مظفر بقایی که بود؟


مظفر بقایی که بود؟

اول مرداد 1291 یکی از مرموزترین سیاست‌مردان ایران به دنیا آمد. دکتر مظفر بقائی کرمانی، فرزند میرزا شهاب، شخصیتی سیاسی و دانشگاهی بود که فعالیت‌هایش از دوران ملی شدن صنعت نفت تا سال‌های پس از انقلاب اسلامی همواره پرحاشیه بود. در بیوگرافی ساواک که در اردیبهشت ۱۳۳۷ تنظیم شده، او به عنوان دانشیار دانشگاه تهران، مسلط به زبان فرانسه و دارای دکترای فلسفه معرفی می‌کند و  وی را فردی «فوق العاده طالب شهرت»، «لجوج و کینه توز» توصیف می‌کند که از لحاظ مالی در مضیقه است. البته برخی در صحت مدرک دکترای وی تشکیک کرده و آن را جعلی می‌دانند. 

فعالیت‌های سیاسی بقائی از سال ۱۳۲۸ با انتشار روزنامه «شاهد» و تأسیس «سازمان نگهبانان آزادی» آغاز شد. اسناد نشان می‌دهند که او سپس در اردیبهشت ۱۳۳۰، با همکاری خلیل ملکی، «حزب زحمتکشان ملت ایران» را بنیان نهاد. این حزب در ابتدا از حامیان دولت دکتر مصدق بود، اما اسناد متعدد، به‌ویژه تحلیل‌های دوران پس از انقلاب، به اختلاف نظر بقائی با مصدق و جدایی او از جبهه ملی اشاره دارند. این اسناد او را به «همدستی... مخفیانه و غیرمحسوس» با کودتاچیان ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ متهم می‌کنند. پس از کودتا نیز، بقائی به مخالفت با دولت سپهبد زاهدی پرداخت که منجر به محدودیت‌هایی برای وی شد.

 دکتر مظفر بقایی کرمانی از چهره‌های پیچیده و بحث‌برانگیز تاریخ معاصر ایران است که رفتار سیاسی متناقض و ائتلاف‌های متغیر او، قضاوت درباره‌اش را دشوار کرده است. با وجود شهرت گسترده، هیچ پژوهش مستقل و جامعی درباره‌ او انجام نشده و برداشت‌ها از شخصیتش بسیار متفاوت است: برخی به دلیل نام حزبش (زحمتکشان ملت ایران) او را چپ‌گرا یا حتی توده‌ای می‌پندارند، درحالی که او همواره با حزب توده مخالف بود. گروهی او را لیبرال یا مذهبی می‌دانند، اما در واقع بقایی اصول ثابتی نداشت و بسته به موقعیت، از ابزارها و ائتلاف‌های مختلف (از نهادهای امنیتی و نظامی تا باندهای تبهکار، روزنامه‌نگاران، و حتی دربار پهلوی) برای پیشبرد اهدافش استفاده می‌کرد.

این پیچیدگی ناشی از ارتباطات گسترده‌اش با جریان‌های متنوع سیاسی، اطلاعاتی، فرهنگی و جنایی بود که هر مقطع از زندگی او را با شبکه‌ای متفاوت از همپیمانان احاطه می‌کرد. همین انعطافِ ایدئولوژیک و عملی، تحلیل یکدست از مواضع و انگیزه‌های او را ناممکن ساخته است.

 در هر مقطع از زندگی سیاسی بقائی، شبکه ای از یارانش او را احاطه کرده بودند. از عوامل اداره آگاهی شهربانی گرفته تا روزنامه نگاران، از عوامل رکن در ارتش تا عناصری از باندهای تبهکار، از عناصر سیاسی که همیشه در سخن مورد حمله بقائی قرار می گرفتند تا دربار محمدرضا پهلوی؛ اینها همه و همه باعث پیچیدگی بیشتر رفتار سیاسی او می شدند.

مظفر بقایی با مخالفت با سپهبد رزم‌آرا، نقش مؤثری در ملی شدن نفت و ماجرای خانه سدان داشت و به چهره‌ای سیاسی تبدیل شد. او با خلیل ملکی همکاری کرد و در اردیبهشت ۱۳۳۰، حزب زحمتکشان ملت ایران را تأسیس نمودند. این حزب در میان روشنفکران و کارگران نفوذ یافت و با حزب توده درگیر شد، که به تضعیف نهضت ملی انجامید.

از ۱۳۳۱، بقایی به مخالفت با مصدق پرداخت و حزب زحمتکشان به دو جناح تقسیم شد: یکی تحت رهبری بقایی (مخالف مصدق و حامی شاه) و دیگری به رهبری ملکی (نیروی سوم). بقایی در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ علیه مصدق مشارکت فعال داشت. پس از کودتا، به دلیل اختلاف با زاهدی، به زاهدان تبعید شد.

در ۱۳۳۹، با موافقت شاه در انتخابات شرکت کرد، اما به دلیل تقلب، نتوانست به مجلس راه یابد. پس از انتقاد از دولت، دستگیر شد ولی تبرئه گردید. در دهه ۱۳۴۰، فعالیت سیاسی محدودی داشت و مورد توجه ساواک قرار نگرفت. در دهه ۱۳۵۰، حزب زحمتکشان را احیا کرد، اما بیشتر جنبه دوستانه داشت. او از سلطنت حمایت کرد، اما با حزب رستاخیز مخالفت نمود.

پس از انقلاب، در تیر ۱۳۵۸ به اتهام توطئه دستگیر شد و در دی همان سال، «وصیتنامه سیاسی» خود را منتشر کرد و بازنشستگی سیاسی اعلام نمود اما به فعالیت‌های پنهانی ادامه داد. وی مجدداً در فروردین ۱۳۶۶ پس از بازگشت به ایران دستگیر شد، در فاصله این دو دستگیری او به آمریکا سفر کرد. نهایتاً در آبان همان سال در بیمارستان درگذشت.

بقائی پس از پیروزی انقلاب اسلامی ظاهرا ادعای طرفداری از انقلاب را داشت اما به دنبال حوادثی مثل سیزدهم آبان 1388، وضعیت انقلابی در جامعه تشدید شد، دیگر کاملا معلوم شده بود شخص بقائی آینده سیاسی موفقیت آمیزی نخواهد داشت. به همین دلیل در دوم دیماه سال 1358، بقایی در محل حزب زحمتکشان سخنرانی طولانی ایراد کرد که به «وصیت نامه سیاسی» مشهور شد.

بقایی 21 تیرماه 1359 به اتفاق 95 نفر دیگر در کرمان دستگیر شد. چند روز پیش از این حادثه شبکه کودتای نوژه کشف شده بود. گفته می شد بقایی پیش از این ماجرا با سپهبد مهدیون، نخستین فرمانده نیروی هوایی بعد از انقلاب و فرمانده نظامی کودتا، در بندرعباس ملاقات کرده است؛ او نامه‌های متعددی هم از احمد احرار که در پاریس مستقر بود، دریافت کرده بود. اندکی بعد بقایی با سپردن تعهد مبنی بر اینکه از ایران خارج نشود آزاد شد، اما گردش کار پرونده مدتی ادامه یافت و بالاخره منجر به برائت او از اتهامات منتسبه به دلیل فقدان مدارک شد. 27 دی ماه 1364 بقایی به دعوت منصور رفیع زاده به آمریکا رفت، در این فاصله احمد احرار به او وعده داده بود که حوادث مهمی از طرف ضدانقلاب در راه است و مردادماه سال بعد به اتفاق به ایران خواهند رفت. از آن وعده خبری نشد و آبانماه 1365 بقایی به ایران مراجعه کرد. اول فروردین 1366 او در کرمان به اتهام ارتباط با سازمانهای جاسوسی بیگانه و توطئه علیه جمهوری اسلامی ایران دستگیر شد. در گزارش‌های سفارت آمریکا از آبان 1331 درباره جسم بیمار او سخن به میان آمده بود و اینک سی و پنج سال بعد، در هفتاد و پنج سالگی بیماری‌های او رو به وخامت گذاشته بود؛ مدتی بعد او به بیمارستان منتقل شد و در نهایت آبان ماه 1366 در بیمارستان مهر تهران جان سپرد.

فرانک کرافورد از قسمت سیاسی سفارت آمریکا در گزارشی به به تاریخ 17 خرداد 1341 گفت‌و‌گوی خود با بقایی را شرح می‌دهد: «به نظر می رسد که او بشدت طرفدار، آمریکا است و اگر که دولتی تشکیل داد انتظار حمایت و همکاری ایالات متحده را دارد. به طور ضمنی توسط یک وکیل ایرانی به من گفته شده که بقایی وقتی با آمریکاییهاست به طرفداری از آمریکا صحبت می کند، وقتی با روسها است به طرفداری از روسیه صحبت میکند و وقتی با انگلیسیهاست به طرفداری از انگلیس صحبت می کند؛ و به همین ترتیب. حزب او بشدت ضد جبهه ملی است و مصدق را یک تهدید برای ایران می داند. بقایی عکسی از یک دانشجو که در تظاهرات ضد مصدق چندین سال پیش کشته شد، روی دیوار خانه اش دارد.»


مظفر بقایی در حال سخنرانی در حزب زحمتکشان

مظفر بقایی در آمریکا