آشنایی با ابوذر انقلاب اسلامی ، آیت الله طالقانی
1- خاندان و نیاکان :
سیدمحمود علایی طالقانی در سال 1329 ه ق )اسفند 1289 ه. ش) در روستای گِلِیَردِ طالقان، از خاندانی ریشهدار در علم و فقاهت، دیده به جهان گشود.
وی پسر بزرگتر آیتاللّه حاج سیدابوالحسن حسینی است که اجدادش از اجلّه سادات گلیرد است و سلسله نسبش با 36 نسل به امام محمّدباقر علیهالسلام میرسد، و لذا سیدمحمود طالقانی چهلمین نسل امیرالمؤمنین امام علیبن ابی طالب علیهالسلام است.
آیتاللّه حاج سیدابوالحسن فرزند سیدآقا در سال 1278 ه ق در گلیرد طالقان متولد شد. تحصیلات ابتدایی و مقدماتی را در روستا فرا گرفت، و سپس در حوزههای علمیه قزوین، تهران، اصفهان، سامرّا، کربلا و نجف نزد استادان بزرگ زمان تلمّذ کرد. در اصفهان نزد آشیخ محمّدحسین اصفهانی (برادر آقانجفی)، ده سال در سامرّا نزد میرزای بزرگ شیرازی، هفت سال در کربلا نزد مجتهد بزرگ حاج سیداسماعیل صدر درس خواند و سپس به ایران بازگشته در تهران و طالقان اقامت گزید.
این عالم بزرگ به هیچ وجه از وجوهات شرعیه استفاده نمیکرد، و برای امرار معاش از حرفه تعمیر ساعت و مختصر درآمد املاک پدری بهره میبرد. به تعبیر امام خمینی (ره) «در رأس پرهیزگاران بود
». مرحوم آقای سیدابوالحسن از علمای طرفدار مشروطه بود، و در دوران استبداد صغیر محمّدعلی شاه به طالقان پناه برد و در آن جا با مشروطه خواهان ارتباط برقرار میکرد. و در زمان رضاشاه به اتفاق شهید آیتاللّه مدرس علیه دیکتاتوری و سیاستهای ضد دینی و ضد ملّی او به مبارزه برخاست. بارها مورد تعقیب قرار گرفت. تا اینکه پس از تبعید مدرس، سیدابوالحسن مدّتی در باغهای دهکدههای اطراف تهران
پنهان شد. وی جلسات مذهبی برای ارشاد غیرمسلمانان و منحرفان تشکیل میداد و در سال 1310 درگذشت و با وجود اینکه رضاشاه مراسم تشییع را منع کرده بود، مردم تهران این ممنوعیت را شکستند و مراسم تشییع باشکوهی برای جنازه آن عالم بزرگ به عمل آوردند.
2- دوران تحصیل :
سیدمحمود در پنج سالگی وارد مکتبخانه شد و در نزد ملا سیدتقی اورازانی قرآن را فرا گرفت. وی تا
هفت سالگی خواندن و نوشتن را به طور کامل آموخت. سپس مقدمات را در تهران در نزد پدر خواند، و راهی قم گردید و نخست در مدرسه رضویه و سپس در مدرسه فیضیه به تحصیل ادامه داد. در همان اوان
تأسیس حوزه علمیه قم سیدمحمود به حضور مؤسّس حوزه مرحوم آیتاللّه شیخ عبدالکریم حائری یزدی معرفی شد، و در نزد آن بزرگوار و مدرّسان برجسته دیگری چون آیتاللّه سیدمحمّدحجّت و آیتاللّه سیدمحمدّ تقی خوانساری به فرا گرفتن علوم حوزوی پرداخت. علاقه به آشنا شدن با محیط علمی نجف، برای مدّتی او را به آن مرکزی کشانید. در آن جا از حوزه
درس شیخ محمّدحسین غروی و آقاضیاءالدین عراقی استفاده کرد، ولی چون روح تشنه تحول او را سیراب نساخت، بار دیگر به قم بازگشت و پس از دریافت اجازه اجتهاد از آیتاللّه حائری، در سال 1318
به تهران مراجعت کرد.
3- احیاء فکر دینی با بازگشت به قرآن :
سیّد محمود طالقانی طلبه جوان و پرشور در کودکی و جوانی شاهد مبارزات پدر و شهید آیتاللّه مدرّس و دیگر علمای بیدار علیه رضاخان بوده است و به گفته خودش :
« از آن روزی که این جانب در این اجتماع چشم گشودم، مردم این سرزمین را زیر تازیانه و چکمه خودخواهان دیدم، هر شامگاهان در خانه منتظر خبری بودیم که امروز چه حوادث تازهای رخ داده و کی دستگیر یا تبعید یا کشته شده؟ و چه تصمیمی درباره مردم گرفتهاند؟
پدرم که از علمای سرشناس و مجاهد بود، هر روز صبح که از خانه بیرون میرفت، ما اطفال خردسال و مادر بیچارهمان تا مراجعتش در هراس و اضطراب به سر میبردیم. آن روزهای خردسالی را با این مناظر و خوف و هراس و فشار و ناراحتی به سر بردم.
آن دورهای که در قم سرگرم تحصیل بودم، روزهایی بود که مردم این کشور سخت دچار فشار استبداد بودند، مردم از وحشت از یکدیگر میرمیدند، جان و مال و ناموس مردم تا عمامه اهل علم و روسری زنان مورد غارت و حمله مأمورین استبداد بود. این وضع چنان بر روح و اعصابم فشار میآورد که اثر آن، دردها و بیماریهایی است که تا پایان عمر باقی خواهد بود. در آن روزها با خود میاندیشیدم که این بحثهای دقیق در فروع و احکام مگر برای عمل و سعادت فرد و اجتماع نیست؟...
این روش و تضاد جمعی از پیشوایان دینی، این محیط تاریک، این تأثّرات روحی، قهرا به مطالعه و دقت یشتردر آیات قرآن حکیم و کتاب شریف نهجالبلاغه و تاریخ و سیره پیامبر اکرم و ائمه هدی علیهمالسلام وادارم کرد. برخورد با بعضی از اساتید و علمای بزرگ دستگیرم شد، کمکم خود را در محیط روشنی دیدم و به ریشههای دین آشنا شدم و قلبم مطمئن گردید و هدف و مقصد را از نظر وظیفه اجتماعی تشخیص دادم، و تا توانستم به توفیق خداوند از دیگران دستگیری کردم»
با این مشاهدات و تجربیات و مطالعات در اجتماع و حوزه، چاره درد را بازگشت به قرآن و نهجالبلاغه میبیند و خود در این راه پیشقدم میگردد. در همین میان عدهای از جوانان از او میخواهند که جلسات تفسیری برای آنان برقرار کند، او هم میپذیرد و این جلسات از سال 1318 به طور مخفیانه در خانهها تشکیل میگردد. ایشان آثار تازیانههای استبداد و استعمار را نه تنها بر پشت و بازوی توده ملّت میبیند که وقتی به دیدن استادش مرحوم آیتاللّه شیخ محمدّتقی بافقی یزدی، تبعیدی رضاخان در آستانه حضرت عبدالعظیم میرود آن استاد هم به جای تازیانههای رضاخانی را بر پشت و بازوهایش به او نشان میدهد و به او که طلبهای جوان اما مبارز است میگوید :
« به طلاّب بگو بیندیشید! به فکر آینده باشید! در چنگال رضاخان باید مکتب را حفظ کرد»
او ملاحظه میکند که نه تنها دشمنان قدیم و جدید اسلام، با قرآن به مبارزه برخاستهاند و به هر دسیسهای دست میزنند، که آن را از صحنه زندگی مسلمین برکنار کنند، بلکه دوستان خودی و مؤمنان مسلمان نیز بر اثر مرور زمان عادت کردهاند که بدون قرآن زیست کنند، و او از این وضع رنج میبرد :
« این کتاب هدایت که چون نیم قرن اوّل اسلام، باید بر همه شؤون نفسانی و اخلاقی و قضاوت و حکومت حاکم باشد، یکسره از زندگی برکنار شده و در هیچ شأنی دخالت ندارد، دنیای اسلام که با رهبری این کتاب روزی پیشرو و رهبر بود، امروز دنبالهرو شده، کتابی که سند دین و حاکم بر همه امور بوده مانند آثار عتیقه و کتاب ورد تنها جنبه تقدیس و تبرّک یافته و از سرحد زندگی و حیات عمومی برکنار شده و در سرحد عالم اموات و تشریفات آمرزش قرار گرفته و آهنگ آن اعلام مرگ است.»
آیتاللّه طالقانی جلسات تفسیرقرآن رابه صحنه زندگی بازگردانید تا قرآن راهنمای عمل درتمام شؤون زندگی باشد، لذا وقتی در سال 1318 در تهران میبیند که یکی ازمأموران رضاخانی میخواهد چادر از سر زنی بردارد، موسیوار در شب فرعونیان به دفاع از آن با مأمور رضاخانی گلاویز میشود در نتیجه اورا به اتهام «اهانت به مقامات عالیه مملکت» بازداشت میکنند و مدّتی در زندان به سر میبرد.
4- کانون اسلام و مجله دانشآموز :
بعد از سقوط رضاخان در شهریور 1320، کانون اسلام را برای نشر معارف قرآن و سنّت تأسیس میکند و سلسله سخنرانهائی در جهت ارشاد مردم به اسلام و قرآن ترتیب میدهد و مجلهای به نام «دانشآموز» از طرف این کانون منتشر میگردد.
در همین سالها است که آیتاللّه طالقانی، پس از تأسیس شدن انجمن اسلامی دانشجویان، در دانشگاه تهران، انجمن اسلامی مهندسین، و تشکیل فدائیان اسلام به وسیله شهید سیدمجتبی نواب صفوی، از سخنرانان و فعّالان و همکاران صدیق و وفادار آنان میگردد و تا آخر عمر در این مسیر به حرکت نوین اسلامی خود ادامه میدهد.
5- واقعه آذربایجان :
تجزیه آذربایجان، پس از پایان جنگ جهانی دوّم، و اعلام جمهوری کمونیستی، به قصد پیوستن به اتحاد جماهیر شوروی، بار دیگر همه طبقات و قشرهای مردم ایران را علیه بیگانه متحد کرد. با اینکه ارتش ایران در آن روز یک نیروی مردمی و مستقل نبود، لیکن از آن جا که بدنه این ارتش فرزندان مسلمان ایران و علاقمند به وطن بودند، اتحادیه مسلمین و روحانیت تهران، آیتاللّه طالقانی را به نمایندگی خود به همراه ارتش به آذربایجان اعزام میکند تا هم سربازان را برای جنگ آزادیبخش تشجیع، و هم با نظارت دقیق بر کار ارتش گزارشی برای روحانیت فراهم کند که این وظیفه را به خوبی انجام میدهد.
6- مبارزات مکتبی و سیاسی :
وی هرگز از تلاش در راه هدف باز نایستاد و هر روز سریعتر و کاملتر از پیش در این راه قدم برمیداشت و به همین مناسبت به حق «مبارز نستوه» لقب گرفت و امام امّت دربارهاش گفت :
« آقای طالقانی یک عمر در جهاد و روشنگری و ارشاد گذراند. او یک شخصیتی بود که از حبسی به حبس و از رنجی به رنج دیگرد رفتوآمد بود و هیچگاه در جهاد بزرگ خود سستی و سردی نداشت. »
او عمر پربارش را در قرآن و نهجالبلاغه گذرانید و معتقد بود که تنها با اِحیای افکار دینی اصیل و از سرچشمههای زلال کتاب و سنّت است که میتوان گَردِ غفلت قرون را از روی امّت اسلام زُدود و بار یگر حیات و حرکت بدو داد. لذا به ترجمه نهجالبلاغه همّت گماشت و تصمیم داشت با همکاری آیتاللّه میرزا خلیل کمرهای (که از جمله استادانش بود و به همین مناسبت همیشه به دیده احترام در او نظر یکرد) طرح تفسیر و ترجمه یک نهجالبلاغه موضوعی را بریزد، اما آوخ که از برنامه خاصّ خود تنها 81 خطبه نخست نهجالبلاغه را (در سال 1325) ترجمه میکند، و از برنامه مشترک نیز یکی دو جزو (در سال 1324) بیشتر منتشر نگردید. در مقدمه ترجمه نهجالبلاغه مینویسد :
« این کتاب، پس از قرآن مدرک بزرگ اسلامی است ؛ معارف دین، پس از قرآن، از آن باید گرفته شود، و اختلاف مذهبی و مسلکی مسلمانان به وسیله این کتاب باید حل شود، پس باید چنان ترجمه شود که اعتبار آن از دست نرود... این ترجمه فقط برای آشنایی اوّلی عموم فارسیزبانان است با نهجالبلاغه تا به یاری خداوند شرح و تفسیری که با فکر توانای علاّمه روحانی حضرت آقای کمرهای متدرجا طبع و نشر شده و میشود، آشنایی کاملتر به حقایق آن حاصل شود»
7- در نهضت ملّی ایران :
استعمار بریتانیا از دوران حکومت ناتوان و سرسپرده قاجار، در رقابت با امپراتوری روسیه، ایران را، به شیوههای مختلف به خود وابسته کرده بود. بدین معنا که نیازی نمیدید تا با پرداخت هزینهای سنگین ایران را رسما مستعمره خود کند، بلکه با گرفتن امتیازات گوناگون، با کمترین هزینه به بهرهبرداری از منابع ایران سود میجُست. یکی از آنها، امتیاز استخراج و بهرهبرداری و فروش نفت ایران بود، صاحب امتیاز نفت، ظاهرا یک شرکت خصوصی به شمار میرفت، ولی در مواقع دولت بریتانیا بود که به بهانه شرکت نفت ایران و انگلیس، بساط امپراتوری خود را در ایران گسترانیده، دولتی فوق دولتها به وجود آورده بود، و بر شاهان و وزرایشان حکم میراند، و چون رضاخان قزاق را جانشین قاجاریان کرد و دستش در همه امور سیاسی و شؤون اقتصادی و فرهنگی بازتر شد، به تجدیدنظر در قراردادهای گذشته پرداخت و در سال 1933 امتیاز نفت را برای شصت سال دیگر تجدید کرد.
پس از شهریور 20 و بیرون رانده شدن رضاخان به وسیله انگلیسیها ـ که در جریان جنگ جهانی دوّم متمایل به آلمان هیتلری نازیست شده بود ـ و باز شدن فضای سیاسی نسبی و داده شدن آزادی به مردم به مقتضای شرایط جنگ و برنامه متفقین، رهبران سیاسی ملّی ایران به استیفای حقوق از دست رفته ملّت ایران کمر همت بستند. از جمله دکتر مصدق و همکاران و دوستان او در مجلس شورای ملّی بودند که شعار «ملّی کردن نفت» را سر دادند. چون ملّی کردن نفت، نه یک اقدام اقتصادی بلکه بیشتر یک عمل سیاسی و کسب استقلال ایران از یوغ استعمار پنهان بریتانیا بود، این شعار مورد تأیید عموم ملّت ایران، و به ویژه با همکاری آیتاللّه سیدابوالقاسم کاشانی، مورد تأیید رهبران مذهبی نیز قرار گرفت، و حتی آیات عظام سید صدرالدین صدر و فیض وآیتاللّه میرزامحمدّتقی خوانساری نیزبه وجوب ملّی کردن نفت و کوتاه ساختن دست اجنبی، یعنی بریتانیای استعمارگر، فتوا دادند.
از آن جا که آیتاللّه طالقانی مبارزه با استعمار و استبداد و استثمار را تکلیف شرعی خود میدانست و پیوسته از آغاز زندگی سیاسی خود، این مثلث شوم را به یکدیگر وابسته میدانست، با شور و ایمانی عمیق
بدین نهضت پیوست، و فعالانه در زمینههای مختلف شرکت داشت، و حتی از طرف مردم مازندران نامزد
نمایندگی مجلس شورای ملّی شد، لیکن به علت دخالت خانها و زمینداران و ایادی دربار در انتخابات، دولت انتخابات آن ناحیه را باطل کرد.
در سال 1339 در جبهه ملی دوم شرکت جست، لیکن پس از مدّتی که به همراه همفکران و یاران کهن خود، مهندس بازرگان و دکتر یداللّه سحابی، دیدند جبهه ملی خواست آنان را که یک مبارزه اصولی و رادیکال با شاه و حکومت دستنشانده امریکا و انگلیس بود، برآورده نمیسازد، نهضت آزادی ایران را در اردیبهشت 1340، تأسیس گردید. سازمانی با ایدهؤلوژی اسلامی برای مبارزه ملّی ریشهای با استعمار و استبداد. آیتاللّه طالقانی طی پیامی برای مؤسسان چنین نوشتند :
« بیاری خداوند قهار و توانا. برادران و هموطنان عزیز شما به چشم خویشتن وضع نکبتبار این سرزمین تاریخی و این کشور اسلامی را مینگرید. میبینید که در اثرسلطه غارتگران چگونه فقر اخلاقی و مادی گریبانگیر اکثر مردم گشته ـ بدبینی و بداندیشی و پراکندگی چگونه بر سراسراین مملکت سایه گسترده است... کسانی که برای شنیدن هر ندای حقی (کر) و برای دیدن پرتو هرحقیقتی (کور) هستند نه به خود رحم میکنند نه به مردم، تا جایی که مملکت را در معرض طوفان حوادث و بر لب پرتگاه مخوفی قرار
دادهاند... چاره چیست؟ چگونه میتوان تا سقوط قطعی حیات معنوی و مادی کشور سکوت اختیار نمود یا فقط به بهانه لاابالیگری و سرباز زدن از هر مسئولیتی در انتظار فرج غیبی نشست؟
باید مردانی که محیط آلوده و زبونشان نساخته و غیرت و احساس مسئولیت در آنان نمرده دور هم گرده آیند. راه صحیح و اصیل مبارزه بر علیه فساد و مفسدین جامعه ایرانی را تشخیص نمایند. با متانت و مالاندیشی با خلوص قلب و نیت برای رضای خدا و مردم قدمهای قطعیتر و محکمتری بردارند تا راه آزادی و آزادمنشی را برای ملّت ایران بگشایند.
بحمداللّه جمعی که طی سالهای سخت ثبات قدم و پاکی نیت خود را ابراز داشته، در برابر تهدید و محرومیت و زجر و زندان خود را نباخته در تعقیب هدفهای ملّی برای نجات مملکت کوشیدهاند و در این هنگام خطیر به تشکیل (نهضت آزادی ایران) قیام و اقدام نمودهاند . اینجانب اگر چه از کوتاهی در انجام وظیفه خود نزد خدا و اولیاء اسلام و نیاکان بزرگوارم شرمسارم ولی پیوسته در صف مبارزه با فساد و مفسدین باقی مانده و به این سبب دعوت همکاری با بنیادگزاران نهضت آزادی را پذیرفتم.
چند روز قبل که برای تحکیم عزم و اطمینان روحی از خداوند متعال وسیله قرآن کریمش کسب تکلیف و تفأل کردم آیه 94 و 95 از سوره النساء در برابر چشمانم ظاهر گشت به این مضمون یا ایها الذین آمنوا اذا ضربتم فی سبیلاللّه فتبینوا و لا تقولوا لمن التقی الیکم السلام لست مومنا تتبعون عرض الحیوة الدنیا فعنداللّه مغانم کثیرة کذالک کنتم من قبل فمناللّه علیکم فتبینوا ان اللّه کان بما تعملون خبیرا. لا یستوی القاعدون من المؤمنین غیر اوّلی الضرر و المجاهدون فی سبیلاللّه باموالهم و انفسهم فضلاللّه المجاهدین باموالهم وانفسهم علی القاعدین درجه و کلا وعداللّه الحسنی و فضلاللّه المجاهدین علیالقاعدین اجرا عظیما.
« ای کسانی که ایمان آوردهاید. وقتی در راه خدا قدم برمیدارید چشم بگشائید دوست و دشمن را نیک بشناسید راه و چاه را از هم تشخیص دهید... کسانی که بدون عذر ساکت نشستهاند با کسانی که از مال و جان دریغ نداشته در راه حق و حقیقت مجاهده مینمایند یکسان نیستند. خداوند با درجه ممتازی مجاهدین به مال و جان را بر عزلتگزیدگان برتری و بزرگی داده وعده پاداش داده است» مسلما افراد آلوده سست عنصر و بدسابقه را در این جمعیت راهی نیست ولی از هموطنان مؤمن و غیور خواستارم مراقبت نمایند دستهای ناپاک و دودل در آن رخنه ننماید و هر تصمیمی با مشورت انجام پذیرد و احدی را حق تحمیل نظر شخصی (که نتیجه آن بینظمی و بروز اشکال در نیل به منظورهای پاک ملّی خواهد بود) نباشد. خداوند متعال به چنین جمع که در طریق خدمت مردم و تحقق آمال ملّت میکوشد وعده رستگاری فرموده است. امیدوارم برادران دینی و هموطنان عزیز با آمادگی و خلوص نیت به وظایف خطیر خود دراین مرحله از تاریخ ایران در کمال امید و همت عمل نمایند.» سیدمحمود طالقانی
8- جهان اسلام، نه کشور ایران :
طبیعی است که عالِمی مذهبی چون او، اگر برای آزادی و استقلال ایران مبارزه میکند، چارچوب و مرزهای تنگ ایران هدفش نیست، بلکه چون ایران هم بخشی از جهان اسلام است که همه جای آن در بیند و ترفند استعمار گرفتار است و او در این نقطه زندگی میکند، در مرحله نخست در آنجا به مبارزه برمیخیزد، لیکن هرگز سایر نقاط جهان اسلام را از یاد نمیبرد. از سال 1327 (1948 م) که وعده بالفور برای ایجاد سرزمینی یهودینشین (در واقع صهیونیست زده) در سرزمین فلسطین تحقق مییابد، دمی ازمبارزه آرام نمیگیرد. برای شناساندن صهیونیستها به مردم مسلمان ایران، شناسانیدن حقّ مردم فلسطین به همگان، و نشان دادن علّت این بدبختیها و گرفتاریهایی که همان تفرقه در میان امّت اسلام است، به نوشتن و گفتن و اعلامیه دادن و تبلیغ و مسافرت کردن اقدام میکند. (در این زمینه از نقش آیتاللّه سیدابوالقاسم کاشانی، آقای سیدغلامرضا سعیدی و آقاشیخ مصطفی رهنما حجتالاسلام حاج سراج انصاری و ... نیز نباید غفلت کرد و حق شایان تقدیر آنان را در معرّفی فلسطین و حق غصب شده آنان به مردم مسلمان ایران نادیده گرفت.
آیتاللّه طالقانی در مبارزه علیه صهیونیسم که از سال 1339 به بعد با شاه مقبور همسوی و همسود بودند، تا آنجا پیش میرود که در تشکیل پرونده او در سال 1341 و دادگاههای سالهای 1342 به بعد دست کارشناسان صهیونیستی ساواک شاه به روشنی دیده میشود.
در افطاری شب بیست و هشتم ماه رمضان سال 1399 (مرداد ماه 1358) که در دفتر خود برای سفرای کشورهای اسلامی ترتیب میدهد، درست بیست روز به آخر زندگیش، از فلسطین به عنوان رأس به درد آمده و شاکی جسد اسلام سخن میگوید، و پیوسته با یادآوری این زخم مزمن در جسم امّت اسلامی از مسلمانان میخواهد که آزادی قدس را در سرلوحه برنامه خود قرار دهند.
9- کنفرانسهای اسلامی :
ازجمله فعالیتهای ایشان شرکت درکنفرانسهای اسلامی است : درسال 1331 درمؤتمرشعوب المسلمین در کراچی، در 27 رجب 1379 (1338 هجری شمسی) در مؤتمر اسلامی قدس و در 27رجب 1381 (دی 1340 شمسی) نیز در مؤتمر اسلامی قاهره شرکت نمودند و برای اوّلین بار به جهان اسلام آن روز این حقایق را اعلام میکند که ملّت ایران مخالف صهیونیسم است و حساب ملّت از دولتهای دست نشانده جدا است. همچنین در کشورهای اسلامی آن روز مثل مصر و سوریه و ... این واقعیت را روشن ساخت که تشیع همان اسلام راستین است، به طوری که بعدا برخی از علمای اسلامی در یک روزبعد از نماز جمعه در قاهره که با ایشان دیدار میکنند، میگویند، ما فکر میکردیم که شیعه مخلوطی ازاسلام ؛ مجوس و یهود میباشد .
10- التقریب بینالمذاهب الاسلامیة و مؤتمرهای اسلامی :
جدایی مسلمانان با اختلافات در آراء فقهی و فلسفی وعلمی مسلمین تفاوت بسیار دارد؛ اوّلی هلاکتآور است و دومی سعادتبخش؛ اوّلی به سقوط و اضمحلال میکشد و دومی به رشد و کمال؛ اوّلی لعنت و نقمت دربردارد و دومی رحمت و نعمت که رسول خدا(ص) فرمود ؛ «اِخْتَلاَفُ اُمَّتی رَحْمَةٌ). ازاین جهت هیچ مسلمان دردمندی از تشیع و تسنن از اختلاف نظر عالمانه زیان نمیبیند و هیچ مسلمان دردمندی از تشیع و تسنن از اختلاف نظر عالمانه زیان نمیبیند و هیچ مسلمان آگاه و با احساس مسؤولیتی از جدایی شیعه و سنّی خوشحال نیست. لذا آیتاللّه بروجردی مرجع تقلید زمان با همکاری وهمفکری علمای الازهر مصر، بخصوص شیخ محمود شلتوت، برای از میان برداشتن این جداییها و به منظور حسن تفاهم و ایجاد محیط سالمی در زمینههای اختلاف آراء علمی و فقهی، به تأسیس «دارالتقریب بینالمذاهب الاسلامیة» اقدام کرد که شعبهای در قم داشت و شعبهای هم در قاهره و آقای شیخ محمدّتقی قمی سردبیر این جمعیت در قاهره بود، اما آیتاللّه طالقانی به چنین اقدامی عشق میورزید.و هر فرصتی برای تحقق این اندیشه والا به دست میآورد حداکثر استفاده را از آن میکرد، و درکنفرانسهای اسلامی تشکیل شده در قدس و قاهره و کراچی شرکت جست. کتاب تحلیلی و پرارزش «امام علی بن ابیطالب» را که یک برادر با انصاف از اهل سنّت تألیف کرده بود، ترجمه کرد تا در پرتو وجود امیرالمؤمنین امام علیبن ابی طالب، شهید عدالت و قهرمان وحدت اسلامی، قدم در راه تقریب برداشته باشد، در مقدمه آن کتاب مینویسد :
«راه تقریب» که جمعی از علمای بیدار و مجاهد پیش گرفتهاند همین است که با نور تفکر، محیط ارتباط اسلامی را روشن سازند و با نوک قلم باقیمانده ابرهای تاریک را از افق فکری مسلمانان زائل گردانند تا وحدت واقعی پایه گیرد، نه اتحاد صوری وقراردادی.
مصر که مرکز باارزش تفکّر اسلامی است، در این قرن، با نوک قلم مؤثرترین دفاع منطقی را از حریم قدس و اندیشههای اسلامی نموده است. چون تبلیغات و دسائس و نقشههای نهائی دشمنان اسلام مواجه با شکست شد، در این روزها با سلاحهای گرم و مهیب خود خواستند ضربه قاطع و نهائی خود را بزنند که با روح مقاومت مسلمانان روبرو شدند و آدمنماها با شکست و رسوائی به اوطان خود برگشتند و برادران مصری افتخاری بر افتخارات خود افزودند و به عالم اسلام و تثبیت حقوق انسان خدمت گرانبهایی
کردند.»
11- مبارزه ابتدایی و استقلالی نه واکنشی و تدافعی :
پس از کودتای آمریکایی 28 مرداد ماه 1332، دانشمندان مسلمان دست امپریالیسم غرب و مارکسیسم شرق هر دو را در این کودتا و در همه توطئههای ضداسلامی مشاهده کردند و برای خنثی کردن این توطئهها در ابعاد فرهنگی، سیاسی و اقتصادی به اقدام دست زدند.
از جمله اقدامات استقلالی آیتاللّه طالقانی روشن کردن مکتب اسلام، از بُعد اقتصادی با نوشتن کتاب : «اسلام و مالکیت» در سال 1332 بود که در ضمن نشان دادن کمبودها و زیانها و نارسائیهای مکاتب اقتصادی مارکسیسم و سرمایهداری، راهحلهای جهانی و جاویدان اسلام در تمام زمینههای مالکیت واقتصاد را به خوبی ارائه دادند. در زمینه سیاست و مبارزه با استبداد و حکومت مطلقه نیز کتاب بسیار عمیق و باارزش و علمی «تنبیه الأمّة و تنزیه الملّة» نوشته علامه شیخ محمّدحسین نائینی را با مقدمه و پاورقیهای توضیحی منتشر کرد. درمقدمه کتاب درباره هدف خود ازانتشارکتاب و ارزش ومحتویات کتاب مینویسد : « پس چنانکه اراده خداوند (در صورت نیرو و قدرت حکیمانه) در سراسر جهان حکومت دارد، در اختیار و اراده واجتماع انسانی هم که جزء ناچیزی از جهان است همان باید حاکم باشد. و حکومت تنها برای خداوند است. اِنِ الْحُکْمُ اِلاّ لِلّهِ.این اراده برای بشر به صورت قانون و نظامات درآمده و در مرتبه سوم کسانی حاکم به حق ولی مطلقند که اراده و فکر و قوای درونی آنان یکسره این قوانین باشد که پیامبران و امامامند : اَلاِْمَامُ هُوَ الحَاکِمُ بِالْکِتابِ، الدَّایِنُ بِدِینِ الْحَقِّ، الَحابِسُ نَفْسَهُ عَلَی ذَاتِ اللّهِ.
و به نام ولی و خلیفه و امام و امیرمومنان خوانده میشوند نه مَلِک و پادشاه و خداوندگار و مالک الرِّقاب بدین جهت ما شیعه معتقدیم که خلیفه و امام باید دارای عصمت معنوی باشد. در مرتبه چهارم، کار اجتماع به دست علمای عادل و عدول مؤمنین است که هم عالم به اصول و فروع دینند و هم خود محکوم ملکه عدالتند، و اینجا نوبت به انتخاب و تعیین مردم میرسد. به حَسَب اوصافی که بیان شده.. [این کتاب] برای علما و مجتهدین کتاب استدلالی و اجتهادی و برای عوام رساله تقلیدی راجع به وظایف اجتماعی است... گرچه برای اثبات مشروعیت مشروطه نوشته شده ولی اهمیت بیشتر آن به دست دادن اصول سیاسی و اجتماعی اسلام ونقشه و هدف کلی حکومت اسلامی است. »
12- زندانها و تبعیدها :
آیتاللّه طالقانی هرگز از زندان و تبعید و محرومیت از حقوق اجتماعی و کشته شدن در راه عقیده و در نتیجه مبارزه با استعمار و استبداد پروا نداشت. در سال 1335 که نواب صفوی و دیگر اعضای فدائیان اسلام تحت تعقیب حکومت نظامی شاه بودند، آنان را در منزل کوچک خود جای داد، و چون نواب اطلاع پیدا کرد که محل پنهان شدنشان لو رفته ممکن است آنان را دستگیر کنند، از آن جا بیرون رفتند لیکن متأسفانه هنوز به پناهگاه دیگری نرسیده بودند که در محاصره قرار گرفتند و دستگیر شدند. رژیم شاه آیتاللّه طالقانی را نیز به جرم پناه دادن به آنان مدّتی به زندان انداخت. در بهمن سال 1341 در جریان همه پرسی کذایی شاه در باره به اصطلاح انقلاب سفید ، به اتفاق سران جبهه ملی و نهضت آزادی ایران دستگیر و در قزلقلعه زندانی میشود. پیش از محرم سال 42 که مبارزه روحانیت به اوج میرسد و معلوم است که ماه محرم امسال حاکی از حوادث تعیینکنندهای است، ساواک و موساد که پرونده آیتاللّه طالقانی را تشکیل داده بودند، برای تکمیل توطئه خود در اوّل محرم او را آزاد میکنند. وی که از هر فرصتی برای افشای جنایات رژیم امریکایی شاه و صهیونیستها استفاده میکرد، در ایام عاشورا در مسجد هدایت، سنگر همیشه پابرجای خود، به منبر میرود و به بیان جنایات دستگاه و وابستگی او به امریکا و اسرائیل و برنامههای امریکایی انقلاب سفید و ستم هایی که بر مردم روا میدارد و جنایاتی که اعمال میکند، میپردازد. انجمن اسلامی دانشجویان نیز برای افشای ماهیت رژیم جلسات سخنرانی خود را در عصر تاسوعا و عاشورا با موافقت آیتاللّه طالقانی در مسجد هدایت تشکیل میدهد.
علاوه بر آن، آیتاللّه طالقانی به نوشتن و نشر اعلامیهای خطاب به افسران ارتش و ترجمه و نشر خطبه معروف امام حسین(ع) که مفهومش تغییر رژیم بود دست میزند، چون با هشیاری و واقعبینی درمییابد که پلیس درصدد طرح توطئهای علیه او است، شب دوازدهم از رفتن به مسجد خودداری میکند و بعد از چند روز مخفی شدن در منزل نزدیکان، به لواسانات میرود.
بعد از 15 خرداد، اعلامیهای تحت عنوان «دیکتاتور خون میریزد» از طرف نهضت آزادی ایران منتشر میشود که دستگاه وابسته و ترسان از هر حرکتی، آیتاللّه طالقانی را مسؤول نشر این اعلامیه میداند و با تمام قوا برای گرفتاری ایشان بسیج میشود و به طرف لواسانات لشکرکشی میکند. آیتاللّه طالقانی خود در زندان تعریف میکرد که صدای غرش خودروهای ارتشی در کوهستان پیچید و من نگران آن شدم که این جنایتکاران برای پیدا کردن من نسبت به روستائیان بیگناه به هر جنایتی دست بزنند، لذا برفراز تپهای رفتم و دست تکان دادم و صدایشان زدم، همگی شگفتزده به طرف من آمدند و گفتند چند روزاست دنبال شما میگردیم. به آنان گفتم من اینجا بودم، شما بیخود این طرف و آن طرف میگردید. به هرحال در 22 خرداد همراه آنان به زندان قصر آمد و در زندان شماره 2 قصر، جدا از دیگر یاران زندانی شد.
تا اینکه دستگاه پروندهای سراپا دروغ و بیاساس ساخت و در ضمن محاکماتی طولانی و جنجالی با هشت نفر دیگر از همراهان در سال 1342 و 1343 در بیدادگاههای نظامی به 10 سال زندان محکوم شد.
آیتاللّه طالقانی در بیدادگاه نظامی از بیان هرگونه سخن و دفاعی به دلیل این که دادگاه غیرقانونی و غیرشرعی است خودداری کرد ولی در آن دل شب که در حضور متهمان و مأمورین حکم محکومیت از طرف بیدادگاه قرائت شد، ناگهان با لحنی آمرانه و محکم خطاب به بیدادرسان که میخواستند به دنبال کار خود بروند و دستشان را بشوند گفت : بایستید!
همه بر سر جای خود ایستادند و او چنین خواند :
بِسمِ اللّهِ الَّرحْمنِ الرَّحِیمِ
وَالْفَجْرِ. وَ لَیالٍ عَشْرٍ وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ. وَاللَّیْلِ اِذَا یَسْرٍ. هَلْ فِی ذالِکَ قَسَمٌ لِذِی حِجْرٍ. اَلَمْ تَرَکَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعَادٍ. اِرَمَ ذَاتِ العِمَادِ، اَلَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُهَا فِیالبِّلادِ، وَ ثَموُدَ الَّذِینَ جَابوُاالصَّخْرَ بِالوَادِ. وَ فِرْعَونَ ذِی الاَوْتادِ. الَّذِینَ طَغَوْا فِیالِْبلادِ، فَاَکْثَرُوا فِیهَا الفَسادَ، فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذَابٍ، اِنَّ رَبَّکَ لَبِاالْمِرْصَادِ.
بعد از تلاوت این آیات، آیتاللّه طالقانی خطاب به افسران کرد و گفت : بروید به اربابانتان بگوئید که شما محکوم هستید نه ما. که افسران منتظر بقیه سخنان آیتاللّه طالقانی نمیشوند و ترسان و هراسان جلسه دادگاه را با عجله ترک میکنند و در موقع ترک کردن حتی راه را نیز گم کردند.
آیتاللّه طالقانی ازتضاد مأموران شهربانی که با زندانبان معظمله در زندان قصربودند، با مأموران ساواک، به نفع زندانیان سیاسی سود جسته، اداره درون زندان را به اتفاق سایر همرزمان، به عهده گرفتند وآن محیط را برای آموزش عقیدتی و سیاسی و فرهنگی مناسب ساختند. در این دوره آیتاللّه طالقانی،علاوه بر درس تفسیر قرآن، به مناسبتهای مختلف، و بخصوص در ایام محرم و عاشورا، به منبر میرفتند و با سخنان روشنگرانه خود زندانیان را هم آموزش میدادند و هم امیدوار و فعال نگاه میداشتند. درروزهای جمعه قبل از نماز ظهر، خطبه نماز جمعه و در روزهای عید فطر و قربان خطبه عید را میخواندند. که برخی از آنها گردآوری و چاپ شده است.
سرانجام در آبان 1346، بر اثر مبارزات ایرانیان خارج از کشور و فشار مؤسسات بینالمللی حقوق بشر، شاه مجبور شد آیتاللّه طالقانی و مهندس بازرگان را آزاد کند و به دنیای آزاد چنین وانمود نماید که همه زندانیان سیاسی را آزاد کرده است.
13- فعالیتهای پس از آزادی :
ازجمله فعالیتهای چشمگیر او در بین سالهای 1346 تا سال 1350 عبارت است از :
الف : در عید فطر سال 1389 ه ق مطابق با آذرماه 1348، در خطبه نماز عید در ضمن یک سخنرانی پرشور نظر مردم را به شدت به مساله فلسطین جلب کرد و از مرد خواست که فطریههای خود را برای کمک به مردم فلسطین بدهند. استقبال و شور مردم، از زن و مرد، در آن روز بینظیر بود و بار دیگر به جهانیان ثابت و برای مردم مبارز فلسطین یادآوری شد که حساب ملّت مسلمان ایران از حساب شاه دستنشانده امریکا و همپیمان با اسرائیل و بهترین دوست صهیونیستها جدا است.
جمعآوری فطریه مردم برای مردم فلسطین در سال 49 نیز از طرف ایشان در مسجد هدایت و از طرف شهید آیتاللّه مطهری و مرحوم علامه طباطبائی و ایتاللّه سیدابوالفضل زنجانی در سایر مساجد و مراکز مذهبی انجام میگیرد. دستگاه حاکم وحشتزده از گسترش این اقدام روشنگرانه و سرایت بیشتر آن به زمینهای دیگر بود که در عید فطر سال 1350 خانه آیتاللّه طالقانی را به محاصره درمیآورد و مانع ورود او به مسجد میشود و یک ماه بعد اورا به زابل تبعید میکنند که جریان امر در جای خود خواهد آمد :
ب : در سالهای سیاه زمینهسازی برای نفوذ و دخالت هر چه بیشتر امپریالیسم جهانی به سرکردگی امریکا درایران و باز کردن درهای ایران برای سرمایهگذاران امریکایی و اروپایی و ژاپنی، و سالهای مقدمهچینی برای برگزاری جشنهای منحوس دو هزار و پانصد ساله ستمشاهی، و سالهای نومیدی و بازگشت و توبه و سازش سیاستسازان، متکی به بیگانگان از درون و بیرون زندان، رادمردی از سلاله حسین، شهید آیتاللّه سیدمحمّدرضا سعیدی علیه سرمایهگذاری خارجی و نفوذ روزافزون امریکاییان درایران اعلامیه میدهد و میداند که این کار چه عاقبتی دارد. رژیم هم که نمیخواهد آرامش و ثبات قبرستانیش حتی با صدای خواندن اعلامیهای به هم بخورد و سازشکاران تردیدی در قدرت جهنمی ساواک متکی به سیا و موساد به خود دهند، آن سید بزرگوار را دستگیر میکند و در شکنجهگاه قزلقلعه به زیر شکنجه به شهادت میرساند. آیتاللّه سعیدی حسرت آه کشیدن در زیر شکنجهگاهها را به دل دژخیمان مینهد و شهادت را انتخاب میکند. بعد از این که ساواک به خانوادهاش تلفن کرد که بیائید جسد او را تحویل بگیرید، آیتاللّه طالقانی به خانه آن شهید شتافت، مبادا زن و فرزندانش همگام با شهید نشده باشند، چون خاطرش از این جهت مطمئن شد و خانواده را همانند آن شهید پابرجا یافت به مسجد آیتاللّه سعیدی (مسجد موسیبن جعفر) در خیابان غیاثی رفت و مسجد را بست و در محاصره پلیس دید.
تنی چند از مردم در پشت سرش بودند و او حسینوار به طرف مسجد میرفت. پلیس خائن خائف که او را میشناخت از هیبت پرصلابت او و از خوف قیام مردم بیمناک شده پس از اندکی مقاومت تسلیم شد و در مسجد را باز کرد. آیتاللّه طالقانی و مردم همراهش در مسجد نه به سوگ سعیدی که به جشن بس سعید و قیامآفرین شهیدی نشستند و با سکوت پرمعنی و پرخروش خود به خواندن قرآن پرداختند و پرواضح است که این چنین نشستن و به قرآن روی آوردن و و از هرچه غیر خدا است گسستن دستگاه را به لرزه درمیآورد. بالاخره آن مجلس با حمله پلیس برای گرفتن دکتر عباس شیبانی که لب به سخن گشوده بود و فرو رفتن دکتر شیبانی در دریای مردم و شکست مفتضحانه پلیس و مقاومت آیتاللّه طالقانی در برابرپلیس و نرفتن به زندان تمام شد. اما آغازی بود برای کسانی که راه استقامت و شهادت را برگزیدند. فردای آن روز آیتاللّه طالقانی را گرفتند، اما از ترس قیام مردم پس از دو روز آزادش کردند.
پ : با اطلاع از درگذشت جمال عبدالناصر مبارز بزرگ علیه صهیونیسم و رهبر فقید مصر در 6 مهر 1349 در آن شرایط خفقانآور تنها کسی بود که در مسجد هدایت مجلس یادبودی برای او برپا داشت و دستگاه حکومتی که غافلگیر شده بود از برقراری مجلس دیگری که قرار بود چند روز بعد به دعوت ایشان به آیتاللّه مرتضی مطهری انجام شود جلوگیری و در مسجد ارک (محل برقراری مجلس یادبود) را میبندند.
ت: در این سالها مبارزه مسلحانه در حال شکل گرفتن بود و ایشان با سازمانهای مسلحانه مسلمان ارتباط و همکاری داشت و راهنمائیهای لازم را چه از جنبه فکری و چه از جنبه علمی بدانان میکرد و در هر موقعیتی که آنان به موانعی برخورد میکردند در رفع آن موانع میکوشید.
14- تبعید :
دستگاه دیکتاتوری پلیسی دستنشانده که از وجود او احساس خطر میکرد و به ارتباطش با سازمانهای مسلحانهای که اقدامات خود را در سال 50 شروع کرده بودند پی برده بود، چنان که گفته شد،در عید فطر خانهاش به محاصره درآورد و پس از یک ماه او را به سه سال تبعید در زابل محکوم کردند و به زابل رستادند. در زابل مبارزان مخفیانه با او تماس میگرفتند و از طرفی پروندهاش را برای تجدید نظر در دادگستری مطرح ساختند، قضات شریف و فروخته نشده و مستقل دادگستری با وجود فشار شدید ساواک حکم او را به یک سال و نیم تبعید در بافت کرمان تبدیل کردند. او را ناچار به بافت میبرند ولی آنجا نیز مرکزی برای روشن کردن مستضعفان و مرجعی جهت راهجویان میشود. بالاخره پس از هیجده ماه دوری از تهران در خردادماه 1352 به تهران بازمیگردد. پس از بازگشت از تبعید، همچنان خانه او مرجع و مهبط دلهای پرجوش و خروش و وجدانهای به حرکت درآمد است، او باز هم ارتباط خود را با سازمانهای مخفی مسلحانه برقرار میکند و از جهت فکری و مادی به یاریشان میشتابد.
15- پرتوی از قرآن :
از آن جا که آیتاللّه طالقانی در سراسر زندگی خود با قرآن بود و همه اعتقادات و اندیشههای خود را از قرآن میگرفت، و قرآن را راهنمای عمل خود قرار داده بود، میتوان همه وجود و زندگی او را از آثار قرآنی مکتوب او «پرتوی از قرآن» استنباط و استخراج کرد، لذا در زیر «پرتوی از قرآن» و جریان پدید آمدن جلدهای ششگانه آن مستقلاً آورده میشود :
از سال 1317 تا 19 شهریور 1358 پیوسته به تدریس و تفسیر قرآن مشغول بود، اما از این همه تعالیم، تنها چند مقاله متفق از تفسیر چیزی در دست نبود، تا اینکه در زندان انفرادی سال 1342 در زندان قصر از فرصت استفاده کردند و به گردآوری یادداشتهای ذهنی خود آغاز نهادند. پس از نوشتن تفسیر جزء اوّل قرآن، و انتقال به زندان شماره 4 قصر (آبان 1342) به خواهش همبندان که از هر نوع تحصیل و هر قشری از استاد دانشگاه گرفته تا دانشجو و عالم روحانی و کارگر و کشاورز و بازاری و اداری، بودند، به تفسیر جزء سیام قرآن که به گفته خود ایشان «کلید فهم قرآن است» دست زدند، در بیرون زندان و زندانهای دیگر و تبعید تا سال 1357، هر فرصتی پیدا میکرد به تفسیر روی میآوردند و در نتیجه پرتوهایی از سورههای فاتحه، بقرة، آل عمران، 23 آیه از اوّل سوره نساء، و تمام سورههای جزء سیام قرآن بر دلهای خواستار حق و نور قرآنی تابیدند که تاکنون به صورت شش جلد انتشار یافته است. سبک ایشان در تفسیر تلفیقی است از سبکهای ادبی، اجتماعی، فلسفی، علمی، ماثور و عرفانی، زیرا قرآن دارای ابعاد مختلف است، از هر زاویهای به حقیقت جامعش نظر شود، یک بُعد از حقیقت به نظرمیرسد، اما «دانشمندان اهل نظر و محققین، باید کلیات عقلی و فلسفی و معلومات خود را در طریق فهم هدایتی قرآن قرار دهند. نه آنکه قرآن را محدود به دریافتهای خود گردانند.» وی در مسائل اجتماعی متأثر از شیخ محمّد عبده است، اما با بینشی وسیعتر و نوتر و متحول چنانکه خاصّ دانشمندان شیعه است.
در مسائل علمی روش افراطی و علمزده و مادی سیداحمدخان هندی را رد میکند و معتقد است که : معلومات و دانشهای غرورانگیز اکتسابی نیز حجابهایی است که از تدبّر در آیات و فرا گرفتن هدایت بازمیدارد، و چه بسا اصطلاحات و دانشهایی که برای فهم دین و آیات کتاب حکیم به کار رفته که خود حجابی بر آن شده..»
در مسائل عرفانی از دریای معارف اهلبیت کفی برمیدارد و گاه در لباس ابیات مثنوی مولوی آن را بیان میکند و گاه به صورت برداشتهای شخصی خود از آنچه دریافته است. در فلسفه نیز پیرو ارسطو یا دکارت یا هگل نیست، بلکه علم کلام اسلامی را در نظر دارد و آنهم از بستر تصفیه شده و حکمت متعالی ملاصدرا حکیم الهی و شیعه شناسا به عرفان اهل بیت. از نظر حدیث و سبک مأثور میگوید:
« در تأویل متشابهات و فهم آیات الاحکام و استنباط فروع باید به احادیثی که از جهت دلالت صریح و از جهت سند استناد آنها به منابع وحی و ائمه طاهرین علیهمالسلام، بررسی شده باشد رجوع شود. »
ازنظر ادبی، پرتوی از قرآن، صبغه مشخص و خاصی دارد. ایشان معتقد بود که هر حرف و آهنگ و کلمه وآیه قرآن در جای خودش معنی مخصوص به خود را دارد و هیچ حرف و کلمه مترادفی را نمیتوان جایگزین آن کرد و همان منظور نخست را فهمید، و ازطرفی شکل خاص و صیغه و ریشه لغت خو دارای فرهنگی است وباری است که با توجه به آیات والفاظ دیگرقرآن، امکان دارد آن فرهنگ خاص را دریافت.
جریان نوشتن تفسیر در زندان را چنین گزارش میکند :
« آنچه در پیرامون یا متن آیات نگارش یافته از دل دادن به آیات در اوقات فراغت ذهن از امور دنیا و نصراف ازآمال و آرزوهای فریبنده و جزئیات مشغول کننده آن یا در بحثها و مراجعه به تفاسیر به نظر آمده، در جلسههای بحث تفسیری (که سالها است برای طبقه جوان تشکیل میشود) گاهی که توجه کامل به آیات، و چشم به چشمان پاک ورباینده جوانان دوخته میشد، از خلال آیات مورد بحث برقهایی میزد. اکنون که پس از سالیان دراز میخواهم آن مطالب را به ذهن بازگردانم و روی صفحه کاغذ آورم، با تأسف مینگرم که بسیاری از آنها چون برق جهان و انعکاس لرزان از آئینه ذهن رخ برتافته و شعاعی از آن برکنارههای ذهن میدرخشد، و بیشتر یادداشتهای ناقص و پاکندهای است که در گوشههای ذهن و اوراق ضبط شده که اکنون میخواهم به توفیق الهامدهنده حقایق به صورت کتاب درآورم. آنچه در پیرامون آیات و از نظر هدایت قرآن نگارش مییابد عنوان تفسیر (پردهبرداری) ندارد و به حساب مقصود نهائی قرآن نیست، از این رو عنوان و نام «پرتوی از قرآن» را برای آن مناسبتتر یافتم...
خواننده عزیز، اگر در مطالب این مقدمه و قسمتی از کتاب اشتباه یا لغزشی یافتید تذکر فرمائید و
معذورم بدارید، زیرا در مدّتی نگارش یافته که از همه جا منقطع بوده و به مدارک دسترسی ندارم و مانند
زندهای در میان قبر به سر میبرم.
شرح این هجران و این خون جگر
این زمان بگذار تا وقت دگر
فَرَّجَاللّهُ عَنِالاِْسلاَمِ وَالْمُسلِمِینَ بِمَنّهِ وَ فَضْلِهِ وَ رَحْمَتِهِ
ربیعالاول 1383 ـ مرداد 1342 سیدمحمود طالقانی
15- آخرین زندان :
رژیم آمریکایی چنان از دست او ناراحت بود که نمیدانست چه تدبیری در برابر او اتخاذ کند و گفته بودند که ما میبایستی پانزده سال پیش او را سربهنیست میکردیم. استاد سیدغلامرضا سعیدی نقل میکند که محمّدرضا مقبور گفته بوده است پدرم را سیدحسن مدرس بیچاره کرد و خودم از دست سیدمحمود طالقانی نمیدانم چکار کنم.
بالاخره به شیوه همیشگی خود دست زدند و در پاییز سال 1354 او را به زندان بردند. در زندان با انواع شکنجههای روحی مواجه است. دستگاه میخواهد او را به زانو درآورد، غافل از آنکه برای مردان خدا شکنجه و زندان برپادارنده است، نه خوردکننده. برای تسلیم و ساکت کردن او دخترش را به زندان میاندازند و پس از مدّتی به حبس ابد محکوم میکنند. شکنجهشدگان را به نزدش میآورند، اعتراف کردگان، سست عنصران. منحرفشدگان، وسواسان خناس، دمندگان در گروههای نومیدی و بدبینی وانواع توطئههای دیگر علیه او ساز میکنند، ولی روزبهروز بر ایمانش به قدرت خدا و طلوع فجر ونزدیکتر شدن انقلاب و تهی بودن دستگاه طاغوت و ضرورت مبارزه همه جانبه با آن میافزاید. تا دو سال در زندان بلاتکلیف است. در سال 56 توطئه و دروغ بزرگ قرن، سیاست حقوق بشری کارتر برای نجات بحران اقتصادی و سرمایهداران جهانی، به اوج میرسد، در این بازی ایران هم مورد توجه قرارمیگیرد، رژیم برای این که در برابر خواست بازیگران حقوق بشر مبنی بر رفع بلاتکلیفی گرفتار نشده باشد که مجبور شود اقدامی در جهت آزادی او به عمل آورد، آیتاللّه طالقانی را به ده سال زندان محکوم میکند.
خلاصه این زندان نیز برای او کوره آزمایش مردان خدا بود. وقتی اندک فرصتی مییافت نگران ناتمام ماندن و چاپ و منتشر نشدن تفسیر قرآن میشد، لذا یادداشتهایی در مورد برخی از آیات سوره آل عمران مینویسد و در فرصتهای مناسبی مخفیانه به وسیله افراد خانوادهاش به خارج میفرستد. (این یادداشتها با
یادداشتهای پیش از زندان در مورد تفسیر سوره آل عمران در جلد پنجم تلفیق شد. )
16- آزادی از زندان در آستانه پیرووزی انقلاب اسلامی
بالاخره مبارزات مردم مسلمان ایران اوج میگیرد وتبدیل به انقلاب شکوهمند میگردد ووجهه شهادت و آزادیبخشی به خود میگیرد که نخستین وجهه در 17 شهریور 57 به اوج میرسد و دومین وجهه در آبان 57 به بعد به آزاد شدن فرزندان زندانی امّت میانجامد.
آیتاللّه طالقانی نیز پس از 40 سال مبارزه، تبعید و زندان در شامگاه هشتم آبان ماه 1357 بر اثر قیام خونین و حماسهآفرین ملّت ایران درهای زندان قصر به روی او باز میشود.
ایشان میگوید : «همین که در آن وقت شب از زندان بیرون آمدم آنچه را درباره تولد تازه و حرکت خروشان مردم در روزنامهها خوانده بودم و به وسیله اشخاصی که به زندان میآمدند شنیده بودم، به چشم خود دیدم. درهمان لحظه احساس کردم با مردمی دیگر روبرو هستم. مردمی به حرکت درآمده، لباس غفلت و سستی قرون از تن به در کرده و عازم به سوی هدف، از مبدأاللّه در مسیر لا اله الا اللّه، و در پشت سرسالک آگاه به راه روحاللّه. قصد داشتم در همان شب به دیدن آقای منتظری بروم، زیرا از رادیو شنیدم که ایشان هم از زندان اوین آزاد شدهاند، اما موج جمعیت اختیار را از من سلب کرد. مرا با خود برد، آرزوی چهل سالهام برای به میدان آمدن مردم، بیش از حد انتظارم، تحقق مییافت، به آقای منتظری تلفن کردم واز این که نتوانستهام خدمتشان برسم عذر خواستم، دیدم ایشان هم همان نظر و احساس مرا داشتهاند. در زندان که شنیدم مرا آزاد کردهاند، پیش خودم گفتم یکی دو ما در یک بیمارستان استراحت میکنم،شاید بیمارهای جسمیم کمتر شوند، اما همین که این مردم را با چنین جوش و خروش دیدم همه خستگیها و دردها و رنجها از تنم رخت بربست، خود را شاداب و بانشاط یافتم.»
با چنین نظر و احساسی از زندان بیرون آمد و به فعالیت ادامه داد، هنوز به پایان خط نرسیده بود، تازه نتایج مبارزات و رنجهای چهل سالهاش را ـ که قبلاً امید داشت از پروردگارش دریافت دارد ـ در همین دنیا و در دریای پرتلاطم مردمی محقق میدید.
مصاحبهها، اعلامیهها، بیانیهها، سخنرانیها، پیامها شروع شد. در آن روزها که رهبر مردم امام خمینی به پاریس هجرت کرده بود، خود را موظف میدید که بال پدری خود را بر سر همه فرزندان این آب و خاک بگستراند.
17- راهپیمائی تاسوعا و عاشورا :
در همان هنگام که عروسک خیمهشب بازی امریکا هر روز بازی تازهای آغاز میکرد و چنان گیج ومنگ شده بود که نمیدانست به کدام ساز آمریکا برقصد، و هر روز اندیشه تازهای برای تحکیم و اثبات خود به خرج میداد، او علیرغم حکومت نظامی و حکومت نظامیان در تاسوعای حسینی اعلام راهپیمایی کرد، دستگاه فشار آورد که آن را پس بگیرد ولی او کسی نبود که به حرف دستگاه گوش فرا دهد. این اعلام راهپیمایی از طرف عموم افراد ملّت و همه مبارزان مورد تأیید قرار گرفت و در عاشورا نیزادامه یافت و دریای آدمها در آن دو روز ایران را به حرکت، جهان را به شگفتی و امریکا را به وحشت دچارکرد... منزل کوچکش در پیچ شمیران به یک دفتر و ملجأ و مأمن و ستاد انقلاب تبدیل شده بود. تلفن این منزل با تلفن منزل کوچک دیگری در نوفللوشاتو پیوسته در ارتباط بود. دو پیرمرد با هم تماس میگرفتند و دنیای قدرت از همین دو پیرمرد به وحشت افتاده بود.
18- پس از پیروزی انقلاب :
سرانجام انقلاب اسلامی مردم ایران به پیروزی رسید و مسؤولیتهای گران بر دوش رهبر انقلاب و یاران او قرار گرفت. امام خمینی در پاریس از نزدیکان خود اسامی کسانی را برای عضویت در شورای انقلاب خواسته بودند. ایشان پس از دریافت اسامی، عدهای را به عضویت شورای انقلاب تعیین کردند وپس از بازگشت به ایران به اطلاع یاران رسانیدند که یک نهاد به عنوان شورای انقلاب تعیین کردهاند که وظیفه قانونگذاری و تعیین سیاست کشور را به عهده دارد، و نهاد دیگری به عنوان دولت موقت که بازوی اجرایی شورای انقلاب است.
در نخستین جلسه شورای انقلاب آیتاللّه طالقانی به ریاست شورا انتخاب شد و چنانکه خود او اظهار میداشت، با وجود ضعف و بیماری، به انجام این وظیفه کمر همت بست و در بیشتر جلسات شرکت میکرد.
19- سنگر نماز جمعه :
نماز جمعه روح عبادات اسلامی و عبادتی سیاسی و اجتماعی است. از این روز امام جمعه را ولی امر تعیین میکند و خطبه نماز جمعه، علاوه بر بخش نخست آن که دعوت به تقوی و یادآوری خدا و مسائل عقیدتی است، بخش دوم آن بیان واقعیتهایی است که بر امّت اسلامی رفته، و در نهایت نیز ارشاد و دعوت به پرواپیشگی و به یاد خدا بودن است. به همین علت شیعه در عصر غیبت، نماز جمعه را تعطیل اعلام کرد تا مجبور به تأیید اقدامات حکومتهای ستمگر و غاصب نباشد. البته برخی از فقها نماز جمعه را در هر حال واجب میدانند و در هرشرایطی خود را موظف به اقامه آن میبینند.
آیتاللّه طالقانی پس از پیروزی انقلاب اسلامی به امام خمینی پیشنهاد میکنند که امام جمعهای نصب کنند. امام خمینی هم خود ایشان را به عنوان نخستین امام جمعه در جمهوری اسلامی تعیین کردند. آیتاللّه طالقانی شش نماز جمعه و یک نمازعید فطر اقامه کردند. شش نماز آن در دانشگاه تهران اقامه شد و مردم میلیونی در پشت سر ایشان به اجرای سنت حسنه اسلامی صف بستند، و با جهان اسلام درجهت برپا داشتن این فریضه بزرگ هماهنگ شدند. صدای نافذ و مؤثر آن بزرگوار و مطالب ارشادکننده و جذاب خطبههایش که از دل برمیخاست بر دلها مینشست و هر جمعه بر جمعیت نمازگزاران میافزود.
آخرین نماز جمعه آیتاللّه طالقانی که در روز 16 شهریور 1358 برپا شد، در بهشت زهرا و بر سر قطعه شهدای 17 شهریور 1357 بود، و ایشان درخطبههای آن روز با لحنی انتقادی و گلهآمیز از تصویب نشدن اصول شوراها درقانون اساسی ومزایای شوراها و تأثیرآن برمردم سخن گفت ومصرّا از نمایندگان مجلس بررسی و تصویب قانون اساسی خواست که با تصویب شوراها کار مردم را به خودشان بسپارند تا مردم باورکنند که انقلاب شده وخودشان میتوانند سرنوشت خود را تعیین کنند وبیاموزند که چگونه مردم سالاری را عملاً به اجرا گذارند. به علت آن که نماز جمعه بر سر قطعه شهدا برپا شد و تاکید آیتاللّه طالقانی بر شورا بود، مردم سه روز بعد در تشییع جنازه بینظیر امام جمعه خود یکصدا فریاد میزدند. پیام طالقانی، شهادت است و شورا.
21- اشدّاء علیالکفار رحماء بینهم :
انقلاب به پیروزی زودرسی دست یافت، مدعیان غنایم به جان انقلاب افتادند، و دشمنان به تحریک دوستان درگیر شدند، و از زمینههای اختلافات قومی و زبانی و مذهبی و جغرافیایی، و پیشینه ستمهایی که بر آنان رفته بود، سود جستند، و آتشهای اختلاف را در گوشه و کنار ایران برافروختند. آیتاللّه طالقانی با مراقبت دائم و با نگرانی شدید، در فرونشانیدن آتشها و رفع اختلافات برپاخاست و لحظهای نیاسود، گاه به اصلاح سخن بیجایی درباره حجاب زنان مصاحبه و تلاش میکرد، و گاه به کردستان میرفت و با مردم پاک و ستم رسیده و ایرانی ریشهدار و علاقهمند آن دیار تماس میگرفت، و به دنبال آن فریاد میزد که کار مردم را به دست خودشان بسپارید تا باور کنند که آزاد شدهاند، و خود فوری دست به کار میشد و شورایی محلی تشکیل میداد و نمایندگانی از طرف خود از خود آن مردم برمیگزید و در آن شورا میگذاشت تا هم مردم پس از قرنها تجربه دیکتاتوری و خودکامگی، گردانیدن اجتماع خود را تجربه کنند، و هم در صورت برخورد با مشکلی که به کل کشور بستگی دارد آن را به اطلاع وی برسانند تا باز هم در رفع آن مشکل بکوشد. گاه نمایندگان خود را به گنبد وسیستان وبلوچستان ودیگر کانونهای برافروخته اختلاف میفرستاد تا از نزدیک به درددلها و خواستههای سرکوفتهشان گوش فرا دهند و به او گزارش کنند، و تا آنجا که در توان دارد در برآوردن خواستههایشان بکوشد. گاه به دوستان نادان و یا فریب خورده نهیب میزد که از این بچهبازیها دست بردارید، انقلاب در خطر است، با این کارهایتان زمینه سوءاستفاده دشمن را فراهم میکنید. در برابر دشمن میایستاد و فریاد میزد که من لباس رزم میپوشم، مسلسل به دست میگیرم، بر تانک سوار میشوم و با دشمن میجنگم.
او در برابر اصول، تحت تأثیر هیچ کس قرار نمیگرفت، و در برابر حفظ اسلام و کشور و انقلاب، هیچ سازشی نمیکرد و کوتاه نمیآمد، لیکن شیوهای جذبی برای راهنمایی دوستان منحرف شده و فریب خورده داشت و با نرمی و مهربانی همه فرزندان این آب و خاک را ـ که فرزندان حقیقی خود میدانست ـ به سوی اسلام و انقلاب جذب میکرد، و در برابر دشمنان به سختی و صلابت میایستاد و چنان توپ و تشرمیزد که هیچ دشمنی جرأت نمیکرد، طمع در نرمش و سازش او ببندد.
21 - مجلس خبرگان بررسی و تصویب قانون اساسی :
امام خمینی در پاریس به یکی از یاران دستور داده بود پیشنویسی برای قانون اساسی جمهوری اسلامی تهیه کند. این پیشنویس تهیه شد و پس از پیروزی انقلاب اسلامی، به وسیله کارشناسان حقوقی که آیتاللّه طالقانی تعیین کرده بود، و در نخستوزیری مورد بررسی و اصلاح و تکمیل قرار گرفت.
از طرف دیگر امام در حکم نخستوزیری مهندس بازرگان قید کرده بود که یکی از مسوولیتهای دولت موقت انقلاب فراهم کردن زمینه تشکیل مجلس مؤسسان برای تصویب نهایی قانون اساسی است. از این روی مهندس بازرگان اصرار میکرد که باید مجلس مؤسسانی مرکب از نمایندگان همه طبقات و قشرهای کشور تشکیل شود و با تصویب قانون اساسی امور اجرایی را به دولت دائمی بسپارد. گروهی دیگر از عقلای قوم معتقد بودند که تشکیل مجلس موسسان کار را به درازا میکشاند و کشورهمچنان بلاتکلیف باقی میماند، بهتر است همین پیشنویس اصلاح و تکمیل شده قانون اساسی به رفراندوم گذاشته شود و کار به پایان رسد. چون هیچیک از دو طرف به توافق نرسیدند، آیتاللّه طالقانی جنبه میانی را گرفت و پیشنهاد کرد که به جای مجلس مؤسسان که حدود چهارصد یا پانصد نماینده انتخاب خواهند شد؛ و به جای رفراندوم که فرصت بررسی و انتخاب برای ملّت وجود ندارد، عدهای حدود شصت یا هفتاد نفر از افراد خبره و کارشناس از سراسر کشور انتخاب شوند و به بررسی و تصویب قانون اساسی در مدّتی کوتاه همت گمارند.
این پیشنهاد مورد موافقت هر دو طرف و تأیید امام خمینی قرار گرفت و انتخابات مجلس خبرگان به صورت استانی انجام گرفت و آیتاللّه طالقانی با بیشترین آراء مردم استان تهران به عنوان نماینده نخست، و 71 نفر دیگر از سراسر کشور، انتخاب شدند. در جلسه نخست مجلس خبرگان که در محل مجلس سنای رژیم گذشته، و مجلس شورای اسلامی کنونی تشکیل شد، پس از پایان یافتن تشریفات مراسم افتتاح که میخواستند هیأت رئیسه را انتخاب کنند. آیتاللّه طالقانی تالار جلسه را به قصد رفتن به خانه ترک کرد. که هیئت رئیسه و جمعی دیگر از خبرگان ایشان را به تالار جلسه برگردانیدند. اما همین که انتخابات آغاز شد باز هم برخاسته بیرون رفت.
در جلسه بعد، به عنوان اعتراض به تشریفات و توجه نکردن به شرایط انقلابی ملّت ایران، کفش خود را درآورده در جلو صندلی قرمز رنگ مجلس بر روی زمین نشست. در جلسات دیگر هم کمتر شرکت میکرد و از روز چهاردهم شهریور دیگر هرگز به مجلس نرفت ...
22- شوراها :
آیتاللّه طالقانی به شوراهای مردمی ـ نه به عنوان یک تاکتیک، بلکه به عنوان یک اصل ـ عقیده داشت، و میگفت مردم به وسیله کار در شوراهای ده و بخش و شهر و استان است که تجربه میآموزند و باور میکنند که سرنوشت خود را به دست خویش گرفتهاند. اگر هم اشتباه کنند، هیچ اشکالی ندارد، به تدریج یاد میگیرند. خداوند به پیغمبر خود، با آن عظمت که متصل به وحی است، فرمان میدهد که در کار روزمره اجتماعی مردم با آنان مشورت کن. میگویند اگر کار مردم به دست خودشان داده شود، پس ما چکارهایم؟ شما هیچکاره. شما بروید دنبال کار خودتان!
و طرحی برای شوراهای گوناگون در کشور تهیه کرد، اما به سرانجام نرسید... و در نیمه شب نوزدهم شهریور 1358 پس از چهل سال تلاش مستمر و پیگیر برای روشنگری و آموزش و مبارزه با انواع استضعاف، بر سر این راه جان باخت و به ملاقات پروردگارش شتافت.
23- آثار آیتاللّه طالقانی :
- پرتویی از قرآن
آیتاللّه طالقانی ازهمان آغاز زندگی فرهنگی و اجتماعی خویش، قرآن را به عنوان یک کتاب راهنمای عمل به صحنه زندگی آورد و راهحل همه مشکلات اجتماع را در آن میدید. همه آثار او به نحوی از قرآن سرچشمه گرفته است، لیکن آنچه مستقیما به عنوان تفسیر قرآن، از زبان و قلم وی تراوش کرده و مدون شده، شش جلد تفسیر جزءهای یک تا 5 و جزء سیام قرآن است که تحت عنوان «پرتوی از قرآن» از سال 1342 به بعد منتشر شده است، شرح آن پیشتر رفت.
ـ ترجمه و توضیح آغاز تا خطبه 81 نهجالبلاغه، 1325
ـ گفتارهای رادیویی درباره مسائل تربیتی و اجتماعی قرآن در سالهای 1325 و 1326
ـ اسلام و مالکیت
ـ مقدمه، پاورقی و توضیح «تنبیه الامة و تنزیه الملة» آیتاللّه نائینی در دفاع از مشروطیت.
ـ به سوی خدا میرویم (خاطرات سفر حج)
ـ ترجمه جلد اوّل امام علیبن ابیطالب، تألیف عبدالفتاح عبدالقصود در سالهای 1335 و 1336
( جلدهای دوم تا هشتم این کتاب در سالهای 1350 تا 1354 به وسیله دکتر سیدمحمّدمهدی جعفری ترجمه شد.)
ـ پرتوی از قرآن در 6 جلد (تفسیر آغاز قرآن تا آخر سوره بقره در 2 جلد، سوره آل عمران در یک جلد، جزء سیام در 2 جلد، آیات نخست تا 23 و 24 سوره نساء در دو تحریر جداگانه و لغات هر شش جلد یک جا در جلد ششم). و پس از درگذشت ایشان مجموعه شش سخنرانی در مسجد هدایت در آذرماه و دی ماه 1357 به عنوان «تبیین رسالت برای قیام به قسط» و خطبههای نماز جمعه و برخی از سخنرانیهای دیگر ایشان با عناوین مختلف در جزوههایی به چاپ رسیده است.
کتاب بازوی توانای اسلام ، یاران امام به روایت اسناد ساواک (کتاب 29) ، آیت الله سید محمود طالقانی، مقدمه صفحه 9 تا 32
نظرات