کانون نویسندگان ایران (بخش نخست)


محمد قبادی
10423 بازدید

کانون نویسندگان ایران (بخش نخست)

 اشاره پس از کودتای‌ 28‌ مرداد‌ 1332 و در نـتیجه سـقوط دولت دکـتر مصدق و روی کار آمدن کودتاچیان،شاه سعی نمود با‌ گرفتن وامهای چند میلیون دلاری و کمکهای نظامی از آمـریکا و ایجاد یک سازمان اطلاعاتی‌-امنیتی،قدرت خود را‌ تثبیت‌ کند؛اما نداشتن یک سـیاست اقتصادی درست و به طـور کـلی یک نظام سیاسی سالم وی را در 1339 ش دچار چالش نمود و از طرفی با روی کار آمدن جان اف کندی رئیس‌جمهور‌ دمکرات آمریکایی در دی 1339 فشار را بر حکومت پهلوی افزود تا جایی که شاه چاره‌ای جز پذیرفتن اصلاحات مورد نـظر آمریکا و سپس نخست‌وزیری علی امینی نیافت.

امینی مورد علاقهء آمریکاییها‌ و مجری‌ طرحهای اصلاحات ارضی بود.او طی دوره نخست‌وزیری خود،وعده‌های بسیار در رفع فساد داد.اما شاه که دید خوشی از او نداشت با توافقات پنـهانی،سـیاست اصلاحات ارضی را‌ به‌ دست گرفت و با روی کار آمدن اسد اللّه علم و نیز با افزودن اصول دیگری به اصلاحات ارضی در صدد برآمد تا خود را طراح آن معرفی کند.

شاه در‌ بهمن‌ 1341 با برگزاری یـک رفـراندوم که به گفته دولت وقت 9/99 درصد مردم به آن رأی مثبت داده بودند،خود را رهبر اصلاحات اجتماعی و سیاسی ایران معرفی کرد و این‌ حرکت‌ را‌ انقلاب سفید نامید.او با‌ هرگونه‌ مخالفت‌ سیاسی و اجتماعی در این زمـینه بـرخورد کرد تا جایی که در 15 خرداد 1342 قیام مردم را سرکوب نمود و احزاب را‌ نیز‌ یکی‌ پس از دیگری از میدان به در برد‌ و با‌ اعتراض امام خمینی به کاپیتولاسیون(آبان 1343)ابتدا ایشان را به ترکیه و سپس بـه نـجف تـبعید نمود.

شاه در‌ این‌ سالها‌ بـا هـمکاری سـاواک کوشید در تمام شئون زندگی مردم نظارت‌ داشته باشد و در ادارات صافی‌هایی را به کار گمارد؛به گونه‌ای که«خاندان پهلوی را می‌توان نمونه‌ای بارز‌ از‌ کـوشش‌ مـنظم و بـرنامه‌ریزی شده برای استقرار یک نظام توتالیتر(فراگیر)در جـامعه‌ مـا‌ دانست.»1البته این نظام فراگیر در میان روشنفکران اعم از مذهبی و یا غیر مذهبی جواب در‌ خورتوجهی‌ به‌ رژیم نداد و حکومت پهـلوی مـجبور شـد برای تسلط بر این قشر جامعه‌ دو‌ راهکار‌ را در نظر بگیرد.اول ایـنکه موانع بازدارنده‌ای را به کار برد که عبارت‌ بودند‌ از‌ زور و زندان و محروم شدن از فعالیتهای اجتماعی و از همه مهمتر سانسور و دوم استفاده از‌ وسـایلی‌ کـه آنـها را با خود همراه کند؛به طوری که اگر مدح حکومت‌ را‌ نـمی‌گویند‌،در ذم آن نـیز سخنی نرانند.

حکومت در این زمینه انواع مجلات و نشریات را‌ به‌ راه انداخت و کلوبهای فرهنگی مختلفی را بنا نهاد کـه هـرکدام بـه سازمان و یا‌ کشوری‌ بیگانه‌ وابسته بودند و حتی از ارکان دولت هم چشم‌پوشی نکرد و وزارتـخانه‌های مـختلفی را در ایـن میان‌ به‌ کار گرفت تا این سیاستها اجرا و این نفوذ فراگیرتر شود.اجرای سـیاستهای‌ فـرهنگی‌ یـک‌ متولی داشت و آن هم فرح دیبا همسر محمد رضا شاه بود که به او لقب‌«مـلکه‌ هـنرپرور‌»داده بودند.او خود را حامی هنرمندان می‌شمرد و بر اصلی‌ترین طرحهای فرهنگی‌ حکومت‌ نظارت داشت.در ایـن مـیان شـجاع الدین شفا مشاور فرهنگی دربار و زین العابدین رهنما رئیس انجمن‌ قلم‌ در کنار او بودند بـه خـصوص در کنگره ملی شاعران و نویسندگان ایران‌.2اجرای‌ کنگره ملی شاعران و نویسندگان برای حکومت بـسیار‌ اهـمیت‌ داشـت‌ چون هم سرپوشی بر سانسور و اختناق بود‌ و هم‌ چهره‌ای فرهنگی برای حکومت دست و پا می‌کرد کـه البـته همه اینها چیزی جز‌ عوام‌فریبی‌ نبود.

کانون نویسندگان ایران به‌ عنوان‌ یـک جـریان‌ فـرهنگی‌ در‌ کشور که چهره‌ای غیر مذهبی نیز‌ داشت‌ از جمله مراکزی بود که به این سیاست‌های رژیـم پهـلوی اعـتراض داشت‌ و اعتراضات‌ خود را بیشتر در قالب بیانیه‌،اعلامیه و نامه سرگشاده آن‌ هم‌ بـا تـأکید بر قانون اساسی‌ مشروطه‌ و اعلامیه حقوق بشر بیان می‌کرد.کانون نویسندگان که اعضای آن را به طور‌ کـلی‌ فـعالان حزب توده و جامعه سوسیالیست‌ها‌ تشکیل‌ می‌دادند‌،فعالیت خود را‌ در‌ قالب یک کانون بـه‌ ظـاهر‌ صنفی آغاز کرد اما هرچه از عمرش مـی‌گذشت ایـن فـعالیت صنفی به سیاسی کاری‌ نزدیکتر‌ می‌شد،آن هـم سـیاسی کاری از‌ جنس‌ حزب توده‌.آنچه‌ در‌ این صفحات می‌آید گوشه‌ای‌ از فعالیت‌های کانون نویسندگان ایـران اسـت که در دو مقطع زمانی-زمستان 1346 تـا بـهار‌ 1349‌ و بهار 1356 تـا بـهمن 1357-و بـر‌ پایه‌ اسناد‌ و مدارک‌ بازمانده‌ از کانون در‌ سـاواک‌ نـوشته شده است.

 

تاریخچه تشکیل کانون نویسندگان ایران

همان‌طور که گفته شد«کـنگره مـلی شاعران و نویسندگان‌ ایران‌»از‌ برنامه‌های هدفمند حـکومت پهلوی بود.این کـنگره‌ قـرار‌ بود‌ در‌ بهمن‌ 1346‌ با حضور فـرح پهـلوی برگزار گردد. گرچه برگزاری آن با اعلام وسیع دستگاههای تبلیغاتی رژیم(رادیو و تلویزیون مـلی)هـمراه بود اما یک‌باره خبر از تـوقف آن و مـوکول‌ شـدن برگزاری آن به وقـت دیـگر داده شد.

با اعلام بـرگزاری کـنگره ملی شاعران و نویسندگان گروههای فرهنگی که از مواضع حکومت پهلوی و از هدف اجرای چنین برنامه‌ای آگـاهی داشـتند از‌ اجرای‌ آن ناخشنود شدند و عده‌ای نیز در پی ایـن نـاخشنودی تحریم و در نـهایت بـرگزار نـشدنش را خواستار بودند.گروه ادبـی طرفه از جمله این‌ها بود.اما پیشنهاد تحریم چنین کنگره‌ای‌ سخنی‌ نبود که در این گروه کـوچک ادبـی جدی گرفته شود چون نه حـامی بـرای آن وجـود داشـت و نـه جرأت ابراز آن:

«...البـته ایـن‌ پیشنهاد‌ در جمع کوچک ما به‌ شوخی‌ برگزار شد.از سویی حدس می‌زدیم که ادبای ریش‌سفید و سبیل‌دار بـه حـرف مـا جوانک‌ها وقعی نگذارند و از سوی دیگر ممکن بـود کـه دسـتگاه حـکومت‌ در‌ اوج اقـتدار خـود،واکنش‌ تندی‌ به ما نشان بدهد...»3 بنابراین پیشنهاد تحریم کنگره مسکوت ماند. روزهای دوشنبه،کافه‌قنادی فیروز در خیابان نادری پاتوق گروهی از اهل قلم از جمله جلال آل احمد بود کـه دور‌ او‌ را عده‌ای از جوانها می‌گرفتند و هریک آنچه را که در یک هفته از دوشنبه تا دوشنبه دیگر تهیه کرده بودند به جلال ارائه می‌دادند و او با آنها هم‌صحبت می‌شد و راهنمایی‌شان‌ می‌کرد‌.البته بازخواست‌ نیز می‌نمود:«بنابراین کـسی دسـت خالی به آنجا نمی‌رفت و به هرحال پاسخی برای پرسش محتوم جلال دست‌ و پا کرده بود.»4

در یکی از این روزهای دوشنبه در میانه‌ بهمن‌ 1346‌ که موضوع کنگره ملی شاعران و نویسندگان ایران نیز بـر سـر زبانها بود پیشنهاد تحریم کنگره از جانب ‌‌جلال‌ در میان اعضای پاتوق مطرح شد.

محمد علی سپانلو به عنوان یکی از‌ اعضای‌ گروه‌ ادبی طرفه بـرای جـلال توضیح داد که این پیشنهاد در گـروهشان مـطرح شده اما کسی‌ آن را جدی نگرفته است و نیز تعریف کرد که عده‌ای هم وقعی بدان‌ نگذاردند.«یکی از این‌ کسان‌ دکتر رضا براهنی بود،که دسـت بـر قضا سر همان مـیز در آن نـیمروز دوشنبه،جزو اطرافیان جلال حضور داشت.»5البته توجه نکردن رضا براهنی به این پیشنهاد در نظر او‌ چنین می‌نمود که:«این کار،تحریک دولت است که بیاید و ما را بگیرد.»6به اعتقاد او«خیلیها بـه دلایـل گوناگون نمی‌خواهند و یا واهمه دارند که پای همچو نوشته‌ای امضا بگذارند.»7صحبتهای‌ رضا‌ براهنی به اتفاقی که چند ماه پیش افتاده بود،

برمی‌گشت که غلامحسین ساعدی با همکاری داریوش آشوری و البـته بـا راهنمایی جـلال آل احمد متنی را در انتقاد از سیاستهای دولت‌ از‌ اختناق و سانسور گرفته تا برگزاری جشن هنر شیراز تهیه کردند و عده‌ای از اهـل قلم آن را امضا کردند ولی تعدادی از آنها که محمود اعتمادزاده (به آذین)در رأسـ‌ آنـها‌ بـود جانب احتیاط را گرفتند و اعلامیه را امضا نکردند و البته کسانی بودند که نه اعلامیه را امضا کردند و نه زیر پرچـم ‌ ‌بـه آذین قرار داشتند.به هرصورت نتیجهء کار‌ اعلامیه‌ به‌ بن‌بست رسید و البته ایـن اعـلامیه‌ زمـانی‌ کارایی‌ خود را از دست داد که صحبتهای جلال آل احمد،هوشنگ وزیری و اسلام کاظمیه و رضا براهنی در یک مـلاقات حضوری با‌ امیر‌ عباس‌ هویدا به نتیجه نرسیده بود.

با توجه به‌ داشـتن‌ یک سابقه ناموفق در جـمع کـردن نویسندگان و از طرفی امکان برخورد دولت با چنین حرکتی به اشاره جلال عده‌ای‌ از‌ اهل‌ قلم در خانه محمد علی سپانلو جمع شدند تا درباره‌ این کنگره صحبت و تبادل‌نظر کنند.«در نخستین جلسه،به احتمال قـریب به یقین علاوه بر منتخبان گروه طرفه‌ چند‌ نفری‌ از نزدیکان و اطرافیان جلال و از آن جمله خانم‌[سیمین‌] دانشور،اسلام کاظمیه‌،هوشنگ‌ وزیری،دکتر ساعدی و داریوش آشوری شرکت داشتند. عباس پهلوان سردبیر مؤثرترین مجله روشـنفکری روز(مـجله فردوسی‌)نیز‌ به‌ خاطر امکان استفاده از صفحات مجله‌اش دعوت شده بود.»8و البته کسان دیگری‌ چون‌ نادر‌ ابراهیمی و احمد اشرف...در آن جلسه حضور داشتند که حدود بیست نفری می‌شدند.در‌ منزل‌ سپانلو‌ ابـتدا پیـشنهاد شد که بیانیه‌ای نوشته شود و تصریح شود که آزادیهای مطرح شده در‌ قانون‌ اساسی و اعلامیه حقوق بشر در کشور مراعات نمی‌شود و در نهایت در کنگره‌ای که‌ دولت‌ نام‌ ملی بر آن نهاده است،حـضور نـخواهند یافت.پس از آن عباس پهلوان پیشنهاد‌ کرد‌ که طی نامه‌ای مطالبات خود را از«شهبانو»بخواهیم.اما این پیشنهاد پس‌ از‌ یک‌ درگیری لفظی بین دکتر ساعدی و پهلوان رد شد.پس از ساعتی اعضای جلسه به ایـن‌ نـتیجه‌ رسـیدند که متنی در تحریم کنگره تـوسط داریـوش آشـوری تهیه و در جلسه‌ بعدی‌ بررسی‌ شود.جلسه دوم در روز اول اسفند 1346 در خانه داریوش آشوری برگزار شد.

شرکت‌کنندگان‌ در‌ این‌ جلسه که تعدادشان به نه نفر مـی‌رسید عـبارت بـودند از:جلال آل‌ احمد‌،محمد علی سپانلو،داریوش آشوری،بـهرام بـیضایی،فریدون معزی مقدم،اسلام کاظمیه،اسماعیل نوری علاء،هوشنگ‌ وزیری‌ و نادر ابراهیمی.متن تهیه شده توسط آشوری، با هـمکاری حـاضران در جـلسه‌ حک‌واصلاح‌ شد و بیانیه به دست آمده توسط همسر‌ داریوش‌ آشـوری‌ چند بار تایپ شد تا نه نسخه‌ از‌ آن به دست آمد.حاضران در جلسه قرار گذاردند تا هر یک،از‌ نـویسندگان‌ و شـاعران آشـنای خود امضا بگیرد‌ و نیز‌ تصمیم گرفتند‌ برای‌ ترغیب‌ دیگران

و جلب امـضای آنـها پای همه‌ نه‌ نسخه را امضا کنند و این بدان علت بود که«ممکن بود دیگران‌ با‌ دیدن یـک ورقـه سـفید یا کم‌ امضا جا بزنند،یا‌ سراغ‌ امضای کسانی را بگیرند که‌ پایـ‌ ورقـه‌های دیـگر امضا گذاشته بودند.»9

بیانیه تحریم کنگره مذکور در تاریخ 1/12/46‌ جهت‌ اطلاع«مردم و مقامات مملکتی» تـنظیم‌ شـد‌ و بـه‌ طور کلی بر‌ سه‌ محور استوار بود:1-بیان‌ شرایطی‌ مقدماتی و واقعی برای برگزاری چـنین کـنگره‌ای که عبارت بودند از«آزادی واقعی نشر و تبلیغ‌ و بیان‌ افکار»و نیز از میان بردن سانسور‌؛2-عـدم‌ دخـالت و نـظارت‌ مستقیم‌ دولت‌ و در عوض نظارت اهل‌ قلم بر چنین کنگره‌ای؛3-پیشنهاد تأسیس«اتحادیه‌ای آزاد و قانونی»کـه مـی‌تواند متولی این امور باشد‌ آن‌ هم بدون دخالت دولت.حاضران در‌ جلسه‌،در‌ پایان‌ بیانیه‌ اعـلام کـردند کـه‌:«...امضاکنندگان‌ این اعلامیه در هیچ اجتماعی که تأمین‌کننده نظرات بالا نباشد شرکت نخواهند کرد.»10

از همان‌ روز‌،جـمع‌آوری‌ امـضا شروع شد و اعضا توانستند پس از‌ گذشت‌ چند‌ روز‌،تعداد‌ امضاها‌ را به شرح زیر بـه 52 نـفر بـرسانند:

محمد علی سپانلو،نصرت رحمانی،احمد رضا احمدی،بهمن محصص،نادر نادرپور، ید اللّه رؤیایی،فـریدون تـنکابنی،احـمد شاملو‌،سیروس مشفقی و باقر عالیخانی،بهرام بیضایی،مهرداد صمدی،منصور اوجی،بـهرام اردبـیلی،داریوش آشوری،احمد اشرف، فریده فرجام،منوچهر صفا،اسماعیل خویی،م.آزاد،رضا داوری،غلامحسین ساعدی، جعفر کوش‌آبادی،فـریدون‌ مـعزی‌ مقدم،پرویز صیاد،بیژن الهی،جلال آل احمد،علی اصغر حاج سید جـوادی،شـمس آل احمد،هما ناطق،حمید مصدق،غزاله عـلیزاده،رضـا بـراهنی، اسلام کاظمیه،محمد زهری،هوشنگ‌ گلشیری‌،مـحمد کـلباسی،محمد حقوقی،منوچهر شیبانی،اسماعیل نوری علاء،محمد رضا جودت،رویین پاکباز،مـوسوی خـامنه‌ای،هوشنگ وزیری،علی اصغر خـبره‌زاده،عـبد اللّه‌ انـوار‌،سـیمین دانـشور،نادر نادرپور،منوچهر‌ آتشی‌، م.ا.به آذیـن،سـیاوش کسرایی،سایه‌[امیر هوشنگ ابتهاج‌].11

باقر پرهام نیز در مقاله‌ای این اسامی را با ذکـر تـاریخ امضا درج نموده،با این‌ تفاوت‌ کـه در لیست باقر‌ پرهام‌ اسـمی از هـما ناطق نیامده و به جای آن نـام اکـبر رادی ثبت گردیده است.12

به هرجهت این بار برعکس اعلامیه قبلی امضای آن عده از اهـل قـلم که جانب‌ احتیاط‌ را رعایت کـرده بـودند نـیز پای بیانیه تحریم آمـده بـود.محمود اعتمادزاده که از جـملهء احـتیاطکنندگان بود درباره توجیه عمل خود در پاسخ جلال آل احمد که گفته بود:«شما‌ که‌ اعـلامیه‌ها را‌ در مـورد جشن هنر شیراز امضا نکردید،فـکر نـمی‌کردم این یـکی را امـضا کـنید.»پاسخ داده بود‌ که«آن را بـه خاطر تأکیدی که بر آزادی بیان کردید‌ امضا‌ کردم‌.»13به هرحال با امضای به آذین کـسانی چـون سیاوش کسرایی و امیر هوشنگ ابتهاج(سـایه)نـیز بـه ‌‌پیـروی‌ از او بـیانیه را امضا کردند.

خـبر امـضای این بیانیه ظاهرا در تاریخ‌ 8/12‌/1346‌ طی گزارشی به ساواک اعلام می‌شود که:«جلال آل احمد برای تحریم کـنگره بـه طـور‌ محرمانه از نویسندگان امضا می‌گیرد»و در ذیل همان گـزارش آمـده اسـت کـه«جـلال‌ آل احـمد دستور روزنامه‌های‌ توده‌ای‌ را دارد اجرا می‌کند.از دو ماه پیش به این طرف روزنامه‌های توده‌ای و ایران آزاد را مطالعه نمایید در آن این‌چنین دستور داده شده است.»14ساواک در گزارشی دیگر فعالیت‌ سوسیالیستهای ایرانی در اروپا را علت تـحریم کنگره می‌داند15و این مطلبی است که کارشناسان ساواک بارها در سندهای مختلف بدان اشاره می‌کنند و در واقع تحریم کنگره را دستوری رسیده از‌ حزب‌ توده و جامعه سوسیالیستهای اروپا بیان می‌کنند.به دنبال این گزارش در 9/12/1346 مـدیرکل اداره سـوم از ریاست ساواک تهران درخواست می‌کند که:چه اقدامی در تأیید یا رد گزارش‌ روز‌ گذشته شده است و جلال آل احمد از چه کسانی امضا گرفته و مشخصات آنها چیست؟16و این اولین تکاپوی ساواک برای کشف کـانون بـود.در پی همین فعالیتها بود که رسما‌ اعلام‌ شد کنگره ملی شاعران و نویسندگان در وقت دیگری برگزار خواهد شد که البته هرگز چنین کنگره‌ای برگزار نـشد:«...ازهـمان هفته اول یعنی حتی پیش از ایـن‌که ثـلثی از امضاها‌ را‌ بگیریم‌،دستگاه دولت از قضیه مطلع‌ شده‌ بود‌.بنابراین پیشدستی کرد و رسما از خیر تشکیل کنگره نویسندگان گذشت. راستی را که نیمی از امضاکنندگان متن می‌دانستند که آن اعـلامیه‌ سـالبهء‌ به‌ انتفاع موضوع اسـت و دیـگر منتشر نخواهد شد...»17‌به‌ هرحال اعضای جمع‌کننده امضا تقریبا هرروز دور هم جمع می‌شدند و درباره بیانیه و بلکه«یک اتحادیه آزاد و قانونی»بحث می‌کردند‌.آنها‌ سرانجام‌ تصمیم گرفتند تمام امضاکنندگان اعلامیه را در یک نـشست بـزرگتر‌ گرد هم آورند چون به اعتقاد آنها«...برای نخستین بار بیش از پنجاه نویسنده و هنرمند این کشور می‌توانستند‌ در‌ مورد‌ ویژه‌ای اشتراک نظر یابند...»18جلسه مورد نظر در نیمه اسفند‌ 1346‌ در خانه جلال آل احـمد بـرگزار شد.در ایـن جلسه جلال پیشنهاد کرد که بنابر توافقی‌ که‌ همگان‌ در اعلامیه اول اسفند اعلام نموده‌اند یک انجمن یا اتـحادیه از اهل‌ قلم‌ کشور‌ تشکیل شود.حاضران در جلسه که حتی عده‌ای از آنـها بـیانیه را در هـمان‌ جلسه‌ امضا‌ کرده بودند پیشنهاد را پذیرفتند و در نتیجه سه نفر از حاضران:علی اصغر حاج‌ سید‌ جوادی،نادر نـادرپور ‌ ‌و مـحمد علی سپانلو از جانب جمع مأمور شدند که کمیسیون‌ ویژه‌ای‌ تشکیل‌ دهند و اساسنامه‌ای را تـنظیم کـنند:

«هـمچنین جمع به ما مأموریت داد که هنگام تنظیم‌ اسناسنامه‌،فعالیت اتحادیه را برای اجرای دو هدف عمده مـتمرکز کنیم:اول اینکه تأمین‌ آزادی‌ بیان‌ مطابق قوانین اساسی و اعلامیه حقوق بشر (یک خـواست سیاسی)دوم دفاع از حقوق قـانونی اهـل‌ قلم‌(یک خواست صنفی»).19

روز بعد کمیسیون سه نفری کار خود را‌ با‌ شتاب‌ آغاز کرد و جلسات متعددی برگزار نمود و در یکی از همین جلسات بود که تصمیم گرفته‌ شد‌ نام‌«کانون نویسندگان ایران»را بـر تشکیلات مورد نظر بگذارند.«زیرا تشکیل اتحادیه‌ یا‌ سندیکا به ضوابط پیچیده کشوری برخورد می‌کرد به علاوه فراگیرتر از امکانات ما بود.در حالی‌ که‌ تشکیل یک کانون صنفی از امکانات قانونی تشکیل انـجمن‌ها یـا شرکتها استفاده‌ می‌کرد‌...»20

چندی بعد که اساسنامه،شکلی به‌ خود‌ گرفت‌ جلسات مختلفی در خانه بعضی اعضا برپا‌ شد‌ تا ماده به ماده از لحاظ اجتماعی و حقوقی حک‌واصلاح شود.در هریک از‌ این‌ نـشستها تـقریبا سی نفر از‌ اعضا‌ حضور داشتند‌ و آخرین‌ جلسه‌ نیز در اواسط فروردین 1347 در‌ منزل‌ بهرام بیضایی برگزار شد.در این نشست کار اصلاح اساسنامه به پایان‌ رسید‌ و هیئت‌مؤسس یعنی همان امضاکنندگان اساسنامه نـزدیک‌ بـود،کانون را رسما‌ افتتاح‌ کنند که به آذین با‌ این‌ بیان که این اساسنامه کافی نیست،گفت:«اساسنامه موجود در حقیقت برای نوعی‌ انجمن‌ ادبی تدوین شده است.ما‌ باید‌ اصـول‌ اعـلام شـده در‌ بیانیه‌ اول اسفند 1346 را‌ به‌ویژه‌ درباره دفـاع از آزادی بـیان و قـلم بدون حصر و استثنا واضح‌تر و مشروح‌تر تدوین کنیم و به‌ امضای‌ همه برسانیم در حقیقت اساسنامه ما‌ احتیاج‌ به یک‌ مرامنامه‌ دارد‌.»21با این پیـشنهاد‌،جـلال آل احـمد مسئولیت تهیه مرامنامه را به محمود به آذین واگـذار کـرد تا پس‌ از‌ تنظیم در جلسه بعد بیاورد.جلسه‌ بعد‌،اول‌ اردیبهشت‌ 1347‌ با حضور عده‌ زیادی‌ از اعضا در خانه جلال برپا شد و بـه آذیـن مـتنی را که به عنوان مرامنامه تهیه‌ کرده‌ بود‌ قرائت کرد و حـاضران در جلسه پس از‌ اصلاح‌،آن‌ را‌ ذیل‌ عنوان‌ «درباره یک ضرورت»به تصویب رسانیدند و بدین‌ترتیب کانون نویسندگان ایران کار خود را آغـاز کـرد.

مـرامنامه پس از یک مقدمه کوتاه به بیان این مطلب می‌پردازد که‌«در دنیایی کـه از طـریق روزنامه و کتاب و فیلم و رادیو و تلویزیون سیل اندیشه‌ها و مفاهیم گوناگون را از فراز دیوار مرزها و مقررات در وجدان مردم جـهان سـرریز مـی‌کند،هرملتی موظف است که‌ با‌ آگاهی و بینش و اراده آزاد غذای روح خود را از این میان انـتخاب کـند...»و در ادامـه توضیح می‌دهد که«و این جز با ارج گذاشتن به اندیشه‌های نو و احترام به آزادی‌ فـکر‌ و بـیان و تـأمین بی‌خدشه وسایل مادی نشر و تبادل آزادانه افکار و آثار ممکن نیست.»همچنین مرامنامه تأکید مـی‌کند کـه«آزادی اندیشه و بیان در فطرت آدمی‌ است‌ و هیچ جبر و تحکمی قادر بر‌ محو‌ آن نیست.آزادی انـدیشه و بـیان،تـجمل نیست،ضرورت است:ضرورت رشد آینده فرد و اجتماع ما».و در آخر نیز به دو اصل:1- دفـاع از آزادیـ‌ بیان‌ در چارچوب قوانین اساسی‌ ایران‌ و اعلامیه حقوق بشر؛2-دفاع از منافع صنفی اهل قـلم،پرداخـته اسـت و از همه صاحبان قلم-که به این اصول پایبند هستند-دعوت به عضویت شده‌22و این مـطلبی اسـت که‌ در‌ اساسنامه کانون نیز به آن اشاره شده بود.

