به مناسبت آغاز بکار حزب ملل اسلامی در 28 اسفند 1340

حزب ملل اسلامی از نگاه اسناد ساواک

در نشست تخصصی حزب ملل اسلامی


سخنرانی ابراهیم ذوالفقاری
1844 بازدید
حزب ملل اسلامی

 حزب ملل اسلامی از نگاه اسناد ساواک

سن من حدوداً با سن حزب ملل یکسان است. من فقط از دریچه اسناد با حزب ملل آشنا شده‌ام. امیدوارم با آن عبارت مولای متقیان که فرمود آن چنان در تاریخ گذشتگان غور کردم که گویی با آنها زیستم آنگونه باشم. این سندهایی است که دشمن انقلاب آن را تدوین کرده است. باید نکته‌ای خدمت شما بزرگواران عرض کنم که من فقط سندهای ساواک را دیده‌ام. از دریچه سندهای سازمان اطلاعات و امنیت رژیم پهلوی، حزب ملل را معرفی می‌کنم. عزیزان می‌دانند که حزب ملل به وسیله شهربانی کشف شد. اداره اطلاعات شهربانی حزب ملل را کشف کرد. پس از حدود سی و چند ساعت ساواک از کشف حزب ملل مطلع شد. خیلی هم اتفاقی بود. آقای صنوبری که در محضرشان هستیم، رفتند خانقاه قراری اجرا کنند یا جلوی خانقاه ایستادند. همین جا اختلاف اسناد شروع می‌شود. بعضی از سندها تاریخ بیست و دوم را (22/7/44) نقل می‌کنند، بعضی سندها تاریخ بیست و سوم را (23/7/44). علتش هم این است که بعضی از سندها ساعت دستگیری آقای صنوبری را ساعت 3 بامداد نقل کرده‌اند. برخی ساعت5/12 شب. حالا خودشان خواهند فرمود که کدام صحیح است. به هر جهت، پاسبانی به ایشان شک می‌کند. کیف سیاه رنگش را می‌بیند و مشکوک می‌شود. ایشان را صدا می‌کند که داخل کیف چیست. پاسخ می‌شنود کتاب و روزنامه است. داخل کیف را باز کن ببینم. ایشان با یک مشت ـ بنابر زبان اسناد ـ به صورت پاسبان می‌کوبد و کیف را روی بام خانه آقای امینی نامی که در شهر ری از اقوام معروف هستند پرتاب می‌کند و خودش فرار می‌کند، اما پاسبان موفق می‌شود ایشان را دستگیر کرده و کیف را پیدا  کند و از آنجا حزب ملل که قریب چهارسال از تشکیل آن می‌گذشت، شناسایی می‌شود. اما مشکوک بودن پاسبان شهربانی عقبه‌ای داشت. عقبه آن بود که چند اتفاق همراه هم افتاده بود. اول بهمن 43 شهید محمد بخارایی به همراه یارانش در میدان بهارستان منصور را زده بودند. اولین سند ساواک در این باره می‌گوید پسربچه‌ای که ظاهراً لال است منصور را زده است. این عین عبارت سند است. اولین برگ از سند کتاب مرحوم سیدعلی اندرزگو است که مرکز بررسی اسناد تاریخی تدوین کرده است. اولین سند این است: «پسربچه‌ای که ظاهراً لال است این اقدام را صورت داده است». بعد این پسر را بردند شهربانی. دهانش را بست. اول سند را می‌خوانم. چگونه با ایشان برخورد کردند و چگونه به او تذکر دادند تا مجبور شد نام دیگر دوستان را ببرد. محمد بخارایی دوستانش را معرفی کرد و از طریق دوستان، دو تن از افراد موفق به فرار شدند. یکی مرحوم آسیدعلی آقا اندرزگو ـ که روحش قرین رحمت باد ـ و یکی شیخ حسن یزدانی‌زاده. اندرزگو در جلسه کمیته مسلحانه ترور شرکت داشت و در روز ترور هم در میدان بهارستان بود. عکس او را از اداره ثبت احوال تقاضا کرده و تکثیر کردند. به همه شهربانی‌ها بخشنامه زدند. بخشنامه اداره اطلاعات شهربانی برای همه شهربانی‌ها هست. همزمان که به جناب صنوبری مشکوک می‌شوند و دستگیر می‌کنند،‌ از کرمانشاه، شهربانی کرمانشاه به شهربانی تهران نامه می‌دهد که ما به آدمی مشکوک شدیم و دستگیر کردیم که هم شکل و قیافه عکس است که شما برایمان فرستاده‌اید. چهار تا از این اتفاقات افتاده است. در دهم بهمن ماه نعمت‌الله نصیری به جای حسن پاکروان بر صندلی ریاست ساواک تکیه می‌زند و محسن مبصر ریاست شهربانی را برعهده می‌گیرد. نهم فروردین 44 دادستان تهران مصاحبه‌ای می‌کند و اطلاع می‌دهد که قرار است یک عده‌ای به جان برخی از شخصیتها سوءقصد کنند. 21 فروردین 44 حادثه کاخ مرمر و رضا شمس‌آبادی و تیراندازی به طرف محمدرضا پهلوی اتفاق می‌افتد.

