افسر اطلاعاتی موساد یعقوب نیمرودی را بهتر بشناسیم


مظفر شاهدی
10670 بازدید
ساواک موساد یعقوب نیمرودی

افسر اطلاعاتی موساد یعقوب  نیمرودی را بهتر بشناسیم

روز 24 شهریور 1339 یعقوب نیمرودی افسر اطلاعاتی موساد اسرائیل برای فراهم ساختن زمینه ارتباط میان موساد و ساواک وارد تهران شد.

در رژیم پهلوی بسیاری از مأموران موساد ،عمدتاً در پوششهای اقتصادی، تجاری و دیپلماتیک (البته غیررسمی)درنقاط مختلف ایرانفعالیت می‌کردند. آنها برای انجام فعالیت های جاسوسی خود در ایران بسیاری از ملزومات نظامی، تجهیزات و اسلحه خود را از طریق پست دیپلماتیک به ایران حمل می‌کردند. ساواک در تسهیل این نقل و انتقالات غیرقانونی نقش درجه اول داشت. بسیاری از کسانی که در پوششهای فرهنگی و سیاسی از اسرائیل وارد ایران می‌شدند از مأموران سازمان موساد بودند که در موارد متعددی حتی ساواک و نمایندگان سیاسی ـ امنیتی سفارت امریکا در تهران و سیا هم به ندرت می‌توانستند از اهداف اصلی  مأموریتهای جاسوسی آنها آگاهی یابند.

در همان حال، برخی مأمورین اطلاعاتی و جاسوسی موساد در پوشش روزنامه‌نگار، خبرنگار و نظایر آن در ایران فعالیت می‌‌کردند و مأموریتهای محوله را با چنان مهارتی انجام می‌دادند که تا پایان حکومت پهلوی به ندرت از سوی ساواک و دیگر سرویسهای اطلاعاتی ـ امنیتی فعال در ایران شناسائی شدند.

چنانکه مرسوم موساد در سراسر جهان بود بسیاری از مأموران و جاسوسان آن در ایران نیز دارای گذرنامه و ملیتهای علی‌الظاهر غیراسرائیلی بودند. چه بسا افرادی با گذرنامه‌های جعلی کشورهای اروپایی، امریکایی و غیره در ایران برای موساد، فعالیت می‌کردند؛ با این تذکر که جاسوسان و مأموران غیررسمی موساد یهودیانی بودند که در کشورهای مختلف زندگی می‌‌کردند و تابعیت و گذرنامه مربوطه آن کشورها را نیز در اختیار داشتند، اما نسبت به دولت اسرائیل وفاداری ایدئولوژیک و سیاسی داشتند.

در گسترش نفوذ موساد در ایران، برخی شخصیتها و افراد وابسته به صهیونیستها مؤثر بودند و با اقدامات و فعالیتهای پیدا و پنهان آنان، موساد به سرعت در ایران رشد کرد. یعقوب نیمرودی از مهمترین این افراد محسوب می‌شود که بیش از سیزده سال در ایران حضور داشت.

نیمرودی اول ژوئن 1926 در یک خانواده یهودی عراقی‌الاصل در بیت‌المقدس به دنیا آمد و خیلی زود به عضویت سازمان تروریستی هاگانا درآمد. او در سالهای 1940 ـ 1947م. عضو هاگانا بود و در فعالیتهای تروریستی علیه مسلمانان فلسطینی مشارکت داشت. نیمرودی به سرعت در شبکه اطلاعاتی ـ جاسوسی و تروریستی اسرائیل پلکان ترقی را پیمود و هم‌زمان با تأسیس رسمی موساد، از افسران بلندپایه آن شد. وی از مهمترین پایه‌گذاران موساد در ایران، عراق و کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس بود. نیمرودی در جوانی، عضو شبکه عربی پالاخ (ستاد عملیات نظامی سازمان تروریستی مخفی یهودیان صهیونیست پیش از تأسیس رسمی دولت اسرائیل) بود و در حوادث خونینی که منجر به اعلام رسمی تأسیس دولت اسرائیل شد، نقش قابل‌توجهی برعهده گرفت.

وی در سالهای بعد و در جریان لشکرکشیهای اسرائیل به کشورهای عربی، هدایت شبکه‌های اطلاعاتی ـ جاسوسی آن کشور را بر عهده داشت. یعقوب نیمرودی اولین بار در 30 دی 1334 از طریق مرزهای ترکیه وارد ایران شد و معاونت آژانس یهود را در ایران به عهده گرفت. بدین ترتیب او اولین افسر اطلاعاتی ـ‌ جاسوسی موساد در ایران محسوب می‌شد. البته نیمرودی هنگام ورود به ایران، ادعا کرد کارمند آژانس یهود است، اما آگاهان مسایل سیاسی تردیدی نداشتند که مأموریت اصلی او در ایران نمایندگی موساد است که با پیش‌بینی‌ها و تمهیدات امریکا، مقدر بود تا چند سال بعد به مهمترین هم‌پیمان و متحد ساواک در ایران و منطقه خاورمیانه ارتقاء مقام یابد.

در موفقیت موساد در ایران، یعقوب نیمرودی نقش بسیاری داشت؛ وی تا پایان دوران مأموریت رسمی‌اش در ایران ـ 1348ش. ـ برجسته‌ترین نماینده موساد محسوب می‌شد. طی دوران حضور او در ایران، ساواک روابط بسیار گسترده و نزدیکی با موساد برقرار کرد. فعالیتهای نیمرودی تنها در عرصه اطلاعاتی ـ جاسوسی و امنیتی خلاصه نمی‌شد، او در بسیاری از مسائل اقتصادی، فرهنگی و نیز سیاسی یاریگر دولت اسرائیل در ایران بود. نیمرودی با حکومت پهلوی ارتباط بسیار نزدیکی داشت؛ روابط بسیار نزدیک او با شاه رشک و حسد رجال درجه اول ایرانی را برمی‌انگیخت.

بنیامین بیت ‌هلحّمی در کتاب «ارتباط اسرائیل»، درباره نیمرودی و دوران حضور او در ایران چنین نوشته است:

«نیمرودی» در سال 1927 در یک خانواده یهودی که از کردستان عراق، به اورشلیم مهاجرت کرده بود، به دنیا آمد. وی در اوایل جوانی در سازمان اطلاعاتی قبل از استقلال [اعلام وجود دولت جعلی] اسرائیل موسوم به «شای» استخدام شد و استخدام‌کننده‌اش مقام ارشدی در این سازمان بود به نام «اسحاق ناوون» Navon)  ) که بعداً به مقام منشی خصوصی «بن‌گوریون» و سپس ریاست جمهوری اسرائیل دست یافت.

از آنجا که «نیمرودی» می‌توانست عربی صحبت کند، برای آنهایی که از اروپای شرقی آمده و «هاگانا» [گروه تروریستی جنایتکار صهیونیست] و سازمان «شای» را تحت کنترل داشتند، عضو به دردبخوری از آب درآمد. در هنگام [اعلام شرم آور] تشکیل دولت [جعلی] اسرائیل، به سرویس اطلاعت نظامی پیوست. در اوایل دهه 1950، هنگامی که «نیمرودی» به فرماندهی جنوبی نیروی [موسوم به] دفاعی اسرائیل پیوسته بود، با یک فرمانده [دیگر] جوان و درحال صعود ارتش برخورد کرد و با او دوست شد. این شخص «آریل شارون» نام داشت. نقطه عطف این سرگرد جوان، [«یعقوب»] به سال 1955 و هنگامی پدیدار شد که او را به تهران فرستادند و بخش اعظم دوران کار خود را، در این شهر گذراند... او بعداً درباره سیزده سالی که در تهران به سر برده بود، اظهار می‌داشت که این مدت، شادترین دوران زندگی‌اش بوده است.

او نمونه نوینی بود از فرستادگان اسرائیلی که به جای پنهان شدن و در تاریکی به سر بردن، قدرت خود را اعلام می‌‌کرد و حتی با وجود اینکه ایران و اسرائیل هنوز [در ظاهر] روابط کامل دیپلماتیک نداشتند، به مقامات عالیرتبه ایرانی دسترسی داشت. میهمانان اسرائیلی او مسلماً حیرت می‌کردند از اینکه می‌دیدند، ژنرالهای ارتش ایران، صبورانه در راهروی دفتر کار وی انتظار می‌کشند، تا طی دیدار کوتاهی با او، از وی بخواهند نزد رئیس ستاد و یا حتی«شاه» وساطت و یا شفاعت آنها را بکند...

«نیمرودی» از توجه به افسران جوانی هم که به ملاقاتش می‌رفتند، غافل نبود؛ زیرا امکان داشت بعداً در موقعیتی قرار گیرند که وی به لطف آنها نیازمند باشد.

یعقوب نیمرودی بعدها درباره حیطه فعالیت و عمل خود در ایران چنین اعتراف کرد: «اگر یک روز به روزنامه‌نگاران اجازه دهند از کارهایی که ما در تهران کرده‌ایم مطلع شوند از آنچه می‌شنوند وحشت خواهند کرد حتی نمی‌توانند آن را تصور کنند.»

یعقوب نیمرودی مشتاق بود با اعطای رشوه و برگزاری میهمانیهای پرزرق و برق، دوستان ایرانی‌اش را بیش از پیش به خود جلب کند. اندرولسکی و کاکبورن در «ارتباط خطرناک» چنین نوشته‌اند:

... در آن روزها، یک سرهنگ در نیروی دفاعی اسرائیل حقوق قابل توجهی دریافت نمی‌کرد. با این حال گروه وسیعی از ایرانیان برجسته از جمله رؤسای ستاد و نخست‌وزیران از اینکه از مهمان‌نوازی دوست‌داشتنی نیمرودی برخوردار شوند، شاد می‌گردیدند. به‌ویژه آنکه تماس با او سبب زیر سئوال رفتن فرد نمی‌شد. نیمرودی از توجه به افسران جوانی هم که به ملاقاتش می‌رفتند غافل نبود. زیرا امکان داشت بعداً در موقعیتی قرار گیرند که وی به لطف آنها نیازمند باشد. گزارشی که در سال 1985 در روزنامه اسرائیلی داوار منتشر شد و مطلب آنقدرها تملق‌آمیزی نبود، از وجود شایعاتی پیرامون دریافت رشوه و هدیه خبر می‌داد. نیمرودی چنین مسائلی را تکذیب کرد و ممکن است این حرفها صرفاً شایعاتی باشند که افراد حسود از خودشان درآورده‌اند اما باید خاطرنشان ساخت کسی که جانشین نیمرودی شد پس از چند ماه تحت شرایط ناخوشایندی برکنار گردید و در دفاعیه خود پیرامون عملکرد خویش گفت، آنچه انجام داده به خاطر این صورت گرفته که رسم و عادت در محل کارش در تهران چنین بوده است.

نیمرودی مدت کوتاهی پس از پایان مأموریتش در ایران از سمتش در موساد و ارتش اسرائیل هم کناره گرفت و بار دیگر فعالیتش را در عرصه اقتصادی ـ تجاری ایران پی گرفت و ارتباطش را با شاه و رجال بلندپایه ایرانی حفظ نمود. با این حال ساواک تردید نداشت که حضور مجدد یعقوب نیمرودی در ایران، فقط به معاملات و فعالیتهای اقتصادی و نظایر آن محدود نخواهد بود و او اقدامات جاسوسی خود را در ایران، علیه کشورهای عربی از سر خواهد گرفت. در 26 اسفند 1348 اداره کل هفتم ساواک طی نامه‌ای به اداره کل ششم در این باره چنین اظهارعقیده کرد:

... روزنامه کثیرالانتشار معاریو (مستقل، چاپ تل‌آویو) طی مقاله‌ای نوشته است: سرهنگ یعقوب نیمرودی و یک نفر یهودی میلیونر ژاپنی به نام‌ آیزنبرگ به زودی شرکتی به منظور شیرین کردن آب شور در نقاط مختلف ایران تأسیس خواهند کرد. سرهنگ نیمرودی درصدد است که برای اشتغال کامل به کارعمرانی جدیدش در ایران از ارتش کناره‌گیری نماید و این امر برای شخص وی و افرادی که از 22 سال خدمت وی به ارتش اسرائیل آگاهی دارند عملی دشوار محسوب می‌گردد... با توجه به تجربیات نظامی وسیع نیمرودی و تخصصی که در امور خاورمیانه عربی دارد، کناره‌گیری وی از ارتش در هنگامی که اسرائیل بیش ازهر زمان دیگر نیازمند یک چنین افراد است باعث تأسف می‌باشد.... سرهنگ نیمرودی مدت 13 سال در ایران ظاهراً به عنوان وابسته نظامی اسرائیل خدمت می‌نموده و اشتغال جدید وی در ایران اعم از اینکه از ارتش کناره‌گیری نماید یا ننماید به احتمال زیاد پوششی برای فعالیت اطلاعاتی در خلیج فارس و شیخ‌نشینها خواهد بود...

بدین ترتیب نیمرودی هم‌زمان با فعالیتهای کلان اقتصادی ـ تجاری در ایران که ثروت هنگفتی برای وی به بار آورد، با دستگاه اطلاعاتی ـ جاسوسی اسرائیل در ایران نیز ارتباط داشت و تا واپسین روزهای حضورش در ایران دوران پهلوی، مدیران موساد را از خدمت و تجارب خود بهره‌مند می‌ساخت. گفته شده که او در قاچاق آثار عتیقه و باستانی ایران به کشورهای خارجی و از جمله اسرائیل دست داشت.


کتاب ساواک ، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی ، صفحه های 230 تا 234