همگامی هیئت های موتلفه با نهضت اسلامی
از سال 1341 و همزمان با آغاز مخالفت علنی امام خمینی علیه رژیم پهلوی درجریان لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی و انقلاب سفید، سه هیئت مذهبی در بازار تهران، تصمیم گرفتند فعالیتهای خود را در مقابل سیاستهای اسلامزدایی رژیم پهلوی، سازمان یافته تر کنند. این سه هیئت عبارت بودند از: 1ـ هیئت مسجد امینالدوله، به رهبری حبیبالله عسگر اولادی، مهدی شفیق، ابوالفضل توکلی بینا، مهدی عراقی، سیدمحمود محتشمی، مهدی احمدی و مصطفی حائری. 2ـ هیئت مسجد شیخ علی؛ به رهبری صادق امانی، هاشم امانی، محمدصادق اسلامی، سیداسدالله لاجوردی، عباس مدرسی، عبدالله مهدیان، حسین رحمانی و حسین رضایی. 3ـ هیئت اصفهانیها؛ به رهبری مهدی بهادران، محمود میرفندرسکی، سیدعلاءالدین میرمحمد صادقی، علی حبیب اللهیان، عزتالله خلیلی و محمد متین.
هر یک از هیئتهای یاد شده، نخست به صورت مستقل، با امام خمینی رابطه برقرار کرده و در نشر اعلامیه های ایشان علیه اصول ششگانه انقلاب سفید و رفراندوم آن، همکاری کردند. این همکاری تا سال 1342 ادامه یافت و در نخستین روزهای این سال، اعضای هیئتهای بازار تهران، توزیع و نشر اعلامیه معروف امام را با عنوان «شاهدوستی یعنی غارتگری» و برگزاری مراسم برای شهدای فیضیه، بر عهده گرفتند. گفته میشود در یکی از همان روزها، به توصیه امام تصمیم گرفتند. با توجه به هدف مشترکی که دارند، با یکدیگر متحد شوند و با سازماندهی واحد، به فعالیتهای خود، ادامه دهند. سران سه هیئت، با یکدیگر به مشورت پرداختند و تشکل خود را با عنوان «هیئتهای مؤتلفه اسلامی» نامگذاری کردند. در مرحله بعد، از هر یک از هیئتهای سه گانه، چهار نفر، به عنوان اعضای اصلی کمیته مرکزی انتخاب شدند.
هیئتهای مؤتلفه اسلامی و شورای روحانیت
همچنین، مؤتلفه ی اسلامی، دارای شورایی به نام شورای روحانیت بود که رابط میان تشکیلات و حضرت امام به شمار میرفت و بر تطبیق فعالیتهای مؤتلفه با احکام مذهبی نظارت میکرد. اعضای شورای روحانیت آیتالله مرتضی مطهری، آیتالله سید محمد حسینی بهشتی، آیتالله انواری و حجت الاسلام و المسلمین مولایی بودند. حبیبالله عسگراولادی چگونگی تشکیل این شورا را این چنین روایت میکند: پس از مشخص شدن اعضای شورای مرکزی، تصمیم گرفته شد یک شورای روحانیت نیز در تشکیلات مؤتلفه ایجاد شود؛ لذا پس از مشورت با امام، قرار شد پنج تن از روحانیون را انتخاب و جهت تأیید به ایشان معرفی کنند. در شورای مرکزی هیئتهای مؤتلفه ی اسلامی که دوازده نفر بودیم در اینباره صحبت کردیم که خدمت امام عرض کنیم که ما نمیتوانیم اتکایی که به شما داریم به پیوست مراجع دیگر در قم داشته باشیم. ما بیست و پنج نفر از علمای شناخته شده را در نظر میگیریم و پیشنهاد ما این است که از بین اینها شما یا ما، پنج نفر را انتخاب کنید. فرمودند: خودتان بروید انتخاب کنید و بیایید بگویید. ما آمدیم و از بین صد نفر، بیست و پنج نفر و از بین بیست و پنج نفر، آیتالله مطهری، آیتالله بهشتی، آیتالله انواری، آقای مولایی و گلزاده غفوری را انتخاب کردیم و به خدمت ایشان رفتیم. ایشان راجع به سه تا صحبت کردند: «من به آقای بهشتی و آقای مطهری ارادت دارم. آقای انواری را هم میشناسم و قبول دارم. اگر به من دسترسی نداشتید، به این آقایان مراجعه کنید، اگر مطلبی را گفتند شما تردید نکنید و عمل کنید. امّا هرگاه به من دسترسی داشتید به خودم مراجعه کنید.» البته جلسات بیشتر پنج نفر بودند. چهار نفر از ما انتخاب شده بودیم که در جمع اینها میرفتیم... بیشتر دو تا میآمدند؛ آقای مطهری و بهشتی شرکت میکردند گاهی هم آقای انواری». پس از مشخص شدن شورای روحانیت، متن زیر به عنوان اساسنامه مؤتلفه توسط «شهید بهشتی نوشته» شد، و توسط شهید صادق اسلامی، آقای شفیق و شهید باهنر تنظیم و بعد تصویب شد.» پس از آن، اعضای مؤتلفه، برای خود اساسنامهای تنظیم کردند که در آن هدف خود را «انتخاب کردن راهی روشن و عملی برای به وجود آوردن جامعه نمونه اسلامی» عنوان نمودند.
اساسنامه هیئتهای مؤتلفه اسلامی
در بخشی از این اساسنامه آمده است: «بسمالله الرحمن الرحیم اللهم لک الحمد و إلیک الرجاء و منک التوفیق. صلّ اللهم علی رسولک الهادی إلی سبیلک و الائمّـه الهداه من ولده و علی آله و اصحـابه اللهم انّا نعتصـم بحبل ولیّک القائم المؤمّل و العدل المنتظـر الذی امرتنا بولایته و نصره. ما مردم مسلمان به حکم اعتقادی راسخ که نسبت به آئین مقدّس آسمانی اسلام داریم سلامت روحی و جسمی و سعادت مادی و معنوی خود و زن و فرزندان و جامعه و ملّت خود را در پیروی اسلام و عمل به تعالیم سعادتبخش آن میدانیم. ما و بسیاری از مردم دیگر به هدایت فطری خود این حقیقت اجمالاً دریافته ایم که آرامش درونی و آسایش فردی و امنیّت اجتماعی و ترقّی و تعالیم مادی و معنوی بشر، تنها از یک راه تأمین میشود، آن هم راه خداست. در این راه است که همه میدانند با اطمینانِ خاطر قدم بگذارند، از هر نوع گذشت و فداکاری استقبال کنند و همیشه و در هر حال از نشاطی الهی که در پرتو فروغ ایمان، جسم و جان آنها حیاتی جاوید میبخشد، بهرهمند شوند. این ایمان راسخ به راهی که به سوی خوشبختی انتخاب کرده ایم، ما را بر آن داشته که برای:1- بهتر شناختن تعالیم حیاتبخش اسلام و وظایف فردی و اجتماعی که هر فرد مسلمان به عهده دارد؛2- بهتر شناساندن آن به دیگران؛3- بهتر عمل کردن به آن؛4- انتخاب کردن راهی روشن و عملی برای به وجود آوردن یک جامعه ی نمونه ی اسلامی که در عین پاکی، برّنده و متحرّک و فعّال باشد.
آنها به جای عضوگیری، به دنبال «برادریابی» بودند و وابستگان به سایر احزاب سیاسی، از قبیل ملی، ملی مذهبی یا مارکسیست را در میان خود، راه نمیدادند.
تبیین نشانه حزب مؤتلفه اسلامی
1- طرح برگرفته از کلمه جلاله « الله » است. که همه کار و همه چیز از او و برای اوست و همه هستی در این کلمه تجلی می یابد و همه جهات به او منتهی می شود. کلمه « الله » مستجمع جمیع صفات خداست. خداوند مورد قبول همه ادیان است و کلمه ای است که می تواند محور تفاهم بین همه دارندگان ادیان و مذاهب مختلف باشد.
2- نمود اولیه طرح ، « ستاره » است که مظهر درخشندگی و زیبایی و نورانیت در ظلمت شب است و در مکتب اسلام، ائمه اطهار (علیم السلام) نجوم زاهره و النجم الثاقب نامیده شده اند. ستاره در نشانه حزب نشانگر این نکته است که تحزب خدا محور همچون ستاره ای در تاریکی جهان مادی می درخشد.
3- ستاره از تلفیق دو مربع در حال چرخش پدید آمده است که نشانگر حرکت و پویایی است.
4- مربع و شکل هندسی دلالت بر نظم و اندازه دارد و چهارچوب تشکیلات را میرساند.
5- نمود مخفی نشانه ، کلمه « لا اله الا الله » است که زیبایی در کلمه « الله » طراحی شده است. و مجموعه ای اقتباس شده از آیات قرآن مجید است که اصل اساسی توحید را مطرح می نماید.
6- کلمه « لا » برگرفته از « لا شرقیه و لا غربیه » است
7- نمود مخفی دیگر نشانه ، تصاویر نمونه ای از کتاب ، قلم و بنا است که نشانگر فرهنگی بودن مؤتلفه و ساختار منظم تشکیلاتی آن می باشد.
8- نام حزب مؤتلفه اسلامی بصورت پایه برای ستاره نوشته شده تا نشانه ای بر پاسداری کلمه توحید باشد و ارتباط نشانه و حزب را برقرار کند.
9- نشانه ، در هر اندازه ای که باشد زیبایی خود را دارد
10-تاریخ تاسیس یادآور نظر و عنایت امام خمینی (ره) در سال 42 به مؤتلفه اسلامی و بیانگر سابقه تاریخی و استمرار حزب است.
11- رنگ سبز ، علامت رشد و سازندگی و آرام بخش و نشانه علوی است.
همگامی هیئتهای مؤتلفه اسلامی با نهضت اسلامی
از اقدامات هیئتهای مؤتلفه اسلامی، در ابتدای تأسیس، برنامه ریزی برای اجرای نظریات امام در عزاداری محرم 1342، شرکت در تظاهرات 15 خرداد، پخش اعلامیه شب هفت شهدای 15 خرداد، اعتراض به اعدام طیب حاج رضایی و حاج اسماعیل رضایی و برپایی مراسم برای آنها؛ هیئتهای موتلفه اسلامی به مناسبت هفتمین روز شهادت طیب حاج رضایی و حاج اسمعیل رضایی اعلامیه ای در 18آبان 1342 منتشر کرد. در بخشی از این اعلامیه آمده است: بهشت جاویدان پایان زندگی شادروانان طیب حاج رضائی و حاج اسمعیل رضائی و روسیاهی دنیا و جهنم و عذاب ابدی نصیب جنایتکاران و ستمگرانست. یک بار دیگر دیو خونخوار استعمار سیاه در راه تامین منافع شوم خود که انهدام هستی و اساس استقلال ملت مسلمان ایران و محو آثار مقدس شعائر دین خداست چنگال از آستین جنایت به در آورد و ریشه حیات دو فرزند شجاع و از جان گذشته ملت حقیقی ایران را قطع نمود و با آغاز محاکمه قلابی و فرمایشی، پادگان عشرتآباد و تشدید فشار و مضیقه بر شخصیتهای عالیقدر مذهبی و سیاسی آخرین پردههای تزویر و ریا را از چهره منحوس خود برداشته و ماهیت شیطانی خویش را نمایان ساخت. [...] بگذار پیشوای عظیمالشان اسلام و رهبر شجاع و توانای ملت مسلمان ایران حضرت آیتالله العظمی آقای خمینی و دیگر پیشوایان بزرگوار و غیور اسلام در زیر فشار نیروی اهریمنی و خوخوار از آزادی محروم و تحت نفرتانگیزترین روشهای پلیسی قرار گیرند. بگذار گودالهای بیابانهای اطراف شهر از اجساد فرزندان گرسنه و ستمدیده ولی دلیر و قهرمان این ملت پر شود، تا مشعل فروزان عدالت و آزادی استوار گردد. در سحرگاه شنبه دو تن از دلیرترین فرزندان ایران، طیب حاج رضائی و حاج اسمعیل رضائی که با تحمل سختترین شکنجه های طاقتفرسا و غیرانسانی حاضر نشده بودند نسبتهای خلاف حقیقت سازمان امنیت را به روحانیت بپذیرند به جرم علاقه به دین، زیر رگبار گلوله نوکران روح آن پاکمردان مجلس تذکیر ترتیب داد.، چاپ و توزیع کارتهای تبریک با عکس امام و شعارهای انقلابی، ضبط و تکثیر نوارهای سخنرانی امام در مسجد اعظم قم، راه اندازی راهپیمایی عاشورای 1343، چاپ و توزیع اعلامیه های امام علیه کاپیتولاسیون بود.
با تبعید امام به ترکیه در 13 آبان 1343، مؤتلفه اسلامی تصمیم به ترور عامل اجرای این تبعید، یعنی حسنعلی منصور گرفت و با ایجاد شاخه نظامی، در نخستین اقدام مسلحانه خود، در اول بهمن 1342 و در آستانه سالگرد انقلاب سفید حسنعلی منصور، نخستوزیر، را در مقابل در مجلس شورای ملی، کشت. این اقدام، واکنش شدید ساواک را در پی داشت؛ به طوری که ظرف مدت کوتاهی، اغلب سران مؤتلفه و بنیانگذاران شاخه نظامی آن، دستگیر شدند. برای اولین بار، بازجوهای ساواک از آنها خواستند، نمودار تشکیلاتی هیئتهای مؤتلفه ی اسلامی را رسم کنند. صادق اسلامی در بازجویی 13 اسفند 1343 خود، در پاسخ به سؤال بازجو که از وی خواست، «نمودار کامل هیئتهای مؤتلفه ی اسلامی و اسامی افراد هر گروه را به طور کامل بنویسید نموداری رسم کرد که در آن:1- حبیباللهیان، خلیلی، بهادران، میرفندرسکی؛ 2- شفیق، توکلی، عراقی، عسگری؛ 3- مدرسی، لاجوردی، اسلامی، صادق امانی؛ 4- رحمانی، عبدالله مهدیان، رضا خاکسار، جعفر، هیئت مؤسسین مؤتلفه ی اسلامی بودند. از میان آنها، سازمان مالی از رحمانی، حبیباللهیان، شفیق، سازمان مرکزی تصمیمات از صادق امانی، اسدالله لاجوردی، عسگری، عراقی، میرفندرسکی و بهادران و سازمان تبلیغات، از اسلامی، خلیلی، توکلی، تشکیل میشد.
رژیم پهلوی، صادق امانی، مرتضی نیکنژاد، رضا صفار هرندی و محمد بخارایی را در 26 خرداد 1344 تیرباران کرد و سایر اعضای مؤتلفه نیز به حبسهای طولانی محکوم شدند. اما مؤتلفه اسلامی، بهرغم تحمل این ضربه شدید، به حیات خود ادامه داد و کسانی که از دستگیری و محاکمه مصون مانده بودند، اقدام به تشکیل مؤتلفه دوم نمودند. آنها این بار، با ایجاد مؤسسه ای به نام «بنیاد تعاون و رفاه اسلامی» که به منظور کمک به فقرا و امور خیریه تأسیس شده بود، در پوشش فعالیتهای فرهنگی و خیریه، به مبارزه ادامه دادند. ایجاد صندوقهای قرضالحسنه، تأمین خانه های مخفی و پناهگاه برای مبارزان تحت تعقیب، طراحی و اداره جلسات آموزشی در مساجد و رسیدگی به خانواده های زندانیان سیاسی، از دیگر اقدامات فرهنگی ـ سیاسی مؤتلفه دوم بود.
موتلفه اسلامی در بیان بزرگان انقلاب اسلامی
امام خمینی:
شما از انقلابیون اول نهضت اسلامی هستید انقلابیون اول نهضت اسلامی صالح و بسیار فداکار.
من مرحوم عراقی را از آن اولی که نهضت شروع شد. میشناختم انصافاً مردی بود که عمرش را صرف خدمت به اسلام کرد. بعضیشان را خیلی خوب میشناسم. مثل آقای عسکراولادی که ایشان هم نظیر مرحوم عراقی از اول نهضت همراه بود و زحمت کشید. من او را مرد بسیار صالح و بسیار فداکاری میدانم.
حجتالاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینی:
پاسداران ستاره آزادی، در شب طولانی و تاریک اختناق ستمشاهی... جمعی از مومنین... در ارتباط و همفکری با شخصیتهایی نظیر شهید مطهری و شهید دکتر بهشتی بر اساس رهنمودهای امام خمینی و با هدایت و حمایت آنحضرت، هیاتهای موتلفه اسلامی را تشکیل دادند.
این جمعیت در توزیع وتکثیر اعلامیهها و کتابهای امام و برگزاری مراسم و شرکت فعال درراهپیماییها و تظاهرات، حمایت از قیام 15 خرداد، و در ادامه نهضت – پس از تبعید امام – نقش بسزایی داشتند.
از دوستان امام و از با سابقهها هستید و مصداق السابقون السابقون، اولئک المقربون میباشید از ابتدای نهضت تا به حال با امامبودید یک لحظه هم از خط امام و روش او جدا نشدهاید و ایشان هم به شما علاقه داشتند.
آیتالله دکتر بهشتی:
مردمی کردن حرکت انقلاب، نتیجه کار موتلفه اسلامی بود.
هیاتهای موتلفه، پرکار، پرتوان، با ایمان، پرشور و پرحرکت بود. مخصوصاً اینکه میتوانست زیرپوشش روابط کسب و کار و مسافرت و دیدار آشنایان و(امثال) اینها درسرتاسر ایران حضور خودش را نشان بدهد و یک نقطه قوت عالی بود.
همچنین اینکه متعهد بود که حرکت باید در رابطه با مرجعیت و روحانیت مبارز و متعهد جلو برود و هویت اصیل خودش را حفظ کند از این نظر هم بسیار خوب بود.
آیتالله سید علی خامنه ای:
مجموعه مؤتلفه اسلامی میتواند ادعا کند که ریشه در دورانهای دشوار مبارزه داد و امتحان سختی را از سر گذرانده است. شما برای خدا کار کردید و آزموده شدید.
سالهای 1342، آن وقتی که هیات موتلفه، ریشه دارترین و داغترین مبارزه را علیه دستگاه (طاغوت) داشتند موتلفه بودند که معتقد بودند مبارزهشان، صددرصد باید در رابطه با فقیه انجام بگیرد.
با امام ارتباط داشتند کم و بیش با آیتالله میلانی، آقای مطهری و آقای بهشتی و آقای هاشمی رفسنجانی، مرحوم شهید باهنر با موتلفه ارتباط داشتند و همچنین آقای انواری.
مرحوم مطهری جزو کسانی بود که با موتلفه ارتباط داشتند و مبارزه پنهانی ایشان یک فصلش مربوط به آن زمان است.
محمدعلی رجائی:
من و شهید صادق اسلامی، شاگرد شهید صادق امانی (ازبنیانگذاران موتلفه اسلامی) بودیم در سال 1346 دوستان ما که زندان بودند من و آقای فارسی و آقای باهنر یک تیم شدیم و بقایای موتلفه را اداره کردیم.
مؤتلفه اسلامی پس از پیروزی انقلاب اسلامی
در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی، مؤتلفه در تشکیل کمیته استقبال از حضرت امام مشارکت داشت. مؤتلفه اسلامی، پس از پیروزی انقلاب نیز همچنان به فعالیتهای خود ادامه داد. بسیاری از اعضای مؤتلفه، از جمله مهدی عراقی (که در 4 اردیبهشت 1358 به شهادت رسید)، درخشان، حبیبالله عسگراولادی، اسدالله بادامچیان، امانی و حائریزاده، به عضویت حزب جمهوری اسلامی در آمدند. پس از تعطیلی حزب جمهوری اسلامی در سال 1366 نیز مؤتلفه انسجام خود را حفظ کرد و از سال 1369، تحت عنوان «جمعیت مؤتلفه اسلامی» به حیات سیاسی خود ادامه داد. از سال 1382، مؤتلفه اسلامی، با به کارگیری عنوان «حزب» در زمره یکی از احزاب کشور در آمد و حبیبالله عسگراولادی دبیر کلی آن را بر عهده گرفت. هفته نامه شما که برگرفته از سر واژه «شهدای مؤتلفه اسلامی» ارگان حزب مؤتلفه اسلامی است و در حال حاضر نیز، محمدنبی حبیبی، دبیر کل حزب مؤتلفه اسلامی است.
شهدای مؤتلفه اسلامی
هیئتهای مؤتلفه اسلامی تا کنون 158 شهید تقدیم انقلاب اسلامی کرده است. در اینجا به زندگی نامه چهار شهید سال 1344 این تشکل پرداخته شده است:
محمدصادق امانی همدانی در سال 1309 ش در تهران به دنیا آمد و پس از پایان تحصیلات ابتدایی در بازار حبوبات و لوازمالتحریر مشغول به کار شد و در کنار آن به مطالعه کتابهای مذهبی پرداخت و نزدیک به شش هزار حدیث حفظ کرد. او کلاسهایی تشکیل داد که روزهای جمعه برپا میشد و برای حاضران درس اخلاق میگفت.
امانی به اتفاق گروهی از همفکرانش پس از قیام 15 خرداد 1342 هسته اولیه یک گروه مبارز به نام هیئتهای موتلفه اسلامی را بنیان نهاد.
بعد از افشاگری امام خمینی درباره کاپیتولاسیون، حکومت پهلوی در 13 آبان 1343 ایشان را به ترکیه تبعید کرد. در این زمان که حکومت آماده برگزاری جشنهای دومین سالگرد انقلاب سفید بود، روز اول بهمن، صدای شلیک چند گلوله در میدان بهارستان برنامه های این جشن را برهم زد. وقتی خودرو حسنعلی منصور (نخستوزیر) به میدان بهارستان وارد شد محمد بخارایی در کمال خونسردی به طرف در مجلس شورای ملی رفت و در حالی که نامه ای در دست داشت به منصور نزدیک شد و با شلیک چند گلوله به زندگی وی پایان داد. این اعدام انقلابی اولین واکنش نسبت به تبعید امام خمینی به ترکیه بود.
امانی که طراح این اعدام انقلابی بود در اول بهمن 1343 بازداشت شد و به همراه یارانش در دادگاه نظامی محاکمه و به اعدام محکوم شد. این حکم در 26 خرداد 1344 به اجرا درآمد و او به همراه محمد بخارایی، مرتضی نیکنژاد و رضا صفار هرندی به شهادت رسید.
محمد بخارایی در سال 1323ش در محله عربها نزدیک میدان شوش تهران چشم به جهان گشود. او پس از گذراندن دوره دبستان به دبیرستان فرخی در همان محلههای جنوب شهر رفت. محمد نخستین بار با شرکت در تظاهرات آموزگاران در 12 اردیبهشت 1340 بلوغ سیاسیاش را نشان داد. در همین تظاهرات بود که ضمن زد و خورد با پلیس دستش مجروح شد و این باعث گردید او را از تحصیل محروم کنند. بخارایی بعدها با رضا صفار هرندی دوست شد و در جلسات حاج شیخ علیاصغر هرندی، امام جماعت مسجد دروازه غار (شهید هرندی)، با اسلام و ایده های روشنفکرانه آن بیشتر آشنا گردید. با آغاز نهضت امام خمینی، محمد بخارایی و رضا صفار هرندی با مهدی عراقی آشنا شدند. عراقی آنان را آماده جهاد مسلحانه کرد و با محمد صادق امانی مرتبط ساخت. امانی دگرگونی تازهای در روحیه آنان پدید آورد. او به کارگیری اسلحه را به آن دو آموزش داد.
با تبعید امام خمینی به ترکیه در 13 آبان 1343 گروه هیئتهای مؤتلفه اسلامی تصمیم گرفت با تشکیل شاخه نظامی، رهبران نظام سلطنتی را اعدام کند. ابتدا تصمیم گرفته شد حسنعلی منصور نخستوزیر شاه و عاقد قرارداد کاپیتولاسیون هدف قرار گیرد.
محمد بخارایی در یک مغازه آهنفروشی کار میکرد. یک روز پیش از اجرای تصمیم، از صاحب مغازه به عنوان اینکه فردا ازدواج خواهد کرد مرخصی میگیرد. او روز حادثه با ظاهری آراسته از خانه بیرون رفت، یعنی صبح روز پنجشنبه اول بهمن 1343. محمد بخارایی، مرتضی نیکنژاد و محمدصادق هرندی در میدان بهارستان منتظر آمدن حسنعلی منصور بودند. محمد بخارایی در حالی که اسلحه کوچکی در آستین پنهان کرده بود، برای دادن نامه ای به نخستوزیر روبه روی در کوچک مجلس با عدهای دیگر از نامه به دستها ایستاده بود. همین که نخستوزیر از خودرو ویژه خود پیاده شد و نزدیکتر آمد، بخارایی با شلیک دو گلوله به طرف او از صحنه فرار کرد، اما گروهی که او را دنبال میکردند، توانستند دستگیرش کنند.
حکومت شاه برای برپایی جشن دومین سالگرد انقلاب سفید در 6 بهمن آماده میشد. گفته میشود انتشار خبر مرگ منصور برگزاری جشن را به هم میزد. چرا که باید عزای عمومی اعلام میشد. به همین دلیل اعلام آن عقب افتاد و در اطلاعیه دیگری گفتند که حال او رو به بهبود است. یک روز پس از اجرای جشن خبر مرگ منصور منتشر شد. محمد بخارایی در 26 خرداد 1344 به همراه سه نفر دیگر از همرزمانش به دنبال محاکمه در دادگاه نظامی و محکوم شدن به مرگ، مقابل جوخه اعدام قرار گرفتند و به شهادت رسیدند.
مرتضی نیکنژاد در سال 1321 در جنوب تهران به دنیا آمد. دوران ابتدایی را در یکی از مدارس همانجا گذراند و از همین زمان با مسائل مذهبی آشنا شد. سپس در بازار تهران به شغل گالش فروشی پرداخت، تا اینکه با رضا صفار هرندی آشنا شد و همراه او در جلسات دینی حجه الاسلام والمسلمین حاج شیخ علی اصغر هرندی شرکت میکرد. در این جلسات، او با محمد بخارایی نیز آشنا شد و این سه نفر با همدیگر جمعی همفکر را تشکیل دادند.
در اوایل سال 1343، این سه نفر از طریق حاج مهدی عراقی و محمد صادق امانی، جذب هیأتهای مؤتلفه اسلامی شدند و در جلسات و آموزشهای آنان شرکت میکردند. آنان در پشت تپه های مسگرآباد به فراگیری عملیات نظامی و تیراندازی میپرداختند، تا اینکه پس از تبعید امام خمینی به ترکیه در 13 آبان 1343، هیأتهای مؤتلفه اسلامی تصمیم میگیرند با تشکیل شاخه نظامی، رهبران نظامی سلطنتی کشور را اعدام انقلابی کنند و اولین فردی که موردنظر واقع میشود، حسنعلی منصور نخستوزیر وقت ایران و حامی مصوبه کاپیتولاسیون است. مسئولیت کلی این طرح بر عهده حاج مهدی عراقی، حاج هاشم امانی و حاج صادق امانی قرار میگیرد و اجرای آن به نیکنژاد، محمد بخارایی و رضا صفار هرندی واگذار میشود. سپس در شب اول بهمن ماه 1343 در منزل صفار هرندی با حضور افراد مذکور و سیدعلی اندرزگو جلسهای تشکیل شده و نسبت به ترور منصور تصمیم قطعی اتخاد میگردد که فردای آن شب اجرا شود.
در صبح روز اول بهمن 1343، نیک نژاد به همراه محمد بخارایی و رضا صفار هرندی در مقابل مجلس شورای ملی منتظر آن منصور میمانند و وقتی که منصور از ماشین پیاده میشود تا وارد مجلس شود، محمد بخارایی برای دادن نامه پیش او میرود و پس از شلیک دو گلوله به منصور فرار میکند. از طرف دیگر، نیکنژاد که در واقع نفر دوم عملیات بوده، چند تیر شلیک میکند تا توجه مأموران را منحرف سازد، ولی محمد بخارایی در حین فرار توسط مأموران دستگیر میشود.
محمد بخارایی پس از دستگیری تحت بازجویی قرار میگیرد و چون از هر گونه پاسخگویی خودداری میکند، مقامات امنیتی به سراغ پدر و مادرش میروند و از آنان، نشانی و مشخصات دو نفر از دوستان صمیمی بخارایی، یعنی نیکنژاد و صفار هرندی را میگیرند. بلافاصله در همان روز مأموران به منزل نیکنژاد میروند و طی بازجویی و بازرسی او، یک کیسه از مدارک و اعلامیه های مختلف روحانیون را به دست میآورند و او را به همراه صفار هرندی که در همان حین به منزل نیکنژاد آمده و دستگیر میشود، تحت بازجویی قرار میدهند. نیکنژاد و همرزمانش به اعدام منصور اعتراف میکنند و پس از دستگیری سایر همرزمان این افراد، آنان در دادگان نظامی محاکمه میشوند. نیکنژاد، محمد بخارایی، صفار هرندی و صادق امانی به اعدام و حاج مهدی عراقی و حاج هاشم امانی به حبس ابد محکوم میگردند و سرانجام در 26/3/1344 نیکنژاد و همراهانش با جوخه اعدام به شهادت میرسند. به دستور مأموران رژیم پهلوی، پیکر این افراد در جنوب خیابان مسگرآباد (مشیریه فعلی) دفن میشود، اما در آذرماه 1357، توسط افراد مؤتلفه اسلامی به مسجد ماشاءالله نرسیده به ابنبابویه منتقل گردید.
رضا صفار هرندی در 1325 ش در محله بازارچه سوسکی از محله های قدیمی خیابان مولوی تهران به دنیا آمد و در خانوادهای متدین و مذهبی رشد یافت. نسبت خانوادگی او به شهرستان هرند مرکز بخش جلگه اصفهان بازمیگردد.
پدرش حاج علیاکبر مغازه بقالی و لبنیات در بازارچه امینالسلطان داشت رضا پس از تحصیل تا مقطع ششم ابتدایی به دلیل دزدیده شدن اموال کسب پدرش و ورشکستگی و بیماری او در 12 سالگی مجبور به ترک تحصیل شد و با اشتغال در مغازه عطاری دوست پدر، خانوادهاش را در تأمین هزینه های زندگی یاری کرد.
پس از چند ماه، کار در عطاری را رها کرده و در مغازه قماشفروشی برادرش در خیابان غار مشغول به کار شد. همزمان با کار روزانه در کلاسهای درسی شبانه و نیز کلاسهای آموزش زبان انگلیسی شرکت میکرد.
حاج شیخ میرزا علیاصغر هرندی برادر بزرگ رضا که به نوعی پدر دینی ومذهبی او محسوب میشد علاوه بر اقامه نماز جماعت، کلاسهای عقیدتی قرآن، معارف اسلامی و دروس حوزوی نیز در مسجد دروازه غار تهران برگزار میکرد که رضا به همراه دو دوست دوران کودکیاش محمد بخارایی و مرتضی نیکنژاد از اعضای دائم و اصلی این جلسات بود. برنامه های دینی سیدمهدی قوام و همچنین کلاسهای آموزشی صادق امانی دیگر جلساتی بود که این سه نفر در آنها حضور مداوم داشتند.
شرکت در برنامه های دینی و مذهبی رفاقت و صمیمیتی عاطفی و عمیق بین این سه نفر که ساکن یک محله بودند ایجاد نمود و این ارتباط سرنوشت آینده آنها را با تاریخ انقلاب اسلامی پیوند زد. با وقوع قیام مردمی 15 خرداد 1342 صفارهرندی وارد جریان مبارزات سیاسی به رهبری امام خمینی گردید.
فعالیتهای شبانه روزی این سه نفر در برنامههای آموزشی صادق امانی به عضویت آنها در هیئتهای مؤتلفه اسلامی انجامید.
رضا با گذراندن دورههای خاص سیاسی و نظامی همراه با نیکنژاد و بخارایی به عضویت شاخه نظامی هیئتهای مؤتلفه اسلامی درآمد. این شاخه توسط محمدمهدی ابراهیم عراقی و صادق امانی تشکیل شده بود و زیرنظر و مسئولیت مستقیم صادق امانی با مشی نظامی تحت تعالیم و احکام اسلامی هدایت میشد با تصویب قانون کاپیتولاسیون، امام خمینی با ایراد سخنرانی در مخالفت با این لایحه دستگیر و در 13 آبان 1343 به ترکیه تبعید شد.
هیأتهای مؤتلفه اسلامی درصدد مقابله با رژیم شاه در قبال تبعید امام خمینی برآمد و صورت یازده نفرهای از عناصر اصلی رژیم شاه که در رأس آنها حسنعلی منصور (نخستوزیر)، نعمتالله نصیری، عبدالکریم ایادی و منوچهر اقبال بودند را تهیه نمود.
شورای فقاهت هیأتهای موتلفه اسلامی پس از تصویب طرح، فتوای مفسد بودن افراد ذکر شده در صورت یازده نفر را از بعضی علماء و مراجع از جمله آیتالله سیدمحمدهادی میلانی گرفت و برای اجرا به شاخه نظامی محول نمود و شاخه نظامی اعدام نفر اول حسنعلی منصور را به اتهام مجری تبعید امام خمینی به ترکیه، ارائه لایحه کاپیتولاسیون و تصویب آن پس گرفت.
پس از جمعآوری اطلاعات لازم و دقتنظر گرفتن رفت و آمدهای روزانه منصور روز اول بهمن 1343 برای اجرای حکم تعیین شد.
افتتاح شرکت تعاونی ارتش، شرکت در مراسم مجلس ختم در مسجد مجد و در آخر ارایه لایحه قراردادی واگذاری 85٪ از امتیازات نفت فلات قاره به یک شرکت آمریکایی ـ ایتالیایی به مجلس شورای ملی دستور کاری آن روز نخستوزیر بود.
اعضای شاخه نظامی شامل محمد بخارایی، مرتضی نیکنژاد، رضا صفارهرندی و سیدعلی اندرزگو در ساعت 10:5 دقیقه صبح روز پنجشنبه اول بهمن 1343 مقابل در ورودی مجلس شورای ملی در میدان بهارستان حکم را اجرا کردند. حسنعلی منصور با ضرب گلوله هایی که توسط محمد بخارایی از اسلحه کلت شلیک شد، اعدام گردید.
رضا صفارهرندی مرتضی نیکنژاد و سیدعلی اندرزگو در اطراف میدان بهارستان با تیراندازی هوایی موجب گمراهی مأمورین شدند ولی محمد بخارایی هنگام فرار مقابل در مسجد سپهسالار روی زمین یخبسته تعادل خود را از دست داده زمین خورد و در نهایت توسط مأمورین دستگیر شد.
با گذشت چند روز از واقعه به دلیل عدم هماهنگی و فقدان آموزشهای حرفهای تشکیلات مخفی اکثر اعضای گروه از جمله صادق امانی و مرتضی نیکنژاد توسط مأمورین رژیم دستگیر شدند.
رضا دو روز بعد در میدان امینالسلطان توانست از دست مأمورین ساواک که در پس او آمده بودند بگریزد امّا هنگامی که برای کسب خبر به منزل نیکنژاد رفته بود بدست مأمورانی که در منزل مخفی شده بودند دستگیر و همراه دیگر دستگیرشدگان به زندان قزلقلعه منتقل شد.
چند ماه بعد در هفتم اردیبهشت 1344 دادگاه عالی نظامی شماره 3 اداره دادرسی ارتش شاهنشاهی محاکمه 14 نفر از دستگیرشدگان را به اسامی صادق امانی، محمد بخارایی، رضا صفارهرندی، مرتضی نیکنژاد، محمدمهدی ابراهیم عراقی، هاشم امانی، حمید ایپکچی، محیالدین انواری، ابوالفضل حیدری، محمدتقی کلافچی، حبیبالله عسگراولادی، احمد شاهبداغلو، عباس مدرسیفر و سیدعلی اندرزگو را به اتهام قتل نخستوزیر و توطئه برای برهم زدن اساس حکومت و سلطنت پهلوی آغاز کرد.
سرانجام در سحرگاه بیستوششم خرداد 1344 رضا صفارهرندی در نوزده سالگی به همراه استادش صادق امانی همدانی، محمد بخارایی و مرتضی نیکنژاد، دوستانی که در کودکی و مبارزه همپای هم بودند در محل لشکر دو زرهی مستقر در پادگان عشرتآباد تیرباران شد. آنها قبل از تیرباران از افراد نظامی محافظ حلالیت خواسته و دو رکعت نماز خواندند.
با نزدیک شدن پیروزی انقلاب اسلامی در آذر ماه 1357 هیئتهای مؤتلفه اسلامی شبانه اقدام به انتقال قبور شهدا نموده و پس از انتقال، آنان را در مسجدی در خیابان ابن بابویه شهر ری نزدیک بارگاه شیخ صدوق دفن کرد.
منابع:
بادامچیان، اسدالله و بنایی علی- هیأتهای مؤتلفه اسلامی- تهران- اوج- 1362
تاریخ شفاهی هیئتهای موتلفه اسلامی - تدوین حکیمه امیری – تهران- مرکز اسناد انقلاب اسلامی - 1386
جعفریان، رسول- جریانهای و جنبشهای مذهبی سیاسی ایران (سالهای 1320-1357)- تهران- مرکز نشر پژوهشگاه فرهنگ واندیشه اسلامی-1380
حسینیان ،روحالله- بیست سال تکاپوی اسلامی شیعی درایران (1320-1340)- تهران- مرکزاسناد انقلاب اسلامی- 1381
دایره المعارف انقلاب اسلامی – دفتر ادبیات انقلاب اسلامی- تهران – سوره مهر – 1384
دلیل آفتاب: خاطرات یادگار امام [احمد خمینی] - تهران- موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س) - ۱۳۷۵
روحانی (زیارتی)، سیدحمید- نهضت امام خمینی- جلد اول- تهران- مرکزاسناد انقلاب اسلامی- 1372
صحیفه امام- جلد18 – تهران - موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی- 1378
هفت هزار روز تاریخ ایران و انقلاب اسلامی جلد 1 ، زیر نظر غلامرضا کرباسچی ،تهران، بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی، 1371
فصلنامه اینترنتی پانزدهم خرداد 42
نظرات