نقد و بررسی گفت‌وگوی پرویز ثابتی پس از 33 سال سکوت


محمود فاضلی
1554 بازدید
پرویز ثابتی ساواک شکنجه

نقد و بررسی گفت‌وگوی پرویز ثابتی پس از 33 سال سکوت

پرویز ثابتی مدیر امنیت داخلی و سرشکنجه‌گر ساواک پس از ۳۳ سال سکوت در گفتگو با صدای آمریکا در روز 19 بهمن 90 همانگونه سخن گفت که با تلویزیون شاهنشاهی در تهران سال ۴۹ شمسی سخن می گفت. ثابتی در این گفتگو با اشاره به عدم دخالت ساواک در مرگ غلامرضا تختی، دکتر علی شریعتی و صمد بهرنگی، اخبار غیر واقعی در مورد ساواک را زیر سئوال برد و اعلام داشت: «بنده همیشه به سهم خودم با شکنجه که یک چیز غیرقانونی بود مخالفت کرده‌ام و چون حقوق خوانده بودم به سهم خودم همیشه با هرچیزی که منجر به شکنجه شود مخالفت کرده‌ام و هیچ وقت هم خودم نه شکنجه دیده‌ام و نه بازجویی کرده‌ام!».

وی در این گفتگو ادعا می کند« پس از سه ماه از آغاز خدمتم در ساواک، به علت گزارش های تحلیلی ام راجع به مسائل سیاسی جاری کشور به ریاست بخش بررسی های سیاسی در امور امنیت داخلی منصوب شدم. از همان ابتدا خواستم به رده های بالاتر در ساواک و شخص پادشاه توجه دهم که تامین امنیت کشور تنها از طریق سرکوب و مبارزه با سازمان ها و گروه های مخالف و برانداز امکان پذیر نیست! در طول دوران خدمتم در ساواک از هر فرصتی برای مبارزه با عوامل فساد استفاده کرده و گزارش های مستند ارائه دادم و چندین بار برای تهیه این گزارش ها مورد مواخذه و بازخواست قرار گرفتم. تا آنجا که در سال ۱۳۵۰ اسدالله علم وزیر دربار و سپهبد ایادی و امیرهوشنگ دولو از نزدیکان شاه به علت اتهاماتی که به آنان وارد می کردم علیه من به شاه شکایت بردند و من از طرف شاه تهدید به محاکمه نظامی شدم.» این بخشی از یادداشت پرویز ثابتی بر کتاب «در دامگه حادثه» است، کتابی که در آن ثابتی پس از سه دهه سکوت، به پرسش های عرفان قانعی فرد پاسخ گفته است. مصاحبه کننده که قصد دارد آنرا در قالب کتابی منتشر کند زیرنویس عکس ها را شخصا نوشته و ثابتی مدعی است «مسئولیتی درباره این زیرنویس های این کتاب ندارد و حرف هایش را در همان متن اصلی زده است. مثلا در یک جا نقل شده که اعلیحضرت اشرف را با چمدانی پر از هروئین گرفته اند. این ها یک سری اراجیف و مزخرفاتی است که مخالفین درآورده بودند و همچین چیزی صحت نداشت و این که اینجا نقل شود مردم فکر می کنند درست است درحالی که نیست».

به گفته وی « من خاطراتم را در همان سالهای بعد از انقلاب نوشته ام ولی تاکنون منتشر نکرده ام. یادداشت های من شامل دو قسمت است. یکی از قسمت های اصلی مربوط به مبارزه با مخالفان رژیم است و قسمت دیگر مربوط به مشکلات و معایبی که در رژیم خودمان، رژیم سابق وجود داشته و من در حد توانم کوشش کرده بودم که آن را کم کنم. بنابراین خاطرات من شامل مطالب مثبت و منفی (و البته عمدتا مثبت است) و مردم ایران متاسفانه با پرداخت بهایی سنگین به آن نتیجه رسیده اند. من مطالبم را منتشر نکرده ام چون بیم آن داشتم که مسائل منفی مورد سوءاستفاده قرار بگیرد. درباره بخش مربوط به مبارزه با مخالفین رژیم سابق اعم از کمونیست ها، تروریست ها و افراطیون مذهبی این ملاحظه را داشتم که این مطالب به تنشی که هنوز هم متاسفانه بین طرفداران و مخالفان رژیم شاه وجود دارد دامن بزند».

وی مسئله ارتباط ساواک با اسرائیل و سفرهای وی به سرزمین های اشغالی را چنین توجیه می کند«مسئله وابستگی به موساد و سی آی ای حرف های بی ربطی است که زده اند. البته خب ما زمانی که سر کار بودیم با موساد و سی آی ای تماس و ارتباط حرفه ای داشتیم و تبادل اطلاعات می کردیم و در زمینه هایی همکاری می کردیم. بله بنده سفر هم می کردم به اسرائیل ولی هیچ وقت با موساد روابط خارج از روابط اداری نداشتم، با سی آی ای هم همینطور. حتی گاهی اوقات بعضی ها در سی آی ای حتی از من دلخور شدند.

ثابتی درباره درگذشت حاج آقا مصطفی خمینی و دکتر شریعتی مدعی شد: «شاه با جلوگیری از ختم مصطفی خمینی مخالفت کرد و تمام انسجام آخوندها در دوره ختم های مصطفی خمینی بود، ما خیلی از آخوندها خبر داشتیم، یا در زندان بودند یا تبعید، همه شان کنترل شده بودند، در آن زمان ابراهیم یزدی آتش بیار معرکه عجیبی بود و تلاش کرد که از (امام) خمینی، اعلامیه ای بگیرد که ساواک، شریعتی را کشته است و سر این موضوع خیلی تلاش کرد». پرویز ثابتی درباره مقاله اهانت آمیز روزنامه اطلاعات به قلم احمد رشیدی مطلق علیه امام خمینی گفت:« مقاله 17 دی به سفارش شخص شاه نوشته شد و این بخاطر عصبانیت شاه از ختم های پی در پی مصطفی خمینی در ایران بود و این چهلم ها را موتلفه و فداییان اسلام به راه انداختند».

وی همچنین در خصوص نامه خود به شاه که در سال 55 نوشته شده است و در آن وقوع انقلاب را پیش بینی کرده است چنین توضیح می دهد« موقعی که کارتر در آمریکا داشت برای ریاست جمهوری فعالیت می کرد مطالبی را علیه شاه گفته بود. نتیجتا در داخل، مخالفین رژیم بسیج شده بودند و فکر می کردند که الان دوباره فرصتی پیش می آید که بتوانند کارهایی بکنند. زمانی که کارتر انتخاب شد ولی هنوز به دفترش نرفته بود، یعنی در آذر ۱۳۵۵، من بوسیله نصیری (سومین رئیس ساواک) یک گزارشی برای اعلیحضرت فرستادم و گفتم به نظر می آید که سناریوی سال ۱۳۳۹ و ۴۰ یعنی دوره ۱۹۶۰ و ۶۱ در دوره کندی دوباره دارد تکرار می شود و مخالفین به این نتیجه رسیده اند که حالا کارتر اعلیحضرت و ایران را تحت فشار قرار می دهد و فرصتی پیش می آید که اینها بتوانند خود را به صحنه بیاورند و به اصطلاح ایشان را به چالش بکشند. و نوشتم که الان وضع مملکت ما با سال ۱۳۴۰ فرق کرده چون به جمعیت کشور ۷-۸ میلیون نفر اضافه شده، جمعیت تهران که آن موقع یک میلیون بود حالا شده ۴ میلیون نفر، تعداد دانش آموز و دانشجو که آن موقع بود ۲ میلیون حالا شده ۱۰ میلیون، واحدهای بزرگ کارگری در اطراف تهران و شهرهای بزرگ ایجاد شده و اینها همگی می توانند آسیب پذیر باشند و بعد هم یک عناصر تازه و یک گروه های تروریستی تازه ای پیدا شده اند که تجارب جدیدی به دست آورده اند، رفته اند زندان و آمده اند بیرون... حالا درست که در سال ۵۵ سرکوب شده بودند و لااقل نیروهای مسلح نداشتند و قوای پراکنده ای بودند که عده ای شان هم زندان بودند، ولی به هر حال تجربه کسب کرده اند و اگر این بار هم بگذاریم مانند دفعه قبل کار پیش برود ممکن است کار به جای خطرناکی برسد و کنترل مشکل شود، حداقل مثل ۱۵ خرداد بشود که بتوانیم کنترل کنیم. این گزارش را دادم نصیری برد برای اعلیحضرت. اعلیحضرت هم از دست من عصبانی شد که این ثابتی باز چیزهای منفی را سرهم کرده و هیچ پیشرفت های مملکت را ندیده، به اصلاحات ارضی اشاره نکرده، سهیم شدن کارگران در سهام کارخانجات را ندیده، ارتش ما از ۱۵۰ هزار نفر شده ۶۰۰ هزار نفر را ندیده، ساواک و شهربانی را ندیده و همه سیاه ها را سرهم کرده و می گوید اوضاع خراب می شود. نخیر هیچ چیز نخواهد شد و شما کار خودتان را بکنید. ایشان مریض بود و نمی توانست قاطعانه تصمیم بگیرد و به هر حال مملکت به مرحله ای رسید که دیگر کنترل از دست خارج شد».

وی در خصوص طرح ارائه شده خود به شاه برای دستگیری چند هزار نفر از مخالفین رژیم را چنین شرح می دهد «آموزگار گفت می خواهید ۱۵۰۰ نفر را دستگیر کنید؟ جواب محافل بین المللی را کی می دهد؟ گفتم جواب محافل بین المللی را جنابعالی باید بدهید که نخست وزیر هستید و بایستی جان مردم را حفظ بکنید در مقابل این هایی که این همه آتش سوزی و آدم کشی راه انداخته اند. بنده باید جواب قانون را بدهم. گفت نمیشه. گفتم خب نمیشه که نمیشه. از آنجا که خارج شدم به نصیری گفتم که با آموزگار دعوایمان شده ولی نگفتم که دارم می روم پهلوی هویدا. رفتم پهلوی هویدا و گفتم خبر اعلامیه دولت را شنیدید؟ گفت بله خوب بود بد نبود. گفتم حالا داستان این شده و آقای آموزگار اینطوری می گوید و شما باید اعلیحضرت را متقاعد کنید که ما این ۱۵۰۰ نفر را دستگیر کنیم و گرنه اوضاع از کنترل خارج می شود. گفت اینها کی هستند؟ من یکی یکی می گفتم و او یادداشت می کرد. سران نهضت آزادی و جبهه ملی و ۳۰۰ نفر وعاظ افراطی طرفدار خمینی، ۴۰۰ نفر طلاب مدارس حقانی و فیضیه و خان قم بودند، تعدادی هم اعضای همین گروه های تروریستی بودند که ما پیش از آمدن صلیب سرخ آزادشان کرده بودیم که دلیلش مفصل است و باید جداگانه بگویم. هویدا این ها را یادداشت کرد و گفت بهت خبر می دهم. ساعت ۹ شب به من تلفن کرد که من مطالب شما را به عرض شاه رساندم و فردا صبح نصیری یک گزارش بیاورد. من ساعت ۱۰ شب برگشتم اداره و این گزارش را نوشتم و صبح دادم به نصیری و گفتم با حرف هایی که دیروز به آموزگار زدم شما از اعلیحضرت اجازه بگیرید که ما کارمان را شروع کنیم و این دستگیری ها را انجام دهیم. بعدا دیدم که جلوی بعضی از این اسم ها منها و جلوی بعضی به اضافه گذاشته. اول از همه نهضت آزادی و سرانش منها داشتند. گفتم یعنی چی؟ گفت اعلیحضرت فرموده اند که چون اینجا یک کمیته حقوق بشر درست کرده اند و اینها با آمریکا در ارتباطند، نه. جبهه ملی هم همینطور، نه. بعد ۴۰۰ نفر طلاب مدرسه فیضیه و حقانی و خان قم هم نه. گفتم اینها دیگر برای چه نه؟ گفت فرموده اند اینها بازداشت دسته جمعی است... نه، نه، نه، تا آمد روی وعاظ افراطی طرفدار خمینی با چندتا افراد تروریست که روی هم ۳۰۰ نفر بود. ما از فردایش شروع کردیم به دستگیری این ۳۰۰ نفر. تمام تدارکاتی که اینها می کردند برای ۱۵ خرداد بود تا در سالگرد ۱۵ خرداد قدرتشان را نشان دهند. بعلت دستگیری این ۳۰۰ نفر، ۱۵ خرداد آب از آب تکان نخورد. در صبح ۱۵ خرداد در بازار تهران ۲۰-۳۰ درصد از مغازه ها بسته بود بعدش هم باز شد و تمام شد و رفت».

وی همچنین ادعا می کند در سال ۵۵ این همه گروه های کمونیستی و تروریستی کنترل شده بودند. ۳۰۰۰ نفر زندانی داشتیم ولی به هرحال در بیرون دیگر چریک های فدایی خلق و مجاهدین خلق سلول های مسلح نداشتند، رهبرانشان هم کشته شده بودند. مسئله بحران رهبری بود. مملکت ما آمادگی انقلاب نداشت بلکه احتیاج به اصلاحات داشت و من هم بارها برای گزارش هایی که درباره اصلاحات می دادم بارها سرزنش شدم. من همیشه معتقد به اصلاحات بودم. دعوای من با مسئولین این بود که ما باید اول به طرفداران رژیم آزادی بدهیم که این ها بتوانند حرفشان را بزنند و مخالفان خلع سلاح بشوند بعد هم به مخالفین آزادی بدهیم. من معتقد نیستم که اگر همان وضع را ادامه می دادیم بحران ها حل می شد. تنش بود ولی به این سرعت همه چیز از هم پاشیده نمی شد. در یک موقعیت طوری همه چیز از هم پاشید که ایشان(شاه) هم نمی توانست تصمیم بگیرد. مامورین مسلح را آوردند در خیابان بعد گفتند تیراندازی نکنید. منظور من این بود که ما باید در موضعی باشیم که تصور نشود ما رفتنی هستیم. از موقعی که مخالفین به این نتیجه رسیدند یعنی شش ماه آخر، همه چیز تشدید شد و به فاجعه منجر شد».

پرویز ثابتی فرزند حسین در سال ۱۳۱۵ در سمنان به دنیا آمد و در سال ۱۳۳۷ از دانشکده حقوق دانشگاه تهران فارغ التحصیل شد. او بلافاصله با معرفی ضرابی همکاری با ساواک، سازمان امنیت و اطلاعات کشور را آغاز کرد. وی در بدو ورود استخدام بیوگرافی خود را چنین نوشت« از بدو تولد تا تاریخ مهر ماه 1328 در سنگسر از بخش های سمنان در محله ای به نام تپه سر سکونت داشته ام و از تاریخ مهر 1328 برای گذراندن تحصیلات متوسطه به تهران آمدم و مدت سه سال در منزل شوهر خواهرم آقای محمد حسین رحمانیان سکونت داشته ام و از مهر 1331 خانواده ام نیز به تهران آمدند و در همان منزل آقای رحمانیان سکونت گزیدند. از سال 1336 به آموزگاری مشغول شدم. دوران ابتدایی را در دبیرستان حسینیه شاه پسند سنگسر از سال 1322 الی 1328 و دوران دبیرستان در فیروز بهرام تهران از 1328 الی 1334 و در دانشکده حقوق دانشگاه تهران از 1334 الی 1337 مشغول به تحصیل بوده ام. بنده از بدو تولد در یک خانواده بهایی زیسته ام و پدر و مادرم بهایی بوده اند. سنگسر یک منطقه عشایری و دارای مردمی شاهدوست وطن پرست است. رستاخیر اهالی سنگسر در قیام ملی 28 مرداد دلیل بر این مدعاست. اینجانب نیز فردی شاهدوست و وطن پرست می باشم».(1)

ثابتی در سال 1345 رئیس اداره یک اداره کل سوم، در سال 1349 معاون دوم اداره کل سوم و در سال 1352 مدیر کل سوم ساواک شد. وی در چهار دوره ساواک تحت ریاست تیمور بختیار، حسن پاکروان، نعمت الله نصیری و ناصر مقدم در این سازمان حضور داشت و فرد دوم بود. ثابتی از زمره دوستان نزدیک هویدا بود و در ملاقات‌هایی که هر چهارشنبه شب با وی داشت اطلاعاتی را در اختیار وی قرار می داد. در هر ارزیابی از موقعیت هویدا نام وی به میان می آید زیرا در تمام دوران زندگی روابط نزدیک با همکیش خود داشته است. یکی از گفته های بسیار شایع در مورد ثابتی این است که راننده پرویز ثابتی، در برابر چشمان مردم، مردی را که به همسر ثابتی نگاه کرده بود با شلیک گلوله کشت، این قتل در زمان قدرت ثابتی و سال های پایانی حکومت شاه، در کفاشی «شارل ژوردن» در خیابان وزرای تهران اتفاق افتاد.(2) در سال 1352 توسط ارتشبد نصیری، رئیس ساواک، به سمت مدیرکل اداره سوم تعیین و عملاً همه کاره ساواک شد. در همین سال ناگهان به اعتبار یک برنامه تلویزیونی به شخصیتی سرشناس بدل شد و به تدریج ابعاد قدرتش فزونی گرفت. در دوم دی ماه 1349 وقتی عباس شهریاری با نیمرخ در تلویزیون ظاهر شد ثابتی هم وارد گود شد و ابهت ساواک را به رخ کشید.(3) در مصاحبه با ناصر سماواتی (دی 1350) هم ثابتی حضور داشت.(4) منظم و پرکار بود. بدون یادداشت سخنرانی های چند ساعته می کرد. مخالفان رژیم او را خصم اصلی خود می دانستند. در عین حال، احراز همه مشاغل مهم از پست وزارت گرفته تا استادی دانشگاه و معلمی و حتی کارمندی دولت، در گرو دریافت اجازه اداره ای بود که ریاستش را او برعهده داشت. (5) وی که دوره جنگها و عملیات ضد پارتیزانی و ضد چریکی دیده بود، با تجهیزات و امکانات گسترده، گروهی را که در اسرائیل و دیکتاتوریهای نظامی آمریکای لاتین دوره دیده بودند برای مبارزه با سیاهکل به محاصره جنگل فرستاد.(6)

گزارشهایی که از طریق نصیری به شاه داده می شد، عمدتاً از طرف ثابتی و دارودسته او تنظیم می گردید. ثابتی در انتصاب مقامات دولتی و انتخاب نمایندگان مجلس نقش اساسی داشت و گزارش منفی ساواک درباره هر کس که نامزد احراز یک مقام دولتی یا نمایندگی مجلس می شد برای جلوگیری از انتصاب یا انتخاب وی کافی بود. حتی فعالیتهای اعضای خاندان سلطنت هم از این گونه نظارت و گزارشها مصون نبودند، گاه حتی گزارش های ثابتی در مورد فعالیت های غیرقاونی اعضای خاندان سلطنت خشم شاه را برمی انگیخت. منابع اطلاعاتی او علاوه بر مأمورین ساواک و هزاران «منبع خبری» که در تمام سازمانهای دولتی و بخش خصوص داشت، عوامل جاسوسی اسرائیل (موساد) در ایران و افرادی از قبیل منوچهر آزمون، داریوش و هدایت الله اسلامی نیا بودند که مستقیماً با او تماس داشتند و اخبار و اطلاعات دست اولی را از دستگاههای دولتی و بخش خصوصی و بازار و محافل روحانی در اختیار او می گذاشتند.(7)

پرویز ثابتی که بنا به خصوصیات شغلی اش صاحب چندین پاسپورت به اسامی مختلف بود در اواخر حکومت بختیار به ژنو گریخت و از آنجا به اتفاق همسرش به اسرائیل رفت. وی سپس در شهر سانفرانسیسکو در خانه ای مجلل مسکن گزید و تنها وابسته رژیم اسبق بود که یک ماه پیش از فرار خود خانه تازه ساخته اش را واقع در شهرک غرب به سفیر یکی از کشورهای عربی فروخت.(8) در آمریکا، پرویز ثابتی، نام کوچک خود را به «پیتر» تغییر داد و همچنان به شرکت خود با عباس در زمینه خرید و فروش زمین و ساختمان سازی در آمریکا و فرانسه ادامه داد. اغلب معاملاتی که ثابتی انجام می دهد به نام همسر و دو دخترش می باشد و در محضر یکی از بستگانش در آمریکا، به نام هوشنگ ثابتی، به ثبت می رسد. ثابتی، مالک چند شرکت ساختمانی در آمریکا و اروپا است.

وی از اتهامات فسادی که به خاندان سلطنت نسبت داده می‌شد یک مورد آن را بر می‌گزیند و آن را به عنوان نمونه‌ای از اتهامات بی اساس به خاندان سلطنت معرفی کرد. وی البته هیچ اشاره ای به حلبی‌آبادها، زاغه‌های در اطراف شهرها و زندگی رقت‌بار مردم فقیر بلوچستان، بشاگرد و دیگر نقاط محروم، سانسور کتاب، مطبوعات و خاموش کردن صدای مبازارت مردم ایران، روشنفکران و دخالت ندادن مردم در اداره امور کشور و اجبار به عضویت در حزب رستاخیز و رفتار شکنجه‌گران زیر دست ایشان نمی کند. پرویز ثابتی که از وی بعنوان نمونه کامل یک پلیس سیاسی نیز نام می برند، در این مصاحبه به انکار و تحریف واقعیات پرداخت و ساواک را از اتهامات وارده تبرئه کرد! و مخالفین را تروریست و خرابکار نامید. گویا ثابتی اعترافات شکنجه‌گرانی مانند تهرانی، آرش کمالی و شاهین را فراموش کرده بود!

پی نوشت ها:

1- ظهور و سقوط پهلوی، عبدالله شهبازی ، موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی ج 2 ، ص 451- 450 ،1386 .

2- معمای هویدا، عباس میلانی، نشر اختران،ص208، 1384.

3- عباس شهریاری با نام‌های مستعار، «شهرام» و «عباس اسلامی»، مامور خبرچینی از گروه‌های توده‌ای بود. شیوه اصلی نفوذ شهریاری آن بود که نخست با نشان دادن جدیت و فداکاری، اعتماد اعضای شبکه را جلب می‌کرد، سپس به تدریج تمام اعضا را شناسایی می‌کرد و در فرصت مناسب همه را به دام می‌انداخت. شهریاری که در به دام انداختن مبارزان ضدشاه، از مهارت و بی‌رحمی خاصی برخوردار بود، به الگویی «شایسته» برای ماموران ساواک تبدیل شد. برخی از فعالان چریک های فدایی که از بیم ساواک در پی فرار از ایران بودند، از طریق دوستان توده‌ای خود در تماس با شهریاری قرار گرفتند. بیشتر مبارزانی که برای خروج غیرقانونی از ایران با شهریاری تماس گرفتند، دستگیر شدند و ده‌ها نفر از آن‌ها به دست ماموران رژیم کشته شدند. شهریاری پس از ضربه‌های سنگین به «جنبش چریکی» زندگی مخفی در پیش گرفت. فدائیان خلق به شدت به دنبال او بودند و سرانجام رد پای او را یافتند. «مرد هزار چهره» ۱۴ اسفند ۱۳۵۳ در خیابان پرچم تهران به دست یک تیم عملیاتی فدائیان خلق کشته شد.

4- ناصر سماواتی عضو سازمان مجاهدین خلق در ساال 1350 دستگیر شد و در دی همان سال در مصاحبه تلویزیونی با پرویز ثابتی شرکت کرد. وی در دادگاه نظامی رژیم ابتدا به حبس ابد محکوم گردید اما مدت محکومیتش به سه سال تقلیل یافت و سرانجام در مهر 1351 آزاد شد.

5- از سید ضیاء تا بختیار، مسعود بهنود ، نشر جاویدان، 1381ص 555 .

6- بازیگران عصر پهلوی: از فروغی تا فردوست ،محمود طلوعی، ، نشر علم ج 2، ص992- 997 ، 1001 ، 1387.

7- پایگاه خبری تحلیلی پارسینه 21/11/90 .

8- سازمان مجاهدین خلق، موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی، جلد 1،ص487-488 ، 1384


سایت تاریخ شفاهی ایران