قوام السلطنه در دوران پهلوی


نیلوفر کسری
1437 بازدید
احمد قوام

قوام السلطنه در دوران پهلوی

احمد قوام ملقب به قوام السلطنه (1334ـ 1252ش) پسر میرزا ابراهیم معتمد السلطنه برادر وثوق‌الدوله از رجال معروف تاریخ معاصر ایران علی‌الخصوص عصر پهلوی است. او تحصیلات مقدماتی را به اتفاق برادرش حسن وثوق نزد معلمین خصوصی فرا گرفت و سپس در زمینۀ ادبیات فارسی و صرف و نحو عربی، عروض ، قافیه‌ها ، معانی بیان و ریاضیات قدیم ادامۀ تحصیل داد و مدتی نیز در مدرسه مروی به آموزش فلسفه و حکمت اشتغال ورزید. او در 12 یا 13 سالگی مدتی جزو پیشخدمتان ناصرالدین شاه بود اما پس از ترور او از دربار فاصله گرفت و هنگامی که داییش میرزا علی خان امین‌الدوله در 1314 ق به والیگری آذربایجان رسید،به آنجا رفت و سمت دبیر حضوری او را یافت. وی پس از صدارت امین الدوله به سمت منشی مخصوص او در آمد اما پس از عزلش او جهت ادامه تحصیل به اروپا رفت و در دانشکده حقوق در رشته علوم سیاسی مشغول تحصیل شد، ولیکن نتوانست تحصیلات خود را به پایان ببرد و به ایران برگشت.

 

پس از بازگشت به ایران وزیر حضور مظفرالدین شاه شد و مسئولیت ریاست دفتر مخصوص شاهنشاهی را بر عهده گرفت. او خط بسیار زیبایی داست و فرمان مشروطیت در سال 1324 ق به خط او نگارش یافت. وی در همان سال پس از فوت نریمان خان قوام السلطنه وزیر مختار ایران در اطریش لقب او را کسب نمود.

 

 رشد سیاسی قوام پس از فتح تهران به دست مجاهدین شروع شد و او به ترتیب به معاونت وزارت داخله،وزیر وزارت جنگ، کشور و عدلیه نائل گشت. همچنین در کابینه دوم مستوفی الممالک در 1298 ش به والیگری (فرمانفرمای) کل خراسان و سیستان دست یافت.1 قوام السلطنه به هنگام کودتای 1299 ش به رهبریت سید ضیاءالدین و رضاخان میر پنج به دلیل اهمال در ابلاغ دستورات دولت کودتا به ادارات و مردم مورد غضب قرار گرفت و توسط کلنل محمد تقی خان پسیان دستگیر و روانه تهران گردید. وی به محض رسیدن به تهران زندانی شد اما پس از برکناری سید ضیاءالدین به دستور احمد شاه به صدارت رسید. رضاخان سواد کوهی در کابینۀ او وزیر جنگ بود و قوام که حضور اجباری این قدرت طلب را نمی‌پذیرفت با وی به مقابله برخاست. در این مبارزه قوام در سال 1302 ش به اتهام شرکت در توطئه قتل سردار سپه بازداشت شد و پس از مدت کوتاهی زندانی، به اروپا تبعید گشت. وی در سال 1307ش با وساطت برادرش به ایران  بازگشت و در املاک خود در لاهیجان ماند.

 

حیات سیاسی قوام السلطنه در عصر حکومت رضاشاه به شکلی پنهان و تنها به صورت مراوده و نامه نگاری‌های او با دوستان نزدیک و اقوامش چون علی امینی  ادامه یافت اما پس از شهریور 1320 و خروج رضاشاه از ایران دوباره شکوفا گشت به طری که در مرداد سال 1321 قوام السلطنه به نخست وزیری برگزیده شد.

 

او در خلال سه دورۀ صدارتش در ایران خواستار به قدرت رساندن نیروی سومی بود تا در برابر فشارهای ناشی از سیاستهای روس و انگلیس از آن بهره ببرد. به همین دلیل پای سیاستمداران امریکایی را به ایران باز کرد و شماری از مستشاران مالی را به ایران آورد تا به اصلاح به امور مالی و گمرکات ایران بپردازند. صدارت اول قوام در سال 1321 ش بر اثر تظاهرات گسترده مردم و اعتراض به قیمت بالای مواد غذایی، تورم، چاپ اسکناس و قانون مالیات بر درآمد، مستعجل شد.

 

از همین سالها اختلاف قوام السلطنه و محمد رضا پهلوی آغاز گشت. بی توجهی قوام به شاه جوان در میان درباریان و نزدیکان شاه چنین شایعه کرد که قوام می‌خواهد بساط سلطنت را در ایران برچیند و حکومت جمهوری برپا سازد، اما نزدیکان قوام از جمله ابوالحسن ابتهاج در خاطرات خود در این مورد گفته است: «قوام معتقد به سلطنت بود، همیشه می‌خواست نخست وزیری با اقتدار باشد و شاه در کارهایش دخالت نکند. اما اینها را به قیمت بر کنار کردن شاه نمی‌خواست».2 قوام به اندازه‌ای در روابط خود مستقل عمل می‌کرد که دو تن از اعضای کابینه‌اش، یعنی اللهیار صالح و دکتر بهرامی را به جرم اینکه بی اطلاع وی با شاه دیدار کرده بودند از کابینه اخراج کرد.3 او با وجود تمام دسایس در اوضاع  بحرانی 1324 ش بازهم به صدارت رسید و دورۀ نخست وزیری دوم خود را با چهار امتیاز عمده اغاز کرد. اولاً مجلس تا خروج نیروهای متفقین تشکیل نمی‌شد و او وقت کافی داشت تا اقدامات خود را انجام دهد و شاه نمی‌توانست با ایجاد جنجال حقوقی و قانونی برای او دردسر ایجاد کند. ثانیاً شوروی نیز بدو اعتماد داشت و این برگ برنده‌ای در فرو نشاندن بحرانهای داخلی ایران به حساب می‌آمد. به ویژه آنکه تأکید می‌کردند که جز او با شخص دیگری دربارۀ خروج نیروهای روسی از خاک ایران گفت و گو نخواهند کرد. ثالثاً مقامات امریکایی نیز او را کارآمدترین سیاستمدار ایرانی که می‌توانست با روسها کنار بیاید قلمداد می‌کردند و رابعاً از پشتیبانی هواداران اشرافی خود در مناطق شمالی و حزب توده و همچنین حکومتهای خود مختار تبریز و مهاباد برخوردار بود.4 قوام در مسئله غائله آذربایجان و عدم خروج نیروهای شوروی از ایران به روسیه سفر نمود و در 29 بهمن 1324  به مسکو رفت، در آنجا با ژوزف استالین رهبر خودکامه اتحاد جماهیر شوروی ملاقات کرد و با دادن قول نفت شمال به روسها  از او خواست تا برای تحقق این امر هر چه سریعتر نیروهای خود را از آذربایجان خارج سازد تا شرایط را برای انتخابات مجلس مهیا کند.

 

بدین ترتیب قوام با ساد چیکف سفیر کبیر شوروی در ایران مقاوله نامه‌ای امضا کرد و شوروی که از سوی دولتهای خارجی علی الخصوص امریکا تحت فشار بود، جهت هر چه زودتر به تصویب رسیدن معاهده نفت شمال  نیروهای خود را از آذربایجان خارج نمود.5 البته قوام اطمینان داشت که این معاهده در مجلس به تصویب نخواهد رسید و بدون تأیید مجلس هیچ گونه ضمانتی نخواهد داشت.6 آزاد سازی آذربایجان و قانع ساختن شوروی به خروج نیروهایش بی شک یکی از پیروزیهای چشمگیر قوام السلطنه در صحنه سیاست بود. قوام در راستای سیاست خود از امریکا به عنوان اهرمی قوی و سودمند در برابر زیاده خواهی شوروی استفاده کرد. شایان ذکر است تا قبل از کودتای 28 مرداد 1332 چهره واقعی امریکا در ایران ناشناخته بود و قوام توانست با استفاده از شرایط مناسب خود را به موفق‌ترین سیاستمدار ایران بدل سازد. بزرگترین خطای سیاسی قوام پیوند سیاسی با دربار در 26 تیر 1331 ش بود که به دنبال یک سری ملاقاتهای سیاسی با اشرف در اروپا و مذاکرات طولانی، پس از قریب پنج سال قطع رابطه با شاه و دربار صورت گرفت. قوام در راستای این پیوند اعلامیه شدید اللحن و تندی انتشار داد و در این اعلامیه تصمیم خود را به اجرای اصلاحات و «مبارزه با افراطیون سرخ، دفع ارتجاع سیاه و اظهار انزجار از عوام فریبی وریا و خاتمه دادن به دوران عصیان » را مطرح ساخت. او در این اعلامیه گفت: «کشتیبان را سیاستی دگر آمد». او با تندی به ایجاد محاکم انقلابی و برقراری امنیت اشاره کرد و مسئله نفت را یکی از لازمترین مساعی دولت دانست و اشاره کرد قضیه نفت هر چند مشکل است، ولی غیر ممکن نیست. انتشار این اعلامیه موجب مخالفت شدید آیت الله کاشانی رهبر مبارز نهضت نفت گشت و قیام 30 تیر 1331 شکل گرفت به طوری که قوام در عصر 30 تیر 1331 از صدارت بر کنار گشت.7

 

شکست قوام در تیر 1331 شکست سیاسی این سیاستمدار پیر به حساب می‌آمد و پس از آن قوام تا پایان حیات خود کمر راست نکرد.

 

________________________________________

 

1. مهدی بامداد، شرح حال رجال ایران، ج1.

2. ابوالحسن ابتهاج، خاطرات، ج1، ص 90.

3. رحیم زهتاب فرد، خاطرات در خاطرات، ص 181.

4. پروانه ابراهیمیان، ایران بین دو انقلاب، ص 280.

5. جمیز بیل، عقاب و شیر، ترجمۀ مهنوش غلامی، ص 64.

6. مجله اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی ، ش36ـ 235، مقاله «احمد قوام ـ سیاستمدار برترـ»، تالیف سید حسن امین، ص 108.

7. باقر عاقلی، نخست وزیر ایران از مشیرالدوله تا بختیار، ص 750ـ 756 و قوام السلطنه در دوران قاجار تا پهلوی،(اکثر صفحات).


موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران