به بهانه بسته شدن سفارت رژیم صهیونیستی در بهمن 1357
نگاهی به پیشینه حضور موساد در ایران
1259 بازدید
شواهد موجود نشان میدهد که آمریکا در تلاش بود همزمان با گسترش روابط موساد و ساواک، بسیاری از مسئولیتهای سیا را در ایران و خاورمیانه به موساد واگذارد. تا آغازین سالهای دهۀ ۱۳۴۰ش. سیا در تشکیل، آموزش، تجهیز و راهبری ساواک نقش درجه اول داشت و اینک آمریکا در نظر داشت با سپردن بخش مهمی از مسئولیتهای جاری سیا به موساد از نیرو و توان سیا در امور مهمتری استفاده کند. با این حال هدف آمریکا از این طرح، کاهش حضور سیا در ایران و کاستن از همکاری آن با ساواک نبود؛ بلکه مقصود اصلی حضور بیشتر موساد در ایران بود تا با هماهنگی با ساواک که خود تابعی از خواستههای سیا بود، هماهنگی بیشتری بین این سرویسها در ایران و خاورمیانه به وجود آید. به عبارت دیگر با حضور موساد در ایران، در حیطه وظایف و عمل سرویسهای اطلاعاتی ـ امنیتی و جاسوسی حامی سیاستهای آمریکا در منطقه، تغییراتی حاصل شد. در این میان اسراییل به دلیل درگیری و دشمنیهای آشکاری که با دنیای اسلام و کشورهای عربی داشت، بیش از پیش میتوانست با تهدیدات موجود مقابله کند.
آمریکا ترجیح میداد همگام با حضور قدرتمند سیا در ایران، روابط ساواک و موساد را گسترش دهد و از امکانات بسیاری که ایران در اختیار اسراییل قرار میداد بهره برد. آمریکا امیدوار بود درفاصلهای نه چندان دور، در موارد بسیاری در حیطه وظایف و عمل ساواک و موساد یگانگی و همسویی ایجاد شود. گفتنی است بین خواستهها، اهداف و حیطه عمل این دو سرویس در مسائل مختلف داخلی و خارجی و نیزفعالیتهای اطلاعاتی ـ امنیتی و جاسوسی در رابطه با امنیت داخلی و کشورهای هدف، اختلاف آشکاری وجود نداشت. گویی حکومت ایران هم مانند اسرائیل با کشورهای اسلامی و عرب اختلاف دارد. به تبع آن، اعمال سیاستی واحد و همسان درقبال این کشورها توسط موساد وساواک، انکارناپذیر مینمود. تحولات آتی نشان داد که آمریکاو اسرائیل دربهرهگیری از این سیاست، موفقیتی قابل توجه کسب کرده و ساواک چنانکه دلخواه سیا و موساد بود، درمسیر مطلوب آن دو گام برمیدارد.۱
از اوایل دهۀ ۱۳۴۰ش. و همزمان با ریاست سرلشکر حسن پاکروان بر ساواک، روابط موساد و ساواک گسترش یافت و با هدایتهای سیا و آمریکا، موساد نه به عنوان سرویس جایگزین بلکه به مثابه سرویس مکمل و در عین حال پرتوان به جمع سرویسهای دوست و همگرا در ایران و خاورمیانه پیوست.۲ با گسترش روابط موساد و ساواک، کمربند امنیتی آمریکا در برابر شوروی در منطقه استراتژیک خاورمیانه، استحکام بیشتری یافت. بدین ترتیب پس از آمریکا، اسرائیل دومین کشوری بود که با ایران روابط استراتژیک داشت. با روند رو به گسترش روابط اطلاعاتی ـ امنیتی ایران و اسرائیل، ایران بیش از پیش در مدار آمریکا و غرب قرار گرفت و به تبع آن از کشورهای اسلامی دور افتاد. موضوعی که البته در این میان مورد توجه قرار نگرفت، تأمین منافع جهان اسلام بود. گازویورووسکی در این باره میگوید: ایران در این دوره روابط بسیار نزدیکی را با اسرائیل به جریان انداخت. ایران در سال ۱۹۵۰ با اسرائیل روابط سیاسی غیر رسمی برقرار کرد، و در سال ۱۹۵۷ به اسرائیل اجازه داده شد که یک دفتر روابط در تهران تأسیس کند. افزون بر همکاری نزدیک دو کشور در زمینههای اطلاعاتی و نظامی، ایران در دهۀ ۱۹۶۰ مقدار قابل توجهی نفت به اسرائیل میفروخت و به ساخت خط لوله نفتی ایلات ـ اشلکون کمک مالی کرد، و اسرائیل هم به ایران کمکهای کشاورزی و کمک در برابر بلایای طبیعی میداد. گرچه هر دو دولت کوشیدند که تا آنجا که ممکن بود در روابط خود محتاط باشند، ولی بسیاری از ایرانیان آگاه، تا اندازهای از روابط واقعی و نزدیک دو کشور اطلاع داشتند. بسیاری از ایرانیان با مردم فلسطین در زمینههای ضد امپریالیستی یا پان ـ اسلامی، ابراز همدردی میکردند و از این روی به شدت از تمایل شاه به حفظ روابط نزدیک با اسرائیل، منزجر بودند. افزون بر این، همین که آمریکا به اسرائیل نزدیکتر شد، بسیاری از ایرانیان روابط ایران و اسرائیل را، بیش از پیش نشانگر نفوذ امپریالیسم آمریکا در ایران به حساب آوردند.
پس از افزایش انفجارآمیز بهای نفت و خروج نیروهای نظامی بریتانیا از خلیجفارس، شاه به گونهای فزاینده درگیر کشمکشهای منطقهای مانند درگیری در عمان و شاخ آفریقا شد. بسیاری از ایرانیان، اینگونه اقدامها را نمونه بارزتر همراهی ایران با امپریالیسم آمریکا به حساب میآوردند. در میان این کشمکشهای منطقهای، به ویژه قیام ظفار در عمان، برای ایرانیان هشداردهنده بود، زیرا سربازان ایرانی در این سرزمین جنگیده و کشته میشدند تا قیام مسلمانان علیه یک پادشاه خودکامه را که چیزی بیش از یک دست نشانده بریتانیا به حساب نمیآمد، سرکوب کنند.۳
گسترش مخالفت کشورهای عربی با شاه و حمله به مشی او در برابر دنیای اسلام، بیش از پیش در دوستی او با اسرائیل مؤثر افتاد. برخی کشورهای عربی در رسانههای خود، شاه را خائن به آرمانهای دینی و اسلامی ارزیابی میکردند که با دشمن بزرگ جهان اسلام (اسرائیل) پیوندهای گستردهای برقرار کرده است. همزمان، جوسازیهای اسرائیل و نیز حمایتهای پیدا و پنهان برخی کشورهای عربی از مخالفان سیاسی شاه، موجب نزدیکی هر چه بیشتر حکومت ایران با اسرائیل شد.۴
بن گورین نخستوزیر اسرائیل در این باره پیشگام سایر رهبران اسرائیل بود. او طی نامهای در اوایل دهۀ۱۳۴۰ش. به شاه هشدار داد که اگر در گسترش روابط سیاسی و امنیتی با اسرائیل بیش از این تعلل شود، از سوی کشورهای تندرو عرب تبعات سوئی متوجه شاه و رژیمش خواهد شد.
مسافرت نیکیتا خروشچف دبیرکل حزب کمونیست شوروی در اردیبهشت ۱۳۴۳ به قاهره که گسترش روابط شوروی و مصر را در پی داشت، بیش از پیش شاه را برای گسترش روابط خود با اسرائیل مصمم ساخت. طی سالهای بعد و به دنبال تحولات سیاسی ـ امنیتی که هر از گاه در خاورمیانه و کشورهای عربی روی میداد، رهبران اسرائیل میکوشیدند روابط خود را با ایران تحکیم بخشند. تا اوایل دهۀ ۱۹۷۰م. /۱۳۵۰ش. که مصر قرارداد کمپ دیوید را با اسرائیل امضاء کرد، تندرویهای رهبران سیاسی این کشور همواره بزرگترین سلاح تبلیغاتی رژیم صهیونیستی برای نزدیک کردن سیاست خود با رژیم پهلوی بود.۵ دیگر کشور عربی که با اعمال سیاستهای قهرآمیز در برابر اسرائیل و نیز حکومت ایران موجبات همکاریهای گسترده ساواک و موساد را فراهم آورد عراق بود. موساد و ساواک طی حدود ۲۰ سال همکاری، بخش مهمی از فعالیت مشترک خود را به عراق اختصاص دادند.
عراق با حکومت پهلوی رقابتی پرتنش داشت و کشمکشهای سیاسی و تهدیدات نظامی ـ امنیتی طرفین بر ضد دیگری تمامی نداشت.۶ مسائلی از این دست، روابط ایران و اسرائیل را گسترش داده و این دو کشور را به یکدیگر وابسته کرد. فرد هالیدی تصریح میکند که در شرایط انزوای ایران از سوی کشورهای اسلامی خاورمیانه، ایران و اسرائیل مشتاقانه روابطشان را «تحکیم» بخشیدند.۷ ایران بیش از هر کشور دیگری با صهیونیستها روابط سیاسی ـ امنیتی و اقتصادی داشت. ویلیام سولیوان آخرین سفیر آمریکا در ایران، در این باره میگوید: شاید مطلعترین همکاران خارجی من در تهران، که کمتر از همه به چشم میخورد نمایندۀ سیاسی اسرائیل در تهران بود. او که یکی از دیپلماتهای ارشد کشور خود به شمار میرفت در تهران عنوان سفارت نداشت. زیرا با وجود روابط نزدیک و صمیمانۀ اسرائیل با حکومت شاه، چون ایران یک کشور اسلامی بود شاه ترجیح میداد روابط ایران و اسرائیل در سطح غیر رسمی باقی بماند. با وجود این چون قریب هشتاد هزار یهودی در ایران زندگی میکردند و جامعۀ یهودیان ایران در کلیۀ رشتههای تجارت و اقتصاد ایران رسوخ کرده بودند دیپلماتهای اسرائیلی در تهران به شبکه اطلاعاتی وسیعی در ایران دست داشتند که نظیر آن در اختیار هیچ کشور دیگری نبود. ۸
مایکل لدین از کارگزاران سیاست خارجی آمریکا نیز با اشاره به خشم انقلابیون ایران به رهبری امام خمینی (ره) از اسرائیل، درباره روابط گسترده ایران و اسرائیل چنین نوشته است: کسانی که به روابط میان ایران و اسرائیل آشنایی ندارند، چه بسا از شدت خشم آیتالله خمینی از همان سال ۱۹۷۵ دچار شگفتی شوند. آنها عموماً از این امر بیخبرند که همه نخستوزیران اسرائیل از دیوید بن گورین گرفته تا مناخیم بگین در این دوره به تهران رفتهاند همچنان که بسیاری از رجال دیگر اسرائیلی این کار را کردهاند، مثلاً موشه دایان و اسحاق رابین، در کمال خفا به تهران رفتهاند، تا با همتایان ایرانی خود دربارۀ منافع مشترکشان گفتگو کنند و میان دو کشور همکاری شدیدی وجود داشته است. ایران برای اسرائیل معتمدترین تأمین کننده نفت بوده است و اسرائیل در عوض با کمک به تهران در زمینه آمادگی نظامی و با سهیم کردن ایران تا حد معینی در اطلاعات سرویسهای اطلاعاتی خود و حتی با تأمین کمک فنی واکنش نشان داده است. اسرائیل در تهران سفارت نداشت، لکن یوری لوبرانی رئیس هیئت اسرائیلی در ایران به اندازه هر دیپلمات دیگری که رسماً این عنوان را داشت، سفیر بود. ۹
بر اساس همین روابط نزدیک و منافع مشترک بود که شاه موافقت کرد موساد در بخشهای غربی و جنوبی کشور چند پایگاه جاسوسی ـ اطلاعاتی ایجاد کند و با یاری ساواک بر ضد کشورهای عربی ـ اسلامی منطقه به اقدامات جاسوسی و اطلاعاتی دست زند. حسین فردوست، موساد را پس از سیا، فعالترین سرویس اطلاعاتی ـ امنیتی خارجی میداند که در ایران حضور گسترده داشت.۱۰
از همان سالهای نخست دهۀ ۱۳۴۰ش. موساد با همکاری ساواک، سه پایگاه اطلاعاتی ـ جاسوسی در استانهای خوزستان، ایلام و کردستان تأسیس کرد که عمده فعالیت آن عملیات اطلاعاتی ـ جاسوسی بر ضد عراق و برخی کشورهای عربی دیگر بود. برخی از همکاران اطلاعاتی موساد و ساواک در این پایگاهها، عرب بودند و تابعیت کشورهای عراق، کویت، امیرنشینهای امارات، بحرین و نیز عربستان را داشتند. طی سالهای بعد، فعالیت این پایگاهها گسترش یافت و با بهرهگیری از تجهیزات جاسوسی مدرن و نصب رادارهای متعدد در مناطق مختلف مرزی ایران با عراق، بخش اعظمی از خاک این کشور تحت کنترل قرار گرفت.۱۱
چنانکه از خاطرات فردوست برمیآید، مقامات موساد برای بهرهگیری بیشتر از امکانات ساواک در پایگاههای خود، حتی به برخی مقامات ساواک ماهیانه مقرریهایی میپرداختند که فردوست از آن به رشوه تعبیر کرده است. فردوست فعالیت این پایگاهها را برای اهداف جاسوسی موساد بسیار مفید ارزیابی میکند و تصریح میکند که برای اداره آنها از مأمورانی بسیار ورزیده و کارآزموده بهره گرفته میشد. در بخشهایی از خاطرات فردوست در این باره چنین میخوانیم: زمانی که در سال ۱۳۴۰ به ساواک رفتم، سرتیپ علویکیا (قائممقام سابق ساواک) فردی به نام یعقوب نیمرودی را به من معرفی کرد و گفت که محمدرضا اجازه داده که او با ساواک رابطه داشته باشد و تبادل اطلاعات نماید. نیمرودی درجه سرهنگ دومی داشت و رئیس اطلاعات سفارت مخفی اسرائیل بود. او یک ماه بعد به دیدن من آمد و ضمن تشکر از همکاری برخی ادارات کل ساواک (ادارات کل دوم و سوم و هشتم) پاکتی به من داد. دیدم که در پاکت مبلغ ۸۰ هزار تومان (یا ۶۰هزار تومان) وجه نقد است. از او پرسیدم که این مبلغ چیست؟ پاسخ داد: «از بدو همکاری برونمرزی هر ماهه این مبلغ به سرتیپ علویکیا بابت هزینههایی که ساواک در این همکاری متحمل میشود، پرداخت میگردد!» پاکت را به او پس دادم و گفتم: فعلاً نزد خودتان باشد تا با علویکیا ملاقات و موضوع را مطرح نمایم. او هم پس گرفت و خداحافظی کرد. با سرتیپ علویکیا ملاقات کردم و جریان را پرسیدم. گفت: «مدتی است که اسرائیلیها ۳ پایگاه برونمرزی در غرب و جنوب ایران احداث کردهاند و بابت هزینههایی که ساواک از این بابت متحمل میشود، هر ماهه این مبلغ را به ساواک میپردازند که به مسئول هزینههای سرّی ساواک داده میشود.» گفتم: اگر ساواک اجازه ایجاد این ۳ پایگاه را داده، دیگر اجاره خانه پرسنل اسرائیلی و تهیه غذا و سایر تسهیلات که با ستاد مرکزی ساواک نیست و اینها در هر محلی که هستند رئیس ساواک آن منطقه میتواند تسهیلات را فراهم آورد و هزینه مربوطه را خودشان بدهند. در حالی که پرداخت وجه به قائممقام ساواک مثل این است که بابت اجازه ایجاد ۳ پایگاه به مقام عالی ساواک رشوه میدهند. علویکیا گفت: «هر طور مصلحت بدانید. ظاهراً راهحل پیشنهادی شما صحیحتر است!» به این ترتیب مسئله پول منتفی شد و نیمرودی دیگر هیچ بحثی در این باره نکرد. پاکروان اهل این حرفها نبود، ولی به احتمال زیاد معتضد، که رئیس قسمت اطلاعات خارجی ساواک (یعنی ادارات کل دوم و هفتم) بود به اتفاق علویکیا، با نیمرودی وارد معامله شده و این پول را میان خود تقسیم میکردند... ۱۲
فردوست درباره روند فعالیت پایگاههای سهگانه جاسوسی موساد در قلمروهای غربی و جنوبی ایران و حیطه فعالیت و عمل هر یک از آن پایگاهها نیز اطلاعات جالب توجهی ارائه کرده است: به هرحال، اسرائیل دارای ۳ پایگاه برونمرزی در ایران بود، که احتمالاً از سال ۱۳۳۷ این پایگاهها ایجاد شده بود. این ۳ پایگاه در خوزستان (مرکز اهواز)، در ایلام (مرکز ایلام) و در کردستان (مرکز بانه یا مریوان) و در محلی مستقر بود که ساواک هم در آن محل باشد. در آن زمان اطلاعی از وضع این پایگاهها نداشتم و اداره کل آموزش هم وجود نداشت تا کسب اطلاع کنم، لذا برای آشنایی کامل و دقیق از سازمان برونمرزی اسرائیل و نحوۀ گردآوری اطلاعات، خواستم که بهترین رئیس پایگاه به تهران احضار شود، که گفته شد رئیس پایگاه خوزستان است. او ۳ روز در تهران ماند و صبح و بعدازظهر هر چه لازم بود دیکته کرد و من همه را نوشتم و بعداً بر اساس آن یک جزوه مدون، تنظیم نمودم، این جزوه به حدی کامل بود که بعدها هر چه ساواک در زمینه برونمرزی آموزش داده میشد به کاملی این جزوه نبود. از همان روز اول مشهود بود که این فرد از افراد ممتاز سازمان برونمرزی اسرائیل است، لذا، بعدها او را چند بار برای آموزش به اداره کل دوم دعوت کردم و متوجه شدم که حتی از نیمرودی نیز ورزیدهتر است.
هدف پایگاههای برونمرزی اسرائیل درایران، عراق و کشورهای عربی بود و اکثر مأمورین را این ۳ پایگاه استخدام میکردند و پس از آموزش کامل مرحله بهرهبرداری شروع میشد. اکثر مأمورین پایگاهها عراقی بودند، ولی پایگاه خوزستان موفق شد تعدادی مأمور کویتی و بحرینی و امیرنشینهای امارات و حتی افرادی از عربستانسعودی را نیز استخدام و به کار گمارد، به طوری که از این ۳ پایگاه کلیه اطلاعات لازم از عراق و تا حدی از کویت و امارات و عربستان و سوریه جمعآوری میشد. البته منظوراسرائیلیها در شروع کار عراق بود، ولی به تدریج امکانات به حدی زیاد شد که کشورهای فوقالذکر را نیز تحت پوشش قرار داد. یک نسخه از کلیه اطلاعات جمعآوری شده به اداره کل دوم ساواک تحویل میشد و یک نسخه نیز به سرعت به اسرائیل ارسال میگردید. باید اضافه کنم که اداره کل دوم ساواک نیز دارای حدود ۱۰ پایگاه برونمرزی برای کار در عراق و کشورهای عربی بود، ولی نتیجه کار این ۳ پایگاه اسرائیلی حتی با مجموع کار آن ۱۰ پایگاه نیز قابل مقایسه نبود. علت عدم ورزیدگی و عدم تجربه کافی رهبران برونمرزی اداره کل دوم بود.۱۳
علیالظاهر پایگاههای سهگانه اطلاعاتی ـ جاسوسی موساد در مناطق غربی و جنوبی ایران در سال ۱۳۴۶ برچیده شد و مسئولان آن سازمان ترجیح دادند از آن پس، هدایت شبکههای اطلاعاتی گستردهای را که تا آن هنگام در ایران ایجاد کرده بودند (گفته شده که در همین رابطه حدود ۳۰۰ نفر مأمور ورزیده اطلاعاتی و جاسوسی تربیت شده و به کار گرفته شده بودند) از خاک اسرائیل بر عهده گیرند. ۱۴ چند سال بعد، بار دیگر اسرائیل در صدد برآمد پایگاههای سهگانه اطلاعاتی ـ جاسوسی در غرب و جنوب ایران را فعال سازد، اما رؤسای ساواک چندان تمایلی به فعالیت دوباره آن نشان ندادند. در آستانه قرارداد صلح ایران و عراق در الجزایر (۱۹۷۵م. /۱۳۵۴ش.) برخی کارشناسان و مدیران ارشد ساواک هشدار دادند که با فعال شدن دوباره پایگاههای اطلاعاتی موساد در مناطق غربی و جنوبی کشور، در روند صلح دو کشور (ایران و عراق) مشکلات جدی بروز خواهد کرد. در این میان، رئیس وقت ساواک خوزستان ضمن اشاره به اثرات سوء فعالیت پایگاههای جاسوسی سهگانه مذکور، گفته که همکاریهای گذشته، فایده قابل اعتنایی برای ایران نداشته است. وی به تبعات سوء از سرگیری فعالیت این پایگاهها در روابط ایران و عراق نیز پرداخته است:
عطف به۳۸۳۱۹/۲۴۳ ـ ۱. ۱۱. ۵۴
موضوع استقرار مجدد رهبر عملیات برونمرزی دوستان زیتون ۱۵ در آبادان و شروع همکاری با پایگاه برونمرزی، این ساواک با بررسی سوابق همکاری ۱۲ ساله دوستان زیتون در خوزستان و نتایجی که در گذشته به دست آمده به شرح زیر اظهار نظر میگردد:
۱. دوستان زیتون انتظار بهره کار منابع را داشته و به حفاظت آنها کمترین توجهی نمینمودند و در نتیجه آخرالامر تعدادی منابع ایرانی وعراقی لو رفته و تعدادی نیز دستگیر و اعدام و تعدادی هم متواری و پناهنده شدند که هنوز از نظر تأمین مخارج خانواده آنها ساواک با مشکلاتی درگیر است.
۲. به طور کلی عدم آشنایی رهبر عملیات برونمرزی دوستان [اسرائیلیها] به زبان خارجی و بعضاً عدم آگاهی از خصوصیات اخلاقی، طرز زندگی، آداب و سنن و تعصبات مذهبی منطقهای ساکنان نوار مرزی باعث میگردد که اگر رهبر عملیات دوستان زیتون از ابتدای نشان کردن درجریان ماوقع قرار نگیرد به نامهپراکنی و شکوه و شکایت نزد اولیای خود در مرکز میپردازد [...]. و اگر درجریان قرار گیرند و در عملیات شرکت کنند ناخودآگاه چنان رفتار میکنند که نشان شده را یا بری از همکاری و یا بسیار متوقع و یا مطلع از فعالیت به نفع یک کشور بیگانه مینمایند [...]. بعضاً دوستان زیتون مایل بودند که زیرکانه و مخفیانه منابع پایگاه برونمرزی خود را مستقیماً خود از طریق دیگری اداره نمایند [...].
۵. با توجه به توافقات سیاسی و مرزی بین دولتین ایران و عراق و تعهدات سیاسی ناشی از آن و تشدید مراقبتهای نوار مرزی و هوشیاری دستگاههای ضداطلاعاتی حریف و صدور اوامر مؤکد در زمینه رعایت کامل حفاظت در جلوگیری از لو رفتن عوامل و دیگر کارهایی که به حسن نیت سیاسی دولت شاهنشاهی لطمه بزند، به نظر میرسد در حال حاضر با در نظر گرفتن موارد بالا به هیچوجه ریسک کردن در فعالیتهای مشترک برونمرزی و تشکیل شبکات [شبکههای] اطلاعاتی و گسترش آن به صلاح نباشد. زیرا دوستان زیتون به این مسئله اهمیتی نمیدهند و محتملاً دلشان به حال ما نسوخته و با اوضاع و احوالی که به همین علت بعداً از نظر سیاسی بین ایران و عراق روی خواهد داد و عکسالعمل اعراب روی ایران اعتنایی نخواهند نمود.
نتیجه اینکه با توجه به مقدار زیاد یهودی ایرانی که در آبادان وجود دارد و شناسایی دوستان زیتون روی آنها و اینکه اکثر این یهودیها در بیشتر شئون مختلف اجتماعی و تجاری آبادان و خرمشهر نفوذ کامل دارند و سابقه امر نشان میدهد که رفت و آمدهای مشکوک و بیدلیل رهبران عملیات اعزامی دوستان [اسرائیلی] در گذشته به نقاط پست و دور افتاده شهر احتمال تماس آنها با این یهودیها و یا عوامل دیگری دور از برنامه همکاری مشترک و به طور کلی دید ساواک [... است].۱۶
پس از مدت کوتاهی، بار دیگر از اوایل ۱۳۵۵ش. پایگاههای اطلاعاتی ـ جاسوسی موساد در غرب و جنوب کشور فعالیت خود را از سر گرفتند و تا پایان دوران پهلوی این پایگاهها فعال بود.۱۷ پس از پیروزی انقلاب اسلامی، این پایگاهها توسط انقلابیون تصرف شد و به فعالیت آن خاتمه داده شد. روزنامه کیهان در سوم اسفند ۱۳۵۷ درباره کشف یکی از همین پایگاهها چنین نوشته است: «عدهای از مجاهدین قهرمان شهر کرمانشاه موفق به کشف یک پایگاه بزرگ مخابراتی و جاسوسی در غرب این شهرستان شدند... گروهی از مطلعین و مجاهدین هنگام جستجو تعدادی اسناد و مدارک سری در ساختمانهای این پایگاه کشف کردند و عقیده داشتند که این مجموعه به وسیله عمال ساواک و مأموران جاسوسی اسرائیل و هدایت و کنترل سیا در دست ساختمان بود...» ۱۸
-----------
۱. مارک. ج. گازیورووسکی، سیاست خارجی آمریکا و شاه، ترجمه جمشید زنگنه، با مقدمه غلامرضا نجاتی، چ۱. تهران، رسا، ۱۳۷۱، صص۲۶۹ـ ۲۷۰.
۲. محمدتقی تقیپور، استراتژی پیرامونی اسرائیل، چ۱، تهران، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ۱۳۸۵، ص ۱۱۶.
۳. مارک. ج. گازیورووسکی، صص ۴۱۱ـ۴۱۲.
۴. علی فلاحنژاد، مناسبات ایران و اسرائیل در دورۀ پهلوی دوم، چ۱، تهران، مرکز اسناد انقلاباسلامی، ۱۳۸۱، صص۶۹ـ۷۶.
۵. همان، صص ۸۰ـ۸۶.
۶. همان، صص ۸۷ـ۹۹.
۷. فرد هالیدی، دیکتاتوری و توسعه سرمایهداری در ایران، ترجمه فضلالله نیکآیین، چ۱، تهران، امیرکبیر، ۱۳۵۸، صص ۲۸۸ـ۲۸۹.
۸. ویلیام سولیوان، مأموریت در ایران، ترجمه محمود شرقی، چ۱، تهران، هفته، ۱۳۶۱، ص ۴۳.
۹. فخر روحانی، اهرمها، ج۱، چ۱، تهران، بلیغ، ۱۳۷۰، صص ۱۹۲ـ۱۹۳.
۱۰. حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی: خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست، ج۱، چ۳، تهران، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ۱۳۷۰، ص ۵۵۱.
۱۱. تقی نجاری راد، ساواک و نقش آن در تحولات داخلی رژیم شاه، چاپ۱، تهران، مرکز اسناد انقلاباسلامی، ۱۳۷۸، صص ۶۸ـ۷۱.
۱۲. حسین فردوست، صص ۳۶۶ـ۳۶۷.
۱۳. همان، صص ۳۶۷ـ ۳۶۸.
۱۴. همان، ص ۳۷۰.
۱۵. زیتون نام مستعار موساد است.
۱۶. محمدتقی تقیپور، صص ۱۶۲ـ۱۶۳.
۱۷. همان، ص ۱۶۳.
۱۸. روزنامه کیهان، ش۱۰۶۴۴، پنجشنبه۳ اسفند ۱۳۵۷، ص ۷.
موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
نظرات