تکاپوی انگلیسی‌ها در گیلان و قفقاز عصر مشروطه


دکتر حسین آبادیان
1085 بازدید
گیلان – قفقاز انگلیس مشروطیت

 تکاپوی انگلیسی‌ها در گیلان و قفقاز عصر مشروطه

  تحرکات در مناطق شمالی ایران از دوره وزیرمختاری‌ هاردینگ و جریان اخذ وام برای مسافرت سال 1903 مظفرالدین شاه شدت یافت. در آن زمان برای نخستین بار ‌هاردینگ پیشنهاد کرد شیلات خزر وثیقه وام مورد نیاز شاه باشد. شمال ایران به طور سنتی حوزه نفوذ روسیه محسوب می‌شد و اگر پیشنهاد ‌هاردینگ تحقق پیدا می‌کرد، انگلیس جاپایی در منطقه نفوذ روسیه به دست می‌آورد. در این زمان انگلیسی‌ها در خاندان‌های محتشم و ملاک گیلان نفوذی بی‌سابقه پیدا کردند.‌ هاردینگ از یکی از اشراف گیلان که دو نشان معتبر سنت مایکل و سنت جورج داشت سخن می‌گوید که یا در دوره مأموریت او و یا پیش‌تر از حکومت بریتانیا دریافت کرده بود. نشان‌ها خود بهترین حلّال مشکلات دارنده آن بود.

حاجب‌الدوله یکی اعیان گیلانی را که متعلق به خاندان اکبر یا آل امشه بود از رشت به تهران آورد و ظاهراً بدون دلیل او را در پایتخت نگه داشته بود. «دوست گیلانی»‌ هاردینگ به او شکایت برد، راه رهایی این بود که پیش‌کشی به عین‌الدوله صدراعظم جدید بپردازد.‌ هاردینگ به عین‌الدوله خاطرنشان کرد هر نوع رفتار خشن و جابرانه با مرد گیلانی، «عکس‌العمل بی‌نهایت وخیم در لندن ایجاد خواهد کرد». فرد مزبور بالاخره با وساطت ‌هاردینگ و تقدیم مبلغی پیش‌کشی آزاد شد، اما پیش از مراجعت به گیلان برای سپاسگزاری به دیدار هاردینگ رفت.[1] این اعیان‌زاده‌ها که در منطقه نفوذ روسیه می‌زیستند و از حمایت بریتانیا برخوردار بودند، بعدها در جریان تحولات مشروطه و بعد از آن گام‌های اساسی در تضعیف حکومت قاجار و تحکیم نفوذ انگلیس برداشتند و نقش اساسی در لشکرکشی به سوی تهران ایفا کردند.

به تکاپوی آل امشه در جریان اشغال تهران در بخش دیگر این کتاب اشاره خواهد شد و در این جا خاطرنشان می‌کنیم یکی از مهمترین چهره‌های این خاندان سردار منصور فتح‌الله اکبر بود که در دوره‌ دوم مشروطه وزیر پست و تلگراف شد. او همان «اشراف‌زاده»‌ای است که‌ هاردینگ نام او را ذکر نکرده، اما داستان دستگیری و رهایی‌اش را در تهران شرح داده است. سردار منصور پسر حاجی‌خان امشه‌ای و برادرزاده اکبرخان رشتی (بیگلربیگی) بود. او پس از مرگ اکبرخان به تمام ثروت و نیز لقب و منصب او دست یافت. سردار منصور از سال 1889 تا 1892 مدیر گمرک‌های گیلان و مازندران بود. در مه 1899 همراه محسن‌خان مشیرالدوله به اروپا رفت،‌ در مارس 1904 در ارتباط با تغییرات زمان عین‌الدوله به تهران آمد و مدتی در خانه حاجب‌الدوله تحت نظر بود. دستگیری او شاید به علت تکاپوهایش در آستانة مشروطه بوده باشد. وی پس از پرداخت مبلغی کلان و البته با وساطت ‌هاردینگ همانطور که دیدیم آزادی خود را به دست آورد.

فتح‌الله اکبر در سال 1902 که مظفرالدین‌ شاه از طریق رشت عازم سفر دوم به فرنگ بود، با تقدیم هدایا لقب سردار منصوری گرفت.‌ او از طرفداران نهضت مشروطیت در منطقه گیلان بود. سردار منصور عموزاده میرزاکریم‌خان رشتی بود، او همان کسی است که در آستانه کودتای سید‌ضیاء - رضاخان، رئیس‌الوزرای ایران بود و در تسلیم تهران به کودتاچیان نقشی مؤثر داشت. قضاوتی در مورد وی بیانگر ماهیت پیچیده اوست: «من تا حال گمان می‌کردم این شخص مثل عموم اهل طبرستان ساده است، حالا می‌بینم خیلی زیرک و شیطان و مدبر است».[2] خاندان اکبر در منطقه‌ای که ظاهراً حوزه نفوذ روسیه بود، نقش بسیار عظیمی در تخریب پایه‌های نفوذ آن قدرت برعهده گرفتند و تا زمان‌های بعد اهمیتی کلیدی در منطقه داشتند. در میزان اهمیت و نفوذ آنان همین بس که ‌هاردینگ تهدید کرده بود برخورد با سردارمنصور عواقبی ناگوار در لندن علیه دولت عین‌الدوله خواهد داشت. به یاد داشته باشیم با حمایت سردارمنصور و پسرعموهایش بود که اردوی گیلان به تهران لشکرکشی کرد و پایتخت را همراه با اردوی بختیاری تصرف نمود و محمدعلیشاه را برافکند.

از سوی دیگر در آستانه مشروطیت ایران، ارامنه و ترکهای قفقاز در جنب و جوشی دائمی بودند، «عده زیادی از گروه اخیر با نیهیلیست‌ها ارتباط و همکاری سری داشتند». با اینکه ارامنه با ترکها ظاهراً به دلیل قومی و مذهبی درگیر بودند، اما هر دو گروه نفرت و انزجار شدیدی نسبت به تزار روسیه داشتند. در باکو،‌ هاردینگ که پس از خاتمه مأموریت خود در ایران به اروپا بازمی‌گشت و در یکی از «مهمترین هتل‌های بادکوبه» اقامت داشت، به «ملاقات یکی از تجار ثروتمند انگلیسی مقیم این شهر، که سالیان متمادی با کانونهای نفت قفقاز ارتباط داشت»، رفت. خواهیم دید منابع نفت باکو در دست چه کسانی بود و آنها چه نقشی در تحولات معاصر ایران داشتند.

همان ساعتی که‌ هاردینگ «در منزل این بازرگان انگلیسی» نشسته و مشغول صحبت بود، ناگهان در زدند. چند لحظه بعد مردی وارد شد و خود را به مهمانان معرفی کرد. او دلیل آمدن خود را این‌گونه عنوان نمود که مبلغی «کمک نقدی برای کمیته انقلابی باکو» می‌خواهد که گردانندگانش «مشغول آماده کردن زمینه برای یک شورش نیهیلیستی در بادکوبه» بودند. بازرگان انگلیسی آمادگی خود را برای کمک به «کمیته انقلابی قفقاز» اعلام کرد و «قول داد که کمک‌های نقدی مورد نیاز را در اسرع وقت به دستشان برساند». ‌هاردینگ از این موضوع متعجب گردید و «احساسات محافظه‌کاری»‌اش برانگیخته شد. وی به میزبان خود گفت صحیح نیست انسان در قلمرو حکومت پادشاهی زندگی کند و «غیرمستقیم در توطئه‌هایی که برای سرنگون کردن همان پادشاه در جریان است،‌ شرکت داشته باشد». یکی از حضار مجلس به کمک میزبان شتافت و اطمینان داد هیچ ضرورتی به عذاب وجدان و ناراحتی نیست، «زیرا شخصاً اطلاع موثق دارد که چندین برابر همین اعانه نقدی را، که میزبان محترم قرار است بدهد، خود فرماندار بادکوبه قول داده است به صندوق شورشیان بریزد تا آنها بتوانند با استفاده از همین کمک‌ها، نظام سلطنتی روسیه را، که وی عالی‌ترین نماینده همان نظام در بادکوبه است، سرنگون کنند!»[3]

هاردینگ شخصیتی بسیار مهم بود. او با خاندانی وصلت کرده بود که سهمی مؤثر در حوادث ایران ایفا کردند و از قضا با مقامات عالی‌رتبه انگلیس روابط بسیار صمیمانه‌ای داشتند. همین قدر کافی است که بگوییم ‌هاردینگ پس از خاتمه مأموریتش در سال 1905 و رفتن به لندن، «در خانه‌ای مرفه و راحت، واقع در خیابان برکلی پایین» سکونت گزید که متعلق به مادر خوانده همسرش «بانو ولزلی» بود. در مراسم نامگذاری دومین فرزند ‌هاردینگ شخص ادوارد هفتم و لرد سن‌ژرمن به عنوان پدرخوانده‌های وی شرکت کردند. در همین ایام در جلسه‌ای با حضور ادوارد هفتم و لرد کیچنر فرمانده نظامی مصر و فاتح سودان، بالفور نخست‌وزیر وقت و لرد لنسدوان وزیر امور خارجه و نیز‌ هاردینگ، که در قصر سلطنتی بالمورال[4] واقع در اسکاتلند برگزار شد، «برای اولین بار به طور خصوصی» از لنسدوان شنید که «قرار است مذاکرات جدی میان روسیه و انگلستان برای تعیین مناطق نفوذ طرفین در آسیا هرچه زودتر آغاز شود».[5] همین جا باید یادآوری کرد که پدر همسر‌ هاردینگ «از اعضای عالی‌‌رتبه دربار بریتانیا» بود. با وساطت او بود که بعد از شانزده سال مأموریت در شرق، ‌هاردینگ به عنوان وزیرمختار انگلیس در بلژیک روانه بروکسل شد.

 

[1]. خاطرات سیاسی‌ هاردینگ، صص286-285.

[2]. خاطرات عین‌السلطنه، ج4، ص2744.

[3]. خاطرات سیاسی سر آرتور‌ هاردینگ، صص298-297.

[4]. Balmoral.

[5]. همان، ص 298.

### تکاپوی انگلیسی‌ها در گیلان و قفقاز عصر مشروطه ###

&&& گیلان – قفقاز - انگلیس-  مشروطیت &&&

%%% برگرفته از کتاب بحران مشروطیت در ایران نوشته دکتر حسین آبادیان منتشره از سوی مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی%%%

 

 

 

 

 

تحرکات در مناطق شمالی ایران از دوره وزیرمختاری‌ هاردینگ و جریان اخذ وام برای مسافرت سال 1903 مظفرالدین شاه شدت یافت. در آن زمان برای نخستین بار ‌هاردینگ پیشنهاد کرد شیلات خزر وثیقه وام مورد نیاز شاه باشد. شمال ایران به طور سنتی حوزه نفوذ روسیه محسوب می‌شد و اگر پیشنهاد ‌هاردینگ تحقق پیدا می‌کرد، انگلیس جاپایی در منطقه نفوذ روسیه به دست می‌آورد. در این زمان انگلیسی‌ها در خاندان‌های محتشم و ملاک گیلان نفوذی بی‌سابقه پیدا کردند.‌ هاردینگ از یکی از اشراف گیلان که دو نشان معتبر سنت مایکل و سنت جورج داشت سخن می‌گوید که یا در دوره مأموریت او و یا پیش‌تر از حکومت بریتانیا دریافت کرده بود. نشان‌ها خود بهترین حلّال مشکلات دارنده آن بود.

حاجب‌الدوله یکی اعیان گیلانی را که متعلق به خاندان اکبر یا آل امشه بود از رشت به تهران آورد و ظاهراً بدون دلیل او را در پایتخت نگه داشته بود. «دوست گیلانی»‌ هاردینگ به او شکایت برد، راه رهایی این بود که پیش‌کشی به عین‌الدوله صدراعظم جدید بپردازد.‌ هاردینگ به عین‌الدوله خاطرنشان کرد هر نوع رفتار خشن و جابرانه با مرد گیلانی، «عکس‌العمل بی‌نهایت وخیم در لندن ایجاد خواهد کرد». فرد مزبور بالاخره با وساطت ‌هاردینگ و تقدیم مبلغی پیش‌کشی آزاد شد، اما پیش از مراجعت به گیلان برای سپاسگزاری به دیدار هاردینگ رفت.[1] این اعیان‌زاده‌ها که در منطقه نفوذ روسیه می‌زیستند و از حمایت بریتانیا برخوردار بودند، بعدها در جریان تحولات مشروطه و بعد از آن گام‌های اساسی در تضعیف حکومت قاجار و تحکیم نفوذ انگلیس برداشتند و نقش اساسی در لشکرکشی به سوی تهران ایفا کردند.

به تکاپوی آل امشه در جریان اشغال تهران در بخش دیگر این کتاب اشاره خواهد شد و در این جا خاطرنشان می‌کنیم یکی از مهمترین چهره‌های این خاندان سردار منصور فتح‌الله اکبر بود که در دوره‌ دوم مشروطه وزیر پست و تلگراف شد. او همان «اشراف‌زاده»‌ای است که‌ هاردینگ نام او را ذکر نکرده، اما داستان دستگیری و رهایی‌اش را در تهران شرح داده است. سردار منصور پسر حاجی‌خان امشه‌ای و برادرزاده اکبرخان رشتی (بیگلربیگی) بود. او پس از مرگ اکبرخان به تمام ثروت و نیز لقب و منصب او دست یافت. سردار منصور از سال 1889 تا 1892 مدیر گمرک‌های گیلان و مازندران بود. در مه 1899 همراه محسن‌خان مشیرالدوله به اروپا رفت،‌ در مارس 1904 در ارتباط با تغییرات زمان عین‌الدوله به تهران آمد و مدتی در خانه حاجب‌الدوله تحت نظر بود. دستگیری او شاید به علت تکاپوهایش در آستانة مشروطه بوده باشد. وی پس از پرداخت مبلغی کلان و البته با وساطت ‌هاردینگ همانطور که دیدیم آزادی خود را به دست آورد.

فتح‌الله اکبر در سال 1902 که مظفرالدین‌ شاه از طریق رشت عازم سفر دوم به فرنگ بود، با تقدیم هدایا لقب سردار منصوری گرفت.‌ او از طرفداران نهضت مشروطیت در منطقه گیلان بود. سردار منصور عموزاده میرزاکریم‌خان رشتی بود، او همان کسی است که در آستانه کودتای سید‌ضیاء - رضاخان، رئیس‌الوزرای ایران بود و در تسلیم تهران به کودتاچیان نقشی مؤثر داشت. قضاوتی در مورد وی بیانگر ماهیت پیچیده اوست: «من تا حال گمان می‌کردم این شخص مثل عموم اهل طبرستان ساده است، حالا می‌بینم خیلی زیرک و شیطان و مدبر است».[2] خاندان اکبر در منطقه‌ای که ظاهراً حوزه نفوذ روسیه بود، نقش بسیار عظیمی در تخریب پایه‌های نفوذ آن قدرت برعهده گرفتند و تا زمان‌های بعد اهمیتی کلیدی در منطقه داشتند. در میزان اهمیت و نفوذ آنان همین بس که ‌هاردینگ تهدید کرده بود برخورد با سردارمنصور عواقبی ناگوار در لندن علیه دولت عین‌الدوله خواهد داشت. به یاد داشته باشیم با حمایت سردارمنصور و پسرعموهایش بود که اردوی گیلان به تهران لشکرکشی کرد و پایتخت را همراه با اردوی بختیاری تصرف نمود و محمدعلیشاه را برافکند.

از سوی دیگر در آستانه مشروطیت ایران، ارامنه و ترکهای قفقاز در جنب و جوشی دائمی بودند، «عده زیادی از گروه اخیر با نیهیلیست‌ها ارتباط و همکاری سری داشتند». با اینکه ارامنه با ترکها ظاهراً به دلیل قومی و مذهبی درگیر بودند، اما هر دو گروه نفرت و انزجار شدیدی نسبت به تزار روسیه داشتند. در باکو،‌ هاردینگ که پس از خاتمه مأموریت خود در ایران به اروپا بازمی‌گشت و در یکی از «مهمترین هتل‌های بادکوبه» اقامت داشت، به «ملاقات یکی از تجار ثروتمند انگلیسی مقیم این شهر، که سالیان متمادی با کانونهای نفت قفقاز ارتباط داشت»، رفت. خواهیم دید منابع نفت باکو در دست چه کسانی بود و آنها چه نقشی در تحولات معاصر ایران داشتند.

همان ساعتی که‌ هاردینگ «در منزل این بازرگان انگلیسی» نشسته و مشغول صحبت بود، ناگهان در زدند. چند لحظه بعد مردی وارد شد و خود را به مهمانان معرفی کرد. او دلیل آمدن خود را این‌گونه عنوان نمود که مبلغی «کمک نقدی برای کمیته انقلابی باکو» می‌خواهد که گردانندگانش «مشغول آماده کردن زمینه برای یک شورش نیهیلیستی در بادکوبه» بودند. بازرگان انگلیسی آمادگی خود را برای کمک به «کمیته انقلابی قفقاز» اعلام کرد و «قول داد که کمک‌های نقدی مورد نیاز را در اسرع وقت به دستشان برساند». ‌هاردینگ از این موضوع متعجب گردید و «احساسات محافظه‌کاری»‌اش برانگیخته شد. وی به میزبان خود گفت صحیح نیست انسان در قلمرو حکومت پادشاهی زندگی کند و «غیرمستقیم در توطئه‌هایی که برای سرنگون کردن همان پادشاه در جریان است،‌ شرکت داشته باشد». یکی از حضار مجلس به کمک میزبان شتافت و اطمینان داد هیچ ضرورتی به عذاب وجدان و ناراحتی نیست، «زیرا شخصاً اطلاع موثق دارد که چندین برابر همین اعانه نقدی را، که میزبان محترم قرار است بدهد، خود فرماندار بادکوبه قول داده است به صندوق شورشیان بریزد تا آنها بتوانند با استفاده از همین کمک‌ها، نظام سلطنتی روسیه را، که وی عالی‌ترین نماینده همان نظام در بادکوبه است، سرنگون کنند!»[3]

هاردینگ شخصیتی بسیار مهم بود. او با خاندانی وصلت کرده بود که سهمی مؤثر در حوادث ایران ایفا کردند و از قضا با مقامات عالی‌رتبه انگلیس روابط بسیار صمیمانه‌ای داشتند. همین قدر کافی است که بگوییم ‌هاردینگ پس از خاتمه مأموریتش در سال 1905 و رفتن به لندن، «در خانه‌ای مرفه و راحت، واقع در خیابان برکلی پایین» سکونت گزید که متعلق به مادر خوانده همسرش «بانو ولزلی» بود. در مراسم نامگذاری دومین فرزند ‌هاردینگ شخص ادوارد هفتم و لرد سن‌ژرمن به عنوان پدرخوانده‌های وی شرکت کردند. در همین ایام در جلسه‌ای با حضور ادوارد هفتم و لرد کیچنر فرمانده نظامی مصر و فاتح سودان، بالفور نخست‌وزیر وقت و لرد لنسدوان وزیر امور خارجه و نیز‌ هاردینگ، که در قصر سلطنتی بالمورال[4] واقع در اسکاتلند برگزار شد، «برای اولین بار به طور خصوصی» از لنسدوان شنید که «قرار است مذاکرات جدی میان روسیه و انگلستان برای تعیین مناطق نفوذ طرفین در آسیا هرچه زودتر آغاز شود».[5] همین جا باید یادآوری کرد که پدر همسر‌ هاردینگ «از اعضای عالی‌‌رتبه دربار بریتانیا» بود. با وساطت او بود که بعد از شانزده سال مأموریت در شرق، ‌هاردینگ به عنوان وزیرمختار انگلیس در بلژیک روانه بروکسل شد.

 

[1]. خاطرات سیاسی‌ هاردینگ، صص286-285.

[2]. خاطرات عین‌السلطنه، ج4، ص2744.

[3]. خاطرات سیاسی سر آرتور‌ هاردینگ، صص298-297.

[4]. Balmoral.

[5]. همان، ص 298.


برگرفته از کتاب بحران مشروطیت در ایران ، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی