تقابل و تداخل قدرت در فارس در دوران مشروطه
5423 بازدید
مقدمه
در سال 1323ه ق مردم ایران که دیر زمانی بود از دستگاه حاکمه ناراضی بودند، بر علیه مسیو نوز بلژیکی - رئیس گمرکات ایران - که با پوشیدن لباس علما در جشن بالماسکه اسباب ناراحتی ایشان را فراهم ساخته بود، دست به اعتراض زدند1 و به آستانه عبدالعظیم پناهنده شدند.2 محمدعلیمیرزا ولیعهد که در غیاب شاه کشور را اداره میکرد سعی داشت تا با دادن وعده بازگشت شاه از سفر فرنگ آنان را آرام سازد اما نارضایتی مردم روز به روز شدیدتر میشد. دلیل گسترش این نارضایتیها عوامل چندی بود که از آن جمله درگیریهای میان دو فرقه شیخیه و امامیه در کرمان که منجر به، به چوب بسته شدن سه تن از مجتهدین بنام کرمان توسط حاکم آن شهر شد. دومین مسئله هتک حرمت یکی از زنان زائر حرم حضرت معصومه(س) توسط عسگر گاریچی بود که باعث اعتراضات شدید مردم و علمای قم شد.3 در چنین اوضاعی بانک استقراضی روس شروع به ساختن اولین شعبه بانک خود در میان قبرستان قدیمی واقع در بازار تهران کرد. این امر و همچنین به چوب بسته شدن سیدهاشم قندی و پسرش که از تجار بنام تهران بودند، توسط حاکم تهران، آتش اعتراضات مردمی را فزونی داد.4 به گونهای که در روز 16 شوال جمعی از روحانیون به رهبری آیتالله سیدعبدالله بهبهانی و آیتالله سیدمحمد طباطبایی به حرم حضرت عبدالعظیم پناهنده شدند و با کمک حاجمیرزایحیی دولتآبادی، ملکالمتکلمین و با مساعدت سفیر عثمانی شمسالدین بیک خواستههای خود را به اطلاع شاه رساندند.5 این خواستهها به قرار زیر است:
1. برداشتن عسگر گاریچی 2. بازگرداندن حاجمیرزامحمدرضا از رفسنجان به کرمان 3. برگرداندن تولیت مدرسه خان مروی به حاجشیخمرتضی 4. بنای عدالتخانه در تمام شهرهای ایران برای جلوگیری از ستمگریهای حکام 5. اجرای تمام قوانین اسلام درباره تمام مردم به طور یکسان 6. عزل نوز 7. عزل علاءالدوله حاکم تهران 8. کم نکردن تومانی دهشاهی از مواجب و مستمریات6 شاه پس از مطلع شدن از این خواستهها با همه آنان موافقت کرد و از عینالدوله خواست علما را با احترام و شکوه به تهران بازگرداند.7 شاه سپس فرمانی مبنی بر تأسیس عدالتخانه صادر کرد و مهاجران در 16 ذیقعده به تهران بازگشتند. عینالدوله برای تأسیس عدالتخانه به دفعالوقت پرداخت و به این ترتیب کمکم خواستِ مردم برای تأسیس عدالتخانه به تأسیس مجلس شورا و حکومت مشروطه تغییر یافت.8 بعد از تهران، فارس دومین منطقه انقلابی بود که به دلیل تظلمخواهی بر علیه حکومت شعاعالسلطنه حاکم وقت فارس دست به قیام زد و در موج عظیم انقلابی که از تهران آغاز شده بود و کم کم داشت بر سایر نقاط کشور رسوخ پیدا میکرد، شرکت کرد.9
آغاز شورش در فارس در زمان حکومت شعاعالسلطنه
ملکمنصور میرزا شعاعالسلطنه پسر مظفرالدینشاه از سال 1322ه ق به حکمرانی فارس منصوب شده بود، وی از بدو ورود به شیراز از هیچگونه ظلم و ستم نسبت به مردم دریغ نمیورزید و روز به روز بر ثروت و وسعت املاکش میافزود.10 به نوشته کسروی و ناظمالاسلام شورش مردم شیراز و فارس به دلیل ستمگریهای بیحد شعاعالسلطنه و کارگزارانش نسبت به اهالی بوده است. وی املاک مردم را به بهانه اینکه خالصه بوده و وی آنها را از دولت خریداری کرده، ضبط میکرد.11 او چنین اعلام کرده بود که: «من کلیه املاک کریمخانی را از ارگ و باغ و میدان و بازار و کاروانسراها و حمام و آنچه نام وکیل روی آن است از دولت خریداری کرده، هر کس قباله دارد بیاورد بدهد، وگرنه از اعتبار ساقط است».12 این امر بر میزان نارضایتی مردم بیشتر افزود تا جایی که علما، روحانیون و مردم بارها از شعاعالسلطنه و کارگزارانش به دولت مرکزی شکایت فرستادند اما هرگز جواب مساعدی دریافت نداشتند.13 به همین جهت مردم و ملاکین با تحریک قوامیها در قنسولگری انگلیس، تلگرافخانه و صحن شاهچراغ متحصن شدند.14 متحصنین حتی با ارسال تلگرافهایی به وزرای مختار کشورهای دیگر خواستار عزل شعاعالسلطنه گشتند.15 در پی این تحصن، بازار به حالت تعطیل درآمد و مردم سلاح به دست به محاصره ارگ حکومتی، مقر شعاعالسلطنه و خانههای چند تن دیگر از کارگزارانش پرداختند. این محاصره چند شب به طول انجامید و شبها تیراندازی هوایی صورت میگرفت. مردم بالاتفاق خواستار عزل و رفتن شعاعالسلطنه بودند. شعاعالسلطنه هم که متوجه وخامت اوضاع شده بود، بدون این که رسماً استعفا بدهد در 30 رجب 1323ه ق شیراز را به مقصد تهران ترک کرد.16 ظاهراً در این بلوا تحریکات قنسول انگلیس مستر گراهام و قوامالملک شیرازی تأثیر بسزایی داشته است، زیرا سیاست دولت انگلیس از جنبش مردم فارس بهرهبرداری میکرده است.17
بعد از این که شعاعالسلطنه شیراز را ترک کرد، نایبالحکومه سردار اکرم قرگوزلو امور را به جای وی در دست گرفت.18 چون «شاهزاده حاکم به عزم معالجه مرض، مسافرت به فرنگستان نموده نایبالحکومه بنای بدسلوکی را گذارده، مردم از شدت فشار ظلم به شاهچراغ که محل بست و پناه مظلومین بود، متحصن گردیدند [سردار اکرم] به بهانه نظم شهر ف حکم شلیک داده متجاوز از بیست نفر از اطفال و مردمان بیچاره به هدف گلوله ظلم به خاک هلاک افتادند. بعضی هم پناه به قنسولخانه انگلیس بردند».19 پس از قتلعام مردم بیگناه، علما به تکاپو افتاده و تلگراف کوبندهای برای محمدعلیمیرزا ولیعهد مخابره کردند، آقاسیدمحمد طباطبایی تلگرافی به همان مضمون به شاه مخابره کرد.20 «... اینک قریب پنجاه روز است به علم حضور شهادت جمهور ارباب بصیرت، ملت فارس به مرکز سلطنت قاهره تظلم نمودیم و تعدیات حاکم غیرمحکوم مطلق خود را باز نمودیم. جوابی که از مصدر صدارت عظمی رسید، تعیین مأموری واحد برای صدق و کذب علمای جامعالشرایط است. اکنون برای این توهین عظیم و ظلم لایطاق حکومت، تمام این خادمین شریعت محمدیه و سکنه شهر و توابع شیراز در بقاع متبرکه به باطن شریعت مقدسه پناهندهایم و تا آخرین شریان در جنبش است برای رفع فاعل این توهین به اسلام و رفع حاکم ظالم حاضریم...».21 شاه نیز در پاسخ به این تلگراف چنین مرقوم داشت: «علاءالدوله را میفرستیم به عرایض شما برسد اما در باب خالصه، ما این املاک را مرحمت فرمودیم به شعاعالسلطنه دیگر برگشت ندارد».22 شاه جداً میخواست علاءالدوله را برای سامان دادن به اوضاع فارس بفرستند اما بنا به دلایلی غلامحسینخان وزیر مخصوص به جای وی به فارس آمد تا از تشنجات منطقه بکاهد.23
حکومت غلامحسینخان غفاری صاحباختیار «وزیر مخصوص»
پس از فرار شعاعالسلطنه از شیراز، غلامحسینخان صاحباختیار، در ماه شوال 1323ه ق از طرف دولت مرکزی «برای خوابیدن بلوا و شورش»24 در شیراز مأموریت یافت. وزیر مخصوص در روز اول ذیقعده تهران را به مقصد شیراز ترک گفت. انتخاب وی را به این مأموریت توسط تلگراف به مردم شیراز اطلاع دادند.25 در این زمان تظاهرات مردم شیراز به اوج رسیده بود، بازارها کماکان تعطیل بود و مردم و روحانیون در بقعه شاه چراغ متحصن بودند و روز به روز بر تعدادشان افزوده میگشت. امام جمعه شیراز، حاجیمیرزایحیی نیز به جمعیت پیوسته بود. اسناد و تلگرافهای باقیمانده از این دوره نشان میدهد پیشوایان انقلاب شیراز با انتصاب وزیر مخصوص موافق بودند و از او میخواستند در آمدن تعجیل کند.26 در روز 30 شوال عده زیادی از مردم مسلح به متحصنین پیوستند و کم کم کار به تیراندازی کشید.27 در کازرون هم سادات محلی و مردم به نشانه اعتراض به ستمگریهای حاکم شهر بست نشسته و تجار و کسبه را وادار به بستن دکانها کردند.28 در برازجان، خوانین دشتستان از ماه شعبان از پرداخت مالیات خودداری کرده و علیه حکومت قیام کردند و در برابر صدیقالممالک حاکم جدید هم مقاومت کردند.29 علیرغم وعدههای دولت و تلگرافهای وزیر مخصوص که اهالی شیراز و کازرون را به شکستن تحصن و باز کردن دکانها تشویق میکرد، همچنین با وجود تلاش حبیباللهخان سالارسلطان بیگلربیگی - پسر بزرگ قوام که روابط خوبی با شعاعالسلطنه نداشت - که در غیاب حاکم جدید فارس مسئولیت حفظ امنیت و برقراری آرامش شیراز را بر عهده داشت، مردم راضی نشدند تحصن را بشکنند و دکانها را باز کنند.30 اما در کازرون «... آقایان علما، کسبه و اواسطالناس را آرام کرده، دکاکین را باز نموده بودند. فقط علما و تجار در امامزاده متحصن شده، انتشار تشریففرمایی حضرت مستطاب اجل دامت شوکته را داشتند که به عرایضشان رسیدگی فرمایند...»31 اغتشاشات در برازجان و دشتستان هم کمافیالسابق ادامه داشت. عدهای از فرصتطلبان نیز از ناامنی به وجود آمده حداکثر استفاده را میبردند و با غارت اموال مردم ناامنی موجود را تشدید میکردند.32 بالاخره در روز اول ذیحجه 1323ه ق وزیر مخصوص وارد شیراز شد.33 او در 20 ذیحجه 1323ه ق، بیست روز پس از ورودش به شیراز در نامهای خطاب به عینالدوله، صدرالعظم وقت، چنین نقل میکند: «گذشته از تعدی و بعضی اجحافات که در فارس شده، بیشتر اسباب شورش و بلوای عمومی محض خالصهجات است و الا پیش از اینها هم اگر تعدی شده بود، این طورها عموماً بستی و متظلم نمیشدند و عموم شکایات نمیکردند، همین مسئله را اسباب بلوای عمومی کردند.»34 وزیر مخصوص در این عبارت اگر چه نخواسته است بالصراحه بگوید شورش مردم شیراز و فارس علیه ستمگریهای شعاعالسلطنه بود و آن را محض خالصهجات جلوه داده اما در پایان نامه علت اصلی را استبداد و تعدیات دستگاه حاکم عنوان کرده که در هیچ زمانی به این میزان نبوده است. وی در نامههایش از دزدیها، ستمگریها و اجحافات و تعدیات کارگزاران دولتی و تصرف عدوانی املاک مردم به عنوان خالصه دولتی، از خرابی وضع نظام لشکری فارس و سوءاستفادههای فرماندهان، گرسنگی، فقر و فلاکت سربازان که علت اصلی شورش مردم فارس بوده، صحبت کرده است.35 از مطالب ذکر شده میتوان چنین نتیجه گرفت که سبب اصلی ناآرامیهای فارس ظلم و تعدی شعاعالسلطنه و کارگزارانش بود و اصولاً جنبش فارس به نهضت مشروطهخواهی تهران مرتبط نبوده است.36 در هر صورت هدف اصلی از اعزام وزیر مخصوص به فارس، خواباندن این شورش و بلواها و فراهم کردن شرایط بازگشت شعاعالسلطنه به شیراز بود و تا جایی هم که در توان داشت در این مورد تلاش کرد.37 اما وزیر مخصوص خیلی زود فهمید که امکان بازگشت شعاعالسلطنه به حکومت شیراز دیگر وجود ندارد، چنانچه در نامهها و تلگرافهای متعددی این مطلب را به صورت غیرمستقیم بیان کرده است و چون امکان نداشت این مطالب را صراحتاً بیان کند، پیشنهاد کرد: «تلگرامی به این مضمون ارسال شود که آقا [شعاعالسلطنه] بعد از ورود به طهران اقامت میکند ولی حکومت کماکان در ادارة ایشان است و به شیراز نخواهد آمد...»38 سرانجام قرار بر این شد وزیر مخصوص کم کم مردم را برای بازگشت شعاعالسلطنه آماده کند و خبر بازگشت او نخست به صورت غیررسمی به مردم اعلام شود و اعلام رسمی آن به هنگام بازگشت شعاعالسلطنه از اروپا باشد. ولی مؤیدالدوله رئیس تلگرافخانه شورشیان را در جریان این تلگرافهای محرمانه قرار داد و مردم نیز مجدداً دست به اعتراض زده و عزل قطعی شعاعالسلطنه را خواستار شدند. بالاخره با تلاشهای وزیر مخصوص شورش مردم فروکش کرد و در همین روزها بود که شعاعالسلطنه از سفر اروپا بازگشت و سعی در بازپسگیری املاکی کرد که به اسم خالصه دولتی از مردم به زور گرفته بود.39 وزیر مخصوص هم در نامه و تلگرافهای متعدد در این مورد به عینالدوله هشدار داد و بدین صورت به طور غیرمستقیم به اولیای دولت فهماند که بازگشت شعاعالسلطنه به فارس و آشتی بین او و اهالی امکانپذیر نیست. سرانجام شهر شیراز با تلاشهای وزیر مخصوص آرام شد. شعاعالسلطنه که نمیخواست به این سادگی حکومت شیراز را از دست بدهد، با کمک عینالدوله دست به توطئهای زده به اسم زیارت حضرت معصومه(س) از تهران خارج شد (اواخر صفر 1324 ه ق) تا به طور ناگهانی وارد شیراز شود. به محض رسیدن این خبر به شیراز، چنین شایع شد که وی به شیراز خواهد آمد و مردم شیراز هم بر علیه وی تظاهرات به راه انداختند. علما و روحانیون نیز در تلگرافهایی مخالفت خود را به تهران مخابره کردند. دامنه تظاهرات و مخالفتها به قدری شدت گرفت که عینالدوله خود در تلگرافی این مسئله را تکذیب کرد:40 «... وقتی که دولت فرمود حضرت والا به فارس نمیآیند دیگر موقع این عناوین نیست...»41 بدین ترتیب جریان توطئه بر طبق نقشه شعاعالسلطنه و عینالدوله پیش نرفت و حکم انتصاب وزیر مخصوص به حکوت شیراز، که عمداً به تأخیر افتاده بود، بالاخره در 15 صفر 1324ه ق ابلاغ شد.42
در ماههای صفر و ربیعالاول 1324ه ق تهران در آتش انقلاب میسوخت، فارس تنها به دلیل وجود شخصی مانند وزیر مخصوص گرفتار طغیان مجدد نشده بود. اما آشوبهایی که از ماه ذیحجه در برازجان و دشتستان وتنگستان و شبانکاره جریان داشت، اوج گرفته بود. عینالدوله هم که دریافته بود با وجود وزیر مخصوص امکان بازگشت شعاعالسلطنه نیست، این جریانات را دلیل بیکفایتی وزیر مخصوص شمرده و از آنها برای عزل وی استفاده کرد که در این راه هم موفق بود. سرانجام در روز 18 ربیعالثانی 1324ه ق بدون اعلام هیچ دلیلی وزیر مخصوص از منصبش عزل و علاءالدوله حاکم پیشین تهران، جانشین وی شد.43
حکومت علاءالدوله
پس از برکناری وزیر مخصوص، علاءالدوله حاکم جدید در 11 جمادیالاول 1324ه ق وارد مقر حکومتی فارس شد.44 در این زمان در تهران، علما و مشروطهخواهان اقدام به مهاجرت به شهر مقدس قم کردند. علمای فارس برای همراهی با مهاجرین و حمایت از مشروطهخواهان اقدام به ارسال تلگرافی به آنان کردند. این تلگراف به خوبی بیانگر عدم درک صحیح اهالی فارس از مشروطیت بود چرا که آنها مشروطه را صرفاً تلاشی برای اعانت شریعت قلمداد میکردند.45 پس از بازگشت علما از مهاجرت کبری و صدور فرمان مشروطیت، علمای شیراز با ارسال تلگرافی به آیتالله طباطبایی رضایت خود را از این واقعه نشان دادند. این عده ضمن تبریک بازگشت علما به تهران، خواهان بازگشت محمدرضا قوامالملک، که به حالت تبعید در تهران به سر میبرد، شدند.46 با اعلام فرمان مشروطیت، علاءالدوله برای جلب نظر مردم و برقراری آرامش در فارس، در 14 جمادیالثانی 1324ه ق تلگرافی مبنی بر این که بناهای وکیل مانند سابق به صاحبانش تعلق دارد، از سوی شاه برای مردم خواند. شعاعالسلطنه در واکنش به این اقدام، برای علاءالدوله تلگرافی فرستاد و ادعاهایش را تکرار کرد. این امر باعث برانگیختن اعتراض مردم، تعطیلی بازار و بسته شدن دکانها و تحصن مجدد مردم در مسجد نو شد.47 اعتراض و تحصن مردم سبب شد شاه بار دیگر با ارسال تلگرافی مالکیت مردم را نسبت به املاکشان تأیید کند48 که در نتیجه مردم مجدداً متفرق شدند و آرامش به فارس بازگشت.49 شعاعالسلطنه که از اقدامات علاءالدوله بسیار ناراضی بود برای برکناری وی دست به کار شد و سرانجام علاءالدوله در 24 رمضان از حکومت فارس عزل شد.50
حکومت ابوالفتحمیرزا مؤیدالدوله
ابوالفتحمیرزا مؤیدالدوله، فرمانفرمای جدید فارس و جانشین علاءالدوله، در ربیعالاول 1325ه ق وارد شیراز شد. کمی پیش از او قوامالملک از تبعید، به فارس بازگشته بود.51 قوام که در تهران روابط نزدیکی با محمدعلیشاه برقرار کرده بود، به منظور مقابله با مشروطهخواهان و با سمت پیشکار فارس، قدم به شیراز گذاشت. او خود را صاحب اختیار فارس میدانست و در همان روزهای نخست مخالفتش را با مشروطیت علنی کرد.52 سخنان او که در دستنوشتههای معین دفتر به یادگار مانده به خوبی نشاندهنده درک صحیح او از مشروطه و مواضعش نسبت به آن میباشد. او خطاب به صولتالدوله رهبر ایل قشقایی گفته بود: «مشروطه یعنی من و تو نباشیم، یعنی این که ما با فلان بقال فرق و امتیاز نداشته باشیم.»53
قوامالملک که بر حاکم جدید فارس نفوذ زیادی داشت با همکاری وی ابتدا از تأسیس عدالتخانه خودداری کرد، سپس برای مقابله با صولتالدوله وی را از منصب خویش عزل و برادرش احمدخان ضیغمالدوله را که با قوام همفکر و همراه بود، به منصب ایلخانیگری ایل قشقایی انتخاب کرد.54 عدهای از علما و تجار مشروطهخواه شیراز در واکنش به اقدام قوام در 2 ربیعالاول 1325ه ق به تلگرافخانه رفتند و ضمن تجمع در آنجا، فریاد وا امتاه و وامشروطتاه سر دادند. به دنبال آن عده زیادی از مردم شیراز به جمع متحصنین پیوستند.55 صولتالدوله به همراه دو هزار نفر از افرادش وارد شیراز شد و به متحصنین ملحق گشت. قوامالملک نیز در مقابل دو هزار سوار خود را در باغ دولتی و منزلش مستقر کرد. تحصنکنندگان با ارسال تلگرافهایی به مرکز خواستار برکناری قوام و پسرانش از مناصب فارس و اخراجشان از شیراز شدند.56 طرفداران قوام هم با همراهی شیخیحیی امام جمعه شیراز، در مسجد نو گرد آمدند.57 در یک طرف انجمن اسلامی فارس، اصناف، روحانیون، تجار، کسبه، ایل قشقایی به رهبری صولتالدوله، انقلابیون لارستان به رهبری سیدعبدالحسین لاری، انقلابیون بوشهر که از حمایت علمای عتبات برخوردار بودند، قرار داشتند و در طرف دیگر خاندان قوامالملک و ایل خمسه، امام جمعه شیراز، احمدخان ضیغمالدوله، سیدمحمد فالی، حاجمیرزا دستغیب و... که حمایت استبدادیون مرکز را نیز دارا بودند، قرار داشتند. این جناحبندیها به شدت موجب تفرقه و ناآرامی در شیراز و ایالت فارس شده بود.58 صفبندی و تحصنها در شیراز انعکاس گستردهای در تهران و سایر شهرها و خصوصاً در مجلس داشت. نمایندگان تندرو مجلس به شدت از مشروطهخواهان شیراز حمایت میکردند تا جایی که سیدعبدالله بهبهانی طی نطقی در مجلس چنین گفت: «ماندن قوامالملک در شیراز موجب هلاکت آنجا است».59 نمایندگان مجلس پس از مذاکرات به اتفاق آرا قوامالملک را از سمتش معزول و از فارس فراخواندند و این مصوبه را برای اجرا به وزارت داخله فرستادند.60 سرانجام محمدعلیشاه طی تلگرافی به مؤیدالدوله، حکم برکناری قوامالملک و پسرانش را صادر و صولتالدوله را مجدداً به ایلخانیگری قشقایی منصوب کرد.61 این اتفاق پیروزی بزرگی برای مشروطهخواهان فارس به شمار میرفت، ضمناً این تلاشها و حوادث منجر به برکناری مؤیدالدوله شد. جانشین وی نظامالسلطنه مافی بود.61
حکومت حسینقلیخان نظامالسلطنه مافی (سعدالملک)
با انتصاب حسینقلیخان نظامالسلطنه، به فرمانفرمایی فارس کفه ترازو به نفع مشروطهخواهان سنگین شد. قوامیها و امام جمعه شیراز را ترک کردند و راهی تهران شدند.63 نظامالسلطنه در اول جمادیالاول 1325ه ق وارد شیراز شد. با ورود وی آرامش به ایالت فارس بازگشت.64 او در ابتدا سعی کرد به اختلافات صولتالدوله و برادرش ضیغمالدوله خاتمه دهد و تا حدودی هم در این امر و بازگرداندن آرامش به فارس موفق بود اما با وجود تحریکات قوام در مرکز و پسرانش که از تبعید بازگشته بودند مجدداً درگیریها در شیراز آغاز شد. اوجگیری این درگیری سبب شد حکومت مرکزی مجدداً وزیر مخصوص را که در افکار عمومی محبوب بود به حکومت فارس منصوب کند تا بدین طریق آرامش به فارس بازگردد.65
حکومت غلامحسینخان غفاری صاحب اختیار (وزیر مخصوص)
وزیر مخصوص، در 14 محرم 1326ه ق وارد فارس شد تا مجدداً حکومت را به دست بگیرد. اقدامات او برای برقراری آرامش و نظم به شهر مؤثر افتاد و مجدداً شهر به حالت طبیعی خویش بازگشت. اما با صدور فرمان اجازه بازگشت قوامالملک به شیراز، اوضاع شهر مجدداً ناپایدار گشت.66 وزیر مخصوص هر چه تلاش کرد جلوی بازگشت قوام به فارس را بگیرد، بیثمر بود و محمدرضا قوامالملک، در 16 محرم 1326ه ق وارد شیراز شد.67 از آنجایی که وزیر مخصوص توان مقابله با قوامیها را نداشت، مشروطهخواهان تصمیم گرفتند با حذف قوام، از صحنه برای همیشه به مخالفتهای وی خاتمه دهند.67 به همین منظور عدهای از مشروطهخواهان تندرو در منزل میرزاحسینخان کواری، معتمد دیوان گرد آمدند و یکی از نوکران وی را با پرداخت مبلغی پول برای ترور قوامالملک برانگیختند.69 در روز شنبه 4 صفر 1326ه ق محمدرضا قوامالملک در باغ شخصی خود به ضرب گلوله نعمتالله بروجردی از پای درآمد. این حادثه شیراز را مجدداً گرفتار ناآرامی ساخت. اتهام این قتل ابتدا دامن سیدعبدالحسین لاری را گرفت. سه روز پس از این ماجرا، پسران قوام به عدهای از سران مشروطهخواه که در مجلس ختم پدرشان شرکت کرده بودند حمله کرده و مجتهدی با نام شیخمحمدباقر اصطهبانی را کشتند. آنان سپس به روحانی دیگری به نام سیداحمد دشتکی حمله کرده و پس از قتل وی، جسدش را به آتش کشیدند. این حوادث و ناآرامیهایی که در پی داشت، منجر به برکناری وزیر مخصوص شد.70
حکومت شاهزاده مسعودمیرزا ظلالسلطان
ظلالسلطان در 14 ربیعالاول 1326ه ق به فرمانفرمایی فارس منصوب شد.71 وی در ابتدای حکومتش برای بازگرداندن امنیت به شهر دستور داد همه سنگرها و برجهای شهر را که برای تیراندازی مناسب بود، با خاک یکسان کنند. سپس طی حکمی حمل هرگونه اسلحه سرد و گرم را برای مردم عادی ممنوع کرد.72 وی برای جلبنظر مشروطهخواهان محاکمه متهمین قتلهای پیشین را به عهده انجمن ایالتی گذاشت اما از آنجا که این افراد در این مورد تبحر لازم را نداشتند صدور حکم را به عهده علمای شیراز گذاشتند. طی فتوای سیدعبدالحسین لاری دو نفر از این متهمان اعدام و یک نفر از آنان تبعید شدند.73 ظلالسلطان در ادامه اقداماتش دو پسر قوام را به اروپا تبعید کرد و اکبرخان صارمالدوله را به ریاست ایل خمسه برگزید. حکومت ظلالسلطان در 23 جمادیالاول 1326ه ق با احضار وی توسط محمدعلیشاه به تهران خاتمه یافت. این دوره 39 روز بیشتر طول نکشید اما به دلیل شخصیت مقتدر ظلالسلطان، آرامش در فارس برقرار شد.74 همزمان با این وقایع در تهران محمدعلیشاه با مساعدت دولت تزاری روس در 23 جمادیالاول مجلس شورای ملی را به توپ بست.75 شاه طی تلگرافی ظلالسلطان را در جریان به توپ بسته شدن مجلس قرار داد و وی را به تهران احضار کرد. «عموی نامهربانم مجلس را موفقانه به توپ بستیم، خائنین را هم منکوب کردیم، شوق دیدار شما زیاد است، به تهران حرکت کنید.»76
آغاز دوران استبداد صغیر، سالهای 1326ه ق تا 1327ه ق
حکومت آصفالدوله
در زمان استبداد صغیر، غلامرضا آصفالدوله فرمانفرمای فارس شد.77 او در 17 جمادیالثانی 1326ه ق سردار فیروز نایبالحکومه خود را به فارس فرستاد.78 رابطه صمیمانه سردار فیروز با قوامیها از یک سو و خشونت بیش از حد وی از سوی دیگر موجب شد که برخی از مشروطهخواهان به قنسولگری انگلیس پناه ببرند که البته سردار فیروز خیلی زود آنها را دستگیر و مجازات کرد.79 آصفالدوله خود در ماه شعبان 1326ه ق وارد شیراز شد.80 قوامیها با کمک و پشتیبانی آصفالدوله سعی کردند اقتدار گذشته خود را مجدداً به دست آورند.81 با بازگشت مجدد سران خمسه به شیراز، سیدعبدالحسین لاری شیراز را ترک و در لارستان مستقر شد. او ضمن اعلام عدم مشروعیت سلطنت محمدعلیشاه، پرداخت مالیات به وی را که توسط قوامیها جمعآوری میشد، حرام اعلام کرد.82 این مسئله باعث شد آصفالدوله، نصرالدوله را مأمور سرکوب لارستان بکند. میان نیروهای نصرالدوله و سیدعبدالحسین در اولین روز درگیری، جنگ واقع شد و قوامیها پس از شکست سنگین و دادن 80 نفر تلفات به شیراز بازگشتند.83 بعد از این شکست، نصرالدوله بار دیگر این بار با فرمان مستقیم محمدعلیشاه، با نیرویی عظیم و مجهز به لار حمله کرد.84 وی به مدت 16 روز به غارت اموال مردم و کشتن بیرحمانه آنان پرداخت.85 در این نبرد 150 نفر از مردم لار کشته شدند.86 به دنبال این کشتار، مردم شیراز در قنسولگری انگلیس متحصن شدند.87 عدهای نیز با بستن دکانهایشان به برگزاری مراسم ترحیم در مسجد وکیل پرداختند.88 شدت این اعتراضات به قدری بود که نصرالدوله ناچار شد لار را تخلیه کرده و به شیراز بازگردد.89 آصفالدوله که متوجه شده بود توانایی برگرداندن نظم و آرامش به فارس را ندارد در 23 جمادیالثانی به ناچار از حکومت فارس کنارهگیری کرد.90 کنارهگیری آصفالدوله از حکومت با واقعة فتح تهران در 27 جمادیالثانی و تغییر جهت سیاست کشور همزمان شد به همین جهت اعضای دولت جدید از پذیرفتن ظلالسلطان که به عنوان فرمانفرمای فارس انتخاب شده بود خودداری و به جای وی علاءالدوله به حکومت فارس منصوب شد.91 با انتشار این خبر انقلابیون فارس به شدت در مقابل او موضع گرفتند.92 صولتالدوله در بیانیهای اعلام داشت به هیچعنوان اجازه ورود علاءالدوله به فارس را نمیدهد. ضمناً اعلام کرد که قصد برپایی مجلس در شیراز را دارد.93 او در پی انتشار این بیانیه، به همراه سیدعبدالحسین لاری و نیرویی ده هزار نفری به سمت شیراز حرکت کرد.94 این اقدام، انگلیسیها، بختیاریها، قوامیها، آصفالدوله حاکم پیشین فارس که هنوز در فارس به سر میبرد و حتی روسها را به هراس انداخت. این افراد در یک اقدام مشترک و بیسابقه با فشار علما را مجبور ساختند جلوی عبدالحسین لاری را برای پیوستن به صولتالدوله بگیرند.95 صولتالدوله نیز در پی ملاقاتی که با قنسول انگلیس داشت، اعلام کرد به هیچوجه قصد به دست گرفتن حکومت را ندارد و فقط با علاءالدوله مخالف است و نمیخواهد قوامالملک مجدداً به شیراز بازگردد. وی سپس با انتشار اعلانی، بیان داشت به خواهش علما و برای برقراری قوانین مجلس، انجام انتخابات و خاتمه دادن به ظلم به شیراز خواهد آمد.96 این وقایع دولت مرکزی را مجبور کرد حکم علاءالدوله را لغو کند و به جای وی سهامالدوله را برای فرمانفرمایی فارس منصوب کردند.97
فتح تهران، حکومت سهامالدوله
استبداد صغیر با حرکت اردوی جنوب به فرماندهی سردار اسعد بختیاری و اردوی شمال به رهبری سپهدار تنکابنی به سمت تهران و فتح پایتخت خاتمه یافت. صولتالدوله نیز خواستار شرکت در این لشکرکشی بود اما به خواست مشروطهخواهان برای سر و سامان دادن به اوضاع فارس، در آن جا ماند. پس از فتح تهران، حکومت به دست بختیاریها افتاد که با صولتالدوله و ایل قشقایی رقیب سرسخت و دیرینه آنها محسوب میشدند، بدین جهت دست اتحاد به خاندان قوامالملک، رقیب دیگر صولتالدوله دراز کردند و بدین ترتیب قوامیهای مستبد در جرگة مشروطهخواهان درآمدند.98
جعفرقلیخان جلیلوند ملقب به سهامالدوله اولین حاکمی بود که پس از فتح تهران، به شیراز آمد.99 او در 4 رمضان 1327ه ق با استقبال جمعی از علما و بزرگان شیراز وارد شهر شد و در قدم اول حبیباللهخان قوامالملک را مأمور انتظام جادهها کرد.100 قوامالملک در برقراری نظم مناطق شرقی فارس تا حدودی موفق بود اما از آنجا که بخش عمده جاده بوشهر - شیراز از قلمرو قشقاییها عبور میکرد و این مناطق خارج از دسترس ایل خمسه بود، برای برقراری نظم این جاده کاری از پیش نبرد.101 به همین جهت سهامالدوله در ذیقعده 1327ه ق استعفا داد اما استعفای وی مورد پذیرش وزارت داخله واقع نشد.102 در نتیجه سهامالدوله به ناچار از صولتالدوله خواست امنیت تمام جاده بوشهر - شیراز را تأمین کند. صولتالدوله نیز تمام جاده و حکومت چندین منطقه مجاور آن را در دست گرفت و حکومتی مستقل تشکیل داد.103 قوامیها که از قدرتگیری مجدد صولتالدوله ناراضی بودند، سهامالدوله را در محرم 1328ه ق وادار به استعفا و ترک شیراز کردند.104
حکومت ظفرالسلطنه
پس از سهامالدوله تا انتخاب حاکم جدید، مدتی مخاطبالدوله، نصیرالملک و قوامالملک به ترتیب نایبالایاله شدند. اما هیچکدام نتوانستند اوضاع بحرانی فارس را سر و سامان دهند.105 به همین جهت عزیزالله میرزا ظفرالسلطنه در 2 جمادیالاول 1328ه ق در میان استقبال گستردهای، به عنوان فرمانفرمای جدید وارد فارس شد.106 وی در ابتدا برای جلب نظر مردم قیمت نان را کاهش داد و هر روز در دارالحکومه به عرایض مردم رسیدگی میکرد.107 سپس حکومت بخشهایی از فارس و مسئولیت امنیت جاده بوشهر - شیراز را به صولتالدوله واگذار کرد و برای نشان دادن قدرت خود، عدهای از سران اشرار را مجازات و اعدام کرد.108 اقدامات وی رفته رفته موجب اعتراض مردم شد به گونهای که مردم مجدداً با تعطیل کردن بازار در مسجد نو تحصن کردند.109 این تحصن یک هفته ادامه داشت و ظفرالسلطنه را ناچار کرد که از حکومت فارس استعفا و شیراز را ترک کند.110
جمعیت جنوب
قدرت رو به رشد بختیاریها بعد از فتح تهران به شدت موجبات نگرانی سران عشایر جنوبی را فراهم کرده بود از این رو برای مقابله با قدرت روزافزون بختیاریها صولتالدوله درصدد برآمد اتحادیهای علیه بختیاریها با سایر سران جنوبی تشکیل دهد. این اتحاد که «اتحاد جنوب» یا «جمعیت جنوب» نام گرفت، متشکل از سه قدرت محلی، شیخخزعل بنیکعبی رئیس قبیله محسنین، قدرتمندترین قبیله عرب خوزستان، غلامرضاخان سردار اشرف، والی پشتکوه و رئیس ایلات آن ناحیه و صولتالدوله رئیس ایل قشقایی بود.111 مفاد این عهدنامه عبارت بود از:
ماده اول: حفظ وطن عزیز بر هر فرد از افراد ایرانی لازم است. این خادمان وطن فرض ذمة خود دانسته و عهد نمودیم تا آخرین دقیقه امکان با تمامی قوای خدادادی خودمان در حفظ استقلال مملکت ایران بکوشیم که ذرهای قصور نورزیم.
ماده دوم: در اکمال و بقای مشروطیت باید لازمة اتحاد را به عمل آورده از هیچگونه فداکاری خودداری ننمائیم تا مشروطهای صحیح در مملکت ایران رواج گیرد و پایدار بماند.
ماده سوم: چون حصول امنیت برای مملکت از واجبات اولیه و نخستین شرط وطنپرستی است لهذا، این خادمان ملت و وطن متعهد شدیم هر کس در حدود و سامان خود آسایش و امنیت فراهم بیاورد تا تجارت داخله و خارجه محفوظ و روابط بینالمللی مصون بماند و ابنای وطن عزیز خود و تبعه خارجه در امان و امن زندگانی نمایند و اولیای دولت و ملت بتوانند آسوده خاطر در رواج مشروطیت و حفظ استقلال ایران بکوشند.
ماده چهارم: چون عمده مقصود از این اتحاد و حفظ استقلال مملکت و اجرای وظایف مشروطیت ایران به همین عقیده باشند و طالب اتحاد صادقانه با این هیأت که موسوم به هیأت اتحادیه است، شوند با کمال توقیر و احترام خواهیم پذیرفت.
ماده پنجم: هیأت اتحادیه در حفظ شرف و منافع و مقام یکدیگر حتیالامکان متعهد و در این باب ذرهای قصور نتواند ورزید.
ماده ششم: هیأت اتحادیه خود را حامی و ناظر مجلس مقدس دارالشورای ملی شیداالله ارکانه اعلان مینماید، به این معنی که اعضای محترم مجلس مقدس از این [به] بعد خود را دارای یک قوه عظیمه دانسته، به فراغ بال، بدون ملاحظه از احدی در منافع عامه ملی و مملکتی آرای خود را اظهار فرموده، در وظایف و تکالیف خود قصور نورزد، احیاناً هر کس را مغرض و مخالف یا به عنوان طرفداری بشناسد بیترس و واهمه اظهار داشته و در صورت صدق و ثبوت درصدد طرد و رفع او برآیند و این خادمان وطن در تقویت مجلس مقدس خود را ذمهدار خواهیم دانست. صولتالدوله سردار عشایر، معزالسلطنه سردار ارفع، غلامرضا سردار اشرف.112
این پیمان که به شدت انگلیسیها را نگران ساخته بود، به طوری که با شیخ خزعل تماس گرفته و وی را مجبور به خروج از این معاهده کردند. در پی خروج شیخخزعل از این اتحاد، اتحاد جنوب عملاً فروپاشید.113
حکومت رضاقلیخان نظامالسلطنه مافی
پس از این جریانات حکومت مرکزی برای نظم بخشیدن به اوضاع فارس رضاقلیخان نظامالسلطنه را به حکومت فارس منصوب کرد. این حاکم مورد تأیید انگلیسیها هم بود چرا که رضاقلیخان از شخصیت مقتدری برخوردار بود.114 نظامالسلطنه از راه پشتکوه، لرستان و خوزستان به بوشهر رفت و پس از تهیه سوار و تفنگچی از املاک خودش، ابتدا زائرخضرخان تنگستانی را تنبیه کرد سپس طوایف بویراحمدی را سرکوب کرد و راه بوشهر تا شیراز را امن ساخت و از آنجا عازم شیراز شد. رضاقلیخان نظامالسلطنه در یکی از نامههای خصوصیاش چنین نقل میکند: «با هزار زحمت و صرف دویست هزار فشنگ از خودم و به کشتن دادن بیست نفر از رعایای زیرا و دالکی [املاک خصوصی رضاقلیخان] راه بوشهر تا شیراز به فضل الله، طوری منظم است که خود انگلیسیها هم اقرار دارند. ولی از شیراز تا آباده را هنوز نتوانستهام کاری بکنم، یعنی هفتم محرم تا حال که بیست و نهم ربیعالاول است، هنوز در خط از بوشهر تا شیراز هستم.»115 نظامالسلطنه در کازرون با صولتالدوله ملاقات کرد و توانست با کمک او آرامش و امنیت را به راههای تجاری بازگرداند.116 روزنامه حبلالمتین نیز به این سفر اشاره کرده: «آقای نظامالسلطنه فرمانفرمای فارس، روز هشتم محرم وارد بوشهر گردید. قریب دویست نفر سوارهای کرد و اجزای همراه ایشان میباشند. سردار عشایر و دریابیگی به ملاقات او رفتهاند. خوانین دشتستان همه از میمنه و شوکت ایالت جدید درخوف و هراس، همه مالیات عقبمانده خود را تسلیم نمودند. راهها امن و نظم قوافل و پست برقرار است.»117
نظامالسلطنه در 7 ربیعالثانی 1329ه ق وارد شیراز شد. وی برخلاف معمول حکام به ارگ دولتی نرفت و در عمارت باغ تخت اقامت گزید.118 او در ابتدا با قوامیها با مدارا رفتار کرد اما قوامیها کلیه تعهدات خود را زیر پا نهاده و در اطراف شیراز به ایجاد ناآرامی مشغول شدند.119 از این رو برای نظامالسلطنه راهی به جز بازداشت برادران قوام نماند. وی به همین جهت آن دو را در ربیعالثانی 1329 دستگیر و روانه حبس کرد120 و در این باره نوشت: «چاره انتظام فارس را منحصر در گرفتاری بنیقوام دیدم.»121 نتیجه بازداشت حبیبالله قوامالملک و برادرش نصرالدوله، واکنش شدید سردار اسعد بود. او که به دلیل انتخاب نظامالسلطنه به فرمانفرمایی فارس از شغل خود استعفا داده و عازم سفر اروپا بود، برنامه سفر خود را لغو کرد تا به همپیمانانش کمک برساند.122 از طرف دیگر عده کثیری با این اقدام نظامالسلطنه موافق بودند و حتی برخی خواهان اعدام کردن دو برادر بودند.123 اما حکومت مرکزی برای جلوگیری از اغتشاش بختیاریها و سایر هواداران قوام، از نظامالسلطنه خواست آنان را به اروپا تبعید کند. نظامالسلطنه با این کار موافق نبود و آن را خطرناک میدانست اما دولت مرکزی از موضع خود کنار نرفت و نظامالسلطنه به ناچار قوام و برادرش را با یک دسته نظامی، روانه بوشهر کرد.124 اما در بین راه عدهای از ایل قشقایی به کاروان حمله کردند و در این درگیری نصرالدوله کشته شد. حبیبالله قوامالملک خود را به قنسولگری انگلیس در شیراز رساند و به مدت 5 ماه در آنجا بست نشست.125 نتیجه این کار ناامنی مجدد فارس و صفآرایی ایل قشقایی و ایل خمسه در مقابل هم به مدت چندین ماه بود. سرانجام صمصامالدوله، صولتالدوله را از ایلخانیگری قشقایی برکنار و برادر وی ضیغمالدوله را جانشین او کرد.126 وی همچنین نظامالسلطنه را از حکومت فارس برکنار و حبیبالله قوامالکلم را به طور موقت به حکومت فارس منصوب داشت.127
حکومت مخبرالسلطنه هدایت
در دوره فترت پس از عزل نظامالسلطنه از حکومت فارس تا آمدن مخبرالسلطنه هدایت اوضاع فارس به شدت ناآرام بود128 به طوری که در 5 محرم 1330ه ق مسیو اسمارت قنسول جدید انگلیس در شیراز، در بین راه تنگ ترکان بین کازرون و کمارج مورد حمله قرار گرفت و یک گلوله به پایش اصابت کرد و پای وی را شکست.129 این حادثه به شدت اوضاع فارس را آشفته کرد و روابط دولت انگلیس و دولت مرکزی به شدت تیره گشت. از این رو دولت ایران، مخبرالسلطنه هدایت را به حکومت فارس مأمور کرد و او را برای دستگیری مرتکبین و جلب رضایت دولت انگلستان تحت فشار قرار دادند.130 مخبرالسلطنه به محض ورود به شیراز مجدداً صولتالدوله را به ایلخانیگری قشقایی منصوب کرد و وی را مأمور دستگیری عاملین این حادثه کرد. صولتالدوله نیز پس از مدتی توانست دو نفر از عاملین این حادثه را دستگیر و تحویل دهد.131 این مسئله و همچنین موافقت دولت ایران برای تشکیل ژاندارمری توسط صاحبمنصبان سوئدی پس از مدتها رضایت خاطر انگلیسیها را جلب کرد.132 بدین ترتیب تا آغاز جنگ جهانی اول مخبرالسلطنه همچنان در این سمت باقی ماند و فارس آرامشی نسبی یافت. مخبرالسلطنه در سال دوم جنگ به دلیل جانبداری از آلمان، از کار برکنار شد.
پایان سخن
در طی دوران مشروطیت، ما شاهد جابهجایی مداوم قدرت بین دو جناح رقیب در ایالت فارس هستیم. موقعیت ایالت فارس و برخورد قدرت میان دو ایل قدرتمند قشقایی و خمسه و موضعگیری این دو ایل در برابر یکدیگر موجب ناآرامی در ایالت بود. از سوی دیگر طرفداری حکام از یکی از دو ایل به زیان دیگری، منجر به اعمال نفوذ و سرنگونی حاکم و جایگزینی شخص دیگری به حکومت فارس شد. شرایط ناآرام کشور و صفآرایی طرفداران استبداد این ناآرامی را تشدید میکرد به گونهای که با پیوستن ایل قدرتمند خمسه به رهبری قوام به جناح محافظهکار و مستبد، صولتالدوله رئیس ایل قشقایی در سلک مشروطهخواهان درآمد. اما با فتح تهران و قدرتگیری بختیاریها، دشمنی دیرینه این ایل با صولتالدوله و ایل قشقایی موجب شد آنان دست اتحاد به سمت قوام و ایل خمسه دراز کنند و در یک چرخش سیاسی قوامیهای محافظهکار و طرفدار استبداد، به مشروطهخواهان پیوستند و تلاش کردند با همکاری هم صولتالدوله را از صحنه سیاسی کنار زنند که در نتیجه این جریانات اوضاع سیاسی فارس بیش از پیش متشنج شد و این دست به دست شدن قدرت تا آغاز جنگ جهانی اول همچنان ادامه داشت.
پانوشتها
1- ناظمالاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، به کوشش علیاکبر سعیدی سیرجانی، 2 ج، ج 2، انتشارات بنیان فرهنگ ایران، تهران، 1364، ص 187، رضوانی، محمداسماعیل، انقلاب مشروطیت ایران، انتشارات کتابخانه ابن سینا، بیجا، بیتا، ص 74.
2- رضوانی، صص 77-76.
3- همان، صص 87-86.
4- همان، صص 95-89،کسروی، احمد، تاریخ مشروطه ایران، انتشارات امیرکبیر، تهران، 1376، ص 262.
5- ایرانیکا، انقلاب مشروطیت، زیر نظر گروه نویسندگان، ترجمه گروه مترجمان، انتشارات امیرکبیر، تهران، 1382، ص 86، رضوانی، ص 103.
6- رضوانی، ص 104.
7- کسروی، ص 68.
8- قائممقامی، جهانگیر، نهضت آزادیخواهی مردم فارس در انقلاب مشروطیت، مرکز ایرانی تحقیقات تاریخی، تهران، 1359، صص 28-25، حکمت، رضا، خاطرات سردار فاخر حکمت، به کوشش س. وحیدنیا، البرز، تهران، 1379، ص 85، رضوانی، ص 105.
9- وثوقی، محمدباقر، لارستان و جنبش مشروطیت، مؤسسه فرهنگی همسایه، قم، 1375، ص 98.
10- قائممقامی، ص 29.
11- کسروی، ص 52، ناظمالاسلام، ج 2، ص 154، رضا حکمت، صص 76-75.
12- نیر شیرازی، عبدالرسول، تحفه نیر، مصحح محمدیوسف نیری، بنیاد فارس شناسی، شیراز، 1383، قائممقامی، ص 40.
13- همان، صص 41-40. شفیعی سروستانی، مسعود، فارس در انقلاب مشروطیت، بنیاد فارسشناسی، شیراز، 1383، ص 66، یاحسینی، سیدقاسم، رئیسعلی دلواری، تجاوز نظامی بریتانیا و مقاومت مردم جنوب، انتشارات زوار، تهران، 1367، ص 59.
14- اسناد وزارت خارجه، اهالی شیراز به سفرای مقیم دارالخلافه، 29 ذیقعده 1323، کارتن 14، پرونده 6.
15- ر.ک به سفرنامه میرزافاتحخان گرمرودی، به کوشش فتحالدین فتاحی، بینا، بیجا، بیتا، صص 171-169 و صص 175-173.
16- جهانگیر قائممقامی، صص 43-40، مسعود شفیعی سروستانی، صص 66-65.
17- میرزائی درهشوری، غلامرضا، قشقاییها و مبارزات مردم جنوب، انتشارات مرکز انتشارات انقلاب اسلامی، چاپ اول، تهران، 1381، ص 137.
18- ناظمالاسلام کرمانی، ص 155.
19- قائممقامی، ص 45، وثوقی، صص 100-99.
20- ناظمالاسلام کرمانی، ص 156.
21- همان، صص 156-155.
22- وثوقی، ص 100.
23- قائممقامی، همان و تلگراف 1، ص 120.
24- ......................................................................................................
25- قائممقامی، ص 48، نصیری طیبی، منصور، انقلاب مشروطیت در فارس، انتشارات وزارت امور خارجه، تهران، 1383، ص 9، یاحسینی، ص 59 و تلگراف 13، ص 155.
26- ر.ک به: قائممقامی، همان و تلگراف 2 و 3 و 4 و 5 و 7 و 10 و 15، صص 128-120.
27- همان، صص 53-52 و تلگراف 4 و 7 و 10، صص 125-122.
28- همان، صص 54-53 و ر.ک به: تلگراف 18 و 19 و 20، صص 131-128.
29- همان، ص 54 و تلگراف 77، صص 181-179، سیدقاسم یاحسینی، صص 60-59.
30- قائممقامی، همان، تلگراف 14 و 18 و 20 و 21 و 22 و 23 و 24 و 25، صص 136-129.
31- قائممقامی، تلگراف 46، صص 156-155.
32- همان، صص 69-65.
33- میرزائی درهشوری، ص 137، قائممقامی، ص 70.
34- قائممقامی، صص 30-29.
35- همان، صص 38-31. از وزیر مخصوص 38 نامه در مورد وقایع شیراز به جا مانده است که نامه تاریخ 20 ذیحجه قدیمترین آن است.
36- نصیری و طیبی، ص 9.
37- قائممقامی، ص 75، نامه شماره 17، ص 438.
38- همان، صص 174-173.
39- همان، صص 181-175 و ص 77 و نامه شماره 12.
40- همان، صص 90-87.
41- همان، صص 221-220 و ص 126.
42- همان، ص 96.
43- میرزایی درهشوری، ص 137، قائممقامی، صص 116-109، رضا حکمت، ص 84، وثوقی، ص 100.
44- اسناد وزارت خارجه، کارگزاری فارس به وزارت امور خارجه، 11 جمادیالاول 1324، کارتن 13، پرونده 6، ص 36.
45- شفیعی سروستانی، ص 81.
46- وثوقی، صص 102-101.
47- شفیعی سروستانی، ص 42.
48- حبلالمتین، کلکته، 9 شعبان 1324، س 14، شم 9، صص 16-15.
49- اسناد وزارت خارجه، کارگزاری فارس به وزارت امور خارجه، 5 رجب 1324، کارتن 13، پرونده 6، ص 10.
50- شفیعی سروستانی، ص 82.
51- همان، ص 96، میرزایی درهشوری، ف ث 138.
52- شفیعی سروستانی، ص 96.
53- وثوقی، ص 102.
54- میرزایی درهشوری، صص 139-138.
55- نیر شیرازی، ص 101.
56- اسناد وزارت امور خارجه، کارگزاری فارس به وزارت امور خارجه، 2 ربیعالاول 1325، کارتن 13، پرونده 1، صص 4-1.
57- نیر شیرازی، ص 104.
58- همان، ص 108، غلامرضا میرزایی دره شوری، ص 140.
59- براون، ادوارد، انقلاب ایران، ترجمه احمد پژوه، نشر معرفت، تهران، 1338، ص 515.
60- تهرانی، محمدعلی، مشاهدات و تحلیل اجتماعی و سیاسی از تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، شرکت سهامی انتشار، تهران، 1379، صص 622-621.
61- حبلالمتین، تهران، 29 ربیعالاول 1325، س اول، شم 13، صص 4-3.
62- میرزایی درهشوری، ص 141.
63- ناظمالاسلام کرمانی، چ 4، ص 68، وثوقی، ص 140.
64- نظامالسلطنه، حسینقلیخان، خاطرات و اسناد حسینقلیخان نظامالسلطنه مافی، به کوشش معصومه نظاممافی، نشر تاریخ ایران، تهران، 1362، ص 65.
65- ر.ک به: نصیری طیبی، صص 35-29.
66- شفیعی سروستانی، ص 123.
67- حبلالمتین، تهران، محرم 1326، س اول، شم 230، ص 3.
68- نیر شیرازی، ص 121.
69- رضا حکمت، ص 91، نیر شیرازی، ص 122.
70- میرزای درهشوری، ص 141، نیر شیرازی، صص 127-123، نجفی شبانکارهای، علی عسگر، نقش ایل قشقایی در حوادث سیاسی فارس از انقلاب مشروطه تا آغاز جنگ جهانی اول، پایاننامه کارشناسی ارشد، دانشگاه تهران، 1373، صص 193-192، رضا حکمت، ص 92.
71- میرزایی درهشوری، ص 141.
72- روزنامه اخوت، شیراز، شم 1، صص 4-3.
73- همان، 24 ربیعالثانی 1324، شم 3، صص 1 و 5، جمادیالاول 1326، شم 5، ص 31.
74- میرزایی درهشوری، ص 142، رضا حکمت، صص 92 و 142.
75- ملکالشعرای بهار، محمدتقی، تاریخ مختصر احزاب سیاسی، ج 1، بینا، بیجا، 1331، صص 3-2.
76- رضا حکمت، ص 95.
77- همان، ص 97.
78- حکمت، علیاصغر، ره آغاز حکمت، به اهتمام سیدمحمد دبیر سیاقی، خجسته، تهران، 1384، ص 69.
79- کتاب آبی، به کوشش احمد شیری، 8 ج، ج 1، نشر نو، چ اول، تهران، 1369، ص 286.
80- میرزایی درهشوری، ص 142، نصیری طیبی، منصور، ایالت فارس و قدرتهای خارجی، وزارت امور خارجه و مرکز اسناد و خدماتپژوهی، چ اول، تهران، 1384، ص 13.
81- شفیعی سروستانی، ص 142.
82- نیر شیرازی، ص 136، کتاب آبی، ج 2، ص 353، ملکالشعرای بهار، ص 5.
83- کتاب آبی، ج 1، ص 385.
84- حبلالمتین، کلکته، 23 جمادیالاول 1327، س 17، شم 2، صص 8-7.
85- وثوقی، صص 206-200، میرزایی درهشوری، ص 143.
86- شفیعی سروستانی، ص 152.
87- حبلالمتین، کلکته، 12 ربیعالثانی 1327، س 16، شم 39، صص 7-6.
88- نیر شیرازی، ص 137.
89- شفیعی سروستانی، ص 152.
90- حبلالمتین، کلکته، 15 رجب 1327، س 17، شم 5، ص 9.
91- کتاب آبی، ج 3، صص 714-713.
92- میرزایی درهشوری، ص 145.
93- آبرلینگ، پییر، سیاست قبیلهای انگلیس در جنوب ایران، ماهنامه نامه نور، شم 4 و 5، 10 آذر 1358، ص 75، وثوقی، ص 210.
94- کتاب آبی، ج 3، ص 634.
95- میرزایی درهشوری، صص 147-146.
96- آبرلینگ، ص 76.
97- کتاب آبی، ج 3، ص 746، اتحادیه، منصوره، عبدالحسین میرزا فرمانفرما، 2 ج، ج 1، کتاب سیامک، چ اول، تهران، 1383، ص 69.
98- آبرلینگ، صص 78-75.
99- رضا حکمت، ص 99، مخبرالسلطنه هدایت، گزارش ایران، به اهتمام محمدعلی صوتی، نشر نقره، چ دوم، تهران، 1363، ص 304.
100- نیر شیرازی، ص 118.
101- اسناد وزارت امور خارجه، سفارت بریتانیا به وزارت امور خارجه، 7 رمضان 1327، کارتن 28، پرونده 20، کتاب آبی، ج 3، ص 747.
102- اسناد وزارت امور خارجه، کارگزاری فارس به وزارت امور خارجه، 3 ذیقعده 1327، کارتن 28، پرونده 1، وزارت امور خارجه ایران به سفارت بریتانیا، 14 ذیقعده 1327، اسناد وزارت امور خارجه، کارتن 28، پرونده 2.
103- آبرلینگ، ص 04.
104- نیر شیرازی، ص 119.
105- اسناد وزارت امور خارجه، کارگزاری فارس به وزارت امور خارجه، 10 جمادیالآخر 1328، کارتن 28، پرونده 1، ص 51، میرزایی درهشوری، ص 150.
106- روزنامه مجلس، 23 جمادیالاول 1328، س 3، شم 121، ص 3، رضا حکمت، ص 98.
107- همان، 29 جمادیالاول 1328، س 3، شم 124، ص 4.
108- حبلالمتین، کلکته، 26 جمادیالثانی، 1328، س 18، شم 2، ص 21.
109- نیر شیرازی، ص 120.
110- اسناد وزارت امور خارجه، وزارت داخله به وزارت امور خارجه، 7 رمضان 1328، کارتن 28، پرونده 12.
111- میرزایی درهشوری، ص 30 و صص 150-149، ایرجی، ناصر، ایل قشقایی در جنگ جهانی اول، مؤسسه نشر و پژوهش، 1378، تهران، صص 15-14، آبرلینگ، ص 108، دمورینی، ژ، عشایر فارس، ترجمه جلالالدین رفیعفر، انتشارات دانشگاه تهران، چ اول، تهران، 1375، ص 85، و ر.ک به: باستانی پاریزی، محمدابراهیم، اسناد تاریخی و منتشر نشده ایل قشقایی، ماهنامه نامه نور، شم 4 و 5، 10 آذر 1358، صص 130-127.
112- محمدابراهیم باستانی پاریزی، صص 130-127.
113- آبرلینگ، صص 111-110، ایرجی، ص 15، اتحادیه، ص 96، ویلسون، آرنولد، سفرنامه ویلسون یا تاریخ سیاسی و اقتصادی جنوب غربی ایران، ترجمه حسین سعادتنوری، انتشارات وحید، بیجا، 1347، ص 108.
114- Brithish Documents on Foregin Policy, Volume 14, 1907-1914, Annual Report p. 91.
به نقل از نظامالسلطنه مافی، رضاقلیخان، ج 1، کتاب سیامک، تهران، 1379، ص 91، رضا حکمت، ص 103 و ر.ک به: دمورینی، ص 59.
115- اتحادیه، ص 91، و ر.ک به: ژ. دمورینی، ص 59.
116- ایرجی، ص 18، رضا حکمت، ص 103، گزارشهای سالانه سر پرسی سایکس (1911-1905م/1329-1323ه ق)، ترجمه حسن زنگنه، به کوشش عبدالکریم مشایخی، مرکز مطالعات بوشهرشناسی با همکاری انتشارات پروین، به کوشش مشایخی، مرکز مطالعات بوشهرشناسی، چ اول، بیجا، 1377، ص 98.
117- حبلالمتین، 28 محرم 1329، شم 30.
118- رضا حکمت، ص 103.
119- اسناد وزارت امور خارجه، کارگزاری فارس به وزارت امور خارجه، 9 ربیعالثانی 1329، کارتن 28، پرونده 15، صص 10-9.
120- کتاب آبی، ج 5، صص 1042، مخبرالسلطنه، گزارش ایران، ص 305.
121- اتحادیه، ص 96 و ص 267.
122- میرزایی درهشوری، ص 151، آبرلینگ، ص 85.
123- اتحادیه، ص 96، آبرلینگ، ص 84.
124- میرزایی درهشوری، صص 152-151 و ص 117. اتحادیه، صص 97-96، آبرلینگ، ص 84، کتاب آبی، ج 4، صص 938-937.
125- Documents on Foreign, Policy. p 219.
به نقل از اتحادیه، صص 269-267، میرزایی درهشوری، ص 152، اتحادیه، ص 97، دمورینی، ص 59، اوکانر، فردریک، از مشروطه تا جنگ جهانی اول، ترجمه حسن زنگنه، نشر شیرازه، تهران، 1376، ص 63.
126- کتاب آبی، ج 5، ص 1221، ایرجی، صص 19-18.
127- آبرلینگ، صص 93-89، وثوقی، صص 255-236، نجفی شبانکارهای، صص 284-263، دمورینی، صص 64-63، اوکانر، صص 66-63، گزارشهای سالانه سر پرسی سایکس سرکنسول انگلیس در بوشهر، صص 100-99، رکنزاده آدمیت، محمدحسین، سردارفاخر حکمت به نقل از رهبران دوره دوم مشروطه، انتشارات روز، بیجا، 1348، ص 14.
128- میرزایی درهشوری، همان، ص 153.
129- رضا حکمت، ص 113، درهشوری، صص 154-153.
130- نصیری طیبی، ایالت فارس و قدرتهای خارجی، ص 72، مخبرالسلطنه هدایت، گزارش ایران، ص 307، ترکمان، محمد، اسنادی در مورد هجوم روس و انگلیس به ایران، دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی، چ اول، تهران، 1370، ص 303 و همچنین ر.ک به: صص 341-300.
131- مخبرالسلطنه هدایت، خاطرات و خطرات، ص 248، مخبرالسلطنه هدایت، گزارش ایران، ص 311، اوکانر، ص 77.
132- فردریک اوکانر، ص 78.
برگرفته از فصل نامه مطالعات تاریخی - شماره 37 - مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
نظرات