گزارشگران منتظر شما هستند. امام گفت که نزدیک نماز ظهر است؛ زمان کافی نداریم. اما برای نگهداشت احترام نمایندگان رسانه‌ها، از خانه بیرون شد. شمار زیاد افراد نگذاشت به خانه روبرویی برود. یک صندلی آوردند. روی آن، پشت میله‌های خانه ایستاد.[6] یکی پرسید قدم بعدی آیت‌الله پس از رفتن شاه چیست؟ امام گفت که این اولین مرحله پیروزی است و آن را به مردم ایران تبریک می‌گویم. کسانی که نزدیک او ایستاده بودند، هیجان و تغییری در چهره‌اش نمی‌دیدند.[7] آیت‌الله گفت که تبریک بزرگتر، رسیدن طلیعه دور شدن سلطه بیگانگان از ایران است. ما وارث کشوری از هم‌پاشیده هستیم. «اولین قدمی که باید برداریم ترمیم این خرابی‌هایی است که به وسیله شاه که از عمال خارجی بود، حاصل شده است؛ و این میسر نیست الّا به کمک کردن جمیع طبقات.» او از مردم ایران خواست مراقب نظم مملکت باشند؛ از شهرها و روستاهای‌شان مراقبت کنند؛ از اقدامات آشوب‌طلبان جلوگیری نمایند. دیگری پرسید که گمان نمی‌کنید اگر با دولت بختیار همکاری نکنید، دیکتاتوری نظامی پدید آید؟ امام گفت که زمان برای اعمال دیکتاتوری نظامی سپری شده است. «باید ملت راه خودش را ادامه دهد تا به آن‌چه می‌خواهد برسد و آن قطع دیکتاتوری است و ایجاد یک مملکت آزاد که همه طبقات و اقشارش آزاد باشند، و یک مملکت مستقل که هیچ قدرتی در آن نتواند دخالت بکند.»[8]

پیش از آن که آیت‌الله گفت‌وگوی خود را آغاز کند، ابراهیم یزدی بیانیه کوتاهی را از طرف امام خمینی برای حاضران خواند. «الف- خروج شاه از ایران اولین مرحله پایان یافتن سلطه جنایت‌بار پنجاه ساله رژیم پهلوی می‎باشد که به دنبال مبارزات قهرمانانه ملت ایران صورت گرفته است. من این پیروزی مرحله‌ای را به ملت تبریک می‌گویم و بیانیه‌ای خطاب به ملت صادر خواهم کرد. ب- ما به زودی دولت موقت انتقالی را برای اجرای انتخابات مجلس مؤسسان و تصویب قانون اساسی جدید معرفی می‌کنیم. ج- بازگشت من به ایران در اولین فرصت مناسب انجام خواهد شد.»[9]

پرسش خبرنگاران تازه شروع شده بود. نگاهی به احمد کرد و پرسید: «ظهر شده!» وقتی شنید که «بله» گفت: والسلام علیکم و رحم‍ۀالله و برکاته.[10]

آیت‌الله از میان انبوه جمعیت به سمت چادری که در خانه روبرویی برپا شده بود راه گشود تا به نماز بایستد. دقایقی بعد، زیر آن چادر، دو کودک خردسال فرانسوی را که هر یک شاخه گلی به دست داشتند در آغوش گرفت. مادر جوان آن دو کودک برای گفتن تبریک به آن‌جا آمده بود. «به من اشاره کردند چیزی برای پذیرایی بیاورم. خانم دباغ که در آشپزخانه بود چای و مقداری گز آورد. امام برای دو کودک گزها را از لای زرورق درآوردند و در دهان آنان گذاردند و به من گفتند هر چه رسم و متناسب با تعارفات اینجا هست به آنان بگویم. آنگاه آن خانم اجازه خواست یک عکس یادگاری از امام و فرزندانش داشته باشند امام موافقت کردند و دو کودک را روی زانوان خود گذاردند.»[11]

پس از رفتن شاه، بزرگترین و دیدنی‌ترین واکنش از ناحیه مردم ایران بود. «همه شهرها و خیابان‌ها و کوچه‌ها گلباران و نقل‌باران است. همه جا غرق شادمانی است. همه لبها شکفته است. همه‌جا، در روشنائی نیمروز، چراغانی است. همه چشمها، حتی چشم اتومبیل‌ها می‌درخشد. همه کس، حتی سربازان و پاسبانان، بی‌اختیار لبخند می‌زنند. نمی‌دانم در کدام کشور و در کدام دوران ملتی این‌چنین خرم و خندان شده است، اما می‌دانم که ایرانیان دیری است، قرنهاست، که چنین یک‌دل و یک‌صدا و چنین شاد و سرحال و «شنگول» نبوده‌اند. من هرگز ایرانی را این‌چنین خندان ندیده‌ام... هرگز مردی یا زنی از این تبارِ اندوهِ بی‌پایان را ندیده بودم که در ملأعام و سرتاسر روز خنده از لبهایش و از چشمهایش و از دستهایش دور نشود... هرگز این همه اشک شوق ندیده بودم...»[12]

در کنار اشک شوق ملت، تنی چند از فرماندهان عالی‌رتبه ارتش، آن هم در حضور ژنرال رابرت هایزر اشک می‌ریختند. آنان از رفتن شاه بسیار غمگین بودند. یکی از آنان سر بر شانه فرمانده آمریکایی گذاشته، های های می‌گریست. گریه‌ها به پایان رسید، حرف کودتا را پیش کشیدند؛ تصمیمی شتاب‌زده بر مبنای احساسات. هایزر نوشته است که بازداشتن آنها از آن تصمیم عجولانه کار سختی نبود؛ با کدام برنامه؟ با چه رهبری؟ [با همین پرسش عقب نشستند.][13]

در همین روز شاپور بختیار با واسطه کوشید نخستین تماس خود را با امام خمینی بگیرد. به گوش مهدی بازرگان رساند که به آقا بفرمایید چه امری دارند؛ [با رفتن شاه] خدمتی که باید انجام می‌دادم، دادم؛ چه مصلحت می‌دانید!؟ اگر این پیام غیرمستقیم درست بوده باشد، به دلیل مواضعی که بختیار در روزهای بعد گرفت، بیشتر شبیه یک تعارف سیاسی بود تا بتواند با امام خمینی پیام دادوستد کند. پیام به پاریس رسانده شد و در یادداشتی به نظر آیت‌الله رسید. خواند، اما پاسخی نداد.[14] به نظر می‌رسد واکنش امام نه از سر بی‌اعتنایی به نخست‌‍‌وزیر شاه، بلکه با این درایت بود که نبود بختیار در کمترین فاصله پس از بیرون شدن شاه، حفره‌ای پدید می‌آورد که فقط با حضور نظامیان پر می‌شد؛ مضاف بر این که ستاد راهبری انقلاب، چه در پاریس و چه در تهران/ شورای انقلاب اسلامی آمادگی پر کردن خلأ نبود بختیار را نداشت. فردای آن/ بیست و هفتم دی، امام به تقاضای مطرح شده از طرف سیدمحمد حسینی بهشتی پاسخ داد. آقای بهشتی پیام داده بود تماس با نظامیان از جهات گوناگون مفید خواهد بود؛ چه می‌فرمایید؟ همان درایت، پاسخ داد که تماس بگیرید، دلگرم‌شان کنید و به آنان اطمینان بدهید که حال و روزشان بهتر خواهد شد، اما قولی ندهید که نتوان ادا کرد. امام افزود که یک نفر را هم به عنوان نخست‌وزیر برگزینید تا مطالعات خود را [برای تشکیل دولت انتقالی] آغاز کند.[15]

تبریک رسمی

امام خمینی در بیست و هفتم دی در پیامی به مردم ایران «فرار محمدرضا پهلوی» را طلیعه دست یافتن به آزادی و استقلال خواند و آن را تبریک گفت. او در شرایط تازه ایران توجه مردم را به نکته‌هایی جلب کرد که نخستین آن حفظ نظم و جلوگیری از آشوب و ناامنی بود. دوم، دنبال کردن تظاهرات و سر دادن شعارهای پرشور علیه نظام سلطنتی و دولت غاصب. سوم، معرفی هر چه زودتر دولت موقت برای فراهم کردن زمینه انتخابات مجلس مؤسسان. چهارم، بازگشت نیروهای مسلح به دامن مردم. آن‌چه در لابه‎لای این پیام چندین بار تکرار گردید، کوشش برای حفظ وحدت و همبستگی بود. حتی نوشت که «من از جمیع اشخاصی که انحرافی داشته‌اند و یا گرایش به بعضی از مکتب‌های انحرافی داشته‌اند، تقاضا دارم که به آغوش اسلام که ضامن سعادت آنان است برگردند، که ما آنان را برادرانه می‌پذیریم. در این موقع حساس که کشور جنگ‌زده ما بیش از هر زمانی به اتحاد و اتفاق احتیاج دارد باید سعی شود که از هر اختلافی احتراز شود.»[16] هر چند امام مژده آزادی و استقلال را با رفتن شاه به مردم داد، اما خبرنگار نشریه اکسپرس فرانسه امروز از آیت‌الله پرسید که در کتاب حکومت اسلامی که سال 1970م به زبان انگلیسی منتشر گردیده بود «شما نظریه مربوط به استقرار رژیم خشک و سختی را که بر مبنای رعایت اصول قرآن پی‌ریزی شده، شرح داده‌اید و اضافه کرده‌اید که در این نظام جایی برای عقاید و احساسات وجود نخواهد داشت و صرفاً تعالیم قرآن ملاک عمل خواهد بود و افراد مردم فقط از خدا و قانون او اطاعت خواهند کرد. آیا مردم حاضر خواهند شد که تا این حد آزادی‌های‌شان محدود شود؟»[17] چه بسا این نخستین سؤالی بود که خبر از مطالعه کتاب حکومت اسلامی توسط خبرنگاری از خیل خبرنگاران می‌داد و توصیفی بود از نگاه جهان غرب به احکام دین اسلام. شارح حکومت اسلامی در توضیحات جلسه اول از سلسله بحث‌های ولایت فقیه، به این موضوع پرداخته، گفته بود چرا احکام اسلام غیرقابل اجرا نمایانده می‌شود. مثال‌هایی زده بود و درباره احکام جزایی اسلام ابراز کرده بود: «گاهی در کتاب‌ها و روزنامه‌های‌شان می‌نویسند که ... احکام خشنی است. حتی یک نفر با کمال بی‌آبرویی نوشته بود که... از اعراب پیدا شده است. این خشونت عرب است که این‌گونه احکام آورده است. من تعجب می‌کنم این‌ها چگونه فکر می‌کنند!... اگر اسلام بگوید برای جلوگیری از فساد در نسل جوان، یک نفر [مجرم] را در محضر عموم شلاق بزنند، خشونت دارد [اما] از آن طرف کشتاری که قریب پانزده سال است به دست ارباب‌های این هیأت‌های حاکمه در ویتنام واقع می‌شود... اشکالی ندارد!» او ریشه این ایرادات را در ناتوان جلوه دادن اسلام دانسته بود، ناتوان برای به دست آوردن استقلال، ناتوان در بهره‌مندی از منابع و مخازن خود، ناتوان در فقرزدایی، و بالاخره تسلیم بودن و در بند استعمار ماندن. گفته بود تلقین نتوانستن را تا حوزه‌های علمیه هم رسانده‌اند؛ اگر عالمی بخواهد راجع به حکومت اسلامی حرف بزند، تقیه می‌کند![18] امام در پاسخ به خبرنگار اکسپرس اشاره‌ای به این موارد نکرد، همچنان که در پرسش و پاسخ‌های خود با دیگر نمایندگان رسانه‌ها به جزئیات نمی‌پرداخت. این‌جا نیز پاسخی کلی داد و گفت که در نظام سیاسی اسلام، آزادی‌ها صریح و کامل خواهد بود، اما از آن‌چه که خلاف مصلحت انسانیت باشد، جلوگیری می‌شود. و به او گوشزد کرد که حمایت مردم از این حکومت نشان می‌دهد که این پیشنهاد جایگزین/ جمهوری اسلامی، مورد پذیرش آنان است.[19]

پی نوشت ها 

[1]. همان، ص 212.

[2]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، ج 24، ص 130.

[3]. اقلیم خاطرات، ص 522.

[4]. بانوی انقلاب- خدیجه‌ای دیگر، ص 355.

[5]. قدوسی‌زاده، حسن، حضور قلب در نماز- برگرفته از آثار امام خمینی، تهران، نشر معارف، 1387ش، ص 20.

[6]. اقلیم خاطرات، ص 523.

[7]. روزشمار انقلاب اسلامی، ج 11، ص 340.

[8]. صحیفه امام، ج 5، صص 484 و 485.

[9]. همان، ص 481.

[10]. حضور قلب در نماز...، ص 21.

[11]. خاطرات سیاسی اجتماعی دکتر صادق طباطبایی، ج 3، ص 189.

[12]. انقلاب ایران به رهبری امام خمینی، ص 85.

[13]. مأموریت در تهران- خاطرات ژنرال هایزر. ترجمه: ع. رشیدی، تهران، انتشارات اطلاعات، 1365ش، ص 136.

[14]. آخرین تلاش‌ها در آخرین روزها، ص 137.

[15]. همان، صص 138 و 139.

[16]. صحیفه امام، ج 5، صص 486 و 487.

[17]. همان، ص 489.

[18]. ولایت فقیه (حکومت اسلامی)، صص 10 تا 14.

[19]. صحیفه امام، ج 5، ص 489.


کتاب الف لام خمینی؛ ص 1034 تا 1039 موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی