شیخ فضل الله نوری مخالف مشروطه نبود
ماجرای تأسیس عدالتخانه
2219 بازدید
به مناسبت یکصد و یازدهمین سالگرد شهادت آیت الله شیخ فضل الله نوری نشست مجاهد بصیر بصورت مجازی و به همت مرکز پژوهش های علوم انسانی اسلامی صدرا برگزار شد. دبیری این نشست را حسین نوری به عهده داشت و حجت الاسلام و المسلمین مهدی ابوطالبی، حجت الاسلام و المسلمین ذبیح الله نعیمیان و حجت الاسلام و المسلمین رضا غلامی هم میهمانان این نشست بودند.
حسین نوری(دبیر نشست) : صد و یازده سال قبل در همین ایام، اتفاقی شگفت آور در پایتخت ایران اسلامی شیعه به وقوع پیوست و مجتهد بزرگ پایتخت مرحوم آیت الله حاج شیخ فضل الله نوری در غروب روز ۱۳ رجب مصادف با یازده مرداد سال ۱۲۸۸ شمسی در میدان توپخانه تهران بر سر دار رفت. برای اینکه ببینیم که چگونه شد که چنین اتفاق تلخی در کشور ما صورت پذیرفت، باید مقداری به عقب برگردیم و به زمینه های پیدایش مشروطیت در ایران بپردازیم. بی گمان مشروطیت یکی از حوادث بزرگ تاریخ ما است که به لحاظ تاثیر عمیق و ماندگارش در سیاست و فرهنگ کشورمان نقطه عطفی در تاریخ ما به شمار می رود و از همین رو همواره حجم بزرگی از پژوهشها و تحقیقات تاریخی را به خود اختصاص داده و مشمول مرور زمان هم نشده، بلکه مرور زمان بر اهمیت این رویداد مهم افزوده است.
امروزه بسیاری از صاحب نظران بررسی مشروطه و کاوش در باره ریشه ها و پیامدهای آن را برای آشنایی نسل کنونی با پیشینه فرهنگ و سیاست کشورشان و عبرت گیری از آن امری حیاتی می دانند. بررسی مشروطیت هم بدون پرداختن به زندگی سیاسی حاج شیخ فضل الله نوری ممکن نیست. ایشان در مسائل مختلف تاریخ مشروطیت دخیل بودند و اگر مشروطیت را بستر بروز نخستین نزاع جدی و اصولی میان دین و مدرنیسم به شمار آوریم، شیخ در آن دوره پرچمدار دفاع از دین مطرح می شد و هزینه سنگینی به اندازه جان خودش بابت این امر پرداخت کرد. سوگمندانه باید بگوییم که این مقطع از تاریخ ما - یعنی مشروعیت - غالبا بیطرفانه و واقع بینانه نوشته نشده است، بلکه یک سویه و جهت دار بوده و کسانی که سنگ بنای این بخش از تاریخ ایران را گذاشتند، بیش و پیش از آنکه در صدد کشف و شناسایی حقایق باشند، مرعوب سازی جناح مغلوب و توجیه حرکات جناح غالب در آن دوران را مدّ نظر داشتند و پیداست که این امر به غیر از تحریف و کتمان واقعیات، شدنی نبود و این به ما هشدار میدهد که در بررسی حوادث مشروطه از نقد اظهارات مورخان غافل نباشیم و در داوری های مطالب به اسناد دست اول مراجعه کنیم. آنچه که در باب تحریف و کتمان حقایق گفتیم، بیش از همه در مورد حاج شیخ فضل الله نوری مصداق دارد. چندان که با بررسی نقادانه اظهارات غالب مورخان مشروطه می توان دامنه وسیع تحریف تاریخ را در این تواریخ دریافت و از آشنایی با این فاجعه چراغی برای بازنگری و بازنگاری مشروطیت برافروخت و به واقعیات این دوران سرنوشت ساز نزدیک و نزدیک تر شد. با این مقدمه که از مرحوم استاد پیشکسوت حجت الاسلام و المسلمین آقای علی ابوالحسنی (منذر) گرفته بودیم، وارد تبیین اینمساله می شویم که چه ضرورتهایی ما را گرد هم آورده که امروز نشست «مجاهد بصیر» را در تحلیل و تبیین مرحوم شیخ شهید با حضور کارشناسان ارجمند داشته باشیم.
*به عنوان نخستین پرسش بفرمایید مرحوم شیخ فضل الله نوری پیش از مهاجرت کبری چه دیدگاهی نسبت به مشروطیت داشت؟
حجت الاسلام ابوطالبی: بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین انه خیر ناصر و معین
مرحوم شیخ فضل الله نوری از آغار نهضت همانطور که حضرتعالی فرمودید، در آن حضور فعال داشتند، لکن نهضت مشروطیت از عنوان خود تحریف شد تا جریانات و تحولات و اتفاقاتش. حقیقت این است که همه تاریخ نگاری ها معتقدند که نهضت ابتدا از درخواست عدالت خانه شروع شد. آن چیزی که علما در ابتدای شروع نهضت خواستار بودند تشکیل یک عدالت خانه یا مجلس عدالت بود که از طریق این مجلس جلوی مظالم دوایر حکومتی گرفته شود، لذا آن خواسته ای که ابتدا مطرح شد، عدالتخانه بود، هر چند در مهاجرت صغری که اولین حرکت بود مرحوم شیخ حضور نداشت ولی از تحصن مسجد جامع و بعد هم از مهاجرت کبری شیخ به نهضت پیوست و حضور ایشان هم خیلی مهم بود. لذا آن چیزی که اول مطرح بود و توسط علما هم مطرح شد، موضوع عدالتخانه بود، ولی بعد از تحصن سفارت انگلیس که با مهاجرت کبری همزمان شد، بحث مشروطه از طریق بعضی از عناصر سفارت و جریان روشنفکری غربگرا شکل گرفت و وارد ادبیات سیاسی آن روزگار شد و بر سر زبانها افتاد. درحالیکه باز تاکید می کنم، قبل از مشروطه، بحث عدالتخانه به عنوان نهادی که جلوگیر از ظلم باشد مطرح بود و مرحوم شیخ و علما هم همین را مطرح کرده بودند.
*چه اتفاقی افتاد که شیخ روی مشروطه مشروعه اصرار کردند؟
حجت الاسلام ابوطالبی: وقتی بحث مشروطه مطرح شد، طبیعتا مشروطه مدلی بود که از خارج کشور الگوبرداری و وارد فضای سیاسی کشور ما شده بود. از آنجا که اساسا نهضت عدالتخانه - که بعدها مشروطه شد - بنای آن بر یک نگاه مذهبی و دینی بود، چنانکه امثال کسروی هم به صراحت این را در آثار خود آورده اند که نهضت، رنگ و روی شریعت طلبی داشت و حتی کسروی این تعبیر را دارد که در صحبتها و سخنرانیها این گونه در بین مردم ترویج میشد که به رواج شریعت کوشیده خواهد شد و لذا هم در مهاجرت کبری و هم در مهاجرت صغری یکی از خواسته های اصلیِ مهاجران، اجرای احکام شرع یا به تعبیری که در تلگراف مهاجرت کبری آمده است، نظارت بر دوائر دولتی به میزان احکام شرعی بود، لذا همه نگاهها، نگاههای مذهبی بود و بنا بود که بر اساس این نگاه، قدرت و اختیارت شاه محدود شود و در این شرایط وقتی بحث مشروطه مطرح شد، طبیعتا آن چیزی که علما می خواستند، مشروطیتی متناسب با شرایط ایران بود، چنانکه در بیان مرحوم آخوند خراسانی هست که در یکی از تلگراف هایشان می فرمایند مشروطیت هر مملکتی به حسب مذهب خودش است. لذا در ایران هم باید مشروطیت به حسب شیعه اثناعشری باشد.
اما چون جریان غربگرا به دنبال این بود که فضای مشروطه غربی یا به تعبیر شیخ فضل الله نوری پارلمانتاریسم غربی را وارد کشور کند، به عنوان یک نهاد غربی که از کشورهای اروپایی الگو گرفته و آن را می خواست عاملی برای محدود کردن اختیارات شاه قرار دهد، فضایی که از طرف علما از جمله مرحوم شیخ مطرح شد این بود که اگر قرار است از مدل مشروطه غربی استفاده شود، این مشروطه باید مشروطه مشروعه باشد، یعنی اگر مشروطه به معنای محدود کردن و مشروط کردن اختیارات شاه با یک قانون اساسی است - که خود مشروطه را میگویند ترجمه کنستیتوسیون هست به معنای قانون اساسی، شیخ فضل الله چون می دید که جریان غرب گرا دنبال این است که مشروطه یا مدل غربی را در کشور ایجاد کند اینکه حالا در فضای انجمنها و احزاب و مطبوعات آن دوره و در گفتگوهایی که بعضا در فضای مجلس شورای آن موقع انجام می شد، این روشن بود، خصوصا در خود اصل تدوین قانون اساسی که پیش نویس اولیه آن از روی مدل قانونهای بلژیک و فرانسه نوشته شده بود، نمونه ها و نمودها و شواهدی بود که نشان میداد برخی که عمدتا هم همان جریان غرب گرا بودند، به دنبال این هستند که مدل مشروطه غربی و اروپایی را وارد کشور کنند و سیستم قانون اساسی را بر همان نمط بنویسند. به همین دلیل وقتی پیش نویس اولیه قانون اساسی نوشته شد و در مواد این پیش نویس موارد خلاف شرع متعددی وجود داشت، این را خدمت علما دادند که اصلاح کنند.
در این فضای اصلاح قوانین و حذف موارد خلاف شرع، مرحوم شیخ فضل الله که مجتهد بزرگ تهران بود، یک اصل را پیشنهاد دادند تحت عنوان: اصل دوم متمم قانون اساسی که بعد مشهور شد به اصل نُظّار، که بر اساس آن مقرر شد این ماده به قانون اساسی اضافه شود که هر قانونی که در مجلس تصویب می شود باید یک هیئت پنج نفره از فقها بر آن نظارت داشته باشند تا قانونی مغایر با شرع وضع نشود.
بر همین اساس شیخ فضل الله دائما تاکید داشت که اگر قرار است مجلس و مشروطه ای باشد این مجلس و مشروطه باید مشروعه باشد. یعنی آن قانون اساسی طبق ضوابط شرعی باشد و قوانین عادی هم که بعدا نوشته می شود، طبق ضوابط شرعی باشد و تغایری با آن نداشته نباشد.
لذا مرحوم شیخ برای جلوگیری از سوء استفاده جریان غربگرا از مشروطه و مجلسی که تشکیل شده بود به دنبال یک مشروطه غربی بودند، در حالیکه مرحوم شیخ فضل الله اصل و مطلق مشروطه به معنای محدود کردن اختیارات شاه را قبول داشت، منتها اعتقاد داشت که این باید بر اساس ضوابط شرع باشد، در نتیجه برای جلوگیری از آن حرکت غرب گرا که در قالب احزاب و مطبوعات و جریانهای سیاسی دوران مشروطه دنبال میشد، مرحوم شیخ فضل الله بحث مشروطه مشروعه را مطرح کرد که به تعبیر مرحوم استاد ابوالحسنی (منذر) که در آثارشان می فرمودند یک افسار و لگامی به آن مشروطه غربی بزنند و بتوانند آن را با مهار شرع، کنترل کنند که فضای قانون و قانونگزاری و مجلس به سمت فضای غربی نرود و با نگاه دینی نوشته شود (در مقاله مطلق مشروطه تا مشروطه مطلق به همین نکته اشاره کرده ام) لذا مرحوم شیخ تاکید بر مشروطه مشروعه داشت. یکی از کارهایی که جریان غرب گرا در این فضا انجام داد، این بود که تلاش داشتند با توجه به تأییدی که از طرف علمای نجف برای اصل مشروطه آمده بود، آنها سعی میکردند آن مشروطه ای که علمای نجف گفتند با اینکه در تلگرافها هم تصریح شده بود که ما مجلسی میخواهیم که اجرای احکام شرع کند، امر به معروف و نهی از منکر کند، ولی جریان غرب گرا می خواست از این تایید مشروطه با یک زیرکی با عدم ذکر مشروطه غربی و همان عنوان خالص مشروطه، مشروطه غربی را جا بیندازد و تعبیر مشروطه را به کار می بردند با این تعبیر که علما مشروطه را تایید کردند. ولی شیخ همواره این دقت را داشت که علما، مشروطه را به این معنا تایید نکردند بلکه مشروطه مشروعه مورد تایید علماست.
پس اصل بحث طرح مشروطه مشروعه برای جلوگیری از آن نفوذ جریان غرب باور و نگاههای غرب گرا در فضای مجلس و مشروطه بود که مرحوم شیخ روی آن خیلی تاکید داشتند و سعی کردند با قید عنوان "مشروعه", جلوی آن نگاه غرب گرایانه و نفوذش را بگیرند.
*آیا این درست است که شیخ در اواخر عمر دیگر اعتقادی به مشروطه حتی با آن قید مشروعه نداشتند؟
حجت الاسلام ابوطالبی: خیر، در حقیقت عملا شیخ فضل الله به نوعی در رساله حرمت مشروطه تصریح کرد که این مجلس و مشروطه ای که در تهران اتفاق می افتد این دیگر حرام است و حمایت از آن جایز نیست. منتها بعد از به توپ بستن مجلس در جلسه ای که خود محمدعلی شاه هم در آن حاضر بودند، وقتی بحث مشروطه مطرح شد، سلطان العلما گفت دیگر اسم این مشروطه را نیاورید و مشروطه چیز بدی بود که در کشور اتفاق افتاد. اما همان جا در همان جلسه مرحوم شیخ تصریح میکنند که نه! مشروطه خودش چیز بدی نبود و آن چیزی که به عنوان مشروطه و محدود شدن اختیارت شاه مطرح شد، چیز بدی نبود به شرطی که مشروطه مشروعه و محدود به احکام شرع باشد. لذا مرحوم شیخ فضل الله حتی بعد از به توپ بستن مجلس در دوران موسوم به استبداد صغیر هم به این مطلب تصریح داشتند که نه! اصل مشروطه خوب بود، ولی مشروطه ای که بر اساس شرع و محدود به ضوابط شرعی باشد.
لذا بر خلاف آنچه به مرحوم شیخ نسبت داده شده که با اصل مشروطه یا قانون مخالف بود، مرحوم شیخ تصریح دارند که ما مشروطه می خواهیم ولی مشروطه مشروعه و محدود به احکام شرع.
حتی در بحث قانون اساسی هم در تلگراف های خود این تعبیر را دارند که: علیکم بطلب القانون الاساسی، نظامنامه، نظامنامه، نظامنامه ولکن اسلامی، اسلامی، اسلامی. که این را چند بار مرحوم شیخ تاکید می کنند. مرحوم شیخ حتی بعد از به توپ بستن مجلس مخالف مشروطه نبودند. منتها حرفشان این بود که مشروطه در چارچوب دین و شرع اجرا شود نه مشروطه غربی که با نمادهای غربی بود. می بینیم مرحوم شیخ بعد از به توپ بستن مجلس هم با این قضیه مخالف نیستند ولی شیخ با مشروطه تحقق یافته در تهران مشکل داشت و معتقد بود که این مشروطه خلاف شرع حرکت می کند و با این باید مخالفت کرد.
*حمایت شیخ از سلطنت آیا به این معناست که می توان بین ترقی و تعالی ایران و استبداد جمع کرد؟ به عبارت دیگر، آیا مخالفت شیخ با تدوین قانون اساسی درست بود و اگر بله چه دلیلی داشت
حجت الاسلام غلامی: در پاسخ به سؤال جنابعالی باید عرض کنم که حمایت شیخ از سلطنت یک دروغ بزرگ است که مدتهاست غربزدههای بیانصاف علیه او مطرح کردهاند. واقعیت این است که شیخ فضلالله نه تنها در مسیر حفظ سلطنت قاجار تلاش نکرد، بلکه به دنبال محدود و مقیّد ساختن آن بهوسیله قانون اسلامی بود. شیخ در رساله مهم «تذکرة الغافل و ارشاد الجاهل» بهضرورت حاکمیت قانون اشاره میکند و میگوید: «حفظ نظام، محتاج به قانون است و هر ملتی که تحت قانون داخل شدند و بر طبق آن عمل نمودند، امور آنان به استعداد قانونشان منظم شد؛ ولی بهترین قانون، قانون اسلامی است و این مطلب از برای مسلمانان، محتاج به دلیل نیست». در حقیقت شیخ فضلالله از حاکمیت قانون بر جامعه جداً حمایت میکند اما نه قوانین غیر اسلامی که برخلاف قانون خدا وضع شده باشد. اسلامی که شیخ به عنوان یک مجتهد برجسته آن را میشناسد، اسلام برکنار شده از جامعه و زندگی اجتماعی نیست، بلکه اسلامی است که نه فقط در متن جامعه حضور پررنگ و همهجانبه دارد، بلکه برای جزئیات آن حرفهای اساسی و منحصربفرد ارائه میکند.
*اگر قانون باید قانون اسلامی باشد، پس مجلسی که شیخ از آن حمایت میکرد چه مجلسی بود؟
حجت الاسلام غلامی: از نظر شیخ، وضع قوانین جزئی یا دستورالعملهای اجرائی در ذیل قوانین اسلامی مادام که انطباق آنها با قوانین اسلامی محرز شود، هیچ ایرادی ندارد؛ بلکه برای اداره جامعه اجتنابناپذیر است؛ بنابراین، از منظر آیت الله شهید شیخ فضلالله نوری، کارکرد مجلس یا دارالشوری، نوعی برنامهریزی و سیاستگزاری در قلمرو مباحات و در چارچوب شریعت است که البته آدمهای خودش را میخواهد، یعنی هر کسی صلاحیت این کار را ندارد. لذا از نظر شیخ، اگر آزادی و حریّت به معنای تأمین حقوق شرعی و قانونی مردم در دایره مباحات است و چنانچه برابری و مساوات، به معنای عدم تبعیض و بیعدالتی در اجرای قوانین است، قطعاً مورد موافقت فقهاست و از همین جهت میتوان نتیجه گرفت که تن دادن به استبداد و دولت طاغوت که با آزادیهای مشروع مردم منافات دارد و زمینه تبعیض در اجرای قوانین را ایجاد میکند، حتماً جزو محرّمات الهی محسوب میشود.
درعینحال، شیخ به صراحت تذکر میدهد که آزادی یا مساواتی که غربزدهها با الهام از جریان استعمار از آن صحبت میکنند، نقض حقوق الهی مردم و مصداق بارز تبعیض و بیعدالتی در مواجهه با قوانین اسلامی است، لذا شیخ هشدار میدهد که گروهی لامذهب و طرفدار انگلیس از کلمات متشابه چون آزادی و مساوات سوءاستفاده میکنند. شیخ فضلالله در افشاگریهای خودش تصریح میکند، مراد روشنفکران غربزده، اجرای عدالت اسلامی و تأمین حقوق و آزادیهای مشروع مردم نیست، بلکه هدف آنها ایجاد یک دولت لائیک بر اساس ایدئولوژی لیبرالیسم است. خُب من مایلم در ادامه، این مطلب را که جواب خود شیخ به سؤال شماست و در رساله ای آمده که در حرمتِ مشروطه لاییک و ارتداد جریان سکولار نوشتهاند، بخوانم. شیخ ابتدا صورت مسئله را بیان میکند که من از سران و جلوداران انقلاب مشروطه و از رهبران عدالتخواه بر ضد استبداد و دربار بودم، چگونه ناگهان با مشروطهچیها درافتادم؟ شیخ فضلالله در پاسخ مینویسد «وقتی شروع به اجرای این مقصد شد. (منظور پیگیری مشروطه واقعی) دیدم دستهای که متهم به بعضی از انحرافها بودند، بهتدریج وارد کار شدند؛ کمکم کلمات موهمه از ایشان شنیده شد، حمل بر صحت کردیم تا آنکه یک درجه پرده از آن برداشتند؛ باز هم اغماض شد که شاید اینها برای انتظام امور و بسط عدالت است، تا آنکه رفته رفته بنای قانون نویسی که شد، گاهی با بعضی مذاکره میشد که گویا جعل بدعت میخواهند بکنند (یعنی همعرض قانون دین، قانونگذاری کنند).»
با این وصف، از دیدگاه خود شیخ، نه تنها ایشان جانبدار سلطنت و استبداد نبود، بلکه خط استبداد را کسانی دنبال میکردند که از هر نوع دشمنی با شیخ دریغ نکردند و به دنبال آن بودند که با قلدری، مجاری احوال و اوضاع را مستقیماً بر سیاق پارلمان های اروپایی تنظیم کنند و مجلس امر به معروف و نهی از منکر را به مجلس امر به منکر و نهی از معروف مبدل نمایند. شیخ در لوایح ایام تحصن در حرم حضرت عبدالعظیم (سلام الله علیه) تصریح دارد که «انگیزهاش از برافراشتن درفش عدالتخواهی در صدر مشروطه، تغییر رژیم خودکامگی و محدود ساختن اختیارات شاهو دولت توسط نمایندگان مردم بوده است.»لذا شیخ فضلالله با دو جبهه درگیر بود، یکی جبهه سلطنت و دیگری جبهه روشنفکری غربگرا؛ هرچند در یک مقطع، شیخ خطر غربزدهها را به مراتب بزرگتر از سلطنت قاجار میداند چرا که قاجارها با همه اشکالاتی که داشتند، بالاخره به بخشی از اصول شرع احترام میگذاشتند. درباره قانون اساسی هم باید گفت که داشتند ترجمه قانون اساسی بلژیک و فرانسه را بهعنوان قانون اساسی ایران جا میزدند، چیزی که شیخ آن را خیلی زودتر از بقیه فهمید و طبیعی بود که در مقابل آن بایستد و الا شیخ فضلالله با اصل نظامنامه یا قانون اساسی مسئلهای نداشت لذا میگوید: «ای برادر! نظامنامه، نظامنامه، نظامنامه، لکن اسلامی، اسلامی، اسلامی، یعنی همان قانون شریعت که هزار و اندی در میان ماست.»جالب است در شرایطی شیخ فضلالله را به دروغ مخالف اصل قانون اساسی معرفی میکنند که او پیشنهاد دهنده متمم قانون اساسی برای نظارت فقها بر مصوبات مجلس است و طبیعی است که اگر شیخ با اصل قانون اساسی مخالف بود برای آن متمم ارائه نمیکرد.
*علت اصلی افزایش دشمنی ها با شیخ را باید در چه چیزی جستجو کرد؟
حجت الاسلام غلامی: صد و یازده سال است که از شهادت شیخ فضلالله گذشته اما بغض و کینه غربزدهها از شیخ فضلالله فروکش نکرده است. سالی نیست که کتابی یا مقالات متعددی علیه شیخ نوشته نشود و فحاشیها نسبت به این شخصیت بزرگ کاهش پیدا بکند. شما نگاه کنید، ۴۱ سال از پیروزی انقلاب اسلامی سپری شده، اما هنوز کسی جرات نمیکند منزل مخروبه شیخ فضلالله در پشت ساختمان مرکزی شهرداری تهران را مرمّت کند! در نقطه مقابل، میآیند با کمک یک تاریخنویس ملوّن، برای دو چهره منحرف مشروطه یعنی ملک المتکلمین و صوراسرافیل تطهیر نامه مینویسند و به دنبال تبدیل مقبره آنها به نماد مشروطه در تهران هستند. از نظر غربزدهها شیخ فضلالله هنوز یک شخصیت خطرناک است و نباید به هیچ وجه نام و تفکر او احیا شود.
*خُب علت این عناد چیست؟
حجت الاسلام غلامی: به نظر من علت را باید در روشنگریهای شیخ فضلالله و برملا کردن توطئه جریان استعمار در ایران و دنبالههای آنان جستجو کرد. شیخ بهخوبی متوجه شده بود مشروطهای که با شعار عدالتخانه و با پرچمداری علماء و متدینین به راه افتاده بود و هدف اصلیاش برقراری عدالت و آزادی حقیقی در ایران بود، چگونه در سفارت انگلیس رنگ عوض کرد و با فریب و نیرنگ به نقطهای در برابر دین تبدیل شد. برای جریان استعمار به سردمداری انگلیس، روشن بود که اگر عدالتخانه در ایران تأسیس شود و با محدودسازی و در گام بعد، کنار زدن سلطنت قاجار، تفکر سیاسی اسلام در ایران حاکم شود، بساط استعمار و استعمارگری برای همیشه در ایران جمع میشود و لذا جریان استعمار با بسیج همه امکانات، تمام تلاشس خودش را مصروف منحرف سازی نهضت مشروطه و سکولارسازی آن کرد.
شما نگاه کنید، چه در زمان حیات شیخ و چه بعد از آن تا حالا که ۴۱ سال از انقلاب اسلامی سپریشده، جریان غربزده در ایران که همیشه نقش پیاده نظامِ دستگاه استعمار را بر عهده داشته، دست از دروغپردازی و مخدوش کردن چهره شیخ فضلالله نوری برنداشته است. این موضوع در دستور کار آنهاست. لذا من میخواهم بگویم، شیخ فضلالله جدای از خدمت بزرگی که در صیانت از اسلام راستین میکند، باید او را یکی از بزرگترین شخصیتهای تاریخ معاصر ایران دانست که با روشنگریهای خود، مسیر بلع ایران توسط نظام استعمار را بست. البته جریان استعمار بعد از مشروطه، قدمهای بزرگی را برای سرنگونی ایران اسلامی برداشت، اما جاری و ساری شدن اندیشههای شیخ فضلالله در بستر تاریخ ایران، چیزی بود که نهفقط جریان ضد استعماری در ایران را زنده نگه داشت بلکه زمینه شکلگیری انقلاب اسلامی را فراهم کرد؛ بنابراین من روی این مطلب تأکید دارم که دلسوزیها و خدماتی که شیخ در جهت صیانت از ایران اسلامی داشت، خیلی از مدعیان وطنپرستی تا حالا نداشتهاند.
*رابطه شیخ با علمای طراز اول چگونه بود؟ آیا علما درک دقیقی از دیدگاههای شیخ داشتند؟
حجت الاسلام غلامی: شیخ فضلالله از شاگردان بزرگ مرحوم میرزای شیرازی است که بهعنوان نماینده ایشان در تهران مستقر میشود و در قضیه تحریم تنباکو هم نقش کلیدی دارد، ضمناً مردم او را خوب میشناسند و قبولش دارند. از جهت علمی هم شیخ یک عالم طراز اول است و کسی در مرتبه علمی و اجتهادی او تردیدی ندارد. برای پاسخ به سؤال شما فهم جزئیات مشروطه ضروری است، در واقع نمیتوان بدون در نظر گرفتن جزئیات مراودات علمی و عملی مرحوم شیخ با علمای همعصر خود و بحثهایی که در این بین ظهور کرد، به این پرسش مهم پاسخ داد. با اینحال، من معتقدم که در عمدۀ مباحث نظری و مبنایی حقیقتاً بین شیخ و علماء بزرگی مانند مرحوم آخوند خراسانی یا مرحوم میرزای نائینی و غیره اختلاف نظر وجود ندارد، آنچه در آن مقطع به عنوان اختلاف نظر ظهور و بروز پیدا میکند، تطبیق مشروطه بر بنیادهای فکری علماست. به نظر من، شیخ در درک عمق مشروطه سکولاری که ساخته و پرداخته غربزدهها بود و البته با شعارهای زیبا بزک شده بود، از سایر علما جلوتر است؛ یعنی ظرایف و پیچیدگیهای وقایع مشروطه را خوب متوجه شده و میداند که در باطن این الفاظ قشنگ مانند آزادی، مساوات و مردمگرایی و غیره چه میگذرد. البته نباید از نظر دور داشت که دستگاه اختلافافکنی میان علما و روحانیت هم فعال است و تا میتواند صحنه را غبارآلود میکند.
یک بحثی که از منظر برخی علماء دفاع از مشروطه را لازم میکند، دفع افسد به فاسد است که به نظر من از جهت نظری هم محل اشکال است؛ یعنی با تعالیم و سیره اهلبیت (علیهم السلام) همخوانی ندارد. اساساً در اسلام تن دادن به فساد جواز شرعی ندارد حتی اگر از این طریق امکان کنار رفتن افسد متصور باشد ضمن اینکه در طول تاریخ، فاسد هیچگاه قادر به کنار زدن افسد نبوده است. با این ملاحظه، ما معتقدیم دفع افسد به فاسد در اندیشههای سیاسی اسلام اعتباری ندارد ضمن آنکه معنای مصلحت در اسلام هم متفاوت است.درعینحال، نباید نقش غوغا گریها و حتی مرعوبسازیهای جریان غربزده در ایران را هم نادیده گرفت؛ یعنی فضا را بهگونهای طراحی کردند که علما را مجبور به امضاء چیزی کنند که لااقل درباره آن شفافیت کافی وجود نداشت. بااینحال، من معتقدم جدای از اقدامات بزرگ شیخ برای بیدارسازی علما و مردم، و کنار زدن پرده فریب از اقدامات غربزدهها، شهادت مظلومانه شیخ خودش خیلی از حقایق را برملا کرد. لذا خیلی از علمای بزرگ، بعد از شهادت شیخ فضل الله نوری مواجهه خود با مشروطه را تغییر دادند که جزئیات آن در تاریخ موجود است و این تغییر مواجهه، نشاندهندۀ حقانیت شیخ فضلالله نوری است.
شهادت شیخ چه پیامدهایی در ایران داشت و تکفیر یا حکم اعدام شیخ توسط علمای نجف را چگونه ارزیابی می کنید؟ آیا این از سنخ شایعات تاریخی بوده یا اینکه واقعیت داشته است؟
حجت الاسلام نعیمیان: شهادت شیخ فضل الله در فضای خاصی رقم خورد. یعنی هم در داخل و هم خارج ایران و بخشی از عتبات که جزء عثمانی بود فضای خاصی حاکم بود یعنی رقابت سیاسی میان جریانات مختلف به شدت در رواج حاکمیت یک دیدگاه تاثیر داشت و نیز خبر سازیها و پذیرش و نقل و انتقال برخی از اخبار سیاسی هم موثر بود، مرحوم شیخ فضل الله در فضایی به شهادت رسید که تهران توسط گروههای مختلف فتح شده بود، به گونه ای که حتی ریاست نظامی شهر هم در دست فِرَق غیر اسلامی بود و این معنای خاصی داشت. طبیعتا اگر ما به نمادها و نشانه های حاکم بر جامعه توجه کنیم، می بینیم که تهران پذیرای هر خبری نیست، سازنده هر خبری هم نیست، بلکه با فضایی که به راحتی به علما اتهام می زند، شما می توانید انتظار داشته باشید که تلقی از شهادت شیخ، تلقی دیگری باشد.
ببینید ما اگر به فضاهای قبل برگردیم شاید راحتتر بشود قضاوت کرد، کسانی بودند که گفتمان سازی می کردند من به طور نمونه به خاطرات حاج سیاح محلاتی و این تعبیر اهانت آمیز او دقت بفرمایید، او می نویسد: «شیخ فضل الله به واسطه حسدی که به سید عبدالله و سید محمد داشت، مرکز فساد و مخالفتی علیه مشروطیت درست کرده بود.»این تعبیر می رساند که جناح های مشروطه خواه داخل و خارج از تهران اساسا با علما و از جمله شیخ فضل الله سر آشتی ندارند که بخواهند ماجرای شهادت ایشان را به نحو درست حکایت کنند. یا در زمان حیات ایشان آیا زمینه درست اندیشی وجود دارد؟ به نظر می رسد که پاسخ منفی است. یعنی لحن سخنان آنها در آن فضا می رساند که به هر حال اینها قصد دشمنی جدی با علما و روحانیتی را دارند که به دنبال حفظ اصالتهای دینی هستند و طبیعتا اختلاف رایج در جامعه را به نحوی می خواهند هدایت کنند که مشروطه غربی از دل آن بیرون آید. ببینید تعبیر دیگری را از شیخ ابراهیم زنجانی می خوانم که آن را ایشان در میان اختلاف عین الدوله با علما گفته است. می گوید: «کاش اختلاف دولت و ملت یعنی درباریان و آخوندها در سر ترتیب اداره مملکت و نفع ملت و بقای استقلال و طرز اداره بود. خیر! بر سر این بود که این مشت رعیت بدبخت را که در خطر مرگ هستند، دولتیان بیشتر بخورند یا ملاّها.»آیا آن کسی که لباس روحانیت به تن کرده اما دچار فساد اعتقادی و رفتاری شده و مورد حمایت اجانب و گرایشهای ماسونی شده آیا اصلا این لحن صحبتش در مورد علما مناسب است؟ و آیا ما می توانیم به خود حق دهیم یک فرد را که از نظر ما دچار مشکل است، به نحو عام تخطئه کنیم و مثلا بگوییم ملاّها بیشتر بخورند یا دولتیان؟ این نشان می دهد عنادی که برخی با روحانیت اصیل مثل مرحوم شیخ فضل الله دارند در تمام این حادثه سازی ها و حادثه خوانی ها تاثیر اساسی دارد. بنابراین باید ببینیم که خاستگاه مخالفتها با شیخ، خاستگاه درگیری شیخ فضل الله شهید با جریان مشروطه خواهی افراطی و وارداتی چیست؟
همین دو تعبیر می تواند گویای این خاستگاه باشد. یعنی اگر درگیریهای نظام قدرت را در صحن داخلی ایران بخواهیم روایت کنیم، طبیعتا باید حضور اجانب و استعمار را محملی بدانیم برای بیان خاستگاه های مشروطه خواهان افراطی. یعنی بخشی از آنان در شهادت شیخ فضل الله و کل ماجرای مشروطه خواهی حکایتگر و پیشتاز تامین اغراض و دواعی سیاسیِ استعماری هستند، چنانکه بخشی از نشانه ها حکایت از آن دارد که آنها به دنبال زمینه سازی برای استمرار و نفوذ و بهره برداری های شخصی و اهداف اقتصادی خودشان هستند.
اگر ما برگردیم به فضای درگیری شیخ و مقابلین خواهیم دید که درگیری بین یک فرد با فرد دیگر نیست، بلکه درگیری دو جریان بزرگ است، درگیری مجموعه علما و رجال وطن خواه است که در کنار علما نقش آفرینی سیاسی می کنند، درگیری با مردم و انسانهای متدینی است که در کنار علما و به تبعیت از آنان وارد صحنه مشروطه خواهی شده اند و از عدالت خواهی شروع کردند و مرحله جدید را با ترقی دینی و با تصرف در معنای مشروطیت تلاش کرده اند که پیش ببرند. بنابراین درگیری را نمی توان به درگیری شیخ با دیگران تقلیل داد آن طور که به راحتی برخی تعابیر نامناسب اخلاقی را در مورد شیخ به کار ببرند که در شبنامه ها و فحاشی ها و معرکه گیریهای جدی که در آن عصر به طور جدی در برابر شیخ مطرح بود، بکار می بردند.
نکته اساسی این است که در همان دوره تلاش میشد که با تقلیل نزاع به نزاع میان یک فرد به عنوان شیخ فضل الله با انبوه مشروطه خواهان، ماجرا را طوری تحریف و تحلیل کنند که دیگر نیازمند استدلال نباشد. یعنی از انبوه علمای حاضر در میدان مشروطه خواهی اصیل این مشروطه خواهی باید تقلیل پیدا کند به مشروعه خواهی یک نفر که بدینترتیب صحنه دعوا به نحو خاصی تغییر می کرد. من اشاره می کنم به گزارش تفرشی که در ماجرای تحصن در حرم عبدالعظیم در حمایت از دیدگاههای مشروعه خواهی اشاره شده است. ایشان می گوید: هجده تن عالم، پنجاه واعظ و قریب سیصد تن طلبه به همراه شیخ بودند. از علمایی که آنجا بودند: «مرحوم آقا میرزا حسن آقا مجتهد بزرگ علمای تبریز که در تهران حاضر شده بود. مرحوم میر سید احمد طباطبائی برادر سید محمد طباطبائی پیشوای مشروطه، ملا محمد مجتهد آملی، مرحوم حاج آقا علی اکبر مجتهد بروجردی، مرحوم ملامحمد علی مجتهد رستم آبادی، فقیهی که نماز جماعتی که پشت سر او میخواندند بسیار شلوغ بود» آیا حضور این خیل بزرگ از علمای مطرح چنین معنا دارد که آنان دنبال اهواء نفسانی باشند و بخواهیم تعبیر رایج را در حق ایشان بپسندیم که مثلا بگوییم علمای مشروطه مستبد؟ آیا کسی که اینقدر مورد اعتماد جامعه مذهبی است و در این تحصن حضور دارد آیا جای تردیدی دارد که ما بگوییم اینها مشروطه خواه اصیل هستند و مشروطه خواهی آنها مقابل مشروطه خواهی افراطی و غرب باور است؟ برخی بزرگان دیگر مثل مرحوم سید احمد طباطبائی پسر مرحوم صاحب عروه خب هم جزو متحصنین است که یکی از افراد جدی است. پسر یک مرجع بزرگ و از علمای گرانقدر. خب ما می بینیم که در این فضا مثلا در تحصن مرحوم شیخ فضل الله و اطرافیان در حرم حضرت عبدالعظیم لوایحی صادر می شود. این فضا یک فضای جدی است که اوج بیان آنها را به صورت شفاف حکایت می کند. این تعبیر را شما ملاحظه بفرمایید که در یکی از لوایح آمده است: «ایها الناس! من به هیچ وجه منکر شورای ملی نیستم. من و عموم مسلمین بر یک رای هستیم. اختلاف، میان ما و لامذهبهاست که منکر اسلامیت و دشمن دین حنیف هستند.»
من شاید با این تعابیر مقداری از فضای سوال شما به ظاهر دور شدم، اما در واقع می خواهم عرض کنم که شهادت شیخ فضل الله و آن روایتی که از شهادت ایشان شد، صحنه پردازی از شهادت ایشان یک صحنه پردازی خاص بود و فضای تهران هم در آستانه شهادت ایشان به گونه ای رقم خورد که هم به شهادت ایشان منجر شود و این شهادت را به مثابه شکست مشروطه خواهی در جامعه تلقی و معرفی کنند و زمینه ساز حرکات بعدی باشد. یعنی ما اگر شهادت شیخ را صرفا به عنوان رحلت یک فرد حساب کنیم، اینجا مسئله خوب فهمیده نمی شود.
اینجا معنای شهادت شیخ و از بین بردن ایشان، هم یک واقعیت بود و هم برساختن یک نشانه بزرگ در جامعه دینی و برجسته سازی شکست دین در مقابل شریعت زدایی ای بود که مشروطه خواهان غرب باور رقم زده بودند، تاکید می کرد، در ادامه برخی از عبارات را خواهم خواند که نشان می دهد نگاه شیخ فضل الله در مورد مخالفتها و هجمه ها به شریعت خواهی چگونه رقم خورد؟ اما شهادت شیخ در میانه این خبرسازیها نمی توانست واقعیت خود را پنهان کند. خبرسازیها نمی توانست ذهن مردم را به کلی آشفته کند. مردم تهران مرحوم شیخ فضل الله را به خوبی می شناختند. آنهایی که عقد ازدواجشان توسط شیخ فضل الله بود به اعتماد حسّ مثبتی که مردم تهران از شیخ فضل الله و دیگر علمای مشروعه خواه داشتند و در پی چند دهه برای آنها حاصل شده بود می توانستند با شیخ، تعامل معرفتی داشته باشند و او را بشناسند.
خبرسازیها به راحتی نمی توانست واقعیتها را در پشت غبار و آسمان تیره و تار قرار دهد و پنهان کند. اما وضعیت شهرهای دیگر تفاوت داشت. آنجا خبرسازیها می توانست تاثیر دیگری داشته باشد، اما این هم در حد محدودی بود. در فضای نجف، علمایی که از نزدیک مرحوم شیخ فضل الله را می شناختند یا بسیاری از آنها می شناختند و حسن آوازه ایشان از چند دهه قبل به گوش ایشان رسیده بود به یکباره که نمی توانستند نگاه منفی نسبت به او پیدا کنند. مرحوم آخوند خراسانی به اعتماد شیخ فضل الله و به خاطر حمایت شیخ فضل الله از مشروطه بود که به میدان حمایت از مشروطه آمد، آیا ممکن بود که ایشان یکباره نگاهش به شیخ عوض شود و او را عمله استبداد حساب کند؟ هرگز. بنابراین اگر اتهاماتی در آن دوره رواج پیدا می کرد که مثلا می خواست جا بیندازد که مرحوم آخوند خراسانی و برخی دیگر از علمای نجف از اعدام شیخ حمایت کرده باشند، این به راحتی در همان دوره امکان فهمش وجود داشت و بصیرت دینی، سیاسی مردم می توانست نشان دهد که واقعیت ندارد. مرحوم شیخ فضل الله معتَمَد علما بود. هر چند در جاهایی ممکن است اختلاف برداشتهایی داشته باشند که حالا آن در بحث دیگری باید عرض شود.
*به نظر شما چه نقاط مبهمی همچنان در تفکر و زندگی شیخ شهید وجود دارد که لازم است به آن پرداخته شود تا ابهام زدایی از چهره ایشان صورت پذیرد؟
حجت الاسلام نعیمیان: به نظرم این ابهام در زندگی شیخ فضل الله و دیگر مشروطه خواهان را باید تقسیم کنیم. بگوییم ابهام نزد کسانی که با واقعیت مشروطه آشنا نیستند و صرفا تابع زندگینامه نویسی و حکایت نویسی تاریخی از مشروطه از زبان مشروطه خواهان افراطی هستند و هنوز نوشته ها و تحقیقات رجال مخلص و بی غرض و دور از این نگاه های رایج را درنیافته اند. این یک مسئله است.
بعضی ابهامها هم ممکن است به صورت جزئی در زندگی شیخ پس از مطالعه عمیق حاصل شده باشد. به نظرم آن قسمت اول الان حاکم است. یعنی ببینید هنوز انتشارات امیرکبیر در دوره نظام اسلامی بعد از چهل سال، کتاب کسروی ای را که مرتد است بدون هرگونه شرح و توضیح چاپ می کند. کسروی ای که عناد او نسبت به دین عیان است. و نیز آثار دیگر مشروطه نویسانی که به عنوان جناح غالب تاریخ مشروطه را روایت کرده اند و ۱۱۰-١٢٠سال در ذهن مشروطه خوانان تلقین کرده اند. یعنی عمده کتابها و منابع مشروطه و حکایت گری از مشروطه، توسط جناح غالبی است که برخی از آنها گرایشهای ماسونی داشته اند، گرایشها و روابط پیدا و پنهان، داشته اند. من مثالی عرض می کنم. کتاب وقایع اتفاقیه اشاره می کند که من به پسر یکی از رجال معمم – شاید ملک المتکلمین - که متهم به یاغی گری است گفتم که به پدر شما گفتم برو در کنار باغ سفارت شما هم یک باغی برای روز مبادا بخر اگر خواستید فرار کنید، ارتباط بگیرید از آن طریق راه باشد و همین کار هم شد.
بعد از ماجرای بمباران مجلس، این فرد ارتباط می گیرد. خیلی از افراد دیگر نیز همچنین بوده اند. کسی دیگر را معرفی می کند می گوید آن فرد که از رجال مشروطه خواه برجسته است خواست به شیراز برود، او نامه نوشت برای کاردار سفارت انگلیس در شیراز که آقا هوای این داماد ما را داشته باش. خب وقتی که ارتباطات پشت صحنه این گونه است، به راحتی رجال انگلوفیل و روس فیل دارند بهره گیریهای مالی و کامجویی های اجتماعی سیاسی پیدا می کنند، ما اینجا می بینیم که در نگارش تاریخ مشروطه نیز همانها دست به قلم می شوند. کتاب تاریخ بیداری ایرانیان توسط چه کسی نوشته شده است؟
کتاب دیگری را مجد الاسلام کرمانی نوشته است. او هم ارادت به این نگاه مشروطه نویسی تندرو دارد و خودش جزء متهمان گرایشهای انحرافی است. پس بخش اول ابهامات به آن فضا برمیگردد که در دوره پژوهشهای نوین انتظار داریم که این پژوهشها شکل بگیرد و این ابهامات رایجی را که حاصل این کتاب نگاری هاست، مرتفع کند. اما بخش دوم ممکن است ابهامهای ریزتر و تخصصی باشد که ممکن است در جزئیات اتفاق افتاده است. من در این بخش نکته ای را عرض میکنم هر چند باز میشود مصداقا آن را به تحلیل قبلی برگرداند. بخش مهم، تفاوتِ نگاه علما در ماجرای مشروطه است. اینجا ما شاه کلید خوبی داریم به عنوان اینکه می تواند به ما در تفکیک فهم و نگاه علمای مشروطه کمک کند. علمایی که در میدان مستقیم مشروطه خواهی یا مشروعه خواهی بودند و حضور مستقیم در صحنه تهران داشتند. مرحوم شیخ فضل الله حضور مستقیم در تهران دارد. این یک معنای عمیقی دارد. یعنی حکایت می کند از تاریخ ارتباط مستقیم آن مرحوم با مشروطه خواهان، شیخ شهید، نسل در نسل و چهره به چهره با بسیاری از اینها ایشان مواجه بود و با آنها زندگی کرد.
من تعبیری را می خوانم، شما از اینجا نگاه کنید متوجه می شوید که صحنه واقعی را شیخ فضل الله چگونه روایت می کند. ایشان می فرماید: روزنامه ها و شبنامه ها پیدا شد، اکثر مشتمل بر سبّ علمای اعلام و طعن در احکام اسلامی است. " این زاویه بحث مهم را ایشان برجسته میکنند: سبّ علمای اعلام و عنوان حمله به احکام اسلام. از نزدیک سبّ علمای اعلام را دیدند و دیدند که چه کسانی سبّ علمای اعلام کردند و ریشه این سبّ را از نزدیک حسّ کرده و خاستگاه آن فعالیتها را از نزدیک دیده اند. او مشاهده کرده که بسیاری از آنها مشکل شخصی داشته اند، بسیاری از آنها در صدد تغییر صحنه بودند. او حمایتهای اجانب را از نزدیک دیده است. او این بخش دوم (طعن در احکام اسلام و اینکه باید در این شریعت تصرفات کرد) را از نزدیک دیده. یعنی با این جمله که ایشان می فرماید: روزنامه ها و شبنامه ها پیدا شد، یعنی تصریحاتی که مخالف شریعت بوده اند را به عینه از نزدیک دیده اند. بسیاری از نویسندگان آنها را از نزدیک می شناسند.
مثال دیگر عرض کنم. وقتی که ایشان به تحصن حرم حضرت عبدالعظیم رفتند و به تعبیری که شاید چندان مناسب نباشد، ایشان بخاطر اینکه می خواستند تصورشان کنند به آنجا فراری شدند و علما هم آنجا گرد آمدند، مرحوم سید محمد طباطبائی و سید عبدالله بهبهانی که خدمت ایشان می روند که ایشان را راضی کنند که برگردند، بحثی را مطرح می کنند که مرحوم سید عبدالله بهبهانی گریه می کند، یا بخشی از روزنامه ها و متونی که علیه اسلام و علما مطرح می کردند، را می خواند. شاید روزنامه ای که ناظم الاسلام یا کسی دیگر دارد که با سید محمد طباطبائی کار می کرد، متنی از آن را می خواند که مرحوم سید عبدالله بهبهانی به گریه می افتد. خب نگاه کنید همان زمان دارن فعالیت می کنند. من این جمله را اگر بخواهم تکمیل کنم نکات ظریفی دارد. ایشان می فرماید که گروهی را از آن تغییر داده و تبدیل به احسن و انسب نمود و آن قوانینی که به مقتضای ۱۳۰۰ سال پیش قرار داده شده، همه را با اوضاع و احوال و مقتضیات روز مطابق ساخت. ببینید بخشی از ابهام برای برخی از علمایی که از صحنه به دور هستند، به این ماجرا بر می گردد.
*آیا علمای مشروعه خواه، صد در صد حامی دولت بودند؟
حجت الاسلام نعیمیان: خیر. جمله ای که من عرض کردم، در فضای تعابیری بود که شیخ فضل الله اشاره داشتند. می گوید ما دنبال مشروطه بودیم. اصلا آخوند خراسانی به خاطر اینکه مرحوم شیخ فضل الله وارد حمایت از مشروطه شد، او به مشروطه خواهی پیوست. مشروطه یعنی چه؟ یعنی محدود سازی حاکمیت. پس معلوم میشود که شیخ فضل الله از اول دنبال محدود سازی حاکمیت در سطوح مختلف بوده، اما چرا از یک الگوی بومی اصیل از عدالت خواهی حمایت کردند؟ عدالت خواهی که در مقابل مفهوم مشروطه بود، بعضی آن اوایل اشاراتی کردند، الگوی عدالت خانه را چرا علما و رجال وطن خواه تعریف بومی کردند؟ چون می خواستند در حکومت تصرف کنند و آن را محدود سازند، اما با یک الگوی بومی. اما وقتی که اصطلاح مشروطه رایج می شود، اینجا ماجرا تغییر پیدا می کند. اینجا بد نیست که یک نقل قول تاریخی را بخوانم. این جمله را از ادیب هروی در تاریخ انقلاب اسلامی یا پیدایش مشروطیت ایران می خوانم: «همسر کاردار انگلیس در ایام تحصن در کاخ سفارت، سمت متحصنین آمد و به آنها گفت آقایان شما چرا اینجا آمده اید؟ یک نفر روضه خوان در جواب خانم گفت: اینجا آمده ایم چون مجلس عدالت می خواهیم. خب این یک ایده بومی است اما اینجا تغییری در آن ایجاد می کند. او گفت نمی دانم مجلس عدالت چیست؟ گفت یک مجلس که دانشمندان و ریش سفیدان ما بنشینند و نگذارند که سلاطین به ما ظلم کنند. حتی اینهایی که در سفارت انگلیس در باغ سفارت تحصن پیدا کردند، بعضی هایشان نگاه اصیل را دارند. ولو به اشتباه رفتند با زمینه سازی اجانب در باغ سفارت و سی روز تحصن پیدا کردند. سپس آن زن گفت پس شما یقین مشروطه می خواهید. اینجا چه کار شد؟ اگر برگردیم به اون مفهوم اول از ابهام به این معنا که در تاریخ مشروطه ما واقعیتها را می بینیم. اما در نگاه گزینشی جریان روشنفکری در دوران معاصر، آن نکته های خاص برجسته می شود، چرا؟ به انگیزه اینکه مشروطه را پشتوانه تاریخی جمهوری خواهی افراطی در ایران اسلامی در عصر جمهوری اسلامی قرار دهند. چرا آنها برمی گردند و این ابهام سازی را دامن می زنند؟
بخاطر اینکه با نگاه گزینشی می خواهند برای خود یک پشتوانه ای از نظر علمی و نظری درست کنند و بخواهند جمهوری خواهی را در برابر اسلام خواهی قرار دهند و بعد وزنه جمهوری خواهی را با ترفند تفکیک پررنگ کنند. خب این نمونه یعنی اگر الان شما می بینید، بعضی ها به بازخوانی مشروطه مشغول هستند و نسبتهای ناروا می دهند، اگر با تاریخسازی دروغ مرحوم آخوند خراسانی را مخالف حکومت اسلامی معرفی می کنند، اگر نگاههای گزینشی می کنند و با تفسیر غلط مثلا یک نامه یک تلگراف که معلوم نیست چقدر واقعیت تاریخی دارد، نکاتی را برجسته می کنند و می خواهند این کار را بکنند. خب ببینید الان تلاش این عناصر، عینا تکرار جمله خانم شارژدافر است:پس شما یقین مشروطه می خواهید. مشروطه به چه معنا؟ این ابهام سازی تاریخی است، این نگاه گزینشی است که به این نکته در صدر تاریخ مشروطه برخورد می کنیم. این اولین دفعه بود که لفظ مشروطه را از دهان یک خانم انگلیسی شنیدیم. پس از صحبت همسر سفیر طولی نکشید که یکی فریاد می کرد ما مشربه می خواهیم، یکی فریاد می زد که ما شرطه می خواهیم و آن روحانی نما نیز فریاد می کرد که بگویید آنچه را که خانم گفت: ما مشروطه می خواهیم. خب اینجا تاریخ سازی است. عین همین ماجرا در دوران معاصر ما نیز هست. یعنی آن ابهام وجود دارد که بگویید ما جمهوری می خواهیم. چه نوع جمهوری ای؟ یا ما حزب می خواهیم. حزب را هم چه کسی باید تفسیر کند؟ نه شیخ فضل الله! نه علمای اعلام! ببینید تلاش بعضی از این جماعت برای چه کاری است؟ می آید به این ابهام سازی دامن می زند، آراء مرحوم نائینی را تفسیر نمی کند، بلکه مرحوم نائینی را مصادره میکند. کلمه به کلمه اقتباسهای از نائینی را مصادره و بازخوانی جهت دار میکند، برای اینکه این ابهام را تشدید کند و از آن فضا استفاده خود را بکند. «نگاه گزینشی» می کنند یعنی سر بزنگاه می بینی که آقایان، تفسیرهای نادرست و تلقی های جانبدار می کنند، پس بخشی از ماجرا این است که به تفسیر جهتدار از مشروطه برمی گردند چون قرار است در جمهوری اسلامی به تقابل با نظام ولایت بپردازند. من می خواهم در اینجا سندی را به عنوان ابهام سوم برجسته کنم.
آیا شیخ فضل الله نوری الگوی ولایت فقیه را قبول دارد یا نه؟ آقای کدیور در آن آلترناتیو سازیهایی که در کتاب "نظریه های دولت" دارد، میخواهد ٩ نظریه را به عنوان نظریه ولایت فقیه و در عرض ولایت فقیهِ امام خمینی (ره) طرح کند، او میخواهد بگوید که چند نظریه دیگر وجود دارد، اما همراه با تحریفها.
من خاطرم هست که شمارش کردم که کجاها تمسک کرده مثلا به رساله مرحوم آقا نجفی اصفهانی؟ هر جا یک دلیل ولایت فقیه را ایشان می خواهد تنقیص کند، گفته: ببینید مرحوم آقا نجفی این دلیل را قبول نکرده، اما به عنوان مثال عرض می کنم و بعد به ماجرا برمیگردم، مرحوم آقا نجفی، آنجاهایی را که تایید کرده است را اشاره نمی کند. چرا؟ یک جا مجبور است که بگوید که مرحوم آقا نجفی نوزده نقد و بررسی در بحث رفت و برگشت و تحلیل و استدلال برای تمسک به روایت" العلماء ورثة الانبیاء" دارد. اما وقتی که به گزارش دیدگاه شیخ فضل الله در بحث ولایت فقیه برمی گردد، یک جمله ای میآورد و یک جای آن را جوری تقطیع و حذف میکند و سه نقطه میگذارد، که شمای خواننده به این نتیجه برسید که او قائل به تفکیک سلطنت و ولایت است. جمله را با حذف چند کلمه، تغییر معنا داده که مخاطب چیز دیگری میفهمد. اما شما ببینید در لایحه نهم از لوایح تحصن اول در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی (علیه السلام) شیخ تصریح به بحث ولایت فقیه میکند. من این را به عنوان سند در کتاب «عقلانیت و فقه سیاسی در تجربه تمدن ایرانی» سعی کردم که برجسته کنم. «این مجلس عبارت است از دربار دولتی که سابقا امور در آن بدون مشورت واقع می شد.»[پس ببینید اینجا الان ایشان موافق مشروطه است.]محض تخفیفِ ظلم، مجلسی برپا شد و به عبارت واضح این مجلس از امور واجب الاطاعه نیست، وجوب اطاعت، ثابت است از برای خدا و رسول خدا و ائمه و "کسانی که نیابت از امام داشته باشند" و معلوم است که این مجلس هیچ کدام نیست، بلکه سلطنتی است شورویه که به مکتب جعفری علیه السلام در صورتی که متصدیش غیر از خدا و سه طائفه دیگر باشند، واجب الاطاعه نخواهد بود. ولی به مذاهب اربعه دیگران سلطان، اولوا الامر و واجب الاطاعه است و ممکن نیست مذهبا که دولت آن شوروی شود. این متن را من از صفحه ۱۹۳ -۱۹۴ در کتاب آقای ستار شهبازی کتاب «بازخوانی روزنامه شیخ فضل الله نوری» اقتباس کردم. عین متن را هم اسکن کردم. خب! شما اینجا هم می بینید که ایشان مخالف اصل سلطنت است و سلطان را واجب الاطاعه نمی داند و آن را مبنای اهل تسنن معرفی میکند و همینطور میگوید که ولی فقیه واجب الاطاعه است.
پس یکی از ابهامات تاریخ به این برمی گردد.
*در عرصه مشروطه پژوهی و بطور خاص تبیین اندیشه و عمل شیخ کدام آثار علمی را ممتاز و منصفانه می دانید؟
حجت الاسلام نعیمیان: بطور مشخص و برجسته کتبی که مرحوم استاد علی ابوالحسنی (مُنذِر) به نگارش درآوردند، ممتاز و منصفانه است. مجموعه ای بود که قرار بود در ده جلد منتشر شود، ولی مع الاسف ارتحال ایشان انتشار این پژوهشها را متوقف کرد، ولی همین مقدار هم که منتشر شده بسیار مغتنم و راهگشاست، کتاب شیخ فضل الله نوری و مکتب تاریخ نگاری مشروطه،
- اندیشه سبز زندگی سرخ؛ زمان و زندگی شیخ فضل الله نوری،
- کتاب خانه بر دامنه آتشفشان؛ شهادت نامه شیخ فضل الله نوری،
- دیده بان، بیدار! دیدگاهها و مواضع سیاسی و فرهنگیِ شیخ فضل الله نوری،
- کارنامه شیخ فضل الله نوری؛ پرسشها و پاسخها،
- کالبدشکافی چند شایعه درباره شیخ فضل الله نوری؛ فروش مدرسه چال به بانک استقراضی، رشوه گیری از شاه و امین السلطان!؟، و...که این آثار توسط موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران منتشر شده است. همچنین ایشان کتاب جامعی درمورد شیخ شهید به نگارش درآوردند با عنوان : تنهای شکیبا؛ احوال، افکار و آثار شیخ فضل الله نوری که توسط موسسه کتاب شناسی شیعه به زیور طبع آراسته شده است. البته مجموعه کتابهای دیگری که ایشان پیرامون مشروطه نگاشته است نیز کتابهای اصیلی است که تلاش کرده اند از این ابهام سازیهای تصنعی و سندسازی های تاریخی و گزارشهای جهت دار، عبور کنند. برخی از بزرگواران دیگر هم تلاشهایی کرده اند. آنچه عرض شد به عنوان نمونه بود.
خبرگزاری مهر
نظرات