انجمن‌های یهودی در دوره دوم مشروطه


 انجمن‌های یهودی در دوره دوم مشروطه

  اندکی بعد از فتح تهران گروهی به نام «ژون پرسان» یا همان «ایرانیان جوان» اعلام موجودیت کردند، تشابه اسمی آنها با «ژون ترک» یا «ترکان جوان» در عثمانی قابل تأمل بود. ژون پرسان فرقه‌ای آشوب‌طلب و بحران‌ساز و منشأ آن برخی محافل یهودی اروپا بود. اعضای این فرقه بعد از به دار آویختن صنیع حضرت اعلامیه‌ای منتشر کردند که در آن آمده بود با اعدام وی، ایرانی‌ها «شاید خیال کنند که ریشه مفسدین از جا کنده شد، یا تمام افسادات و تقلبات فقط در وجود منحوس او جمع بود. ولی دستگیر شدن چند نفر مفسد دیگر، مدلل نمود که هنوز وطن‌فروشان دست از خیانت برنداشته‌اند». از مجاهدین خواسته شده بود آرامش را حفظ کنند تا طرفداران وضع سابق به عقب رانده شوند؛ اما «چشم ژون پرسان‌ها (جوانان ایران) باز است [و] تا جان دارند در حفظ استقلال مملکت خود و بقای مشروطیت کوشش خواهند کرد. زنده باد آزادی! زنده باد برابری! مرده باد مفسدین! زنده باد فرقه ‌ژون پرسان!»[1] این اعلامیه 12 رجب 1327 منتشر شده بود.

در اعلامیه‌های ژون پرسان ستایش زیادی از رعایا و زحمتکشان بی‌اجر و مزد ایران شده. از تقسیم املاک بین زارعین طرفداری و گفته می‌شد ژون پرسان‌ها حامی‌ آنها هستند، روزنامه تأسیس می‌کنند، مقاله می‌نویسند و حقوق آنها را می‌گیرند پس خیالشان آسوده باشد.[2]

ژون پرسان‌ها به وعده خود وفا کردند؛ و در رمضان 1327، اولین شماره روزنامه خود را موسوم به شرق، به مدیریت جوان جاه‌طلبی به نام سیدضیاءالدین طباطبایی انتشار دادند.[3] سیدضیاء فرزند آقا سیدعلی یزدی بود، ژون پرسان‌ها او را مدیر روزنامه کردند «تا هر مجازاتی لازم شود خودشان داخل نباشند. این آقازاده هم برای همان اسم مدیر ممنون و متشکر شده، پیه تمام صدمات را به خودش مالیده است».[4] پیام این عبارت واضح است، ژون پرسان گروهی سرّی و مخفی بود که برای پیشبرد اهداف خود روزنامه راه انداخته بود و در این راه از جاه‌طلبی‌های جوانی به اسم سیدضیاء بهره‌برداری می‌کرد. سیدضیاء تجربه روزنامه‌نگاری هم داشت. او در سن پانزده سالگی در شیراز روزنامه‌ای تحت عنوان ندای اسلام منتشر کرده بود.

شرق از همان ابتدای انتشار موضعی تندروانه داشت. در یکی از شماره‌های نخست ضمن اشاره به مسئله استقراض، شدیداً از کسانی که معتقد بودند جواهرات سلطنتی گرو گذاشته شود تا مبلغی پول به دست آید انتقاد کرد. در همان شماره آمده بود: «بدبختانه با کمال تأسف مشاهده می‌شود که هیچ فرقی با ایام استبداد حاصل نکرده، منتهی از حکم انفرادی خاقان مخلوع خلاصی جسته و دچار احکام و آراء خواقین متکثره متعدده گردیدیم».[5]

این روزنامه سپهدار صدراعظم را هم مورد حمله قرار داده بود و از اینکه وی در امور وزارتخانه‌ها، مخصوصاً عدلیه، دخالت می‌کرد و حکم صادر می‌کرد، انتقاد کرده بود. شب آن روز به حکم سرداراسعد وزیر داخله، یپرم‌خان رئیس نظمیه روزنامه را توقیف کرد. بلافاصله سیدضیاء اعلامیه‌ای منتشر کرد و «استبداد» ایران را اعلام داشت، زیرا روزنامه شرق «به واسطه استقلال‌طلبی و وطن‌دوستی و راست‌گویی و درست‌نویسی» بدون محاکمه، استنطاق و بدون اطلاع عدلیه از جانب وزیر داخله توقیف شده است: «اگر مشروطه‌خواه در ایران هست، اگر استقلال‌طلب هست، اگر ترقی‌خواه وجود دارد، وظیفه مملکتی وطنی و وطن‌خواهی خود را از این ساعت با این وزراء معلوم‌الحال باید بداند».[6] شرق فقط یک روز توقیف شد و مجدداً منتشر گردید. البته این دفعه اول توقیف شرق بود و در مرحله بعدی، پس از اینکه احمد‌شاه را متهم کرد، در ماه رمضان مجلس رقص و عیاشی به پا کرده است، برای همیشه تعطیل شد.

 

فرانکو پرسان

در همین دوره فعالیت‌های مدارس آلیانس اسرائیلی و همچنین انجمن فرانکوپرسان افزایش چشم‌گیری پیدا کرد. سابقه تأسیس مدارس آلیانس اسرائیلی به ایام مسافرت ناصرالدین‌شاه به فرنگ به سال 1252 شمسی مصادف با 1873 میلادی بازمی‌گشت، همان ایامی که میرزا‌حسین‌خان سپهسالار صدارت اعظمی او را بر عهده داشت و همان ایامی که امتیاز رویتر به بیگانه داده شد. تأسیس مدارس آلیانس محصول توافق شاه ایران و صدراعظم او با «اتحادیه جهانی اسرائیلی»[7] بود. مدارس آلیانس اسرائیلی توسط همین گروه در ایران ساخته شد و حکومت ایران تعهد می‌کرد از آنان حمایت نماید.[8] ریاست آلیانس در آن زمان بر عهده اسحاق موسی آدولف کرمیو[9] بود. به قول ناهوم سوکولوف نخستین نویسنده تاریخ خاص صهیونیسم، «کرمیو یک صهیونیست به معنی نوین این واژه نبود امّا بدون اغراق می‌توان گفت که علایق وی به یهودیت، برداشت وی از عظمت قوم یهود و عشق وی به فلسطین، ماهیت صهیونیستی داشت».[10] درست همزمان با جنبش مشروطه ایران، فعالیت آلیانسها شدت بی‌سابقه‌ای پیدا کرد. از بزرگان یهود ایران قول گرفته شده بود آلیانس‌ها حق ثبت نام اطفال مسلمان را نداشته باشند، امّا این قول نادیده گرفته شد.[11]  اتحادیه جهانی مدارس آلیانس اسرائیلی در فرانسه قرار داشت و از همان جا فعالیت‌های خود را در ایران هدایت می‌کرد. این تشکیلات با انجمن فرانکو پرسان که مقرّ آن در فرانسه بود ارتباط داشت. مجله فرانکو پرسان ارگان انجمن دوستی ایران و فرانسه یا همان فرانکو ‌پرسان بود. این انجمن با شدت و حدت از مشروطه ایران دفاع می‌کرد و در داخل کشور طرفدارانی مثل سیدضیاءالدین طباطبایی مدیر روزنامه‌های شرق و برق داشت که گفتیم روزنامه‌هایش ارگان انجمنی بنام ژون پرسان بودند. برای اینکه مواضع مجله فرانکوپرسان بهتر معلوم ‌شود، نقل متن دو مطلب کوتاه از آن که در روزنامه مجلس ترجمه شده بود، خالی از فایده نیست.

در یکی از این مقالات «وضع زندگانی قوم بنی ‌اسرائیل» در ایران شرح داده شده بود. نویسنده آورده بود در سال 1850م «جمعی از حامیان عالم انسانیت و برخی از دوستان مجمع آدمیت» مصمم شدند قوم یهود را که در اطراف عالم پراکنده است و نزدیک به نابودی است حیاتی تازه بخشند و آنها قصد داشتند برای بهبود وضعیت یهودیان شرکتی تأسیس نمایند که روزنامة مجلس آن را «مجمع اسرائیلیان» ترجمه کرده بود. ادعا شد این شرکت در سال 1862 بدون سرمایه شروع به کار کرد، ابتدا مدرسه‌ای در یکی از شهرهای مراکش تأسیس نمود و ده سال بعد هفده مدرسه جدید تأسیس شد. در اندک زمانی در مراکش،‌ الجزایر، تونس، مصر، بلغارستان، قلمرو عثمانی به ویژه فلسطین، ایران و حجاز متجاوز از صد مدرسه احداث گردید.

در سال 1908م آن جمع درصدد برآمد توجه بیشتری به یهودیان ایران مبذول دارد و «آنها را هم از گرداب جهل و نادانی نجات دهد». برای انجام این مقصود مدرسه‌ای در تهران تأسیس شد و به مرور در سایر شهرها هم مدارسی تأسیس گردید. تعداد یهودیان ایران در شهرهای تهران، همدان، اصفهان، شیراز، صحنه و کرمانشاه 27900 تن برآورد شد که از این عده 1872 پسر و 262 دختر در مدارس مورد حمایت انجمن اسرائیلیان تحصیل می‌کردند. جمع مخارج مدارس 695/822/11 فرانک بود که مبلغ بسیار هنگفتی در شرایط آن روز ایران به شمار می‌رفت. نسبت محصلین به نفوس یهود بیش از یک دهم بود، «حال اینکه قوم نه سلطنتی دارند و نه قوای ملی و اگر سرشماری در ایران معمول بود و صورت صحیحی از شاگردان مکاتب و مدارس می‌داشتیم بدبختانه می‌دیدیم که تفاوت از زمین تا آسمان است».[12]

این مجله که معلوم است توسط برخی یهودیان فرانسه اداره می‌شد و ظاهراً درصدد تحکیم روابط مودت‌آمیز بین ایران و فرانسه بود، در شماره‌ای دیگر دمکرات‌ها و اعتدالی‌ها را مورد انتقاد قرار داد. نویسنده اعلام کرده بود طرفدار هیچ‌یک از روزنامه‌های ایران نبوده و نیست و انجمن او هم چنین موضعی دارد،‌ اما «نظر به منافع بعضی دوستان که در حزب اعتدال و دمکرات هستند»، و با توجه به خطر بزرگی که آینده مملکت را تهدید می‌کند و «ما آن را بدبختانه پیش‌بینی کرده‌ایم اظهار می‌نماییم». ایران نو و استقلال ارگان‌های حزب دمکرات و اعتدال شناخته می‌شدند که از نظر نویسنده فرانکو پرسان، مسلکی را در پیش گرفته‌اند که ایران را به زودی به خرابی می‌کشاند. نوشته شد مشاجره قلمی و اظهار عقاید مختلف در همه جا معمول است، اما نه ‌به طوری که از طرف احزاب ایران تعقیب می‌شود. احزاب ایران هر کدام برای پیشرفت کار خود، راهی در پیش گرفته‌اند و هر یک دیگری را دشمن وطن قلمداد می‌کند و انواع معایب را برایش می‌تراشد. به نظر فرانکو پرسان اینها «حملات وحشیانه» است که عاقبت منجر به دشمنی و عداوت شخصی خواهد شد و نتایج وخیمی در پی خواهد داشت:

اشخاصی که زبان ملت را در دست گرفته می‌خواهند ملتی را هدایت نمایند این مسلک را پیش گرفته‌اند. بدا به حال آنهایی که این آقایان را مربی نوع دانسته و می‌خواهند مسلک آنها را تعقیب نمایند، بدبختانه همه کس می‌داند که این نوع مشاجره و اظهار عقیده عاقبتی وخیم خواهد داشت یعنی روزی خواهد آمد که اعتدالی با دمکرات عوض اظهار عقیده و مسلک، حربه در دست گرفته و مانند دو دشمن خارجی با هم جنگ نمایند.

توضیح داده شده بود هدف اصلی حفظ استقلال ایران و اتفاق و اتحاد بین ساکنین آن است و حتی‌المقدور از آنچه مایه نفاق است باید احتراز کرد و روشی در پیش گرفت تا مردم را متحد و متفق سازد نه این که مقالاتی منتشر کنند که دوستی و امید را تبدیل به دشمنی و یأس نمایند و کشور را به ‌گونه‌ای خراب نمایند که دیگر ابداً قابل اصلاح نباشد.[13]

دبیر مجله فرانکو پرسان، ژرژ لامپر نام داشت که منشی انجمن هم به حساب می‌آمد. روزنامه سی‌یکل فرانسه از مواضع آنها حمایت می‌کرد و به همین سیاق این روزنامه از محافل تندرو مثل حزب دمکرات هواداری می‌نمود. سی‌یکل به شدت ضد روسیه بود و به سیاست رسمی وزارت خارجه انگلیس هم شدیداً حمله می‌کرد و مقالاتی علیه قرارداد 1907 چاپ می‌نمود. پس از ترجمه مقاله فوق در روزنامة مجلس، از شماره بعد حملات اعتدالی علیه دمکرات‌ها متوقف شد. شاید مهمترین دلیل، هجوم محمدعلی میرزا، شاه سابق از مرزهای شمالی و شمال شرقی بود.

انجمن ایران و فرانسه، مرتباً نشریات خود را به ایران ارسال می‌کرد. گیرندگان نشریات ارباب جراید، نمایندگان مجلس و وزرا بودند. هدف از تشکیل انجمن تحکیم روابط حسنه بین دولتین ایران و فرانسه و ترویج منافع تجاری دو کشور و معرفی ملتهای ایران و فرانسه به یکدیگر شناخته می‌شد. انجمن در سال 1909م و مقارن با دوره دوم مشروطه تأسیس شد و از ایرانیانی که با آن روابط زیادی داشتند می‌توان از میرزا‌کریم‌خان رشتی و اسماعیل‌خان ممتازالدوله وزیرمختار ایران در پاریس نام برد. از دیگر فعالیت‌های انجمن، جذب جوانان ایرانی در ادارات فرانسه بود. عده‌ای دیگر به سفارش انجمن باید از طرف دولت ایران اعزام می‌شدند تا افکار عمومی فرانسه را درباره حوادث ایران روشن نمایند.

مجله فرانکو پرسان برای دفاع از مشروطه ایران تأسیس شده بود، ضمن اینکه رهنمودهایی برای بهبود اوضاع سیاسی و اقتصادی ایران ارائه می‌شد. گزیده‌ای از مطالب جراید ایران به فرانسه ترجمه می‌گردید، لوایحی که جهت اداره امور برای متصدیان ایرانی نوشته می‌شد، زیاد بود و می‌شد آن‌ها را تبدیل به یک کتاب کرد. توصیه شده بود مطالب مجله به زبان فارسی برگردانده شده و چاپ شود تا اسباب دلگرمی اعضای انجمن فراهم گردد. نمایندگان مجلس ایران «اطلاعات لازم» را «قبل از وقت» برای سهولت کار از انجمن دریافت می‌کردند و انجمن سیر حوادث را پیش‌بینی می‌نمود. نمایندگان مجلس از منبع اطلاعات خود سخنی نمی‌گفتند. تقاضا شده بود ارباب جرائد و نمایندگان وجود انجمن را در پاریس تبلیغ نمایند: «که این اداره برای انجام خدمات و تهیه همه نوع اطلاعات که در این موقع دوستان ایرانی ما راجع به تشکیل ادارات و غیره محتاج هستند، حاضر است». از موارد مورد توجه مجله، فعالیت‌های «آلیانس کلیمی در ایران» بود.[14]  بنا‌بر‌این، انجمن مزبور را نباید انجمنی معمولی به شمار آورد که فقط فعالیت‌ها و تبلیغات فرهنگی می‌کرد بلکه حقیقت این است که انجمن با رهبران صهیونیسم بین‌الملل مرتبط بود. چه دلیلی داشت برخی نمایندگان مجلس که پیشاپیش اطلاعات لازم را از انجمن دریافت می‌کردند، اطلاعات خود را مخفی نگه دارند و از منبع اطلاع خود سخنی به میان نیاورند؟ از همه بالاتر چه نسبتی بین فعالیت‌های آلیانس اسرائیلی ایران و این انجمن وجود داشت؟ بدیهی است نخستین فصل مشترک همانا انتساب به مذهب یهود بود، اما نه یهودیت به مثابه یک دین بلکه یهودیت به مثابه یک ایدئولوژی سیاسی که در سودای تشکیل دولتی مستقل بود و با برخی سرمایه‌سالاران یهودی در خارج ایران هم رابطه داشت، همان محافلی که به انگیزه‌های اقتصادی و سیاسی خود در ایران رنگ مشروطه‌خواهی زده بودند. برای درک این مهم اندکی به عقب بازمی‌گردیم.

 

یهودیان و ایران عصر قاجار

در قرن نوزدهم توده‌های یهودیان ایرانی به تعبیر کرزن غرق در فقر و جهالت بودند. به جز کنیسه‌هایی که در آنها فقط دعا خوانده می‌شد و اکثر شرکت‌کنندگان چیزی از معانی آن دعاها نمی‌دانستند، مدرسه‌ای وجود نداشت. اکثر یهودیان معلومات خود را از طریق معلمان خصوصی یاد گرفته بودند. وقتی مدارس آمریکایی تأسیس شد، حدود صد تن از یهودیان در این مدارس درس می‌خواندند. در این میان در آستانه مشروطه مدرسه‌ای هم در اصفهان وجود داشت که به جز عبری، زبان فارسی و انگلیسی یاد می‌داد. این مدرسه را فردی نورالله نام، بنیاد گذاشته بود. شغل بسیاری از یهودیان تولید مشروب، تریاک، تجارت و جواهرفروشی بود و تعدادی به دست‌فروشی، رقاصی و رفتگری مشغول بودند، یعنی مشاغلی که شأن اجتماعی چندانی نداشت،‌ تجار بزرگ یهودیان بسیار کم بودند.[15]

وضعیت یهودیان ایران از اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم رو به بهبودی گذاشت، یعنی بعد از آنکه با جوامع یهودی اروپا، هند و عراق ارتباط پیدا کردند. سلطان یهودیان هند و عراق خانواده ساسون بود که نقش کلیدی در عرصه‌ اقتصادی سرزمین‌های شرقی داشت. اما با همه‌ این احوال یهودیان ایران اکثراً نقش مهمی در تجارت نداشتند، لیکن بنا بر برخی گزارش‌ها در مناطقی مثل بوشهر کلید تجارت در دست آنها بود. برخی یهودیان ایران در صدور منسوجات پنبه‌ای منچستر، از طریق بغداد دست داشتند، تجارت این دو شهر یعنی منچستر و بغداد عمدتاً در دست یهودیان بود. بنا به ادعای برخی منابع هشتاد درصد تجارت کرمانشاه و همدان در دست تجار یهودی بود. وقتی آژانس یهود تشکیل شد مدارسی ایجاد گشت، به‌ طوری که در دوره ده ساله 1898 تا 1908، یازده مدرسه یهودی با 2225 شاگرد در ایران تأسیس شد. در دوره مشروطه محدودیت‌هایی که در گذشته علیه یهودیان وجود داشت تعدیل گردید و در همین سال‌ها آنها نقش مؤثری در زندگی بازرگانی ایران برعهده گرفتند. بعدها، در دهه چهل شمسی حداقل سی درصد کل تجارت منسوجات تهران در دست یهودیان قرار داشت.[16]

هرچند مردان یهودی از آزادی عمل محدودی برای تجارت در یک جامعه اسلامی برخوردار بودند، لیکن زنان آنها با استفاده از پوشش اسلامی قابل شناخته شدن نبودند، و می‌توانستند به جاهای مهمی مثل حرمسرای شاهی، ‌منازل اعیان و اشراف و عملیات نزول خواری وارد شوند، از این طریق برخی یهودیان ثروت‌های عظیمی به دست آوردند. کسانی که توانسته بودند پیوند تجاری با نقاط مختلف جهان بالاخص هند و انگلیس برقرار نمایند، ثروت انبوهی بهم زدند. پس از استقرار مشروطه این‌ تجار توانستند وارد تجارت‌های بزرگ‌تر شوند و از این رهگذر سرمایه‌های نقدی کلانی را صاحب شوند.[17] پس می‌توان تصور کرد مشروطه چه نقش عظیمی در آزادی عمل یهودیان ایران برعهده داشته است.

بدون تردید یهودیان جزیی از تاریخ ایران بوده و هستند، به همین دلیل بدون پرداختن به آنها بخش مهمی از تاریخ کشور ناگفته باقی می‌ماند. اگرچه از دوران پیش از اسلام این قوم در صحنه حوادث ایران و جهان تأثیر شگرفی داشته‌اند و حتی نام بنیادگذار سلسله هخامنشی به عنوان یکی از منجیان آن قوم در تورات آمده است و از برخی دیگر از شاهان سلسله مزبور هم نامی در آن کتاب برده شده است، لیکن تأثیر آنها در حوادث ایران جدید و معاصر قابل قیاس با هیچ مقطع تاریخی نیست.

یهودی‌ها در اطراف و اکناف ایران پراکنده بودند. تعدادی از آنها در زرقان فارس اقامت داشتند، اینها از جمله به کاری مشغول بودند که بسیار پرسود بود، «یعنی در ساختن شراب مهارت غریبی پیدا نموده» بودند. در دهستان زرقان بیست خانواده یهودی وجود داشت.[18]  

تعدادی یهودی در همدان زندگی می‌کردند که فلاندن مسیحی‌های آن‌جا را هم کم و بیش یهودی می‌دانست. یهودی‌های همدان مقدار زیادی سکه‌های یونانی و ساسانی می‌ساختند و بیشتر سکه‌ها نقش اسکندر و اردشیر داشت:

یهودی‌ها... تمام کوشش‌شان در استفاده و نفع شخصی است و به ویژه در تجارت و معامله سکه‌ها سررشته کامل دارند، بدین عمل مبادرت کرده از روی سکه‌های اصلی سکه‌های بدلی ساخته‌اند. همدان یکی از بزرگترین مراکز یهودیان است، در آن دویست خانوار یهودی سکونت دارند.[19]

شهر بوشهر هم تعدادی یهودی در خود جای داده بود، در دکان‌های آن‌جا اسلحه‌فروشان یهودی یا کارگران ارمنی کار می‌کردند.[20]  نسبت به سایر نقاط کشور در همدان موقعیت یهودیان بهتر بود، از این بالاتر در همدان دومین معبد بزرگ یهودیان بعد از معابد شهر بیت‌المقدس قرار داشت، ملکه شوش یعنی استر و عمویش مردخای در این شهر دفن شده بودند. در همدان مقبره مجللی وجود داشت که «بقایای این دو شهیر نژاد اسرائیلی در آن یافت می‌شود». یهودیان شرقی از اطراف و اکناف برای زیارت به این محل می‌آمدند و یکی از بزرگترین اعیاد خود یعنی «پاریم» را در آن برپا می‌ساختند. این عید سالیانه برگزار می‌شد. در بین بازمانده‌های یهود در همدان «تنها چیزی که در مسافرین تأثیر می‌کند، خصال و خوبی این دختر، بنیامین است که اسرائیلی‌ها را از دست آسوریها و تحقیرات ننگ‌آور آنها نجات داد. این واقعه در تاریخ مسطور، به ویژه راسین از آن شرح مبسوطی داده است».[21]

در همین دوره مظفری مسیو ویزیوز که رئیس مدرسه آلیانس فرانسه و از بنیادگذاران لژ بیداری ایران به سال 1325 قمری بود، جمعیتی را در تهران تشکیل داد به نام «فرانک» که اعضای آن عبارت بودند از: حسین امین‌الضرب، نصیرالدوله بدر، سیدمحمدرضا مساوات، شیخ ابراهیم زنجانی، رضاقلی‌خان نظام‌السلطنه و قاضی ارداقی.[22]  جمعیت فرانک همان «فرانکو پرسان» است که مرکز اصلی آن در فرانسه بود و گردانندگان آن هم یهودی بودند و در دوره مشروطیت بسیار فعال بود. پیش‌تر توضیح دادیم کسانی مثل میرزاکریم‌خان رشتی و ممتازالدوله وزیرمختار ایران در فرانسه با آن انجمن مربوط بودند.

 

کمیته ایران در لندن

فعالیت یهودیان در ارتباط با مسائل ایران منحصر به فرانسوی‌ها نبود. یهودیان انگلیس بیشتر از یهودیان فرانسه در ارتباط با حوادث مشروطه فعال بودند. یکی از اینها لرد لمینگتن از اعضای گروه پارلمانی کمیته ایران[23] بود، این کمیته بعداً به انجمن ایران تغییر نام داد. حبل‌المتین و ایران نو آن مجلس را ایرانی می‌خواندند. اعضای انجمن بجز لمینگتن، عبارت بودند از میرزامهدی‌خان مشیرالملک، وزیرمختار ایران در لندن، آقاسیدامیرعلی «عضو مجلس شورای مخصوص پادشاه انگلیس» که از رهبران فرقه اسماعیلی بود، سر  چارلز لایال وزیر اسبق داخله و خارجه حکومت هندوستان، سر توماس بارکلی عضو پارلمان انگلیس، میرزا عبدالغفار‌خان مستشار سفارت ایران در لندن، ژنرال سر توماس گاردان که پیش‌تر وابسته نظامی سفارت انگلیس در تهران بود، مستر لینچ که «در ایران منافع و تجارت عمده دارد»، مستر بیوکانان از سهامداران بانک شاهنشاهی و مستر میچل کارمند محلی کنسولگری ایران در لندن.

مهمترین اعضای انجمن، لمینگتن و براون بودند، محل تشکیل جلسات منزل لمینگتن بود که با حرارت ویژه‌ای از مشروطه ایران بالاخص افراد وابسته به حزب دمکرات حمایت می‌کرد و شدیداً با قرارداد 1907 مخالف بود. به دعوت لینچ گاهی اوقات لرد کرزن هم در جلسات شرکت می‌کرد. اهداف انجمن افزایش دوستی بین ملت‌های ایران و انگلیس و تشویق تحصیل ادبیات فارسی در انگلیس بود،‌ بعلاوه:

[این انجمن] دقت نماید و در تحت ملاحظه آورد تمام مسائلی را که به ایران و انگلیس مربوط و ایران و انگلیس در آن دخیل هستند، یعنی مسائل تجارتی، صنعتی، عملی، علمی، اقتصادی و مسائل راجع به تربیت و معارف و در این مطالب و مطالب دیگر کسب اطلاع نماید و رساندن اطلاع، به اشخاصی که اطلاعات لازم دارند.[24] 

این مجلس در ایران هم شعبه‌ای داشت که امور خود را با شعبه انجمن در لندن هماهنگ می‌کرد. گفتیم مهم‌ترین عضو انجمن لرد لمینگتون بود، او از حامیان جنبش صهیونیستی به شمار می‌رفت. ناهوم سرکولف از پیشگامان این جنبش از او به عنوان «خاخام اعظم لرد لمینگتون» یاد می‌کرد. در همایشی که سال‌ها بعد در تالار اپرای لندن و بعد از اعلامیه مشهور بالفور مبنی بر وعده تشکیل دولت یهود برگزار شد، لمینگتن هم سخنرانی کرد:

وی گفت با اظهارات لرد روبرت سیسیل در همایش تالار اپرای لندن مبنی بر اینکه اعلامیه دولت بریتانیا اولین گام سازنده از سوی ملل متحد در جهت اجرای اصول مهم تأمین آزادی و عدالت برای ملل کوچک است، هم عقیده‌ام. وی افزود این اعلامیه به همان اندازه که برای یهودیان سودمند است برای بریتانیا نیز منافعی در بردارد. یهودیان و مردم بریتانیا و مردم مشرق زمین از همکاری میان بریتانیا و یهودیان در شرق نزدیک، بهره فراوان خواهند برد.[25]

لرد لمینگتن استاندار پیشین بمبئی یعنی مقرّ اصلی پارسیان هند بود و در دوره دوم مشروطه وارد ایران شد تا اوضاع کشور را بررسی کند:

متأسفانه عیبی که دارد، همه چیز را از دریچه چشم یک نفر انگلیسی خالص می‌‌نگرد. از این گذشته پس از یکی دو روز معلوم شد که او باطناً علاقه‌مند به وقایعی که اتفاق می‌افتد یا باید اتفاق بیفتد نبود، و فقط درصدد جمع‌آوری پاره‌ای اطلاعات است تا بتواند در موقع طرح این قبیل مسائل به فوریت جواب اشخاص را داده و معلومات و مطالعات عمیق خود را به رخ حریف بکشد.[26] 

سر پرسی کاکس دستور داده بود انگلیسی‌های مقیم جنوب ایران با لرد مزبور و هیأت همراه همکاری کنند: «ولی افسوس که لارد لامینگتن با اینکه می‌خواست از مأموریت او نتایج زیادی برای پیشرفت سیاست انگلیس حاصل شود به مقصود خود نایل نگردید، زیرا نامبرده از الفبای سیاست ایران کوچکترین اطلاع و تجربه‌ای را نداشت».[27] 

گریتن[28] مدیر روزنامه منچستر گاردین، از جمله یهودیانی بود که با انجمن ایران همکاری می‌کرد. براون، تقی‌زاده و شیخ حسن تبریزی دستیار خود در کمبریج را به گریتن معرفی کرد و اطلاع داد، نامبرده «حاضر است از برای نشر کردن هر مطلبی که می‌خواهید».[29]

از دیگر روزنامه‌هایی که از مواضع تندروهای ایران حمایت می‌کرد، مورنینگ پست بود. یکی از گردانندگان آن روزنامه به نام باربر[30] «بسیار مایل» بود تا تقی‌زاده را ملاقات کند. از نظر براون این روزنامه بسیار اهمیت داشت، «چون از روزنامه‌های محافظه‌کار است و با وجود این منصف است». مورنینگ پست به شدت علیه قرارداد 1907 مطلب می‌نوشت. بنابراین «حقیقتاً به دست آوردن آن روزنامه منتهای اَمَل مخلص بوده است که بسیار نفوذ دارد».[31] دیلی نیوز از دیگر مطبوعاتی بود که براون با آن همکاری می‌کرد و از مواضع گروه‌های افراطی ایران حمایت می‌نمود. بریلسفورد[32] از گردانندگان روزنامه به قول براون از بهترین دوستان آنها و در زمرة «لیبرال‌های خالص غیور» بود. او بعداً از دیلی نیوز استعفا کرد، زیرا طرفدار حق رأی زنان بود، امری که دولت اسکویت با آن مخالفت می‌کرد: «لهذا معاش خود را دور انداخته و دیلی‌نیوز را ترک کرده است و این از مصایب عظمی است از برای ما».[33]

براون با مجامع یهودی انگلیس همکاری می‌کرد و برای آنها سخنرانی ایراد می‌نمود. مثلاً در نامه‌ای به تقی‌زاده ذکر کرد: «روز یکشنبه آینده، ساعت هفت و نیم شب باید یک نطق بکنم در خصوص بیداری اهل شرق به جمعی از بنی‌اسرائیل اینجا. البته بیشتر در حق ایران حرف خواهم زد، هرگاه حضرتعالی بتوانید و میل دارید همراه مخلص تشریف بیاورید».[34] 

از جمله کسانی که با براون رفاقت داشت مورگان شوستر بود که به دنبال اولتیماتوم روسیه از ایران به لندن رفت، در آنجا همراه با استوکس به دیدار براون شتافت و «شصت هفتاد تن از اعیان انگلیس با او ملاقات کردند». شوستر با ادوارد گری هم، سخن گفت، لیکن سخنانش در او تأثیری نداشت، می‌خواست لرد کرزن را هم ببیند که او بیمار شد و قرار بهم خورد.[35]  لازم به توضیح است شیخ حسن تبریزی در ایران از کارمندان شوستر بود.[36]  منچستر گاردین بعد از هجوم روسیه به ایران عکس‌های هولناکی را که ترنر[37] به هنگام بازدید از ایران تهیه کرده بود و نشان‌دهنده جنایات روس‌ها بود، چاپ می‌کرد و در این زمینه برخی روزنامه‌های دیگر هم همکاری می‌کردند. ترنر خیلی فعال بود، «خیلی همت دارد‌، هم تعلق به کسی ندارد و از کسی بیم و امیدی ندارد و پول هم دارد، بسیار صرف همت می‌کند». او برای انجام هر کاری حاضر بود. شغل اصلی‌اش در هندوستان بود و تجارت می‌کرد، بعد از این ماجرا برای مدت دو سه ماهی برای سر و سامان دادن به کارهایش به هند رفت تا دوباره به ایران مراجعت کند. وی با لمینگتون، ویلن[38] نماینده پارلمان، استوکس وابسته نظامی سفارت انگلیس که همکار شوستر بود و عده‌ای دیگر حشر و نشر داشت، ترنر نزد همه ارباب جراید می‌رفت و در این ایام حسینقلی‌‌خان نواب هم در انگلیس اقامت داشت.[39]  ویلن هم ضمن سخنرانی‌هایش در مجلس عوام بارها از ناایمنی تجار انگلیس در جنوب ایران سخن می‌گفت و علت عمده این اغتشاش را دولت وقت انگلیس می‌دانست که ایران را از استقراض منع می‌کند. او سیاست خارجی انگلیس را از زمان معاهده 1907 به بعد تهی از «عقل و نزاکت» می‌دانست، «چون سابقاً ما بیش از سایرین در ایران محبوب انقلاب بوده و امروز یکی از منفورترین دول شده‌ایم. در حقیقت نه فقط اعتماد ایرانیان از ما سلب شده، بلکه محبوبیت خود را در اسلامبول نیز از دست داده‌ایم و این فقره البته در تمام عالم اسلامی بی‌اثر نخواهد بود».[40] 

خود براون هم در گاردین وحشی‌گری‌های روسیه را در تبریز چاپ می‌کرد،[41] در آن زمان ویلن منشی انجمن ایران بود،[42] گفتیم در این ایام نواب هم در لندن زندگی می‌کرد که براون معتقد بود: «انشاءالله احوال آن دوستان گرامی دلخواه است و آقای نواب ترقی می‌کند».[43]

و اما سید‌امیرعلی از رهبران جامعه اسماعیلیان که مقر خود را در لندن قرار داده بود، دیگر عضو انجمن ایران بود. وی در ملاقات با خبرنگار روزنامه دیلی‌گرافیک که از مدافعان مشروطه ایران بود، اظهار کرد خیال دارد مسجدی برای مسلمان‌ها در لندن بسازد. سیدامیرعلی ابراز امیدواری کرد کتابخانه و چیزهای دیگر هم برای راحتی مسلمان‌های مقیم لندن ساخته شود: جناب امیرعلی تصور می‌نمایند که ساختن مسجد در لندن باعث این خواهد شد که حسیات دوستانه کل مسلمان‌های عالم نسبت به انگلیس رو به ترقی و ازدیاد خواهد گذاشت، زیرا که ساختن مسجد خود دلیلی است بر اینکه انگلیس‌ها مایلند که ترقیات روحانی و اخلاقی مسلمان‌ها زیاد شود».[44]

 

انجمن نژادی لندن

از دیگر مجامعی که یهودیان انگلیس بنیاد گذاشته بودند، «انجمن نژادی لندن» بود که ایرانی‌ها هم در این انجمن شرکت می‌کردند و نماینده‌شان میرزا یحیی دولت‌آبادی بود. هدف انجمن نژادی، «نزدیک نمودن نژادهای مختلف به یکدیگر و زیاد نمودن وسایل ارتباط شرق و غرب» بود. از طرفی انجمن برای تغییر خصوصیات نژادی فعالیت می‌کرد و سئوالش این بود که آیا چنین چیزی ممکن است یا خیر: «اگر تغییرپذیر است، آیا این تغییر سریع‌الحصول است و یا آنکه تغییراتی که ممکن است که در یک یا دو دوره خصوصیات ظاهری و باطنی یک نژادی را عوض کرد!» دیگر اینکه «به چه وسیله تصفیه عقاید متضاده و آنچه در میان مهمترین نژادهای نوع بشر ممکن است، در حالتی که هر یک از این نژادها خیال می‌کنند که عادات و اخلاق و تمدن آنها برتری به تمدن دیگران دارد؟»[45]

روزهای آخر ژوئیه 1911 در دانشگاه لندن مجمعی به نام «کنگره بین‌المللی» متشکل از نمایندگان نژادهای مختلف بشری تشکیل شد. دستور جلسه کنگره، یکی بحث و بررسی درباره بسط و توسعه دایره علم و دانش و دیگری تأمین و تشریح روابط بشری و نهایتاً ایجاد اتفاق حقیقی و اتحاد واقعی بین ملل شرق و غرب بود. نخستین کسی که اندیشه تشکیل این کنگره را پرورد، و برای اجرای آن دامن همت بر کمر زد، دکتر فلیکس آدلر[46] استاد دانشگاه کلمبیا بود. مهمترین چیزی هم که به تشکیل آن انجمن کمک می‌کرد، اتحاد مجامع اخلاقی بین‌المللی و کمک‌های انجمن‌های رادیکال و لیبرال انگلیس بود. روز تشکیل جلسه نمایندگان نژادهای مختلف بشری بدون توجه به تفاوت رنگ پوست برای شرکت در کنگره حضور یافتند. اعضای کنگره دو دسته بودند: عده‌ای دویست نفری که عضو رسمی بودند و حدود هشتصد تن اعضای افتخاری که فقط حق نوشتن نام خود را در دفتر کنگره داشتند. افتتاح جلسه برعهده لرد وردال[47] بود که اهداف کنگره را توضیح داد و آن را عامل مهمی برای بیدار ساختن توده‌های بشری دانست که این بیداری گام به گام است و سرانجام بر تمام گیتی مؤثر خواهد افتاد: «مرام آن سرنگون ساختن بیرق ظلم و اجحاف، افراشتن پرچم عدالت و انصاف، ویران نمودن اساس شوم جنگ و بیگانگی و نفاق و آباد ساختن کاخ فرخنده صلح و آشنایی و اتفاق می‌باشد، پس این کنگره آنچه را که در بنیان متین یکرنگی و برادری بشر رخنه افکند، نیست و نابود خواهد ساخت».[48] زبان‌های رسمی کنگره فرانسه، انگلیسی، آلمانی و ایتالیایی بود، نطق‌هایی که به زبان فارسی و ژاپنی انجام می‌گرفت به انگلیسی ترجمه می‌شد. نماینده آمریکایی سرودی به دو زبان خواند که یکی از آنها به زبان اسپرانتو بود.

موضوع سخنرانی ناطقین، بعضا‌ً بحث روی محو فشار و ظلم و اجحاف نژادهای بشری به یکدیگر بود. برخی در مورد ناعادلانه بودن توزیع ثروت و گروهی دیگر در زمینه آزادی زنان سخن گفتند. یک زن چینی از استعداد زنان برای انجام کارهای بزرگ سخن گفت. یک بانوی هندی از وضع فلاکت‌بار زندگانی مردم هند سخن راند و درباره تربیت اطفال تأکید کرد. نماینده کنفرانس لاهه صلح عمومی و اتحاد بشر را هدف عمده تشکیل کنگره خواند، و «یک نفر اسرائیلی درخواست اعمال عدالت و تشکیل سلطنت و حکومتی برای هم‌کیشان خود نمود». همچنین یک مرد برهمن با لباس بومی خود سرود خواند و اقدامات کنگره را تقدیس کرد.[49]  

یکی از نمایندگان هند در این کنگره رساله‌ای در «لزوم رفع حجاب زنان اسلامی» نوشته بود و تذکر داد مطالبش در جلسه عمومی کنگره خوانده شود. هیأت مدیره کنگره این امر را موکول به تصویب نمایندگان کشورهای اسلامی کرد، این نمایندگان از ایران و مصر و عثمانی رفته بودند که صلاح ندیدند این رساله در کنگره خوانده شود، بلکه فقط گفته شد فلان شخص در چنین موضوعی رساله‌ای نوشته است.[50] و اما پروفسور آدلر انگلیسی بنیادگذار انجمن نژادی، «کلیمی متعصبی» شناخته می‌شد که مدعی بود نخستین اندیشه تأسیس کنگره به ذهن او خطور کرده است: «تا چه اندازه این دعوی صحت داشته باشد بر نگارنده پوشیده است، چیزی که هست این شخص نفوذش در کنگره مخصوصاً در قسمت‌های فنی آن بیشتر از دیگران است و هم مسئله نهضت بنی‌اسرائیل و خیال وطن جستن آنها در بیت‌المقدس و حرارتی که برای استقلال در دماغ کلیمیان جوان تولید شده و حس ازدیاد ثروت که در وجود عالی و دانی آنها کار خدایی می‌کند».

دولت‌آبادی معتقد بود ظهور معلمین سترگ در بین یهودیان اروپا و آمریکا و وجود سرمایه‌داران بزرگ در این قوم بالاخص در آمریکا و «مسائل سیاسی و اقتصادی و اجتماعی دیگر ممکن است دلیل بوده باشد بر اینکه تأسیس کنگره نژادی و حفظ حقوق بشری از روی تقسیمات نژادی در دماغ یک معلم کلیمی زودتر خلجان کرده باشد تا در دماغ دیگران».

در یکی از جلسات خصوصی کنگره، آدلر نطقی طولانی در باب توسعه معارف عمومی بین تمام ملل ایراد کرد و از نماینده ایران خواست تا در این موضوع اظهارنظر کند. دولت‌آبادی برجسته کردن ایران را در آن جلسه بدون دلیل ندید. شاید منظور آدلر این بود که در ایران معارف بیش از سایر نقاط دنیا عقب است و هم‌کیشان او بیشترین آسیب را از این موضوع دیده‌اند. دولت‌آبادی با برآشفتگی توضیح داد در این سال‌ها ایران در امر معارف کوتاهی نکرده است و «در توسعه معارف اقلیت‌ها را هم بهره‌مند ساخته‌ایم، ‌شاهد حال وجود آلیانس‌ها و مدارس کلیمی است در شهرهای بزرگ و کوچک ایران که روز به روز در ترقی و تکمیل است، چه برای دختران و چه برای پسران؛ حتی آنکه اطفال غیرکلیمی هم از آن مدارس استفاده می‌کنند». در ادامه دولت‌آبادی گفت پیش از این یهودیان در ایران «از ناتمیزی و لاابالی‌‌گری ضرب‌المثل» بودند، ‌«این ترقی سریع و شدید کلیمیان در ایران که نسبت به زمان کم فوق‌العاده به نظر می‌رسد آیا نمی‌تواند شاهد حسن اقدام ما در توسعه معارف بوده باشد؟» در ادامه شمه‌ای از کوشش‌های معارف جدید ایران برای دختران و پسران در سراسر کشور و برای تمام فرق توضیح داده شد. آدلر و همسرش از شنیدن این سخنان اظهار شادمانی کردند و از اینکه در مورد ایران ناآگاهانه سخن گفته‌اند معذرت خواستند «به عذر اینکه به این تفصیل از اوضاع معارف جدید ایران خبردار نبوده‌اند».[51]

بعد از خاتمه کنگره منشی کنگره نژادی مسیو اسپله، انجمنی در سفارت ایران در پاریس تشکیل داد که در استقبال پیشنهاد دولت‌آبادی در مورد ترکیب کمیته دائمی انجمن نژادی متشکل از نمایندگان ملل شرقی و غربی بود. اعضای انجمنی که در سفارت ایران تشکیل شد عبارت بودند از: مشیرالملک وزیرمختار، مسیو اسپله و میرزا غفارخان مستشار سفارت. یحیی دولت‌آبادی هم گفت باید از تهران کسب تکلیف کند و در واقع از جواب طفره رفت، در نتیجه مجلس بدون نتیجه پایان یافت.[52]

در همین ایام انجمن ایران در لندن میتینگی برگزار و علیه اقدامات روسیه در ایران تظاهرات بر پا کرد، ‌از دولت‌آبادی هم دعوت شد آنجا برود. در یکی از تالارهای بزرگ لندن میتینگی برگزار شد و چند هزار تن از اقشار مختلف در آن شرکت کردند و از دولت انگلیس خواستند اقدامی انجام دهد تا قشون روس از ایران خارج گردند، «و البته مضرت‌های خصوصی تجاوزات روس را در ایران برای هند، در ضمن مذاکرات خاطرنشان» کردند. نقشه‌ای بزرگ از ایران که لغت اصفهان در سراسر عرض نقشه نوشته شده بود، به چشم می‌خورد. گفته می‌شد اگر پای روسیه به کنار زاینده‌رود برسد، ارتش آن را در مرزهای هندوستان باید دید و «مردم را با این صحبت‌ها به هیجان آوردند». براون و لینچ معتقد بودند انگلیس به هر وسیله حتی با جنگ باید جلوی تجاوز روس‌ها را در ایران بگیرد.[53] خلاصه کلام اینکه باز هم درست در زمانی که مردم ایران آماج حملات روسیه بودند، انگلیسی‌ها نه در اندیشه نجات مشروطه بلکه در غم از دست دادن منافع خود در هند بودند. حال ببینیم کدامیک از احزاب سیاسی ایران با این گروه‌ها همسو بودند و اساساً در پشت این همسویی چه نفع مشترکی وجود داشت؟ ابتدا بهتر است از تعریف احزاب سیاسی شروع کنیم تا دریابیم آن تشکیلاتی که در عصر مشروطه تحت عنوان احزاب شکل گرفتند، به چه میزان با اصول حزبی منطبق بودند.

 

[1]. واقعات اتفاقیه در روزگار، صص 378-377.

[2]. روزنامه خاطرات عین‌السلطنه، ج 4، ص 2688.

[3]. پیشین، ص 2834.

[4]. پیشین، ص 47-2846.

[5]. پیشین، ص 2834.

[6]. پیشین، صص 47-2846.

[7]. Alliance Israelite Universal.

[8]. پرویز رهبر: تاریخ یهود، انتشارات سپهر، تهران، 1325، ص343.

[9]. حبیب لوی: تاریخ یهود ایران، جلد سوم، کتابفروشی یهودا بروخیم، تهران، 1339، صص708-707.

[10]. ناهوم سوکولوف: تاریخ صهیونیسم، ج اول، ترجمۀ داود حیدری، انتشارات مؤسسۀ مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1376، صص 262-259.

[11]. پرویز رهبر، تاریخ یهود، ص347. در این زمینه اطلاعات مبسوطی در کتاب زیر ارائه شده است و درباره فعالیت‌های آلیانس در بین مسلمانان همراه با تعداد این افراد توضیحاتی داده شده است: یهودیان ایرانی در تاریخ معاصر، انتشارات مرکز تاریخ شفاهی یهودیان ایرانی، ج 3، لس آنجلس، 1999.

[12]. مجلس، سال چهارم، ش 107، سه‌شنبه 29 جمادی‌الثانی 1329، 28 ژوئن 1911، «نقل از جراید خارجه».

[13]. همان، ش 108، چهارشنبه غره رجب 1329، 29 ژوئن 1911، «نقل از جراید خارجه».

[14]. همان، ش 109، پنج‌شنبه 2 رجب 1329، 29 ژوئن 1911. «از پاریس، اتحادیه ایران و فرانسه».

[15]. جورج. ن. کرزن: ایران و قضیه ایران، ج1، ترجمه غ. وحید مازندرانی، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1363، ص 510.

[16]. چارلز عیسوی، تاریخ اقتصادی ایران، ترجمه یعقوب آژند، نشر گسترده، تهران، 1363، ص 94.

[17]. Hanine Mizrahi: Yehude Paras, Tel Aviv, 1959, pp. 110-111.

[18]. سفرنامه اوژن فلاندن به ایران، ترجمه حسین نورصادقی، اشراقی، تهران، صص 27-326.

[19]. پیشین، صص 178-177.

[20]. پیشین، صص 370-369.

[21]. پیشین، ص 178.

[22]. مقدمات مشروطیت، صص 54-53.

[23]. Iran Committee.

[24]. ایران نو، سال سوم، ش 38، 10 جمادی‌الاول 129 / 9 می 1911، ص 2.

[25]. ناهوم سوکولوف: تاریخ صهیونیسم، ج2، ترجمۀ داود حیدری، مؤسسۀ مطالعات تاریخ معاصر ایران، تهران، 1377، ص170.

[26]. سفرنامۀ ویلسون، ص262.

[27]. همان، ص263.

[28]. Gretton.

[29]. نامه‌های ادوارد براون به تقی‌زاده، صص13-12.

[30]. Barber.

[31]. همان، ص19.

[32]. Brailsford.

[33]. همان، ص22.

[34]. همان، ص42.

[35]. همان، ص43.

[36]. همان، ص48.

[37]. G. D. Turnner.

[38]. Whelen.

[39]. همان، صص52-51.

[40]. ایران نو، سال سوم، ش19، 17 ربیع‌الثانی 1329، 17 آوریل 1911، سرمقاله.

[41]. نامه‌های ادوارد براون به تقی‌زاده، ص57.

[42]. همان، ص61.

[43]. پیشین، همان صفحه.

[44]. ایران نو، سال دوم، ش 73، شنبه 19 محرم 1329، 1 ژانویه 1911، «بناء مسجد در لندن».

[45]. همان، سال سوم، ش 57، پنج‌شنبه 3 جمادی‌الثانی 1329، 1 ژوئیه 1911، ص 1.

[46]. Dr. Felix Adler.

[47]. Verdal.

[48]. حیات یحیی، ج3، صص 187-186.

[49]. همان، ص188.

[50]. همان، ص174.

[51]. پیشین، ص 186-185.

[52]. پیشین، ص 194.

[53]. پیشین، ص 206.


برگرفته از کتاب بحران مشروطیت در ایران نوشته دکتر حسین آبادیان منتشره از سوی مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی