درس ها و تاملات اخلاقی و مدیریتی شهید قدوسی با مرحوم روح الله حسینیان
حسینیان: اعمالم متأثر از آموزش اخلاقی و سیاسی شهید قدوسی بود
1276 بازدید
آشنایی با آیت الله شهید قدوسی ، شروع فصل جدیدی در زندگی
اولین باری که به مدرسه حقانی رفتم برای امتحان بود، چون مدرسه حقانی امتحان ورودی داشت؛ امتحان کتبی توسط آیتالله جنتی برگزار شد و بعد از آنکه در امتحان کتبی قبول شدم، مصاحبه حضوری با آیتالله قدوسی داشتم.
آقای قدوسی روانشناسی خاصی داشتند. وقتی که با افراد مصاحبه میکردند، شخص را مورد ارزیابی قرار میدادند تا ببینند اصلا این شخص به درد طلبگی میخورد یا نه و اگر به درد طلبگی میخورد، مناسب مدرسه حقانی هست یا نه. ایشان بر اساس این دو محور با داوطلبان مصاحبه میکردند .
حمایت های همه جانبه آیت الله شهید قدوسی از روحانیون مبارزعلیه شاه
من که بازداشت شدم ، زمانی که از زندان بیرونآمدم، اولین کسی که با من ملاقاتکرد و مرا مورد تشویق قرارداد، آقای قدوسی بود ، حتی راهنمایی هم میکرد که زمانی که دستگیر شدید چه بگویید، چه نگوئید . بسیاری از دوستانی که بازداشت میشدند، پس از آزادی همواره مورد تشویق و حمایت شهید قدوسی قرارمیگرفتند .
رد کردن کمک وابستگان به دربار
حتی در زمانی که گرفتن شهریه آیتالله شریعتمداری مرسوم بود و همه میگرفتند، آیتالله قدوسی به دلیل نزدیکی آیتالله شریعتمداری به دربار، اخذ شهریه ایشان را ممنوع کرده بود و این اخلاق روی ما هم اثرگذاشته بود. در سال 1356 که من مجروح شدم، آیتالله شریعتمداری برای مجروحین پول میفرستاد. زمانی که در خانهای که من بستری شده بودم، آمدند، من به دلیل تاثیر آقای قدوسی از پذیرفتن پول خودداری کردم. الان که به یاد میآورم، به نظرم تاثیر اخلاقی آقای قدوسی و تاثیر سیاسی ایشان روی ما بود. چنین تفکر و اندیشهای داشتیم که در عمل هم ظاهر میشد.
توجه به ظاهر پاکیزه و آراسته روحانیت
یکی از خاطراتی که از آقای قدوسی یادم هست این است که در دوران جوانی سرم را تراشیده بودم. آقای قدوسی مرا صدا کردند و گفتند: «چرا سرت را تیغ زدهای؟» گفتم: «همین طوری.» ایشان مرا نصیحت کردند و گفتند: «آقایحسینیان! ما در میان مردم زندگی میکنیم. نباید کارهائی بکنیم و رفتارهایی از ما سربزند که متفاوت از مردم باشیم. نباید از عرف جامعه خارج شویم. طلبه باید لباس خوب بپوشد، قدری موهایش را بلند بگذارد، شیک باشد، شلوار خوب بپوشد، کفش خوب بپوشد و آن حالتی که باعث مضحکه مردم شود و در عرف به دید استهزاء به او نگاه کنند، انجام ندهد.» گفتم: «من برای این موضوع این کار را نکردم. خواستم موهایم تقویت شوند.» گفتند: «باشد. به هرحال این کار درستی نیست».
در صورت لزوم پیش بینی برای مبارزه مسلحانه
درنزدیکیهای انقلاب در اوائل سال 57، آقای قدوسی پیشبینی اینکه ما باید آمادگی مبارزه مسلحانه را داشته باشیم، میکرد؛ لذا پول داد و دوستان از سیستان و بلوچستان اسلحه تهیه کردند، یعنی با پول و کمک شهید قدوسی این کار را کردیم.
سازمان دهی قوی دادستانی انقلاب در دوره مدیریت آیت الله قدوسی
وقتی که انقلاب به پیروزی رسید، امام آیتالله قدوسی را به عنوان دومین دادستان کل انقلاب اسلامی منصوب فرمودند. واقعا دادستانی انقلاب را از آن لجامگسیختگی و بیتشکیلاتی خارج کردند و انسجام و هماهنگی بسیار قدرتمندی را ایجاد کردند و توانستند بر بسیاری از بحرانهای درونی فائق آیند و بسیاری از نیروهایی راکه در دادستانی انقلاب نفوذ کرده بودند، تصفیه و نیروهای متدین و وابسته به انقلاب و نیروهایی راکه نسبت به امام خلوص بیشتری داشتند، منصوب و جایگزین نیروهای سابق کنند و این به خاطر روحیه تشکیلاتی و سازمانی آیتالله قدوسی بود.
تاکید بر صیانت از حقوق متهمان در دادگاه های انقلاب
اتفاقا من روزی به عنوان مسئول روابط عمومی و بررسی مطبوعات منصوب شدم که کارمندان دادستانی کل در اعتراض به مخالفت آقای قدوسی با مصادره اموال یک نفر، تحصن کرده بودند. آقایقدوسی با مصادره اموال بدون ضابطه، بسیار مخالف بودند. ایشان میفرمودند که مالکیت مسلمان و حتی اهل کتاب در اسلام به رسمیت شناخته شده است، مگر اینکه خلاف قضیه در جایی ثابت و آن اموال به شکلی ظالمانه و غاصبانه جمع شده باشد والا به صرف اینکه یک نفر ثروتمند است، نباید اموالش مصادره شود. ایشان کاملا با این کار، مخالف بودند. یادم هست یک بار بحث سپهبد کاتوزیان بود که از زندان با ضمانت ایشان آزاد شد و کارمندان اوین، به قول خودشان، در اعتراض به عدم قاطعیت آقای قدوسی نسبت به مصادره اموال طاغوتیها و آزادی کاتوزیان دست به اعتصاب زدند. ما خدمت آقای قدوسی بودیم و ایشان توضیح دادند: «من حاضر نیستم به خاطر سمت و پست خودم حتی یک ریال هم به صورت غاصبانه مصادره و بهزور از کسی گرفته و به دیگری داده شود، چون نه اینهایی که پولشان بهزور گرفته میشود و نه آنهائی که پول غصبی به آنها داده میشود نمیتوانند در قیامت از ما شفاعت کنند و خود ما دلیل و حجتی برای این کارمان نداریم.. اگر این اعتصاب برای این است که من تغییر رویه بدهم، هیچ کس نباید امیدوار باشد که چنین چیزی روی میدهد، چون من هرگز از این اعتقاد اصولی خودم دست برنخواهم داشت.» اتفاقا از همین جا هم بود که ایشان در دادستانی کل، تصفیه را شروع کردند.
دقت و توجه بسیار به حفظ و نگهداری از اموال بیت المال
اوایل دادستانی کل آقایقدوسی به عنوان مسئول روابط عمومی و بررسی مطبوعات دادستانی کل بودم و بعد از آن به عنوان مسئول شهرستانهای دادستانی کل آقای قدوسی را داشتم. یکی از کارهای امور شهرستانها این بود که باید هزینههای دادگاهها و دادسراهای انقلاب شهرستانها را محاسبه میکردم و هر ماه ارسال میکردم. کل مخارج دادسراهای انقلاب در هر ماه آن زمان از یک میلیون تومان قدری بیشتر میشد که مثلا خرده آن دو ریال میشد. صورت را میآوردم پیش آقای قدوسی و ایشان به عینه همین را مینوشت، یعنی آن دوریال را هم در چک مینوشت. زمانی که چک را به بانک میبردیم، ایراد میگرفتند و میگفتند هشت ریال به این دوریال اضافه کنید یا این دو ریال را کسر کنید که سرراست شود و برای محاسبات ما سخت نباشد چون قرار است این را به چهل- پنجاه شهرستان ارسال بکنیم و تقسیم آن برای ما مشکل ایجاد میکند. آقای قدوسی میگفتند نه! همان که شده است، من نه یک ریال حق کسی را می توانم ضایع کنم و نه حق دارم یک ریال از بیتالمال اضافه بردارم. یادم هست که یکی از دوستان، آقایمعصومی رئیس دادگاه رشت از من گله کردند که: «چرا شما این قدر سختگیری میکنید؟ چرا این قدر هزینهها را کم میدهید؟» گفتم: «همین هزینهها را هم که میگیرم، میگذارم وقتی که آقای قدوسی خسته شده، یعنی ساعت یازده دوازده شب، از ایشان چک میگیرم که که خیلی نگاه نکند!» این دوست ما این حرف را به آقای قدوسی گفت و ایشان خیلی رنجیدهخاطر شدند که چرا من چنین چیزی را گفتهام. بعد به من گله کردند که مگر بیتالمال مال پدر من است که شما این گونه پیش دوستان صحبت میکنید.
آگاهی درباره ماهیت واقعی اعضای جبهه ملی و اهداف آنها
آقایقدوسی از قبل از پیروزی انقلاب اسلامی نسبت به جبهه ملی و مصدق حساسیت داشتند. یادم هست ما هم مثل دیگران که مصدق را به عنوان یک چهره ملی مطرح می کردند، در باره او چنین نظری داشتیم. در اوایل سال 57، یک روز جبهه ملی اطلاعیهای داده بود و من داشتم آن را پشت شیشه یکی از مَدرَسها الصاق میکردم و متوجه نبودم که آقای قدوسی داشتند از پشت سر من میآمدند. ایشان این اطلاعیه را دیدند و خواندند و متوجه شدند که متعلق به جبهه ملی است و گفتند:«آقایحسینیان! اینها قابل اطمینان نیستند. با آیتالله کاشانی به عنوان سمبل روحانیت خیلی بدرفتاری کردند. تا جایی که توانستند، از آقایکاشانی استفاده کردند، اما آنجایی که احساس کردند آقایکاشانی دارد محور قرار میگیرد، حتی منزل ایشان را سنگباران کردند.» من تا آن زمان حتی به گوشم هم نرسیده بود که جبههملیها منزل ایشان را سنگباران کردند و یا از رفتارهای مصدق چیزی نمیدانستم. ایشان مفصلا راجع به بدرفتاری جبهه ملی نسبت به گروههای مذهبی آن روز برای من توضیح دادند. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی که اتفاقا باز هم به خاطر دستگیری دو نفر از نیروهای ملیگرا، این صحنهها تکرار شدند، ایشان مفصل با ما صحبت کردند و گفتند برای دستگیریشان بروید. یکی از اینها امیرانتظام بود که بعدً از لانهجاسوسی، اسنادش به دست آمد. آن روز من و آقایپورمحمدی و آقایاکبریان و دو سه نفر دیگر بودیم و آقای قدوسی ما را توجیه کردند که برای دستگیری امیرانتظام باید چه کار بکنید یکی دیگر هم دستگیری مقدممراغهای بود که ایشان باز حرفهایشان را تکرار کردند. البته یادم نیست دستگیری مقدممراغهای چه وقت و برای چه بود و اصلا حکم دستگیری او را آقای قدوسی دادند یا نه، ولی یادم هست که از تیزهوشی امام خیلی صحبت کردند و گفتند که فرق بین آیتالله کاشانی و امام در این است که آیتالله کاشانی نردبانی شد برای ترقی جبهه ملی و وقتی که بالای پشتبام رفتند،، نردبان را انداختند و پرت کردند، ولی امام هیچگاه اجازه ندادند ابزاری برای ملیگراها باشند. آنها تا زمانی که خودشان را تحت پوشش و پرچم امام به ظاهر حفظ کردند، امام هم آنها را حفظ کردند، اما همین که خواستند در مقابل امام بایستند، امام هم با اینها برخورد کردند. ایشان نسبت به مسائل، حساسیت خاصی داشتند، به همین جهت به آقای یزدی و بازرگان و کلا حتی به نیروهای مذهبی وابسته به جبهه ملی که نوعی ملیگرایی داشتند، همواره حساسیت داشت، حتی نسبت به مهندس بازرگان.
نگاه متفاوت در مدیریت
تقریبا دو روزقبل ازشهادت آقایقدوسی بین ما برخوردی پیشآمد.یکی ازدادستانهای شهرستانی کاری را انجام داده بود و من او را توبیخ کردم. آقای قدوسی در حضور جمع گفتند: «آقای حسینیان! چرا بدون مشورت با من با دادستان برخورد کردید؟» گفتم: «من مسئول امور شهرستانها هستم و وظیفهام حکم می کرده که با او برخورد کنم.» آقایقدوسی مقداری تند شدند که:«نخیر، شما بدون مشورت با من حق نداشتید این کار را انجام دهید.» به من برخورد و قهر کردم و به شاهرود رفتم. دو یا سه روز در آنجا بودم که یکمرتبه رادیو خبر شهادت آقای قدوسی را اعلام کرد. فردا صبح حرکت کردم و به تهران آمدم و با دوستان، جنازه آقای قدوسی را از سردخانه تحویل گرفتیم و به بهشتزهرا بردیم و از آنجا تشییع کردیم و به قم رفتیم و تدفینشان کردیم.
برگرفته از مصاحبه مرحوم حجت الاسلام والمسلمین روح الله حسینیان با ماهنامه شاهد یاران، دیماه ۱۳۸۷، صفحه۱۱
نظرات