29 آذر سالروز ازدواج فرح دیبا با شاه

فرح و روایت هزار فامیل


فرح و روایت هزار فامیل

فرح دیبا؛ سومین همسر رسمی محمدرضا شاه بود که پس از فوزیه؛ خواهر ملک فاروق؛ (پادشاه مصر) و ثریا اسفندیاری- که به دلیل نازایی از محمدرضا جدا شد- در سال ۱۳۳۸ از خانواده ای متوسط به دربار راه یافت.
اجداد او از «تبریز»، ولیعهدنشین قاجار، برخاستند و در دستگاه سیاست خارجی ایران کارگزار شدند. آنگونه که آقای هادی هاشمیان در مقاله «شجره خاندان طباطبایی دیبا» نوشته اند جد اولش میرزامهدی خان شعاع الدوله، فرزند حاج نظام العلما در سال ۱۲۹۶ قمری در تبریز زاده شد و در روسیه و عثمانی درس خواند، وی پیشخدمت محمدعلیمیرزا بود که مظفرالدین شاه را در سفر سومش به اروپا همراهی کرد.1 میرزامهدی به زبان فرانسه و روسی راحت سخن میگفت.2 و در آغاز قرن گذشته دبیر سفارت ایران در فرانسه3 و زمانی دیگر کنسول ایران در گرجستان بود.4
پدرش، سهراب دیبا هنگامی که ۱۲ ساله بود به همراه برادر خود بهرام، به مدرسۀ نظام سنپترزبورگ رفت و در آن جا گرفتار انقلاب بلشویکی ۱۹۱۷م شد. چهار سال بعد در ۱۶ سالگی به کمک سفیر ایران توانست به فرانسه بگریزد و در همانجا دبیرستان را به پایان برساند. سپس تحصیلات دانشگاهی خود را در رشتۀ حقوق آغاز کرد و به مدرسۀ نظامی سن سیر (Saint-Cyr) نیز رفت. سهراب دیبا که به زبان فرانسه مسلط بود5 و زبان روسی را هم میدانست6 پس از تحصیل به ایران بازگشت و به استخدام ارتش رضاخان درآمد.7 او مشاور حقوقی ارتش بود و در دوران جنگ دوم جهانی، در سفارت یوگسلاوی کار میکرد.8
مادر فرح، فریده دیبا (قطبی گیلانی) فرزند باقر امجدالسلطان، اهل گیلان بود، او در مدرسۀ ژاندارک تهران درس خوانده که راهبه های فرانسوی آن را اداره میکردند. به گفتۀ دخترش او از تبار صوفی قطب الدین محمد گیلانی بود.9 پس از فوت همسرش؛ سهراب دیبا، که با درجۀ سروانی و به مرض سل درگذشت، دیگر ازدواج نکرد و برادرش محمدعلی قطبی مخارج او و فرزندش را می داد.10
فریده دیبا پس از ازدواج دخترش با شاه به دربار رفت و جایگاه بلندی در میان کاخ نشینان یافت.11 او پس از این وصلت «از جمله مهمترین زنان خاندان سلطنتی محسوب میشد که با پشتیبانی همه جانبۀ دخترش، نفوذ قابل توجهی در دربار بدست آورد و به انحای مختلف سعی داشت اهمیت سیاسی، اجتماعی خود را به عنوان کسی که دخترش همسر شاه است به دیگران بقبولاند و گوشزد کند. در این باره به ویژه از آسان گیریهای دامادش محمدرضا به شدت سوءاستفاده میکرد. علم، وزیر دربار تا جایی که در حوزۀ قدرت و نفوذش بود، در رقابتی مستمر برای محدود کردن نفوذ او همواره از بلندپروازیهای گوناگونش جلوگیری به عمل میآورد و در موقعیتهای مقتضی نمی گذاشت آنگونه که میخواهد درازدستی و مداخله جویی کند. بویژه این که فریده دیبا به اعتبار قدرت و رقابت دخترش با وزیر دربار، برای انجام اقداماتش وزارت دربار را چندان مورد اعتنا قرار نمی داد. ولی از آن جا که مجوز اقدام های مهم، تنها از سوی علم صادر می شد چاره ای جز تمکین از دستورات و خواسته های او نداشت.»12
اسدالله علم، در این باره مینویسد: «[به شاه] گزارش دادم که خانم دیبا قصد دارد به شیراز سفر کند، دستور داده ام که او را در مهمانسرای استانداری سکنی دهند و نه در کاخ ارم. شاه گفت خوب کردید، کاخهای سلطنتی که هتل نیستند، با اینکه مطمئن نیستم مادر زنم از ترتیبات شما خیلی خوشش بیاید».13
هر چند فرح پهلوی به عنوان مبدع جشن هنر شیراز معرفی شده است اما فریده دیبا گفته فردی که پندار آن طرح را به فرح منتقل کرد، من بودم. فریده در یکی از سفرهایی که به شیراز داشت، شبی در رستوران گل سرخ، کنار جادۀ فرودگاه شیراز متوجه گروهی نوازندۀ دوره گرد میشود و قصه را اینگونه میگوید: «... ما بلند شدیم و در حالی که خوشگذران های نیمه شب متوجه ما شده بودند، به رقص و پایکوبی پرداختیم! این حادثه فکر اولیه برگزاری جشن هنر شیراز را در مخیله من انداخت که فوراً به دخترم منتقل کردم...».
فریده دیبا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی با برداشتن ارز زیادی از کشور خارج و با دختر و نوه هایش در آمریکا مقیم شد. وی از دربار دولت شاهنشاهی ماهانه میگرفت و سمتهایی از جمله: ریاست شورای عالی سازمان داوطلبان شیر و خورشید سرخ ایران، قائم مقام بنگاه حمایت مادران و نوزادان، قائم مقام جمعیت حمایت از آسیبدیدگان سوختگی، قائم مقام مرکز طبی کودکان، قائم مقام سازمان ملی انتقال خون و... را یدک می کشید اما بیشتر این عناوین صوری بود. در سال ۱۳۵۵ مبلغ هنگفتی به عنوان صورتحساب تزئین آپارتمان خود در فرانسه دریافت کرد.14
فرح در مهر ۱۳۱۷ از پدری آذربایجانی و مادری گیلانی- هنگامی که پدرش برای انجام مأموریتی در رومانی به سر میبرد- در بخارست، پایتخت رومانی- به دنیا آمد. هنوز کودک بود که پدرش را از دست داد و با مادرش به تهران آمد. ابتدا به مدرسۀ ایتالیایی ها- همان مدرسهای که مادرش درس خوانده بود- (مدرسه خواهران کاتولیک) رفت و سپس به مدرسۀ ژاندارک و دبیرستان رازی رفت و بعد برای ادامه تحصیل راهی فرانسه شد و در رشتۀ معماری درس خواند. تحصیل در فرانسه او را به گروههای چپ متمایل نمود و حتی به محیط های حزب توده نیز رفت و آمد کرد. فرح در صدد بود که برای ادامۀ تحصیل در فرانسه بورس تحصیلی بدست آورد، از این رو در تعطیلات یکی از تابستانها به تهران آمد و اسفندیار دیبا؛ عمویش- که در آن هنگام از کارکنان دربار بود- او را برای گرفتن بورس تحصیلی به اردشیر زاهدی؛ داماد شاه و مسئول رسیدگی به امور دانشجویان خارج از کشور - معرفی کرد. این معرفی، به ازدواج فرح با محمدرضا شاه انجامید و زندگی فرح صورت دیگری به خود گرفت.
خانوادۀ فرح- پیش از ازدواج و پس از فوت پدر- از مادر (فریده دیبا)، دائی (محمدعلی قطبی)، زن دائی (لوئیز قطبی) و یک پسردائی (عبدالرضا قطبی) تشکیل میشد که محمدعلی قطبی، خرج همه را تأمین میکرد.15
فرح در خاطراتش مینویسد: «بعد از خانواده ام، نزدیکان من عبارت بودند از: منور که زنی جوان، جذاب و شوخ طبع بود، یک خدمتکار زن و دو مستخدم مرد که به کارهای خانه می رسیدند».16
اما پس از ازدواج، خانوادۀ وی- در زیر چتر دیبا- شمار بسیاری یافت و همۀ این افراد در حلقۀ دربار گرد آمدند.
به گفتۀ فردوست وقتی «فرح همسر محمدرضا شد از سراسر کشور هر چه دیبا بود با شجره نامه به کاخ مراجعه کردند که او همه را پذیرفت. در تهران که مهمهای آنها بودند و جمعه ها به کاخ دعوت میشدند، به ۲۵۰ نفر می رسیدند.17
تاج الملوک، مادر شاه از این وضعیت ناخرسند بود و میگفت: «از روزی که پای این دختر [فرح] به خانۀ ما باز شد، هر چه دیبا در سراسر ایران بود به تهران سرازیر شدند و هر گوشه دربار و ادارات و مؤسسات که میرفتم یک چند تایی دیبا می دیدم که دایر مدار امور دربار و دفتر مخصوص و بنیاد پهلوی و سایر مؤسسات وابسته به دربار شده اند و سرگرم چاق کردن خودشان هستند».18
روایت دیگری از احمدعلی مسعودانصاری در دست است که میگوید:
نزدیکان خانوادۀ سلطنتی و مشخصاً شاه و شهبانو که من از آن اطلاع داشتم و خود من هم یکی از آنها بودم، به دو دسته تقسیم میشد: یکی محارم سیاسی و دیگری یاران بزم و مهمانیها و مجالس بسیار خصوصی. گروه دوم بیشتر بوسیله و بر اثر آشنایی با شهبانو به دربار راه پیدا کرده بودند که اینها یا خویشاوندان فرح بودند و یا دوستان دوران مدرسه و دانشکده.19
فرح برای منسوبینی که به عنوان دیبا پذیرفت، مقام و منصب ویژهای در نظر گرفت و آنها را در سلسله مراتب اداری و مدیریتی کشور برکشید و دایره بستگان خاندان سلطنتی ایران را گسترده تر کرد. به هر یک از افراد نیز تسهیلات خاصی داد که هر کدام با بهره گیری از امکانات درباری به سوءاستفادههای کلان و تخلفات بیحد و مرز رو آوردند.
در آن نظام که بر اساس رابطه رشد میکرد، تفاوتی میان اقوام دور و نزدیک وجود نداشت. علاوه بر آن که شماری از دوستان نیز در این حلقه جای گرفته بودند.
دفتر فرح فقط ۶۰۰ کارمند آن هم از همه نوع داشت که تعدادی شان هم در وزارت خانه شغل داشتند و هم در دفتر فرح، تعداد زیادی هم ارزیاب و کارشناس وجود داشت که در موارد لزوم از آنها استفاده میشد، ولی به هر حال حقوق بگیر دائمی دفتر فرح بودند.20
فرح صورتی از اقوام نزدیک خود تهیه کرد که دور از واقعیت بود زیرا شعاع دوستان، آشنایان و دیگرانی که در واقع خارج از فهرست اقوامش جای داشتند اما وی آنها را به این فهرست افزوده بود، بسیار زیاد بود.
یکی از فهرست های اسامی که دفتر فرح با نامهای به وزارت خارجه فرستاد حاوی اسامی ۶۲ نفر بود.21
در این نوشتار کوشیده ام تا شرح حالی از هر یک بیاورم و برخی از کردارهایشان را به مدد اسناد و کتابهایی که دیده ام باز بگویم اما مسلم است که مقالۀ حاضر گنجایش شناسایی و معرفی همۀ این کسان را ندارد پس از میانشان فقط به آنانی میپردازم که شهرت یافته ترند.
محمدعلی قطبی
دائی فرح و پدر عبدالرضا قطبی بود. مادر فرح تا پیش از ازدواج دخترش با محمدرضا پهلوی در خانۀ محمدعلی قطبی (برادرش) زندگی میکرد. ازدواج فرح با محمدرضا، محمدعلی قطبی را برکشید و به اولین مقاطعه کار دربار و سرپرست سازمان برنامه و بودجه بدل کرد. او ۸۰ درصد مقاطعه های کشور را در دست داشت و هریک را با ۲۵ درصد سود به دیگران میداد.22 محمدعلی قطبی از وابستگی فرح کمال استفاده را میکرد و خود را به میان همه معاملات پولساز کشور می افکند. دفتری ساختمانی داشت و پروژه های بزرگ وزارتخانه ها را از آن خود میکرد.23
لوئیز قطبی
وی همسر اول محمدعلی قطبی، و در واقع زن دایی فرح، بود که با او برای خرید جهیزیه عروسی به پاریس رفت. فرح، لوئیز را به عنوان «دام دونور» یا همان ندیمه خود انتخاب کرده بود و در اینباره فرمانی نیز صادر کرده بودند:
مورخ ۲۹/۱/۱۳۳۹
بموجب این دستخط بانو لوئیز قطبی را به سمت ندیمه مخصوص علیاحضرت فرح پهلوی منصوب و مقرر میداریم به انجام وظایف محوله اقدام نماید.
کاخ مرمر بیست وهفتم فروردین ماه ۱۳۳۹ 24
رضا قطبی
عبدالرضا قطبی فرزند محمدعلی در سال ۱۳۱۷ﻫ. ش در تهران متولد شد. وی پسر دایی فرح بود. رضا قطبی دورۀ ابتدایی را در دبستان فیروز کوهی گذراند و دیپلم خود را از دبیرستان البرز تهران گرفت. درس ریاضیاش بد نبود و پدرش او را برای ادامه تحصیل به پاریس فرستاد و از مدرسه «تله کمونیکاسیون» لیسانس ریاضیات گرفت. پس از ازدواج فرح با محمدرضا شاه، وضعیت مالی خانوادۀ قطبی تغییر چشمگیری کرد. رضا قطبی پس از بازگشت به ایران با پشتیبانی رژیم مشاغلی یافت از جمله عضویت در جاهایی چون: سازمان برنامه، هیأت علمی دانشکده پلی تکنیک، هیأت امنای دانشگاه فارابی، شورای شاهنشاهی آموزش، هیأت امنای مؤسسۀ تحقیقات و برنامهریزی آموزشی، هیأت امنای دانشکده صنعتی تهران، هیأت مدیره مرکز ایرانی مطالعۀ فرهنگها، هیأت امنای دانشگاه آزاد، هیأت امنای انجمن شاهنشاهی فلسفه، شورای عالی جمعیت بهزیستی و آموزشی فرح پهلوی. و نیز سمتهایی از این دست به او دادند: مدیرعامل سازمان جشن هنر شیراز، مشاور وزیر علوم، مشاور فرح و مدیرکل بازرسی شاهنشاهی، مدیرعامل سازمان رادیو و تلویزیون.
به اذعان تاریخ، در زمان مدیریت او بر سازمان رادیو و تلویزیون ملی، برنامه های این سازمان، کاملاً در ضدیت با اخلاق، شریعت و شئون اسلامی تهیه میشد و به اجرا درمی آمد.25 وی با استفاده از موقعیت خود، سمت و سوی نگرش تلویزیون به مسائل جامعه را به طرف نوعی لیبرالیسم چرخاند و این همان چیزی بود که برخلاف سلیقه و اندیشۀ شاه و یاران بود.26
رضا قطبی از شاه، نشانهای همایون، تاج و تاجگذاری گرفت و در کار سهم خواهی از هر مقاطعه یا پروژه دولتی که از سوی سازمان برنامه و بودجه و وزارت دربار ارائه میشد با پدرش همکاری داشت و همواره ۲۵ درصد از پولهایی که متقاضیان به پدرش میپرداختند متعلق به او بود و از شرکت عمران دشت ناز هم سهم داشت.27
رضا قطبی ابتدا از آمدن به ایران و گرفتن هر گونه پستی امتناع میورزید او این بیمیلی خود را در نامه ای که از پاریس به خانواده نوشت، ابراز کرد اما هنگامی که به خواهش حمید رهنما برای تصدی مدیرعاملی سازمان رادیو و تلویزیون ملی، حکم شاهنشاهی را دریافت کرد، بیمیلی اش هم از بین رفت. حمید رهنما برای شاه چنین نوشته بود:
شماره: ۳۴۹۳۲ تاریخ: ۹/۹/۱۳۵۰
استدعا میشود با صدور فرمـان مبارک همایونـی عبدالرضا قطبی گیلانـی را به سمت مدیرعامل سازمان رادیو و تلویزیون ملی ایران مباهی و مفتخر فرمایند.
حمید رهنما.
از شرف عرض پیشگاه مبارک اعلیحضرت همایون آریامهر خواهد گذشت.
چاکر.28
او با حکم فرح نیز به سمت مشاور دفتریش منصوب شد:
به موجب این دستخط رضا قطبی را به سمت مشاور عالی دفتر مخصوص خودمان منصوب و مقرر میداریم که در انجام وظایف محوله اقدام نماید.
دیماه ۲۵۳۵ شاهنشاهی. فرح پهلوی. تاریخ: 2531/۱۰/15   29
رضا قطبی در نیمۀ دوم سال ۱۳۵۷ و تا زمان سقوط رژیم شاهنشاهی مشاور اصلی و طراح و برنامه ریز پشت پردۀ دربار شد و در حقیقت خط فکری قطبی بر تصمیمات دربار مسلط بود. او در کابینۀ شریف امامی سمت وزیر پست، تلگراف و تلفن را هم بر عهده داشت.30
با شروع اولین حرکتهای علنی انقلاب تعداد زیادی از افراد شاغل در مناصب حساس سیاسی یا فرهنگی رژیم پهلوی شروع به ارائۀ طرحها یا برنامه ریزیهای عملی برای برخورد با جریانهای انقلابی کردند، این طرحها معمولا شکلی پیشگیرانه یا بازدارنده داشت. محور این طرحها از گماشتن زندانیان سیاسی در مشاغل اداری شروع میشد و تا برخوردهای خشن و خونین با مردم ادامه می یافت. نام افرادی چون رضا قطبی و دیگران به عنوان پیشنهاددهندگان این طرحها به چشم میخورد.31
در دی ماه ۱۳۵۷ که شاه و فرح از کشور گریختند، دوتن از مشاوران و اعضای تیم فرح که در تهیه و اجرای برنامه های او نقش اساسی داشتند در تهران ماندند. یکی از این دو نفر رضا قطبی بود. اینان به دولت بختیار که در حقیقت زائیدۀ برنامه ریزی خود آنها بود امید داشتند، این دو تن آنقدر در ایران ماندند تا دولت بختیار هم ساقط شد و این دو بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ناگزیر مخفی شدند. بعدها فرح برای خروج این دو از کشور سه میلیون دلار هزینه کرد و آنها را از کشور خارج کرد.32
امیر معزالدین دیبا
امیر معزالدین فرزند نصرت در سال ۱۲۹۳ شمسی در تهران به دنیا آمد. وی از نزدیکان فرح بود و در مشاغلی از جمله اصل ۴ ترومن، وزارت راه، وزارت کشور، نفت و بهداری به کار پرداخت. وی همچنین ریاست بیمارستان «نتردام دوفاتیما» را نیز بر عهده داشت.33
محمدعلی مسعود انصاری
او همسر دخترخالۀ فرح و از خانوادهای دیپلمات بود که به گفتۀ فرزندش؛ «احمدعلی مسعودانصاری» اکثر اعضای این خانواده در استخدام وزارت خارجه بودند. به گفتۀ همو در دورۀ نخستوزیری «حسنعلی منصور»، که عامل لایحۀ «کاپیتولاسیون» بود، «محمدعلی مسعودانصاری» در مقام معاون و قائم مقام وزارت خارجه- که تحت سرپرستی «آرام» اداره میشد- حاضر نشد در مجلس از لایحۀ مزبور دفاع کند، لاجرم استعفا داد و مدتی خانه نشین بود تا به سبب ملاحظۀ خویشاوندی همسرش با فرح به سفارت ایران در ایتالیا فرستاده شد. پس از آن با روی دادن واقعهای در سفارت که کار مخالفان رژیم بود، به ایران احضار شد و دوباره با وساطتهای خویشاوندانه، به سفارت ایران در دفتر اروپایی سازمان ملل منصوب شد.34
احمدعلی مسعود انصاری
«احمدعلی مسعودانصاری» فرزند «محمدعلی مسعودانصاری» در سال ۱۳۲۷ شمسی در «تهران» متولد شد. جد او «میرزامسعودخان»، در دوران سلطنت «ناصرالدین شاه» و به حکم او وزارت خارجه را تأسیس کرد. بیشتر مردان خانوادۀ او در وزارت خارجه یا سفارتخانه های ایران در دیگر کشورها کار میکردند.
احمدعلی مسعودانصاری، دورۀ دبستان را در مدرسۀ جهان تربیت گذراند. از آنجا به دبیرستان البرز رفت و تا کلاس سوم متوسطه در آن جا درس خواند. سپس برای ادامۀ تحصیل به انگلستان رفت و مدتی در مدرسۀ شبانه روزی شهر «رمزکیت» بود تا آن که در پی یک بیماری، به نزد پدرش- که سفیر ایران در ایتالیا بود- به رم رفت و همانجا بعد از سه سال دیپلم گرفت. پس از آن در سال ۱۹۶۷ برای تحصیلات دانشگاهی به آمریکا فرستاده شد. در آن جا به سفارش پدرش تحت سرپرستی دکتر «وکیل»؛ سفیر و نمایندۀ وقت ایران در سازمان ملل و «جلیلی»؛ عضو دفتر نمایندگی ایران در سازمان ملل قرار گرفت و به اعتبار دوستی پدرش با دکتر «اردوبادی»؛ مدرس دانشگاه «آدل فای» نیویورک در رشتۀ اقتصاد این دانشگاه نامنویسی کرد. و فوق لیسانس را هم در دانشگاه «سانتاباربارا» خواند و در سال ۱۹۷۲ به ایران بازگشت. وی ۲۳ سال داشت که در رشتۀ سیاست پولی و مالی و تجارت بین المللی در دانشگاه اقتصاد دانشگاه ملی به تدریس پرداخت و در کنار آن مسئولیت امور دانشجویان را نیز به عهده گرفت اما پس از چندی این شغل را ترک کرد و برای دریافت دکترا راهی «بروکسل» شد. به هنگام گذراندن دورۀ دکترا در آنجا- که مقر بازار مشترک بود- به عنوان مأمور دیپلماتیک ایران در بازار مشترک انجام وظیفه کرد که گویا این کار به کمک دکتر «جهانشاهی»؛ رئیس وقت بانک مرکزی برایش جور شد که با سمت سفیر ایران در بازار مشترک حضور داشت. با این حال انصاری از ماندن در بروکسل خودداری کرد و پس از بازگشت به ایران همچنان به تدریس خود در دانشگاه ملی ادامه داد و در «مدرسۀ عالی شمیران» نیز به عنوان معاون آموزشی به فعالیت مشغول بود.35
در همین سالها شاه او را مأمور بررسی وضعیت شیلات تازه تأسیس جنوب و مسائل صیادان محلی کرد. سپس در انتخابات دانشگاهی حزب «رستاخیز» فعالیت کرد و مدتی درگیر جلسات انقلاب فرهنگی دانشگاه شد تا آن که به سفارش محمدرضا شاه برای دور ماندن از محیط پر تنشی که در دانشگاه داشت به کار آزاد و تجارت روی آورد.36
ابتدا شرکت «توسعه کن» را با شرکا تأسیس کرد و به عنوان رئیس هیأت مدیره شهرک چشمه در این شرکت مشغول به کار شد. از سال ۱۳۵۶ با گشایش فضای باز سیاسی به سیاست روی آورد و یک ماه و نیم پیش از پیروزی انقلاب اسلامی از کشور خارج شد، ابتدا به اروپا و سپس به آمریکا رفت که تا این تاریخ مقیم آنجاست.37
«احمدعلی مسعودانصاری»، به اعتراف خودش، نوۀ خالۀ «فرح» بود38 که به سبب شرایط شغلی پدر- که دیپلمات بود و به ناچار همواره به دلیل مأموریتهای شغلی به همراه مادر احمدعلی در خارج از کشور به سر میبرد- ناچار نزد جده مادریاش، «فاطمه قطبی» یعنی خالۀ فرح ماند39 و یکی دو سال پس از ازدواج فرح با محمدرضا، هنگامی که ۱۲ سال بیشتر نداشت به دربار راه یافت40 و به عنوان عضوی از فامیل در پشت پردۀ دربار و دنیای خصوصی آن حضور پیدا کرد. او چنان به شاه نزدیک بود که به ادعای خود و سایرین تا پس از سقوط شاه در خارج از کشور با او همراه بود. در «مراکش»، «باهاماس»، «مکزیک»، «آمریکا» و بالاخره در آخرین روزهای زندگی شاه در مصر و تا هنگام مرگ محمدرضا در کنارش بود41 او در آمریکا به همراه پدر زن چینی تبارش به فعالیتهای اقتصادی روی آورد. پس از آن در ۱۹۸۱ به «رضا پهلوی» ملحق شد و مسئولیت امور مالی وی را بر عهده گرفت.
وی در دهۀ ششم عمر خود با رضا پهلوی بر سر مسائل مالی اختلاف پیدا کرد و این اختلافات تا بدانجا پیش رفت که در مطبوعات غرب هم انعکاس یافت و رضا پهلوی برای پیشبرد دعوی خود در داداگاه فدرال آمریکا مجبور به انکار ملیت ایرانی خود شد. احمدعلی مسعودانصاری میگوید از سال ۱۹۸۵م از جرگۀ سلطنت طلبان خارج شده و اساساً نظام پادشاهی را قبول ندارد. وی مدعی است که در دعواهای حقوقی علیه رضا پهلوی در پی احقاق حق خود و سایر سرمایه گذارانی است که در این مجموعه مشارکت داشته اند.42
ملک تاج علم
ملک تاج علم دختر قوامالملک شیرازی، همسر امیراسدالله علم بود. فرح پس از راهیابی به دربار او را به سمت ندیمه خود انتخاب کرد و از دوستان نزدیک همدیگر بودند. دفتر فرح در نامه ای به شرح زیر برای او درخواست حکم «ادام دونور» کرده بود:
جناب آقای هیراد ریاست محترم دفتر مخصوص شاهنشاهی.
بانوان ملک تاج علم ـ لوئیز قطبی و بانو عادله دیبا به سمت «ادام دونور» بندگان علیاحضرت فرح پهلوی ملکه ایران مفتخر میباشند. حسبالامر مبارک علیاحضرت متمنی است مراتب را جهت صدور فرمان مشارالیها از شرف عرض پیشگاه مبارک بندگان اعلیحضرت همایون شاهنشاه بگذرانند.
پیشکار علیاحضرت فرح پهلوی ملکه ایران.
فضلالله نبیل.43
اسدالله علم دربارۀ ندیمه های فرح پهلوی میگوید:
راجع به همراهان سفر مسکو صحبت شد. تعیین فرمودند، شهبانو میخواهند زن تو را همراه ببرند، عرض کردم چه بهتر، ولی وقتی ظهر به منزل آمدم و با خانم علم (ملک تاج) گفت و گو کردم، خودش را به ناخوشی زد و میگوید: اگر بروم ناخوش میشوم!... [شهبانو] بیش از سه ندیمه ندارند. خانم من، خانم قطبی- زن دایی- و خانم اسفندیار دیبا - زن عمو. آن دو نفر به علت قوم و خویشی هر چه میخواهند میکنند، چنان که امسال که لندن تشریف میبردند، خانم دیبا به علت اینکه در قصر ویندور برای او جا نیست، نرفت. خانم قطبی هم که قهر است که چرا او را به چین نبردند. زن من هم که خودش را به ناخوشی زده است.44
ناصر صدری
ناصر صدری تبریزی در سال ۱۲۹۸ه ش در تبریز متولد شد. وی دورۀ ابتدایی و متوسطه را در دبستان و دبیرستان فرهنگ به پایان رساند و از دبیرستان نظام دیپلم گرفت. نامبرده از دانشگاه «لوزان» سوئیس فوق دیپلم و از دانشگاه افسری در رشتۀ هواپیمایی لیسانس دریافت کرد و به استخدام نیروی هوایی درآمد. ناصر صدری در هواپیمایی کشوری معاون اداره مراقبت هوایی و مشاور عالی فنی و معاونت اداره هواپیمایی بود و به عنوان نماینده وزارت راه در شورای عالی هواپیمایی کشوری عضویت داشت. مشارالیه سپس به وزارت کشور مأمور شد و در مشاغلی از جمله، رئیس دفتر استاندار آذربایجان- فرماندار تهران، معاون استاندار مرکزی، استاندار استانهای مازندران و فارس بکار پرداخت. وی آجودان کشوری محمدرضا پهلوی و از اقوام نزدیک فرح بود. او در حزب مردم عضویت داشت و در تشکیلات فراماسونری نیز عضو لژ تهران بود.45
امیرناصر دیبا
نامبرده یکی از اقوام «فرح» بود که «محمدرضا» طی حکمی بدین شرح او را به مدیرکلی وزارت دربار منصوب کرد:
... نظر به استدعای جناب اسدالله علم وزیر دربار شاهنشاهی به موجب این فرمان ناصر دیبا را به سمت مدیرکل وزارت دربار شاهنشاهی منصوب فرمودیم.
کاخ نیاوران- به تاریخ سیام خرداد ماه یکهزار و سیصد و پنجاه ۱۳۵۰ 46
او همچنین وظیفۀ آجودانی محمدرضا پهلوی را هم برعهده داشت که دربارۀ حکمش میخوانیم:
فرمان شاهنشاه آریامهر که به افتخار دکتر ناصر دیبا مشاور حقوقی و کارمند وزارت دربار شاهنشاهی به سمت آجودانی کشوری شرفصدور یافته است لفاً ارسال میگردد.
رئیس دفتر مخصوص شاهنشاهی.47
ابوالحسن دیبا
ابوالحسن دیبا فرزند فضلالله در سال ۱۳۱۳ در تبریز به دنیا آمد. تحصیلات خود را تا مقطع لیسانس در رشتۀ اقتصاد از مدرسۀ علوم سیاسی پاریس ادامه داد. وی به واسطۀ خویشاوندی با خانوادۀ فرح، جزو مقاطعهکاران و پیمانکاران دربار بود و اکثر طرحهای سودآور از سوی دربار به وی واگذار میشد. نامبرده از اعضای کلوپ روتاری تهران نیز بود.48
حسن دیبا
وی یکی از اقوام فرح بود که با نامه ای به شرح زیر، به سمت دادیار دیوانعالی کشور منصوب شد:
پیشگاه مبارک اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر.
شماره: ۵۳۱۴۳/۴. تاریخ: ۱۵/۸/۵۱
استدعا میشود با صدور فرمان همایونی حسن دیبا را به سمت دادیار دیوانعالی کشور مباهی و مفتخر فرمایند.
چاکر ـ صادق...
از شرفعرض پیشگاه مبارک اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر خواهد گذشت.
چاکر.49
مرتضی دیبا
نامبرده یکی دیگر از اقوام فرح بود که به موجب درخواست زیر به سمت مستشاری دیوانعالی کشور منصوب شد:
اداره کارگزینی. تاریخ ۲۱/۱/۱۳۴۰.
فهرست عرض وزارت دادگستری.
چون مرتضی طباطبایی دیبا به سمت مستشاری دیوانعالی کشور انتخاب شده است مراتب بدینوسیله به پیشگاه مبارک ملوکانه معروض و استدعای صدور فرمان شاهانه را مینماید.
چاکر
از شرف عرض پیشگاه مبارک ملوکانه خواهد گذشت. چاکر50
اسفندیار دیبا
دربارۀ اسفندیار دیبا همین قدر میدانیم که عموی فرح بود و به هنگامی که فرح برای گذراندن تعطیلات تابستانی از فرانسه به تهران آمد، وی در دربار کار میکرد و فرح را برای گرفتن بورس تحصیلی به اردشیر زاهدی معرفی کرد. او به گفته سندی با امضای رئیس دفتر مخصوص شاه، به سمت رایزن اقتصادی ایران در پاریس منصوب شده بود:
وزارت امور خارجه.
تاریخ: ۳/۵/. ۱۳۴۴.
یک برگ فرمان اعطای مقام وزیر مختاری به آقای دکتر اسفندیار دیبا رایزن اقتصادی سفارت کبرای شاهنشاهی ایران در پاریس که بصحه مبارک ملوکانه مزین گردیده است به پیوست ارسال میشود.
رئیس دفتر مخصوص شاهنشاهی51
هاله دیبا (اسفندیاری)
هاله اسفندیاری دیبا فرزند اسفندیار- دخترعموی فرح- در سال ۱۳۱۸ شمسی در تهران متولد شد. دورۀ ابتدایی را در دبستان ژاندارک و متوسطه را در دبیرستان هدف به پایان رساند و از دانشگاه وین دکترای فلسفه گرفت. او همسر شائول نجاش از یهودیان معروف دورۀ محمدرضا پهلوی بود که روابط نزدیکی با دستگاه حاکم داشت و در فرهنگسرای نیاوران کار میکرد. هاله اسفندیاری مشاور مدیرعامل سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران، معاون سازمان زنان ایران و عضو حزب ایران نوین بود و معاونت امور بین المللی و روابط عمومی آن حزب را به عهده داشت.52
همچنین ملکه پهلوی وی را به عنوان ندیمه انتخاب کرد و در زمرۀ درباریان امکانات زیادی دریافت کرد که یک نمونۀ آن در سند زیر آمده است:
جناب آقای علم. وزیر دربار شاهنشاهی.
موضوع: ترخیص یک دستگاه ماشین.
برابر اعلام دفتر والاحضرت شاهدخت شهناز پهلوی معظم له اجازه فرموده اند که سرکار خانم هاله دیبا یک دستگاه ماشین با معافیت از حقوق و عوارض گمرکی از سهمیه سال ۱۳۴۹ آن والاحضرت ابتیاع نمایند. استدعا دارد در صورت تصویب مقرر فرمایند یک دستگاه ماشین مرسدس بنز با معافیت از حقوق و عوارض گمرکی ترخیص گردد.
کامبیز آتابای53
ناز دیبا (اعلم)
وی فرزند اسفندیار و دخترعموی فرح بود که به عضویت هیأت مدیرۀ موزۀ فرش درآمد و به مدیرعاملی موزه منصوب شد.54 او وقتی با پرویز خزیمه اعلم یعنی فرزند سناتور خزیمه اعلم و خواهرزادۀ علم ازدواج کرد بیشتر به شهرت همسرش شناخته میشد.55
کامران طباطبایی دیبا
وی فرزند اسفندیار و برادر ناز بود که در سال ۱۳۱۵ متولد شد. تحصیلات خود را تا مهندسی نقشه برداری ادامه داد و شرکت مهندسی مشاور «داز» را تأسیس و اداره کرد. او چون پسرعموی فرح بود از سوی وی به مدیرعاملی موزه هنرهای معاصر منصوب شد.56
او علاوه بر این سمت در مسئولیت های مختلفی به کار گماشته شد که تماماً برایش پولساز بودند، از جمله در کارهای عمرانی و ساختمانی که زیر نظر دفتر فرح اداره میشد. این درآمدها جدای از حقوق های هنگفت و هدایای مختلفی بود که دریافت میکرد و نمونهای از آن در سند زیر مشهود است:
جناب آقای علم. وزیر معظم دربار شاهنشاهی.
موضوع: آقای کامران دیبا.
در روز جمعه ۳/۷/۴۹ علیاحضرت شهبانوی ایران امر و مقرر فرمودند که بعرض مبارک رسانده شود «اجازه فرمودند نامبرده بالا یک دستگاه ماشین با معافیت از حقوق و عوارض گمرکی خریداری نماید».
استدعا دارد مقرر فرمایند برای ترخیص یک دستگاه ماشین B.M.W.2800 CS جهت شخص یادشده بالا اقدام لازم به عمل آید.
کامبیز آتابای57
احمد دیبا
وی یکی دیگر از اقوام فرح بود که در تاریخ ۳۰/۱/۱۳۴۹ به گفته نامه زیر به نمایندگی ایران در سازمان بهداشت جهانی منصوب شد:
یک برگ فرمان جناب آقای احمد دیبا مشاور بهداشتی دولت شاهنشاهی برای امور مربوط به سازمان بهداشت جهانی درنمایندگی دائمی شاهنشاهی در دفتر سازمان ملل متحد در ژنو که از طرف ذات ملوکانه به اعطای مقام سفیری نائل خواهند شد به پیوست ایفاد میدارد که در صورت اقتضای رأی انور ملوکانه بصحه مبارک شاهانه موشح گردد.
وزیر امور خارجه اردشیر زاهدی
رونوشت برابر اصل است58
داراب دیبا
وی جزو بستگان درجه اول فرح محسوب نمیشد. دربارۀ انتصاب او میخوانیم:
فرح پهلوی.
شماره: ۴۵/۳۵۷. تاریخ: ۱۵/۸/۲۵۳۶.
به استدعای هیأت امنای بنیاد شهبانو فرح به موجب این دستخط داراب دیبا را برای مدت سه سال به عضویت هیأت مدیره موزه آبگینه ها و سفالینه های ایران و فرهنگسرای نوبهار منصوب و مقرر میداریم وظائف محوله را انجام دهد.
آبان ماه ۲۵۳۶ شاهنشاهی.
فرح پهلوی59
عزت طباطبایی دیبا
نامبرده هم یکی از اقوام فرح به شمار میآمد که در سندی مورخ ۱/۳/۵۲ از گزارشهای ساواک دربارۀ وی میخوانیم:
درباره: خانم عزت آق اولی (طباطبایی دیبا).
شماره: ۶۳۶.
نامبرده از نظر صحت عمل و درستی مورد ایراد نبوده و از لحاظ مدیریت خوب، خانمی مؤدب و خوش برخورد و اجتماعی و فعال و شایعاتی به میزان وسیع مبنی بر... که میتواند صحت داشته باشد.60
ولیان از شاه برای مشارالیها تقاضای صدور فرمان میکند:
پیشگاه مبارک اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر.
شماره: ۱۸۴۸۲.
تاریخ: ۱۰/۵/۱۳۵۲.
استدعا میشود با صدور فرمان همایونی عزت طباطبایی دیبا را به سمت رئیس سازمان ترویج و توسعه فعالیتهای غیر کشاورزی مباهی و مفتخر فرمایند.
چاکر. وزیر تعاون و امور روستاها.
عبدالعظیم ولیان.
از شرف عرض پیشگاه مبارک اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر خواهد گذشت.61
مجید طباطبایی دیبا
مجید دیبا فرزند مرتضی یکی از عموزادههای فرح بود که در سال ۱۳۰۰ﻫ ش در تبریز متولد شد. وی پس از تحصیلات مقدماتی از دبیرستان ایرانشهر، دیپلم و از هنرسرای عالی در رشته شیمی لیسانس گرفت و در سال ۱۳۲۳ به استخدام شرکت نفت درآمد. نامبرده در کانون مهندسین ایران، انجمن نفت ایران، باشگاه شاهنشاهی و حزب رستاخیز عضویت داشت و در تشکیلات فراماسونری عضو لاینز بود. او همچنین در مناصبی قرار گرفته بود که عناوین آنها در پی میآید:
۱. معاون رئیس کل پرسنل؛ ۲. رئیس کل پرسنل؛ ۳. وظائف مخصوص؛ ۴. رئیس اداره کل کارخانجات؛ ۵. قائم مقام رئیس کل شرکت تصفیه نفت ایران و رئیس کل شرکت سهامی تصفیه نفت ایران؛ ۶. سرپرست و مسئول پالایشگاه آبادان، و نیز در سال ۱۳۵۷ به عنوان مدیرعامل شرکت ملی نفت ایران به کار پرداخت.62
درخواست حکم برای وی از طرف دکتر اقبال چنین بود:
شماره: ۱۶۳۶/م ـ ۶/۴. تاریخ: ۲۲/۸/۱۳۵۳.
استدعا میشود با صدور فرمان همایونی مجید طباطبایی دیبا را به سمت عضویت اصلی هیأت مدیره شرکت ملی نفت ایران مباهی و مفتخر فرمایند.
چاکر دکتر اقبال
از شرف عرض پیشگاه مبارک اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر خواهد گذشت.
چاکر امیر عباس هویدا.63
منوچهر طباطبایی دیبا
نامبرده فرزند یحیی در سال ۱۳۰۰ ﻫ ش در تبریز متولد شد و پس از تحصیلات مقدماتی و دریافت دیپلم به سوئیس رفت و گواهینامۀ کشاورزی گرفت. وی ابتدا به کشاورزی و دامداری اشتغال داشت و سپس به استخدام دولت درآمد و به عنوان بازرس سازمان آب و برق آذربایجان به کار پرداخت.
منوچهر طباطبایی دیبا، عموی ناتنی فرح بود و با راهیابی فرح به دربار، او نیز در سلسله مراتب مدیریتی کشور به سرعت ترقی کرد، وی همچنین به عضویت حزب رستاخیز درآمد و در دورۀ ۲۳ به عنوان نماینده تبریز به مجلس شورای ملی راه یافت.64
سعدی طباطبایی دیبا
نامبرده فرزند یحیی در سال ۱۲۹۹ﻫ ش در تهران به دنیا آمد و پس از تحصیلات ابتدایی و دبیرستان، مدرک مهندسی خود را از آموزشگاه کشاورزی گرفت و به استخدام وزارت آب و برق درآمد.
مشارالیه که به عنوان عموی ناتنی فرح شهرت داشت در مشاغلی از جمله، عضو هیأت مدیره آب و برق شمال، مدیرعامل سازمان آب و برق شمال و بازرس عالی وزارتی، به کار پرداخت.65 و یک قطعه مدال دریافت کرد:
تشریفات کل شاهنشاهی
به میمنت برگزاری جشن فرخندۀ تاجگذاری اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر و علیاحضرت فرح پهلوی شهبانوی ایران. یک قطعه مدال تاجگذاری به آقای سعدی دیبا رئیس سازمان آب و برق ناحیه منجیل اعطاء گردیده است.
وزیر دربار شاهنشاهی.66
رضی دیبا
وی یکی دیگر از اقوام فرح بود که به معاونت وزارت دربار منصوب بود و به سبب خویشاوندی با فرح، توقع کسب موقعیت برتری را نیز داشت. در نامه ای از او میخوانیم:
تشریفات کل شاهنشاهی.
جناب آقای دکتر لقمان ادهم ریاست تشریفات شاهنشاهی.
چنانکه خاطر محترم مستحضر است در عرض این چند سال خدمت صادقانه در وزارت دربار شاهنشاهی در سال ۱۳۴۳ مفتخر به دریافت یک قطعه نشان درجه چهارم تاج بوده و اکنون که مدت مقرره در آئین نامه مربوطه منقضی و اصولاً استحقاق دریافت نشان بالاتر را احراز نموده ام تمنی دارم دستور فرمایید با منظور نمودن اسم اینجانب در ردیف پیشنهادات سال جاری به ادامه خدمات صادقانه ام تشویق و بیش از پیش قرین امتنان و سپاسگزارم فرمایید رضی دیبا.
تصویب شد.
شورای نشان.67
فریدون دیبا
نامبرده کارمند جزئی در وزارت امور خارجه بود و بعدها به مقام سفارت ایران در سوریه، لهستان، بلژیک و واتیکان رسید.68
یحیی طباطبایی دیبا
وی پسرعموی فرح بود که به مدیر عاملی جمعیت مبارزه با سرطان منصوب شد. او پس از انقلاب در ایران ماند و در حادثۀ تصادف اتومبیل کشته شد.69
حلقۀ دوستان
در این بخش از نوشتار، صورت اسامی و سرگذشت کوتاه افرادی میآید که جزو اقوام فرح محسوب نمیشدند اما از دوستان نزدیک وی به شمار میرفتند. دوستانی که احمدعلی مسعودانصاری دربارۀ آنان چنین روایت کرده است: این افراد «از دوستان نزدیک و درجه یک فرح به شمار میرفتند که در مجالس خصوصی و آنسوی دیوارهای رسمی و تشریفاتی دربار با هم و همه با فرح حشر و نشر داشتند».70 و در ادامه میافزاید:
به طور معمول هفته ای سه شب مهمانی خصوصی در دربار برگزار میگردید که در این مهمانی های خصوصی تنها... افرادی که ...[ در] حلقۀ خصوصی دوستان شاه و فرح... [جای داشتند] شرکت میکردند.71
این افراد عبارت بودند از:
لیلی دفتری
لیلی دفتری همکلاسی فرح در مدرسه و دختر تیمسار دفتری افسر نیروی دریایی بود که با یکی از برادران رشیدیان72 ازدواج کرد. پس از انقلاب اسلامی، اطلاعی که درباره وی تا اوایل دهۀ هفتاد وجود داشت، بیانگر آن بود که با فرزندانش در جنوب فرانسه زندگی میکند.73
امیلیا کارپاتی
وی ارمنی تبار و از دوستان دورۀ مدرسۀ فرح بود که با فرهاد ریاحی مناسبات دوستانۀ نزدیک داشت. وی بیمارستان مخصوص کودکان واقع در بالای میدان ونک را اداره میکرد. این بیمارستان وابسته به بنگاه حمایت کودکان و نوزادان و یکی از دهها مؤسسۀ اجتماعی بود که تحت ریاست فرح اداره میشد. او در بزمها و مهمانیهای خصوصی فرح حضور داشت.74
الی انتونیادیس
الی آنتونیادیس فرزند واسیلی، ایرانی یونانی الاصل بود که ریاست انجمن یونانیهای مقیم ایران را بر عهده داشت و به مناسبتهای مختلف تلگرامهای تبریک برای فرح ارسال میکرد. وی از سایر اعضای حلقۀ خصوصی فرح مسنتر بود.75
فرهاد ریاحی
نامبرده از همکلاسیهای فرح در مدرسۀ رازی تهران بود و به ریاست دانشگاه بوعلی سینای همدان منصوب شد. ریاحی با سیمین دانشور خویشاوند بود و از این رو با جلال آل احمد و همسرش معاشرت داشت.76
علی سردار افخمی
سردار افخمی داماد دکتر فرهاد، رئیس اسبق دانشگاه تهران بود که تحصیلات مهندسی معماری داشت و یک شرکت مهندسی مشاور را اداره میکرد. او همواره در محفل خصوصی فرح شرکت داشت.77
پرویز بوشهری
وی برادر مهدی بوشهری همسر سوم اشرف و فرزند سناتور جواد بوشهری بود که در اکثر مناقصه ها، صادرات و واردات با زد و بندهای گسترده شرکت داشت. احمدعلی مسعودانصاری دربارۀ فعایتهای وی چنین میگوید: «پرویز بوشهری به کار داد و ستد آن هم در شکل زد و بند آن شرکت داشت و به قول معروف هر جا که بوی پول میآمد حاضر و آماده بود، در مناقصه ها، در صادرات و واردات و در هر کار نان و آب دار دیگر دستش در کار بود. خلاصه کلام در تجارت و داد و ستد منحصر به یک رشتۀ واحد نبود و آنقدر سر و کلهاش در همه جا پیدا میشد که این اواخر سر و صدای هویدا هم درآمده بود و بوسیلۀ یکی از دوستان نزدیک پیغام شفاهی ـ و در عین حال ملتمسانه ـ داده بود که شما را به خدا به این پرویز بگوئید که تکلیفش را روشن کند و اینقدر در همه جا حاضر نباشد و اقلاً حوزۀ فعالیت تجاری و اقتصادیاش را به یکی دو سه تا کار منحصر کند که ما هم تکلیف کار خودمان را بفهمیم».78
در ماجرایی دیگر وی با کمک شاپور ریپورتر بر سر واردات شکر با فلیکس آقایان یکی از دوستان محفل خصوصی محمدرضا شاه درگیر شد که این واقعه منجر به درج نام شاپور ریپورتر به عنوان واسطۀ معاملۀ شکر با انگلیس در روزنامه اطلاعات شد و پیامدهای ناگواری برای محمدرضا به ارمغان آورد. این مسئله پرویز بوشهری را به عنوان یکی از عوامل شاپور جی در معاملۀ مزبور مطرح کرد.79
فریدون جوادی
وی از دوستان ایام تحصیل فرح در مدرسۀ رازی و از یاران قدیمی او بود. فریدون جوادی استاد دانشگاه بود و بیشترین نزدیکی و دوستی را با فرح داشت و همواره در مجالس بزم و مهمانیهای خصوصی فرح حضور داشت. جوادی با رضا قطبی و دکتر نهاوندی هم مناسبات نزدیک داشت. او سعی میکرد که با احمدعلی مسعود انصاری نیز روابط نزدیک داشته باشد که به اعتراف وی تضاد اخلاقی او با فریدون جوادی مانع از دوستیاش با او شد.80
فرخ رو پارسای
فرخ رو پارسای فرزند فرخ دین در سال ۱۳۰۱ شمسی به دنیا آمد. تحصیلات خود را تا درجۀ دکترای پزشکی ادامه داد و سمتهایی از جمله: دبیر دبیرستانهای تهران، مدیر دبیرستان رضاشاه، نمایندۀ مجلس شورای ملی، معاون پارلمانی وزارت آموزش و پرورش، وزیر آموزش و پرورش را عهده دار شد.81 او دبیر علوم طبیعی و معلم فرح در مدرسۀ ژاندارک بود که با رسیدن فرح به مقام ملکۀ ایران، دوستی و احترام فرح نسبت به او عمیق تر شد.82 وی عضو کلوپ روتاری ایران بود و پدرش اولین کسی بود که نخستین مجلۀ اختصاصی زنان را نشر داد. او پیش از وزیر شدن مالک یک آموزشگاه دخترانه بود و بر سازمانها و مؤسسات و جمعیتهای متعددی ریاست کرد از جمله: ایجاد و تأسیس انجمن بانوان فرهنگی، رئیس جمعیت زنان دانشگاهی ایران، رئیس سازمان همکاری جمعیت های زنان، نائب رئیس هیأت مدیرۀ شرکت تعاونی فرهنگیان، عضو شورای ورزشی بانوان، رئیس کمیسیون فرهنگی شورای عالی جمعیتهای زنان.83
ساواک در گزارشی از او نوشت:
نامبرده فاقد سابقه مضره سیاسی بوده و طرفدار سیاست غرب و رژیم مشروطه سلطنتی و عضو حزب ایران نوین و کانون مترقی و رئیس جمعیت زنان دانشگاهی میباشد. مشارالیها زنی محتاط، ترسو و همسر تیمسار شیرین سخن است.84
لیلی امیرارجمند (جهان آرا)
لیلی جهان آرا، فرزند عبدالله جهان آرا (تیمسار بازنشسته ارتش) در سال ۱۳۱۷ در تهران به دنیا آمد. پس از یک ازدواج ناموفق، ازدواج دوم خود را در سال ۱۳۴۵ با دکتر حسینعلی (شاهرخ) امیرارجمند کرد و از آن پس به لیلی امیرارجمند شهرت یافت.
او با فرح نسبت خانوادگی نداشت اما از کودکی و در تهران به هنگام آموزش دوران ابتدایی و متوسطه در مدرسه های رازی و ژاندارک با وی دوست بود و این دوستی تا دانشکده هنرهای زیبا در پاریس ادامه یافت. در این جا بود که به همراه فرح با افکار کمونیستی آشنا شد و و به آن اندیشه گروید. چرا که به گفتۀ فردوست همۀ دانشجویان دانشکده افکار کمونیستی داشتند85 و همه گرایشات کمونیستی خود را با شدت و ضعف دنبال میکردند چه اگر فردی چنین نبود، بایکوت میشد. از این رو هم فرح و هم او چنین گرایشاتی داشتند خصوصاٌ آن که فقر مادی و وضعیت زندگی فرح چنین گرایشی را در او تقویت هم میکرد.86
لیلی جهان آرا تحصیلات عالی خود را در دانشگاه تهران ادامه داد و در رشتۀ زبان و ادبیات فرانسه از این دانشگاه فارغ التحصیل شد سپس به آمریکا رفت و تحصیلات خود را در سال ۱۳۴۲ با دریافت فوق لیسانس کتابداری از دانشگاه رانگرز نیوجرسی به اتمام رسانید. او به دلیل ارتباطات محفلیش که به دوستی نزدیک با فرح انجامید از سوی وی به ریاست کتابخانۀ دانشگاه ملی، استادیاری کتابداری دانشگاه تهران، ریاست کتابخانۀ شرکت ملی نفت، عضویت هیأت امنای بنیاد آرشام و عضویت هیأت مدیرۀ موزۀ علوم و فنون برگماشته شد. در اسفند ۱۳۵۳ به عضویت شورای آموزش کشور منصوب و در آخرین سمت خویش، عضو هیأت امنا و مدیرعامل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بود.87
لیلی امیر ارجمند، از جمله افراد خارج از محدودۀ اقوام فرح بود که بنا به دلایلی که پس از این گفته خواهد شد، ملکه او را برکشید و علاوه بر اعطای مناصب فوق، او را در رأس کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان گذاشت. طرح احداث این کانون در سفر دومی که فرح به آمریکا داشت ریخته شد. او در این سفر با لیلی جهان آرا دیدار کرد و تصمیم گرفت برای کودکان و نوجوانان در ایران کتابخانه ای تأسیس کند. او پس از بازگشت به ایران چنین کرد و در سال ۱۳۴۴ لیلی جهان آرا را به سرپرستی آن برگماشت.88
اما مدیریت لیلی جهان آرا بر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان که یکی از سازمانهای تحت نظر فرح بود و توسط خود او هم تأسیس شده بود، دیدگاه متضادی با فرهنگ و رسوم ایرانی و ارزشهای اسلامی داشت و بر اساس الگوی غربیان کار میکرد. تمامی برنامه ها نیز حکایت از این داشت که فرزندان مسلمان ایرانی با دین، مذهب و فرهنگ مادریشان بیگانه شوند.
سندی در این باره حاکیست:
جناب آقای دکتر کریم پاشا بهادری: ریاست محترم دفتر مخصوص علیاحضرت شهبانوی ایران.
در مورد کتاب زندگی حضرت محمد(ص) برای کودکان و نوجوانان نوشتۀ آقای محسن جاویدان که برای اظهار نظر به این کانون ارسال فرموده بودید به اطلاع میرسد این کتاب متأسفانه در روال راه و رسم همیشگی کانون نیست و خصوصیاتی که برای کودکان و نوجوانان در آن چشمگیر باشد، مشاهده نمیشود. لذا کتاب مذکور به همراه این نامه ارسال میشود.
در اجرای اوامر علیاحضرت شهبانو چند تن از متخصصان ادبیات کودکان مشغول تهیه متنهایی در این زمینه هستند که پس از آماده شدن در صورت تصویب به چاپ خواهد رسید.
با تشکر لیلی امیرارجمند مدیرعامل.89
احمدعلی مسعود انصاری در خاطره ای از او در روزهایی که اعتراضات مردمی علیه رژیم شدت یافته بود، چنین میگوید:
لیلی امیرارجمند خطاب به شاه گفت: میخواهیم بخشنامه کنیم که دخترانی را که با روسری به کتابخانه های کانون پرورش فکری کودکان میآیند، راهشان ندهند. شاه البته جوابی نداد ولی من گفتم حالا چه وقت این تصمیات است. یک روز هم همین خانم به شاه گفت این احمد با آزادی زنان مخالف است. شاه گفت: احمد راست میگوید. خانم ارجمند گفت: مگر خودتان این آزادی را به زنان نداده اید. شاه جواب داد: این آزادی که من به شما داده ام پدرتان را در میآورد و خودتان متوجه نیستید.90
از قول مادر فرح نیز میخوانیم:
لیلی امیرارجمند در اروپا تغییر دین داده و به مذهب کاتولیک گرویده بود. من در فرح نیز تغییرات کلی احساس کردم. عجیب نبود دختری که در مدرسه ژاندارک تحصیل کرده و برای ادامه تحصیل به فرانسه رفته و همه دوران کودکی و نوجوانی و جوانی خود را تحت نظر معلمه ها، راهبه ها و اساتید فرانسوی گذرانده این قدر تربیت غربی پیدا کرده باشد.91
چنین تربیت و بینشی در شیوۀ مدیریت لیلی امیرارجمند کاملاً مشهود بود. در روایتی دیگر گفته شده:
فرح تعداد زیادی از بهاییان را مسئول امور نوجوانان و جوانان ایران کرد تا به ترویج بهائیگری بپردازند. مدیریت لیلی امیرارجمند دوست دوران تحصیل در ژاندارک و پاریس در کانون پرورش، مهرانگیز دولتشاهی و فرخ رو پارسا وزیر آموزش و پرورش از این قبیل اند.92
بررسی دیگری میگوید که لیلی امیرارجمند عضو اطلاعاتی محافل غربی بود که «به طور مرموز با افسران اطلاعاتی بلوک شرق مرتبط بود: این ارتباطات که بر اساس اطلاعات فنی و انسانی اداره کل هشتم ساواک (ضد جاسوسی) تا روابط جنسی امتداد داشت، به اطلاع محمدرضا هم رسیده بود و ساواک هم خواستار بهره گیری از او به عنوان منبع خود شده بود ولی برخلاف انتظار، محمدرضا با این بهره گیری موافقت نکرده بود لاجرم از سال ۱۳۵۲ کنترل ساواک هم بر روی او قطع شده بود.» محققان، ارتباطات مرموز فوق را از سوی یکی از نزدیکترین عناصر وابسته به دربار پهلوی، طبیعی ندانسته آن را به عملیات سرویسهای جاسوسی غرب (سیا یا MI-۶ یا موساد) منتسب دانسته اند.93
در گزارشی از ساواک دربارۀ ارتباط او با بلوک شرق چنین آمد: «نامبرده بالا [شاهرخ امیرارجمند] همسرش خانم لیلی جهان آرا مدیر کانون پرورش فکری کودکان با «یری هگر» دبیر دوم سفارت چک ارتباط دارند».94 در سایر گزارشهای ساواک اسناد بسیار دیگری موجود است که از ارتباط لیلی امیرارجمند با یری هگر حکایت دارد.95
اما اینکه چرا فرح پس از ازدواجش با محمدرضا شاه به دوستی خود با لیلی امیرارجمند ادامه داد؟ به اسرار گذشتۀ او هم مربوط میشد- این همان قول فردوست است که گمان ما را از چیستی این اسرار به کیفیت آشنایی فرح با محمدرضا راهنمایی میکند. رازی که فرح درصدد بود محفوظ بماند. بنابراین پس از ازدواجش به دوستی نزدیک با او ادامه داد و وی را مشیر و مشاور خود کرد.96 آن چنان که یکی از اعضای دائمی حلقۀ دربار شد.
برآیند فوق نشان میدهد که «فرح» هم به علت اسراری که در گذشته داشته و هم به دلیل نقش ارتباطی «لیلی جهان آرا» نزد سرویسهای جاسوسی غرب، ناچار از محفوظ نگه داشتن صمیمیت و دوستی خود با «لیلی جهان آرا» بوده که در نهایت او را بر صدر مشاغلی چند هم نشانید. به گفتۀ «احمدعلی مسعودانصاری» او از جمله یاران بزم و مهمانیهای فرح بود که در جمع دوستان و مجالس بسیار خصوصی وی حضور می یافت.97
از بررسی «علی شهبازی» برای روشن شدن تاریخ برقراری رابطۀ «لیلی جهان آرا» با سرویسهای اطلاعاتی غرب، درمی یابیم که این رابطه «فرح» را در محظوریت تفویض مناصب به «لیلی جهان آرا» قرار داده است:
با توجه به نقش مؤثر اردشیر زاهدی در ازدواج فرح با محمدرضا پهلوی و با توجه به ارزیابی بسیار مثبت آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) از فرح دیبا و جایگاهی که این سرویس برای فرح پس از فوت شاه باز کرده بود، این احتمال را جدی میدانیم که ارتباط فوق با سرویس اطلاعاتی آمریکا بوده است.98
لیلی امیرارجمند پس از سقوط رژیم پهلوی از کشور گریخت و پس از ترک همسرش به یک جواهر فروش هندی ساکن نیویورک، دل سپرد و با او ازدواج کرد.99
دکتر حسین علی (شاهرخ) امیرارجمند
وی فرزند ابوالقاسم و همسر دوم لیلی جهان آرا بود که پس از ازدواج با لیلی موقعیت خوبی نزد محمدرضا و فرح پیدا کرد. نامبرده استاد فیزیک دانشگاه تهران بود و به دلیل داشتن گرایش چپی، مقالاتی از آن دست در روزنامه اطلاعات به چاپ میرساند.100
دکتر امیر ارجمند، با وجود داشتن انحرافات اخلاقی و عدم صلاحیت علمی لازم اما با اتکا به موقعیت زنش لیلی و حمایتهای دکتر نهاوندی، سمتهایی در دانشگاه تهران به دست آورد که یک مورد آن معاونت دانشجویی بود همچنین با حمایت فرح و محمدرضا پهلوی در سال ۱۳۵۷ به ریاست دانشگاه فرح پهلوی انتخاب شد.101
وی علاوه بر مشاغل فوق، برخی سمتهای دیگر مانند رئیس فدراسیون تنیس روی میز را عهده دار بود و در زد و بندهای مقاطعه کاری و غیره نیز دست داشت و با عده ای از اساتید دانشگاه پلی تکنیک بخصوص چند نفر از اساتید اخراجی از جمله دکتر اندواری و میرعمادی و قائم مقام وقت پلی تکنیک، شرکتی داشتند.102
بنا به روایت احمدعلی مسعودانصاری، او هم از جمله یاران بزم فرح بود و در مجالس خصوصی وی حضور داشت.103
شاهرخ امیرارجمند بر اساس قرائن با محافل اطلاعاتی از جمله بلوک شرق در ارتباط بود و ساواک او را جزو محفل کمونیستی روزنامه اطلاعات میدانست. در یکی از گزارشهای ساواک دربارۀ مقالات حسینعلی امیرارجمند آمده است:
مقاله ای انحرافی توسط امیرارجمند تهیه شده و کمونیستها در روزنامه اطلاعات نفوذ کرده و گروهی تشکیل داده اند که امیرارجمند هم جزء آنهاست و باید ترتیبی داد که این تشکیلات از این عناصر پاک شود یا اینکه محدودیتهایی برای روزنامه قائل شد تا مجبور به تصفیه عناصر نامطلوب گردد!.104
محقق مؤسسۀ مطالعات و پژوهشهای سیاسی در بررسی این گزارش نوشت: «این نظریه در واقع انعکاس آنتی کمونیسم سنتی در بین مقامات ساواک بود در حالیکه فرح، محمدرضا پهلوی را توجیه کرده بود که اشاعۀ بخشی از مطالب مارکسیستی به نفع سلطنت اوست و نه خطری علیه آن. لذا در دوران فرح و با حمایت دفتر او تفکرات کمونیستی و آته ئیستی رواج داده میشد و روشنفکران مارکسیست مانند فیروز شیروانلو جذب دفتر فرح میشدند و یا در نهادهایی چون «کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان» تحت حمایت او قرار میگرفتند.105
چنین نظری قول احسان طبری را هم به خاطرمان می آورد که: «فرح در سالهای تحصیل در پاریس توسط یکی از اعضای حزب توده به نام انوشیروان رئیس، به حوزههای حزب توده رفت و آمد میکرد».106
در گزارشی از ساواک دربارۀ او و همسرش میخوانیم:
... نامبرده بالا [شاهرخ امیرارجمند] تلفنی با سفارت چکسلواکی تماس حاصل و اظهار میدارد که با هگر کار فوری دارد. ولی چون هگر نبوده شماره... را میدهد که هگر فوراً با او تماس بگیرد. یری هگر دبیر دوم و وابسته مطبوعاتی سفارت چکسلواکی مظنون به افسر اطلاعاتی میباشد.
سوابق: شاهرخ امیرارجمند همسر خانم لیلی جهان آرا ندیمه مخصوص علیاحضرت شهبانو مدیرعامل کانون پرورش فکری کودکان و رئیس کتابخانه شرکت ملی نفت ایران میباشد. خانم جهانآرا در گذشته با کارولی هاکلر عضو اطلاعاتی سفارت مجارستان و در حال حاضر با یری هگر تماس دارد که در این مورد طی گزارش تقدیمی مورخ ۱۳/۶/۴۸ به عرض تیمسار ریاست ساواک رسیده مقرر فرموده اند «این خانم از دوستان علیاحضرت شهبانو است»... گزارشات واصله بعدی از منابع مختلف نشان میدهد که ارتباط هگر با خانواده ارجمند کاملاً نزدیک و مناسبات بین او و خانم جهان آرا وارد جنبه های خصوصی و دوستانه گردیده و هگر سعی دارد با اهدای کادوهای با ارزش و طرق دیگر هر چه بیشتر به خانم مزبور نزدیک شود».107
دیباهای کذایی
به گفتۀ «حسین فردوست» وقتی فرح به همسری شاه درآمد، یکباره وضع این خانوادۀ فقیر دگرگون شد. از سراسر کشور هر چه «دیبا» بود با شجرهنامه به کاخ مراجعه کردند و او نیز همه را به عنوان «دیبا» پذیرفت که تعدادی نبودند!108
اسناد، تعدادی از افراد را به ما معرفی کرده است که از ورود به حلقۀ خانوادۀ سلطنتی بازماندند و در این خانواده پذیرفته نشدند. و از آن میان، یکی را برگزیدیم:
جان دیبا
او فردی آمریکایی بود که مدعی خویشاوندی با فرح پهلوی گردید. در سندی درباره او میخوانیم:
امر مطاع علیاحضرت شهبانوی ایران در موضوع تحقیق دربارۀ انتساب احتمالی آقای John Diba که عریضه از آمریکا به پیشگاه مبارک تقدیم داشته بوده است از دفتر مخصوص (بوسیلۀ خانم میربابائی) ابلاغ گردید خواهشمندم در امتثال امر ذات اقدس در فرصت مقتضـی بعرض برسانند: که نامبرده هیچگونه نسبت و قرابتی با خانواده علیاحضرت شهبانو ندارد و اصولاً از قدمای خاندان دیبا در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم بجز مرحوم میرزاعبدالرحیم خان قائم مقام پسر عم مرحوم حاج نظام العلما جد اعلای علیاحضرت که وزیر وقت وظایف و اوقاف و تجارت بوده و مدت کوتاهی در سمت سفیر فوق العاده به آمریکا یا به اصطلاح آن روز ینگی دنیا رفته است از افراد خانواده کسی به آن صفحات مسافرت نکرده و حتی فرض اینکه احتمالاً ایشان در آنجا ازدواجی کرده باشند به نظر صحیح نمیرسد زیرا تاریخ سفر ایشان درست مقارن با زمانی است که بزعم نویسنده عریضه، پدرش در چکسلواکی قدم به عرصه وجود نهاده و هنوز به آمریکا مهاجرت ننموده بوده اند- مضافاً به اینکه کلمه دیبا هم در آن زمان هنوز به عنوان نام خانوادگی تعیین نشده بوده و فقط در حدود پنجاه سال قبل به ابتکار مرحوم ناصرالسلطنه برادر ارشد مرحوم شعاع الدوله (پدر بزرگ علیاحضرت شهبانو) در یک جلسه خانوادگی این کلمه به عنوان نام خانوادگی دیبا تعیین و تثبیت گردیده است و قبل از آن شاخه های مختلف خانواده اسامی دیگری داشته اند که منجمله ایشان یعنی بطور کلی اولاد مرحوم آیتالله حاج نظام العلما که از اعاظم روحانیون و فضلای زمان و مرجع تقلید بوده است به اعتبار نام معظم له عنوان «نظامی طباطبایی» داشته اند».109
نمونههایی از هزینهها، تسهیلات و امکانات دربار
علی شهبازی مینویسد:
با ملکه شدن فرح، خانواده دیبا به واسطه او از بیت المال منتفع گردیدند. همین که فرح، علیاحضرت کشور شد، هر کدام از اعضای خانواده به جایی رسیدند که از بودجه مملکت برای هر کدام از فامیل فرح، یک کاخ مجلل ساختند و تحویل دادند و برای هر کدام دو دستگاه ماشین آخرین مدل خریدند و تحویل دادند.110
نمونه ای از سند تحویل خودرو به عادله دیبا چنین است:
از: گاراژ شاهنشاهی
به: سازمان کل فنی دربار شاهنشاهی.
موضوع: تحویل اتومبیل بنز ۲۸۰
محترماً همان طور که خاطر عالی مستحضر است با توجه به نامه شماره. .. شرکت سهامی مریخ در تاریخ ۲۰/۳/۵۳ چهار دستگاه اتومبیل بنز ۲۸۰ تحویل گاراژ شاهنشاهی گردید که طبق دستور آن مقام معظم یک زوج پلاک شماره ۱۴۲۲۶ تهران- روی یکی از آنها نصب و در تاریخ ۲۶/۳/۵۳ برای استفاده سرکار خانم عادله دیبا تحویل آقای اصغری راننده معظم الیها گردید.111
لوئیز قطبی
وی ندیمۀ فرح بود و از امکانات وسیعی استفاده میکرد. او لباس هایش را از پاریس خریداری و با استفاده از تسهیلات گمرکی به ایران حمل میکرد. نمونۀ آن سند زیر است:
جناب آقای نبیل
پیشکار محترم علیاحضرت فرح پهلوی شهبانوی ایران
به پیوست یک برگ بارنامه مربوط به یکدست لباس سرکار خانم لوئیز قطبی تقدیم مستدعی است نامه مربوط به ترخیص را به وزارت دربار شاهنشاهی مرقوم فرمایند.112
در سند دیگری میخوانیم:
در مورخ ۹/۷/۴۷ تعداد ۶۲ بسته لوازم منزل به علامت سرکار خانم لوئیز قطبی از کشور فرانسه برای دربار شاهنشاهی به گمرک حمل گردیده دستور فرمایند با بخشودگی از حقوق و عوارض گمرکی تحویل نماینده دربار شاهنشاهی نمایند.113
نمونه ای از تسهیلات درباری برای لیلی امیرارجمند هم چنین بود:
تاریخ: ۱۹/۳/۴۸.
وزارت محترم دربار شاهنشاهی.
اینجانب لیلی جهان آرا (امیرارجمند) صاحب یک دستگاه اتومبیل رامبلر امریکن مدل سال ۱۹۶۵ میباشم که با استفاده از حق معافیت از عوارض گمرکی دربار شاهنشاهی خریداری شده است. چون اتومبیل مزبور مدت چهار سال است که مورد استفاده قرار گرفته کاملاً فرسوده شده است. خواهشمند است با خرید یک دستگاه اتومبیل مرسدس بنز ۲۸۰ اس با استفاده از معافیت حقوق و عوارض گمرکی توسط اینجانب موافقت شود.
قبلاً متشکرم.
لیلی امیرارجمند114
و دربار به این تقاضا پاسخ مثبت داد:
جناب آقای علم وزیر دربار شاهنشاهی.
علیاحضرت شهبانوی ایران در روز ۲۶/۶/۴۹ امر و مقرر فرمودند یک دستگاه ماشین مرسدس بنز با معافیت از حقوق و عوارض گمرکی برای سرکار خانم لیلی جهان آرا (امیرارجمند) ترخیص گردد. اوامر علیاحضرت شهبانوی ایران جهت استحضار آن مقام معظم و صدور اوامر لازم به عرض رسید.
کامبیز آتابای115
به گفتۀ فردوست، فریده دیبا «در محل زندگی رضا شاه سکونت داشت و فرح به او پول و جواهر میداد.116
فریده دیبا هواپیمای اختصاصی داشت و به دفعات به کشورهای خارجی سفر میکرد و از هواپیمای اختصاصی در کشورها استفاده میکرد. او مبالغ گزافی صرف خرید جواهرات افزون بر آن چه که فرح به او میداد، میکرد. در سندی میخوانیم:
حضور مبارک حضرت علیه بانو دیبا،
بهای تمام شده یک آویز برلیان گرد پاک و سالم و بی عیب به وزن ۹۵/۳ قیراط ۰۰۰/۰۲۰/۱
با تقدیم احترامات فائقه...117
از خاطرات فردوست میخوانیم:
هزینۀ شخصی فرح و جواهرات و بذل و بخشش های او حساب جداگانهای داشت و فقط به لیلی امیرارجمند برای طرحهای بی موردش طی چند سال دستور پرداخت میلیاردها تومان را داد. هزینۀ بچه های فرح هم مشهود بود که رقم فوقالعاده ای داشت. هزینۀ ایجاد کاخ نیاوران و مرمت کاخ زمان قاجار [صاحبقرانیه] در نیاوران رقم فوقالعادهای را تشکیل میداد. هزینه های سنگین مسافرتهای رسمی محمدرضا و فرح به دعوت رؤسای کشورهای دیگر عادی بود. در این مسافرتها گران قیمت ترین اشیاء به رئیس کشور میزبان و خانواده اش هدیه میشد و پس از آن هزینۀ پذیرائی و عطایا به مقامات کشورهای میهمان فرح و محمدرضا بود. هزینۀ جشن های ۲۵۰۰ ساله و تاجگذاری و جشن هنر شیراز و غیره و غیره که همه سلیقۀ فرح بود اگر محاسبه شود، ارقامی عجیب و غیرقابل تصور بدست میآید که از این میان درصد بالایی به جیب خانواده «دیبا» میرفت».118
همو خاطراتش را چنین ادامه میدهد:
در دوران فرح، هزینۀ دربار چقدر بود؟
رقمی برای آن پیش بینی نمیکردند (رقم بودجه شامل هزینههای پرداخت حقوق و تشریفات معمولی بود).
بقیه از کجا تأمین میشد؟!
باید عرض کنم که از چپاول بیت المال! مسلماً فرح و همۀ فامیل دور و نزدیک او و همۀ افرادی که به عنوان دوست به او نزدیک بودند و همۀ افرادی که در اطراف او شاغل بودند پولهای گزافی به بانکهای خارج انتقال داده اند. از این ارقام اطلاعی ندارم، ولی فردی که حاضر است میلیاردها تومان هزینۀ جشن ۲۵۰۰ ساله کند، آماده است ۱۰ برابر آن را به حسابهای خارجی خود واریز نماید و این رقم باید به دهها میلیارد تومان برسد.119
نمونه هایی از تخلفات
ناصر صدری «در مشاغل مختلف مرتکب تخلفات متعدد از جمله: زد و بند مالی گسترده و جعل اسناد و اختلاس شد و قصد داشت ۲۰۰ هکتار از اراضی شاه را بنام خود ثبت نماید. نامبرده به لحاظ اخلاقی دارای فساد بود و با زنان متعددی روابط نامشروع داشت و به دلیل فساد زیاد از دبیرستان فرهنگ اخراج گردید».120
امیرناصر دیبا «در بحبوحۀ انقلاب مقادیر متنابهی ارز از کشور خارج کرد».121
از قول حسین فردوست میخوانیم:
محمدعلی قطبی (دایی فرح) مقاطعه کاری های سازمان برنامه را منحصر به خود کرد و با کمک اصفیا- که در آن زمان رئیس سازمان برنامه بود- با ۲۵ درصد استفاده به افراد دیگر واگذار میکرد. به این ترتیب ظرف ۲-۳ سال ثروت او به میلیاردها تومان رسید. فرح نیز چپاول کرد. دیباهای واقعی و قلابی همه چپاول کردند. همه «دیبا»ها به سازمان برنامه و دریافت مقاطعه های بزرگ روی آوردند و برای دیگران چیزی نماند جز اینکه با پرداخت ۲۵ درصد به خانواده دیبا دست و پایی کنند و مقاطع های بگیرند.122
علی شهبازی هم دربارۀ محمدعلی قطبی مینویسد:
وزیر کشاورزی استرالیا به محمدعلی قطبی- دایی فرح- که خود را نماینده علیاحضرت معرفی میکرد اظهار کرده بود که ما دهها هزار تن گوشت یخ زده داریم که طبق نظر متخصصین، دیگر خواص غذایی خود را از دست داده اند به دنبال کسی یا کشوری هستیم که اینها را بخرند و برای کود استفاده کنند... قرار شد که با استرالیایی ها وارد گفتگو شوند و تمام آن گوشتهای یخ زده فاسد را خریداری کنند و وارد ایران کرده و به خورد مردم نجیب ایران بدهند.123
احمدعلی مسعودانصاری در یکی از خاطرات خود دربارۀ محمدعلی قطبی چنین میگوید:
رضا قطبی... بارها به خود من [احمدعلی مسعودانصاری] میگفت پدرش هم مثل بسیاری دیگر دزد است. البته پدر قطبی یعنی مهندس محمدعلی قطبی حقیقتاً یکی از آن آدم هایی بود که از وابستگی فرح کمال استفاده را میکرد. او یک دفتر ساختمانی داشت که پروژه های بزرگ نان و آبدار را از وزارتخانه ها به چنگ میآورد، به علاوه در کارهای پولساز دیگر هم خود را وارد میکرد. همچنان که با مشارکت ارتشبد خاتم شوهر فاطمه و فرماندۀ نیروی هوایی که در سقوط کایت کشته شد واردات گوشت یخ زده را به دست داشت.124
در اسناد دفتر فرح از تخلفات دکتر یحیی دیبا؛ مدیر عامل انجمن ملی مبارزه با سرطان در عریضۀ منوچهر حاضر؛ مدیر مراکز درمانی سانترال چنین میخوانیم:
با احترام لازم است به استحضار برساند، نگارنده در یک سال گذشته پس از پایان تحصیلات عالیه در رشته مدیریت به ایران مراجعت و به تدریس در دانشگاه ها مشغول شدم. بعد از چندی از طرف آقای دکتر یحیی دیبا برای مدیریت مراکز درمانی سانترالها به همکاری دعوت شدم. در کوران کار متوجه شدم که یک عده از دانشمندان محقق این رشته از جمله دکتر کامبیز دولتشاهی و آقای دکتر براهنی بدون گرفتن دیناری حتی با هزینه شخصی در امر تحقیقی و اداره مرکز درمانی سانترال بیش از حد جانفشانی مینمایند ولی با کمال تأسف آقای دکتر دیبا نه تنها به حیف و میل بودجه مبادرت نموده، بلکه به طرق مختلف از فعالیتهای گروه تحقیق جلوگیری مینماید که بالطبع منجر به استعفای کامبیز دولتشاهی از ریاست مرکز سانترال شد و مخالفت اینجانب هم با اعمال بی رویه ایشان سبب شد که دو ماه قبل به خدمتم خاتمه دهند. البته سعی شد که مراتب به دفتر مخصوص اعلام شود ولی متأسفانه عملی نشد، به دلیل آنکه ایشان توسط عدهای از کارکنان دفتر مخصوص مانع رسیدن هر نوع شکوائیهای به مقامات عالیه میشود... .125
ساواک در گزارشی به تاریخ ۱۸/۱۱/۱۳۴۲ دربارۀ تخلف فرخ رو پارسای از قول ناصر هیدی نوشت:
در محل جامعۀ لیسانسیه های وابسته به رضا معرفت، ناصر هیدی؛ مدیر دبیرستان ملی مدائن اظهار داشته: «خانم دکتر پارسای، مبلغ ششصد هزار تومان از وجوه دبیرستان رضاشاه کبیر سوءاستفاده نموده منتهی سعی میشود که سر و صدای موضوع بلند نشود. لیکن در بخش دو فرهنگی، کلیۀ کارمندان از جریان باخبر شده اند و معرفت گفته های وی را تأیید نموده است.126
ساواک در گزارش دیگری به تاریخ ۸/۹/۱۳۵۲ باری دیگر از تخلف او چنین روایت کرد:
وقتی خانم پارسای؛ وزیر آموزش و پرورش از سفر خارج از کشور برگشته، هفت چمدان پر از اجناس مختلف با خود آورده و مأموران گمرک با ترخیص آنها مخالفت نمودند لذا [رانندۀ؟] مذکور با مراجعه به رئیس گمرک چمدانها را گرفته و تحویل خانم وزیر داده و مشارالیه در مقابل این خدمت به رئیس ناحیۀ ۱۱ آموزش و پرورش تلفن زده و از طریق رئیس ادارۀ مزبور یک گواهینامۀ ششم ابتدایی با معدل ۲۵/۱۳ به وی داده است.127
فردوست دربارۀ تخلفات تشکیلات فرح میگوید:
[دفتر فرح] به قسمتهای مختلفی تقسیم شده بود که هر قسمت در زمینۀ هنرهای زیبای معاصر و قدیم فعال مایشاء و باصطلاح متخصص بود: مثلاً یک قسمت متخصص ساختمانهای قدیمی دوره قاجاریه بود. این افراد ساختمانهای قدیمی را پیدا میکردند و به دفتر فرح میگفتند و پس از تأیید و تصویب، آن خانه به تصرف دفتر فرح درمیآمد؛ چرا که در آن خانه مثلاً حمامی وجود داشت که کاشی کاریهای آن مربوط به دورۀ سلسلۀ قاجاریه میشد و عتیقه به شمار میرفت!.128
همو ادامه میدهد:
روزی هوشنگ نهاوندی، رئیس دفتر فرح، به من نوشت که یک معمار، ساختمانی را در محلۀ ارامنه نشین تهران شروع به تخریب نموده، در حالیکه طبق نظر کارشناسان دفتر، در این خانه کاشی کاریهای ۲۰۰ سال قبل وجود دارد و باید سریعاً جلوی آن گرفته شود، معمار تعقیب و پرونده اش به مراجع قضائی ارجاع گردد و ساختمان تحویل دفتر شود. من دو نفر افسر از «دفتر ویژه اطلاعات» اعزام کردم و معلوم شد که این معمار یک خانه پوسیده و به قول خودش «کلنگی» را از فردی خریده که پس از تخریب، چون در محلۀ مرغوب شهر واقع است، در آن یک بنای ۱۰ طبقه آپارتمانی بسازد و بفروشد. افسران اعزامی از محل کاشی کاریها بازدید کردند و به معمار گفتند که هیچ میدانی چه میکنی؟! این کاشی کاریها متعلق به ۲۰۰ سال قبل است و این ساختمان تاریخی است! معمار گفت: «من نمیدانستم و مسئول ندانسته های خود نیستم». مطلب به نهاوندی گفته شد و او نمایندۀ خود را اعزام کرد تا هر طور مصلحت دفتر فرح است با این معمار کنار بیایند. کارشناس و ارزیاب اعزام شد و پولی که معمار برای خرید خانه داده بود به او دادند و خانه جزء متصرفات دفتر فرح درآمد... در بررسی های من دلایل متقن بدست آمد که کارشناس ها و ارزیاب های دفتر فرح به طور عموم، در هر معامله دو یا سه برابر قیمت گذاری می کردند که یک سوم به مالک پرداخت میشد و دو سوم به جیب زده میشد».129
فردوست همچنان در ادامه میگوید:
از این قسمت ها در دفتر فرح زیاد بود. یک بخش برای قلمدان بود، یک بخش برای تابلو، یکی برای کتب خطی، یکی برای اسناد تاریخی که به امضاء مقامات مهم گذشته رسیده بود، یک قسمت برای فرش که بسیار وسیع بود و سوءاستفاده در آن بسیار زیاد بود، و غیره و غیره. حال این سؤال پیش میآید که با وجود یک وزارتخانۀ مستقل برای این کارها که در تیول مهرداد پهلبد، شوهر شمس بود، این بخشها در دفتر فرح چه معنی میداد و پول پرداختی این اقلام که ۲-۳ برابر برای سوءاستفاده، قیمت گذاری میشد و مخارج هنگفت دفتر فرح از کجا می آمد؟! پاسخ این است که همه این بساط برای سرگرمی خانم فرح بود و میلیاردها تومان از بودجه کشور هزینه میشد تا این زن، همان فرح حصارک که برای هزینه تحصیلش خود را به زاهدی تقدیم کرده بود، بیکار نباشد و راضی شود!.130
بار دیگر گفتۀ فردوست به نحو بارزی گویای مطلب است. این نوشتار را با سخن دیگری از او به پایان میبریم:
اصفیا، رئیس سازمان برنامه، تمام مقاطعه ها را به خانوادۀ فرح اختصاص داده بود و پس از او که مجیدی رئیس سازمان برنامه شد، همین رویه ادامه یافت. اطلاع دقیق دارم که فقط مهندس قطبی (پدر رضا قطبی)، مجید اعلم (دوست شب و روز محمدرضا) و مهندس دیبا (یک جوان حداکثر ۳۵ ساله) حدود ۸۰٪ مقاطعه های بزرگ کشور را از سازمان برنامه اصفیا و مجیدی می گرفتند و با ۲۵ ٪ حق و حساب به دیگران می دادند. از زمان نخستوزیری هویدا، دربار ایران به دوران قاجار رجعت داده شد و همه چیز مملکت در اختیار محمدرضا و فرح قرار گرفت. هر چه زیاد میآمد متعلق به اسدالله علم وزیر دربار بود. ارتش را هم آمریکائی ها و انگلیسی ها می چاپیدند و در سفارشات طوفانیان، محمدرضا هم بی نصیب نبود و مبالغ معتنابهی به حسابش در خارج ریخته میشد. بنابراین اگر دوران فرح را اوج فساد و چپاول و غارتگری دربار پهلوی بخوانم، سخن گزافی نگفته ام.131

پانوشتها
۱- زنان دربار به روایت اسناد ساواک، جلد اول [فرح پهلوی]، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، چ اول، ۷۸۳۱، ص ۳۰۱.
۲- فرح پهلوی، کهن دیارا، ص ۳۳.
۳- همان، ص ۵۹.
۴- همان، ص ۱۹۳.
۵- همان، ص ۳۳.
۶- همان، ص ۱۹۲.
۷- همان، ص ۳۳.
۸- همان، ص ۳۵.
۹- کهن دیارا، فرح پهلوی، خاطرات، ص ۳۳.
۱۰- ر.ک: اسناد ساواک، پرونده های انفرادی.
۱۱- همان جا.
۱۲- شاهدی، مظفر؛ مردی برای تمام فصول- اسدالله علم و سلطنت محمدرضا شاه پهلوی، تهران: مؤسسۀ مطالعات و پژوهشهای سیاسی، چاپ اول: ۱۳۷۹، صص ۵۲۴ ـ ۵۲۵.
۱۳- گفتگوهای من با شاه: خاطرات محرمانه امیراسدالله علم، دو مجلد، ترجمه گروه مترجمان انتشارات طرح نو، تهران، طرح نو، چ اول، ۱۷۳۱، ج ۲، ص ۵۸۴.
۱۴- ر.ک: اسناد ساواک، پروندههای انفرادی.
۱۵- مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی؛ ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج ۱ [خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست]، تهران: انتشارات اطلاعات، چ هفتم، ۴۷۳۱، ص ۲۱۰.
۱۶- کهن دیارا، همان، ص ۲۸.
۱۷- ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، همان، صص ۲۱۲-۲۱۱.
۱۸- ملکه پهلوی، خاطرات تاجالملوک پهلوی، تهران: نشر به آفرین، ۱۳۷۴، ص ۴۵۷.
۱۹- مسعودانصاری، احمد علی؛ پس از سقوط، ص ۵۳.
۲۰- همان، ص ۲۱۳.
۲۱- زنان دربار به روایت اسناد ساواک، همان، صص ۱۳۹-۱۳۶.
۲۲- ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، همان، ص ۲۱۵.
۲۳- چپ در ایران به روایت اسناد ساواک (کتاب هشتم)، روابط ایران و شوروی، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، ص ۴۵.
۲۴- زنان دربار به روایت اسناد ساواک، همان، ص ۱۰۶.
۲۵- نک: اسناد ساواک ـ پرونده انفرادی.
۲۶- مسعود انصاری، من و خاندان پهلوی، ج ۲، ص ۱۰۴.
۲۷- شهبازی، عبدالله، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج ۲، [جستارهایی از تاریخ معاصر ایران]، تهران: انتشارات اطلاعات، چاپ بیستوهفتم، ۸۷۳۱، صص ۲۱۱-۲۱۰.
۲۸- زنان دربار به روایت اسناد ساواک، همان، ص ۱۲۴.
۲۹- همان، ص ۱۴۵.
۳۰- مسعود انصاری، همان، ص ۱۰۵.
۳۱- طلوعی، محمود؛ پدر و پسر ناگفتهها از زندگی و روزگار پهلویها، چ پنجم، ۴۷۳۱، ص ۷۳۲.
۳۲- مسعود انصاری، همان، ص ۱۱۵.
۳۳- ر.ک: اسناد ساواک ـ پرونده انفرادی.
۳۴- پس از سقوط، همان، صص ۴۶-۴۵.
۳۵- پس از سقوط، همان، صص ۴۱-۳۸.
۳۶- همان، صص ۷۸-۷۳.
۳۷- همان، صص ۴۲-۴۱.
۳۸- همان، ص ۳۹.
۳۹- همان، ص ۴۳.
۴۰- همان، ص ۵۰.
۴۱- همان، ص ۴۳.
۴۲- همان، ص ۱۲.
۴۳- همان جا، ص ۱۰۵.
۴۴- یادداشت های علم، ج ۲، به کوشش علینقی عالیخانی، تهران: انتشارات معین، چاپ ششم، ۵۸۳۱، ص ۳۴۲.
۴۵- زنان دربار به روایت اسناد ساواک، همان، ص ۱۳۹؛ اسناد ساواک ـ پرونده انفرادی.
۴۶- زنان دربار به روایت اسناد ساواک، همان، ص ۱۲۱.
۴۷- همان، ص ۱۰۹.
۴۸- ر.ک: اسناد ساواک، پرونده های انفرادی.
۴۹- زنان دربار به روایت اسناد ساواک، همان، ص ۱۴۶.
۵۰- همان، ص ۱۰۷.
۵۱- همان، ص ۱۰۸.
۵۲- ر.ک: اسناد ساواک ـ پروندههای انفرادی.
۵۳- همان، ص ۱۱۷.
۵۴- همان، ص ۱۳۳.
۵۵- پس از سقوط، ص ۵۶.
۵۶- ر.ک: اسناد ساواک، پروندههای انفرادی.
۵۷- زنان دربار به روایت اسناد ساواک، همان، ص ۱۱۶.
۵۸- همان، ص ۱۱۳.
۵۹- همان، ص ۱۵۰.
۶۰- همان، ص ۱۳۰.
۶۱- همان، ص ۱۲۹.
۶۲- همان، ص ۱۴۰؛ اسناد ساواک، پرونده انفرادی.
۶۳- همان، ص ۱۴۰.
۶۴- همان، ص ۱۴۲؛ اسناد ساواک ـ پرونده انفرادی.
۶۵- اسناد ساواک ـ پروندۀ انفرادی.
۶۶- زنان دربار به روایت اسناد ساواک، همان، ص ۱۴۴.
۶۷- همان، ص ۱۱۰.
۶۸- عاقلی، باقر،خاندانهای حکومتگر ایران، تهران: بدرقه جاویدان، نامک، ۱۳۸۴، ص ۲۴۸.
۶۹- پس از سقوط، همان، ص ۵۷.
۷۰- همان، ص ۵۸.
۷۱- همان، ص ۸۴.
۷۲- برادران رشیدیان از عوامل انگلیس در ایران بودند و در سالهای حکومت مصدق نیز نقش مخالف نهضت ملی را داشتند و از جمله کسانی بودند که در کودتای ۲۸ مرداد به سپهبد زاهدی کمک کردند و از عوامل مهم سقوط مصدق به شمار میرفتند. برادران رشیدیان در سالهای رونق اقتصادی به کار اقتصادی مشغول بودند و بانک تعاونی و توزیع را تأسیس کرده بودند. نقل از کتاب پس از سقوط، ص ۵۴.
۷۳- پس از سقوط، همان، ص ۵۴.
۷۴- همان، ص ۵۷.
۷۵- همانجا؛ اسناد ساواک ـ پروندۀ انفرادی.
۷۶- پس از سقوط، همان جا.
۷۷- همانجا.
۷۸- همان، ص ۵۴.
۷۹- همان، ص ۵۵، همچنین نک: ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، همان، صص ۲۹۷ ـ ۲۹۸.
۸۰- پس از سقوط، همان جا.
۸۱- ر.ک: اسناد ساواک، پرونده های انفرادی.
۸۲- کهن دیارا، همان، ص ۱۷۵.
۸۳- ر.ک: اسناد ساواک، پرونده های انفرادی.
۸۴- همان.
۸۵- خاطرات فردوست، همان، ص ۲۱۰.
۸۶- همان، ص ۲۱۱.
۸۷- ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج ۲، ص ۴۴۳.
۸۸- اسناد ساواک، پروندۀ انفرادی.
۸۹- زنان دربار به روایت اسناد ساواک، همان، ص ۲۸۵.
۹۰- پس از سقوط، ص ۱۴۸.
۹۱- دیبا، ص ۲۹.
۹۲- زنان دربار به روایت اسناد، همان، ص ۶۴.
۹۳- ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج ۲، ص ۴۴۲.
۹۴- لیلی امیر ارجمند به روایت اسناد ساواک، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی، ۲۸۳۱، ص ۶۳.
۹۵- نک: همان.
۹۶- همان جا، ص ۲۱۲.
۹۷- پس از سقوط، همان، ص ۵۳.
۹۸- ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج ۲، ص ۴۴۳.
۹۹- ر.ک: پس از سقوط.
۱۰۰- زنان دربار به روایت اسناد ساواک، همان، ص ۲۳۶؛ اسناد ساواک ـ پروندۀ انفرادی.
۱۰۱- همان جا.
۱۰۲- همان جا.
۱۰۳- پس از سقوط، همان جا.
۱۰۴- ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج ۱، ص ۲۱.
۱۰۵- همان جا و ص ۲۱۳.
۱۰۶- طبری، احسان، کژراهه؛ خاطراتی از تاریخ حزب توده، امیرکبیر، ۱۳۶۶، ص ۲۲۰.
۱۰۷- لیلی امیر ارجمند به روایت اسناد ساواک، همان، ص ۶۹.
۱۰۸- ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، همان، صص ۲۱۲-۲۱۱.
١٠٩- زنان دربار به روایت اسناد ساواک، همان، صص ۱۴۸-۱۴۷.
۱۱۰- شهبازی، علی؛ محافظ شاه، تهران: مؤسسه فرهنگی اهل قلم، ۱۳۷۷، ص ۲۲۲.
۱۱۱- اسناد دربار، مورخ ۲۴/۷/۱۳۵۴.
۱۱۲- همان جا، اسناد موضوعی فرح پهلوی ـ مورخ ۹/۷/۴۷.
۱۱۳- همان جا.
۱۱۴- لیلی امیر ارجمند به روایت اسناد ساواک، همان، ص ۴۰.
۱۱۵- همان، ص ۷۵.
۱۱۶- خاطرات فردوست، همان، ص ۲۱۲.
۱۱۷- اسناد دربار، مورخ ۲۱/۱۲/۱۳۵۴.
۱۱۸- خاطرات فردوست، همان، ص ۲۱۴.
۱۱۹- همانجا و ص ۲۱۵.
۱۲۰- همان، ص ۱۳۹.
۱۲۱- همان، ص ۱۰۹.
۱۲۲- خاطرات فردوست، همان، ص ۲۱۲.
۱۲۳- شهبازی، همان، ص ۱۴۳.
۱۲۴- پس از سقوط، همان، ص ۱۴۳.
۱۲۵- اسناد دربار، مورخ ۲۴/۹/۱۳۵۷.
۱۲۶- اسناد ساواک، پروندههای انفرادی.
۱۲۷- همان جا.
۱۲۸- خاطرات فردوست، همان، ص ۲۱۳.
۱۲۹- همان، صص ۲۱۳ ـ ۲۱۴.
۱۳۰- همان جا.
۱۳۱- همان، ص ۲۱۵.


فصلنامه مطالعات تاریخی، شماره 38، پاییز 1391، صفحه 33 تا 74.