بر طبق اساسنامه هـرنویسنده و شـاعری کـه اساسنامه و مرامنامه را تأیید می‌کرد می‌توانست به عضویت کانون درآید و این خود نشانه‌ای از تفکر آزاد‌ بود‌ امـا در‌ ایـن مـیان معلوم نیست که چرا وقتی جلال پیشنهاد برقراری ارتباط با نویسندگان مـذهبی از جـمله آیت‌ اللّه سید محمود طالقانی و دکتر علی شریعتی را مطرح می‌کند و خواستار‌ جلب‌ همکاری‌ با آنها می‌شود،بـا مـخالفت عده‌ای از اعضا روبرو می‌گردد و در نتیجه برای جلوگیری از هرگونه اختلاف‌،‌‌پیشنهاد‌ خود را پس مـی‌گیرد.23

بـه هرحال در اولین گام،هیئت‌مؤسس(امضاکنندگان بیانیه‌ اول‌ اسـفند‌ 1346)از مـیان اعـضا کمیسیونی را تشکیل داد تا مقدمات انتخابات هیئت دبـیران کـانون را‌ فراهم کند.

قریب به دو هفته بعد،انتخابات هیئت دبیران در خانه جعفر‌ کوش‌آبادی،انـجام شـد.در‌ این‌ انتخابات جلال آل احمد خـود را نـامزد انتخابات نـکرد چـون بـه گفته خودش با خطمشی سیاسی بـیشتر اعـضای کانون مخالف بود.به نظر او بهتر بود کسانی چون به‌آذین نیز از‌ حـضور در انـتخابات صرف‌نظر کنند و کار را به جوانانی بـسپارند که هم زحمت تـشکیل کـانون را کشیده بودند و هم درگیری مـرامی نـداشتند که همین امر سبب جلوگیری از دسته‌بندی‌های سیاسی و مرامی‌ در‌ کانون می‌گردید.اما به‌آذین حـاضر بـه پذیرفتن چنین پیشنهادی نشد و در انـتخابات نـامزد هـیئت دبیران گردید.جـلال بـرای جلوگیری از هرگونه اختلاف در کـانون ایـن پیشنهاد را بیان نمود چون‌ او‌ خود دارای خطمشی سیاسی‌ای بود که از جامعه سوسیالیستهای خلیل ملکی سـرچشمه مـی‌گرفت و به‌آذین نیز دارای خطمشی سیاسی حزب تـوده بـود و هریک از آنـها عـده‌ای را بـا همان خطمشی‌ در‌ اطراف خـود داشتند و البته در ترکیب کانون،گروه سومی هم وجود داشت که از خطمشی سیاسی خاصی پیروی نـمی‌کرد.سـرانجام با همه این اختلافات سیاسی و فـکری کـه گـاه تـا‌ حـد‌ تضاد‌ پیش مـی‌رفت رأیـ‌گیری انجام شد‌ و هیئت‌ دبیران‌ به این ترتیب انتخاب گردید:

اعضای اصلی:سیمین دانشور،محمود اعتمادزاده(بـه‌آذین)،نـادر نـادرپور،سیاوش کسرایی و داریوش آشوری اعضای علی البـدل‌:دکـتر‌ غـلامحسین‌ سـاعدی و بـهرام بـیضایی بازرسان مالی:نادر ابراهیمی و فریدون‌ معزی‌ مقدم صندوق‌دار:فریدون تنکابنی منشی هیئت دبیران:اسماعیل نوری علاء در این انتخابات سیمین دانشور به عنوان رئیس کانون‌ و نادر‌ نادرپور‌ بـه سمت سخنگوی هیئت دبیران برگزیده شدند.

ساواک در گزارشی‌ تحت عنوان:«تشکیل کانون نویسندگان ایران و انتخاب چند تن از اعضای جامعه سوسیالیستها به عنوان دبیر شورا»می‌نویسد‌:«چند‌ ماه‌ پیش کانون نـویسندگان ایـران توسط گروهی از نویسندگان و شاعران و مترجمان و محققان‌ تشکیل‌ و طی چند جلسه بحث و گفتگو افراد مشروحه زیر به عنوان شورای دبیران انتخاب گردیده‌اند.»مخبر اطلاعاتی‌ پس‌ از‌ نام بردن تک‌تک اعضای هـیئت دبـیران،از قول نادر نادرپور سخنگوی هیئت‌ دبیران‌، حدود‌ و چارچوب فعالیتهای کانون را بیان می‌کند و نیز می‌گوید:«نادرپور سپس افزوده است در اساسنامه‌ کانون‌ به‌ دو مطلب دیـگر نـیز توجه کرده‌ایم یکی فعالیتهای فـرهنگی و دیـگری کمک به اهل قلم‌...».و در‌ پایان گزارش نظر می‌دهد که:«از افراد فوق الذکر سیمین دانشور همسر جلال‌ آل‌ احمد‌ عضو جامعه سوسیالیستها و داریوش آشوری،بهرام بـیضایی،دکـتر غلامحسین ساعدی دارای سوابق عـضویت در‌ جـامعه‌ سوسیالیستها می‌باشند.»24

 

فعالیتهای کانون نویسندگان ایران

پس از برگزاری انتخابات هیئت دبیران‌،جلال‌ آل‌ احمد مبلغی را که از حق الترجمه کتاب «عبور از خط»تألیف ارنست یونکر به‌ دست‌ آورده بود در اختیار صندوق کانون قرار مـی‌دهد و دیـگر اعضا نیز به‌ سهم‌ و توان‌ خود مبلغی را به صندوق پرداخته تا مخارج کانون تأمین شود؛25 سپس مجمع عمومی‌ تشکیل‌ شد‌ و به هیئت دبیران مأموریت داد که اولا کانون را در اداره ثبت‌ شرکتها‌ به ثـبت بـرساند تا بـتوانند به صورت علنی و قانونی به فعالیت بپردازند و ثانیا در صدد برگزاری‌ اجرای‌ جلسات سخنرانی و شعرخوانی برآیند.

ثبت کـانون و انجام کارهای اداری آن بر عهده‌ اسماعیل‌ نوری علاء قرار گرفت اما از آنـجا‌ کـه‌ نـاهماهنگی‌ و از طرفی رقابتهای درون‌گروهی که در کانون‌ وجود‌ داشت ناشی از خطمشی سیاسی اعضا بود،کار ثبت و انجام مراحل اداری،قـریب‌ ‌ ‌بـه‌ پنج ماه به طول انجامید‌:«...به‌آذین‌ از تهیه‌ گواهی‌ عدم‌ سوءپیشینه خودداری کرد و آن را تـقریبا‌ دونـ‌ شـأن خود می‌دانست یا شاید خوش نداشت که کانون به ثبت برسد‌ و یک‌ نهاد قانونی گـردد.»26

در این‌ فاصله حدودا پنج ماهه‌ که‌ اعضای کانون اسناد و مدارک لازم‌ را‌ جهت انـجام کارهای اداری آماده کردند سـاواک هـم بی‌کار ننشست و در کسب اطلاعات‌ و اخبار‌ لازم درباره کانون برآمد.ساواک‌ برای‌ این‌ منظور از بعضی‌ اعضا‌ از جمله بهرام بیضایی‌ اطلاعاتی‌ در مورد فعالیت‌ها و نیز محل برگزاری جلسات به دست آورد و در تاریخ 27/3/1347‌ از‌ قول بیضایی گزارش داد کـه:«در‌ حال‌ حاضر کانون‌ محل‌ ثابتی‌ ندارد و داشتن محل ثابت‌ موکول شده به ثبت کانون در مراجع ثبتی و به علت نداشتن محل ثابت جلسات مرتبی‌ هم‌ ندارد و محل تشکیل جلسه بعدی در‌ جلسه‌ قـبل‌ تـعیین‌ می‌گردد‌.»و در پی‌نوشت گزارش‌ عنوان‌ می‌شود:«چون اداره کانون با سیمین دانشور همسر جلال آل احمد که از همفکران خلیل ملکی‌ می‌باشد‌ بالطبع‌ به طور غیر مستقیم اداره‌کننده واقعی جلال‌ آل‌ احمد‌ خواهد‌ بود‌ و از‌ طـرفی ایـن کانون همزمان با تحریم کنگره نویسندگان و در مقابل آن تشکیل گردیده به نظر ساواک اصلح است که با تشکیل آن مخالفت گردد.»27و این در‌ حالی بود که اعضای کانون تازه مدارک را جهت ثـبت کـانون به مراجع مربوط تسلیم کرده بودند.

در اواخر تیرماه 1347 سیمین دانشور تقاضای اجازه تأسیس و تشکیل کانون نویسندگان را‌ به‌ همراه مدارک اعضای هیئت دبیران ارائه می‌نماید و به دنبال آن اداره اطلاعات شهربانی این مـوضوع را طـی گـزارشی اعلام می‌کند و در پایان گزارش،نـظر وزارت اطـلاعات و جـهانگردی و ساواک را‌ درباره‌ تأسیس و تشکیل کانون خواستار می‌شود.28پس از گذشت چند هفته ساواک طی گزارشی نظر خود را در مورد تأسیس کانون نویسندگان چنین‌ اعـلام‌ مـی‌دارد:

«سـیمین دانشور همسر جلال‌ آل‌ احمد است بنابراین شخصا صـلاحیت نـدارد و اگر افراد کانون همانهایی هستند که قبلا سابقه ایشان بررسی گردیده عموما عضو یا متمایل به جامعه سوسیالیستها‌ و دارایـ‌ افـکار مـخالفند بنابراین به‌ نظر‌ بخش 312 اصولا تأسیس چنین کانونی با ایـن عناصر به مصلحت نیست.معهذا سابقه را مجددا بررسی و نظریه با گزارش به عرض برسد.»29 و در گزارشی دیگر به ایـن نـکته‌ اشـاره‌ می‌کند که«...کانون نویسندگان غیر قانونی است و عناصر ناراحتی که(کـمونیست،سـوسیالیست و افراطی)در این کانون گردآمده‌اند می‌کوشند در بین جوانان برای خود جایی باز کنند و به همین جهت قـبلا‌ بـا‌ بـه ثبت‌ رسیدن کانون و فعالیت آن مخالفت شده است.»30

ساواک چندی بعد طی گـزارشی در 20 شـهریور 1347‌ رسـما با تشکیل کانون مخالفت می‌کند31و البته مخالفت ساواک با‌ تأسیس‌ کانون‌ فقط در شکل قـانونی آن بـود و ایـن مخالفت چیزی نبود که ساواک را وارد فعالیت علیه آن ‌‌بکند‌ و یا عکس العمل خاصی را به وجـود آورد، بـلکه تا مدتها کانون کار‌ خود‌ را‌ انجام می‌داد و در واقع ساواک تا جایی که مـی‌توانست فـقط از مـطرح شدن آن جلوگیری‌ می‌کرد.

 

هیئت دبیران،در 23 اسفند 1347،خبر به ثبت نرسیدن کانون را‌ طی گزارشی در مـجمع‌ عـمومی‌ رسما به اطلاع اعضا رساند و اعلام کرد:«تقاضای ثبت کانون نویسندگان ایران در اداره اطـلاعات شـهربانی بـا مخالفت روبه‌رو شد و این مخالفت بدون ذکر کمترین دلیلی شفاها به نماینده کانون اعلام‌ گـردید...»32

بـه ثبت نرسیدن کانون مستمسکی به دست اعضای کانون داد.آنها هرجا که مـی‌توانستند اهـداف خـود را اجرا کنند با عنوان کانون نویسندگان ایران عمل می‌کردند.مثل ارائه نظر‌ پیشنهادی‌ درباره لایحه حـقوق مـؤلف،مـصنف و هنرمند و هرجا که در صدد مخالفت با رژیم و به کرسی نشاندن حرف خـود بـودند به بهانهء به ثبت نرسیدن کانون،به خواسته خود جامه عمل‌ می‌پوشاندند‌ که از جمله آنها کـنگره شـعر بود.

 

کنگره شعر چه بود

پس از آنکه کنگره ملی شاعران و نویسندگان در اسفند 1346 تـوسط عـده‌ای از نویسندگان تحریم شد و دولت برگزاری‌ آن‌ را به وقـت دیـگری مـوکول کرد،در روز شنبه 11 آبان 1347 کنگره شعر به جـای کـنگره ملی شاعران و نویسندگان-در حالی که هیچ‌یک از اعضای کانون در آن‌ شرکت‌ نکردند‌-با حـضور فـرح پهلوی افتتاح‌ شد‌.

ساواک‌ در گـزارش 23/8/1347 در ایـن‌باره می‌نویسد:«چـندی قـبل قـرار بود کنگره نویسندگان و شعرا و مترجمان بـه ریـاست علیاحضرت شهبانو در حضور‌ معظم‌ له‌ تشکیل گردد لکن با مخالفتهایی که بـه وسـیله‌ عده‌ای‌ از نویسندگان به تحریک جلال آل احـمد صورت گرفت کنگره مـذکور تـشکیل نگردید و عناصر مخالف کنگره در مـقابل آنـ‌ کانونی‌ به‌ نام کانون نویسندگان ایران تشکیل دادند.روز شنبه 11/8/1347‌ کنگره‌ای که قرار بـود در حـضور علیاحضرت شهبانو تشکیل گردد فـقط بـا شـرکت تعدادی از شعرا بـه نـام‌ کنگره‌ شعر‌ برگزار گـردید و عـده‌ای از شعرا از قبول دعوت و شرکت در جلسات‌ این‌ کنگره خودداری نموده‌اند...»33

همان‌طور که گفته شد اعـضای کـانون به بهانه به ثبت نرسیدن کـانون‌ از‌ حـضور‌ در کنگره امـتناع کـردند و ایـن مطلبی است که سـاواک طی گزارشی از‌ قول‌ هوشنگ‌ وزیری اعلام می‌کند: «...مدتی بعد وزارت فرهنگ و هنر تصمیم گرفت کنگره شـعر تـشکیل دهد‌ و رسما‌ به‌ کانون نویسندگان نـوشت کـه شـعرای خـود را بـه این کنگره بـفرستد ولی گـردانندگان کانون‌ تحت‌ این عنوان که دولت هنوز این کانون را به رسمیت نشناخته و به ثبت‌ نرسیده‌ و به‌ ایـن تـرتیب چـگونه متوقع است کانون در این کنگره شرکت کـند،از مـعرفی شـاعران‌ وابـسته‌ بـه کـنگره خودداری کرد. بعد از آن وزارت فرهنگ و هنر که مصمم به‌ تشکیل‌ کنگره‌ بود به نادر نادرپور کارمند آن وزارتخانه و عضو کانون نویسندگان رسما ابلاغ کرد که در‌ کنگره‌ شرکت کند او هـم مراتب را به کانون اطلاع داد ولی کانون‌ با‌ شرکت‌ وی مخالفت کرد و او هم از شرکت در کنگره امتناع نمود...»در ادامه گزارش آمده‌ است‌ که‌«سرانجام کنگره شعر با شرکت عده‌ای از مدیحه‌سرایان تشکیل شد.»34سپانلو‌ نـیز‌ در خـبری تحت عنوان«آنچه از کنگره شعر باید بدانید»اشاره به این مدیحه‌سرایی دارد و می‌نویسد‌:«پس‌ از انجام مراسم افتتاح،شعرای حاضر در جلسه در حضور شهبانو اشعار‌ خود‌ را قرائت کردند.»35اما از آنجا‌ که‌ اعـضای‌ کـانون در کنگره شعرا حاضر نشده و فرح‌ هم‌ خود را در اجرای این بخش از سیاست‌های فرهنگی خویش ناکام دید کنگره‌ را‌ با سردی و در واقع دلخوری‌ ترک‌ نمود.36‌

بـا‌ هـمه‌ این مسائل و با توجه بـه مـخالفت‌ ساواک‌ با کانون،شاهد فعالیتهای کانون و مطرح بودن آن در سطح مجلات و روزنامه‌های‌ مختلف‌ هستیم.37

 

دلیل این مطلب را‌ می‌توان در تضادهای ظاهری‌ رژیم‌ پهلوی دید.بخش فـرهنگی حـکومت‌ که‌ به دست فـرح و هـمکارانش اداره می‌شد مایل بود این افراد را تحت لوای‌ خود‌ بگیرد و با حمایت از آنها‌ همراهی‌شان‌ را‌ جلب کند،اما‌ بخشی‌ دیگر از حاکمیت که‌ سازمان‌ امنیت در رأس آن بود می‌خواست از نفوذ آنها کم کند و در واقع آنـها‌ را‌ بـه سکوت و انفعال وادارد.این اعمال‌ قدرت‌ تا جایی‌ بود‌ که‌ ساواک با ثبت کانون‌ نویسندگان مخالفت می‌کرد،از درج نام صمد بهرنگی و معرفی شدن او و یا از چاپ مقاله‌ای‌ که‌ جلال آل احمد در مرگ غلامرضا‌ تـختی‌ نـوشت‌ شکایت‌ کـرد‌.38

ارائه نظر‌ مشورتی‌ به مجلس شورای ملی یکی دیگر از فعالیتهای کانون نویسندگان ارائه نظر مشورتی مؤثر در لایحه‌ حقوق‌ مـؤلف‌، مصنف و هنرمند به مجلس شورای ملی بود‌.اواسط‌ آبان‌ 1347‌ لایحه‌ حـقوق‌ مـؤلف،مـصنف و هنرمند از طرف کمیسیون فرهنگ و هنر مجلس شورای ملی مورد بررسی قرار گرفت و در پی آن مطبوعات مختلف در مورد لایحه مـذکور ‌ ‌بـه بحث و گفتگو‌ پرداختند که از جمله آنها روزنامه آیندگان بود که ستونی را به آن اخـتصاص داده بـود.در اردیـبهشت 1347 اولین بار نادر نادرپور خبر فرستادن چنین لایحه‌ای را از هیئت‌ دولت‌ به مجلس شنید و به اطـلاع اعضای هیئت دبیران رساند.آنها هم در ذیل نامه‌ای از کمیسیون فرهنگ و هنر مجلس شـورای ملی درخواست می‌کنند کـه نـظر مشورتی آنها را دریافت‌ نماید‌.

 

ساواک نیز این مطلب را در گزارشی تصریح می‌کند و از قول نادر نادرپور می‌گوید: «...کانون نویسندگان ایران می‌خواهد از منافع صنفی اهل قلم‌ بر‌ اساس قانون یا قوانینی که‌ روابط‌ مـیان مؤلف و ناشر را معین و منظم می‌سازد دفاع کند...در ایران تاکنون چنین قانونی وجود نداشت و به همین سبب گاه ناشرانی پیدا می‌شدند که‌ به‌ حقوق مؤلف تجاوز روا‌ می‌داشتند‌.فقط در روزهای اخیر است کـه لایـحه پیشنهادی دولت درباره حق مؤلف به مجلس برده شده و ما طی نامه‌ای از مجلس شورای ملی خواسته‌ایم که متن کامل قانون مذکور را‌ در‌ اختیار ما قرار دهد تا بر اساس آن پیشنهادهای تکمیلی خـود را عـرضه کنیم...»39

این درخواست کانون بی‌پاسخ ماند و چندی بعد«جلال آل احمد موفق شد تا به وسیله‌ آقای‌ مهندس عبد‌ الوهاب عترت نسخه‌ای از لایحه مزبور را تهیه کند.متن این لایحه در جـلسات کـانون مورد بررسی‌ قرار گرفت و نتایج این بررسیها به صورت یک طرح اصلاحی کامل‌ که‌ مشتمل‌ بر نظر اعضای کانون نویسندگان بود در اختیار آقای مهندس عترت گذاشته شد.»40

طرح تـهیه شـده ‌‌تـوسط‌ کانون به وسیله مهندس عـترت در اخـتیار کـمیسیون فرهنگ و هنر گذارده شد.اما‌ آن‌چنان‌که‌ باید‌ مورد توجه قرار نگرفت و همین امر سبب شد تا اسماعیل نوری علاء به عـنوان مـنشی‌ کـانون نویسندگان ایران در مورد نقص لایحه مذکور مطلبی بـنویسد.بـه عقیده او‌: «این قانون در شکل‌ فعلی‌ خود قابل تفسیر و سوءاستفاده است و اگر به همین صورت به قانون تبدیل شود سـد دیـگری در راه قـلمزنی آزادانه خواهد بود.در آن خیلی از مسائل پیش‌بینی نشده و موارد آن شمول‌ کـافی ندارند.زبان آن نارسا و قابل تغییر است،نسبت به هنرمندان بعضی از شقوق هنری تبعیض شده است.»41

با همه ایـن صـحبتها مـجلس توجهی نکرد و لایحه را در شور اول‌ به‌ تصویب رساند.با وضع به وجـود آمـده نوری علاء به مجلس شورای ملی رفت و پیشنهاد کانون را در مورد دادن نظرات مشورتی در این زمینه برای بـار دیـگر مـطرح کرد‌:

«در‌ کمیسیون مجلس خانم هاجر تربیت که معلم قدیمی نوری علاء از آب درآمـده بـود کـوشید تا کمیسیون را به شنیدن پیشنهادهای کانون ترغیب کند.»42 سرانجام کمیسیون فرهنگ و هنر‌ تصمیم‌ گـرفت کـه نـماینده کانون نویسندگان ایران،اسماعیل نوری علاء،را به مجلس دعوت کند تا اظهارات آنها را بـشنود.«اسـماعیل نوری علاء در جلسه روز پنجشنبه‌[23 آبان 1347‌]در‌ کمیسیون‌ مزبور شرکت کرد و نظرات کانون‌ را‌ مفصلا‌ شـرح داد.درعـین‌حال مـتن نظرات کانون نیز کتبا تسلیم آقای مجید محسنی مخبر کمیسیون شد.» سرانجام متن پیـشنهادی جـایگزین لایحه ناقص‌ دولت‌ شد‌ و به تصویب مجلسیان رسید و اعتبار قانونی یافت.

فعالیتهای‌ کـانون‌ بـه مـخالفت با کنگره شعر و عدم حضور در آن و یا ارائه نظر پیشنهادی درباره لایحه حقوق مؤلف و...ختم نمی‌شد‌ بـلکه‌ هـیئت‌ دبیران طبق مأموریتی که در مجمع عمومی گرفته بود موظف‌ بود تا مـکانی را بـرای ارائه آفـرینش‌های فرهنگی و مسائل مربوط به نویسندگان و هنرمندان،به دست آورد.ولی از‌ آنجا‌ که‌ کانون به ثبت نرسیده بـود بـه تـبع آن مکانی نیز برای‌ این‌ قسمت از فعالیت کانون در نظر گرفته نشده بود.بـنابراین اعـضای کانون جلسات را به صورت‌ پراکنده‌ برگزار‌ می‌کردند و تاریخ و محل جلسه بعدی نیز در جلسه برگزار شده اعـلام مـی‌شد‌43‌و این‌ برای اعضا دردسرساز بود تا اینکه بالاخره در آبان 1347 هیئت دبیران تـوانست تـالار‌ قندریز‌ را‌ که محل برگزاری نمایشگاه نقاشی بـود،بـیابند و بـا مسئولان آن به توافق برسند که‌ هرماه‌ در تـالار،جـلسات سخنرانی و شعرخوانی برقرار کنند و اعضای کانون در آن جمع شوند‌.طبق‌ گزارش‌ ساواک اعضای کـانون روزهـای پنجشنبه اول هرماه در تالار قندریز گـردهم مـی‌آمدند و جلسات سـخنرانی‌ تـشکیل‌ مـی‌دادند.44اولین جلسه این مراسم در روز پنجشنبه سـی‌ام آبـان 1347 برگزار‌ شد‌ که‌ مشروح اخبار این جلسه در مجله فردوسی آمده است :«سـخنرانی روز پنـج‌شنبه که اولین سخنران‌ این‌ جلسات مـحسوب می‌شد آقای محمود اعـتمادزاده(بـه‌آذین)بود که درباره نویسنده و آزادیـ‌،سـخن‌ می‌گفت‌.در آن روز حدود 150 نفر در تالار قندریز گردهم آمده بودند.حتی عده‌ای از‌ نویسندگان‌ شهرستانی‌ را هـم مـی‌شد در میان ایشان دید که رنـج سـفر را بـه‌ خاطر‌ این جـلسه خـریده بودند.»45در جلسات بعدی داریـوش آشـوری و برای دومین بار به‌آذین سخنرانی نمود‌.

فعالیت‌ اعضای کانون در تالار قندریز تا شهریور 1348 ادامـه داشـت.«آنها آخرین‌ جلسه‌ خود را در 6/6/1348 از ساعت 30‌/18‌[بـرگزار‌ کـردند]و موضوع سـخنرانی ایـن جـلسه زندگی پل‌ نیزا‌ نویسنده فـرانسوی توسط[رضا]سید حسینی بود.این نویسنده(پل نیزا)قبلا عضو حزب کمونیست‌ فرانسه‌ بوده و متعاقب انعقاد قـراردادی بـین‌ هیتلر‌ و استالین بر‌ سر‌ لهستان‌ از آن حـزب کـناره‌گیری کـرده،بـقیه‌ عـمر‌ را در مبارزه با کـمونیزم و امـپریالیزم گذراند و طرفین هم در مورد او‌ توطئه‌ سکوت اجرا کردند و لذا گمنام باقی‌ ماند».46

یکی دیگر‌ از‌ فعالیتهای اولین هـیئت دبـیران اجـرای‌«شب‌ نیمایوشیج»در تالار دانشکده هنرهای زیبای دانـشگاه تـهران بـود کـه مـورد تـوجه بسیاری‌ از‌ اعضا و دانشجویان و دیگر مدعوین قرار‌ گرفت‌.این‌ برنامه در 17‌ دی‌ 1347 به مناسبت سالگرد‌ درگذشت‌ نیما یوشیج انجام شد. در این مراسم که با موافقت دکتر میرفندرسکی رئیس دانـشکده‌ برگزار‌ می‌شد،کسانی چون سیمین دانشور رئیس‌ کانون‌ نویسندگان ایران‌ و افتتاح‌کننده‌ مراسم‌،سیاوش کسرایی،رضا براهنی‌،محمد حقوقی و جلال آل احمد سخنرانی نمودند و شعرایی از جمله احمد شاملو درباره نیما شعر‌ خـواندند‌.مـوضوع برگزاری مراسم یادبود نیما یوشیج‌ همچون‌ دیگر‌ موضوعات‌ کاری‌ کانون نویسندگان برای‌ ساواک‌ مهم و قابل پیگیری بود.ساواک طی گزارشهای مختلف از برگزاری چنین مراسمی ابراز ناخشنودی می‌کند و در‌ گزارشی‌ مـی‌نویسد‌: «عـلیرغم تذکرات مکرر ساواک در کمیسیونهای مربوطه‌ مبنی‌ بر‌ مخالفت‌ با‌ ایجاد‌ و ادامه فعالیت کانون فوق به علت انحراف فکری مسئولین و گردانندگان آن،اعضای کانون مـزبور هـمچنان به فعالیت خود ادامه داده بـه طـوری که اخیرا از طرف آنها‌ مراسمی تحت عنوان«یادبود نیما یوشیج» شاعر نوپرداز ایرانی در دانشکده هنرهای زیبا برگزار گردیده.»47این گزارشها پا را از این هم فراتر گـذاشته و بـه پوشش خبری این مـراسم‌ هـم‌ اعتراض می‌کنند؛چرا که متعاقب اجرای این مراسم خبر آن در روزنامه‌ها و مجلات مختلف بازتاب یافته و حتی تلویزیون ملی ایران در روز 12 اسفند 1347 گوشه‌هایی از این بزرگداشت‌ را‌ پخش می‌کند.در گزارشی که در 14 اسفند 1347 به اداره امنیت داخـلی سـاواک می‌رسد،پس از بیان مطالب مذکور،کارشناس نظر می‌دهد‌:«با‌ توجه به اینکه مؤسسین کانون‌ نویسندگان‌ دارای سوابق مضره و افکار منحرف می‌باشند و به همین جهت با ایجاد و ادامه فعالیت این کانون مخالفت گـردیده لذا بـرگزاری مراسم فـوق از طرف آنان‌ در‌ دانشکده هنرهای زیبا و همچنین‌ درج‌ سخنرانی‌های عناصر مورد بحث در جراید و مطبوعات و بالاخره پخش رپرتاژ از مـراسم مذکور از طریق تلویزیون ملی ایران به مصلحت نبوده و به استحضار مـی‌رساند کـه ایـن‌گونه اقدامات به نفع کانون‌ مذکور‌،من غیر مستقیم به تقویت و نضج گرفتن آن کمک می‌کند...»48

در پی این اظهارنظرها سـاواک ‌ ‌دسـتور می‌دهد تا با نشریاتی که اخبار کانون را انعکاس می‌دهند برخورد شود و این‌چنین‌ نـیز‌ مـی‌شود.در‌ گـزارش ارسالی به ریاست اداره یکم عملیات و بررسی در 19 اسفند 1347 آمده است:«با پیگیریهای لازم‌ که در زمینه عـدم انعکاس فعالیتها و اقدامات کانون نویسندگان در جراید‌ به‌ عمل‌ آمده به طور کلی از انـتشار هرگونه مطلبی درباره کـانون مـزبور جلوگیری و حتی از طریق وزارت اطلاعات ‌‌نیز‌ جرایمی جهت صاحبان نشریات خاطی معمول گردیده است.»49ساواک همچنین در گزارشهای‌ خود‌ از‌ مراسم یادبود نیمایوشیج،به انتخابات دور دوم هیئت دبیران کانون نویسندگان اشاره می‌کند و طی گزارشی‌ مـی‌نویسد:

«...کانون مذکور مبادرت به توزیع نامه‌ای در بین اعضای خود نموده که‌ در آن ضمن اشاره‌ به‌ اینکه در اواخر اسفندماه سال جاری انتخابات کانون نویسندگان ایران برای انتخاب رئیس، هیئت دبیران علی البدل،مـنشی،صـندوقدار و بازرسان کانون به عمل می‌آید یادآور شده که لازم است عده قطعی‌ اعضای کانون روشن باشد و بایستی اعضا وضعیت خود را در کانون موصوف روشن نمایند؛ضمنا حق عضویت نیز از آنها درخواست شـده اسـت.»50

به هرترتیب اولین دوره فعالیت هیئت دبیران‌ با‌ همه فراز و فرودهایش و اختلافات فکری که ناشی از مشی سیاسی اعضا بود و با توجه به فشارهای وارد شده بر آن در اسفند 1347 به پایان رسید و بـر اسـاس اساسنامه مجمع‌ عمومی‌ سالانه در تالار قندریز برگزار شد و ریاست آن به عهده دکتر مصطفی رحیمی قرار گرفت.در این مجمع اختلافات اعضای کانون خود را به طور واضح نمایان کرد و دسته‌بندیهای‌ سـیاسی‌ آشـکارتر شـد.برای مثال در گزارشی که هـیئت دبـیران از فـعالیتهای یک ساله خود به مجمع عمومی داد،مقدمه غریبی وجود داشت.در این مقدمه از اعضای کانون خواسته‌ شده‌ بود‌ که در نگارش آثارشان گـوشه‌ و کـنایه‌ و بـه‌ خصوص مکتب سمبولیزم را کنار بگذارند و چون به ایـن تـوصیه غیر ادبی دیکتاتورمآبانه از طرف اعضا اعتراض شد،نادر نادرپور یکی‌ از‌ اعضای‌ هیئت دبیران اعلام کرد که این مقدمه را‌ بـه‌آذین‌ نـوشته و در جـلسه خصوصی هیئت دبیران تصویب نشده است و ایشان سرخود آن را به گـزارش رسمی هیئت افزوده است‌.«آتش‌ به‌ پنبه افتاد و جدل سوزانی برافروخت.آل احمد که همواره کوشیده‌ بود با بـه‌آذین بـرخورد نـکند،از کوره در رفت و به وی پرخاش کرد.جلسه چند بار متشنج شد‌ طـوری‌ کـه‌ ناچار شدیم،در میانه کار رئیس جلسه یعنی دکتر مصطفی رحیمی‌ را‌...تغییر دهیم و نادر نادرپور را برای اداره جـلسه بـرگزینیم کـه مقتدر عمل می‌کرد.»51

در هرصورت‌ با‌ نظر‌ اعضای کانون مقدمه مذکور از گزارش سـالانه حـذف شـد و سرانجام گزارش سالانه‌ به‌ تصویب‌ مجمع عمومی رسید.پس از آن انتخابات هیئت دبیران انجام شد و اعـضا بـدین‌ترتیب انـتخاب‌ شدند‌:نادر‌ نادرپور،سیاوش کسرائی،به‌آذین،هوشنگ وزیری و محمد علی سپانلو به عنوان اعـضای اصـلی؛اسماعیل‌ نوری‌ علاء و رضا براهنی از اعضای علی البدل؛اسلام کاظمیه و فریده فرجام بـه عـنوان‌ بـازرسان‌ مالی‌ و فریدون تنکابنی همچون سابق صندوق‌دار کانون.بعد از انجام انتخابات دوره دوم،هیئت دبیران‌ در‌ صدد بـرآمد تـا فعالیتهای خود را گسترش دهد.بنابراین کمیسیونهای مختلفی را در‌ سطح‌ ادب‌ و فرهنگ تشکیل داد تا بـا اعـضای بـیشتری در ارتباط باشند.البته سپانلو علت دیگری را‌ نیز‌ برای تشکیل این کمیسیونها نقل می‌کند:«سه مـاه بـعد از انتخابات دوره‌ دوم‌...ما‌ از تالار قندریز محروم شدیم»و در ادامه می‌افزاید«یک سـلسله کـمیسیون تـشکیل شد...تا هم‌ عده‌ بیشتری‌ از اعضا را به همکاری نزدیک وادارد هم جای خالی تالار قندریز‌ را‌ بـه جـلسات کـوچکتر بسپارد.»52در مراجعه به اسناد ساواک به گزارشهایی برمی‌خوریم که آخرین جلسه‌ تـالار‌ قـندریز را 6/6/1348 بیان نموده‌53و در سندی دیگر ساواک از اداره‌ اطلاعات‌ شهربانی خواستار جلوگیری از تشکیل جلسات در‌ تالار‌ قندریز‌ شده اسـت.54و ایـن هم نشان می‌دهد‌ که‌ تالار قندریز حداقل تا شهریور فعالیت می‌کرده اسـت.بـا توجه به این مطلب‌ به‌ نظر مـی‌رسد کـه تـشکیل این‌ کمیسیونها‌ تنها به‌ خاطر‌ ارتباط‌ بـا اعـضای بیشتر نبوده بلکه فشار‌ ساواک‌ بر روی کانون و فعالیتهای آن بیشتر شده بود و از طرفی اخـتلافات کـانون‌ روزافزون‌ بوده بنابراین هیئت دبـیران مـجبور بود‌ کـانون را بـه بـخشهای‌ کوچکتری‌ و به عبارتی کمیسیونهای مختلفی تـقسیم‌ کـند‌ تا بتوانند آن را آن‌گونه که باید، کنترل کنند و فعالیت کانون ادامه یابد‌.بـا‌ هـمه این کارها که کانون‌ برای‌ پایـداری‌ خود نمود، نتوانست‌ فـعالیت‌ چـشم‌گیری انجام دهد.آنها‌ حتی‌ در مـورد آگـهی فوت جلال آل احمد نتوانستند به یک توافق مناسبی برسند تا‌ جایی‌ که آگـهی مـذکور را که بیش‌ از‌ صد نفر‌ از‌ اعـضای‌ کـانون امـضا کرده بودند‌ خـانواده جـلال در روزنامه‌ها به چاپ نـرساندند:

«...مـتنی را که خانواده جلال از ما گرفتند‌ هرگز‌ چاپ نکردند.گویی فکر می‌کردند که‌ بزرگداشت‌ جـلال‌ سـودی‌ به‌ حزب توده می‌رساند‌.»55‌

 

پس از این مـاجرا،گـسست بیشتری کـانون را فـراگرفت تـا جایی که«دوستان و نـزدیکان جلال، به‌ استثنای‌ خانم‌ دانشور نه تنها دیگر با کانون همکاری‌ نکردند‌،بلکه‌ در‌ راه‌ آنـ‌ سـنگ هم انداختند،به طور خصوصی شـنیدم کـه انـتخابات دوره دوم را تـوطئه عـلیه خود دانسته‌اند».56

بـسته شـدن تالار قندریز تا مرگ ناگهانی جلال آل احمد‌،فشارهای ساواک بر کانون و از همه اینها مهمتر اختلافات اعـضا،تـقریبا فـعالیت کانون را متوقف ساخت.البته حضور اعضا در یـک روز جـمعه در مـدرسه‌ای واقـع در تـهران پارس آخـرین‌ جلسه‌ از مجموعه جلسات منظم اعضا و هیئت دبیران بود.

در این روز حاضران تصمیم داشتند که درباره سانسور اعلامیه‌ای صادر کنند اما با مخالفت عده‌ای از جمله هوشنگ ابتهاج روبرو‌ شـدند‌57و جلسه هم بدون نتیجه ماند: «...آخرین اجتماع ما در دبیرستانی دورافتاده در تهران پارس،دم‌بریده ماند.رئیس جلسه- اسلام کاظمیه-در گرماگرم‌ بحث‌ و گفتگو اعلام تنفس کرد و خود‌ با‌ بهانه‌ای بیرون رفت و دیگر بـرنگشت.حـاضران پس از ساعتی سرگردانی،پراکنده شدند و دیگر ما هیچ‌گاه جلسه همگانی نداشتیم.»58

در مورد این اعلامیه ساواک‌ در‌ گزارش خود اعلام می‌کند‌:«اخیرا‌ از طرف اعضای کانون نویسندگان ایران اعلامیه‌ای نوشته شده و مشغول جـمع‌آوری امـضا از اعضا جهت مخالفت با سانسور مطبوعات در ایران می‌باشند.»59و در گزارشی دیگر می‌نویسد:«اعلامیه ماشین شده‌ای‌ درباره‌ سانسور مطبوعات در چهار صفحه تهیه گردیده که بـین افـراد عناصر جامعه سوسیالیستهای نهضت بـه اصـطلاح ملی ایران جهت مطالعه دست‌به‌دست می‌گردد.»60در کنار این گزارش،گزارش دیگری وجود‌ دارد‌ که نشان‌ می‌دهد اساسا اعلامیه‌ای صادر نشده است ولی«قرار بود در این مـورد اعـلامیه‌ای منتشر و از نویسندگان امضا‌ جـمع‌آوری گـردد اما هیچ‌گونه اقدامی به عمل نیامده است.»61

گزارشهای‌ ضد‌ و نقیض‌،ساواک را بر آن می‌دارد که نظر کارشناسی دریافت کند.بنابراین با توجه به این دو گزارش‌ و ‌‌البته‌ گزارشهای دیگر دستور می‌دهد تـا مـوضوع روشن شود.62چند روز بعد در‌ پاسخ‌ دستور‌ فوق گزارش می‌رسد که«...اکثر اعضای کانون مورد بحث،حاضر به امضای اعلامیه نگردیده‌اند و مخالفت‌ اعضا با امضای اعلامیه دلیل عدم تهیه اعلامیه نـیست. امـکان دارد به عـلت‌ مخالفت افراد از انتشار‌ آن‌ خودداری کرده باشند.»63با همه این مسائل هیئت دبیران خود را به آخر سـال رساند اما از آنجا که جایی برای برگزاری جلسات مجمع عمومی نـداشت نـاگزیر شـد بر خلاف‌ مهلت اساسنامه بیش از موعد مقرر سرکار خود باقی بماند و فعالیتش را ادامه دهد.کانون در این روزهـا ‌ ‌فـقط یک اعلامیه نوشت:

«در فروردین 49 اگر اشتباه نکنم،بازداشت فریدون تنکابنی‌ پیش‌ آمد.یـادداشتهای شـهر شـلوغ او را دستاویز کرده بودند.هنوز از همبستگی نویسندگی چیزکی باقی مانده شادی هم کم‌وبیش رو در وایسی در میان بـود.»64

در پی این بازداشت‌،اعضای‌ هیئت دبیران در خانه به‌آذین(یکی از اعضای هیئت)جمع می‌شوند و اعـلامیه‌ای در اعتراض به بازداشت تـنکابنی تـهیه می‌کنند و در نهایت با کوشش سه- چهار نفر حدود 60 امضا‌ جمع‌ می‌شود.65این اعلامیه در 28 اردیبهشت 1349 صادر شد اما طولی نکشید که در 17 خرداد ناصر رحمانی‌نژاد و محمد علی سپانلو که در جمع‌آوری امضا تلاش بـیشتری می‌کردند‌ دستگیر‌ شدند‌،اما دیگر اعضا بار دیگر‌ اعلامیه‌ای‌ در‌ اعتراض به این دستگیریها تهیه کردند و انتشار دادند.66و این آخرین فعالیت کانون در این فصل بود.

ادامه دارد

پانوشت‌ها:

(1)-پرهام،باقر،«حزب توده و کانون نویسندگان ایران»،کتاب جمعه،سال اول‌،شماره‌ 28،(9/12/1358).

(2)-آل احمد،شمس،از چشم برادر.

(3)-سپانلو،محمد علی،«خاطراتی‌ از‌ فصل‌ اول کانون نویسندگان ایران 1346-1349»کـلک،شـماره 4(تیر 1369)، صص 101-114.

(4)-همان‌.

(5)-همان‌

(6)-همان

(7)-همان

(8)-همان

(9)-همان

(10)-بیانیه تحریم کنگره ملی شاعران و نویسندگان(1/12/1346‌).

(11‌)-سپانلو‌،محمد علی،همان؛ضمنا اسامی که«سیاه»حروف‌چینی شده جمع‌کنندگان امضا نیز بوده‌اند.

(12)-پرهـام‌،بـاقر‌،همان.

(13)-سپانلو،محمد علی،همان.

(14)-آرشیو موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی‌،سند‌ ساواک‌،38663/20 هـ.2-8/12/1346.

(15)-سند ساواک،33095/312-30/2/1347.

(16)-سند ساواک‌،8088‌/312‌-9/12/1346.

(17)-سپانلو،محمد علی،همان.

(18)-همان.

(19)-همان.

(20‌)-همان‌.

(21)-همان.

(22)-«درباره یک ضرورت»،مـرام‌نامه کـانون نـویسندگان ایران.

(23)-پرهام،باقر،همان.

(24)-سـند‌ سـاواک‌،7182/20 هــ 2-23/2/1347.

(25)-پرهام،باقر،همان.

(26)-سپانلو،محمد‌ علی‌،همان.

(27)-سند ساواک،10522/هـ 2-27‌/3/1347‌.

(28‌)-سند ساواک،474-6517-30/4/1347.

(29‌)-سند‌ ساواک،23824/325-12/6/1347.

(30)-سند ساواک،3067/312-10/6/1347.

(31‌)-سند‌ ساواک،60235/312-20/6/1347‌.

(32‌)-پرهام،باقر‌،هـمان‌.

 (33‌)-سـند سـاواک،31147/20 هـ 2-23‌/8/1347‌.

(34)-سند ساواک،824/312-23/10/1347.

(35)-فردوسی،شماره 885‌(20‌ آبان 1347)،ص 23.

(36)-سند سـاواک‌،824/312-23/10‌/1347‌.

(37)-سـند ساواک.

(38)-صورتجلسه‌ وزارت‌ اطلاعات در 26/10/1347.

(39)-سند ساواک،7182/20 هـ 2-23/2/1347‌.

(40‌)-فردوسی،همان.

(41)-همان.

(42‌)-سپانلو‌،محمد‌ علی،همان.

(43‌)-سند‌ ساواک،10522/هـ 2.-27‌/3/1347‌.

(44)-سند سـاواک،3067/312-10/6/1348.

(45)-فـردوسی،شـماره 888(11 آذر 1347‌)،ص 20‌.

(46)-سند ساواک،3067/312-10‌/6/1348‌.

(47)-سند‌ ساواک‌،107515‌/312-4/12/1347.

(48‌)-سند ساواک،گزارش رسیده به اداره امـنیت داخلی در 14/12/1347.

(49)-سند ساواک‌،80656‌/325-19/12/1347.

(50)-سند‌ ساواک‌،107582‌/312‌-7/12‌/1347.

(51)-سپانلو‌،محمد‌ علی،همان.

(52)-همان.

(53)-سند ساواک،3067/312-10/6/1348.

(54)-سند ساواک،3689/312‌-17‌/6/1348‌.

(55)-سپانلو،محمد علی،هـمان.

(56)-هـمان‌.

(57‌)-هـمان‌؛پرهام‌،باقر‌،همان‌.

(58)-م.ا.به‌آذین،از هردری...،تهران،جامی،1370 ش.

(59)-سند ساواک،31253/20 هـ 2-20/8/1348.

(60)-سـند سـاواک،31519/20 هـ 2-2/9/1348.

(61)-سند ساواک،32499/20‌ هـ 2-24/10/1348.

(62)-سند ساواک،6634/20 هـ 2-4/11/1348.

(63)-سند ساواک،32927/هـ 2-21/11/1348.

(64)-م.ا به‌آذین،همان.

(65)-سپانلو،محمد علی،هـمان.

(66)-هـمان‌.


مطالعات تاریخی - بهار 1383 - شماره 2 - صفحه 243