7‌ اردیبهشت محاکمه بخارایی، صفارهرندی، نیک‌نژاد و مرحوم صادق امانی ـ شهیدان ـ شروع می‌شود. یعنی مؤتلفه‌‌ای‌هایی که دستگیر شده بودند. 26 خرداد حکم اعدامشان صادر می‌شود. 11 مهر 44 یک سرباز وظیفه ـ سند می‌گوید سرباز وظیفه، ولی بعضی‌ها می‌گویند افسر محمد بارانی ـ‌ در غذاخوری پادگان سه افسر را می‌کشد. یعنی حدود 12، 13 روز قبل از کشف حزب ملل. جالب اینجاست که بعداً پاسبانی که جناب آقای صنوبری را دستگیر می‌کند ـ سرمستی ـ جایی صحبت می‌کند. چند سال بعد می‌گوید که من می‌دانستم، بارانی، که دست به ترور آن سه نفر زد، در آن خانقاهی که آقای صنوبری را جلویش دستگیر کردیم، رفت و آمد داشت لذا ما آن خانقاه را تحت کنترل داشتیم. می‌دانستیم که افراد مشکوکی به این خانقاه رفت و آمد دارند. به این روش موفق شدیم تا حزب را کشف کنیم. زبان سند است. 11 آبان قصه محاکمه شیروانلو، پرویز نیکخواه در حادثه 21 فروردین اتفاق می‌افتد.[1] از مظلومیت حزب ملل همین بس که در روزشماری که بعد از انقلاب اسلامی نوشته شده، در تاریخ 17 بهمن 44، اسمی از حزب ملل نبرده‌اند. نوشته‌اند محاکمه 55 نفر از اعضای حزب مسلح مخفی. در تاریخ 15 اسفند هم نوشته‌اند دادگاه نظامی مأمور رسیدگی به پرونده اتهامی اعضای جمعیت سرّی. به هر حال آقای صنوبری ابتدا صحبت نمی‌کند. بعد سند می‌گوید که به ایشان تذکر دادیم. تذکر در زبان اسناد امنیتی معنای خاص خود را دارد. آنهایی که زندان بودند خودشان می‌دانند، آنهایی هم که از این موزه بازدید کردند و وسایل را دیدند، طبیعتاً زبان تذکر نیروهای امنیتی را متوجه شده‌اند. آقای صنوبری 18 ساله زبان باز می‌کند، یکی دو نفر از دوستان را معرفی می‌کند. شبکه همین گونه معرفی می‌شود. همان‌گونه که جناب آقای حجتی فرمودند دوستان به کوه‌ پناه می‌برند. برای درگیری مسلحانه هفت اکیپ شهربانی کوه را محاصره می‌کنند. شبانه، بعد از تیراندازی‌هایی که صورت می‌گیرد آقای بجنوردی دستگیر می‌شود. آقای مولوی با یک اسلحه فراری می‌شود و الحمدلله دستگیر نمی‌شود. آنچه در اسناد موجود است، این است. اسناد چهار جلد قطور است و در این جلسه فرصت نیست که به تمام اسناد پرداخت. به یک نکته از اسناد اشاره می‌کنم. روزنامه یا روز‌‌نامه‌های آن زمان نوشتند. کسانی که قرار است تاریخ حزب ملل را مطالعه کنند چه بسا سراغ روزنامه‌های آن زمان هم بروند. نکته این است؛ نصیری که تازه ریاست ساواک را برعهده گرفته، وقتی برایش گزارش این دستگیری به همراه نشریات حزب ملل ارسال می‌شود، زیر بعضی از عبارات خط می‌کشد. این گزارش نصیری را به افکار حزب ملل توجه می‌‌دهد و وی دستور پی‌گیری می‌دهد. عین خط نصیری است. می‌نویسد: «با شهربانی در تماس بوده در صورت احتیاج مساعدت لازم را بنمایید و باید ریشه آن معلوم و یقیناً همین دسته یک اکیپ تروریستی داشته که باید معلوم و منبع اصلی آن نیز باید معلوم شود که از چه دولت خارجی سرچشمه گرفته است.»

          چون رژیم قصه ابوقیس جوجو را در 15 خرداد تجربه کرده بود. خاطر مبارکتان هست که در قصه ابوقیس جوجو چه سر و صدایی به پا شد. اکنون که هاشمی ـ رئیس اداره هشتم ساواک ـ خاطراتش را منتشر کرده، با صراحت می‌گوید که قصه ابوقیس جوجو قصه ساختگی بود. یک شاگرد تاجری بود که پولهایی را برای جواهریان نامی آورده بود و این چنین شد. روزنامه مرد مبارز که مدیرش خلیل اسعد رزم‌آرا بود. خلیل اسعد رزم‌آرایی که با آمریکا ارتباطش مشخص بود. با ساواک ارتباط مشخصی داشت. از آن گذشته خلیل اسعد به قدری فاسد بود که شرم می‌کند آدم در چنین جلساتی از خلیل اسعد اصلاً حرف بزند. یعنی پرونده خلیل اسعد رزم‌آرا این قدر کثیف است. ابتدا روزنامه اطلاعات می‌نویسد که در 2/11/44 رهبران حزب پول زیادی برای مخارج در اختیار داشتند، منتها در بازجویی‌ها اظهار داشتند از حق عضویت افراد تأمین شده است. با توجه به کمی تعداد اعضا و عدم تناسب حق عضویت پرداختی آنها با میزان پولی که خرج می‌کردند باید گفت که بودجه آنها از یک محل نامعلومی تهیه می‌شده است. یعنی رهنمود نصیری به روزنامه‌ها کشیده می‌شود. برای اینکه حزب ملل به یک دولت خارجی منتسب شود. وقتی به یک دولت خارجی منتسب شد به طور طبیعی می‌شود محکومیت‌ها را محکومیت‌های کلانی قرار داد و حکم‌های آنچنانی صادر کرد. این در صورتی است که خود ساواک در گزارشی می‌آورد که آخرین موجودی حزب پس از دستگیری مبلغ شش هزار ریال بود که به عنوان مساعده در اختیار اعضا قرار داده شده بود. این عین سند ساواک است. سندش موجود است. ولی آن چیزی که اسعد رزم‌آرا در روزنامه مرد مبارز به تاریخ 18/11/44 می‌نویسد چیز دیگری است. در ستونی می‌گوید: گفته می‌شود در دادگاه متهمین حزب مخفی نام دولت خارجی که به افراد این دسته اسلحه و پول می‌دادند اعلام می‌شود. بعد از مقداری توضیح می‌گوید: این شبکه‌های مخفی زیرزمینی به دست عوامل چند کشور خارجی اداره می‌شده است. متهمین این پرونده 55 نفر هستند و دادستان دادگاه برای 8 نفر از آنها تقاضای اعدام نموده است. بعد از این که احکام صادر می‌شود، تنها فردی که به اعدام محکوم می‌شود رهبر حزب، جناب آقای بجنوردی است. تلاشها آغاز می‌شود تا این حکم تخفیف پیدا کند. مرحوم آیت‌الله‌العظمی سید محمد هادی میلانی رحمت‌الله علیه وارد گود می‌شود. از نجف نامه‌ای با 250 امضا می‌آید. طبیعتاً خبر، بازتابهای خارجی نیز داشته است. از فرانسه وکیلی به نام رولا می‌آید که در جلسات دادگاه شرکت کند، اما راهش نمی‌دهند. در جلسات این اتفاقات می‌افتد و اعضا محکوم می‌شوند. ساواک مشهد ریاستش با سرتیپ بهرامی بود. آنهایی که با ساواک آشنا هستند از جنایات سرتیپ بهرامی مطلعند. او از منابعی که در مدرسه علمیه نواب داشت عکسی کشف می‌کند و آن را برای ساواک تهران ارسال می‌کند. آن عکس، عکس آقای بجنوردی به همراه یکی دو نفر از طلبه‌های مدرسه نواب است. شخص عربی در این عکس وجود داشته است. دشمن به خیال خود به خواسته‌اش رسیده است. همین را مطمح نظر قرار می‌دهد تا اثبات کند که حزب ملل با یک دولت خارجی در تماس است. هر چه تلاش می‌کنند از تحقیق به جایی نمی‌رسند. تنها راه این بود که در دادگاه از خود آقای بجنوردی در این باره سئوال کنند. وقتی سئوال می‌کنند پاسخ جناب بجنوردی این است که این یک نفر عرب سوری است و از جایی معرفی شده بود که من به عنوان مترجم با ایشان همراهی داشتم. این فرد برای خرید قالی به تهران آمده بود. ترفندی جناب بجنوردی در جلسات دادگاه به کار می‌بندند و ترفند کارسازی هم است. وقتی ساواک بررسی می‌کند و تشکیلات حزب ملل، رده‌بندیهای مدرسه و کلاس‌ و کادر و رهبری حزب را در می‌آورد، می‌نویسد که تاکنون گروهی به انسجام و تشکیلاتی‌تر از این گروه در ایران وجود نداشته و بعد به گروههای چپ مثل حزب توده اشاره می‌کند. آقای بجنوردی گویا ضدبازجویی هم خوانده بود. وقتی می‌بیند دو نفر از دوستان حزب ملل دستگیر نشده‌اند، یکی جناب مهندس مولوی عربشاهی و دیگری آقای آیت‌الله‌زاده، می‌گوید پرونده ناقص است. تا این دو نفر دستگیر نشوند ما حرفی برای گفتن نداریم. البته رژیم به این توجه نمی‌کند و حکم اعدام ایشان را صادر می‌کنند. لیکن با تلاشی که صورت می‌گیرد با یک درجه تخفیف، این حکم به حبس ابد تقلیل می‌یابد. قصه حزب ملل در اینجا تمام نمی‌شود. محکومیتها صورت می‌گیرد. همانطور که فرمودند از سه سال تا اعدام. 14 نفر حکم برائت می‌گیرند و آزاد می‌شوند. چند نفری دستگیر نمی‌شوند. اخوی جناب آقای بجنوردی ـ آقای سیدجواد بجنوردی ـ دستگیر می‌شود که داستان زیبایی دارد. کسی که منبع ساواک مشهد بود و آن عکس را به ساواک تهران ارسال می‌کند توسط دوستان مشهدی شناسایی می‌شود. وی را فریب می‌دهند و اطلاعات دروغ به او می‌دهند. تا جایی که ساواک حرفهای منبع خودش را می‌پذیرد و دستور دستگیری 7 نفر را صادر می‌کند که یکی از آنها اخوی جناب بجنوردی است. وقتی افراد را دستگیر می‌کنند، می‌بینند که فریب خورده‌اند و هیچ چیزی نبوده است. از این هفت نفر، پنج نفر را آزاد می‌کنند. 2 نفر را هم با قید التزام عدم خروج از حوزه قضایی تهران آزاد می‌کنند. عزیزانی که دوست دارند در خصوص حزب ملل اسلامی مطالعه داشته باشند، بخشی از اسناد این حزب در غرفه‌ای در همین موزه عبرت به عنوان غرفه حزب ملل اسلامی طراحی شده است.

          آنچه بود در سندها بود و یک کلمه به آن اضافه نکردیم. ان‌شاءالله خداوند تبارک و تعالی آن کسانی را که در بین اعضای محترم حزب ملل بودند و سر به تیره تراب بردند و جایشان در این جلسه خالی است از برکات ماه مبارک امشب بهره‌مند کند و همه عزیزانی که شرف حضور دارند بر توفیقاتشان بیفزاید.

 

 


1 ـ ترور محمد‌رضا پهلوی توسط شهید شمس‌آبادی که فردی مسلمان، معتقد و متدین بود صورت گرفت؛ خاصه این که این حرکت پس از تبعید حضرت امام خمینی به ترکیه و سپس نجف انجام شد. ساواک با ترفند خاصی، دستگیری یک محفل چپ به رهبری پرویز نیکخواه را اعلام کرد و آن را به اقدام شهید شمس‌آبادی ربط داد.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی، با انتشار کتاب «ترور شاه به روایت اسناد ساواک» توسط مرکز بررسی اسناد تاریخی و تحقیقاتحجة‌الاسلام سید حمید روحانی در کتاب «نهضت امام خمینی» (ج اول) بی‌پایگی این ادعای حکومت پهلوی بیش از پیش مشخص شد.


موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی