همراهی هویدا با حسنعلی منصور


1999 بازدید

 آشنایی و ارتباط امیرعباس هویدا با حسنعلی منصور، از اولین روز آشنایی تا آخرین روز، که به جای او، نخست‌وزیر شد، حدود 20 سال به طول انجامید.
صرف‌نظر از اشتراکات روحی و اخلاقی و دست‌هایی که استحکام پیوند بین این دو را باعث شد، از نظر سوابق و موقعیت خانوادگی نیز، مشترکاتی در بین بود، که جالب توجه است:
1ـ پدر هر دو از کارگزاران رژیم رضاخانی بودند. عین‌الملک در انتخاب رضاخان، دارای نقش بود و از سیاستگذاران خارجی او به شمار می‌رفت و منصورالملک نیز در همین رابطه فعالیت داشت و در بحران روابط انگلیس با رضاخان، ریاست دولت او را به عهده گرفت، که البته موفق نشد.
2ـ پدر هر دو در مقطع زمانی خاص ـ سال 1314ش ـ مورد بی‌مهری رضاخان، واقع شده بودند. عین‌الملک با نامه مستقیم رضاخان به آل سعود، از وزیرمختاری ایران در عربستان عزل و به سرزمین پدری خود، بازگشته و پس از یک دوره بیماری از دنیا رفته بود و منصورالملک نیز، در حالی که وزیر راه بود، به اتهام سوءاستفاده و اختلاس تحت تعقیب و محاکمه قرار گرفته و چند سالی کنج عزلت گزیده بود.
3ـ پدر بزرگ هر دو دارای موقعیت ویژه اجتماعی نبودند. پدر عین‌الملک، جوانکی قناد بود که در تبریز، در بلوای محمدعلی باب به او پیوسته و سپس با حسینعلی بهاء به عکا رفته و آنجا را سرزمین و وطن خود قرار داده بود و پدر منصور‌الملک نیز خشت مالی تفرشی بود که دارای موقعیت خاصی نبود.
4ـ از طرف خانواده مادری، هر دو از وضعیت خاصی برخوردار بودند. مادر هویدا، ـ افسرالملوک سرداری ـ دختر ادیب‌السلطنه سرداری، از روشنفکران درباری بود که بنا بر توصیه پدر، هر شب، سرود ملّی فرانسه را با صدای بلند می‌‌خواند و مادر حسنعلی منصور، دختر ظهیرالملک رئیس، مسئول اداره انگلیس در وزارت امور خارجه و اولین زن فارغ‌التحصیل مدرسه امریکائی‌ها در ایران بود.
5ـ اقوام مادری هویدا، دست اندرکار مشاغل حساس دولتی بودند. یکی از دائی‌های او ـ یحیی رادسر ـ زمانی رئیس پلیس رضاخان بود و دیگری ـ عبدالحسین سرداری ـ از کارگزاران وزارت امور خارجه و اقوام مادری منصور نیز اینگونه بودند؛ از جمله دائی او ـ محسن رئیس ـ زمانی وزیر امور خارجه بود.
6ـ امیرعباس هویدا، تربیت یافته میسیون لائیک‌های مدرسه فرانسوی بیروت بود و حسنعلی منصور پرورش یافته دبیرستان فیروز بهرام که وابسته به انجمن زرتشتیان بود.
تنها تفاوت این دو، محل تحصیلات بود که هویدا به واسطه شغل پدر و مناسبات او با فرقه بهائیت، در بیرون از کشور درس خوانده بود و تحصیلات حسنعلی منصور در داخل کشور به پایان رسیده بود.
حسنعلی منصور، زمانی پای به وزارت امور خارجه گذاشت که دائی او ـ محسن رئیس ـ وزیر امور خارجه بود. او که پیرامون تحقیقات پایان نامه‌ تحصیلی خود ـ تحت عنوان «مصونیت‌های سیاسی» ـ به کتابخانه وزارت امور خارجه تردد داشت. در آنجا با فریدون هویدا ـ برادر کوچکتر امیرعباس ـ که به تازگی از بیروت بازگشته و همچون برادرش، به وزارت امورخارجه راه یافته بود، آشنا شد.
در سال 1325 حسنعلی منصور در اولین مأموریت خود، به فرانسه آمد. قبل از او امیرعباس هویدا که از حمایت‌های وزیر امور خارجه وقت ـ انوشیروان سپهبدی، که در سال 1324 وزیر خارجه بود ـ بهره داشت، به پاریس آمده بود. در این هنگام ـ مرداد 1325ـ فریدون هویدا نیز به عنوان دبیر هیأتی که از طرف دولت ایران به ریاست انوشیروان سپهبدی ـ که در این زمان وزیر مشاور بود ـ برای شرکت در انجمن صلح پاریس، راهی فرانسه بود، به پاریس آمد.
هرچند حسنعلی منصور با فریدون هویدا، هم سن و سال بود و سه چهار سالی از امیرعباس کوچکتر، ولی به علت ماندگاری در پاریس، رفاقت بین او و امیرعباس ریشه‌دار شد. شرکت در ماجرای قاچاق پاریس، دوستی حسنعلی و امیرعباس را مستحکم‌تر کرد و شاید همین مسئله بود که آن دو را از هم جدایی ناپذیر‌تر کرد. البته در این بین، ازدواج فریدون هویدا با خواهر حسنعلی نیز اتفاق افتاد. هر چند از سرنوشت این ازدواج اطلاعی به دست نیاوردیم، ولی آنچه معلوم است، این است که این ازدواج ادامه نیافت و بعدها فریدون هویدا، همسری آلمانی اختیار کرد.
پس از ماجرای پاریس و کشیده شدن دامنه این افتضاح به نشریات داخلی، وزارت امور خارجه ایران مجبور به جابجائی سفیر و کارمندان درگیر این ماجرا، به جایی دیگر شد. در این ماجرا، وزیر وقت امور خارجه فرانسه ـ ژرژبیدو ـ نامه‌ای برای سفیر آن کشور در ایران ارسال کرد که در‌ آن، درباره سفیر ایران ـ زین‌العابدین رهنماـ نوشت:
«باید تأئید کنم که آقای رهنما، به خاطر فعالیت‌هایی که به ظاهر برای هدف‌های شخصی دنبال می‌شود، دیگر هم برای دولت فرانسه، هم از لحاظ جامعه ایرانی در پاریس عنصر مطلوب به شمار نمی‌رود.»
بدیهی است که کارمندان جدید سفارتخانه ایران در پاریس، از جمله: امیرعباس هویدا و حسنعلی منصور، در این گزارش، محلی از اعراب نداشتند و حاصل این ماجرا، عزل رهنما از وزیر مختاری و انتصاب انوشیروان سپهبدی به سفیر کبیری بود.
پس از این ماجرا، امیرعباس و حسنعلی به همراه عبدالله انتظام به اشتوتگارت رفتند. مأموریت اشتوتگارت، موقعیت مناسبی بود تا فرزند اولین زن فارغ‌التحصیل مدرسه امریکایی‌ها در ایران، مورد توجه «جان جی‌مک‌کلوی» قرار گیرد. او ریاست حکومت اشغالی آلمان را به عهده داشت و در ایامی که در این مسئولیت بود، آلمانی کاملاً امریکائی بنیاد نهاد.
امیرعباس هویدا در این دوران، رفیق رازدار و محرم اسرار حسنعلی بود و بلند پروازی‌های او را هدایت می‌کرد.
با پایان یافتن مأموریت اشتوتگارت، تحولات تازه در ایران، برای سال‌هایی، بین امیرعباس و حسنعلی، فاصله مکانی افتاد. حسنعلی در ایران در مصدر بعضی امور، حتی ریاست دفتر نخست‌وزیر، قرار گرفت و امیرعباس برای ادامه مأموریت‌های خویش، راهی مقر سازمان ملل در ژنو شد تا تحت پوشش کمیساریای عالی پناهندگان، مشغول کار شود.
با تغییر شرایط در ایران، حسنعلی منصور به واسطه حامیانی که داشت، پس از دو دوره که در مقام ریاست دفتر نخست‌وزیر بود، به کابینه منوچهر اقبال راه یافت و پس از مدت کوتاهی ریاست شورای عالی اقتصاد را از آن خود کرد.
او که از سال‌ها قبل در اشتوتگارت، خود را در اختیار امریکائی‌ها گذاشته بود، با هدایت سازمان سیا، به فعالیت‌های تشکیلاتی در ایران مشغول شد و شورای عالی اقتصاد را کانون حضور نیروهای تکنوکراتی کرد که حلقه اصلی کانون مترقی شدند.
حسنعلی منصور در این ایام چند باری با هویدا تماس گرفت و او را در جریان کم و کیف فعالیت‌های سازمان یافته خود گذاشت و از او خواست تا به ایران باز گردد.
وی که در این ایام با فریده امامی ـ دختر نظام‌الدین امامی خویی و کمیسر نفت در انگلستان‌ـ ازدواج کرده بود، پس از حضور امیرعباس در ایران، او را هم به جمع خانوادگی خود نزدیک کرد.
فریده امامی، خواهری بزرگتر از خود به نام لیلا داشت، که برخلاف خود وی، چندان زیبا و جذاب نبود. با این حال، به دلایلی نظر هویدا را جلب کرد.
امیرعباس هویدا که به اعتراف دوست و دشمن فردی زیرک و دقیق بود و ستاره اقبال حسنعلی منصور را در حال تلألؤ می‌دید، با لیلا امامی، اظهار عشق و دوستی کرد. هر چند لیلا امامی، به دلیل خصوصیات اخلاقی خاص خود، بارها از این مسئله سرباز زد ولی امیرعباس هویدا، کسی نبود که این موقعیت استثنائی را به دلیل انکارهای لیلا، از دست بدهد.
او به خوبی می‌دانست که اگر بتواند نظر لیلا را به خود جلب کند، حمایت عاطفی بسیاری از تأثیرگذاران سیاست داخلی ایران را به چنگ خواهد آورد و این غیر از به دست آوردن ارتباط عاطفی‌تر با حسنعلی منصور بود.
دوستی‌ها و رفت و آمدهای او با لیلا امامی، سال‌ها ادامه یافت تا اینکه در سال 1345 ش به ازدواج انجامید و ما در بخش مستقلی به آن خواهیم پرداخت.
امیرعباس هویدا در دوستی و همراهی ظاهری با حسنعلی منصور، در تمام مدتی که او درگیر فعالیت‌های سیاسی بود، استوار و پایدار ماند. هر چند مأمور هدایت حسنعلی در ایران ـ یعنی گراتیان یاتسویچ ـ هویدا را مغز متفکر گروه متشکل منصور می‌دانست، ولی امیرعباس، همواره مواظب بود تا این برتری، علنی نگردد و در دوستی‌های او با منصور خللی وارد نکند.
حسنعلی در این دوستی، به گونه‌ای استوار بود که وقتی شنید، دکتر منوچهر اقبال ـ‌ که زمانی خود او در کابینه‌اش وزیر بود و ریاست شورای عالی اقتصادش را به عهده داشت ـ نسبت به هویدا در شرکت نفت، سختگیری داشته، تصمیم گرفت تا امیرعباس هویدا را در رأس وزارت دارایی قرار دهد تا منوچهر اقبال از نظر سازمان اداری، زیرنظر او قرار گیرد. هر چند همانگونه که گفته شد، علت اصلی انتصاب امیرعباس هویدا به وزارت دارایی، مسئله نفت و قراردادهای کنسرسیوم بود.
به همین دلیل ساواک در گزارشی نوشت:
«انتصاب هویدا که در حال حاضر نفوذ زیادی روی منصور دارد، به وزارت دارایی موجب خواهد شد که از لحاظ کاریر اداری، دکتر اقبال زیر دست ایشان قرار گیرد.»
دوستی امیرعباس و حسنعلی منصور به پایه‌ای شهرت داشت که پس از کشته شدن حسنعلی منصور و انتصاب امیرعباس به جای او گفته شد:
«در بعضی از طبقات مختلف پایتخت، گفته می‌شود: اینکه تمام اعضای دولت به ترکیب دولت سابق مجدداً به ریاست‌ آقای هویدا، که دوست خیلی نزدیک منصور، نخست‌وزیر فقید ایران بوده، مجدداً به کار دعوت شده‌‌اند، این علت را دارد که شاهنشاه خواسته‌اند بدین وسیله ترور نخست‌وزیر را خنثی نموده و بگویند: برنامه و فکر، فکر من است و اینها مجری آن هستند و از بین رفتن یکی از مهره‌‌های کابینه تأثیری در اجرای برنامه‌ها ندارد.»
پنجاه و یک روز بعد از دفن حسنعلی منصور، امیرعباس هویدا لایحه‌ای را به مجلس برد که فراکسیون اکثریت ـ‌حزب ایران نوین ـ برای آن تقاضای فوریت کرد. این لایحه که محتوی «قانون برقراری حقوق وظیفه درباره وراث حسنعلی منصور » بود، با مخالفت عبدالله والا ـ از فراکسیون حزب مردم ـ مواجه شد. گزارش زیر شرح این ماجرا می‌باشد:
«در جلسه علنی روز جاری (27/12/43) مجلس شورای ملی، آقای نخست‌وزیر لایحه مقرری مرحوم منصور را تقدیم مجلس کردند و از طرف اکثریت تقاضای فوریت برای این لایحه شد.
مهندس والا از حزب مردم در مخالفت با فوریت لایحه مزبور صحبت کرد و در خلال اظهارات نامبرده، مجلس متشنج شد و آقای هویدا نخست وزیر با ناراحتی و ظاهراً به حالت قهر جلسه را ترک گفتند و تا این ساعت (11) به جلسه علنی مراجعت نکرده‌اند.» 
اظهاراتی که امیرعباس هویدا آنرا برنتافت و برای اثبات دوستی خویش با حسنعلی منصور، به حالت قهر مجلس را ترک کرد، این است:
«چون مرحوم منصور در مجلس دوستانی دارد، چنین لایحه‌ای تنظیم کرده‌اند و چنانچه آن مرحوم از اقلیت یا حزب مردم بود، هرگز چنین پیشنهادی به عمل نمی‌آمد و تقدیم این لایحه به صرف دوستی انجام شده است.»
این لایحه در حالی به تصویب مجلس شورای ملی رسید که صحبت از موجودی ده میلیون و پانصد هزار دلاری حسنعلی منصور در بانک‌های مختلف امریکا در میان بود  و از طرف دیگر، بین فریده امامی و منصورالملک، بر سر تقسیم دارایی‌های او در سوئیس اختلاف شدیدی در گرفته بود. 
صندلی صدارت حسنعلی منصور به هویدا رسیده بود و این مسئله‌ای نبود که برای خانواده منصور، خصوصاً رجبعلی منصور ـ که کهنه مرد سیاست ایران بود و با رمز و راز پشت پرده آن، آشنایی داشت ـ به راحتی قابل هضم باشد. فریده منصور در این ماجرا، شاه را مقصر اصلی قلمداد می‌کرد و هویدا در این زمان، متحد اصلی شاه بود.
گزارش زیر که حاصل گفتگوی چند تن از نمایندگان مجلس شورای ملی است، مؤید این نظریه است:
«در حدود 15 روز قبل آقای هویدا نخست‌وزیر به منزل مرحوم حسنعلی منصور نخست‌وزیر پیشین مراجعه کرده و در آنجا از طرف خانواده منصور نسبت به وی توهین شده و او را کتک زده‌اند.» 
و در سال 1356 یکی از مشاورین وزارت کشاورزی که به شیراز رفته بود، با صراحت، کشته‌ شدن حسنعلی منصور را به دوست و رفیق او، امیرعباس هویدا، نسبت داد و گفت:
«آقای امیرعباس هویدا نخست‌وزیر در طرح و اجرای قتل (ترور) نخست‌وزیر سابق (منصور) دست داشته [است]» 
اسدالله علم که پس از واگذاری نخست‌وزیری به حسنعلی منصور، به دربار رفت و همواره در نقش اقلیت، نسبت به دولت و شخص امیرعباس هویدا، انتقاد داشت، درباره مناسبات این دو و چگونگی به قدرت رسیدن آنان می‌نویسد:
«...‌حسنعلی منصور را به‌عنوان لیدر روشنفکران تراشیدند و به شاهنشاه قبولاندند که این شخص و این روشنفکران، ایران را گلستان خواهند کرد... مطلب به‌قدری شور بود که در انتخابات نسبتاً آزادی که من انجام دادم، منصور که کاندید وکالت تهران بود و می‌خواست وکیل درجه یک تهران باشد، وکیل دوازدهم می‌شد. بعدازظهر قرائت آراء Rockwell پدر سوخته، وزیر‌مختار امریکا، سراسیمه پیش من دوید که دستم به دامنت، بگو منصور را بالا بیاورند. یاللعجب! او را فحش کاری کرده از منزل بیرون کردم و شب گزارش به شاهنشاه دادم. باری وکیل درجه‌1 نشد ولی دو ماه بعد نخست‌وزیر ایران بود و حالا هم هنوز همان حزب برسر کار است و آقای هویدا نفر دوم منصور و مغز متفکر او، بعد از کشته شدن منصور، نخست‌وزیر هست که هست.»


قصه هویدا، ابراهیم ذوالفقاری ، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی