نوفللوشاتو؛ قلب ایران در اینجا میتپید
گزارش خبرنگار اعزامی روزنامه اطلاعات به «نوفللوشاتو»
8260 بازدید
اشاره:
متن حاضر گزارش رسول صدرعاملی، خبرنگار اعزامی روزنامه اطلاعات به «نوفللوشاتو»، میباشد که در روزنامه اطلاعات مورخه ۱۴ بهمن ۱۳۵۷ به چاپ رسید. صدرعاملی ضمن بازگویی خاطرات خود از آن روزها، ماجرای حضور خود در نوفل لوشاتو را اینگونه روایت کرده است: «...سه ماه حضور من در نوفللوشاتو بسیار ارزشمند بود و این فرصت را داشتم که از تمام آن لحظهها عکس بگیرم. من یک سال و نیم قبل از حضور امام در نوفللوشاتو در فرانسه مشغول تحصیل در رشته جامعهشناسی بودم و زمانی که امام به فرانسه آمدند، مأمور شدم از روزنامه اطلاعات که برای عکس گرفتن از امام به نوفللوشاتو بروم». وی میافزاید: «تنها خبرنگاری بودم که در طول سه ماه حضور امام در نوفللوشاتو، منهای ۱۵ روز اول را که اجازه نمیدادند بمانیم، ۲۴ ساعته حاضر بودم. روزهای اول به من اعتماد نمیکردند چون خبرنگار روزنامه اطلاعات زمان شاه بودم....»
****
یک روز کاری با امام خمینی در نوفللوشاتو
برنامه یک روز زندگی امام خمینی در پاریس [نوفللوشاتو] به این ترتیب بود که ایشان بین ۴ تا ۶ ساعت خواب و استراحت داشتند و بقیه ساعات را به کار مداوم مشغول بودند. امام خمینی معمولاً پس از نماز صبح شروع به قرائت قرآن و مطالعه گزارشها و خبرها میکردند. معمولاً تا ساعت هشت صبح مطالعات ایشان ادامه داشت. در این جریان به نامههایی که به زبانهای مختلف از سرتاسر دنیا برای ایشان فرستاده میشد جواب میگفتند. این نامهها توسط یک گروه هفت نفری از دانشجویان ایرانی که از آمریکا و انگلیس و آلمان به امام پیوسته بودند، ترجمه میشد. ترجمه این نامهها همراه با اصل آن به حضور آیتالله فرستاده میشد. کار این دانشجویان سوای ترجمه این نامهها، [این بود که] گزارشها و مقالات روزنامه و مجلات مختلف جهان و نیز گزارشهای خبرگزاریها را نیز ترجمه میکردند. بچهها کارهای مهمتری هم انجام میدادند که عبارت بود از گرفتن اخبار نهضت از ایران و سایر کشورها توسط تلفنهایی که در اختیار داشتند، سپس فرستادن خبر و پیامها و اعلامیههای امام به ایران و سایر کشورها: این تیم کوچک هفت نفری که به هیچوجه دوست نداشتند شناخته شوند عبارت بودند از: «فرهاد»، «حسن»، «جواد»، «محسن»، «حمید»، «رضا» و «مسعود».
ساعت ۸ صبح، آیتالله کسانی را که با ایشان قرار ملاقات داشتند به حضور میپذیرفتند. معمولاً این برنامه تا حوالى ظهر ادامه داشت و در این وقت بیانیه یا پیام و اعلامیه امام در اختیار خبرنگاران قرار میگرفت یا به مراکز مخصوص فرستاده میشد. امام، مقارن ظهر برای خواندن نماز جماعت به خانه شماره ۲ میآمدند و پس از اقامه نماز به منزل خود باز میگشتند. بعد از صرف ناهار حدود دو ساعت استراحت میکردند و بعد دوباره مشغول به کار می شدند. تا ساعت ۵ و نیم بعدازظهر که وقت خواندن نماز مغرب و عشاء بود به کار میپرداختند. بعد از نماز نیز تا نیمهشب کار میکردند و به گفته نزدیکان امام، از ساعت یک بعد از نیمه شب برای خواب و استراحت به بستر میرفتند .از دو ماه پیش، تا هنگام عزیمت آیتالله از پاریس به ایران روزی نبود که ایستگاههای مختلف رادیو و تلویزیونی دنیا، نشریات و مجلات مختلف خبر و مقاله و تفسیری درباره آیتالله خمینی و انقلاب ایران نداشته باشند و این خبر همیشه خبر اول آنها بود.
در پاریس سه خانه در اختیار آیتالله خمینی بود، در خانه شماره یک که خیلی هم کوچک بود آیتالله، همسرشان و حاج احمد آقا پسرشان، آقای اشراقی دامادشان و دختر و عروس و دو نوهشان زندگی میکردند. خانه شماره ۲ که روبروی خانه شماره یک واقع بود مخصوص اجتماعات دانشجویان ایرانی و در اینجا حضرت آیتالله نماز جماعت ظهر و شب را بجا میآوردند. خانه شماره سه مخصوص استراحت و خواب دانشجویان و دیگر پیروان امام بود. هر دانشجوی ایرانی و یا اصولاً هر کس که برای دیدن امام به پاریس میآمد حق داشت 48 ساعت در این خانه به سر ببرد. در این خانه صبحانه، ناهار و شام و میوه داده میشد. خانه شماره ۳ در شهر پاریس بود.
آیتالله نماز جماعت را زیر خیمهای میخواندند که ظرفیت بیش از 60 الی ۷۰ نفر را نداشت، بنابراین کسانی که میخواستند نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء خود را به امام اقتدا کنند، میباید دو سه ساعت زودتر برای خود جا ذخیره کنند. یک اتوبوس و چهار مینیبوس در تمام مدت روز یعنی از ساعت هشت صبح تا پنج بعدازظهر به طور مرتب بین خانه شماره ۳ [در پاریس] و خانههای شماره ۱ و ۲ [در نوفللوشاتو] در رفتوآمد بود و کسانی را که در خانه شماره ۳ بودند به خانههای شماره ۲ و ۱ میبردند. کرایه این اتوبوس سه فرانک بود که هرکس دلش خواست پرداخت میکرد. راننده اتوبوس یک زندانی سیاسی قدیمی بنام سید عبدالله بود. رانندگی مینیبوسها را هم سه ایرانی به عهده داشتند که یکی از آنها پزشک جراح و دو نفر دیگر دانشجو بودند. در جلوی خانههای شماره یک و دو همیشه حداقل ۵۰ خبرنگار و فیلمبردار حضور داشتند. هر خبرنگار و گزارشگری که تقاضای مصاحبه با حضرت آیتالله را داشت، میبایست حداقل از ۱۰ روز قبل وقت میگرفت. عدهای از این خبرنگاران که وظیفه روزانهشان تهیه خبر از اقامتگاه امام بود، دائماً جلوی اقامتگاه آیتالله بودند.
این خبرنگاران به اطرافیان امام و گزارشگر روزنامه اطلاعات دوست شده بودند. معمولاً ناهارشان را که اغلب آبگوشت تخممرغ[!] بود(مبتکر این غذا شخصی بنام حاج ناصری بود که به جای گوشت از تخممرغ استفاده میکرد)، در زیر خیمه و در کنار دانشجویان ایرانی میخوردند. تا یک ماه قبل که این آقای «حاج ناصر»، مشغول پخت و پز نشده بود، بیشتر اوقات شام و ناهار تخممرغ پخته داده میشد، تا اینکه یک روز یکی از خبرنگاران آلمانی که برای مصاحبه نزد آیتالله رفته بود ضمن سؤالاتش پرسید آیا تخممرغ در دین اسلام یک چیز مقدس است؟! آیتالله که سخت از این سؤال متعجب شده بودند، علّت را سؤال کردند، توضیح داده شد که چون این خبرنگار نمیتواند بفهمد چرا ما از غذاهای فرنگی استفاده نمیکنیم و بیشتر اوقات ناهار و شام تخممرغ است. آنوقت آیتالله دستور دادند سعی شود از میهمانان با غذاهای دیگری هم پذیرایی شود.
کانال دوم تلویزیون فرانسه یکبار مصاحبهای کرده بود با اهالی محل «نوفللوشاتو» و نظرشان را درباره همسایگی با آیتالله پرسیده بود و همگی آنها به غیر از یک مرد که کارمند شهرداری بود و کارش جاروکردن خیابانها بود، از این بابت اظهار خوشحالی کرده بودند و یک دانشجوی فرانسوی هم گفته بود: امیدوارم دیگر ملتهای دربند کشیده و مستعمره یک پیشوای مبارز مثل آیتالله خمینی داشته باشند. جالب اینکه در روزهای اولی که آیتالله خمینی وارد پاریس شدند خودشان عهدهدار تمیزکردن یک الى دو اتاق از محل مسکونی خود شده بودند و هر چه به ایشان اصرار میشد اجازه بدهید دیگران این کار را بکنند، چنین اجازهای را نمیدادند. روز جمعهای که قرار بود آیتالله خمینی در تهران باشند، ولی این سفر به دلیل بسته شدن فرودگاه منتفی شد، دانشجویان ایرانی که تعدادشان به هزار نفر میرسید شروع به تظاهرات خیابانی در خیابانهای «نوفللوشاتو» کردند و جالب اینکه اهالی نوفللوشاتو هم نه تنها از سروصدای آنها ناراحت نشدند بلکه عدهای از آنها خودشان هم در این تظاهرات شرکت کردند. بعد از رفتن شاه از ایران و خبر سفر قریبالوقوع آیت الله به ایران، سروکله چند سرمایهدار عرب و ایرانی در «نوفللوشاتو» پیدا شد که دنبال صاحبان خانههای شماره یک و دو میگشتند تا بلکه بتوانند آنها را راضی کنند این دو خانه و یا یکی از این دو خانه را به قیمتهای خیلی خوب خریداری کنند، اما موفق نشدند. خانه شماره یک اجارهای بود و صاحبش خیال فروش آن را نداشت و صاحب خانه شماره ۲ هم یک ایرانی به نام آقای عسگری بود که ایشان میگفت: این خانه را من برای همیشه در اختیار آیتالله قرار دادهام و در صورتی که ایشان به ایران هم مراجعت کنند، این خانه به هر ترتیب که خودشان مایل باشند و به انقلاب ایران کمک خواهد کرد، مورد استفاده قرار خواهد گرفت.
یکشنبهها بعدازظهر فرانسویان میتوانستند به دیدار آیتالله خمینی بروند، البته در گروههای مختلف ۱۰ تا ۱۵ نفری و به همین خاطر یکشنبه بعدازظهر همیشه یک صف طولانی از فرانسویانی که برای دیدار از آیتالله خمینی به «نوفللوشاتو» آمده بودند در جلوی خانه شماره یک به چشم میخورد. اولین خبرنگاری که توانست از آیتالله خمینی عکس بگیرد که لبخندی بر لب داشت، من بودم. این عکس در روزهایی که من در فرانسه بودم در روزنامه اطلاعات چاپ شد و از نظرتان گذشت. لبخند آیتالله خمینی به خاطر سؤالى بود که یک خبرنگار فرانسوی از ایشان کرد، این خبرنگار پرسید: شایع است آیتالله خمینی خیلی پولدار هستند و حتی از شاه هم بیشتر پول دارند، آیا این درست است؟! پس از اینکه آقای [صادق] قطبزاده این سؤال را برای آیتالله ترجمه کرد ایشان لبخندی زدند و اظهار داشتند: من هیچ چیز ندارم و آنچه را هم که دارم متعلق به مردم ایران است و ...
صبح چهارشنبه گذشته (روزی که سفر آیتالله خمینی به ایران قطعی شد) سرهنگ لانون رئیس ژاندارمری منطقه به حضور آیتالله شرفیاب شد و از این بابت اظهار خوشحالی کرد و اظهار تأسف از اینکه دیگر نمیتواند آیتالله را ببیند. به غیر از او همسایگان آیتالله هم هدیهای به آیتالله دادند که عبارت بود از مقداری خاک فرانسه در یک شیشه کوچک. شبی که قرار بود آیتالله خمینی به سوی ایران پرواز کنند و معلوم شد بیش از پنجاه ایرانی نمیتوانند در این سفر که به قول حضرت آیتالله «سفر خطرناکی» بود و پای مرگ و زندگی در میان بود، باشند. یکی از روحانیون از قول آیتالله به صدها دانشجوی ایرانی که در تب و تاب و التهاب سفر با آیتالله بودند گفت حالا که وضع اینطور است من از برادرانی که نامشان در این لیست ۵۰ نفره هست خواهش میکنم رشد ملی خود را نشان دهند و جای خود را به برادران دیگر تعارف کنند، و آنوقت جایتان خالی که ببینید این ۵۰ نفر چطور میخواستند جای خود را به برادران مشتاق دیگر بدهند و آنها هم قبول نمیکردند.
هر ایرانی که وارد پاریس میشد و نشانی اقامتگاه آیتالله را نداشت کافی بود سوار تاکسی بشود و بگوید: «آیتالله»، همین یک کلمه کافی بود تا راننده تاکسی وی را به ۶۰ کیلومتر آنطرفتر که منزل آیتالله خمینی بود ببرد. کرایه تاکسی این مسیر معمولاً ۱۱۰ تا ۱۴۰ فرانک میشد. مسعود کیمیایی، پرویز کیمیایی و کامبیز درمبخش فیلمبرداران ایرانی بودند که از زندگی آیتالله خمینی در پاریس فیلم گرفتند.
پرواز انقلاب
راننده تاکسی که من را به فرودگاه شارلدوگل پاریس میبرد در ۲۰ کیلومتری فرودگاه همین که افراد پلیس فرانسه را در دو طرف شاهراهی که به فرودگاه منتهی میشد دید، دهانش از حیرت بازماند، او میگفت: بیست سال است در پاریس راننده تاکسی هستم، به خاطر نمیآورم هیچوقت برای هیچ شخصیتی چنین کاری کرده باشند. در سالن فرودگاه صدها دانشجوی ایرانی که موفق نشده بودند در این سفر انقلابی و تاریخی همراه آیتالله باشند در سالن فرودگاه دست به تظاهرات زده بودند و علیه رژیم [شاه] و به نفع آیتالله خمینی و حکومت اسلامی شعار میدادند. اینها انتظار داشتند آیتالله را در فرودگاه ببینند، اما پلیس فرانسه آیتالله را از یک درب مخفی مستقیماً به داخل سالن ترانزیت برد. چند تن از خبرنگاران خارجی یک ساعت پس از پرواز از میهمانداران هواپیما تقاضای مشروبهای به قول خودشان «سبک» کردند، اما میهمانداران هواپیما از این بابت عذر خواستند و یکی از آنها مرتب به آنها میگفت فراموش نکنید این پرواز یک «پرواز اسلامی» است. میهمانداران زن و دختر هواپیما همگی هنگامی که میخواستند به قسمت درجه یک هواپیما که آیتالله خمینی نشسته بودند بروند، همه موهای خود را در زیر کلاههای مخصوص خود پنهان میکردند. در طول اقامت آیتالله خمینی در پاریس گروہ زیادی از تجار و شخصیتهای ایرانی برای دیدار از آیتالله خمینی به نوفللوشاتو آمدند، که بسیاری از آنها را آیتالله خمینی به حضور نپذیرفتند، چرا که آنها اکثرشان از سرمایهداران معروف ایرانی بودند [و] آمده بودند تا در آینده به نوعی از این دیدار بهرهبرداری کنند، کسانی مثل اخوان، لاجوردی، نیکپور و .... و من برای دومین بار لبخند آیتالله خمینی را دیدم و این هنگامی بود که در هواپیما اعلام شد: ما در آسمان ایران هستیم و هواپیما به زمین نزدیک شد و چشم آیتالله خمینی به خاک ایران افتاد و آیتالله که در این لحظات به هیچوجه حاضر نبودند از اندیشههای خود خارج شوند، در جواب خبرنگاری که علیرغم قرار قبلی خود را نزدیک ایشان رسانده بود و پرسید: آیتالله چه احساسی دارند؟ گفتند: هیچ احساسی ندارم.
منبع: روزنامه اطلاعات؛ ۱۴ بهمن ۱۳۵۷
نظرات