روابط ایران و اسرائیل در دوران پهلوی دوم
تکاپوی دولت اسرائیل برای جلوگیری از سقوط رژیم پهلوی
747 بازدید
حضور گسترده اسرائیلیها و ایادی آنان در سراسر ایران و دخالت و اِعمال نفوذ در همه شئون کشور و امور مردم، به گونهای نبود که از انظار مردم مسلمان و هوشمند ایران و عالمان دینی و مبارز پنهان باشد. این خود انگیزه و دلیلی بسیار محکم برای مبارزه با رژیم وابسته و خودکامه پهلوی و انهدام پایههای سلطنت بود. امام که خود پرچمدار نهضت اسلامی بود از همان روزهای آغازین خیزش اسلامی مردم ایران، اسرار دخالت اسرائیلیها را در همه شئون کشور افشا و وابستگی و پیوند رژیم پهلوی با اسرائیل غاصب را برملا کرد. بر این اساس در دورانی که امواج نهضت اسلامی مردم، سراسر ایران را فرا گرفته، پایههای قدرت شاه و سلطنت او را به لرزه در آورده بود، دستگاه اطلاعاتی امپراتوری صهیونیسم، رژیم صهیونیستی و مأموران و جاسوسان و کارگزاران آنها بیش از همه به وحشت افتادند. آنها برای حفظ پایگاههای خود در ایران که جایگاه استراتژیکی برای اسرائیل در منطقه داشت، به هر تلاش و توطئهای دست زدند تا بلکه رژیم شاه و سلطنت پهلوی را حفظ کنند. مأموران دستگاه اطلاعاتی صهیونیسم، کارشناسان و کارگزاران کهنهکار اسرائیلی، در اوج سراسیمگی و آشفتگی، سران رژیم پهلوی را به خشونت و کشتار و سرکوب خونین مردم مسلمان و به پاخاسته ایران تشویق میکردند.
روزنامه اسرائیلی «هاآرتص» در شماره ۲۰ دیماه ۱۳۵۷، دقیقاً شش روز قبل از فرار محمدرضا (۲۶ دی) در مقالهای با عنوان «چگونه آتش در ایران خاموش خواهد شد» به قلم یک کارشناس یهودی، ایجاد حکومت نظامی و سرکوب مردم ایران را چنین توصیه کرد:«اگر شاهنشاه و افسران ارتش جرأت داشته باشند و آنچه را که مخالفان میخواهند انجام دهند، آنها علیه مخالفان عملی سازند، امید میرود که رژیم نجات یابد. اما اگر شاهنشاه بخواهد توصیههای متحد خود یعنی امریکا را اجرا کند و با مخالفان طبق معیارها و ارزشهای معمول در غرب رفتار کند... طی چند ماه، پایان سلسله پهلوی مثل پادشاهی پیشین[=قاجار] فرا خواهد رسید... تنها چارهای که برای ایران ممکن است باقی مانده باشد، تشکیل دولتی قدرتمند و با اختیارات [تمام] از افسران ارتش با صورتی پارلمانی است تا محافل چپگرا را از یک سو و محافل مذهبی را از سوی دیگر سرکوب کند.»(۱)
شموئل سگو، مورّخ و روزنامهنگار برجسته اسرائیلی، چند روز پس از کشتار معروف ۱۷ شهریور تهران، در روزنامه «معاریو» با القای برخی نکات روانی و هشدار سیاسی نوشت:«روز جمعه ثابت کرد که مخالفان قادر نیستند بر ایران مسلط گردند. در حالی که محمدرضا پهلوی از خطری که تاج و تخت او را تهدید میکند، حالا غلبه یافته است، هنوز در مقابل یک مسأله بزرگ قرار دارند که تا چه حد میتوانند به خود اجازه دهند که به اتباع کشور خود آزادی سیاسی دهند.[...] پرزیدنت کارتر و دولت او در بحران اخیر با اقدامات [خشونتبار] شاه برای برقراری نظم موافق بودهاند... اگر امریکا پشتیبانی خود را از شاه ادامه دهد، امید زیادی میرود که ایران بر بحران اخیر که وخیمترین بحران در ۲۵ سال گذشته است غلبه یابد.»(۲) دیوید مناشری، رئیس بخش ایرانشناسی و پژوهشگر مؤسسه تحقیقاتی شیلواح وابسته به دانشگاه تلآویو، خیزش مردم ایران را ناشی از اقدامات و تحریکات عناصر چپگرا و نیروهای مذهبی دانست و افزود که اتحاد این نیروها علیه نوسازی شاه عامل عمدۀ ناآرامیهای اخیر ایران است. دیوید مناشری نیز تنها راه بقای سلطنت را سرکوب شدید مردم ایران توصیه کرد.(۳) راستی! چرا استراتژیستها و کارشناسان سیاسی و اطلاعاتی صهیونی اینگونه نسبت به سقوط سلطنت در ایران، آشفته، پریشان و وحشتزده بودند؟! روزنامه اسرائیلی «داوار» در سرمقاله شماره ۱۴ دیماه ۱۳۵۷، در پاسخ به این پرسش نوشت:«... ناراحتی اسرائیل از وضع جدید ایران به مراتب بیش از نگرانی کشورهای غربی از این بابت است. سبب این ناراحتی، وابستگی متقابل ایران و اسرائیل به یکدیگر است.»(۴)
سازمانهای صهیونیستی و در رأس آنها موساد، فرماندهان بلندپایه نظامی و کارگزاران سیاسی اسرائیلی نیز با همه توان و تجارب خود، برای حفظ تاج و تخت محمدرضاشاه و سلطنت او وارد کارزار شدند. همزمان با کارزار سیاسی، تبلیغاتی، جنگ روانی و اطلاعاتی، آنها گزینه نظامی را نیز در دستور کار خویش قرار دادند. نشریات اسرائیلی در آن زمان چنین فاش کردند:«پس از افزایش موج تظاهرات مردم ایران، یک پل هوایی از فرودگاه لود و فرودگاه نظامی راماتداوید، نزدیک حیفا برای ارسال وسایل سرکوبی تظاهرکنندگان برپا شد. از جمله این وسایل تفنگهای پخشکننده نوعی گاز بود که افراد را دچار رخوت و سستی میکرد و هرگونه قدرت حرکت و واکنش اعصاب را فلج مینمود. دولت اسرائیل یک گروهان کماندوی ورزیده و عامل سابوتاژ و عملیات شهری از طریق هواپیمای شرکت «العال» به تهران اعزام داشت که تابع اداره اطلاعات ارتش اسرائیل است. فرمانده این گروهان رحبعام زیبکی، در دهه ۱۹۶۰ فرمانده بخش میانه اسرائیل، سپس مشاور نخستوزیر در امور مبارزه با تروریسم و کاربرد مهمات ویژه و تکنیکهای مربوط به آن بود. در این گروهان تعداد زیادی یهودی ایرانی که فارسی را به خوبی میدانستند به چشم میخوردند. کلیه افراد واحد، ملبس به یونیفرم نظامی ارتش ایران بودند... کارشناسان نظامی اسرائیل و افرادی از تشکیلات پنهانی یهودیان ایران که به عنوان دفاع نظامی از اقلیت یهودی تشکیل شده بود، در تهران به گروهان نظامی اسرائیل ملحق شدند. از سویی دیگر، اسرائیل گروهی از یهودیان ایرانی را نیز علیه تظاهرات مردم ایران بسیج کرد. همچنین پایگاه کوچک نظامی اسرائیل نزدیک آبادان و بندرعباس که از سوی اسرائیلیها اداره میشد، برای تمرین کادرهای ضدّ شورش شهری مورد استفاده قرار گرفت. اسرائیل همچنین با استفاده از وسایل ارتباط جمعی، جنگ روانی شدیدی علیه مردم ایران به راه انداخت و یک تنه به دفاع از حکومت شاه برخاست و به دنبال آن افرادی را که در کشتار مردم ایران دست داشتند، فراری داد و به بعضی از آنها مجوز پناهندگی به اسرائیل اعطا کرد.»(۵)
----------------------------------------------------------------------------------------
پانویسها:
۱. هاآرتص، ۱۳۵۷/۱۰/۲۰، اسناد وزارت امور خارجه، کارتن ۱۸، پرونده ۵-۲۷۰، قسمت پنجم، ۱۳۵۷.
۲. معاریو، ۲۱ شهریور ۱۳۵۷، همان کارتن و پرونده.
۳. گفتگوی داوید مناشری با رادیو اسرائیل، ۲۹ و ۳۰ مرداد ۱۳۵۷، همان کارتن و پرونده.
۴. داوار، ۱۳۵۷/۱۰/۱۴، تلگراف رمز مورخ ۵۷/۱۰/۱۵، شماره ۱۸۴۹۱، همان کارتن و پرونده.
۵. هاآرتص، ۲۳ اکتبر ۱۹۷۸؛ داوار، ۱۰ و ۲۳ اکتبر ۱۹۷۸؛ معاریو، ۱۷ دسامبر ۱۹۷۸؛ هاعولام هزه، ۲۲ نوامبر ۱۹۷۸؛ مجله نظامی «سیکرا هود شیث»، ۳ نوامبر ۱۹۷۸؛ اسناد طبقهبندی شده وزارت امور خارجه، کارتن ۵، پرونده ۱۳-۲۱۰، قسمت اول، ۱۳۵۷.
منبع: «صهیونیسم و سلطنت پهلوی»؛ محمدتقی تقیپور؛ سقوط ۲(دومین همایش بررسی علل فروپاشی سلطنت پهلوی(مجموعه سخنرانیها، مقالات و میزگرد))؛ مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی؛ صص ۱۰۴ تا ۱۰۷
نظرات