27 دی 1399
نوفل لوشاتو؛ قلب ایران در اینجا میتپید
اشاره:
گزارش رسول صدر عاملی، خبرنگار اعزامی روزنامه اطلاعات به «نوفل لوشاتو»، در روزنامه اطلاعات مورخه 14 بهمن 1357 به چاپ رسیده است. صدر عاملی ضمن بازگویی خاطرات خود از آن روزها، ماجرای حضور خود در نوفل لوشاتو را اینگونه روایت کرده است: «...سه ماه حضور من در نوفل لوشاتو بسیار ارزشمند بود و این فرصت را داشتم که از تمام آن لحظهها عکس بگیرم. من یک سال و نیم قبل از حضور امام در نوفل لوشاتو در فرانسه مشغول تحصیل در رشته جامعهشناسی بودم و زمانی که امام به فرانسه آمدند، مأمور شدم از روزنامه اطلاعات که برای عکس گرفتن از امام به نوفل لوشاتو بروم». وی میافزاید: «تنها خبرنگاری بودم که در طول سه ماه حضور امام در نوفل لوشاتو، منهای 15 روز اول را که اجازه نمیدادند بمانیم، 24 ساعته حاضر بودم. روزهای اول به من اعتماد نمیکردند چون خبرنگار روزنامه اطلاعات زمان شاه بودم....»
***
یک روز کاری با امام خمینی در نوفل لوشاتو
برنامه یک روز زندگی امام خمینی در پاریس به این ترتیب بود که ایشان بین 4 تا 6 ساعت خواب و استراحت داشتند و بقیه ساعات را به کار مداوم مشغول بودند. امام خمینی معمولاً پس از نماز صبح شروع به قرائت قرآن و مطالعه گزارشها و خبرها میکردند. معمولاً تا ساعت هشت صبح مطالعات ایشان ادامه داشت. در این جریان به نامههائی که به زبانهای مختلف از سرتاسر دنیا برای ایشان فرستاده میشد جواب میگفتند. این نامهها توسط یک گروه هفت نفری از دانشجویان ایرانی که از آمریکا و انگلیس و آلمان به امام پیوسته بودند، ترجمه میشد. ترجمه این نامهها همراه با اصل آن به حضور آیت الله فرستاده میشد. کار این دانشجویان سوای ترجمه این نامهها، [این بود که] گزارشها و مقالات روزنامه و مجلات مختلف جهان و نیز گزارشهای خبرگزاریها را نیز ترجمه میکردند. بچهها کارهای مهمتری هم انجام میدادند که عبارت بود از گرفتن اخبار نهضت از ایران و سایر کشورها توسط تلفنهائی که در اختیار داشتند، سپس فرستادن خبر و پیامها و اعلامیههای امام به ایران و سایر کشورها: این تیم کوچک هفت نفری که به هیچوجه دوست نداشتند شناخته شوند عبارت بودند از: «فرهاد»، «حسن»، «جواد»، «محسن»، «حمید»، «رضا» و «مسعود».
ساعت ۸ صبح، آیت الله کسانی را که با ایشان قرار ملاقات داشتند به حضور میپذیرفتند. معمولاً این برنامه تا حوالى ظهر ادامه داشت و در این وقت بیانیه یا پیام و اعلامیه امام در اختیار خبرنگاران قرار میگرفت یا به مراکز مخصوص فرستاده میشد.
امام، مقارن ظهر برای خواندن نماز جماعت به خانه شماره ۲ میآمدند و پس از اقامه نماز به منزل خود بازمیگشتند. بعد از صرف ناهار حدود دو ساعت استراحت میکردند و بعد دوباره مشغول به کار می شدند. تا ساعت 5/5 بعدازظهر که وقت خواندن نماز مغرب و عشاء بود به کار میپرداختند. بعد از نماز نیز تا نیمهشب کار میکردند و به گفته نزدیکان امام، از ساعت یک بعد از نیمه شب برای خواب و استراحت به بستر میرفتند.
از دو ماه پیش، تا هنگام عزیمت آیت الله از پاریس به ایران روزی نبود که ایستگاههای مختلف رادیو و تلویزیونی دنیا، نشریات و مجلات مختلف خبر و مقاله و تفسیری درباره آیت الله خمینی و انقلاب ایران نداشته باشند و این خبر همیشه خبر اول آنها بود.
در پاریس سه خانه در اختیار آیت الله خمینی بود، در خانه شماره یک که خیلی هم کوچک بود آیت الله، همسرشان و حاج احمد آقا پسرشان، آقای اشراقی دامادشان و دختر و عروس و دو نوهشان زندگی میکردند. خانه شماره ۲ که روبروی خانه شماره یک واقع بود مخصوص اجتماعات دانشجویان ایرانی و در اینجا حضرت آیت الله نماز جماعت ظهر و شب را بجا میآوردند. خانه شماره سه مخصوص استراحت و خواب دانشجویان و دیگر پیروان امام بود. هر دانشجوی ایرانی و یا اصولاً هر کس که برای دیدن امام به پاریس میآمد حق داشت 48 ساعت در این خانه به سر ببرد. در این خانه صبحانه، ناهار و شام و میوه داده میشد. خانه شماره 3 در شهر پاریس بود.
آیت الله نماز جماعت را زیر خیمهای میخواندند که ظرفیت بیش از 60 الی ۷۰ نفر را نداشت، بنابراین کسانی که میخواستند نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء خود را به امام اقتدا کنند، میباید دو سه ساعت زودتر برای خود جا ذخیره کنند.
یک اتوبوس و چهار مینیبوس در تمام مدت روز یعنی از ساعت هشت صبح تا پنج بعدازظهر بطور مرتب بین خانه شماره ۳ و خانههای شماره ۱و۲ در رفتوآمد بود و کسانی را که در خانه شماره ۳ بودند به خانههای شماره ۲ و 1 میبردند. کرایه این اتوبوس سه فرانک بود که هرکس دلش خواست پرداخت میکرد. راننده اتوبوس یک زندانی سیاسی قدیمی بنام سید عبدالله بود. رانندگی مینیبوسها را هم سه ایرانی به عهده داشتند که یکی از آنها پزشک جراح و دو نفر دیگر دانشجو بودند.
در جلوی خانههای شماره یک و دو همیشه حداقل 50 خبرنگار و فیلمبردار حضور داشتند. هر خبرنگار و گزارشگری که تقاضای مصاحبه با حضرت آیت الله را داشت، میبایست حداقل از ۱۰ روز قبل وقت میگرفت. عدهای از این خبرنگاران که وظیفه روزانهشان تهیه خبر از اقامتگاه امام بود، دائماً جلوی اقامتگاه آیت الله بودند.
این خبرنگاران به اطرافیان امام و گزارشگر روزنامه اطلاعات دوست شده بودند. معمولاً ناهارشان را که اغلب آبگوشت تخم مرغ[!] بود(مبتکر این غذا شخصی بنام حاج ناصری بود که بجای گوشت از تخم مرغ استفاده میکرد)، در زیر خیمه و در کنار دانشجویان ایرانی میخوردند.
تا یک ماه قبل که این آقای «حاج ناصر»، مشغول پخت و پز نشده بود، بیشتر اوقات شام و ناهار تخم مرغ پخته داده میشد، تا اینکه یک روز یکی از خبرنگاران آلمانی که برای مصاحبه نزد آیت الله رفته بود ضمن سؤالاتش پرسید آیا تخم مرغ در دین اسلام یک چیز مقدس است؟! آیت الله که سخت از این سؤال متعجب شده بودند علّت را سؤال کردند، توضیح داده شد که چون این خبرنگار نمیتواند بفهمد چرا ما از غذاهای فرنگی استفاده نمیکنیم و بیشتر اوقات ناهار و شام تخم مرغ است. آنوقت آیت الله دستور دادند سعی شود از میهمانان با غذاهای دیگری هم پذیرایی شود.
کانال دوم تلویزیون فرانسه یکبار مصاحبهای کرده بود با اهالی محل «نوفل لوشاتو» و نظرشان را درباره همسایگی با آیت الله پرسیده بود و همگی آنها به غیر از یک مرد که کارمند شهرداری بود و کارش جاروکردن خیابانها بود، از این بابت اظهار خوشحالی کرده بودند و یک دانشجوی فرانسوی هم گفته بود: امیدوارم دیگر ملتهای دربند کشیده و مستعمره یک پیشوای مبارز مثل آیت الله خمینی داشته باشند.
جالب اینکه در روزهای اولی که آیت الله خمینی وارد پاریس شدند خودشان عهدهدار تمیزکردن یک الى دو اتاق از محل مسکونی خود شده بودند و هر چه به ایشان اصرار میشد اجازه بدهید دیگران این کار را بکنند، چنین اجازهای را نمیدادند.
روز جمعهای که قرار بود آیت الله خمینی در تهران باشند، ولی این سفر به دلیل بسته شدن فرودگاه منتفی شد، دانشجویان ایرانی که تعدادشان به هزار نفر میرسید شروع به تظاهرات خیابانی در خیابانهای «نوفل لوشاتو» کردند و جالب اینکه اهالی نوفل لوشاتو هم نه تنها از سروصدای آنها ناراحت نشدند بلکه عدهای از آنها خودشان هم در این تظاهرات شرکت کردند.
بعد از رفتن شاه از ایران و خبرسفر قریبالوقوع آیت الله به ایران، سروکله چند سرمایهدار عرب و ایرانی در «نوفل لوشاتو» پیدا شد که دنبال صاحبان خانههای شماره یک و دو میگشتند تا بلکه بتوانند آنها را راضی کنند این دو خانه و یا یکی از این دو خانه را به قیمتهای خیلی خوب خریداری کنند، اما موفق نشدند، خانه شماره یک اجارهای بود و صاحبش خیال فروش آن را نداشت و صاحب خانه شماره ۲ هم یک ایرانی به نام آقای عسگری بود که ایشان میگفت: این خانه را من برای همیشه در اختیار آیت الله قرار دادهام و در صورتیکه ایشان به ایران هم مراجعت کنند، این خانه به هر ترتیب که خودشان مایل باشند و به انقلاب ایران کمک خواهد کرد، مورد استفاده قرار خواهد گرفت.
یکشنبهها بعدازظهر فرانسویان می توانستند به دیدار آیت الله خمینی بروند، البته در گروههای مختلف ۱۰ تا 15 نفری و به همین خاطر یکشنبه بعدازظهر همیشه یک صف طولانی از فرانسویانی که برای دیدار از آیت الله خمینی به «نوفل لوشاتو» آمده بودند در جلوی خانه شماره یک به چشم میخورد.
اولین خبرنگاری که توانست از آیت الله خمینی عکس بگیرد که لبخندی بر لب داشت، من بودم. این عکس در روزهائی که من در فرانسه بودم در روزنامه اطلاعات چاپ شد و از نظرتان گذشت. لبخند آیت الله خمینی به خاطر سؤالى بود که یک خبرنگار فرانسوی از ایشان کرد، این خبرنگار پرسید: شایع است آیت الله خمینی خیلی پولدار هستند و حتی از شاه هم بیشتر پول دارند، آیا این درست است؟! پس از اینکه آقای قطب زاده این سؤال را برای آیت الله ترجمه کرد ایشان لبخندی زدند و اظهار داشتند: من هیچ چیز ندارم و آنچه راهم که دارم متعلق به مردم ایران است و ...
صبح چهارشنبه گذشته (روزی که سفر آیت الله خمینی به ایران قطعی شد) سرهنگ لان ون رئیس ژاندارمری منطقه به حضور آیتالله شرفیاب شد و از این بابت اظهار خوشحالی کرد و اظهار تأسف از اینکه دیگر نمیتواند آیت الله را ببیند. به غیر از او همسایگان آیت الله هم هدیهای به آیت الله دادند که عبارت بود از مقداری خاک فرانسه در یک شیشه کوچک.
شبی که قرار بود آیت الله خمینی به سوی ایران پرواز کنند و معلوم شد بیش از پنجاه ایرانی نمی توانند در این سفر که به قول حضرت آیت الله «سفر خطرناکی» بود و پای مرگ و زندگی در میان بود، باشند. یکی از روحانیون از قول آیت الله به صدها دانشجوی ایرانی که در تب و تاب و التهاب سفر با آیت الله بودند گفت حالا که وضع اینطور است من از برادرانی که نامشان در این لیست ۵۰ نفره هست خواهش میکنم رشد ملی خود را نشان دهند و جای خود را به برادران دیگر تعارف کنند، و آنوقت جایتان خالی که ببینید این ۵۰ نفر چطور می خواستند جای خود رابه برادران مشتاق دیگر بدهند و آنها هم قبول نمیکردند.
هر ایرانی که وارد پاریس میشد و نشانی اقامتگاه آیت الله را نداشت کافی بود سوار تاکسی بشود و بگوید: «آیت الله»، همین یک کلمه کافی بود تا راننده تاکسی وی را به 60 کیلومتر آنطرفتر که منزل آیت الله خمینی بود ببرد. کرایه تاکسی این مسیر معمولاً ۱۱۰ تا 140 فرانک میشد .
مسعود کیمیائی، پرویز کیمیائی و کامبیز درمبخش فیلمبرداران ایرانی بودند که از زندگی آیت الله خمینی در پاریس فیلم گرفتند.
پرواز انقلاب
راننده تاکسی که من را به فرودگاه شارل دوگل پاریس میبرد در ۲۰ کیلومتری فرودگاه همینکه افراد پلیس فرانسه را در دو طرف شاهراهی که به فرودگاه منتهی میشد دید، دهانش از حیرت بازماند، او میگفت: بیست سال است در پاریس راننده تاکسی هستم، به خاطر نمیآورم هیچوقت برای هیچ شخصیتی چنین کاری کرده باشند.
در سالن فرودگاه صدها دانشجوی ایرانی که موفق نشده بودند در این سفر انقلابی و تاریخی همراه آیت الله باشند در سالن فرودگاه دست به تظاهرات زده بودند و علیه رژیم و به نفع آیت الله خمینی و حکومت اسلامی شعار میدادند، اینها انتظار داشتند آیت الله را در فرودگاه ببینند، اما پلیس فرانسه آیت الله را از یک درب مخفی مستقیماً به داخل سالن ترانزیت برد.
چند تن از خبرنگاران خارجی یک ساعت پس از پرواز از میهمانداران هواپیما تقاضای مشروبهای به قول خودشان «سبک» کردند، اما میهمانداران هواپیما از این بابت عذر خواستند و یکی از آنها مرتب به آنها میگفت فراموش نکنید این پرواز یک «پرواز اسلامی» است.
میهمانداران زن و دختر هواپیما همگی هنگامی که میخواستند به قسمت درجه یک هواپیما که آیت الله خمینی نشسته بودند بروند، همه موهای خود را در زیر کلاههای مخصوص خود پنهان میکردند.
در طول اقامت آیتالله خمینی در پاریس گروہ زیادی از تجار و شخصیتهای ایرانی برای دیدار از آیت الله خمینی به نوفل شاتو آمدند، که بسیاری از آنها را آیت الله خمینی به حضور نپذیرفتند، چرا که آنها اکثرشان از سرمایهداران معروف ایرانی بودند [و] آمده بودند تا در آینده به نوعی از این دیدار بهرهبرداری کنند، کسانی مثل اخوان، لاجوردی، نیکپور و ....
و من برای دومین بار لبخند آیت الله خمینی را دیدم و این هنگامی بود که در هواپیما اعلام شد: ما در آسمان ایران هستیم و هواپیما به زمین نزدیک شد و چشم آیت الله خمینی به خاک ایران افتاد و آیت الله که در این لحظات به هیچوجه حاضر نبودند از اندیشههای خود خارج شوند، در جواب خبرنگاری که علیرغم قرار قبلی خود را نزدیک ایشان رسانده بود و پرسید: آیت الله چه احساسی دارند؟
گفتند: هیچ احساسی ندارم.
روزنامه اطلاعات؛ 14 بهمن 1357