شهادت دکتر محمد مفتح
استاد شهید آیتالله دکتر محمد مفتح، در 28 خرداد 1307 هجری شمسی در خانوادهای روحانی و در فضایی معنوی و نورانی در شهر همدان چشم به جهان گشود و در دامان خانوادهای علاقمند و شیفته اهل بیت عصمت و طهارت پرورش یافت.
حجتالاسلام حاج شیخ محمود مفتح، معروف به «میرزا محمود» پدر شهید دکتر مفتح از اساتید و فضلای حوزه علمیه همدان به شمار میرفت. وی که در ادبیات فارسی و عربی متبحر بود و از خرمن علوم اهل بیت (علیهمالسلام) حظی وافر داشت، قسمتی از عمر گرانمایه خود را صرف تعلیم و تعلم علوم نبوی و احادیث اهل بیت عصمت و طهارت (علیهمالسلام) نموده بود.
همو برای ترویج معارف نورانی قرآن کریم طریق خطابه و وعظ را انتخاب نموده و در این راه از هیچ کوششی فروگذار نمیکرد. در اکثر جلسات و هیأتهای مذهبی حضور یافته و علوم و معارف اسلامی را تدریس میکرد و منابر وی بیشتر به بیان و شرح روایات معصومین (علیهمالسلام) اختصاص مییافت.
علاوه بر این وی در شهر همدان به زهد و تقوی اشتهار داشت. تا آنجا که هنوز اهالی متدین شهر همدان از مرحوم میرزا محمود مفتح به نیکی یاد کرده و خاطراتی از وی در سینه دارند. وی که علاقه و ارادت خاصی به خاندان نبوت و ولایت داشت و عاشق و شیفته خاندان نور بود، اشعار بسیاری به زبانهای فارسی و عربی در رثای اهل بیت (علیهمالسلام) سروده است که نزد خاندان ایشان باقی است.
آیتالله مفتح که در زمان کودکی در دامان پدر پرورش یافته و احکام نورانی اسلام را از پدر عملاً آموخته بود در این دوران به فراگیری علوم اسلام علاقمند گردید و با حضور در مجلس درس پدر، ادبیات را نزد پدر فرا گرفت و مقدمات کمال در محفل گرم و نورانی پدر در وی بارور گردید.
دکتر مفتح در هفت سالگی وارد دبستان گردید. و پس از اتمام این دوره، به دلیل اشتیاق فراوان جهت فراگیری علوم اسلامی، در مدرسه علمیه مرحوم آیتالله العظمی آخوند ملا علی همدانی مشغول تحصیل گردید. در این دوران بود که احساس میکرد به دریایی زلال برای سیراب کردن روح تشنه خود دست یافته است، لذا با جدیت هر چه تمامتر در مدّت کوتاهی مراحل مقدماتی دروس دینی را به اتمام رسانید وی برای به کمال رساندن استعدادهای ذاتی خود، تحصیلات در این مقطع در شهر همدان را برای خود کافی ندانست به همین جهت با مشورت علمأ و بزرگان همدان و به سفارش و راهنمایی پدر، ادامه این راه را با ورود به حوزه علمیه قم و استفاده از محضر علمأ و دانشمندان در بزرگترین دانشگاه علوم اسلامی انتخاب نمود.
نوجوانی 16 ساله بود که با اخلاص و پشتکار تمام به قم مهاجرت کرد (سال 1326 . ûش) در این بلد طیبه رحل اقامت افکند در آن زمان مدرسه دارالشفأ محل تدریس بزرگانی از علمأ و محققین بود و طلاب و تشنگان فضیلت برای بهره بردن از کمالات معنوی و تحصیل علوم اسلامی در این مدرسه حاضر میشدند. مرحوم محمد مفتح نیز برای پیمودن مراحل کمال خود به خیل این فرهیختگان درآمد و با نظمی خاص و کوششی وصف ناپذیر به تحصیلات خود ادامه داد. جدیت و پشتکار و توکل به خدا و دقت عمل وی در امر تحصیل موجب گردید تا پلکان ترقی و تکامل را به سرعت در نوردد و به مراحل عالی برسد.
در آن ایام معمولاً طلبههای فاضل در کنار برنامه تحصیلی خود، دروسی را که گذرانده بودند، تدریس میکردند. مرحوم مفتح نیز که علاقه بسیار زیادی در امر تعلیم و تربیت در خود مییافت، کرسی درسی برای خود قرار داده، و همراه با تحصیل در مکتب بزرگان، خود نیز به امر تدریس اشتغال یافت.
وی که هیچگاه از امر تحقیق باز نمیایستاد، برای انتخاب استاد برتر در درس بسیاری از مدرسین حوزه حاضر میشد. تا اینکه سیراب شدن خود را در حاضر شدن در دروس مرحوم آیهالله العظمی حاج آقا حسین بروجردی، مرحوم علامه سید محمّد حسین طباطبائی، مرحوم آیتالله محقق داماد، مرحوم آیتالله العظمی سید محمّد رضا گلپایگانی(قدس سره) و حضرت امام خمینی (قدس سره)یافت.
مرحوم مفتح در این ایام به عنوان طلبهای فاضل و کوشا از دیگر طلاب همدوره خود پیشی گرفته بود. وی که ادبیات و فقه و اصول و فلسفه را به خوبی میشناخت، در حلقه درس اساتید بزرگواری حاضر گردید و پشتکار، استعداد سرشار و علاقه وافر به تحصیل باعث شد سریعاً به مدارج عالی تحصیلی ارتقأ یابد. مهمترین اساتید مراحل تحصیلی بزرگمرد اندیشه را میتوان بدین گونه برشمرد: 1ـ مقدمات و ادبیات، نزد پدرش مرحوم حجتالاسلام شیخ محمود مفتح 2ـ بخشی از کتاب رسائل شیخ انصاری، در محضر آیتالله مجاهد تبریزی 3ـ بخشی دیگری از کتاب رسائل شیخ انصاری و مکاسب، نزد مرحوم آیتالله محقق داماد 4ـ فلسفه و عرفان، در محضر مرحوم آیتالله علامه طباطبائی 5ـ دروس خارج فقه و اصول فقه نزد مرحوم آیتالله بروجردی و آیتالله حجت 6ـ دروس عرفان و خارج اصول فقه در عالیترین سطح نزد، حضرت امام خمینی وی در مدّتی نه چندان طولانی با کسب فیض از محضر اساتید و فحول و بزرگان دین به درجه اجتهاد نائل آمد. دکتر مفتح در کنار برنامههای تحصیلی خود، فعالیتهای اجتماعی را نیز دنبال میکرد. بنا به سفارش پدر و احساس نیاز به تکامل روحی و معنوی خویش و ضرورت تشکیل خانواده با آشنایی قبلی خانوادگی که با یکی از خاندان با اصالت مذهبی همدان داشتند، در سال 1328 . ûش با خانم جابری انصاری صبیه مرحوم آیتالله حاج شیخ حیدرعلی جابری انصاری ازدواج نمود. ثمره این ازدواج 8 فرزند بود که در مرتبه خود، جایگاه والای خاصی دارند. خانم جابری انصاری در این باره میگوید:
«... از آنجا که پدر اینجانب مرحوم آیتالله حاج شیخ حیدرعلی جابری انصاری از نوادههای جابربن عبدالله انصاری اوّلین زائر قبر امام حسین(ع) و از روحانیون بزرگ همدان بودند، و شهید دکتر مفتح به ایشان علاقه فراوانی داشتند و با شناختی که دو خانواده مفتح و جابری انصاری به یکدیگر داشتند، پیشنهاد شهید دکتر مفتح فوراً مورد قبول پدر اینجانب واقع گردید و به شکلی ساده و اسلامی در سال 1328 . ûش زندگی را آغاز کردیم.
....ایشان بیشتر معلم فرزندانشان بودند، و فرزندانشان به ایشان به دیده الگو و راهنمای خود نگاه میکردند. مسلماً مقام والای علمی ایشان در پیدا شدن این دید، در فرزندانشان نقش بسزایی داشت. چه ایشان با تکیه بر همین غنای علمی، لحظهای از ارشاد و راهنمایی فرزندان خویش غفلت نمی کردند و شخصیت علمی و موقعیت اجتماعی ایشان باعث میگردید که فرزندانشان ایشان را الگوی زندگی خویش قرار دهند. واقعاً من فکر میکنم همین که بحمدالله تمام فرزندان ایشان مؤمن به اسلام و انقلاب و امام هستند، ثمره این دید و این تلاش مستمر ایشان برای تربیت و ارشاد فرزندانشان میباشد.»1
فعالیتهای علمی
شهید آیتالله مفتح تحصیلات حوزوی را با موفقیت به اتمام رسانید. در قم مدرسی ارزنده و از فضلایی محسوب میشد که فلسفه را خوب فهمیده بود و این رشته را خوب تدریس میکرد و حوزه درس وی با تعداد بسیار زیاد طالبان علم و حقیقت، یکی از پرشورترین و قابل استفادهترین درسهای حوزه علمیه قم بود. از ویژگیهای خاص مرحوم دکتر مفتح آشنایی با علوم جدید و تحصیلات دانشگاهی در کنار تحصیلات حوزوی بود. وی در سال 1333 ش در رشته معقول دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران مشغول به تحصیل شد و با تلاش زیاد در فرصتی اندک، در شهریور ماه 1336 ش رساله پایان نامه خود را با داوری مرحوم حسینعلی راشد تربتی و مرحوم سید کمالالدین نوربخش و شهید بزرگوار علامه مرتضی مطهری با درجه «بسیار خوب» گذرانید و از این رشته فارغالتحصیل گردید.
پس از اتمام دانشگاه همزمان با تدریس در حوزه علمیه، تدریس در دبیرستانهای قم را آغاز نمود. در همین سالها با همیاری شهید مظلوم آیتالله دکتر سید محمد حسینی بهشتی، کانون اسلامی دانشآموزان را در قم تشکیل داد. شهید مظلوم آیتالله دکتر بهشتی در این باره میگوید:
«آشنائی من با مرحوم آقای دکتر مفتح به 1325 مربوط میشود. اوّلین سالی که برای ادامه تحصیل به قم رفتیم (1324) یعنی 25 سال قبل به مناسبتهای مشترک شدیدی که پیدا کرده بودیم انس و آشنایی مان بیشتر شد. با همکاری ایشان، کانون اسلامی دانشآموزان در قم بوجود آمد که اوّلین مجمع اسلامی زنده بود که در آن طلبه و دانشجو و معلم و دانش آموز و گروههای مختلف در کنار هم جمع میشدند و جلوهای بود از هماهنگی همه قشرهای جامعه ما بر محور اسلام عزیز و بینش زنده و سازنده اسلام.»2
از آنجا که مرحوم آیتالله دکتر مفتح یک طلبه جدی، سخت کوش و یک محقق موفق بود و هیچگاه حدی برای اندوختههای علمی خود قائل نمی شد بنابراین تصمیم گرفت تحصیلات کلاسیک دانشگاهی را ادامه دهد. ایشان توانستند دوره دکترا PH.D)) در رشته معقول را در دانشکده الهیات در سال 1341 آغاز و در سال 1344 با ارائه رساله دکترای خود با موضوع «حکمت الهی و نهجالبلاغه» به پایان برد. رساله تحقیقاتی دکترای وی با درجه بسیار خوب با راهنمایی استاد مرحوم «سید محمد مشکوه» مورد تصویب شورای دانشکده قرار گرفت.
زندگانی اجتماعی و سیاسی
زندگی سراسر اندیشه و شور و معنویت مرحوم مفتح همواره با هدف اصلاح امت اسلامی توأم بود و برای رسیدن به کمال معنوی، از هیچ تلاشی فروگذار نمیکرد. زمانی که در حوزه و دانشگاه به تدریس میپرداخت، طلاب و فضلا و دانشجویان را به نحوی شایسته تربیت مینمود و در برنامههای درسی خود بحثهای اخلاقی و اجتماعی را برمبنای روشنگری جامعه شناختی اطراف خود قرار میداد و آنها را علاوه بر فراگیری متون درسی، به تهذیب نفس و مبارزه با شیطان درون و همچنین به شناخت جامعه خود و خلاءهای موجود و پر کردن این خلاءها تشویق و ترغیب مینمود. در آن هنگام که در مواجهه با عموم طبقات جامعه، با رأفت و رحمت اسلامی و منطبق با حدود اسلامی در بالا بردن رشد معنوی جامعه و برآوردن نیازها و احتیاجات آنها در حد امکان و توان خویش فروگذار نبود. با مدیریتی قابل تقدیر در شکل دهی مبارزات مردمی و ایفای نقش فعال در سازماندهی و برنامه ریزی در کنار علامه شهید مرتضی مطهری و شهید مظلوم آیتالله دکتر بهشتی و تنی چند از روحانیون متعهد و مکتبی با الهام از فرامین حضرت امام توانست در هدایت مبارزات اسلامی نقش بسزایی داشته باشد.
وی درباره اهمیت هدایت امت اسلامی میگوید:
«ما در هر لباس و دارای هر پست و موقعیتی باشیم، وظیفهای سنگین به دوش داریم، و به حکم اینکه مسلمانیم باید در راه حفظ اسلام بکوشیم. مخصوصاً روحانیت امروز مسئولیتی خطیر به عهده دارد و باید برای این سه دسته «کنجکاو» و « بهت زده» و «عامل استعمار» وظیفه خود را انجام دهد.
روحانیت، مخصوصاً حوزه علمیه قم که قلب ایران است، این تکلیف مهم را احساس نمود. و علاوه بر دروس معمولی فقه و اصول، مطالعات و تحقیقاتی ریشه دار در قسمتهای دیگر مانند: تفسیر و فلسفه و کلام و همچنین ملل و نحل نمود. و آثار گرانبها و پرارزش منتشر کرده تا پاسخی مثبت و صحیح در برابر کنجکاویها و سؤالها داده باشد.»3
وی به منظور توجه امت اسلامی به مطالعه و آشنایی جوانان با مبانی اسلامی میگوید: «بیش از هر چیز، امروز برای جوانان ما و امت اسلامی بپاخاسته ما، مطالعه در مکتب اسلامی و برنامههای اجتماعی اسلامی و ایدئولوژی اسلام لازم است.»
با این اندیشه و افکار بود که شهید دکتر مفتح زندگانی خود را وقف اسلام و مسلمین کرده و به جهادی وصف ناپذیر مشغول گردید. جهادی همه جانبه، جهادی که تمامی زوایای حرکت استعمارگران را در نظر گرفته و با تمام همت و قوای خویش، آنها را هدف گرفته تا بتواند راه را بر بداندیشان و کجاندیشان عرصه فرهنگ و سیاست ببندد.
مقام معظم رهبری حضرت آیتالله خامنهای درباره شخصیت وی و چگونگی تلاش بیریای او چنین میفرماید:
«شهید مفتح یکی از مظاهر فرهنگی بود که اسلام را در مرحله عمل به فردها، زاویهها و خلوتها محدود نمیکرد. اسلام را با همان شمول و همه جانبه بودنش در اعتقاد و عمل در معرفت و تحقیق میفهمید و به دنبال آن تلاش میکرد..»
«... شهید مفتح در زندگی کم نمود و کم تظاهر، اما پرتحرک بود.»... «... از شهدای گرانقدر انقلاب چون مطهری، مفتح و بهشتی بایستی به عنوان شهدای ضدیت با التقاط نام برد، چون این عزیزان فضای حوزه را به محافلی از دانشگاه و خصوصاً به جمع دانشجویان منتقل کردند و لذا جریانهای التقاطی نمیتوانستند آنان را تحمل کنند.»4
حضور شهید مفتح در عرصههای نبرد با استعمار فرهنگی هر روز جلوههای مقتدرانهتری مییافت و وی در انسجام نیروهای مذهبی برای مقابله با این گونه استعمار تلاش بیشتری مینمود. وی ضمن ایستادگی و پایمردی در مقابل تهاجم فرهنگی بیگانگان، با بیانات و خطابههای متین و متقن برای نسل جوان و سخنرانیهای مختلف در مجامع گوناگون در درجه اوّل مردم را با فرهنگ غنی اسلامی آشنا میساخت و در ادامه، نیرنگهای استعمارگران را جهت اشاعه و رشد فرهنگ استعماری آشکار میساخت، و کمک شایانی به آماده ساختن نسل جوان برای پیوستن به صفوف کسانی که علیه طاغوت جهت ایجاد حکومت اسلامی مبارزه میکردند، مینمود.
وی درباره استعمار و چگونگی مقابله با آن چنین میگوید:
«استعمار، استعمار است. دشمن، دشمن است. قدرتهای ضد خلقی و ضد انسانی و ضد بشری در شرق و غرب برای ما تفاوت نمیکند. ما یک منطق داریم و آن منطق، منطق اسلامی، و حرکت، حرکت اسلامی است. اینجا مرحله حساس حرکت است و خیلی ظریف است و خیلی هشیاری میخواهد.»
با وجود این گونه اندیشهها و اهداف بود که مرحوم آیتالله مفتح در سالهای 1342ـ 1340 از طرف امام (قدس سره) مأموریت یافت جهت آگاهی مردم به استان خوزستان مسافرت نماید. وی با حضور در شهرهای آبادان، اهواز، خرمشهر، با سخنرانیهای گرم و پرحرارت و خطابههای رسا و شورانگیز در کمترین زمان ممکن، وضعیت عمومی این شهرها را دگرگون نمود، تا آنجا که ساواک از بودن ایشان در استان خوزستان احساس خطر نمود. و از حضور ایشان در این استان ممانعت به عمل آورد. عکس ایشان را تکثیر کردند و به فرودگاهها و ایستگاههای راه آهن و شرکتهای مسافربری داده، ورود ایشان را به استان ممنوع اعلام کردند.
کانون اسلامی دانشآموزان قم
همان طور که گفته شد از مهمترین مسائلی که استاد شهید بر آن اهتمام میورزید، بالا بردن سطح آگاهی عموم طبقات مردم بود. و این آگاهی مرحله اوّل و شرط مسلم پیروزی نهضت فکری اسلامی بود. او با همیاری دیگر دوستان و همفکران خود، برای قشرهای مختلف، تشکلهایی را پیش بینی کرده و آنها را منسجم مینمود. لذا به منظور به منصه ظهور رسانیدن این مهم، با همفکری اندیشمند مظلوم، شهید بزرگوار مرحوم آیتالله بهشتی (اعلیالله مقامه)، برای تربیت مدیران و رهبران آینده جامعه، یعنی دانشآموزان، تجمعی را به نام «کانون اسلامی دانشآموزان قم » بنیان نهاد. در این مرکز بود که طلاب، دانشجویان، معلمان، دانشآموزان گرد هم میآمدند و بر محور مبانی معرفت شناختی اسلام ناب محمدی، تعلیم میدیدند. بر حول همین محور، انگیزشهای مبارزه با رژیم ستمشاهی شکل گرفته، و جریانهای فکری مبارزه با رژیم تحقق یافت. بدین ترتیب هر چه رژیم منحوس سلطنتی تلاش خود را بر اشاعه فرهنگ منحط غرب و افکار و اندیشههای برآمده از آن قرار میداد جوانان و فرهیختگان علم و اندیشه با حضور در این کلاسها و محفلهای ماهانه و هفتگی این کانون آگاه شده و روشهای مبارزه با آن را میآموختند.
به این گونه بود که افکار صحیح اسلامی در میان جوانان و دانشآموزان هر روز رواج بیشتری یافته، و مبارزه با رژیم شکل یافتهتر میشد.
مجمع علمی اسلام شناسی
آیتالله مفتح در دوران خفقان و تیرگیهای ستم، همچون یک طبیب اندیشه به شناخت دردها و دشواریهای موجود در جامعه پرداخته و با جدیت، تلاش، کوشش و فعالیتهای خستگیناپذیر به درمان دردها و بیماریهای مزمن و مسری میپرداخت.
او احساس میکرد برای متشکل ساختن و سازمان دهی امور طلاب و فضلا و تبادل نظر و تعاطی افکار در خصوص مسائل اسلامی با توجه به مقتضیات زمان و نیازهای اجتماعی لازم است مجمعی بنیان نهاده شود تا از این طریق نویسندگان و محققان و مترجمان خوش ذوق و دوراندیش دست به کار شوند و توانائی و استعداد نویسندگی خود را بروز دهند و از سویی با تألیف آثار و ترجمه کتب مورد نیاز، جامعه تشنه را تغذیه فکری و فرهنگی نمایند.
شهید دکتر مفتح معتقد بود که حوزه علمیه، این میراث پر بهای انبیأ و اولیأ چراغ روشنگری است که از دیرباز فرا راه عاشقان علم و طالبان تهذیب و تربیت و بزرگان علم و تقوا جویندگان معارف الهی پرتو افشانی کرده و در طول تاریخ علمای بزرگ و محققان عالیمقام و محدّثان و مفسّران و فلاسفه و اندیشمندان برجسته که از این مرکز برخاستهاند، هر یک مشعلدار علم و اندیشههای اسلامی بوده و در سختترین شرایط زندگی، هرگز مسلمانان را تنها نگذاردهاند و همیشه در میان مردم و با مردم زندگی کردهاند. آنها در دو قلمرو فردی و اجتماعی فرهنگ و سیاست علم و اندیشه حماسه و مبارزه سلوک و عرفان پیشگام جامعه بودهاند و در برابر سپاه «جهل» و «ظلم» ایستاده و از حریم دین و حدود الهی و اصالت مذهب حمایت کردهاند. لذا مصمم شد تا طی جلساتی تشکیلات منسجم و منظمی را بنیان نهد، تا بتواند پرتویی از فروغ اسلام را فرا روی جامعه قرار دهد و بر ضد ضلالت و ظلمت بپا خیزد. شهید آیتالله مفتح در دهه 1340 ش به منظور معرفی چهره اسلام ناب محمّدی، از طریق نشر کتب و رسائل اسلامی در موضوعات مختلف سیاسی، اجتماعی، تاریخی، اعتقادی، تشکیلاتی را تحت عنوان «جلسات علمی اسلام شناسی» راهاندازی نمود و به این شکل فعالیتهای وسیعی را به منظور شناساندن چهره اصیل اسلام و فرهنگ اسلامی شروع کرد. اگر این مرکز از سوی ساواک تعطیل نمیشد، مسلماً اکنون یکی از مهمترین مراکز علمی در جهان اسلام به شمار میآمد.
در این مجمع، فضلاء و طلّاب علاقمند تحت نظارت و هدایت و مدیریت استاد شهید به تألیف و ترجمه کتبی در موضوعات مذکور میپرداختند، و بدین گونه به بخشی از سؤالات مطروحه که در آن زمان، در گوشه اذهان جوانان بی جواب مانده بود، پاسخ داده و این خلاء علمی، اجتماعی، مذهبی، سیاسی، که از دیر زمان در حوزه مقدسه قم احساس میگردید بدین سان مرتفع شد. وجود جلسات این مجمع باعث گردید علاوه بر انتشار کتب مذکور، نویسندگان زیادی در همین جلسات تربیت شوند که بتوانند تا حدودی پاسخگوی نسل جوان آن روزگار باشند. خدمات و آثار این نویسندگان حتی پس از تعطیلی مجمع توسط ساواک، همچنان ادامه یافت. و این بزرگان توانستند تا سالیانی طولانی به روشنگری و هدایت عموم مردم بپردازند.
مسلماً اگر این تشکیلات منسجم که با انگیزههای قوی مذهبی، اعتقادی شکل گرفته بود استمرار مییافت، ما امروز شاهد فعالیتهای گسترده نه تنها در ایران بلکه در سطح جهان بودیم و تأثیرات عمیق آن در عالم اسلام، کاملاً محسوس بود.
از کتبی که این مجمع در فرصت بسیار کوتاه توانست به جامعه اسلامی عرضه نماید میتوان از آثار زیر نام برد:
1ـ اسلام پیشرو نهضتها5
ساواک طی گزارشی پیرامون کتاب مزبور مینویسد:
29/10/1345 گزارش: کتاب اسلام پیشرو نهضتها
منظور: محترماً ساواک کرمان در مورد انتشار کتاب یاد شده فوق که دارای مطالب حاد و تحریک کنندهای میباشد نظریه این اداره کل را خواستار شده است.
اقدامات انجام شده: با توجه به اینکه سابقهای از چاپ و انتشار کتاب مزبور به دست نیامده، یک جلد از آن از طریق ساواک تهران تهیه و مورد بررسی قرار گرفت. این کتاب که نوشته محمد مصطفوی کرمانی و غلامحسین حقانی تهرانی، و زیر نظر دکتر مفتح، در چاپخانه علمیه قم به چاپ رسیده، در صفحه اول آن تحت عنوان اهدأ کتاب چنین نوشته شده «به پایهگذاران و جانبازان نهضتهای اصلاحی و ضد استعماری به دانشجویان غیور به روشنفکران بیدار اهدأ میگردد»
همچنین در سایر صفحات کتاب مزبور مطالب تحریک کننده، برخلاف مصالح کشور به رشته تحریر درآمده که چند مورد آن ذیلاً به عرض میرسد.
صفحه 10ـ لنین وقتی وضع فعلی دین داران را دید و گفت : دین تریاک اجتماع است و به وسیله آن طبقات محروم، احساس درد و فقر و فشار نمیکنند و سد محکم در راه انقلاب و پیشرفت است. اما در مقابل لنین، فلاسفهای هستند که مانند (نیچه) فیلسوف معروف میگوید: دین وسیله انقلاب طبقه ضعیف است.
ما وقتی به تاریخ ادیان مراجعه کنیم، مطالب برای ما روشن و قطعی میگردد که دین به معنای واقعی و بدون تحریف، همیشه سبب انقلابهای اصلاحی و عظمت تودهها بوده است و طبقات مردم تحت رهبری یک پیامبر قیام کردهاند.
صفحه 11: ما میخواهیم طبقات ضعیف گرفتار را عزت بخشیم و به آنان فرمانروایی و حکومت داده و این آب و خاک را به دست آنها بسپاریم.
صفحه 12: دشمنان شکست خورده اسلام و مزدوران آنان که خود میدانند، روح اسلام چگونه مردم غیور و شجاع بار میآورد و عامل مهم پیشرفت و بیداری مسلمانان است، سعی میکنند که مسلمانان سرگرم ظواهر و گاهی موهومات نموده و آنان را از حقیقت اسلام باز دارند آنها اگر چه دشمن اسلامند، اما اسلام واقعی و نه ـ اسلامی که وسیله خفقان مردم و تریاک اجتماع است، و حتی در راه منافع جاه طلبی و استعمارگری آنان استخدام میشود، اسلام نیمه جان که در سایهاش استفاده کنند و از خطراتش مصون باشند.
نظریه: در صورت تصویب از طریق بخش 324 نسبت به جمع آوری و جلوگیری از انتشار و چاپ کتاب مزبور اقدام شود.
2ـ با ضعف مسلمین دنیا در خطر سقوط، تألیف: ابوالحسن الندوی، ترجمه مصطفی زمانی
3ـ شیعه و زمامداران خود سر، تألیف : محمد جواد مغنیه، ترجمه، مصطفی زمانی
4ـ دعا عامل پیشرفت یا رکود، تألیف: محمد مصطفوی کرمانی
5 ـ جهان بینی و جهان داری علی علیهالسلام، سید ابراهیم سید علوی
6ـ رهآوردهای استعمار، مهدی طارمی
7ـ همسران رسول خدا صلیالله علیه و آله و سلم، عقیقی بخشایشی
8ـ زیارت، خرافه یا حقیقت، غلامحسین رحیمی اصفهانی
9ـ نظام کار و کارگر در اسلام، ترجمه و نگارش سید جعفر شیخالاسلامی
10ـ اسلام بر سر دو راهی، محمد اسد اطریشی، ترجمه علیاکبر حسینی، عقیقی بخشایشی
11ـ به سوی اسلام یا آئین کلیسا، ترجمه و نگارش مصطفی زمانی
12ـ ابراهیم بت شکن یا قهرمان توحید، مصطفی زمانی
13ـ مصاحبهای درباره خرافه و نیرنگ، سید کاظم ارفع
آیتالله شهید مفتح بر تمامی کتب فوق مقدمه ای جامع نگاشته و در هر کدام به ابهام، اشکال... جامعه پاسخ میداده و به روشنگری و ارائه طریق در روش اسلام شناسی مبادرت میورزید. با تلاش و پیگیریهای منظم آیتالله مفتح، مجمع اسلامشناسی حدود 20 نویسنده متعهد، فعال و زبده را جذب و در یک گردهمایی با حضور جمعی از اساتید حوزه علمیه قم تصمیم گرفت. نشریهای تحت عنوان «اسلام شناسی » عرضه نماید تا از این طریق هماهنگ با نیازمندیهای اجتماعی گامی متناسب با مقتضیات اساسی و در خور توجه جامعه برداشته شود.
شهید مفتح در نظر داشت نشریه مذکور را پس از انتشار چند شماره، به صورت روزنامه منتشر نماید. اما ساواک از این برنامه مطلع و به ایشان اجازه نداد حتی یک شماره از آن مجله را منتشر نماید.6 مرحوم حجتالاسلام زمانی درباره مجمع علمی اسلامشناسی مینویسد:
«خوب به خاطر دارم، اوّلین کتابی که به نام مجمع علمی اسلامشناسی منتشر شد کتاب «شیعه و زمامداران خودسر» اثر استاد محمد جواد مغنیه نویسنده معاصر لبنانی بود. این کتاب را پانزده روز، ترجمه کردم و در طول یک ماه به چاپ رسانیدم.
همراه انتشار کتاب، استاد شهید آیتالله مفتح به عنوان گرداننده یک مجمع زیرزمینی به سازمان امنیت احضار گردید و تحت فشار ساواک قرار گرفت.
اما سؤالها و تلفنها و احضارها، وی را از عنوان مطالب در مجمع و بحث و بررسی و ایجاد رشد فکری باز نمیداشت.»
در گزارش دیگر ساواک در تاریخ 5/4/1345 پیرامون جلسات علمی اسلام شناسی آمده است: «اخیراً به کرات مشاهده میگردد از طرف (جلسات علمی اسلام شناسی) که زیر نظر دکتر محمد مفتح در شهرستان قم اداره میگردد کتابهائی با عناوین مذهبی و در حقیقت در زمینههای مخالفت با رژیم سلطنتی و هیئت حاکمه در چاپخانههای آن شهرستان چاپ و منتشر میگردد. اینان نظرات انتقادی خود را به نحو مکارانهای در لباس داستانهای مذهبی با شدت هر چه تمامتر عنوان نموده و با این حربه زبان به انتقاد از روش دولت نسبت به جامعه مذهبی گشودهاند تا جائی که از تحریک و ترغیب خواننده به مبارزه با رژیم نیز کوتاهی نمینمایند. منجمله در کتاب (دنیا در خطر سقوط) ترجمه مصطفی زمانی صفحه 272ـ273 با حروف برجسته چنین نوشته شده است:
«اسلام آمده که رژیم استبداد و حکومت مطلقه شاهان خودسر را واژگون کند» و اضافه شده ... «کدام منطق اجازه میدهد که پادشاهان و شاهزادگان با مال مردم مانند دیوانگان هر چه خواستند هوسبازی کنند ولی ملت بینوا برای رفع گرسنگی و پوشیدن بدن وسیلهای نداشته باشند. «و باز نوشته شده» اگر تعبیر چراغ صحیح باشد چراغ سلطنت و حکومت فردی روغنش تمام شده و رو به خاموشی میرود و امروز و فردا نابود خواهد شد.» با بررسی کتب مؤسسه یاد شده که اکثراً بدون اخذ مجوز قانونی از مقامات ذی صلاح انتشار یافته معلوم گردیده، ناشرین و چاپخانههای مباشر طبع با علم به عدم رعایت قانون، گستاخی را به حدی رسانیدهاند که نام چاپخانه و ناشر و مراکز پخش را روی جلد و صفحات اول و دوم کتاب به صراحت ذکر مینمایند و همچنین استنباط میگردد که سیاست مماشات نسبت به چاپ کتب آن مؤسسه متصدیان یاد شده را بی پروا نموده و با وجود آن این سازمان نسبت به جلوگیری و جمع آوری کتب مورد بحث به موقع اقدام و مراتب را جهت اجرای قوانین موجود به وزارت فرهنگ و هنر و وزارت اطلاعات منعکس مینماید متأسفانه نتیجه مطلوب حاصل نگردیده و آن مؤسسه نیز کماکان درصدد طبع و انتشار کتب جدید در همین زمینهها میباشد.
نظریه: با عرض شرح فوق و اهمیت مفاد کتابهای منتشره و با توجه به اینکه طول زمان عامل مناسبی در اشاعه مطالب اغوا کننده آنها میباشد و در صورت تصویب اجازه فرمائید:
1ـ کلیه کتب مؤسسه یاد شده که تا کنون بررسی و انتشارش مصلحت نبوده راساً از طرف مأمورین ساواک جمع آوری گردد.
2ـ چاپخانههای مباشر طبع کتب یاد شده بازرسی و در صورت وجود کتابهای جدیدی در این زمینهها پیشگیری لازم معمول گردد.
3ـ متصدیان چاپخانههای مختلف به منظور اجرای مفاد ماده 83 آئین نامه تأسیس چاپخانهها که مقرر میدارد (هیچیک از چاپخانهها مجاز نیستند در مورد کتاب و رسالات برحسب مورد بدون ارائه گواهی وزارت فرهنگ و هنر یا وزارت آموزش و پرورش اوراقی را به چاپ برسانند)احضار و تعهدی مبنی بر رعایت کامل آئین نامه مربوطه اخذ گردد.
4ـ از فعالیت چاپخانههائی که بدون داشتن پروانه از سازمان مبادرت به چاپ کتب یاد شده نمودهاند جلوگیری گردد.
5ـ ناشرین و نویسندگان و مترجمین مؤسسه فوق الاشعار احضار و نسبت به مفاد و مطالب کتب مذکور توسط بخش 302 بازپرسی و برابر مقررات با آنان رفتار گردد.
مراتب جهت صدور اوامر مقتضی باستحضار میرسد.
اما شهید مفتح و یارانش با قدرت و دقت به کار خود ادامه دادند و آنگاه که ساواک کار را بکلی تعطیل نمود، برنامهای دیگر را آغاز کردند.
حضور فعال در عرصه سیاست و مبارزه
همان طور که در قسمتهای قبل ذکر گردید با آغاز نهضت امام خمینی از ابتدای دهه 1340 شهید دکتر مفتح همچون دیگر شخصیتهای برجسته و شاگردان امام خمینی در صحنه سیاست حضوری فعال یافتند. ایشان در سال 1342 با مرحوم آیتالله حاج آقا روحالله کمالوند ارتباط داشته و همچنین در جریان محرم همان سال در آبادان بیش از همه، در مبارزه علیه رژیم شاه پیشقدم بود. از نظر منبر هم بیانی گرم و رسا و پرحرارت و جالب داشت.
در مسائل سیاسی بیپرده وارد میشد، و با مردم صحبت میکرد. در روزهای تاسوعا، و عاشورا آنچنان با حرارت صحبت میکرد که ساواک مانع از ادامه مجلس ایشان میشد.7 در جریان «جمعیت مؤتلفه » از اعضای روحانی و فکری تشکیلات به شمار میرفت. اعضای هیأت جمعیت مؤتلفه آقایان : شهید مطهری، شهید مفتح، شهید بهشتی، آیتالله حاج شیخ عبدالرحیم ربانی شیرازی، شهید دکتر محمد جواد باهنر... بودند.8
پس از تبعید حضرت امام به عراق، چهرههای برجسته مبارزه و فکر حضرات آیات : شهید مطهری، شهید بهشتی، شهید مفتح، حضرت آیتالله خامنهای، حجتالاسلام هاشمی رفسنجانی و.... بودند. پس از تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی، آیتالله مفتح از جمله روحانیونی بود که در منبرها به افشاگری میپرداخت و در شهرهای آبادان، اهواز، خرمشهر، دزفول... سعی در افشای ماهیت ضد اسلامی رژیم داشت.
به علّت فعالیتهای مستمر و پیگیر آیتالله مفتح و نقش والای وی در بیداری مسلمین و محبوبیت بی نظیر آیتالله مفتح در بین جوانان و فرهنگیان ایشان را به استان خوزستان ممنوعالورود اعلام کردند و بار دیگر ایشان را در شرایط سختی قرار دادند تا اینکه در سال 1347 آیتالله مفتح را از آموزش و پرورش قم اخراج کردند و ایشان را به نواحی بد آب و هوای جنوب ایران تبعید کردند. پس از انقضای مدت تبعید شهید مفتح مانع حضور وی در شهرستان قم گردیده در سال 1349 مجبور به اقامت در تهران گردید.
فکور ژرف اندیش و یار دیرین ایشان، مرحوم شهید مظلوم دکتر بهشتی از این دوران این گونه یاد میکند: «مرحوم دکتر مفتح یک طالب علم جدی و سخت کوش و یک مدرس موفق بودند و از سال 1341 که مبارزات اجتماعی و اسلامی امت قهرمان ما به رهبری امام و شرکت فعال و سازنده روحانیت اوج گرفت و نقطه عطفی پیدا کرد، ایشان در مبارزات شرکت داشتند. در خوزستان و در شهرهای مختلف سخنرانیهای مهیجی داشتند.»9
حضور دکتر مفتح در تهران نقطه عطف و نقطه آغازین دیگری در زندگی وی به شمار میآید. حضور وی در تهران باعث گردید از یک طرف با شخصیتهای علمی و اندیشمندان اسلامی و از طرف دیگر با دانشجویان ارتباط نزدیک تری پیدا نماید و آمال و اندیشههای خود را در کنار همفکران خود محقق سازد. در همین سال به دعوت دانشکده الهیات در این دانشکده مشغول به تدریس گردید، و همزمان به دعوت «انجمن اسلامی دانشگاه تهران» به اقامه نماز جماعت در مسجد دانشگاه همت گمارد و جهاد اسلامی را از سنگر دانشگاه با اخلاص تمام همان گونه که معتقد بود ادامه داد.10
آیتالله مفتح، دریایی مواج و چراغی فروزنده بود و فروزش این چراغ در دانشگاه فروغ بیشتری یافت تا باعث گردید تدریس وی در جمع دانشجویان و سخنرانیهای وی در کانونهای دانشجویی آتش نهضت اسلامی را افروخته نماید.
رژیم شاه با محدود کردن مرحوم مفتح تصور میکرد میتواند اندیشه ایشان را نیز در قالب و خاستگاه خود درآورد و امکان مبارزه علیه رژیم را از ایشان سلب نماید، اما نمیدانست که اندیشه و تفکر را در محبس نمیتوان نگاه داشت.
حضور مرحوم آیتالله مفتح در تهران، خاصّه در محیط دانشگاه موجی را ایجاد کرد که یکی از اثرات پایدار آن پیوند میان روحانیت مقتدر شیعه و دانشجویان حقیقت طلب بود. موج حرکت و انقلاب بر مدار اندیشه و تفکر اسلام ناب محمدی که مرحوم مفتح و علامه شهید مرتضی مطهری در دانشگاه ایجاد کردند، باعث گردید نسل جوان گمشدههای خود را در محفلهای نورانی و گرم و صمیمی استاد شهید بیابند. از این رو جلسات سخنرانی مرحوم مفتح هر روز فشرده تر و پرجمعیت تر میگردید، و استقبال جوانان از این مجالس به حدی بود که در ابتدا هیچکس تصوّر آن را هم نمی کرد. لذا آیتالله مفتح از این فرصت کمال استفاده را کرده و مبانی اسلامی را به نحو جامعتر و کاملتر مورد تحلیل و بررسی قرار میداد. وی معتقد بود: «در یک حرکت، در یک نهضت حتماً ایدئولوژی لازم است و باید باشد.»11
و معتقد بود که این ایدئولوژی حتماً باید بر مبنای قوی و نیرومند فرهنگ غنی اسلامی باشد. لذا میفرمود: «انقلاب، اسلامی، جمهوری، اسلامی، قوانین، اسلامی. حکومت و خلاصه مدار و معیار حرکت ما همه بر محور اسلام است.»12
لذا جوانان را به سلاح نیرومند عقیده اسلامی مجهز نمود و چنین بود که زمینه بسیار ارزشمندی برای انقلاب اسلامی در نسل جوان پدید آورد. پیروزی انقلاب اسلامی را مرهون عمل به احکام متعالیه اسلامی میدانست. مرد اندیشه و مبارزه مرحوم آیتالله مفتح که حضور اجباری وی در تهران، برکت دیگر و توفیق دیگری در زندگی او بود باعث گردیده بود سنگر دانشگاه و سنگر مسجد را برای این مهم انتخاب کند. او که از هر فرصتی کمال استفاده را میبرد، هرگز اجازه نداد یک دقیقه از عمرش هدر رود، و گوهر ارزنده زندگیاش بیفایده بگذرد، بلکه حظّ وافر و بهره فراوان از آن گرفت. از این رو، با حضور بیشتر در مساجد، همانگونه که از زمان آغازین ظهور اسلام، پایگاه مبارزه و رشد و تعالی اسلام بوده مسجد را پایگاه مبارزه خود قرار داد.
وی در مورد انتخاب مسجد به عنوان پایگاه مبارزه چنین بیان میدارد: «این انقلاب، از مراکز روحانی شروع، و در پایگاههای مساجد تقویت و به وسیله ملت مسلمان پاینده شد.»...13 «...نجات ما، انقلاب ما در اثر اسلام بود و در ادامهاش و رسیدنش به پیروزی کامل باید در لوای اسلام باشد.»14 آیتالله مفتح، پس از مسجد دانشگاه به پیشنهاد برخی از بزرگان، در مسجد الجواد تهران حضور یافت، و این مسجد را مرکز فعالیتهای علمی و مبارزاتی خود قرار داد. وی با همکاری استاد شهید علامه مرتضی مطهری(ره) و شهید مظلوم آیتالله دکتر بهشتی، شهید حجتالاسلام دکتر محمد جواد باهنر و دیگر دوستان کلاسهای متعددی در این مسجد منعقد نمود.
شهید مفتح در این کلاسها، مباحث اسلامی را با طرحی نوین و شکلی جدید مطرح نمود که مورد استقبال جوانان قرار گرفت.
کلاسهای اسلام شناسی بخصوص کلاس تفسیر قرآن که توسط آیتالله مفتح به طور عالمانه و محققانهای تدریس میگردید، یکی از مباحث بسیار جذاب و قابل استفاده برای جوانان و دیگر اقشار جامعه بود. وجود این کلاسها و محیط شورانگیز و ساختمان جدید، سالن کتابخانه مسجد در محیط طاغوت زده آن روزگار، باعث گردید، این محل به محفل گرمی برای مباحثات علمی و پایگاهی برای مبارزه با رژیم ستم شاهی تبدیل گردد.
مسجد جاوید
فعالیت دکتر مفتح پس از بسته شدن مسجد الجواد در سال 1352 در مسجد جاوید آغاز گردید که علاوه بر امامت مسجد برنامههای مختلفی داشت از جمله تشکیل کلاسهای عقاید، دعوت از خطبأ و وعاظ بزرگ، تشکیل کتابخانه، کلاسهای اسلامشناسی، جامعه شناسی، تاریخ ادیان، اقتصاد، فلسفه، تفسیر قرآن، نهجالبلاغه، که در سطح وسیعی تشکیل گردیده بود. مورد استقبال طبقات مختلف قرار گرفته و این مسجد را به پایگاه علمی و مبارزاتی علیه رژیم منحوس مبدل ساخت. فعالیتهای گسترده و استقبال فراوان مردم و تربیت نسل جوان در این مسجد باعث شد ساواک در روز سوم آذرماه 53 پس از سخنرانی حضرت آیتالله خامنهای (مقام معظم رهبری) به مسجد هجوم آورده و حضرت آیتالله خامنهای و آیتالله مفتح را دستگیر و ایشان را به زندان افکندند و مسجد را نیز تعطیل کردند. شهید رجائی در خاطرات خود میگوید:
«آن سال که من زندان کمیته را میگذراندم (سال 1353 که مقام معظم رهبری و شهید مفتح در زندان بودند) واقعاً جهنمی بود. در تمام کمیته شبها تا صبح فریاد آه و ناله بود. صبح هم تا شب همین طور آن آیه « ثم لایموت فیها و لا یحیی» تصدیق میشد. افرادی که آنجا بودند نه مرده بودند و نه زنده برای اینکه آنها را اینقدر میزدند تا دم مرگ و باز دو مرتبه میزدند و مقداری رسیدگی میکردند تا حال شخص نسبتاً بهبود مییافت و دو مرتبه همان برنامه اجرا میشد. در کمیته انواع شکنجهها را میدادند.»15
مرحوم آیتالله بهشتی از مبارزات و حضور فعال شهید مفتح در مسجد جاوید، چنین میگوید: «مرحوم دکتر مفتح قبلاً در مسجد تازه ساز دیگری به نام مسجد جاوید اقامه جماعت میکردند و آنجا جلسات مفید و مؤثری را برپا میکردند. اینها به دنبال تعطیل حسینیه ارشاد برای مشتاقان فرصت مناسبی را بوجود میآوردند که دور هم جمع شوند و به سخنرانیهای سازنده اسلامی گوش دهند.
چند وقتی که ایشان در مسجد جاوید فعالیت میکردند، دستگاه ساواک رژیم جلوی ایشان را گرفت و دستگیر کرد ایشان را و بعد ایشان، مدتی دیگر از اقامه نماز جماعت محروم بودند.»16 همسر شهید مفتح از انتقال آیتالله مفتح به تهران و حضور در دانشگاه و مسجد جاوید چنین یاد میکند:
«با انتقال ایشان به تهران و قبول مسئولیت استادی در دانشکده الهیات با همکاری استاد شهید مرتضی مطهری دست به ایجاد تحول فکری و شناساندن اسلام و تشیع راستین به طبقه دانشگاهی و تحصیل کرده زدند و مبارزات خویش را در دانشگاه و مسجد جاوید که به صورت مرکزی برای تجمع جوانان مسلمان و مبارز درآمده بود ادامه دادند که منجر به دستگیری ایشان در سال 53 و تعطیل شدن مسجد جاوید گردید.»17
مسجد قبا
در نزدیکی حسینیه ارشاد، مسجدی به تازگی بنا شده بود که در موقعیت بسیار مناسبی قرار داشت و شهید مفتح پس از آزادی از زندان در سال 1354 اقامه نماز جماعت این مسجد را به عهده داشت و در جلسهای با حضور مرحوم آیتالله طالقانی و استاد شهید علامه مطهری این مسجد را قبا نام نهادند. از آنجا که آیتالله مفتح که همواره در تلاش و تکاپو بودند و هر جا که حضور مییافت، همه را تحت تأثیر قرار میداد با آزادی از زندان با روحیه بسیار عالی به فعالیتهای خود ادامه داد و این بار نیز این مسجد را سنگری برای مقابله با تهاجم بیگانگان و پایگاه مبارزات برعلیه استبداد ستم شاهی قرار داد. او خود را وقف خدمت به اسلام کرده بود و زندان رفتن، شکنجه دیدن و محرومیتها، در روحیه خلل ناپذیر او هیچ تأثیری نداشت. او معتقد بود:
«شهدای ما به خاطر اسلام است. مبارزات ما به خاطر اسلام است. زندان رفتنها، شکنجه دیدنها، محرومیتها و... به خاطر این است که اشخاصی هستیم متعلق به اسلام.»18
وی با عزمی استوار در مسجد قبا حضور یافت و هسته مبارزاتی دیگری تشکیل داد و بدین ترتیب دوباره پایگاهی دیگر برای پیشبرد اهداف نهضت اسلامی پا گرفت و فعالیتهای علمی، فرهنگی، مبارزاتی ادامه یافت. در آنجا مبارزان اسلام گرد هم میآمدند و تا هم از جهات روحی و معنوی و علمی مقدمات رشد و تعالی خود را فراهم آوردند و هم اینکه برنامههای مبارزاتی خود را تقویت بخشند. و بدین سان مسجد قبا یکی از بزرگترین مراکز انقلابی تهران شناخته شد و نقش فراوانی در اوج گیری انقلاب اسلامی مردم ایران ایفأ نمود.
آیتالله مفتح در این مسجد به صورت علنی و همگانی به وجود رهبری حضرت امام خمینی در نظام اسلامی و حرکت انقلاب اسلامی تأکید مینمود. وی میفرمود:
«برای انقلاب در جامعه ارکانی نیاز است: اول = رهبری آگاه، بیدار، هوشیار، و آسمانی دوم زمینه نهضت و انقلاب»19 درباره موقعیت مسجد قبا و جایگاه این مسجد در انقلاب اسلامی و نقش مرحوم آیتالله مفتح در شکل گیری نیروهای مسلمان از زبان شهید آیتالله دکتر بهشتی میخوانیم : «مسجد قبا، مسجدی بود تازه ساز.... قرار بود یک امام فعال و پرجوش در آنجا به اقامت نماز مشغول شود و برادرمان مرحوم شهید محمد مفتح برای این کار انتخاب شدند. انصافاً ایشان در آنجا فعالیت گسترده، زنده و پرجوش و خروش را به وجود آوردند و در رمضان دو سال قبل بود که جلسات پرشکوهی برگزار میشد سخنرانیهای مختلف که پیرامون مسائل مبارزاتی صحبت میکردند، در آن شبها مسجد قبا و خیابانهای اطراف آن، جلوه تجمع گسترده مبارزان اسلام بود.»20
برنامهریزیهای مسجد در زمینههای مختلف، تأسیس صندوق قرضالحسنه، تأسیس کتابخانه، سالن سخنرانی، کلاسهای تاریخ، تفسیر، معارف و مرکز فعالیتهای جدید اسلامی شد. این بار مسجد قبا همچون مسجدی که در صدر اسلام در مدینه بنا گردید محراب و میعادگاه تشنگان حق و حقیقت، و مرکزی برای نشر اسلام ناب محمّدی و نهضت اسلامی امام خمینی گردید. دعوت از شخصیتهای برجسته سیاسی انقلابی....و از سوی دیگر ارتباط با محققان جهان اسلام توانست موقعیت ویژهای برای مسجد به وجود آورد.
آیتالله مفتح در سفری که به مصر داشت ضمن بازدید از دانشگاه الازهر از دو شخصیت متخصص و استاد برجسته اقتصاد اسلامی دانشگاه الازهر دعوت کرد که به ایران آمده، در سالگرد تأسیس صندوق قرضالحسنه مسجد قبا سخنرانی نمایند. اما پس از بازگشت ایشان از سفر، ساواک از اجرای آن برنامه جلوگیری کردند. آیتالله مفتح در ضمن یکی از سخنرانیهای خود به این موضوع اشاره دارد: «ما به ایران آمدیم و در صدد مقدمات برگزاری مجلس میشویم شما لیست سیاه (!) را نگاه کنید فکر نمیکنم که اسم این سخنرانها که ما دعوت کردیم در لیست سیاه شما باشند... گفتند بعداً به شما خبر میدهیم ده روز بعد به من تلفن زدند که نه آقا، ما با مقامات بالاتر تماس گرفتیم. این دو نفر نبودند و اضافه کردند اما من بعد از فلانی خواهش میکنیم که دیگر در این کارها دخالت نکند. این از وظایف اوقاف است، اگر بخواهد یک شخصیت دینی و مذهبی از کشوری به اینجا بیاید باید سازمان اوقاف دعوت کند نه مسجد قبا.... ملاحظه میکنید که تمام بدبختیهای ما در نتیجه استبداد بوده است. امیدوارم انشأالله وضع اجتماعی ما دگرگون شود و بعد از پیروزی انقلاب بتوانیم مبلغین مجهز به دنیای امروز گسیل بداریم و بفرستیم تا منطق زیبا و شیوای اسلام و تشیع را برای جهان ثابت کنیم.»21 ساواک در بولتن نوبهای خود پیرامون مسجد قبا مینویسد:
«اطلاعات رسیده حاکی بود که مسجد قبا که در خیابان شهرزاد، کورش کبیر و در حوالی حسینیه ارشاد تهران واقع شده، به صورت پایگاه اجتماعی افراد مذهبی دانشجویان متعصب درآمده و دو نفر از وعاظ به اسم محمد باقر راستگو و محمّد باقر فرزانه در جلسات و منبرهای مذهبی مسجد مذکور مطالب تحریکآمیز و خلاف مصالح مملکتی در بالای منبر اظهار میدارند. چون اظهارات آنان موجب تأثیرپذیری متعصبین و سوق دادن آنها به سمت فعالیت به نفع گروههای برانداز مذهبی میگردید. اقدامات لازم برای جلوگیری از سخنرانی و همچنین دستگیری آنان به عمل آمد و دو نفر واعظ مذکور در شهرهای تهران و مشهد دستگیر و به مسئولین مسجد مذکور نیز شدیداً تذکر داده شد.»22 در همین سالها یک کشیش معروف آمریکایی که از گروه مسیحیان ضد جنگ ویتنام بود، برای بررسی وضع ایران و تماس با مخالفان رژیم به تهران آمد. این شخص با بسیاری از رجال سیاسی مذهبی داخل کشور تماس گرفت و با آنها مصاحبه و صحبت کرد. از جمله مصاحبهای با آیتالله دکتر محمد مفتح در کتابخانه مسجد قبا انجام داد، که در آن اوضاع تیره و تار و توأم با اختناقی که ساواک پدید آورده بود بسیار شجاعانه و با صراحت بیان گردید.23
ایشان قاطعانه و به دور از هر گونه هراس، در این مصاحبه موقعیت خفقان آور و تبهکاری رژیم شاه را تشریح کرد و نظرات خود و روحانیت را مطرح نمود و نفرت جامعه را از رژیم وابسته بیان کرد. مقارن با رمضان 1356 رژیم پهلوی، سیاست خفقان خود را در اثر جو بینالمللی و از سوی دیگر بیداری و هشیاری ملت، بالاخص حضور نسل جوان در صحنه سیاست به فضای باز سیاسی تبدیل نمود. این تغییر سیاست چیزی جز یک فریب از سوی سیاستمداران آمریکایی و مستشاران سازمان «سیا» نبود.اما با رهبری پیامبرگونه حضرت امام خمینی قدس سره از موقعیت بوجود آمده حداکثر استفاده را نمود روحانیت را برای سرنگون کردن رژیم، مجهز و مصمم نمود. به نسل جوان رهنمودهای انقلابی ارائه داد. مکتب اسلام و عمل به فرامین را به عنوان تنها راه نجات مملکت مطرح کرد. روحانیت خط امام به اتمام قوا به میدان آمد. از تبعید، زندان، شکنجه نهراسید. و مساجد، محیطهای علمی و فرهنگی را تبدیل به میدان مبارزه نمودند. از جمله آیتالله دکتر مفتح با استفاده از سیاست و ضعف رژیم مسجد قبا را به عنوان یک پایگاه قوی در پایتخت قرار داد. آیتالله مفتح در یکی از سخنرانیهای خود فرمود: «این ملت بپا خاسته آگاه ما، دیگر فریب نمیخورد، و دنیا به روح نهضت، به واقعیت نهضت اسلامی ملت ایران پی برده است.»24
ایشان در مسجد خود اقدام به تشکیل جلساتی نمود که برای اولین بار در تاریخ معاصر ایران با حضور جمعیتی بیش از 30 هزار نفر برگزار میشد. مردم برای استماع سخنرانیهای گویندگان آنچنان شور و شوق نشان میدادند که خیابانهای اطراف مسجد پر از جمعیت میشد. انتشار و پخش اعلامیههای حضرت امام خمینی علیه رژیم، کتابهای ممنوعه، پیامها و اطلاعیههای شخصیتها به حرکت اسلامی عمق و وسعت بیشتری میبخشید. شهید مفتح با توجه به اقبال مردم برنامهها را افزایش میداد و مردم را به حرکت اسلامی و مبانی حرکت و انقلاب اسلامی بیشتر آگاه میکرد و ایشان را به هوشیاری و بیداری ترغیب مینمود و میفرمود:
«ما یک منطق داریم و آن منطق، منطق اسلامی و حرکت، حرکت اسلامی است. اینجا مرحله حساس حرکت است و خیلی ظریف است و خیلی هوشیاری میخواهد.»
ساواک در گزارش 13/6/56 خود به ابعاد قضیه اشاره میکند. در رابطه با تحریم جشنهای نیمه شعبان در سال 1356 از سوی امام خمینی بیانیهای صادر میگردد و شهید مفتح در اجرای فرمان امام تمام سعی خود را مینماید و همچون دیگر عالمان و وعاظ مبارز مردم را نسبت به حوادث هوشیار مینمایند. ایشان در یکی از سخنرانیهایش اعلام میدارد:
«الان من میبینم بعد از نماز عشأ مردم، جوانان عزیز با چه ازدحامی وارد مسجد میشوند. در این فضای فشرده و گرم، عرق ریزان به این شکل که ملاحظه میکنید، بر بالای در و دیوار ایستادهاند خیابان نیز مملو از جمعیت است. کتابخانه مسجد پر است تا جایی که قدرت داشتیم بلندگو گذاشتیم و جمعیت ایستادهاند !چرا؟ با اینکه نه در روزنامهها اعلام کردیم و نه میتوانستیم اعلام کنیم. اما این مردم به این جهت که بیایند سخنی بشنوند در اینجا جمع شدهاند، اینها را خوب مطالعه کنید، جامعه را بشناسید، خواستههای مردم، مذهب مردم برای این مردم مقدس است و پرارزش، خوشبختانه این حرکت اسلامی منحصر به ایران نیست، تا جائی که ما اطلاع داریم در حال حاضر در دنیای اسلام یک جنبش اسلامی بوجود آمده است...»25
مسجد قبا در سال 1357
همان طور که ذکر گردید آیتالله مفتح در سال 1357 مبارزات خود را گسترش بیشتری داد و مسجد را به عنوان بزرگترین سنگر مبارزاتی درآورد. در گزارش ساواک پیرامون مسجد قبا آمده است: «روز 6/6/1357 شیخ محمد مفتح پیشنماز مسجد قبا ضمن یک گفتگوی دوستانه با یکی از دوستانش اظهار داشت این شریف امامی کسی است که جواز مشروبفروشیها را امضأ میکرد! چطور شد که گربه زاهد شده است؟ در خاتمه گفته است فریب این برنامهها را نخورید منتظر امریه مرجع خودمان از نجف اشرف هستیم.» در سند دیگری درباره مسجد قبا آمده است:
«ساعت 10 روز 13/6/1357 سخنرانی دکتر مفتح خاتمه یافت و جمعیت در ساعت 1010 که تعداد آنها 13 الی 14 هزار نفر میشد و نامبرده در سخنرانی خود اظهار داشت ما هیچ کس را به عنوان سخنگوی روحانیون قبول نداریم به جز آقای خمینی و این خواسته را به خبرنگاران خارجی گفتیم و از مردم دعوت نمود روز پنجشنبه (16/6/57) را به عنوان همدردی با شهدا تمام مغازهها و بازارها را تعطیل نمایند و در خاتمه ضمن انتقاد از دولت و حکومت، مردم را به نظم و آرامش دعوت کرد و گفت : اکنون برنامهای نداریم. به خانههای خود برگردید.» رمضان سال 1357 بعد از قیام پرشور و خونین مردم در شهرهای قم، تبریز و یزد... بر درجه آگاهی و هوشیاری و همچنین سلحشوری مردم اضافه گشته بود و در مقابل، رژیم بسیار وامانده تر مشاهده میشد. از اولین شب ماه رمضان 57 در خیابانهای اطراف مسجد قبا جمعیتی بزرگ برای استماع سخنرانی و استفاده از برنامههای انقلابی جمع شده بودند.
مسجد قبا در آن شبها مرکز افشای توطئههای رژیم تا دندان مسلح و متجاوز شاه بود. تعویض کابینهها و روی کار آمدن مهرههای ماسونی و وابسته یکی پس از دیگری، به میدان آمدن جعفر شریف امامی نخست وزیر و رئیس و استاد اعظم لژ فراماسونری به عنوان مدافع روحانیت ! و مذهب! تبدیل تاریخ شاهنشاهی به هجری شمسی نمی توانست مردم هشیار و انقلابی را فریب دهد. جنایات عظیم رژیم در حادثه دردناک سینما رکس آبادان و افشاگری شهید محراب آیتالله صدوقی، تلاش شهید آیتالله مفتح پس از وقوع آن فاجعه دلخراش حضور خطیبان و وعاظ آگاه و انقلابی در مساجد، بالاخص مسجد قبا حضور مردم مشتاق و تشنه حتی قبل از افطار به مسجد قبا میآمدند تا برای نشستن جایی داشته باشند. افطاری را در مسجد میخوردند و ساعتها منتظر شروع برنامهها میشدند و این در حالی بود که خیابانهای اطراف توسط پلیس و ارتش زور مدار شاه محاصره شده بود. اما قدرت ایمان، عشق به اسلام، اطاعت از ولایت بالاترین قدرتی بود که دشمن نمیتوانست درک نماید. آیتالله مفتح در این یک ماه مسجد را مقر فعالیت انقلابیون نموده بود و توانست تا شب عید فطر پذیرای جمعیت چند ده هزار نفری باشد.
نماز عید فطر در قیطریه
حجتالاسلام حاج شیخ هادی غفاری مینویسد:
«مرحوم آقای مفتح، شب سیام رمضان به من گفت: آقای غفاری فردا، نماز عید فطر چه کار میکنی؟ گفتم: من توی مسجد اعلام کردهام که همه دوستان برای نماز عید فطر به مسجد شما بیایند میخواهیم نماز عید فطر را آنجا بخوانیم.»
در آن سال به طور عمده در دو سه جا نماز خوانده میشد، حال آن که قبلاً هر کس در مسجد خودش نماز میخواند. جهتگیری عمده و اصلی در نماز عید فطر وقتی متجلی شد که به امامت شهید بزرگوار آیتالله دکتر مفتح برگزار گردید.
ما برای شرکت در این مراسم پلاکاردهای زیادی نوشتیم. جمعیت وقتی برای نماز میآمد در دستشان پلاکاردهایی با این عنوان « ما خواهان تشکیل حکومت اسلامی هستیم » فراوان دیده میشد. در آن موقع عرض خیابان قیطریه باز نبود و جمعیت به صورت فشرده در این خیابان تجمع کرده بودند. شهید آیتالله مفتح پیشاپیش جمعیتی که اول صبح منزل ایشان رفته بودند با پای پیاده به سمت محل برگزاری نماز راهپیمایی کردند.
قبل از نماز سفارشهای زیادی برای حفظ نظم به مردم شد و آنها صفهای بسیار منظمی را تشکیل دادند. نماز، به امامت شهید مفتح اقامه و با دو خطبه مرحوم مفتح پایان یافت. بعد شهید باهنر صحبت کرد. صحبتهای ایشان مفصل بود، البته خیلی تند بود و بر سر تشکیل حکومت اسلامی و مبارزه با مفاسد اجتماعی و حکومتهای موجود صحبت کرد.
در این نماز که با حضور جمعیتی بالغ بر پنجاه هزار نفر (که تا آن تاریخ برگزاری نماز با این جمعیت بی سابقه بود) تشکیل شده بود، شخصیتهایی نظیر مرحوم آیتالله ربانی املشی، شهید دکتر باهنر، شهید رجائی، حجتالاسلام والمسلمین کروبی،و ... شرکت داشتند. پس از اتمام برنامه، اولین راهپیمایی در تهران آغاز شد، جمعیت با شعارهایی در حمایت از رهبری حضرت امام خمینی و سرنگونی رژیم شاه به راهپیمایی پرداخته، نماز ظهر و عصر را به امامت شهید مفتح در پیچ شمیران (تقاطع خیابان شریعتی و انقلاب)برگزار کردند.
همگام با شیعیان لبنان
شهید مفتح دیدی وسیع داشت، او اسلام را با تمام ابعادش شناخته و درصد تحقق آن بود. وی نه تنها به ایران بلکه به جهان اسلام و کلیه مسلمانان در مقابل دشمنان اسلامی میاندیشید. همزمان با اوجگیری فعالیتهای مسجد قبا، هنگامی که در جریان جنگهای داخلی لبنان، رژیم اشغالگر قدس با همکاری رژیمهای وابسته منطقه...که برای سرکوبی شیعیان بپاخاسته لبنان و فلسطینیهای مسلمان مقیم لبنان دست به اقدام زده بود، استاد مفتح اقدام به جمع آوری کمک برای جنگ زدگان لبنان نموده وی با سفر به لبنان و بررسی وضعیت شیعیان آن دیار به این نتیجه رسید که مهمترین علت عقب ماندگی شیعیان لبنان عقب ماندگی فرهنگی است. و با توجه به آنکه مراجع تقلید دیگر شیعه نسبت به امور نظیر درمان و بیمارستان و... برای شیعیان اقدام نموده بودند، شهید مفتح دست به انجام امور فرهنگی برای شیعیان لبنان زد و برای این کار دو برنامه کوتاه مدت و دراز مدت طراحی نمود. اولین برنامه کوتاه مدت وی شامل تأمین مخارج تحصیلی کودکان شهدای لبنان بود و در این راه نیز موفق گردید مخارج پوشاک و غذای عده زیادی از بازماندگان شیعیان جنگ زده را تأمین نموده و راهی مدارس نماید.
از سوی دیگر و در راستای برنامه بلند مدت با همکاری امام موسی صدر رهبر شیعیان لبنان و رئیس مجلس اعلاء شیعیان (که از همدرسان شهید مفتح در حوزه علمیه قم بودند) برای ایجاد مجتمع آموزشی شیعیان اعلانات جمعآوری شده را به تهیه و خرید زمینی مناسب برای ایجاد آن مراکز اختصاص داد. دکتر مفتح همواره درصدد آن بود که در اوّلین فرصت با استفاده از امکانات دولت جمهوری اسلامی این مهم را به پایان برساند، که با شهادت ایشان موضوع همچنان بلا اقدام مانده است و امید است که دیگران راه را ادامه داده و به تربیت علمأ دین و دانشمندان علوم جدید در زمینههای دانشگاهی پرداخته و لبنان دارای افراد فراوانی از نیروهای متخصص و متعهد گردد.
در مورد وضعیت لبنان و اشغال قدس ایشان معتقد بود :
«در شناسایی اسرائیل هم غرب کمک کرد هم شرق دولتهای شرقی و غربی هر دو اسرائیل را به رسمیت شناختند تا پایگاهی در داخل کشورهای اسلامی داشته باشند. برای اینکه مسلمانان نتوانند قد علم کنند حال میخواهند اسرائیل دومی در جهان اسلام به وجود آورند شما خیال میکنید برای چه سر و صدای لبنان نمیخوابد؟ برای تجزیه لبنان است میخواهند لبنان را به دو قسمت کنند یک قسمت مسیحی یک قسمت مسلمان (چه) خوابهائی که برای مسلمین دیدهاند و از قبل هم نقشه کشیدهاند.»26
مسائل جهان اسلام و خصوصاً مسأله قدس برای ایشان آنچنان مهم بود که در اولین راهپیمائی روز قدس در سال 1358 قطعنامه سراسری راهپیمائی توسط این عالم فاضل نگاشته شده ایشان در بخشی از قطعنامه اعلام نمود:
«انقلاب اسلامی ما به رهبری امام خمینی اصالت خویش را با بالندگی و تحرک پرشکوه به اثبات میرساند. فرمان رهبر انقلاب بر برگزاری روز قدس که تجلیگاه همبستگی مسلمانان و همه آزادی خواهان جهان گردید گواهی روشن بر رشد و نقش گسترش رهبر ماست و مشتی محکم بر دهان استعمارگران شرق و غرب و صهیونیسم بینالملل و امیدی است برای همه مستضعفان و محرومان جهان.
اکنون در این مراسم پرشکوه به امید آن روز که نماز جمعه را به امامت امام خمینی در بیتالمقدس برگزار کنیم.»27
سازماندهی و شکل دهی مبارزات مردم
آیتالله مفتح در سازماندهی و شکلدهی به مبارزات مردم نقش تعیین کنندهای داشت. پس از نماز عید فطر سال 57 (که در روز دوشنبه 13/6/57 به امامت ایشان برگزار گردید) بیش از پنجاه هزار نفر از مردم مسلمان و مؤمن تهران در زیر برق سلاحها و تانکها و سربازان تا دندان مسلح از قیطریه راهپیمایی بزرگی را آغاز نمودند. در همان راهپیمایی با توجه به اعلام شهید مفتح مبنی بر تعطیلی عمومی در روز پنجشنبه 16 شهریور در اعتراض به اقدامات رژیم پهلوی در به شهادت رساندن مردم مسلمان در ماه مبارک رمضان در شهرهای مختلف کشور، مردم قرار تجمع در قیطریه در ساعت 8 گذاشتند. در روز 16 شهریور 1357 زمینهای قیطریه توسط پلیس طاغوتی اشغال شده بود و مردم در کنار خیابان دکتر شریعتی منتظر ایستاده بودند که با ورود شهید آیتالله مفتح و حرکت به سمت جنوب خیابان جمعیت به یکباره به ایشان ملحق و راهپیمائی میلیونی دیگری آغاز و جمعیت با فریاد «نصرمنالله و فتح قریب » به راه افتادند و پس از چندی ارتش با استفاده از گاز اشکآور حمله وسیعی را در متفرق نمودن جمعیت نمود که با حضور شهید مفتح موفق به این کار نشدند و لذا در سه راهی دولت (شهید کلاهدوز) به آیتالله دکتر مفتح حمله و ایشان را بشدت مضروب نمودند و اثر کار بدان حد بود که در منزلی در همان حوالی بستری گردید. اما در همان حال فرمودند: هدف مهم است نه شخص هر چند که من زخمی شدهام و دیگر امکان حرکت ندارم ولی شما در تعقیب هدفتان به راهپیمائی ادامه دهید. راهپیمائی تا میدان آزادی ادامه یافت و با قرائت یک قطعنامه با تأکید بر رهبری امام خمینی و نهضت و انقلاب اسلامی پایان یافت.» فردای آن روز یعنی 17 شهریور روز تقابل خون و شمشیر بود. وقتی استاد از بیمارستان پارس به دلیل ضربات سنگین دیروز مرخص و به منزل رسیده بود، منزل او در محاصره قرار داشت مأموران ساواک وی را دستگیر نمودند و در اولین ساعات حکومت نظامی آیتالله مفتح راهی زندان کمیته شد و بیش از دو ماه در زندان بود با اوجگیری انقلاب اسلامی و افشاگریهای مردم به همراه دیگر زندانیان سیاسی از زندان آزاد گشت. فعالیتهای گسترده ایشان در این زمینه همچنان ادامه داشت. با تشکیل شورای انقلاب توسط حضرت امام خمینی و عضویت شهید مفتح در آن شورا، ستاد استقبال از حضرت امام خمینی و مسئولیت سنگین مدیریت آن ستاد و دیگر فعالیتهای شبانه روزی، نهایتاً به پیروزی انقلاب اسلامی در 22 بهمن 57. پس از آن تشکیل کمیتههای انقلاب اسلامی و.... آن شهید بزرگوار نقش فعال خود را در تداوم انقلاب اسلامی به عنوان بازوی قدرتمند امام خمینی ایفا کرد.
رسیدگی به شکایات و نیازهای مردم از جمله کارهای ایشان بود. در روزهای اول پیروزی با بکارگیری نیروهای توانمند انقلاب و اندیشمند در کمیته انقلاب اسلامی روزانه بین 700ـ300 پرونده شکایت را بدون ارجاع به دادگستری رسیدگی و حل و فصل نمودند.
با وجود مسئولیتهای سنگین از عضویت شورای انقلاب تا سرپرستی کمیته و ریاست دانشکده و دیگر فعالیتهای سنگین و حجیم از اقامه نماز در مسجد قبا غفلت نورزید. سنگر مسجد را همچنان حفظ نمود. زیرا همواره میفرمود خاستگاه انقلاب اسلامی همچون خود اسلام، مسجد است، باید آن را حفظ کرد و جوانان عزیز را به این سنگر جذب نمود. آن شهید عالی مقام توجه و رونق مسجد و حضور پرشور مردم در آن را به عنوان یک اصل تلقی کرده و همواره به آن اهتمام میورزید.
وحدت حوزه و دانشگاه
یکی از مهمترین آرمانهای انقلاب اسلامی که حضرت امام خمینی (ره) به آن تأکید فراوان داشتند و حضرت آیتالله خامنهای نیز همچنان آن را یکی از اصولیترین اهداف انقلاب میدانند،وحدت حوزه و دانشگاه است.
استاد شهید آیتالله دکتر محمد مفتح از دهه 1340 به این مهم همت گماشت. در زندگی ایشان، تلاش در این راه به عنوان یک خط روشن و برجسته به خوبی دیده میشود. آن شهید بزرگوار پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مصاحبهای در این رابطه با سیمای جمهوری اسلامی انجام دادند.28
شهید مفتح در اولین سالگرد شهادت دوست همفکرش مرحوم آیتالله حاج سید مصطفی خمینی (فرزند رهبر کبیر انقلاب اسلامی، حضرت امام خمینی) در روز اوّل آبان 1358 اوّلین کنگره وحدت حوزه و دانشگاه را در دانشکده الهیات و معارف اسلامی برگزار کردند و نهایتاً در 27 آذرماه 58 با شهادت این فرزند بزرگ و مدرس حوزه و استاد عالیقدر دانشگاه در صحن دانشگاه میثاق وحدت بین این دو قشر برای همیشه تاریخ بسته شد.حضرت امام خمینی در این رابطه پیام مهمی صادر فرمودند.29 بسمالله الرحمن الرحیم
انالله و انا الیه راجعون
آنگاه که منطق قرآن آن است که ما از خداییم و به سوی خدا میرویم و مسیر اسلام بر شهادت در راه هدف است و اولیای خدا علیهمالسلام ـ شهادت را یکی از دیگری به ارث میبردند و جوانان متعهد ما برای نیل شهادت در راه خدا درخواست دعا کرده و میکنند، بدخواهان ما که از همه جا واماندهاند دست به ترور وحشیانه میزنند. ما را از چه میترسانند؟
آمریکا خود را دلخوش میکند که با ایجاد رعب در دل ملت که سربازان قرآنند میتواند وقفهای در مسیر حق و عقب گردی از جهاد مقدس در راه خدا ایجاد کند. غافل از اینکه ترس از مرگ برای کسانی است که دنیا را مقر خود قرار داده و از قرارگاه ابدی و جوار رحمت ایزدی بی خبرند. اینان از کوردلی، صحنههای شورانگیز ملت عزیز و شجاع ما را در هر شهادتی پس از شهادتی که در پیش چشمان خیره آنان منعکس گردد نمی بینند « صُمُّ بُکمُّ عُمیُّ فَهُم لا یعقلون » اینان میبینند که هزار و سیصد سال بیشتر از صحنه حماسه آفرین کربلا میگذرد و هنوز خون شهیدان ما، در جوش و ملت عزیز ما در حماسه و خروش است.
جناب حجتالاسلام دانشمند محترم آقای مفتح و دو نفر پاسداران عزیز اسلام رحمهاللهعلیهم به فیض شهادت رسیدند و به بارگاه ابدیت بار یافتند و در دل ملت و جوانان آگاه ما حماسه آفریدند و آتش نهضت اسلامی را افروخته تر و جنبش قیام ملت را متحرک تر کردند. خدایشان در جوار رحمت واسعه خود بپذیرد و از نور عظمت خود بهره دهد. امید بود از دانش استاد محترم و از زبان و قلم او بهرهها برای اسلام و پیشرفت نهضت برداشته شود و امید است از شهادت امثال ایشان بهره برداریم. من شهادت را بر این مردان برومند اسلام تبریک و به بازماندگان آنان و ملت اسلام تسلیت میدهم. سلام بر شهیدان راه حق روحالله الموسوی الخمینی
27 آذر روز وحدت حوزه و دانشگاه
واعتصموا بحبلالله جمیعاً و لاتفرقوا
توصیه اینجانب آن است که نسل حاضر و آینده، غفلت نکنند و دانشگاهیان و جوانان برومند عزیز هر چه بیشتر با روحانیان و طلاب علوم اسلامی پیوند دوستی و تفاهم را محکمتر و استوارتر سازند و از نقشهها و توطئههای دشمن غدار غافل نباشند و به مجرد اینکه فرد یا افرادی را دیدند که با گفتار و رفتار خود درصدد است بذر نفاق بین آنان افکند او را ارشاد و نصیحت نمایند و اگر تأثیر نکرد از او روگردان شوند و او را به انزوا کشانند و نگذارند توطئه ریشه دواند که سرچشمه را به آسانی میتوان گرفت.30 تاریخ ملت شریف ایران نشانگر آن است که این ملّت در همه اعصار تاریخ، دین باور و دین خواه و همواره در پی دین حق بوده است. بر همین اساس با شنیدن آوای الهی دین مبین اسلام جزو اولین مللی بود که با آغوش باز پذیرای دعوت پیامبر اسلام (ص) شد، تا آنجا که جستجوگر حقیقت در زمره اصحاب خاص پیامبر اکرم (ص) قرار گفت و به سلمان محمدی مفتخر میگردید که پیامبر فرمودند «سلمان منا اهل البیت.»
ملّت دین باور ایران پس از رحلت پیامبر(ص) نیز به سبب همان روح حقیقت جویی پیرو و پشتیبان اسلام علوی شدند و آنگاه نیز که امام زمان (عج) به اقتضای زمانه در پس پرده غیبت قرار گرفت، بنا به سفارش آن امام همام پیوندی ناگسستنی با عالمان روحانی حوزه فقه و دیانت برقرار و همواره خود را تحت ولایت و زعامت آنان قرار داد.
یکی از فرازهای تاریخی که بیانگر همبستگی کامل روحانیت ملت ایران است، نهضت تنباکو میباشد که با فتوای یک عالم روحانی در تحریم تنباکو به اوج خود رسید تا دست دشمنان ملت و اسلام از چپاولگری منابع و سرمایههای این مردم کوتاه گردد. در عین حال این اقدام به استعمارگران فهماند که روحانیت از جایگاه والایی در نزد ملت شریف ایران برخوردار است. پیشتازی روحانیت در انقلاب مشروطه نیز گواه روشنی بر پیوند روحانیت و مردم است. بر همین اساس، دشمنان اسلام بر آن شدند که به شیوههای گوناگون میان عالمان دینی و مردم فاصله و تفرقه ایجاد نمایند. عمدهترین ترفند استعمار در این راه روی کار آوردن رضاخان میرپنج بود.
رضاخان همانند آتاتورک در ترکیه مأموریت داشت که در کشور دین زدایی کند و از ایران مسلمان، جامعهای لائیک به جهانیان عرضه نماید و میبایست نخست متولیان دین، یعنی روحانیت را تضعیف کرده و از صحنه اجتماع و سیاست خارج سازد و در کنار آن، شعائر اسلامی را از بین ببرد. او در راستای مأموریتش تا توانست با زور سرنیزه روحانیت، مسجد، اجتماعات مذهبی، حجاب زنان مسلمان، شعرای متعهد و نویسندگان را سرکوب کرد. دانشگاهها و مدارس را به سبک اروپایی گسترش داد و کشور را از همه لحاظ به بیگانگان وابسته کرد. این فرهنگ و تمدن رضاخانی در دوره پسرش بشدت تقویت شد. پهلوی دوم از یک سو تلاش کرد تا برنامههای مذهبی و روحانیت را در حاشیه و انزوا قرار دهد و از سوی دیگر بر غربی کردن کشور و لائیک ساختن مراکز و نهادهای فرهنگی و آموزشی به ویژه دانشگاهها توجه ویژهای داشت.
نتیجه اینکه میان روحانی و دانشگاهی، فاصله فرهنگی و عقیدتی به وجود آمد. اما دیری نپائید که با کوشش روشنفکران متعهد حوزه و دانشگاه، سنتها و ارزشهای اصیل اسلامی دوباره احیأ گردید و گرایش به دین و تعهد به آرمانها و شعائر اسلامی در میان مردم و تحصیل کردهها، به ویژه جوانان دبیرستانی و دانشگاهی گسترش یافت و انقلاب اسلامی با پیشگامی دو قشر روحانی و دانشگاهی و اتحاد مردم در سایه رهبری امام خمینی (ره) به پیروزی رسید.
اهمیت نقش روحانی و دانشگاهی در جامعه و انقلاب ما کمتر جای بحث دارد.31 چون جای ابهام و تردید نیست که این دو قشر همواره در این انقلاب نقش پیشگامی خود را حفظ کرده و پیشاپیش سایر نیروهای انقلابی در جهت ایفای مسئولیت خطیر خود وارد عمل شدهاند. دانشپژوهان حوزهها و دانشگاهها جزء اقشار آگاه جامعه هستند که حتی در اوج خفقان هویت انقلابی داشتند و از این رو همواره مورد خشم و تعرض رژیم واقع میشدند. در حوزه و دانشگاه نبض جامعه تندتر میزند و نخستین علایم ناشی از مسائل و مشکلات سیاسی ـ اجتماعی، قبل از هر جای دیگر در اینجا بروز و ظهور پیدا میکند. تصادفی نیست که نقاط اوجگیری انقلاب اسلامی یا در حوزه و دانشگاه بود یا توسط تربیت یافتگان حوزه و دانشگاه به وجود آمد. به خاطر اهمیت نقش این دو قشر در هدایت جامعه است که وحدت میان آنان همواره مد نظر بزرگانی چون امام (ره) و مقام معظم رهبری بوده و میباشد، آن هم نه وحدتی زودگذر و تاکتیکی، بلکه وحدتی پایدار و استراتژیک.
آنچه مطرح است این است که میبایست میان حوزه و دانشگاه وحدتی فرا محیطی ایجاد شود. مهم این است که فرهنگ دینی حوزه در دانشگاه و فرهنگ جدید دانشگاه در حوزه باشد و اندیشههای این دو با هم مبادله شوند. منظور از وحدت در اینجا اختلاط و امتزاج نیست، بلکه به معنای یک گونه عمل کردن و در یک مسیر قرار گرفتن است. تا وقتی این تصور حاکم باشد که حوزه و دانشگاه دو محیط علمی جدا از هم و در تعارض هستند، وحدت حاصل نخواهد شد. اگر فرهنگ و معرفت حاکم بر این دو قشر معظم و دو مکان مقدس به نحوی تنظیم شود که در یک مسیر قدم برداشتند، وحدت واقعی به دست آمده است. مقام معظم رهبری در این رابطه فرمودهاند:32
«روز وحدت حوزه و دانشگاه، از یادگارهای ارزشمند امام بزرگوار ماست. این مسأله هم مثل همه تدابیر و تصمیمهای مهم که در راه جریان صحیح و اسلامی جامعه ما، آن حکیم عالی مقام و آن انسان والا و بصیر مطرح کردند، یکی از برکات وجودی ایشان بوده و هست و انشأالله خواهد بود... وحدت حوزه و دانشگاه که امام به عنوان یک شعار مطرح کردند اغلب از واقعیت تلخی در جامعه ما و یا همه جوامع اسلامی منشأ میگرفت که آن واقعیت تلخ، ساخته و پرداخته مستقیم و حساب شده دست استعمار بود. آن واقعیت این بود که وقتی استعمار گران، نقشههای فتوحات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی خود را طراحی کردند، به یک مانع عمده برخورد کردند و آن، اعتقادات دینی ملتها بود.
...وحدت حوزه و دانشگاه، یعنی وحدت در هدف هدف این است که همه به سمت ایجاد یک جامعه اسلامی پیشرفته مستقل، جامعه امام، جامعه پیشاهنگ، جامعه الگو، ملت شاهد، ملتی که مردم دنیا با نگاه به او جرأت پیدا کنند تا فکر تحول را در ذهن خودشان بگذرانند و در عملشان پیاده کنند، حرکت نمایند...»
دکتر مفتح تجلی وحدت حوزه و دانشگاه
کسانی که میخواستند میان جسم و جان مسلمانان جدائی بیندازند همواره در تلاش بودند چنین وانمود کنند «علمالادیان » را با «علمالابدان» ربطی نیست و به تعبیر امروز حوزه و دانشگاه از هم جداست. با کمی تفحص در تاریخ معاصر درمییابیم که سیاستهای استعماری عصر رضاخان با طرح جدایی «دین از سیاست» که از عصر مشروطیت توسط «تشکیلات فراماسونری» و «غربزدگان» مطرح میشد بار دیگر با وسوسه جدیدی آغاز گردید.
در ایران اسلامی که روحانیت همواره پرچمدار «علم » و «مبارزه» بود سیاست استعماری فقط با زور حکومت میتوانستند تحقق پذیرد، که تا حدی پذیرفت و تحصیل کردگان دانشگاهها با الهام از ایدئولوژی سوسیالیسم، کمونیسم، لیبرالیسم، اومانیسم،.... تفکر جدایی دین از سیاست جدایی دین از علم، تقابل و تعارض دیانت با اجتماع را مطرح و از سوی دیگر جو بدبینی در میان حوزهها القأ شد که... هر کس به دانشگاه برود ضد دین خواهد شد.
چپ مارکسیسم با طرح «دین افیون ملّتهاست» یا «روزگار دین سرآمده» و در «عصر علمگرایی جایگاهی برای دین وجود ندارد» نسل جوان را در برابر دین و روحانیت قرار میداد. انتشار کتب سیاسی اجتماعی با محتوای «ماتریالیستی» بدین حرکت دامن میزد. از سوی دیگر عقب ماندگی سیصد ساله ایران در اثر استیلای استبداد و استعمار چنین تصوری را در اذهان روشنفکران ما به وجود آورده بودند که دین، باعث عقب ماندگی جوامع اسلامی بالاخص ایران است.
حضور فعال روحانیت در صحنه فرهنگ، سیاست، جامعه... پس از شهریور 1320، ورود فضلاء و طلاب به محیطهای دانشگاهی در سالهای دهه 1330 به بعد... توطئه استبداد و استعمار را خنثی نمود. وجود عالمان و محققان بزرگ روحانی و اساتید متدین در دانشگاهها، قشر دانشجو را جذب مبانی فکری و علمی اسلام نمود و انتشار کتب جدید با توجه به مقتضیات زمان و پاسخ به نیاز نسل جوان توانست موقعیت مناسبتری را به وجود آورد.
حضور شخصیتهای بزرگ حوزوی نظیر شهید آیتالله دکتر مفتح در دانشگاه، هر چند برای خود آنان که از درس و بحث و حوزه جدا میشدند و همچنین برای حوزه علمیه که از وجود این اساتید محروم میشد خسارت بود، ولی لازمترین اقدام جهت جذب جوانان مسلمان دانشگاه به سمت دین و جلوگیری از توفیق رژیم طاغوتی در تعمیق شکاف بین این دو مرکز علمی حوزه و دانشگاه بود. استاد شهید آیتالله دکتر مفتح ضمن مصاحبهای (پس از پیروزی انقلاب اسلامی) دیدگاههای خود را پیرامون وحدت دو قشر دانشجو و روحانی چنین بیان میدارد:
«سؤال: اصولاً در تاریخی که ما کلاً داشتیم، جنبشهایی که تا به حال در ایران اتفاق افتاده است، مانند جنبشهای مشروطیت زمان مصدق و غیره، ما بارها شاهد بودیم که گاهی آن دو قشر با هم نزدیک میشدند و گاهی از هم دور میشدند، این وحدت چه تأثیر مثبتی میتوانسته در تداوم انقلابهای گذشته داشته باشد؟ جواب: اوّل این مطلب را باید عرض کنم که در تاریخ اسلام جدایی به این شکلی که اخیراً دیده میشد، بین دانشگاه و مدارس روحانی، بین تحصیلات دانشگاهی و تحصیلات علمی به اصطلاح قدیم، در تاریخ فرهنگ اسلام، این فاصله اصلاً نبود. یعنی مراکز تحصیلی علمی غیر از علوم اسلامی، البته علوم اسلامی با معنی خاص والا علوم اسلام به معنی عامش همان علوم طبیعی، پزشکی، ریاضی اینها را میتوانیم جزء علوم اسلامی با معنی وسیع قرار بدهیم. اما علوم اسلامی به معنی خاصش یعنی تفسیر، فقه، اصول، عرض کنم که علم رجال و از این قبیل اخیراً ما میبینیم که در مدارس قدیمه فقط علوم اسلامی خوانده میشود. در مراکز دانشگاهی علوم به اصطلاح طبیعی و ریاضی و امثال آن تحصیل میشود، و یک جدایی افتاده است. باید بگویم در تاریخ فرهنگ اسلام این جدائی ابداً نبوده است. همان مدارس قدیمه مرکز آموزش علوم اسلامی و علوم طبیعی و ریاضی و پزشکی و همه چیز بوده است. به طوری که فارغالتحصیلان مدارس علمی متخصص در غالب این علوم بودند، مثلاً از باب نمونه میبینید ابوریحان بیرونی، رازی، ابن سینا، دیگران همه اینها شخصیتهای علمی اسلامی هستند که ضمن اینکه اینها در فقه اسلامی و در علوم اسلامی تبحر و آشنایی داشتند، در علوم دیگر هم نیز دارای همان قدرتی بودند که هنوز در دنیا طب بوعلی معروف است. این ارتباط دو تحصیل، ارتباط دو تفکر همچنان بوده است تا اخیراً که دستهای استعمار آمد فاصله انداخت بین این دو نوع از علوم و این دو دسته از دانشمندان، دانشمندان علوم اسلامی و دانشمندان علوم دیگر. و فاصله تا آن حدی شد که یادمان هست بخصوص در دوران رضاخان که یک مأموریتی داشت، یک مأموریت استعماری داشت و میدانست برای پیشبرد مقاصد استعمار چارهای جز ایجاد تفرقه بین قشر روحانی و دانشگاهی نیست. آنچنان تبلیغات آن روز شدید بود که یک روحانی و دانشجو نمیتوانستند در یک جا بنشینند و با هم صحبت بکنند. یک فاصله عمیق بوسیله ایادی استعمار به وجود آمده که خوشبختانه نسل جوان ما آرام، آرام روشن شد، بین ما، مرجع عالیقدر ما حضرت آیتالله العظمی امام خمینی که بیشتر کوشش در ایجاد این وحدت کرد و درنتیجه این دو قشر به هم نزدیک شد و همان طور که عرض کردم به پیروزی رسید.
سؤال : از صحبتهای شما این طور استنباط کردم که این شکاف بین این دو قشر از اول نبوده، بلکه یک حالت عرضی داشته بر وحدت این دو قشر. فرمودید که: در طول تاریخ ما در حقیقت استعمار بود و کسانی که میخواستند منافع ما را به طور کلی ببرند و غارت کنند کسانی بودند که شکاف میانداختند بین این دو قشر. ممکن است بفرمایید در حال حاضر با توجه به خصوصیاتی که الان انقلاب ما دارد و به هر حال مسائل را ما باید در نظر بگیریم. به خاطر تداوم انقلاب در حال حاضر چه عواملی هستند که این دو قشر را میخواهند از همدیگر دور بکنند و بین این دو قشر فاصله بیندازند؟ جواب: طبیعی است همان عواملی که الان در اثر انقلاب شکست خوردند. عواملی که میبینند در دنیا انقلاب ایران عظمتی پیدا کردهاست. دستهای بیگانهای که میدانند این انقلاب منحصر به مرز ایران نخواهد شد، و از مرزهای ایران به دیگر کشورها سرایت خواهد کرد. بخصوص قدرت تبلیغاتی صهیونیزم که میداند پیروزی انقلاب ایران اصلاً تعادل قوا را در خاورمیانه به هم زد و بخصوص توجه داریم که قدرت تبلیغاتی صهیونیزم در دنیا بسیار عظیم است و هیچگاه آرام نمینشیند، نه تنها صهیونیزم، تمام هم پیمانانش، تمام دولتهای استعماری غرب و حتی شرق، اینها همه با هم متحدند در خنثی کردن اثرات این انقلاب و شکست دادن انقلاب از این جهت همان طوری که شنیدیم در خارج چه فعالیتها میکنند، و در داخل هم چون میدانند پیروزی انقلاب ما در سایه بخصوص ارتباط قشر روحانی و دانشگاهی بوده است کوشش میکنند که بین این دو قشر فاصله بیندازند. رمز اینکه نماز جمعه و بیشتر محافلی که تشکیل میشود، اصرار دارد رهبر ما که در دانشگاه تهران برگزار شود برای خنثی کردن این نقشه شوم استعمار است و دستهای استعمار است که هر روز به بهانههایی با جعلیات، با دروغ، بهتان، افترا میخواهند شخصیتهای روحانی را از نظر دانشگاهی بیندازند، البته دلیل این مطلب را مکرراً گفتهام. من معتقد به گروهبندیها و گروه گراییها، و صنفگرائیها نیستم.
یعنی معتقدم که اصلاً مسأله لباس نباید مطرح باشد. من چون در این لباسم، بیایم دفاع کنم از گروه خودم و شما هم که در این لباس نیستید، تعصبی نسبت به خودتان نشان دهید. اصلاً غلط است و نباید هیچگاه این چنین باشد. این انحطاط فکری است بنده از این دید نمیخواهم عرض کنم بنده نمیخواهم بکلی هر روحانی را که در این لباس هست، تقدیس کنم. ما روحانی نماها هم در دوران طاغوت داشتیم. منظورم این است. اگر چنانچه چهرههای روحانی را که در طول مبارزه ببینید اینها پیشاپیش بودند و دیدیم که اینها پیشقدم بودند. به قول مرحوم دکتر شریعتی در یکی از گفتههایش ما در تاریخ ایران میبینیم هر کجا یک انقلاب رهایی بخش بوده است پیشاپیش آن انقلاب چهره روحانی بوده است. مانند سید جمالالدین اسدآبادی، مانند میرزای شیرازی، مانند آخوند خراسانی و دیگر از شخصیتها در نهضتهای گذشته و حتی در دوران رضاخان با آن قدرت اهریمنی رضاخان که همه را خفه کرده بود. ما دیدیم در مشهد مرحوم آیتالله حاج آقا حسین قمی، در تهران، مرحوم آیتالله شاهآبادی و بسیاری از شخصیتهای روحانی در مقابل آن قدرت ایستادند. تبعید شدند، شکنجه شدند، بنابراین بنده عرضم این است. ما اگر چنانچه در ایران و در انقلاب خودمان میبینیم افرادی در مبارزه نقش داشته ا زندان رفتند، شکنجه دیدند، آزار دیدند، اینها باید برای ما محترم باشند. ولی الآن استعمار کوشش میکند که این چهرهها را برای ما به یک شکل دیگری نشان دهد. با تهمتها با بهتانها فلانی چنین بوده است فلانی چنان است، سرمایه دار است و جعلیات و نشریات دروغین میخواهند این مهرهها را از انظار عمومی بیندازد. طبعاً وقتی در انظار عمومی منکوب شدند و لکهدار شدند و نیز کاری کردند که خود اینها از نظر روانی عقب نشینی کنند، خوب طبیعی است که میدان خالی میشود و اینها موفق خواهند شد، ولی این نقشهها مانند دیگر نقشههایی که استعمار در راه به زانو در آوردن رجال انقلابی ما تاکنون داشت، خنثی شد از این به بعد هم این توطئهها و این نقشهها به خواست خداوند اثری نخواهد بخشید. برای اینکه آنچنان آگاهی در ملت ایران بوجود آمده است و آن چنان شناخت به افراد پیدا کردند که افراد را خوب میشناسند، خوب آگاهی دادند به اشخاص، هر چه هم درباره این افراد گفته شود ولی آنها گذشته را فراموش نکردهاند. همان طوری که در گذشته از حلقوم بیگانه، دست نشاندههای بیگانه و ساواک چه مسائلی درباره رهبر انقلاب ما یا درباره شخصیتهای انقلاب ما گفته میشد الان هم همان دستها دست اندر کارند. دوستان عزیز ما که در اروپا مشغول فعالیت بودند در آنجا آنها را به مارکسیسم منتسب میکردند. بعد که به ایران آمدند میبینیم که به آمریکائی بودن و غربی بودن متهم میکنند. یعنی درست دو قطب متضاد است. همچنین درباره دیگر از چهرههای روحانی و غیر روحانی همان طور که عرض کردم برای ما آن چهرههایی ارزش دارد که برای نجات این ملت رنج دیدند. در مقابل گلولهها ایستادگی کردند، در مقابل مسلسل، زندان، شکنجه هیچ چیز آنها را از این مسیر باز نداشت. اینها از دیدگاه من با ارزش است، خواه در کسوت مقدس روحانیت خواه در این کسوت نباشند.»
نظرات